GENESIS
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
Chapter 34
Gene | FarTPV | 34:2 | شكیم-پسر حمور حوّی- كه رئیس آن منطقه بود، او را دید و به زور او را گرفت و به او تجاوز كرد. | |
Gene | FarTPV | 34:3 | امّا متوجّه شد كه او دختر بسیار زیبا و دلربایی است و عاشق او شد. پس كوشش میكرد كه هرطور شده دل او را بدست آورد. | |
Gene | FarTPV | 34:5 | یعقوب فهمید كه دخترش دینه، لكّهدار شده است. امّا چون پسران او با گلّه رفته بودند، كاری نكرد تا آنها بازگردند. | |
Gene | FarTPV | 34:7 | در همین موقع پسران یعقوب از مزرعه آمدند. وقتی از ماجرا باخبر شدند بشدّت ناراحت و خشمگین شدند. زیرا كه شكیم به دختر یعقوب تجاوز كرده بود و به این وسیله به قوم اسرائیل توهین شده بود. | |
Gene | FarTPV | 34:8 | حمور به ایشان گفت: «پسر من شكیم عاشق دختر شما شده است. خواهش میكنم اجازه بدهید تا با او ازدواج كند. | |
Gene | FarTPV | 34:10 | به این ترتیب شما میتوانید در سرزمین ما بمانید و در هر جایی که میخواهید زندگی كنید. آزادانه به كسب و كار مشغول شوید و اموال فراوان برای خود به دست آورید.» | |
Gene | FarTPV | 34:11 | سپس شكیم به پدر و برادران دینه گفت: «شما این لطف را در حق من بكنید، در عوض هرچه بخواهید به شما خواهم داد. | |
Gene | FarTPV | 34:12 | هرچه پیشكش و هر چقدر مهریه میخواهید من قبول دارم. شما فقط اجازه بدهید كه من با دینه ازدواج كنم.» | |
Gene | FarTPV | 34:13 | پسران یعقوب، چون شكیم خواهرشان دینه را لكّهدار كرده بود، به شكیم و پدرش حمور با حیله جواب دادند. | |
Gene | FarTPV | 34:14 | آنها گفتند: «ما نمیتوانیم بگذاریم خواهرمان با مردی كه ختنه نشده است، ازدواج كند. چون اینكار برای ما ننگ است. | |
Gene | FarTPV | 34:15 | ما فقط با این شرط میتوانیم با شما موافقت كنیم و اجازه بدهیم كه دختران و پسران ما با هم ازدواج كنند كه شما هم مثل ما بشوید و تمام مردان شما ختنه شوند. | |
Gene | FarTPV | 34:17 | امّا اگر شرط ما را قبول نكنید و ختنه نشوید، ما دخترمان را برمیداریم و اینجا را ترک میكنیم.» | |
Gene | FarTPV | 34:19 | آن مرد جوان بهخاطر عشقی كه به دختر یعقوب داشت برای انجام این شرط هیچ تأخیر نكرد. شكیم در بین فامیل خود از همه عزیزتر بود. | |
Gene | FarTPV | 34:20 | حمور و پسرش شكیم به محل اجتماع شهر كه در دروازهٔ شهر بود آمدند و به مردان شهر خود گفتند: | |
Gene | FarTPV | 34:21 | «این مردم با ما دوست هستند. بگذارید اینجا در بین ما زندگی كنند و آزادانه رفت و آمد نمایند. این سرزمین آنقدر بزرگ هست كه برای هردوی ما كافی باشد. با دختران آنها ازدواج كنیم و دختران خود را به آنها بدهیم. | |
Gene | FarTPV | 34:22 | امّا این مردم فقط به این شرط حاضرند در بین ما زندگی كنند و با ما یكی شوند، كه تمام مردان و پسران ما مثل آنها ختنه شوند. | |
Gene | FarTPV | 34:23 | در این صورت، آیا تمام دارایی آنها و هرچه را كه دارند، مال ما نمیشود؟ پس بیایید موافقت كنیم که بین ما زندگی كنند.» | |
Gene | FarTPV | 34:24 | تمام مردم آن شهر با آنچه حمور و شكیم گفتند موافقت كردند و تمام مردان و پسران ختنه شدند. | |
Gene | FarTPV | 34:25 | سه روز بعد، وقتی كه مردان بهخاطر ختنه شدن هنوز درد داشتند، دو پسر یعقوب، شمعون و لاوی -برادران دینه- شمشیر خود را برداشتند و بدون خبر به شهر حمله كردند و تمام مردان را كشتند. | |
Gene | FarTPV | 34:26 | آنها حمور و پسرش شكیم را هم كشتند و دینه را از خانهٔ شكیم بیرون آوردند و رفتند. | |
Gene | FarTPV | 34:27 | بعد از این كشتار، پسران دیگر یعقوب شهر را غارت كردند تا انتقام خواهرشان را كه لكّهدار شده بود، بگیرند. | |
Gene | FarTPV | 34:29 | آنها تمام چیزهای قیمتی را برداشتند و زنان و بچهّها را اسیر كردند و هرچه در خانهها بود، بردند. | |
Gene | FarTPV | 34:30 | یعقوب به شمعون و لاوی گفت: «شما مرا به دردسر انداختید. حالا كنعانیان و فرزیان و تمام كسانیكه در این سرزمین هستند از من متنفّر خواهند شد. من یاران زیادی ندارم. اگر همهٔ آنها با هم متّحد شوند و به من حمله كنند، تمام ما نابود خواهیم شد.» | |