Site uses cookies to provide basic functionality.

OK
ESTHER
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
Prev Up Next Toggle notes
Chapter 4
Esth Dari 4:1  وقتی مردخای از جریان اطلاع یافت، از غصه لباس خود را درید و جامۀ عُزا بر تن کرد. خاکستر بر سر خویش ریخت و در کوچه های شهر راه می رفت و با صدای بلند گریه و زاری می کرد،
Esth Dari 4:2  تا اینکه به در ورودی کاخ رسید. او داخل کاخ نشد، چون هیچ کس با لباس عُزا اجازۀ ورود به قصر را نداشت.
Esth Dari 4:3  در تمام ولایات، در هر جا فرمان شاه به اطلاع مردم می رسید، یهودیان بلند می گریستند. آن ها روزه می گرفتند، گریه و ناله می کردند و اکثراً لباس عُزا پوشیده بر خاکستر می نشستند.
Esth Dari 4:4  وقتی کنیزان و خواجه سرایان اِستَر از آنچه مردخای می کرد به اِستَر خبر دادند، اِستَر بسیار ناراحت شد. او برای مردخای لباس فرستاد تا بجای لباس عُزا بپوشد، ولی مردخای آن را قبول نکرد.
Esth Dari 4:5  آنگاه او هتاک، یکی از خواجه سرایانی را که پادشاه به خدمت او گماشته بود، احضار کرد و از او خواست پیش مردخای برود و ببیند چه شده و چرا مردخای چنین می کند.
Esth Dari 4:6  هتاک نزد مردخای که در میدان شهر و جلوی در ورودی قصر بود رفت.
Esth Dari 4:7  مردخای همه چیز را در بارۀ خودش و مقدار پولی که هامان حاضر بود در مقابل کشتن تمام یهودیان به خزانۀ دربار بپردازد برای او تعریف کرد.
Esth Dari 4:8  و یک نسخه از فرمانی را که در شهر شوش منتشر شده بود و به موجب آن باید کلیۀ یهودیان کشته شوند به هتاک داد. مردخای از او خواهش کرد آن را به اِستَر برساند و اوضاع را برای او شرح دهد و او را وادار کند نزد پادشاه رفته، تقاضا کند که به قومش ترحم شود.
Esth Dari 4:9  هتاک هم رفته پیغام مردخای را به اِستَر رسانید.
Esth Dari 4:10  و اِستَر از او خواست این پیام را به مردخای برگرداند:
Esth Dari 4:11  «اگر کسی، چه مرد و چه زن، بدون اینکه احضار شده باشد، برای دیدن پادشاه وارد قسمت اندرونی کاخ شود جزایش مرگ است. این قانون است. همه، از مشاورین مخصوص گرفته تا مردم عادی ولایات، این را می دانند. فقط در یک صورت این قانون اجرا نخواهد شد و آن هم این است که پادشاه چوگان طلای خود را بطرف آن شخص دراز کند. در آن صورت جان او در امان خواهد بود. اما الآن یک ماه است که پادشاه مرا به حضور خویش نپذیرفته است.»
Esth Dari 4:12  وقتی مردخای پیام اِستَر را دریافت کرد
Esth Dari 4:13  در جواب به او اخطار کرده گفت: «تصور نکن چون در کاخ سلطنتی هستی جان تو از بقیۀ یهودیان ایمن تر است.
Esth Dari 4:14  اگر تو در موقع خطیری مثل این زمان ساکت بمانی، از جای دیگر برای یهودیان کمک و نجات خواهد آمد. اما تو خواهی مرد و خاندان پدریت از بین خواهد رفت. کسی نمی داند، شاید به خاطر چنین روزی بود که تو به این مقام رسیدی و ملکه امپراطوری فارس شدی.»
Esth Dari 4:15  اِستَر در پاسخ این پیام را برای مردخای فرستاد:
Esth Dari 4:16  «برو و تمام یهودیان مقیم شهر شوش را جمع کن. همگی روزه بگیرید. تا سه روز و سه شب چیزی نخورید و نیاشامید. من و ندیمه های من هم همین کار را خواهیم کرد. بعد از آن من به حضور پادشاه خواهم رفت ـ هرچند این عمل برخلاف قانون است. اگر لازم باشد در این راه بمیرم، خواهم مرد.»
Esth Dari 4:17  پس مردخای آن محل را ترک کرد و آنچه را که اِستَر به او گفته بود انجام داد.