Site uses cookies to provide basic functionality.

OK
REVELATION OF JOHN
Up
Toggle notes
Chapter 1
Reve FarHezar 1:1  مکاشفة عیسی مسیح، که خدا به او عطا فرمود تا آنچه را می‌باید زود واقع شود، به خادمان خود باز‌‌نماید، و آن را با فرستادن فرشتة خود بر خادمش یوحنا آشکار ساخت.
Reve FarHezar 1:2  و یوحنا بر هر‌‌آنچه دید، یعنی بر کلام خدا و شهادت عیسی مسیح، گواهی می‌دهد.
Reve FarHezar 1:3  خوشا‌‌به‌‌حال کسی‌‌که این کلام نبوّت را قرائت می‌کند و خوشا‌‌به‌‌حال آنان که آن را می‌شنوند و آنچه را در آن نوشته شده نگاه می‌دارند، زیرا وقت نزدیک است.
Reve FarHezar 1:4  از یوحنا، به هفت کلیسا که در ایالت آسیا هستند: فیض و آرامش از جانب او که هست و بود و می‌آید، بر شما باد، و از جانب هفت روحِ پیشگاه تخت او،
Reve FarHezar 1:5  و از جانب عیسی مسیح، آن شاهد امین و نخستزاده از مردگان و فرمانروای پادشاهان جهان. بر او که ما را محبت می‌کند و با خون خود ما را از گناهانمان رهانیده است،
Reve FarHezar 1:6  و از ما حکومتی ساخته و کاهنانی که خدمتگزار خدا و پدرش باشند، بر او جلال و قدرت باد، تا ابد. آمین.
Reve FarHezar 1:7  هان با ابرها می‌آید، هر چشمی او را خواهد دید، حتی چشم آنان که زخم نیزه به او زدند؛ و همة طوایفِ زمین به سوگش خواهند نشست. آری چنین خواهد بود. آمین.
Reve FarHezar 1:8  خداوندْ خدا می‌گوید: «منم ‹الف› و منم ‹ی›؛ منم آن که هست و بود و می‌آید، آن قادر مطلق.»
Reve FarHezar 1:9  من یوحنا، برادر شما، که در رنجها و در پادشاهی و در استقامتی که در عیسی از آن ماست، با شما شریکم، به‌‌خاطر کلام خدا و شهادت عیسی، در جزیرة پاتموس بودم.
Reve FarHezar 1:10  در روزِ خداوند، در روح شدم و صدایی بلند چون بانگ شیپور از پشت سر شنیدم
Reve FarHezar 1:11  که می‌گفت: «آنچه را که می‌بینی بر طوماری بنویس و به هفت کلیسای اِفِسُس، اِزمیر، پِرگاموم، تیاتیرا، ساردِس، فیلادِلفیه و لائودیکیه بفرست.»
Reve FarHezar 1:12  پس رو به عقب برگردانیدم تا ببینم آن چه صدایی است که با من سخن می‌گوید؛ و چون برگشتم، هفت چراغدان طلا دیدم،
Reve FarHezar 1:13  و در میان آن چراغدانها یکی را دیدم که به «پسر انسان» می‌مانست. او ردایی بلند بر تن داشت و شالی زرّین بر گرد سینه.
Reve FarHezar 1:14  سر و مویش چون پشم سفید بود، به سفیدی برف، و چشمانش چون آتشِ مشتعل بود.
Reve FarHezar 1:15  پا‌هایش چون برنج تافته بود در کوره گداخته، و صدایش به غرّش سیلابهای خروشان می‌مانست.
Reve FarHezar 1:16  و در دست راستش هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری بُرّان و دو‌‌دم بیرون می‌آمد، و چهره‌اش چونان خورشید بود در درخشش کاملش.
Reve FarHezar 1:17  چون او را دیدم همچون مرده پیش پا‌هایش افتادم. امّا او دست راستش را بر من نهاد و گفت: «بیم مدار، من اوّلم و من آخر؛
Reve FarHezar 1:18  و من آن که زنده اوست. مرده بودم، امّا اینک ببین که زندة جاویدم و کلیدهای مرگ و جهان مردگان در دست من است.
Reve FarHezar 1:19  «پس آنچه دیده‌ای، و آنچه اکنون هست و آنچه از این پس خواهد شد، همه را بنویس.
Reve FarHezar 1:20  راز آن هفت ستاره که در دست راست من دیدی و راز آن هفت چراغدان طلا این است: آن هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسایند، و آن هفت چراغدان، همان هفت کلیسا.
Chapter 2
Reve FarHezar 2:1  «به فرشتة کلیسای اِفِسُس بنویس: «آن که هفت ستاره در دست راست دارد و در میان هفت چراغدان طلا گام می‌زند، چنین می‌گوید:
Reve FarHezar 2:2  اعمال تو را می‌دانم و از سختکوشی و پایداری تو آگاهم. می‌دانم که شریران را تحمل نمی‌توانی کرد و کسانی را که به‌‌دروغ ادعای رسالت می‌کنند، آزموده‌ای و آنان را دروغگو یافته‌ای.
Reve FarHezar 2:3  می‌دانم که استقامت نشان داده‌ای و به‌‌پاس نام من سختیها تحمل کرده‌ای و خسته نشده‌ای.
Reve FarHezar 2:4  «امّا این ایراد را بر تو دارم که محبت نخستین خود را فرو‌‌گذاشته‌ای.
Reve FarHezar 2:5  به یاد آر که از چه اوجی سقوط کرده‌ای. پس توبه کن و اعمالی را به‌جا آور که در آغاز به‌جا می‌آوردی. چه اگر توبه نکنی، خود خواهم آمد و چراغدانت را از آنجا که هست بر‌‌می‌گیرم.
Reve FarHezar 2:6  ولی این امتیاز را داری که از کارهای نیکولاییان بیزاری، آن‌‌گونه که من نیز بیزارم.
Reve FarHezar 2:7  «آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید. هر که غالب آید، به او نعمت خوردن از درخت حیات را خواهم بخشید که در فردوس خداست.
Reve FarHezar 2:8  «به فرشتة کلیسای اِزمیر بنویس: «آن اوّل و آن آخر که مُرد و باز زنده شد، چنین می‌گوید:
Reve FarHezar 2:9  از سختیها و فقر تو آگاهم، با این‌‌همه ثروتمندی! از تهمتهای ناروای آنان که لاف یهودیت می‌زنند و نیستند، بلکه کنیسة شیطانند، باخبرم.
Reve FarHezar 2:10  از رنجی که خواهی کشید، مترس. باخبر باش که ابلیس برخی از شما را به زندان خواهد انداخت تا آزموده شوید و ده روز آزار خواهید دید. لیکن تا پای جان وفادار بمان که من تاج حیات را به تو خواهم بخشید.
Reve FarHezar 2:11  «آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید. هر که غالب آید، از مرگ دوّم گزند نخواهد دید.
Reve FarHezar 2:12  «به فرشتة کلیسای پِرگاموم بنویس: «او که شمشیر بُرّانِ دو دم دارد، چنین می‌گوید:
Reve FarHezar 2:13  می‌دانم کجا زندگی می‌کنی، آنجا که پایتخت شیطان است. با این‌‌همه به نام من وفادار مانده‌ای و حتی در ایام آنتیپاس، آن گواه امین من که او را در شهر شما که زیستگاه شیطان است کشتند، ایمانی را که به من داشتی انکار نکردی.
Reve FarHezar 2:14  «با وجود این، یکی دو ایراد بر تو دارم. در آنجا کسانی را داری که از تعلیم بَلعام پیروی می‌کنند؛ همان که بالاق را آموخت که اسرائیلیان را برانگیزاند تا از خوراک تقدیمی به بتها بخورند و دست به بی‌عفتی بیالایند.
Reve FarHezar 2:15  از این گذشته، کسانی را هم داری که از تعلیم نیکولاییان پیروی می‌کنند.
Reve FarHezar 2:16  پس توبه کن، وگرنه بزودی نزد تو خواهم آمد و با شمشیر دهانم با آنها خواهم جنگید.
Reve FarHezar 2:17  «آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید. هر که غالب آید، به او از آن ‹مَنّای› مخفی خواهم داد. هم به او سنگی سفید خواهم بخشید که بر آن نام تازه‌ای حک شده است، نامی که جز بر آن که دریافتش می‌کند، شناخته نیست.
Reve FarHezar 2:18  «به فرشتة کلیسای تیاتیرا بنویس: «پسر خدا که چشمانی چون آتشِ مشتعل دارد و پاهایی چون برنجِ تافته، چنین می‌گوید:
Reve FarHezar 2:19  من از اعمال تو، از محبت و وفاداری و خدمت و پایداری تو آگاهم، و آگاهم که اعمال تو اکنون بیش از گذشته است.
Reve FarHezar 2:20  امّا این ایراد را بر تو دارم که بر آن زن ایزابل نام که خود را نبیه می‌خواند، آسان می‌گیری. هم‌‌او که با تعلیم خود بندگان مرا می‌فریبد تا دست به بی‌عفتی بیالایند و از خوراک تقدیمی به بتها بخورند.
Reve FarHezar 2:21  به او مهلت داده‌ام تا از هرزگی توبه کند، امّا به توبه تمایل ندارد.
Reve FarHezar 2:22  پس او را به بستر رنجوری خواهم انداخت و آنان را که با او مرتکب زنا می‌شوند به رنجی عظیم گرفتار خواهم کرد، مگر اینکه از رفتن به راههای او توبه کنند.
Reve FarHezar 2:23  و فرزندان او را به هلاکت خواهم رساند. آنگاه همة کلیساها خواهند دانست که من کاوشگر دلها و افکارم و به هر یک از شما بر‌‌حسب اعمالش پاداش خواهم داد.
Reve FarHezar 2:24  امّا به بقیة شما در تیاتیرا، به شما که پیرو این تعلیم نیستید و به اصطلاح ‹اسرار نهانی شیطان› را نیاموخته‌اید، این را می‌گویم که بر شما باری بیش از آنکه بر دوش دارید، نمی‌گذارم.
Reve FarHezar 2:25  تنها به پاسداری از آنچه دارید بکوشید تا من بیایم.
Reve FarHezar 2:26  «هر که غالب آید، و خواست مرا تا به آخر انجام دهد، او را اقتدار بر قومها خواهم بخشید،
Reve FarHezar 2:27  ‹با عصای آهنین بر آنان حکم خواهد راند؛ و آنان را چون سبوی سفالین خُرد خواهد کرد،› همان‌‌گونه که من این اقتدار را از پدرم یافته‌ام.
Reve FarHezar 2:28  آری، به او ستارة صبح را خواهم بخشید.
Reve FarHezar 2:29  آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید.
Chapter 3
Reve FarHezar 3:1  «و به فرشتة کلیسای ساردِس بنویس: «آن که هفت روح خدا و هفت ستاره را دارد، چنین می‌گوید: از اعمال تو آگاهم. آوازة زنده بودنت بلند است، امّا مرده‌ای.
Reve FarHezar 3:2  بیدار شو و آنچه را بازمانده و در آستانة مرگ است، استوار گردان! چرا که اعمال تو را نزد خدایم به‌‌کمال نیافتم.
Reve FarHezar 3:3  پس آنچه را یافته و شنیده‌ای، به یاد آر؛ آن را نگاه دار و توبه کن. اگر بیدار نشوی، دزدانه به سراغت خواهم آمد و تو آن ساعت را که به سراغت می‌آیم، نخواهی دانست.
Reve FarHezar 3:4  «امّا تنی چند هنوز در ساردِس داری که دامنْ آلوده نکرده‌اند. این پاکیزه‌دامنان، جامة سفید در‌‌بر، با من گام خواهند زد، زیرا که شایسته‌اند.
Reve FarHezar 3:5  هر که غالب آید، همانند اینان، به جامة سفید آراسته خواهد شد و نامش را هرگز از دفتر حیات نخواهم زدود، بلکه آن را در حضور پدرم و فرشتگانش بر زبان خواهم آورد.
Reve FarHezar 3:6  آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید.
Reve FarHezar 3:7  «به فرشتة کلیسای فیلادِلفیه بنویس: «آن که قدّوس است و حق، آن که کلید داوود را دارد، آن که می‌گشاید و کس نخواهد بست، و می‌بندد و کس نخواهد گشود، چنین می‌گوید:
Reve FarHezar 3:8  اعمال تو را می‌دانم. اینک دری گشوده پیش روی تو نهاده‌ام که هیچ‌کس آن را نمی‌تواند بست. می‌دانم که توانت ناچیز است، امّا کلام مرا نگاه داشته‌ای و نام مرا انکار نکرده‌ای.
Reve FarHezar 3:9  اینک آنان را که از کنیسة شیطانند و به‌‌دروغ لافِ یهودیت می‌زنند و نیستند، وامی‌دارم تا بیایند و به پای تو افتند و اذعان کنند که من تو را دوست داشته‌ام.
Reve FarHezar 3:10  حال که فرمان مرا به پایداری نگاه داشته‌ای، من نیز تو را از ساعت آزمایشی که بر کل جهان خواهد آمد تا ساکنان زمین را بیازماید، در امان خواهم داشت.
Reve FarHezar 3:11  «بزودی می‌آیم. آنچه داری، نیکو نگه دار تا کسی تاجت را نرباید.
Reve FarHezar 3:12  هر که غالب آید، او را ستونی در معبدِ خدایم خواهم ساخت، و دیگر آنجا را هرگز ترک نخواهد کرد. بر او نام خدایم را و نام شهر خدایم، اورشلیم جدید را که از جانب خدا از آسمان نازل می‌شود، و نام جدید خود را خواهم نوشت.
Reve FarHezar 3:13  آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید.
Reve FarHezar 3:14  «به فرشتة کلیسای لائودیکیه بنویس: «آن آمین، آن شاهد امین و راست، آن که مبدأ آفرینش خداست، چنین می‌گوید:
Reve FarHezar 3:15  اعمال تو را می‌دانم؛ می‌دانم که نه سردی و نه گرم. و کاش یا این بودی یا آن.
Reve FarHezar 3:16  امّا چون ولرمی، نه گرم و نه سرد، چیزی نمانده که تو را چون تف از دهان بیرون بیندازم.
Reve FarHezar 3:17  می‌گویی: ‹دولتمندم؛ مال اندوخته‌ام و به چیزی محتاج نیستم.› و غافلی که تیره‌بخت و اسف‌انگیز و مستمند و کور و عریانی.
Reve FarHezar 3:18  تو را پند می‌دهم که زرِ نابِ گذشته از آتش از من بخری تا دولتمند شوی؛ و جامه‌های سفید، تا به‌‌تن کنی و عریانی شرم‌آورت را بپوشانی؛ و مرهم، تا بر چشمان خود بگذاری و بینا شوی.
Reve FarHezar 3:19  «من کسانی را توبیخ و تأدیب می‌کنم که دوستشان می‌دارم. پس به غیرت بیا و توبه کن.
Reve FarHezar 3:20  هان بر در ایستاده می‌کوبم. کسی اگر صدای مرا بشنود و در به رویم بگشاید، به درون خواهم آمد و با او همسفره خواهم شد و او با من.
Reve FarHezar 3:21  «هر که غالب آید، او را حق نشستن با من بر تخت خودم خواهم بخشید، همان‌‌گونه که من غالب آمدم و با پدرم بر تخت او نشستم.
Reve FarHezar 3:22  آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید.»
Chapter 4
Reve FarHezar 4:1  پس از آن نظر کردم و اینک پیش رویم دری گشوده در آسمان بود، و همان صدایِ چون بانگ شیپور که نخست‌‌بار با من سخن گفته بود، دیگر بار گفت: «فراز آی، و من آنچه را بعد از این می‌باید واقع شود، بر تو خواهم نمود.»
Reve FarHezar 4:2  در دم در روح شدم و هان تختی پیش رویم در آسمان قرار داشت و بر آن تخت کسی نشسته بود.
Reve FarHezar 4:3  آن تخت‌نشین، ظاهری چون سنگِ یشم و عقیق داشت و دور‌‌تا‌‌دور تخت را رنگین‌کمانی زمرّدگون فرا‌‌گرفته بود.
Reve FarHezar 4:4  گرداگرد تخت، بیست و چهار تخت دیگر بود و بر آنها بیست و چهار پیر نشسته بودند. آنان جامة سفید بر تن داشتند و تاج طلا بر سر.
Reve FarHezar 4:5  و از تخت، برق آذرخش برمی‌خاست و غریو غرّش رعد. پیشاپیش تخت، هفت مشعلِ مشتعل بود. اینها هفت روحِ خدایند.
Reve FarHezar 4:6  و پیش تخت، چیزی بود که به دریایی از شیشه می‌مانست، شفاف چون بلور. در آن میان، در اطراف تخت، چهار موجود زنده بود، پوشیده از چشم، از پیش و از پس.
Reve FarHezar 4:7  موجود زندة اوّل، به شیر می‌مانست و موجود زندة دوّم به گوساله. سوّمی، صورت انسان داشت و چهارمی، چونان عقابی بود در پرواز.
Reve FarHezar 4:8  آنها هر کدام شش بال داشتند و دور‌‌تا‌‌دور، حتی زیر بالها، پوشیده از چشم بودند، و شبانه‌روز بی‌وقفه می‌گفتند: «قدّوس، قدّوس، قدّوس است خداوندْ خدای قادر مطلق، او که بود و هست و می‌آید.»
Reve FarHezar 4:9  هر بار که آن موجودهای زنده، جلال و عزّت و سپاس نثار آن تخت‌نشین می‌کنند که جاودانه زنده است،
Reve FarHezar 4:10  آن بیست و چهار پیر پیش روی تخت‌نشین بر خاک می‌افتند و او را که جاودانه زنده است می‌پرستند و پیش تخت او تاج از سر فرو‌‌می‌گذارند و می‌گویند:
Reve FarHezar 4:11  «ای خداوندْ خدای ما، تو سزاوار جلال و عزّت و قدرتی، زیرا که آفریدگار همه چیز تویی و همه چیز به خواست تو وجود یافت و به خواست تو آفریده شد.»
Chapter 5
Reve FarHezar 5:1  آنگاه در دست راست آن تخت‌نشین طوماری دیدم با نوشته‌هایی بر پشت و روی آن، و طومار به هفت مُهر مَمْهور بود.
Reve FarHezar 5:2  و فرشته‌ای نیرومند دیدم که به بانگ بلند ندا می‌داد: «کیست که سزاوار برداشتن مُهرها و گشودن طومار باشد؟»
Reve FarHezar 5:3  و هیچ‌کس، نه در آسمان، نه بر زمین، و نه در زیر زمین، توان آن را نداشت که طومار را بر‌‌گشاید یا حتی در آن نظر کند.
Reve FarHezar 5:4  من زار‌‌زار می‌گریستم زیرا هیچ‌کس یافت نشد که سزاوار گشودن طومار یا نظر کردن در آن باشد.
Reve FarHezar 5:5  آنگاه یکی از پیران به من گفت: «گریان مباش. اینک آن شیرِ قبیلة یهودا، آن ریشة داوود، غالب آمده است، تا طومار و هفت مُهر آن را بگشاید.»
Reve FarHezar 5:6  آنگاه بره‌ای دیدم که گویی ذبح شده باشد، ایستاده در مرکز تخت و محصور میان آن چهار موجود زنده و پیران. هفت شاخ داشت و هفت چشم که هفت روحِ خدایند که به تمام زمین فرستاده شده‌اند.
Reve FarHezar 5:7  او پیش آمد و طومار را از دست راست آن تخت‌نشین گرفت.
Reve FarHezar 5:8  پس از آنکه طومار را گرفت، آن چهار موجود زنده و آن بیست و چهار پیر پیش پای بره بر خاک افتادند. آنها هر یک چنگی در دست داشتند و جامی زرّینْ آکنده از بخوری که همان دعاهای مقدّسان است.
Reve FarHezar 5:9  و سرودی تازه بدین‌‌سان می‌سرودند که: «تو سزاوار گرفتن طوماری و سزاوار گشودن مُهرهای آن، چرا که ذبح شدی، و با خون خود مردم را از هر طایفه و زبان و قوم و ملت، برای خدا خریدی؛
Reve FarHezar 5:10  و از آنان حکومتی ساختی و کاهنانی که خدمتگزار خدای ما باشند و اینان بر زمین سلطنت خواهند کرد.»
Reve FarHezar 5:11  آنگاه نظر کردم و صدای خیل فرشتگان را شنیدم که گرداگرد آن تخت فراهم آمده بودند و گرداگرد آن موجودهای زنده و آن پیران. شمار آنها از هزاران هزار و کرورها کرور بیشتر بود.
Reve FarHezar 5:12  و با صدای بلند چنین می‌گفتند: «آن برة ذبح شده سزاوار قدرت و ثروت و حکمت و توانایی است، و سزاوار حرمت و جلال و ستایش.»
Reve FarHezar 5:13  سپس شنیدم هر مخلوقی که در آسمان و بر زمین و زیر زمین و در دریاست، با هر‌‌آنچه در آنهاست، چنین می‌سرودند که: «ستایش و حرمت، و جلال و قدرت، تا ابد از آنِ تخت‌نشین و بره باد.»
Reve FarHezar 5:14  و آن چهار موجود زنده گفتند: «آمین»، و آن پیران بر زمین افتادند و نیایش کردند.
Chapter 6
Reve FarHezar 6:1  هنگامی که بره نخستین مُهر از آن هفت مُهر را گشود، من ناظر بودم و شنیدم یکی از آن چهار موجود زنده با صدایی چون رعد گفت: «پیش آی!»
Reve FarHezar 6:2  همین که نظر کردم اسبی سفید پیش رویم پدیدار شد. آن که بر آن اسب سوار بود، کمانی در دست داشت؛ به او تاجی داده شد و او پیروزمندانه به پیش تاخت تا ظفر بیابد.
Reve FarHezar 6:3  و هنگامی که دوّمین مُهر را گشود، شنیدم که دوّمین موجود زنده گفت: «پیش آی!»
Reve FarHezar 6:4  و اسبی دیگر بیرون آمد که به سرخی آتش بود، و به آن که بر آن اسب سوار بود قدرت داده شد تا صلح از روی زمین بر‌‌گیرد و آدمیان را به کشتار یکدیگر بر‌‌گمارد. و به او شمشیری بزرگ داده شد.
Reve FarHezar 6:5  و هنگامی که سوّمین مُهر را گشود، شنیدم که سوّمین موجود زنده گفت: «پیش آی!» همین که نظر کردم اسبی سیاه پیش رویم پدیدار شد و آن که بر آن اسب سوار بود ترازویی در دست داشت.
Reve FarHezar 6:6  و از میان آن چهار موجود زنده چیزی شبیه صدایی شنیدم که می‌گفت: «یک پیمانه گندم، مزد یک روز، و سه پیمانه جو، مزد یک روز؛ و روغن و شراب را ضایع مکن!»
Reve FarHezar 6:7  و هنگامی که چهارمین مُهر را گشود، شنیدم که چهارمین موجود زنده گفت: «پیش آی!»
Reve FarHezar 6:8  همین که نظر کردم اسبی پریده‌رنگ پیش رویم پدیدار شد و آن که بر آن اسب سوار بود مرگ نام داشت و جهان مردگان از پی او می‌آمد. و به آنها بر یک ربع زمین قدرت داده شد تا بکشند با شمشیر و قحطی و بیماری مهلک و وحوش روی زمین.
Reve FarHezar 6:9  و هنگامی که مُهر پنجم را گشود، زیر مذبح، نفوس کسانی را دیدم که در راه کلام خدا و شهادتی که داشتند، کشته شده بودند.
Reve FarHezar 6:10  اینان بانگ بلند برداشتند که: «ای سرور مقتدر، ای قدّوس، ای برحق، تا به‌‌کی از داوری زمینیان و گرفتن انتقام خون ما از آنان باز‌‌می‌ایستی؟»
Reve FarHezar 6:11  آنگاه به هر یک از آن نفوس، ردایی سفید داده شد و به آنان گفته شد که پاسی دیگر بیارامند تا شمار همردیفان و برادرانشان که می‌باید چون آنان کشته شوند، کامل گردد.
Reve FarHezar 6:12  و هنگامی که ششمین مُهر را گشود، من ناظر بودم که ناگاه زمین‌لرزه‌ای عظیم روی داد و خورشید سیاه شد، چون پلاسینْ جامه‌ای از موی بز؛ و ماه، یکپارچه به رنگِ خون گشت.
Reve FarHezar 6:13  و ستارگان آسمان بر زمین فرو‌‌ریختند، آن‌‌گونه که انجیرهای دیررَس به تکان تندبادی از درخت فرو‌‌می‌ریزند.
Reve FarHezar 6:14  و آسمان جمع شد، چون طوماری که در خود پیچیده شود، و هر کوه و جزیره‌ای از جای خود بر‌‌گرفته شد.
Reve FarHezar 6:15  آنگاه پادشاهان زمین و بزرگان، و سپهسالاران و دولتمندان و قدرتمندان، و هر غلام و هر آزادمردی در غارها و در میان صخره‌های کوهها پنهان شدند.
Reve FarHezar 6:16  آنان خطاب به کوهها و صخره‌ها می‌گفتند: «بَر ما فرود آیید و ما را از روی آن تخت‌نشین و از خشم بره فرو‌‌پوشانید.
Reve FarHezar 6:17  زیرا که روز بزرگ خشم آنان فرا‌‌رسیده و که را توان ایستادگی است؟»
Chapter 7
Reve FarHezar 7:1  پس از آن، دیدم چهار فرشته در چهارگوشة زمین ایستاده‌اند و چهار بادِ زمین را بازمی‌دارند تا بر خشکی و دریا و هیچ درختی نوزند.
Reve FarHezar 7:2  آنگاه فرشته‌ای دیگر دیدم که از محل طلوع آفتاب سر‌‌می‌زد و مُهر خدای زنده با او بود. و به بانگ بلند به آن چهار فرشته که قدرت آسیب رساندن به خشکی و دریا به آنها داده شده بود، ندا داد که:
Reve FarHezar 7:3  «پیش از آنکه بر پیشانی بندگان خدایمان مُهر زنیم، به خشکی و دریا و درختان آسیب نرسانید.»
Reve FarHezar 7:4  آنگاه شنیدم که شمار مُهر‌‌شدگان صد و چهل و چهار هزار تن از کل قبایل بنی اسرائیل بود.
Reve FarHezar 7:5  از قبیلة یهودا دوازده هزار تن مُهر شدند، از قبیلة رِئوبین، دوازده هزار تن، از قبیلة جاد، دوازده هزار تن،
Reve FarHezar 7:6  از قبیلة اَشیر، دوازده هزار تن، از قبیلة نَفْتالی، دوازده هزار تن، از قبیلة مَنَسی، دوازده هزار تن،
Reve FarHezar 7:7  از قبیلة شَمعون، دوازده هزار تن، از قبیلة لاوی، دوازده هزار تن، از قبیلة یِساکار، دوازده هزار تن،
Reve FarHezar 7:8  از قبیلة زِبولون، دوازده هزار تن، از قبیلة یوسف، دوازده هزار تن، و از قبیلة بنیامین دوازده هزار تن.
Reve FarHezar 7:9  پس از آن نظر کردم و اینک جماعتی عظیم از هر ملت و طایفه و قوم و زبان پیش روی خود دیدم که هیچ‌کس آنان را نمی‌توانست شماره کند و همه پیش تخت و در پیشگاه بره ایستاده بودند. همگان ردای سفید بر تن داشتند و شاخة نخل به‌‌دست.
Reve FarHezar 7:10  آنان به بانگ بلند ندا در‌‌دادند که: «نجات از آن خدای ماست، که بر تخت نشسته؛ و از آنِ بره است.»
Reve FarHezar 7:11  و همة فرشتگان، گرداگرد تخت و گرداگرد پیران و چهار موجود زنده ایستادند؛ و همه در پیشگاه تخت روی بر زمین نهادند و خدا را پرستش کردند
Reve FarHezar 7:12  و گفتند: «آمین! ستایش و جلال و حکمت و سپاس و اکرام و قدرت و توانایی خدای ما را باد، تا ابد. آمین!»
Reve FarHezar 7:13  آنگاه یکی از آن پیران از من پرسید: «اینان که ردای سفید به‌‌تن دارند کیانند و از کجا آمده‌اند؟»
Reve FarHezar 7:14  جواب دادم: «این را تو می‌دانی، سرورم.» و او گفت: «اینان همان کسانند که از عذاب عظیم بر‌‌گذشته‌اند و رداهای خود را در خون بره شسته‌اند و سفید کرده‌اند.
Reve FarHezar 7:15  هم از این‌‌روست که: «اینان در پیشگاه تخت خدایند و شبانه‌روز او را در معبدش خدمت می‌کنند؛ و آن تخت‌نشین، خیمة خود را بر آنان می‌گستراند.
Reve FarHezar 7:16  و دیگر هرگز گرسنه نخواهند شد، و هرگز تشنه نخواهند گردید، و دیگر تابش خورشید به‌‌رویشان نخواهد بارید، و نه تابش هیچ گرمای سوزان دیگر.
Reve FarHezar 7:17  زیرا که بره از مرکز تخت شبان آنان خواهد بود، و آنان را به چشمه‌های آب حیات رهنمون خواهد شد. و خدا هر قطره اشکی را از چشم آنان خواهد سترد.»
Chapter 8
Reve FarHezar 8:1  هنگامی که بره هفتمین مُهر را گشود، حدود نیم‌ساعت سکوت بر آسمان حکمفرما شد.
Reve FarHezar 8:2  و آن هفت فرشته را دیدم که در پیشگاه خدا می‌ایستند، و به آنان هفت شیپور داده شد.
Reve FarHezar 8:3  و فرشته‌ای دیگر آمد که بخورسوزی از طلا با خود داشت، و پیش مذبح ایستاد. به او بخور بسیار داده شد تا آن را با دعاهای همة مقدّسان بر مذبح طلاییِ پیش تخت تقدیم کند.
Reve FarHezar 8:4  دود بخور با دعاهای مقدّسان از دستهای آن فرشته تا به پیشگاه خدا بالا رفت.
Reve FarHezar 8:5  آنگاه فرشته بخورسوز را بر‌‌گرفت و از آتش مذبح بیاکند و بر زمین افکند. آنگاه غرّش رعد بود و بانگ و غوغا، و آذرخش که برمی‌خاست و زمین که می‌لرزید.
Reve FarHezar 8:6  آنگاه آن هفت فرشته که آن هفت شیپور را داشتند، آهنگ نواختن آنها کردند.
Reve FarHezar 8:7  فرشتة اوّل شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و تگرگ و آتش آمیخته با خون بود که ناگهان بر زمین بارید و یک‌سوّم زمین سوخت و یک‌سوّم درختان سوختند و همة سبزه‌ها سوختند.
Reve FarHezar 8:8  فرشتة دوّم شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و چیزی به‌‌سان کوهی بزرگ که مشتعل به آتش بود، به دریا پرتاب شد و یک‌سوّم دریا بدل به خون گشت.
Reve FarHezar 8:9  و یک‌سوّم از موجودات زندة دریا مُردند و یک‌سوّم از کشتیها نابود شدند.
Reve FarHezar 8:10  فرشتة سوّم شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و ستاره‌ای بزرگ چون مشعلی سوزان از آسمان به‌‌روی یک‌سوّم از رودخانه‌ها و چشمه‌ساران فرو‌‌افتاد.
Reve FarHezar 8:11  نام آن ستاره «اَفْسَنْتین» بود، و یک‌سوّم از آبها تلخ شد. و مردمان بسیار از آبها که تلخ شده بود، مُردند.
Reve FarHezar 8:12  فرشتة چهارم شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و یک‌سوّم خورشید ضربت خورد، و یک‌سوّم ماه و یک‌سوّم ستارگان نیز، چندان که یک‌سوّم از آنها تاریک شد. و یک‌سوّم روز بی‌نور ماند و یک‌سوّم شب نیز.
Reve FarHezar 8:13  و همچنان که به نظاره ایستاده بودم، شنیدم لاشخوری در دل آسمان به بانگ بلند فریاد زد: «وای، وای، وای بر ساکنان زمین، که چیزی نمانده صدای شیپورهای آن سه فرشتة دیگر برخیزد.»
Chapter 9
Reve FarHezar 9:1  فرشتة پنجم شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و من ستاره‌ای دیدم افتاده از آسمان به زمین. به این ستاره، کلید «چاه بی‌انتها» داده شد.
Reve FarHezar 9:2  چون او در از چاه بی‌انتها بر‌‌گشود، دودی از آن برخاست چون دود کوره‌ای عظیم، چندان که خورشید و آسمان از دود چاه تیره و تاریک شدند.
Reve FarHezar 9:3  و از دل دود، انبوهی ملخ به‌‌روی زمین آمدند و به آنها قدرتی چون قدرت عقربهای زمین داده شد،
Reve FarHezar 9:4  و به آنها گفته شد که به سبزه‌های زمین آسیب نرسانند، و نه به هیچ گیاه یا درختی، بلکه تنها به آن‌‌کسان آسیب برسانند که مُهر خدا بر پیشانی ندارند.
Reve FarHezar 9:5  و به آنها اجازه داده شد که آن‌‌کسان را پنج ماه شکنجه دهند، بی‌آنکه آنان را بکشند. و شکنجه‌ای که آن‌‌کسان کشیدند به شکنجة نیش عقرب می‌مانست، آنگاه که انسان را بگزد.
Reve FarHezar 9:6  در آن روزها مردم جویای مرگ خواهند بود، امّا آن را نخواهند یافت؛ آرزوی مرگ خواهند کرد، امّا مرگ از آنها خواهد گریخت.
Reve FarHezar 9:7  و آن ملخها به اسبهایی می‌مانستند آمادة کارزار. بر سرشان چیزی بود که به تاج طلا می‌مانست و چهره‌هاشان به چهرة انسان شباهت داشت.
Reve FarHezar 9:8  موهایی چون موی زنان داشتند و دندانهایی چون دندان شیران.
Reve FarHezar 9:9  سینه‌پوشی داشتند چون جوشن آهنین، و صدای بالهاشان چون غرّش اسبان و ارابه‌های بسیار بود که به جنگ بشتابند.
Reve FarHezar 9:10  دُمها و نیشهایی داشتند چون دُم و نیش عقرب و در دُمهاشان قدرت آن بود که پنج ماه به مردم آزار برسانند.
Reve FarHezar 9:11  پادشاهشان فرشتة چاه بی‌انتها بود که به زبان عبرانیان «اَبَدون» نام دارد، و به یونانی «آپولیون».
Reve FarHezar 9:12  «وای» اوّل از سر گذشت. دو «وای» دیگر هنوز باقی است.
Reve FarHezar 9:13  فرشتة ششم شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و من آوازی شنیدم که از چهار شاخ مذبح طلایی که در پیشگاه خداست بر‌‌می‌آمد؛
Reve FarHezar 9:14  و شنیدم که به آن فرشتة ششم که شیپور داشت، گفت: «آن چهار فرشته را که در کنار رود بزرگ فرات در بندند، آزاد کن.»
Reve FarHezar 9:15  پس آن چهار فرشته که برای همین ساعت و همین روز و همین ماه و همین سال آماده نگاه داشته شده بودند، آزاد شدند تا یک‌سوّم آدمیان را بکشند.
Reve FarHezar 9:16  و شنیدم که شمار سواره‌نظام دویست میلیون بود.
Reve FarHezar 9:17  اسبان و سوارانی که در رؤیای خود دیدم، این‌چنین بودند: جوشنهایی به سرخی آتش و آبی کبود و زردی گوگرد به‌‌تن داشتند. سر اسبان به سرِ شیر می‌مانست و از دهانشان آتش و دود و گوگرد بیرون می‌زد.
Reve FarHezar 9:18  یک‌سوّم آدمیان از این سه بلای آتش و دود و گوگرد که از دهانشان بیرون می‌زد، کشته شدند.
Reve FarHezar 9:19  قدرت اسبان در دهانشان بود و در دُمشان. زیرا دُمشان شبیه مار بود با سری که با آن صدمه می‌زدند.
Reve FarHezar 9:20  از آدمیان، آنان که از این بلاها هلاک نشدند، باز هم از کارهای دست خود توبه نکردند. باز هم نه از پرستش دیوها دست شستند و نه از پرستش بتهای زرّین و سیمین و برنجین و سنگی و چوبین که نه می‌بینند و نه می‌شنوند و نه می‌جنبند.
Reve FarHezar 9:21  نه نیز از آدمکُشیها و جادوگریها و بی‌عفتیها و دزدیهای خود توبه کردند.
Chapter 10
Reve FarHezar 10:1  آنگاه دیدم فرشتة نیرومند دیگری از آسمان فرود می‌آمد که ردایی از ابر در بر داشت و رنگین‌کمانی بر فراز سر. چهره‌اش مانند خورشید بود و پاهایش چون ستونهای آتش.
Reve FarHezar 10:2  طوماری کوچک و گشوده در دست داشت. پای راست در دریا نهاد و پای چپ بر خشکی.
Reve FarHezar 10:3  و فریادی چندان بلند برآورد که به غرّش شیر می‌مانست و با فریاد او آن هفت رعد به‌‌صدا در‌آمدند و سخن گفتند.
Reve FarHezar 10:4  و هنگامی که آن هفت رعد سخن گفتند، آهنگ نوشتن کردم؛ امّا شنیدم صدایی از آسمان گفت: «آنچه را آن هفت رعد گفته‌اند، با خود نگه دار و منویس.»
Reve FarHezar 10:5  آنگاه آن فرشته که دیدم بر دریا و خشکی ایستاده بود، دست راست به آسمان بلند کرد
Reve FarHezar 10:6  و به او که تا ابد زنده است و آسمان و هر‌‌چه را در آن است آفریده و زمین و هر‌‌چه را در آن است و دریا و هر‌چه را در آن است، سوگند خورد و گفت: «دیگر از این بیش تأخیری در کار نخواهد بود.
Reve FarHezar 10:7  بلکه در آن ایام که هفتمین فرشته آهنگ نواختن شیپورش کند، سِرّ خدا تحقق خواهد یافت، آن‌‌گونه که بشارتش را به خادمان خود، انبیا، داده است.»
Reve FarHezar 10:8  آنگاه آن صدا که از آسمان شنیده بودم بار دیگر با من گفت: «اینک برو و آن طومارِ گشوده در دست آن فرشته را که بر دریا و خشکی ایستاده است بگیر.»
Reve FarHezar 10:9  پس به‌‌سوی آن فرشته رفتم و از او خواستم که آن طومار کوچک را به من بدهد. فرشته با من گفت: «این را بگیر و بخور! درونت را تلخ خواهد کرد، امّا در دهانت چون عسل شیرین خواهد بود.»
Reve FarHezar 10:10  پس آن طومار کوچک را از دست فرشته گرفتم و خوردم. در دهانم چون عسل شیرین بود، امّا به شکم که فرو‌‌بردم، درونم تلخ شد.
Reve FarHezar 10:11  آنگاه مرا گفتند: «تو باز باید دربارة ملتهای بسیار و قومهای بسیار و زبانهای بسیار و پادشاهان بسیار نبوّت کنی.»
Chapter 11
Reve FarHezar 11:1  و ساقه‌ای از نی به من داده شد که به چوب اندازه‌گیری می‌مانست و به من گفته شد: «برو و معبد خدا و مذبح را اندازه بگیر و شمار پرستندگان آنجا را تعیین کن،
Reve FarHezar 11:2  ولی تو را با صحن بیرونی کاری نباشد و آن را اندازه مگیر، زیرا که آن به کافران واگذار شده است. اینان شهر مقدّس را چهل و دو ماه لگدمال خواهند کرد.
Reve FarHezar 11:3  و من دو شاهد خود را مأمور خواهم ساخت که پلاس در بَر، هزار و دویست و شصت روز نبوّت کنند.»
Reve FarHezar 11:4  این دو، همان دو درخت زیتونند و همان دو چراغدان که در حضور خداوند زمین می‌ایستند.
Reve FarHezar 11:5  اگر کسی بخواهد آسیبی به آنها برساند، آتش از دهانشان زبانه می‌کشد و دشمنانشان را فرو‌‌می‌بلعد. این است طریق مردن هر کس که قصد آزار آنان کند.
Reve FarHezar 11:6  آنان قادرند آسمان را در ببندند تا در ایام نبوّتشان باران نبارد و قادرند آبها را به خون بدل کنند و زمین را هر چند بار که بخواهند به هر بلا مبتلا سازند.
Reve FarHezar 11:7  باری، همین که آنان شهادت خود را یکسره به انجام رسانند، آن وحش که از چاه بی‌انتها بیرون می‌آید، به آنان یورش خواهد برد و بر آنان غالب خواهد شد و آنان را خواهد کشت.
Reve FarHezar 11:8  و اجسادشان در میدان آن شهر بزرگ که به کنایه سُدوم و مصر خوانده می‌شود بر زمین خواهد ماند؛ همان شهر که خداوندشان نیز در آنجا بر صلیب شد.
Reve FarHezar 11:9  تا سه روز و نیم، مردمان از هر ملت و هر طایفه و هر زبان و هر قوم به تماشای اجساد آنان خواهند ایستاد و از خاکسپاریشان خودداری خواهند کرد.
Reve FarHezar 11:10  ساکنان زمین در مرگ آنان شادیها خواهند نمود و برای یکدیگر هدیه‌ها خواهند فرستاد؛ زیرا که آن دو نبی ساکنان زمین را معذب ساخته بودند.
Reve FarHezar 11:11  امّا پس از سه روز و نیم، دَمِ حیات از جانب خدا به آنان داخل شد و به پا ایستادند. وحشتی عظیم بر کسانی که به تماشای آنان ایستاده بودند، مستولی شد.
Reve FarHezar 11:12  آنگاه شنیدند که صدایی بلند از آسمان به آنها گفت: «به اینجا فراز آیید!» و آنان پیش چشم دشمنانشان در دل ابری به آسمان رفتند.
Reve FarHezar 11:13  درست در همان ساعت، زمین‌لرزه‌ای بزرگ درگرفت و یک دهم شهر فرو‌‌ریخت و هفت هزار تن در آن زمین‌لرزه کشته شدند و بازماندگان را وحشت فرا‌‌گرفت و خدای آسمانها را به جلالت ستودند.
Reve FarHezar 11:14  «وای» دوّم از سر گذشت. اینک «وای» سوّم بزودی خواهد رسید.
Reve FarHezar 11:15  آنگاه فرشتة هفتم شیپورش را به‌‌صدا در‌آورد؛ و ناگهان صداهایی بلند در آسمان پیچید که می‌گفت: «حکومت جهان، از آنِ خداوند ما و مسیح او شده است. و او تا ابد حکم خواهد راند.»
Reve FarHezar 11:16  و آن بیست و چهار پیر که در پیشگاه خدا بر تخت می‌نشینند، روی بر خاک نهادند و خدا را نیایش کردند و
Reve FarHezar 11:17  گفتند: «تو را سپاس می‌گوییم ای خداوندْ خدای قادر مطلق، ای آن که هستی و بودی. زیرا که قدرت عظیم خود را به‌‌دست گرفته‌ای و سلطنت آغاز کرده‌ای.
Reve FarHezar 11:18  قومها خشمگین بودند، و اینک زمان خشم تو فرا‌‌رسیده است، زمان آن رسیده که مردگان داوری شوند، و خادمان تو، انبیا، پاداش بگیرند، هم مقدّسان و هم آنان که حرمت نام تو را نگاه می‌دارند، از خُرد و بزرگ، و کسانی که زمین را به نابودی کشانده‌اند نابود گردند.»
Reve FarHezar 11:19  آنگاه معبد خدا در آسمان گشوده شد؛ و صندوق عهد او در درون معبد مشهود افتاد؛ و ناگهان برقِ آذرخش بود که برمی‌خاست و بانگ و غوغا بود و غرّشِ رعد بود که به‌‌گوش می‌رسید و زمین‌لرزه بود و تگرگِ بی‌امان بود که پدید می‌آمد.
Chapter 12
Reve FarHezar 12:1  آنگاه نشانی عظیم و شگرف در آسمان پدیدار شد: زنی که خورشید به‌‌تن داشت و ماه زیر پا داشت و تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت.
Reve FarHezar 12:2  زن آبستن بود و فریادش از درد زایمان بلند بود.
Reve FarHezar 12:3  آنگاه نشانی دیگر در آسمان پدیدار شد: اژدهایی سرخ‌فام و عظیم که هفت سر داشت و ده شاخ، و هفت تاج بر سرهایش بود.
Reve FarHezar 12:4  دُمش یک‌سوّم ستارگان آسمان را جاروب کرد و بر زمین فرو‌‌ریخت. اژدها پیش روی آن زن که در آستانة زایمان بود ایستاد، بدان قصد که فرزند او را تا به‌‌دنیا آمد، ببلعد.
Reve FarHezar 12:5  آن زن پسری به‌‌دنیا آورد، فرزند ذکوری که با عصای آهنین بر همة قومها فرمان خواهد راند. و فرزند او بی‌درنگ ربوده شد و نزد خدا و پیش تخت او فرستاده شد.
Reve FarHezar 12:6  و زن به بیابان، به جایی که خدا برای او مهیا کرده بود، گریخت تا در آنجا از او به مدت هزار و دویست و شصت روز نگهداری کنند.
Reve FarHezar 12:7  و ناگهان جنگی در آسمان درگرفت. میکائیل و فرشتگانش با اژدها جنگیدند و اژدها و فرشتگانش در برابر آنان به پیکار ایستادند،
Reve FarHezar 12:8  امّا شکست خوردند و پایگاه خود را در آسمان از دست دادند.
Reve FarHezar 12:9  اژدهای بزرگ به زیر افکنده شد، همان مار کهن که ابلیس یا شیطان نام دارد و جملة جهان را به گمراهی می‌کشاند. هم او و هم فرشتگانش به زمین افکنده شدند.
Reve FarHezar 12:10  آنگاه صدایی بلند در آسمان شنیدم که می‌گفت: «اکنون نجات و قدرت و پادشاهی خدای ما، و اقتدار مسیح او فرا‌‌رسیده است. زیرا که آن مدّعی برادران ما که شبانه‌روز در پیشگاه خدای ما بر آنان اتهام می‌زند، به زیر افکنده شده است.
Reve FarHezar 12:11  آنان با خون بره و با کلام شهادت خود بر او پیروز شده‌اند. زیرا که جان خود را عزیز نشمردند، حتی تا به مرگ.
Reve FarHezar 12:12  پس شادی کنید ای آسمانها و ای ساکنان آنها! امّا وای بر تو ای زمین، و وای بر تو ای دریا، که ابلیس با خشم بسیار بر شما فرود آمده است، زیرا که می‌داند فرصت چندانی ندارد.»
Reve FarHezar 12:13  و چون اژدها دید که به زمین فرو‌‌افکنده شده است، به تعقیب آن زن پرداخت که فرزند ذکور زاده بود.
Reve FarHezar 12:14  امّا دو بالِ آن عقاب بزرگ به آن زن داده شد تا به جایگاهی در بیابان پرواز کند که برای او مهیا شده بود و در آنجا از او، دور از دسترس آن مار، زمانی و زمانها و نیم‌زمانی نگهداری شود.
Reve FarHezar 12:15  آنگاه مار از دهان خود آبی به‌‌سان رودی جاری ساخت تا در پی آن زن روان شود و سیلابْ او را با خود ببرد.
Reve FarHezar 12:16  امّا زمین به یاری آن زن آمد و دهان گشود و سیلاب را که اژدها از دهان خود جاری ساخته بود، فرو‌‌خورد.
Reve FarHezar 12:17  آنگاه اژدها به زن خشم برد و عزم آن کرد تا با دیگر فرزندان او بجنگد؛ یعنی با آنان که احکام خدا را اطاعت می‌کنند و شهادت عیسی را نگاه می‌دارند.
Chapter 13
Reve FarHezar 13:1  و اژدها بر شنهای کنار دریا ایستاد. آنگاه دیدم وحشی از دریا بیرون می‌آید. ده شاخ داشت و هفت سر، با ده تاج بر شاخهایش؛ و بر هر سرش نامی کفرآمیز نوشته شده بود.
Reve FarHezar 13:2  آن وحش که من دیدم به پلنگ می‌مانست، امّا پاهای خرس داشت و دهان شیر. و اژدها قدرت خود را و تخت خود را به وحش داد و اقتداری عظیم به او بخشید.
Reve FarHezar 13:3  از سرهای آن وحش، یکی گویی زخمی مهلک برداشته بود، امّا آن زخم مهلک بهبود یافته بود. تمام جهان در حیرت فرو‌‌شد و به پیروی از آن وحش گردن نهاد.
Reve FarHezar 13:4  مردم اژدها را پرستش می‌کردند زیرا که به آن وحش اقتدار بخشیده بود. نیز آن وحش را پرستش می‌کردند و می‌پرسیدند: «آن که همتای این وحش باشد کیست؟ آن که بتواند با او بجنگد کیست؟»
Reve FarHezar 13:5  به وحش دهانی داده شد تا سخنان نخوت‌بار و کفرآمیز بگوید، و اجازه یافت تا اقتدار خود را چهل و دو ماه به‌‌کار بَرَد.
Reve FarHezar 13:6  پس دهان خود را به کفرگویی بر خدا گشود و به نام او و به مسکن او، یعنی آنان که در آسمان می‌زیند، اهانت کرد.
Reve FarHezar 13:7  به او اجازه داده شد که با مقدّسان بجنگد و بر آنها پیروز شود؛ و به او اقتدار بر هر طایفه و ملت و زبان و قوم داده شد.
Reve FarHezar 13:8  همة ساکنان زمین آن وحش را خواهند پرستید – همة آن‌‌کسان که نامشان در آن دفتر حیات نیامده که از آنِ آن بره است که از بدو آفرینش جهان ذبح شده بود.
Reve FarHezar 13:10  اگر کسی می‌باید به اسارت برود، به اسارت خواهد رفت. اگر کسی می‌باید به شمشیر کشته شود، به شمشیر کشته خواهد شد. و این پایداری شکیب‌آمیزِ مقدّسان را می‌طلبد و ایمان آنان را.
Reve FarHezar 13:11  آنگاه دیدم وحشی دیگر از زمین بیرون می‌آید. همچون بره دو شاخ داشت ولی مانند اژدها سخن می‌گفت.
Reve FarHezar 13:12  با تمام اقتدار وحش اوّل و به نام او عمل می‌کرد، و زمین و ساکنانش را به نیایش وحش اوّل که زخم مهلکش بهبود یافته بود، بر‌‌می‌گماشت.
Reve FarHezar 13:13  آیات عظیم از او به ظهور می‌رسید و حتی موجب می‌شد پیش چشم مردم آتش از آسمان بر زمین فرو‌‌بارَد.
Reve FarHezar 13:14  به‌‌سبب آیاتی که اجازه داشت به نام آن وحش به ظهور آورد، ساکنان زمین را بفریفت و به آنها دستور داد تمثالی از آن وحش که به شمشیر زخم خورده بود، امّا همچنان زنده بود، بسازند.
Reve FarHezar 13:15  به او قدرت داده شد که جان در تمثال آن وحش بدمد تا آن تمثال بتواند سخن بگوید و اسباب کشتن همة آن‌‌کسان را فراهم آورد که از پرستش تمثال سر باز‌‌می‌زدند.
Reve FarHezar 13:16  همچنین، همة کسان را، از خُرد و بزرگ، دارا و نادار، و غلام و آزاد واداشت تا بر دست راست خود یا بر پیشانی خویش علامت گذارند.
Reve FarHezar 13:17  تا هیچ‌کس نتواند بدون آن علامت بخرد یا بفروشد، و آن علامت یا نام آن وحش بود یا شمارة نام او.
Reve FarHezar 13:18  و این حکمت می‌طلبد. هر که بصیرت دارد، بگذار تا عدد آن وحش را محاسبه کند، چرا که آن، عدد انسان است. و عدد او ششصد و شصت و شش است.
Chapter 14
Reve FarHezar 14:1  آنگاه همین که نظر کردم، آن بره را دیدم بر کوه صهیون ایستاده با یکصد و چهل و چهار هزار تن که نام او را و نام پدر او را بر پیشانی نوشته داشتند.
Reve FarHezar 14:2  و صدایی از آسمان شنیدم پرخروش چون آبهای پر‌شتاب؛ و غرّان چون رعد؛ آن صدا که شنیدم به صدای چنگ‌نوازان می‌مانست آنگاه که چنگ بنوازند.
Reve FarHezar 14:3  و سرودی تازه سر‌‌دادند در پیشگاه آن تخت و در حضور آن چهار موجود زنده و آن پیران. و آن سرود را هیچ‌کس نتوانست بیاموزد، مگر آن یکصد و چهل و چهار هزار تن که از میان زمینیان خریده شده بودند.
Reve FarHezar 14:4  اینان همان کسانند که خود را آلودة زنان نساختند، زیرا که باکره‌اند. اینان راه بره را دنبال می‌کنند هر کجا که برود. اینان از میان آدمیان خریده شدند و به‌‌عنوان نوبر بر خدا و بره عرضه شدند.
Reve FarHezar 14:5  هیچ دروغی در دهانشان یافت نشد. اینان بَری از هر عیبند.
Reve FarHezar 14:6  آنگاه فرشته‌ای دیگر دیدم که در دل آسمان پرواز می‌کرد و انجیل جاودان با خود داشت تا ساکنان زمین را بشارت دهد، از هر قوم و طایفه و زبان و ملت که باشند.
Reve FarHezar 14:7  هم‌‌او به آواز بلند گفت: «از خدا بترسید و او را جلال دهید، زیرا که ساعت داوری او فرا‌رسیده است. او را بپرستید که آسمانها و زمین و دریا و چشمه‌ساران را او آفرید.»
Reve FarHezar 14:8  و فرشتة دوّمی از پی او آمد و گفت: «سقوط کرد! سقوط کرد آن بابِل بزرگ! آن که از شراب زناکاریِ عقل‌سوز خود بر همة ملتها خورانید.»
Reve FarHezar 14:9  و فرشتة سوّمی از پی آن دو آمد و به آواز بلند گفت: «اگر کسی آن وحش و آن تمثال او را بپرستد و نشان او را بر پیشانی یا بر دست خود بپذیرد،
Reve FarHezar 14:10  آن‌‌کس نیز از شراب خشم خدا که اینک پُر‌مایه و خالص در جام غضب او ریخته شده، خواهد نوشید. آن‌‌کس نیز در حضور فرشتگان مقدّس و در حضور بره با گوگرد مشتعل عذاب خواهد شد.
Reve FarHezar 14:11  و دود عذاب آنان تا ابد به بالا خواهد رفت. برای آنان که آن وحش و آن تمثال او را می‌پرستند و برای آنان که نشانِ نام او را می‌پذیرند، نه در شب و نه در روز آسایش نخواهد بود.»
Reve FarHezar 14:12  و این پایداری مقدّسان را می‌طلبد که احکام خدا و ایمان به عیسی را حفظ می‌کنند.
Reve FarHezar 14:13  آنگاه آوازی از آسمان شنیدم که می‌گفت، «بنویس: خوشا‌‌به‌‌حال آنان که از این پس در خداوند می‌میرند.» و روح گفت: «آری آنان از رنج خود خواهند رست، زیرا که اعمالشان از پی آنها خواهد آمد!»
Reve FarHezar 14:14  آنگاه همین که نظر کردم، ابری سفید پیش رویم بود و بر آن ابر یکی نشسته بود که به پسر انسان می‌مانست و تاجی از طلا بر سر داشت و داسی تیز در دست.
Reve FarHezar 14:15  آنگاه فرشته‌ای دیگر از معبد بیرون آمد و به بانگ بلند به آن که بر ابر نشسته بود گفت: «داسَت را بردار و درو کن، زیرا که زمان درو فرا‌رسیده و محصول زمین آمادة برداشت است.»
Reve FarHezar 14:16  پس آن که بر ابر نشسته بود داسَش را بر زمین بگرداند و محصول زمین برداشت شد.
Reve FarHezar 14:17  سپس فرشته‌ای دیگر از معبدی که در آسمان است بیرون آمد و او نیز داسی تیز در دست داشت.
Reve FarHezar 14:18  و باز فرشته‌ای دیگر از مذبح بیرون آمد که بر آتش اختیار داشت و به بانگ بلند به آن که داس تیز داشت، گفت: «داس تیزت را بر‌‌گیر و خوشه‌های انگور را از تاک زمین بر‌‌چین زیرا که انگورهای زمین رسیده است.»
Reve FarHezar 14:19  پس آن فرشته داسَش را بر زمین بگرداند و انگورهای زمین را گرد آورد و در چَرخُشت بزرگ خشم خدا ریخت.
Reve FarHezar 14:20  و انگورها در آن چَرخُشت در بیرون از شهر لگدکوب شد و از آن چَرخُشت خون جاری شد و خون تا افسار اسبان بالا آمد، در مسافتی به گسترة هزار و ششصد پرتابِ تیر.
Chapter 15
Reve FarHezar 15:1  یک نشانة عظیم و حیرتزای دیگر نیز در آسمان دیدم: و آن هفت فرشته بود با هفت بلای نهایی – نهایی از آن‌‌رو که با آنها خشم خدا کامل می‌شد.
Reve FarHezar 15:2  و چیزی را دیدم که به دریایی از شیشه می‌مانست که با آتش در‌‌آمیخته شده باشد و در کنار دریا کسانی را ایستاده دیدم که بر آن وحش و بر تمثال او و بر عدد نام او پیروز شده بودند. اینان چنگهایی به‌‌دست داشتند که خدا به آنان داده بود.
Reve FarHezar 15:3  و سرود خادم خدا، موسی، را می‌خواندند و سرود آن بره را که: «عظیم و حیرتزاست کارهای تو، ای خداوندْ خدای قادر مطلق. عدل و حق است راههای تو، ای پادشاه همة اعصار.
Reve FarHezar 15:4  کیست که از تو نترسد، ای خداوند، و جلال نام تو را به آن ندهد؟ زیرا تو، و تنها تو، قدّوسی. همة قومها خواهند آمد و در پیشگاه تو به پرستش خواهند ایستاد زیرا که کارهای شریف تو اکنون آشکار شده است.»
Reve FarHezar 15:5  پس از آن دیدم که معبد، یعنی خیمة شهادت، در آسمان گشوده شد.
Reve FarHezar 15:6  و هفت فرشته که حامل هفت بلا بودند از آن بیرون آمدند. و فرشتگان کتان پاکیزه و درخشان به‌‌تن و شال زرّینی به‌‌دور سینه داشتند.
Reve FarHezar 15:7  آنگاه یکی از آن چهار موجود زنده هفت پیالة زرّینِ آکنده از خشم خدایی که تا ابد زنده است، به آن هفت فرشته داد.
Reve FarHezar 15:8  و معبد به جلال و قدرت خدا آکنده از دود شد و هیچ‌کس را یارای ورود نبود مگر آنگاه که آن هفت بلای آن هفت فرشته به‌تمامی تحقق یافت.
Chapter 16
Reve FarHezar 16:1  آنگاه صدایی بلند از معبد شنیدم که به آن هفت فرشته می‌گفت: «بروید و هفت پیالة خشم خدا را بر زمین فرو‌‌ریزید.»
Reve FarHezar 16:2  فرشتة اوّل رفت و پیالة خود را بر خشکی فرو‌‌ریخت، و زخمهای زشت و دردناک بر پیکر مردمی پدیدار شد که علامت آن وحش را بر خود داشتند و تمثال او را می‌پرستیدند.
Reve FarHezar 16:3  فرشتة دوّم پیالة خود را به دریا فرو‌‌ریخت، و دریا به خون بدل شد، خونی که به خون انسان مرده می‌مانست، و همة زندگان دریا هلاک شدند.
Reve FarHezar 16:4  فرشتة سوّم پیالة خود را بر رودخانه‌ها و چشمه‌های آب فرو‌‌ریخت، و رودخانه‌ها و چشمه‌ها به خون بدل شدند.
Reve FarHezar 16:5  آنگاه شنیدم که فرشتة نگهبان آبها چنین گفت: «تو عادلی در این حکمها که کردی، تو که هستی و بوده‌ای، ای قدّوس؛
Reve FarHezar 16:6  زیرا که آنان خون مقدّسان و انبیای تو را ریختند، پس به آنان خون دادی تا بنوشند که سزایشان همین است!»
Reve FarHezar 16:7  و شنیدم از مذبح پاسخ آمد که: «آری، ای خداوندْ خدای قادر مطلق، حق است و عدل، کیفری که تو می‌دهی.»
Reve FarHezar 16:8  فرشتة چهارم پیالة خود را بر خورشید فرو‌‌ریخت، و خورشید فرمان یافت تا مردم را به آتش بسوزاند.
Reve FarHezar 16:9  و مردم از شدت گرما سوختند و نام خدا را که اختیار این بلاها با اوست، ناسزا گفتند امّا توبه نکردند و او را جلال ندادند.
Reve FarHezar 16:10  فرشتة پنجم پیالة خود را بر تختِ آن وحش فرو‌‌ریخت و قلمرو او در تاریکی فرو‌‌رفت. آدمیان از فزونی درد، زبان خود را گاز می‌گرفتند.
Reve FarHezar 16:11  و به‌‌سبب آلام و جراحات خود به خدای آسمان ناسزا می‌گفتند، امّا از اعمال خود توبه نمی‌کردند.
Reve FarHezar 16:12  فرشتة ششم پیالة خود را بر رود بزرگ فرات فرو‌‌ریخت و آب آن خشکید تا راه برای شاهان شرق باز شود.
Reve FarHezar 16:13  آنگاه دیدم سه روح خبیث در هیئت وزغ از دهان اژدها و از دهان آن وحش و از دهان نبی کذّاب بیرون آمدند.
Reve FarHezar 16:14  اینان ارواح دیوهایند که آیات به ظهور می‌آورند و نزد شاهان سرتاسر جهان می‌روند تا آنان را برای نبردِ روزِ عظیمِ خدای قادر مطلق گرد هم آورند.
Reve FarHezar 16:15  «بهوش باشید، که چون یک دزد می‌آیم! خوشا‌‌به‌‌حال آن که بیدار می‌ماند و جامه‌اش را با خود نگاه می‌دارد، مبادا عریان روانه شود و رسوای عالم گردد.»
Reve FarHezar 16:16  آنگاه آن سه روح پلید شاهان زمین را در جایی که به زبان عبرانیان «حارمَجِدّون» خوانده می‌شود، گرد هم آوردند.
Reve FarHezar 16:17  فرشتة هفتم پیالة خود را در هوا پاشید و بانگی بلند از آن تخت که در معبد بود، برآمد که: «کار تمام است!»
Reve FarHezar 16:18  آنگاه برق آذرخش و غریوِ غرّش رعد بود که برمی‌خاست، و زمین‌لرزه‌ای عظیم واقع شد؛ چندان عظیم که نظیرش تا انسان بر زمین می‌زیسته، روی نداده بود.
Reve FarHezar 16:19  شهر بزرگ سه پاره شد و شهرهای قومها فرو‌‌پاشیدند. و خدا بابِل بزرگ را به یاد آورد و جام سرشار از شراب خشم خروشان خود را به او نوشاند.
Reve FarHezar 16:20  هر جزیره که بود گریخت؛ و کوهها محو و نابود شدند.
Reve FarHezar 16:21  و از آسمان تگرگی سخت سنگین که هر دانه، انگاری پنجاه کیلو وزن داشت بر آدمیان فرو‌‌بارید؛ و آدمیان خدای را از بابت این بلا ناسزا گفتند، زیرا که بلایی سخت سنگین بود.
Chapter 17
Reve FarHezar 17:1  آنگاه از آن هفت فرشته که آن هفت پیاله را در دست داشتند یکی پیش آمد و با من گفت: «بیا تا مجازات آن فاحشة بزرگِ لمیده بر آبهای بسیار را نشانت دهم.
Reve FarHezar 17:2  با او بود که پادشاهان زمین زنا کردند و از شرابِ هم‌آغوشی‌های او بود که ساکنان زمین مست شدند.»
Reve FarHezar 17:3  پس آن فرشته مرا در روح به بیابانی برد. در آنجا زنی دیدم نشسته بر پشت وحشی سرخ‌فام که پیکرش یکسره با نامهای کفرآمیز پوشیده شده بود، و هفت سر و ده شاخ داشت.
Reve FarHezar 17:4  و زن جامة سرخ و ارغوانی بر تن داشت و در برق طلا و جواهر و مروارید می‌درخشید. جامی زرّین به‌‌دست داشت سرشار از همة زشتیها و آکنده از ناپاکی هم‌آغوشی‌هایش.
Reve FarHezar 17:5  و این نام مرموز بر پیشانی او نوشته شده بود: «بابِل بزرگ، مادر فواحش و زشتیهای زمین.»
Reve FarHezar 17:6  و دیدم که زنْ مست از خون مقدّسان است، خون آنان که بار شهادت خود در حق عیسی را بر دوش داشتند. همین که او را دیدم سخت در شگفت شدم.
Reve FarHezar 17:7  فرشته با من گفت: «شگفتی تو از چیست؟ راز آن زن و آن وحش را که هفت سَر و ده شاخ دارد و زن سوار بر اوست، من برایت شرح خواهم داد.
Reve FarHezar 17:8  آن وحش که دیدی، زمانی بود، اکنون نیست، و بزودی از چاه بی‌انتها بر خواهد آمد و به هلاک خود خواهد رسید. از ساکنان زمین آنان که نامشان از بدو آفرینش جهان در دفتر حیات ثبت نشده است، از دیدن آن وحش در شگفت خواهند شد، زیرا که زمانی بود، اکنون نیست، و با این‌‌همه، خواهد آمد.
Reve FarHezar 17:9  «این‌‌همه را ذهن حکیمی می‌طلبد تا دریابد. آن هفت سَر، هفت کوهند که آن زن بر آنها قرار دارد. همانها هفت پادشاه نیز هستند.
Reve FarHezar 17:10  از آنان پنج تن سقوط کرده‌اند، یکی باقی است و آن آخری هنوز نیامده است؛ امّا وقتی که بواقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید.
Reve FarHezar 17:11  آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است. او به همان هفت تن تعلق دارد و به هلاکت خود می‌رسد.
Reve FarHezar 17:12  «آن ده شاخ که دیدی، دَه پادشاهند که هنوز به پادشاهی نرسیده‌اند. امّا در مهلتی یک ساعته از قدرت شاهان برخوردار خواهند شد، با آن وحش.
Reve FarHezar 17:13  آنان همگی یک هدف دارند و زور و قدرت خود را به وحش خواهند سپرد.
Reve FarHezar 17:14  همگی با آن بره به جنگ بر خواهند خاست، امّا بره بر آنان پیروز خواهد شد، زیرا او ربِ ارباب است، و شاه شاهان است – و خوانده‌شدگان او با او خواهند بود، و برگزیدگان او با او خواهند بود، و پیروان وفادار او با او خواهند بود.»
Reve FarHezar 17:15  آنگاه فرشته با من گفت: «آن آبها که دیدی، که فاحشه بر آنها قرار دارد، همانا ملتها و جماعتها و قومها و زبانها هستند.
Reve FarHezar 17:16  آن وحش و آن ده شاخ که دیدی از فاحشه بیزار خواهند شد. او را نابود خواهند کرد و عریان رها خواهند کرد. گوشت او را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزاند.
Reve FarHezar 17:17  زیرا که خدا در دل آنها نهاده است که خواست او را برآورند و با رضای‌‌خاطرْ عنانِ قدرت و حکومت خود را به‌‌دست آن وحش بسپارند، تا آنگاه که کلام خدا به‌تمامی تحقق یابد.
Reve FarHezar 17:18  و آن زن که دیدی همان شهر بزرگ است که بر پادشاهان زمین حکومت می‌کند.»
Chapter 18
Reve FarHezar 18:1  پس از آن، فرشته‌ای دیگر دیدم که از آسمان فرود می‌آمد. و او اقتداری عظیم داشت و زمین از جلال او نورانی شد.
Reve FarHezar 18:2  به صدایی سخت پرصلابت فریاد برآورد که: «فرو‌‌پاشید! بابِل بزرگ فرو‌‌پاشید! بابِل اینک به مسکن دیوان بدل شده است و به قرارگاه هر روح خبیثی، و به جولانگاه هر پرندة ناپاک و نفرت‌انگیزی.
Reve FarHezar 18:3  زیرا که از شراب عقل‌سوز زنای او قومها همه نوشیدند. و شاهان زمین با او زنا کردند، و تاجران زمین از کثرت تجمّلات او دولتمند شدند.»
Reve FarHezar 18:4  آنگاه صدایی دیگر از آسمان شنیدم که گفت: «ای قوم من، از این شهر بیرون آیید، مبادا شریک گناهان او شوید، مبادا سهمی از بلاهای او به شما رسد،
Reve FarHezar 18:5  زیرا که گناهان او اینک تا به فلک رسیده، و خدا جنایات او را به یاد آورده است.
Reve FarHezar 18:6  همان را که او داده به او پس دهید؛ مزد هر‌‌آنچه را او کرده دو‌‌چندان بپردازید. از جام خود او معجون مضاعف به کار او کنید.
Reve FarHezar 18:7  به او همان‌‌مایه عذاب و اندوه دهید که او جلال و شکوه به خود می‌داد. زیرا که در دل به خود می‌بالد که، ‹من چنان می‌نشینم که ملکه‌ای می‌نشیند. بیوه نیستم و هرگز به ماتم نخواهم نشست.›
Reve FarHezar 18:8  از این‌‌روست که بلاهایش یک روزه بر او نازل خواهد شد، بلای مرگ و ماتم و قحطی. و در آتش خواهد سوخت. زیرا که قدیر است آن خداوندْ خدایی که او را کیفر می‌دهد.»
Reve FarHezar 18:9  و چون شاهان زمین که با او زنا کردند و شریک تجمّل او شدند، دود سوختن او را ببینند، بر او خواهند گریست و به سوگ او خواهند نشست.
Reve FarHezar 18:10  از ترسِ عذابی که او می‌کشد دورادور خواهند ایستاد و ناله سر خواهند داد که: «دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ، ای بابِل، ای شهر پرقدرت! چه شد که یک‌ساعته نابود شدی!»
Reve FarHezar 18:11  و بازرگانان زمین بر او خواهند گریست و به سوگ او خواهند نشست، زیرا که دیگر کسی کالای آنان را نمی‌خرد،
Reve FarHezar 18:12  نه طلا و نقره و جواهرات و مروارید آنان را؛ نه پارچه‌های نفیس و ابریشم و ارغوان و سرخ آنان را؛ نه انواع چوبهای معطر و ظرفهای عاج و ظرفهای چوبینِ گرانبها و مس و آهن و مرمرِ آنان را؛
Reve FarHezar 18:13  نه دارچین و ادویه و بخورِ خوشبو و مُر و کندر آنان را؛ نه شراب و روغن زیتون و آرد مرغوب و گندم آنان را؛ نه حیوانات اهلی و گوسفندان و اسبان و ارابه‌های آنان را؛ و نه بدنها و نفوس آدمیان را.
Reve FarHezar 18:14  هم آنان خواهند گفت: «آن میوه که جانت تمنایش را داشت، از تو درگذشته. دولت و شوکت تو همه بر باد رفته است، و هرگز باز نخواهد گشت.»
Reve FarHezar 18:15  و بازرگانان که این‌‌همه را می‌فروختند و ثروت می‌اندوختند، از ترس عذابی که او می‌کشد، دورادور خواهند ایستاد و زاری خواهند کرد و ماتم خواهند گرفت و
Reve FarHezar 18:16  مویه سر خواهند داد که: «دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ، پوشیده در پارچه‌های نفیس ارغوان و سرخ، رخشنده در برق طلا و جواهر و مروارید!
Reve FarHezar 18:17  یک‌ساعته ثروت سرشار تو تباهی گرفته است.» و هر ناخدای کشتی و هر آن‌‌کسان که با کشتی سفر می‌کنند، چه دریانوردان و چه کسانی که از راه دریا معاش می‌کنند دورادور خواهند ایستاد.
Reve FarHezar 18:18  و چون دود آتشی را می‌بینند که او را می‌سوزاند، فریاد سر می‌دهند که: «هرگز آیا شهری چون این شهرِ بزرگ در جهان بوده است؟»
Reve FarHezar 18:19  و خاک بر سر می‌کنند و گریان و ماتمزده فریاد برمی‌آورند که: «دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ، شهری که همة کشتی‌داران، از دولت او ثروت اندوختند، اینک یک‌ساعته ویران شده است!
Reve FarHezar 18:20  ای آسمان بر او شادی کن! شادی کنید ای مقدّسان و رسولان و انبیا! زیرا خدا دادِ شما را از او ستانده است.»
Reve FarHezar 18:21  آنگاه فرشته‌ای نیرومند، پاره‌سنگی همچندِ آسیابْ‌سنگی بزرگی بر‌‌گرفت و به دریا افکند، و گفت: «این‌‌گونه سخت و بی‌امان فرو‌‌افکنده خواهد شد، بابِل، آن شهر بزرگ، تا دیگر نشانی از او هرگز یافت نشود.
Reve FarHezar 18:22  دیگر نه نوای چنگ‌نوازان و مطربان هرگز از تو به گوش خواهد رسید، و نه نوای نی‌زنان و شیپور نوازان. دیگر هیچ صنعتگری از هیچ صنفی در تو هرگز یافت نخواهد شد. و دیگر صدای هیچ آسیایی در تو هرگز شنیده نخواهد شد؛
Reve FarHezar 18:23  دیگر نور هیچ چراغی در تو هرگز نخواهد تابید؛ دیگر صدای هیچ عروس و هیچ دامادی در تو به گوش نخواهد رسید. تاجران تو مردان بزرگ زمین بودند، به افسون جادوی تو قومها همه گمراه شدند،
Reve FarHezar 18:24  در او، خون انبیا و مقدّسان باز‌‌یافته شد، و خون همة کسان که بر پهنة زمین کشته شدند.»
Chapter 19
Reve FarHezar 19:1  پس از آن، صدایی شنیدم که به خروش جماعتی عظیم در آسمان می‌مانست؛ که می‌گفتند: «هَلِلویا! نجات و جلال و قدرت از آن خدای ماست،
Reve FarHezar 19:2  که جزاهایش حق است و عدل است. آن فاحشة بزرگ را جزا داده که زمین را با زنایش به فساد کشید، و از او انتقام خون بندگان خود را گرفته است.»
Reve FarHezar 19:3  و دوباره فریاد برآوردند که: «هَلِلویا! تا ابد دود از او برمی‌خیزد.»
Reve FarHezar 19:4  و آن بیست و چهار پیر و آن چهار موجود زنده به خاک افتادند و خدای را که بر تخت نشسته بود، پرستش کردند و بانگ برآوردند که: «آمین. هَلِلویا!»
Reve FarHezar 19:5  آنگاه صدایی از تخت بر‌‌آمد که می‌گفت: «سپاس گویید خدای ما را، ای همة بندگان او، ای شما که ترس از او دارید، از خُرد و از بزرگ!»
Reve FarHezar 19:6  آنگاه صدایی شنیدم که به خروش جماعتی عظیم می‌مانست، و به غرّش آبهای فراوان، و به بانگ بلند رعد، که می‌گفت: «هَلِلویا! زیرا که خداوندْ خدای ما، آن قادر مطلق، سلطنت آغاز کرده است.
Reve FarHezar 19:7  به‌‌وجد آییم و شادی کنیم، و او را جلال دهیم، زیرا زمان عروسی آن بره فرا‌رسیده، و عروس او خود را آماده ساخته است؛
Reve FarHezar 19:8  جامة کتان نفیس و درخشان و پاکیزه به او بخشیده شد تا به‌‌تن کند.» جامة کتانِ نفیس مظهر اعمال نیک مقدّسان است.
Reve FarHezar 19:9  آنگاه فرشته به من گفت: «بنویس، خوشا‌‌به‌‌حال آنان که به ضیافت عروسی آن بره دعوت می‌شوند.» و افزود: «اینها کلام راستین خدایند!»
Reve FarHezar 19:10  در این لحظه بود که به‌‌پایش افتادم تا او را بپرستم. امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! چون من نیز همچون تو و برادران تو که شهادت عیسی را نگاه می‌دارند، غلام اویم. خدای را بپرست! زیرا شهادت عیسی، روح نبوّت است.»
Reve FarHezar 19:11  آنگاه دیدم که درهای آسمان باز مانده و پیش رویم هان اسبی سفید در آنجاست، با سواری که امین و برحق می‌نامندش. او به عدل حکم می‌کند و می‌جنگد.
Reve FarHezar 19:12  چشمانش به آتشِ مشتعل می‌ماند و بر سرش تاجهای بسیار است. و نامی دارد بر او نوشته که هیچ‌کس نمی‌داند، جز خودش.
Reve FarHezar 19:13  ردایی دارد به خون آغشته و نامش «کلام خدا» است.
Reve FarHezar 19:14  سپاهیان آسمان از پی او می‌آمدند، سوار بر اسبان سفید، و در جامه‌های کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه.
Reve FarHezar 19:15  و شمشیری از دهانش بیرون می‌آید برّان تا با آن بر قومها بتازد. «بر آنان با عصای آهنین حکم خواهد راند.» چَرخُشتِ شرابِ خشمِ خدای قادر مطلق را زیر پا‌هایش به خروش در خواهد آورد.
Reve FarHezar 19:16  و بر ردا و ران او نوشته است: «شاه شاهان و ربِ ارباب.»
Reve FarHezar 19:17  و فرشته‌ای دیدم که در آفتاب ایستاده بود و به بانگ بلند به کلّ پرندگان که در دل آسمان بال می‌زدند ندا داد و گفت: «بیایید؛ برای ضیافت بزرگ خدا گردِ هم آیید
Reve FarHezar 19:18  تا از گوشت شاهان و سرداران و توانمندان بخورید، و از گوشت اسبان و سوارانشان، و از گوشت هر انسانی، از غلام و آزاد، و خُرد و بزرگ.»
Reve FarHezar 19:19  آنگاه آن وحش را دیدم، و آن شاهان زمین را دیدم، و سپاهیان آنان را دیدم که همداستان شده بودند تا با آن سوار و سپاه او بجنگند.
Reve FarHezar 19:20  امّا آن وحش گرفتار شد و با او آن نبی کذّاب که به نامِ او آیات به ظهور می‌آورْد و با آیات خود کسانی را فریفته بود که علامت آن وحش را پذیرفته بودند و تمثال او را می‌پرستیدند. آنان هر دو، زنده به دریاچة آتش و گوگرد مشتعل افکنده شدند.
Reve FarHezar 19:21  و باقی آنان به شمشیری که از دهان آن اسب‌سوار بیرون می‌آمد، کشته شدند و آن پرندگان همگی خود را از گوشت آنان بیاکندند.
Chapter 20
Reve FarHezar 20:1  و دیدم فرشته‌ای از آسمان فرو‌‌می‌آید، و کلید چاه بی‌انتها با اوست، و زنجیری بزرگ در دست دارد.
Reve FarHezar 20:2  او اژدها را، آن مار کهن را، که همانا ابلیس یا شیطان است، گرفت و در بند کشید تا هزار سال در اسارت بماند
Reve FarHezar 20:3  و او را به چاه بی‌انتها در‌‌انداخت و در بر او قفل کرد و مُهر بر آن نهاد تا قومها را دیگر نفریبد تا آن هزاره سر‌‌آید. و پس از آن چندگاهی آزاد گردد.
Reve FarHezar 20:4  و تختهایی دیدم که بر آنها کسانی نشسته بودند که حق داوری به آنان سپرده شده بود. و نفوس کسانی را دیدم که سرهاشان در راه شهادت در حق عیسی مسیح و در حق کلام خدا از تن جدا شده بود. اینان نه به پرستش آن وحش و تمثال او تن داده بودند و نه علامت او را بر پیشانی و بر دست خود پذیرفته بودند. اینان دوباره زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت کردند.
Reve FarHezar 20:5  این رستاخیز اوّل است. و مردگانِ دیگر زنده نشدند تا آن هزاره سر‌‌آید.
Reve FarHezar 20:6  خجسته بمانند و مقدّس همة آنان که در رستاخیز اوّل شرکت دارند. مرگ دوّم بر آنان هیچ قدرت ندارد بلکه در سِلک کاهنان خدا و مسیح خواهند ماند و با او هزار سال سلطنت خواهند کرد.
Reve FarHezar 20:7  آنگاه که آن هزاره سر‌‌آید، شیطان از زندان رها خواهد شد و
Reve FarHezar 20:8  در پی فریب قومها به چهارگوشة زمین – به یأجوج و مأجوج که به شماره چونان شنهای کنار دریا هستند – خواهد رفت تا آنان را برای نبرد گرد هم آورد.
Reve FarHezar 20:9  اینان بر پهنة زمین پیش رفتند و اردوگاه مقدّسان، یعنی شهر محبوب خدا را محاصره کردند. امّا آتش از آسمان فرود آمد و آنان را فرو‌‌خورد.
Reve FarHezar 20:10  و ابلیس، که آنان را فریب داده بود، به دریاچة آتش و گوگرد افکنده شد، به جایی که آن وحش و نبی کذّاب افکنده شده بودند. اینان روز و شب تا ابد عذاب خواهند کشید.
Reve FarHezar 20:11  آنگاه تخت بزرگ و سفیدی دیدم، و کسی را که بر آن نشسته بود. آسمان و زمین از حضور او می‌گریختند و جایی برای آنها نبود.
Reve FarHezar 20:12  و مردگان را دیدم، چه خُرد و چه بزرگ، که در برابر تخت ایستاده بودند. و دفترها گشوده شد. دفتری دیگر نیز گشوده شد که دفتر حیات است. مردگان بر‌‌حسب اعمالشان، مطابق با آنچه که در آن دفترها نوشته شده بود، داوری شدند.
Reve FarHezar 20:13  دریا مردگانی را که در خود داشت، پس داد؛ مرگ و جهان مردگان نیز مردگان خود را پس دادند، و هر کس بر‌‌حسب اعمالی که انجام داده بود، داوری شد.
Reve FarHezar 20:14  و مرگ و جهان مردگان به دریاچة آتش افکنده شد. دریاچة آتش، مرگ دوّم است.
Reve FarHezar 20:15  و هر که نامش در دفتر حیات نوشته نشده بود، به دریاچة آتش افکنده شد.
Chapter 21
Reve FarHezar 21:1  سپس آسمانی جدید و زمینی جدید دیدم، زیرا آسمان اوّل و زمین اوّل سپری شده بود و دیگر دریایی وجود نداشت.
Reve FarHezar 21:2  و شهر مقدّس اورشلیم جدید را دیدم که از آسمان از نزد خدا پایین می‌آمد، آماده‌شده همچون عروسی که برای شوهر خود آراسته شده باشد.
Reve FarHezar 21:3  و از تخت، صدای بلندی شنیدم که گفت: «اینک، مسکن خدا با آدمیان است، و او با آنها ساکن خواهد شد؛ و ایشان قوم او خواهند بود؛ و خود خدا با ایشان خواهد بود و خدای ایشان خواهد بود.
Reve FarHezar 21:4  او هر اشکی را از چشمان آنها پاک خواهد کرد. و دیگر مرگ نخواهد بود؛ و ماتم و شیون و درد وجود نخواهد داشت، زیرا چیزهای اوّل سپری شد.»
Reve FarHezar 21:5  سپس آن تخت‌نشین گفت: «اینک همه چیز را نو می‌سازم.» و گفت: «اینها را بنویس زیرا این سخنان درخور اعتماد و راست است.»
Reve FarHezar 21:6  باز به من گفت: «به انجام رسید! من ‹الف› و ‹ی› و ابتدا و انتها هستم. من به هر که تشنه باشد، از چشمة آب حیات برایگان خواهم داد.
Reve FarHezar 21:7  هر که غالب آید، این‌‌همه را به میراث خواهد برد، و من خدای او خواهم بود و او پسر من خواهد بود.
Reve FarHezar 21:8  امّا نصیب بزدلان و بی‌ایمانان و مفسدان و آدمکشان و بی‌عفتان و جادوگران و بت‌پرستان و همة دروغگویان، دریاچة مشتعل به آتش و گوگرد خواهد بود. این مرگ دوّم است.»
Reve FarHezar 21:9  یکی از آن هفت فرشته که هفت پیالة پُر از هفت بلای آخر را داشتند، آمد و به من گفت: «بیا! من عروس، یعنی همسر بره را به تو نشان خواهم داد.»
Reve FarHezar 21:10  آنگاه مرا در روح به فراز کوهی بزرگ و بلند برد و شهر مقدّس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان از نزد خدا فرود می‌آمد.
Reve FarHezar 21:11  جلال خدا از آن ساطع می‌شد و درخشندگیش مانند گوهری بسیار گرانبها، همچون یشم، و به شفافیت بلور بود.
Reve FarHezar 21:12  دیواری بزرگ و بلند داشت که دارای دوازده دروازه بود و دوازده فرشته نزد دروازه‌هایش بودند. و بر هر یک از آن دروازه‌ها نام یکی از دوازده قبیلة بنی اسرائیل نوشته شده بود.
Reve FarHezar 21:13  سه دروازه در سمت مشرق، سه دروازه در سمت شمال، سه دروازه در سمت جنوب و سه دروازه در سمت مغرب قرار داشت.
Reve FarHezar 21:14  و دیوار شهر دارای دوازده پی بود که بر آنها نام دوازده رسول بره نوشته شده بود.
Reve FarHezar 21:15  و آن که با من سخن می‌گفت، میلة اندازه‌گیری زرّینی به‌‌دست داشت تا شهر و دروازه‌ها و دیوار آن را اندازه‌گیری کند.
Reve FarHezar 21:16  شهر به شکل مربع، و طول و عرض آن یکسان بود. او شهر را با آن میله اندازه گرفت. طول و عرض و ارتفاع شهر با هم مساوی و برابر دوازده هزار پرتاب تیر بود.
Reve FarHezar 21:17  و ضخامت دیوار آن صد و چهل و چهار واحد اندازه‌گیری شد، یعنی به مقیاس انسان که فرشته به‌‌کار می‌بُرد.
Reve FarHezar 21:18  دیوار شهر از یشم ساخته شده بود، و شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.
Reve FarHezar 21:19  پی دیوار شهر با هر‌‌گونه گوهر گرانبها تزیین شده بود. پی اوّل از یشم بود، دوّمین از لاجورد، سوّمین از عقیق سفید، چهارمین از زمرّد،
Reve FarHezar 21:20  پنجمین از عقیق سرخ، ششمین از عقیق آتشین، هفتمین از زِبَرجَد، هشتمین از یاقوت کبود، نهمین از یاقوت زرد، دهمین از عقیق سبز، یازدهمین از فیروزه و دوازدهمین از لعل بنفش.
Reve FarHezar 21:21  دوازده دروازة شهر، دوازده مروارید بودند، یعنی هر یک از دروازه‌ها یک مروارید بود. و میدان شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.
Reve FarHezar 21:22  معبدی در شهر ندیدم، زیرا خداوندْ خدای قادر مطلق و بره، معبد آن هستند.
Reve FarHezar 21:23  و شهر نیازی به خورشید و ماه ندارد که بر آن بتابند زیرا جلال خدا آن را روشن می‌کند و بره چراغ آن است.
Reve FarHezar 21:24  و قومها در نور آن سلوک خواهند کرد و پادشاهان زمین، جاه و جلال خود را به آنجا خواهند آورد.
Reve FarHezar 21:25  دروازه‌های آن هرگز در روز بسته نخواهد شد، زیرا در آنجا شب وجود نخواهد داشت.
Reve FarHezar 21:26  فرّ و شکوه قومها به آنجا آورده خواهد شد.
Reve FarHezar 21:27  امّا هیچ چیز ناپاک و هیچ‌کس که مرتکب اعمال قبیح و فریبکاری شود، به هیچ روی وارد آن نخواهد شد، فقط کسانی که نامشان در دفترِ حیاتِ بره نوشته شده است، بدان راه خواهند داشت.
Chapter 22
Reve FarHezar 22:1  آنگاه نهر آب حیات را به من نشان داد که همچون بلور شفاف بود و از تخت خدا و بره جاری می‌شد
Reve FarHezar 22:2  و از وسط میدان شهر می‌گذشت. در دو طرف نهر، درخت حیات بود که دوازده بارْ میوه می‌داد. یعنی هر ماه یک بار. و برگهای آن برای شفای قومها بود.
Reve FarHezar 22:3  و دیگر هیچ لعنتی وجود نخواهد داشت. تخت خدا و تخت بره در آن شهر خواهد بود و خادمانش او را خواهند پرستید.
Reve FarHezar 22:4  آنها روی او را خواهند دید و نام او بر پیشانی آنها خواهد بود.
Reve FarHezar 22:5  و دیگر شب وجود نخواهد داشت و آنها به نور چراغ یا خورشید نیازمند نخواهند بود، زیرا خداوندْ خدا به آنها روشنایی خواهد بخشید. و آنها تا ابد سلطنت خواهند کرد.
Reve FarHezar 22:6  فرشته به من گفت: «این سخنان درخور اعتماد و راست است. خداوند، خدای ارواح انبیا، فرشتة خود را فرستاد تا آنچه را که می‌باید بزودی به‌‌وقوع بپیوندد، به خادمان خود نشان دهد.»
Reve FarHezar 22:7  «اینک بزودی می‌آیم! خوشا‌‌به‌‌حال کسی که کلام نبوّت این کتاب را نگاه می‌دارد.»
Reve FarHezar 22:8  من، یوحنا، همان کسی هستم که این چیزها را دیدم و شنیدم. و پس از دیدن و شنیدن آنها، پیش پا‌های آن فرشته که آنها را به من نشان داده بود، افتادم تا پرستش کنم.
Reve FarHezar 22:9  امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! من نیز همچون تو و برادران تو، انبیا، و آنان که کلام این کتاب را نگاه می‌دارند، خادم اویم. خدا را بپرست.»
Reve FarHezar 22:10  آنگاه به من گفت: «کلام نبوّت این کتاب را مُهر نکن زیرا وقت نزدیک است.
Reve FarHezar 22:11  پس شخص بدکار، به بدی کردن ادامه دهد و مفسد، همچنان به فساد بپردازد؛ نیکوکار، به نیکویی کردن ادامه دهد و مقدّس، همچنان مقدّس بماند.»
Reve FarHezar 22:12  «اینک بزودی می‌آیم و پاداش من با من است تا به هر کس بر‌‌حسب اعمالش جزا دهم.
Reve FarHezar 22:13  من ‹الف› و ‹ی›، اوّل و آخر، و ابتدا و انتها هستم.»
Reve FarHezar 22:14  خوشا‌‌به‌‌حال آنان که ردای خود را می‌شویند تا حقِ دسترسی به درخت حیات را پیدا کنند و بتوانند به دروازه‌های شهر داخل شوند.
Reve FarHezar 22:15  سگها و جادوگرها و بی‌عفتان و آدمکشان و بت‌پرستان و همة کسانی که دروغ را دوست می‌دارند و آن را به‌‌عمل می‌آورند، بیرون می‌مانند.
Reve FarHezar 22:16  «من، عیسی، فرشتة خود را نزد شما فرستادم تا این چیزها را به کلیساها اعلام کند. من ریشه و نسل داوود و ستارة درخشان صبح هستم.»
Reve FarHezar 22:17  روح و عروس می‌گویند: «بیا!» هر آن که می‌شنود بگوید: «بیا!» هر که تشنه است بیاید؛ و هر که طالب است، از آب حیات برایگان بگیرد.
Reve FarHezar 22:18  من به هر کس که کلام نبوّت این کتاب را می‌شنود، هشدار می‌دهم که اگر کسی چیزی بدان بیفزاید، خدا بلاهای نوشته شده در این کتاب را بر او خواهد افزود.
Reve FarHezar 22:19  و اگر کسی از کلام نبوّت این کتاب چیزی کم کند، خدا او را از درخت حیات و از شهر مقدّس، که در این کتاب دربارة آنها نوشته شده است، بی‌نصیب خواهد ساخت.
Reve FarHezar 22:20  آن که بر این امور شهادت می‌دهد، چنین می‌گوید: «آری، بزودی می‌آیم.» آمین. بیا، ای خداوندْ عیسی!
Reve FarHezar 22:21  فیض خداوندْ عیسی با همة شما باد. آمین.