LUKE
Chapter 2
Luke | FarHezar | 2:4 | یوسف نیز از شهر ناصرة جلیل رهسپار بیتلحم، زادگاه داود شد، زیرا از نسل و خاندان داود بود. | |
Luke | FarHezar | 2:7 | و نخستین فرزندش را که پسر بود بهدنیا آورد. او را در قنداقی پیچید و در آخوری خوابانید، زیرا در مهمانسرا جایی برایشان نبود. | |
Luke | FarHezar | 2:9 | ناگاه فرشتة خداوند بر آنها ظاهر شد، و نور جلال خداوند بر گردشان تابید. شبانان سخت وحشت کردند، | |
Luke | FarHezar | 2:10 | اما فرشته به آنان گفت: «مترسید، زیرا بشارتی برایتان دارم، خبری بس شادیبخش که برای تمامی قوم است: | |
Luke | FarHezar | 2:12 | نشانه برای شما این است که نوزادی را در قنداقی پیچیده و در آخوری خوابیده خواهید یافت.» | |
Luke | FarHezar | 2:13 | ناگاه گروهی عظیم از لشکریان آسمان ظاهر شدند که همراه آن فرشته در ستایش خدا میگفتند: | |
Luke | FarHezar | 2:15 | و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان فرارفتند، شبانان به یکدیگر گفتند: «بیایید به بیتلَحِم رویم و آنچه را روی داده و خداوند ما را از آن آگاه کرده است، ببینیم.» | |
Luke | FarHezar | 2:20 | شبانان که هر آنچه به ایشان گفته شده بود، بی کم و کاست دیده و شنیده بودند، در حالی که خدا را به سبب آنها جلال میدادند و حمد میگفتند، بازگشتند. | |
Luke | FarHezar | 2:21 | در روز هشتم، چون زمان ختنة نوزاد فرارسید، او را عیسی نام نهادند. این همان نامی بود که فرشته، پیش از قرار گرفتن او در رَحِم مریم، بر وی نهاده بود. | |
Luke | FarHezar | 2:22 | چون ایام تطهیر ایشان مطابق شریعت موسی بهپایان رسید، یوسف و مریم عیسای نوزاد را به اورشلیم بردند تا او را به خداوند تقدیم کنند. | |
Luke | FarHezar | 2:23 | این به پیروی از آن حکم شریعت خداوند بود که «هر پسری که نخستزاده باشد، باید به خداوند وقف شود». | |
Luke | FarHezar | 2:25 | در آن زمان، مردی پارسا و دیندار، شمعون نام، در اورشلیم میزیست که در انتظار تسلی اسرائیل بود و روحالقدس بر او قرار داشت. | |
Luke | FarHezar | 2:27 | پس شمعون به هدایت روح وارد صحن معبد شد و چون والدین عیسای نوزاد او را آوردند تا آیین شریعت را برایش بهجای آورند، | |
Luke | FarHezar | 2:34 | سپس شمعون آنها را برکت داد و به مریم مادر او گفت: «مقدر است که این کودک موجب افتادن و برخاستن بسیاری از قوم اسرائیل شود. او آیت و نشانی خواهد بود که در برابرش خواهند ایستاد، | |
Luke | FarHezar | 2:35 | و بدینسان، اندیشة دلهای بسیاری آشکار خواهد شد و شمشیری نیز در قلب تو فرو خواهد رفت.» | |
Luke | FarHezar | 2:36 | در آنجا نبیهای میزیست، آنّا نام، دختر فنوئیل از قبیلة اشیر، که بسیار سالخورده بود. آنّا پس از هفت سال زناشویی، شوهرش را از دست داده بود | |
Luke | FarHezar | 2:37 | و تا هشتاد و چهار سالگی بیوه مانده بود. او هیچگاه معبد را ترک نمیکرد، بلکه شبانهروز، با روزه و دعا به عبادت مشغول بود. | |
Luke | FarHezar | 2:38 | او نیز در همان هنگام پیش آمد و خدا را سپاس گفته، با همة کسانی که چشم انتظار رهایی اورشلیم بودند، دربارة عیسی سخن گفت. | |
Luke | FarHezar | 2:39 | چون یوسف و مریم آیین شریعت خداوند را بهگمال انجام دادند، به شهر خود ناصره، واقع در جلیل، بازگشتند. | |
Luke | FarHezar | 2:40 | باری، آن کودک رشد میکرد و قوی میشد. او پر از حکمت بود و فیض خدا بر او قرار داشت. | |
Luke | FarHezar | 2:43 | پس از پایان آیین عید، چون والدینش راه بازگشت را پیش گرفتند، عیسای نوجوان در اورشلیم ماند. اما آنها از این امر آگاه نبودند، | |
Luke | FarHezar | 2:44 | بلکه چون میپنداشتند در کاروان است، روزی تمام سفر کردند. سرانجام به جستجوی عیسی در میان خویشاوندان و دوستان برآمدند. | |
Luke | FarHezar | 2:46 | پس از سه روز، سرانجام او را در معبد یافتند. او در میان معلمان نشسته بود و به سخنان ایشان گوش فرامیداد و از آنها پرسشها میکرد. | |
Luke | FarHezar | 2:48 | چون والدینش او را در آنجا دیدند، شگفتزده شدند. مادرش به او گفت: «پسرم، چرا با ما چنین کردی؟ پدرت و من با نگرانی بسیار در جستجوی تو بودیم.» | |
Luke | FarHezar | 2:49 | اما او در پاسخ گفت: «چرا مرا میجستید؟ مگر نمیدانستید که میباید در خانة پدرم باشم؟ » | |
Luke | FarHezar | 2:51 | پس با ایشان بهراه افتاد و به ناصره رفت و مطیع ایشان بود. اما مادرش تمامی این امور را به خاطر میسپرد. | |