GENESIS
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
Chapter 11
Gene | Dari | 11:2 | وقتی که از مشرق کوچ می کردند، به زمین همواری در سرزمین شِنعار رسیدند و در آنجا ساکن شدند. | |
Gene | Dari | 11:3 | آن ها به یکدیگر گفتند: «بیائید خشت بسازیم و آن ها را خوب پخته کنیم.» آن ها بجای سنگ از خشت و بجای گچ از قیر استفاده کردند. | |
Gene | Dari | 11:4 | پس به یکدیگر گفتند: «بیائید شهری برای خود بسازیم و برجی بنا کنیم که سرش به آسمان برسد و بدینوسیله نام خود را جاودان بسازیم. مبادا در روی زمین پراگنده شویم.» | |
Gene | Dari | 11:6 | آنگاه فرمود: «حالا دیگر تمام این مردم متحد شدند و زبان شان هم یکی است. این هنوز شروع کار آن ها است. و هیچ کاری نیست که انجام آن برای آن ها غیر ممکن باشد. | |
Gene | Dari | 11:9 | اسم آن شهر را بابل گذاشتند، چونکه خداوند در آنجا وحدت زبان تمام مردم را از بین برد و آن ها را در سراسر روی زمین پراگنده کرد. | |
Gene | Dari | 11:10 | اینها فرزندان سام بودند. دو سال بعد از طوفان، وقتی که سام صد ساله بود، پسرش اَرفَکشاد به دنیا آمد. | |
Gene | Dari | 11:29 | ابرام با سارای ازدواج کرد و ناحور با مِلکه دختر هاران ازدواج نمود. هاران پدر یِسکه هم بود. | |
Gene | Dari | 11:31 | تارح، پسرش ابرام و نواسه اش لوط، پسر هاران، و عروسش سارای، زن ابرام را، گرفت و با آن ها از اور کلدانیان بطرف سرزمین کنعان بیرون رفت. آن ها رفتند تا به حَران رسیدند و در آنجا اقامت کردند. | |