Chapter 1
| Mark | Dari | 1:2 | در کتاب اشعیای نبی آمده است که: «من قاصد خود را پیشاپیش تو می فرستم، او راه تو را باز خواهد کرد. | |
| Mark | Dari | 1:3 | ندا کننده ای در بیابان فریاد می زند: راه را برای خداوند آماده سازید و مسیر او را راست گردانید.» | |
| Mark | Dari | 1:4 | یحیای تعمید دهنده در بیابان ظاهر شد و اعلام کرد که مردم برای آمرزش گناهان باید توبه کنند و تعمید بگیرند. | |
| Mark | Dari | 1:5 | مردم از تمام سرزمین یهودیه و شهر اورشلیم پیش او می رفتند و با اعتراف به گناهان خود، در دریای اُردن به دست او تعمید می گرفتند. | |
| Mark | Dari | 1:7 | او اعلام کرده گفت: «بعد از من مردی تواناتر از من می آید که من لایق آن نیستم که خم شوم و بند بوتهایش را باز کنم. | |
| Mark | Dari | 1:10 | همین که عیسی از آب بیرون آمد، دید که آسمان شکافته شد و روح القدس بصورت کبوتری به سوی او فرود آمد. | |
| Mark | Dari | 1:13 | او مدت چهل روز در بیابان بود و شیطان او را وسوسه می کرد. عیسی در بین حیوانات وحشی بود و فرشتگان او را خدمت می کردند. | |
| Mark | Dari | 1:15 | و گفت: «ساعت مقرر رسیده و پادشاهی خدا نزدیک است، توبه کنید و به این مژده ایمان آورید.» | |
| Mark | Dari | 1:16 | وقتی عیسی در کنار بحیرۀ جلیل قدم می زد، شمعون و برادرش اندریاس را دید، که تور بدریا می انداختند چون آن ها ماهیگیر بودند. | |
| Mark | Dari | 1:19 | کمی دورتر عیسی یعقوب پسر زَبدی و برادرش یوحنا را دید که در کشتی ای مشغول آماده کردن تورهای خود بودند. | |
| Mark | Dari | 1:20 | عیسی آن دو نفر را نیز فوراً پیش خود خواست. آن ها پدر خود زَبدی را با مزدورانش در کشتی گذاشته بدنبال او رفتند. | |
| Mark | Dari | 1:21 | آن ها وارد کپرناحوم شدند و همینکه روز سَبَت فرا رسید، عیسی به کنیسه رفت و به تعلیم دادن شروع کرد. | |
| Mark | Dari | 1:22 | مردم از طرز تعلیم او حیران ماندند، زیرا برخلاف علمای دین او با قدرت و اختیار به آن ها تعلیم می داد. | |
| Mark | Dari | 1:24 | «ای عیسی ناصری، با ما چه کار داری؟ آیا آمده ای ما را نابود کنی؟ من می دانم تو کی هستی، ای قدوس خدا.» | |
| Mark | Dari | 1:27 | همه چنان حیران شدند، که از یکدیگر می پرسیدند: «این چیست؟ چه تعلیمات تازه است و با چه قدرتی به ارواح ناپاک فرمان می دهد و آن ها اطاعت می کنند!» | |
| Mark | Dari | 1:29 | آن ها از کنیسه بیرون آمدند و به همراه یعقوب و یوحنا مستقیما به خانۀ شمعون و اندریاس رفتند. | |
| Mark | Dari | 1:30 | خشوی شمعون تب داشت و خوابیده بود. وقتی که عیسی به آنجا رسید او را از حال آن زن باخبر کردند. | |
| Mark | Dari | 1:31 | عیسی پیش او رفت، دستش را گرفت و او را برخیزانید، تبش قطع شد و به پذیرایی از آن ها مشغول شد. | |
| Mark | Dari | 1:34 | عیسی بیماران بسیاری را که امراض گوناگون داشتند شفا داد و ارواح ناپاک زیادی را بیرون کرد و نگذاشت آن ها حرفی بزنند، چون او را می شناختند. | |
| Mark | Dari | 1:35 | سحرگاه روز بعد عیسی از خواب برخاسته از منزل خارج شد و به جای خلوتی رفت و مشغول دعا شد. | |
| Mark | Dari | 1:38 | عیسی به آن ها فرمود: «به جاهای دیگر و شهرهای اطراف برویم تا در آنجا هم پیغام خود را برسانم، چون من برای همین منظور آمده ام.» | |
| Mark | Dari | 1:39 | عیسی در سراسر جلیل می گشت و در کنیسه ها پیام خود را اعلام می کرد و ارواح ناپاک را بیرون می نمود. | |
| Mark | Dari | 1:40 | یک نفر جذامی پیش عیسی آمد، زانو زد و تقاضای کمک کرد و گفت: «اگر بخواهی می توانی مرا پاک سازی.» | |
| Mark | Dari | 1:41 | دل عیسی بحال او سوخت، دست خود را دراز کرد، او را لمس نمود و فرمود: «البته می خواهم، پاک شو.» | |
| Mark | Dari | 1:44 | به او گفت: «هوش کن چیزی به کسی نگویی، بلکه برو خود را به کاهن نشان بده و بخاطر اینکه پاک شده ای قربانی ای را که موسی حکم کرده، تقدیم کن تا برای شفای تو شهادتی باشد.» | |
Chapter 2
| Mark | Dari | 2:2 | عدۀ زیادی در آنجا جمع شدند، به طوری که حتی در پیش دروازه خانه هم جائی نبود و عیسی پیام خود را برای مردم بیان می کرد. | |
| Mark | Dari | 2:4 | اما به علت زیادی جمعیت نتوانستند او را پیش عیسی بیاورند، پس سقف اطاق را که عیسی در آنجا بود برداشتند و وقتی آنجا را باز کردند مرد شل را در حالی که روی تشک خود خوابیده بود پائین گذاشتند. | |
| Mark | Dari | 2:8 | عیسی فوراً فهمید آن ها چه افکاری در دل خود دارند. پس به آن ها فرمود: «چرا چنین افکاری را در دل خود راه می دهید؟ | |
| Mark | Dari | 2:9 | آیا به این شل گفتن «گناهانت آمرزیده شد» آسانتر است یا گفتن «برخیز تشک خود را بردار و راه برو»؟ | |
| Mark | Dari | 2:10 | اما برای اینکه بدانید، پسر انسان در روی زمین حق آمرزیدن گناهان را دارد.» به آن شل فرمود: | |
| Mark | Dari | 2:12 | او برخاست و فوراً تشک خود را برداشت و در برابر چشم همه خارج شد. همه بسیار تعجب کردند و خدا را حمد کنان می گفتند: «ما تا بحال چنین چیزی ندیده ایم.» | |
| Mark | Dari | 2:14 | همچنانکه می رفت لاوی پسر حَلفی را دید، که در محل وصول مالیه نشسته بود. عیسی به او گفت: «بدنبال من بیا.» لاوی برخاست و بدنبال او رفت. | |
| Mark | Dari | 2:15 | وقتی عیسی در خانه لاوی سر دسترخوان نشسته بود، عدۀ زیادی از جزیه گیران و خطاکاران با او و شاگردانش نشسته بودند، چون بسیاری از آن ها پیرو او بودند. | |
| Mark | Dari | 2:16 | وقتی عده ای از علمای دین فریسی او را دیدند که با جزیه گیران و خطاکاران غذا می خورد، به شاگردانش گفتند: «چرا با جزیه گیران و خطاکاران غذا می خورد؟» | |
| Mark | Dari | 2:17 | عیسی این را شنید و به آن ها فرمود: «بیماران احتیاج به طبیب دارند، نه تندرستان. من آمده ام تا خطاکاران را دعوت نمایم نه پرهیزکاران را.» | |
| Mark | Dari | 2:18 | یک موقع که شاگردان یحیی و پیروان فرقه فریسی روزه دار بودند، عده ای پیش عیسی آمدند و پرسیدند: «چرا شاگردان یحیی و فریسی ها روزه می گیرند، اما شاگردان تو روزه نمی گیرند؟» | |
| Mark | Dari | 2:19 | عیسی به آن ها فرمود: «آیا می توان انتظار داشت دوستان داماد تا زمانی که داماد با آنهاست روزه بگیرند؟ نه، تا زمانی که داماد با آنهاست آن ها روزه نمی گیرند. | |
| Mark | Dari | 2:21 | هیچ کس لباس کهنه را با پارچۀ نو پیوند نمی کند. اگر چنین کند آن پینه از لباس جدا می گردد و پارگی بدتری بجا می گذارد. | |
| Mark | Dari | 2:22 | همچنین هیچ کس شراب تازه را در مشک های کهنه نمی ریزد. اگر چنین کند شراب، مشک را می ترکاند و مشک و شراب هر دو از بین می روند. شراب تازه را در مشک های نو باید ریخت.» | |
| Mark | Dari | 2:23 | در یک روز سَبَت عیسی از میان مزارع گندم می گذشت و شاگردانش در حالی که راه می رفتند شروع به چیدن خوشه های گندم کردند. | |
| Mark | Dari | 2:25 | عیسی فرمود: «مگر نخوانده اید که داود وقتی خود و یارانش احتیاج به خوراک داشتند چه کرد؟ | |
| Mark | Dari | 2:26 | در زمان ابیاتار کاهن اعظم، به خانۀ خدا وارد شد و نان تقدیس شده را، که جز کاهنان کسی حق خوردن آن ها را نداشت، خورد و به همراهان خود نیز داد.» | |
Chapter 3
| Mark | Dari | 3:2 | پیروان فرقه فریسی مراقب بودند ببینند، آیا عیسی او را در روز سَبَت شفا می دهد تا تهمتی برضد او پیدا کنند. | |
| Mark | Dari | 3:4 | بعد به آن ها گفت: «آیا در روز سَبَت خوبی کردن رواست یا بدی کردن؟ نجات دادن یا کشتن؟» آن ها خاموش ماندند. | |
| Mark | Dari | 3:5 | عیسی با خشم به آن ها نگاه کرد، زیرا از سنگدلی آن ها جگرخون بود و سپس به آن مرد فرمود: «دستت را دراز کن.» او دستش را دراز کرد و مانند اول سالم شد. | |
| Mark | Dari | 3:6 | فریسی ها فوراً از آنجا خارج شدند تا با طرفداران هیرودیس برای از بین بردن عیسی نقشه بکشند. | |
| Mark | Dari | 3:7 | عیسی با شاگردان خود به کنار دریا رفت. عدۀ زیادی بدنبال او می رفتند. این اشخاص از جلیل و یهودیه | |
| Mark | Dari | 3:8 | و اورشلیم و ادومیه و از آن طرف دریای اُردن و از قسمت های صور و صیدون آمده بودند. این جمعیت انبوه شرح کارهای او را شنیده و به نزدش آمدند. | |
| Mark | Dari | 3:11 | همینطور ارواح ناپاک وقتی او را می دیدند، در پیش او به خاک می افتادند و با صدای بلند فریاد می کردند: «تو پسر خدا هستی!» | |
| Mark | Dari | 3:13 | بعد از آن عیسی به بالای کوهی رفت و اشخاصی را که می خواست پیش خود خواست و آن ها پیش او رفتند. | |
| Mark | Dari | 3:20 | عیسی به منزل رفت. بازهم جمعیت زیادی در آنجا جمع شد، بطوری که او و شاگردانش فرصت غذا خوردن نداشتند. | |
| Mark | Dari | 3:21 | وقتی فامیل او این را شنیدند، آمدند تا او را با خود ببرند، چون بعضی می گفتند که او دیوانه شده است. | |
| Mark | Dari | 3:22 | علمای دین هم که از اورشلیم آمده بودند، می گفتند: «او تحت فرمان بَعلزِبول است و ارواح ناپاک را به یاری رئیس ارواح ناپاک بیرون می کند.» | |
| Mark | Dari | 3:23 | پس عیسی از مردم خواست که پیش بیایند و برای آن ها مَثَل هایی آورد و گفت: «شیطان چطور می تواند شیطان را بیرون کند؟ | |
| Mark | Dari | 3:26 | اگر شیطان نیز مقابل شیطان قیام کند و در او تفرقه پیدا شود، دیگر نمی تواند دوام بیاورد و سلطنتش به پایان خواهد رسید. | |
| Mark | Dari | 3:27 | همچنین هیچکس نمی تواند به خانۀ مرد زورآوری وارد شود و اموال او را غارت کند، مگر اینکه اول آن زورمند را ببندد و پس از آن خانه اش را غارت نماید. | |
| Mark | Dari | 3:29 | اما هرکه به روح القدس کفر بگوید تا ابد آمرزیده نخواهد شد ـ نه در این دنیا و نه در دنیای آینده.» | |
| Mark | Dari | 3:32 | جمعیت زیادی دور او نشسته بودند و به او خبر دادند که: «مادر و برادران تو بیرون ایستاده اند و تو را می خواهند.» | |
Chapter 4
| Mark | Dari | 4:1 | عیسی بازهم در کنار دریای جلیل به تعلیم مردم شروع کرد. جمعیت زیادی دور او جمع شدند، بطوری که مجبور شد به کشتی ای که در روی آب بود، سوار شود و در آن بنشیند. مردم در لب دریا ایستاده بودند | |
| Mark | Dari | 4:4 | وقتی مشغول پاشیدن تخم بود، مقداری از دانه ها در راه افتاد و پرندگان آمده آن ها را خوردند. | |
| Mark | Dari | 4:5 | بعضی از دانه ها روی سنگلاخ، جائی که خاک کم بود افتاد و چون زمین عمقی نداشت، زود سبز شد. | |
| Mark | Dari | 4:7 | مقداری از دانه ها در میان خارها افتاد و خارها رشد کرده آن ها را خفه کردند و جوانه ها حاصلی نیاوردند. | |
| Mark | Dari | 4:8 | و بعضی از دانه ها در داخل خاک خوب افتادند و سبز شده، رشد کردند و ثمر آوردند و حاصل آن ها سی برابر، شصت برابر و صد برابر بود.» | |
| Mark | Dari | 4:10 | وقتی عیسی تنها بود، همراهانش با آن دوازده نفر دربارۀ مفهوم این مَثَل ها از او سؤال کردند. | |
| Mark | Dari | 4:11 | او جواب داد: «قدرت درک اسرار پادشاهی خدا به شما عطا شده است، اما برای دیگران همه چیز بصورت مَثَل بیان می شود | |
| Mark | Dari | 4:12 | تا «دائماً نگاه کنند و چیزی نبینند، پیوسته بشنوند و چیزی نفهمند، مبادا بسوی خدا برگردند و آمرزیده شوند.»» | |
| Mark | Dari | 4:13 | سپس عیسی به آن ها گفت: «شما این مَثَل را نمی فهمید؟ پس چگونه دیگر مَثَل ها را خواهید فهمید؟ | |
| Mark | Dari | 4:15 | دانه هائی که در کنار راه می افتند کسانی هستند که به محض اینکه کلام خدا را می شنوند، شیطان می آید و کلامی را که در دلهای شان کاشته شده است، می رباید. | |
| Mark | Dari | 4:16 | دانه هائی که در زمین سنگلاخ می افتد، مانند کسانی هستند که به محض شنیدن کلام خدا با خوشحالی آن را قبول می کنند. | |
| Mark | Dari | 4:17 | اما کلام در آن ها ریشه نمی گیرد و دوامی ندارد و وقتی بخاطر کلام، زحمت و یا گرفتاری برای آن ها پیش می آید، فوراً دلسرد می شوند. | |
| Mark | Dari | 4:19 | اما تشویش زندگی و عشق به مال دنیا و هوی و هوس و چیزهای دیگر داخل می شوند و کلام را خفه می کنند و آن را بی ثمر می سازند | |
| Mark | Dari | 4:20 | و دانه هایی که در خاک خوب می افتند به کسانی می مانند که کلام را می شنوند و از آن استقبال می کنند و سی برابر و شصت برابر و صد برابر ثمر می آورند.» | |
| Mark | Dari | 4:21 | عیسی به آن ها فرمود: «آیا کسی چراغ را می آورد تا آن را زیر تشت یا تخت بگذارد؟ البته نه، آن را می آورد تا روی چراغ پایه ای بگذارد. | |
| Mark | Dari | 4:22 | هیچ چیز پنهانی نیست که آشکار نگردد و هیچ چیز پوشیده ای نیست که پرده از رویش برداشته نشود. | |
| Mark | Dari | 4:24 | باز به آن ها فرمود: «در آنچه که می شنوید دقت کنید. با هر پیمانه ای که بدهید با همان پیمانه هم می گیرید و حتی زیادتر از آن به شما داده می شود. | |
| Mark | Dari | 4:25 | هر که دارد به او بیشتر داده خواهد شد و آن که ندارد آنچه را هم دارد از دست خواهد داد.» | |
| Mark | Dari | 4:27 | دانه سبز می شود و رشد می کند اما چطور؟ او نمی داند. شب و روز، چه او در خواب باشد و چه بیدار، | |
| Mark | Dari | 4:28 | زمین به خودی خود موجب می شود که گیاه بروید و ثمر بیآورد، اول جوانه، بعد خوشه و بعد دانۀ رسیده در داخل خوشه. | |
| Mark | Dari | 4:29 | اما وقتی که محصول می رسد، او با داس خود به کار مشغول می شود، چون موسم درو رسیده است.» | |
| Mark | Dari | 4:31 | مانند دانۀ اَوری ای است که در زمین کاشته می شود. اَوری کوچکترین دانه های روی زمین است، | |
| Mark | Dari | 4:32 | اما وقتی که کاشته شود، رشد می کند و از هر بوتۀ دیگری بلندتر می گردد و شاخه های آن آنقدر بزرگ می شود که پرندگان می توانند در سایۀ آن لانه بسازند.» | |
| Mark | Dari | 4:33 | عیسی با مَثَل های زیادی از این قبیل، پیام خود را تا آنجا که آن ها قادر به فهم آن بودند، برای مردم بیان می کرد | |
| Mark | Dari | 4:34 | و برای آن ها بدون مَثَل چیزی نمی گفت، اما وقتی تنها بودند، همه چیز را برای شاگردان خود شرح می داد. | |
| Mark | Dari | 4:36 | پس آن ها جمعیت را ترک کردند و او را با همان کشتی ای که در آن نشسته بود، بردند و کشتی های دیگری هم همراه آن ها بود. | |
| Mark | Dari | 4:38 | در این موقع عیسی در عقب کشتی سر خود را روی بالشی گذارده و خوابیده بود، او را بیدار کردند و به او گفتند: «ای استاد، مگر در فکر ما نیستی؟ نزدیک است غرق شویم!» | |
| Mark | Dari | 4:39 | او برخاست و با تندی به باد فرمان داد و به بحیره گفت: «خاموش و آرام شو.» باد ایستاد و آرامش کامل برقرار شد. | |
Chapter 5
| Mark | Dari | 5:2 | همین که عیسی قدم به خشکی گذاشت مردی که گرفتار روح ناپاک بود، از مقبره ها بیرون آمده پیش او رفت. | |
| Mark | Dari | 5:3 | او در میان مقبره ها زندگی می کرد و هیچ کس نمی توانست او را حتی با زنجیر در بند نگه دارد. | |
| Mark | Dari | 5:4 | بارها او را با کنده و زنجیر بسته بودند، اما زنجیرها را پاره کرده و کنده ها را شکسته بود و هیچ کس نمی توانست او را رام کند. | |
| Mark | Dari | 5:5 | او شب و روز در اطراف مقبره ها و روی تپه ها آواره بود و دائماً فریاد می کشید و خود را با سنگ مجروح می ساخت. | |
| Mark | Dari | 5:7 | و با صدای بلند فریاد زد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، با من چکار داری؟ تو را به خدا قسم می دهم مرا عذاب نده.» | |
| Mark | Dari | 5:9 | عیسی از او پرسید: «اسم تو چیست؟» او گفت: «اسم من لِژیون (لشکر) است، چون ما عدۀ زیادی هستیم.» | |
| Mark | Dari | 5:13 | عیسی به آن ها اجازه داد و ارواح ناپاک بیرون آمدند و در خوک ها داخل شدند و گله ای که تقریباً دو هزار خوک بود، با سرعت از سراشیبی تپه به طرف بحیره دویدند و در آب غرق شدند. | |
| Mark | Dari | 5:14 | خوک بانان فرار کردند و این خبر را در شهر و اطراف شهر پخش کردند. مردم از شهر بیرون آمدند تا آنچه را که واقع شده بود، ببینند. | |
| Mark | Dari | 5:15 | وقتی آن ها پیش عیسی آمدند و آن دیوانه را که گرفتار فوجی از ارواح ناپاک بود دیدند، که لباس پوشیده و با عقل سالم در آنجا نشسته است، بسیار ترسیدند. | |
| Mark | Dari | 5:16 | کسانی که شاهد ماجرا بودند، آنچه را که برای مرد دیوانه و خوک ها واقع شده بود برای مردم گفتند. | |
| Mark | Dari | 5:18 | وقتی عیسی می خواست سوار کشتی شود، مردی که قبلاً دیوانه بود، از عیسی خواهش کرد که به وی اجازه دهد همراه او برود. | |
| Mark | Dari | 5:19 | اما عیسی به او اجازه نداد بلکه فرمود: «به منزل خود پیش خانواده ات برو و آن ها را از آنچه خداوند از راه لطف خود برای تو کرده است آگاه کن.» | |
| Mark | Dari | 5:20 | آن مرد رفت و آنچه را عیسی برایش انجام داده بود، در سرزمین دکاپولس منتشر کرد و همۀ مردم تعجب می کردند. | |
| Mark | Dari | 5:23 | و با التماس زیاد به او گفت: «دخترم در حال مرگ است. خواهش می کنم بیا و دست خود را روی او بگذار تا خوب شود و زنده بماند.» | |
| Mark | Dari | 5:24 | عیسی با او رفت، جمعیت فراوانی نیز بدنبال او رفتند. مردم از همه طرف به او هجوم می آوردند. | |
| Mark | Dari | 5:26 | او متحمل رنج های زیادی از دست طبیبان بسیاری شده و با وجودی که تمام دارایی خود را در این راه صرف کرده بود، نه تنها هیچ نتیجه ای نگرفته بود، بلکه هر روز بدتر می شد. | |
| Mark | Dari | 5:27 | او دربارۀ عیسی چیز هایی شنیده بود و به همین دلیل از میان جمعیت گذشت و پشت سر عیسی ایستاد. | |
| Mark | Dari | 5:29 | پس لباس او را لمس کرد و خونریزی او فوراً قطع شد و در وجود خود احساس کرد، که دردش درمان یافته است. | |
| Mark | Dari | 5:30 | در همان وقت عیسی پی برد که قوه ای از او صادر شده است. به جمعیت دید و پرسید: «چه کسی لباس مرا لمس کرد؟» | |
| Mark | Dari | 5:31 | شاگردانش به او گفتند: «می بینی که جمعیت زیادی به تو فشار می آورند، پس چرا می پرسی چه کسی لباس مرا لمس کرد؟» | |
| Mark | Dari | 5:33 | اما آن زن که درک کرده بود شفا یافته است، با ترس و لرز در برابر عیسی به خاک افتاد و تمام حقیقت را بیان کرد. | |
| Mark | Dari | 5:34 | عیسی به او فرمود: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است، بسلامت برو و برای همیشه از این بلا خلاص شو.» | |
| Mark | Dari | 5:35 | هنوز صحبت عیسی تمام نشده بود، که قاصدانی از خانۀ سرپرست کنیسه آمدند و گفتند: «دخترت مرده است. دیگر چرا استاد را زحمت می دهی؟» | |
| Mark | Dari | 5:36 | اما عیسی به سخنان آن ها توجهی نکرد و به سرپرست کنیسه فرمود: «نترس، فقط ایمان داشته باش.» | |
| Mark | Dari | 5:38 | وقتی آنها به خانۀ سرپرست کنیسه رسیدند، جمعیت آشفته ای را دیدند که با صدای بلند گریه و ناله می کردند. | |
| Mark | Dari | 5:39 | عیسی وارد منزل شد و به آن ها فرمود: «این غوغا و شیون برای چیست؟ برای چه گریه می کنید؟ دختر نمرده است بلکه در خواب است.» | |
| Mark | Dari | 5:40 | اما آن ها به او خندیدند. عیسی همه را از خانه بیرون کرد و پدر و مادر دختر و همراهان خود را به جایی که دختر بود، برد. | |
| Mark | Dari | 5:42 | فوراً آن دختر برخاست و مشغول راه رفتن شد. (او دوازده ساله بود.) آن ها از این کار زیاد حیران شدند، | |
Chapter 6
| Mark | Dari | 6:2 | در روز سَبَت عیسی در کنیسه شروع به تعلیم دادن کرد. جمعیت زیادی که صحبت های او را شنیدند با تعجب می گفتند: «این چیزها را از کجا یاد گرفته است؟ این چه حکمتی است که به او داده شده، که می تواند چنین معجزاتی را انجام دهد؟ | |
| Mark | Dari | 6:3 | این مگر آن نجار، پسر مریم و برادر یعقوب و یوسف و یهودا و شمعون نیست؟ مگر خواهران او در بین ما نیستند؟» به این سبب آن ها از او روی گردان شدند. | |
| Mark | Dari | 6:4 | عیسی به آن ها فرمود: «یک نبی در همه جا مورد احترام است، جز در وطن خود و در میان خانوادۀ خویش.» | |
| Mark | Dari | 6:5 | او نتوانست در آنجا هیچ معجزه ای انجام دهد. فقط دست خود را روی چند بیمار گذاشت و آن ها را شفا داد | |
| Mark | Dari | 6:6 | و از بی ایمانی آن ها در حیرت بود. عیسی برای تعلیم مردم به تمام دهکده های آن اطراف رفت. | |
| Mark | Dari | 6:7 | بعد دوازده شاگرد خود را فراخواند و آن ها را دو دو نفر فرستاد و به آن ها قدرت داد تا بر ارواح ناپاک پیروز شوند. | |
| Mark | Dari | 6:8 | همچنین به آن ها امر کرده گفت: «برای سفر به جز یک عصا چیزی برندارید ـ نه نان و نه خورجین و نه پول در کمربندهای خود ـ | |
| Mark | Dari | 6:10 | عیسی همچنین به آن ها گفت: «هرگاه شما را در خانه ای قبول کنند تا وقتی که در آن شهر هستید در آنجا بمانید | |
| Mark | Dari | 6:11 | و هرجا که شما را قبول نکنند و یا به شما گوش ندهند، از آنجا بروید و گرد پاهای خود را هم برای عبرت آن ها بتکانید.» | |
| Mark | Dari | 6:13 | آن ها ارواح ناپاک زیادی را بیرون کردند و بیماران بسیاری را با روغن مسح کرده شفا دادند. | |
| Mark | Dari | 6:14 | هیرودیس پادشاه از این جریان باخبر شد، چون شهرت عیسی در همه جا پیچیده بود. بعضی می گفتند: «یحیای تعمید دهنده زنده شده است و به همین جهت معجزات بزرگی از او دیده می شود.» | |
| Mark | Dari | 6:15 | دیگران می گفتند: «او الیاس است.» عده ای هم می گفتند: «او پیامبری مانند سایر پیغمبران است.» | |
| Mark | Dari | 6:16 | اما وقتی هیرودیس این را شنید گفت: «این همان یحیی است که من سرش را از تن جدا کردم، او زنده شده است.» | |
| Mark | Dari | 6:17 | هیرودیس به درخواست زن خود هیرودیا امر کرد یحیای تعمید دهنده را دستگیر کنند و او را در بند نهاده به زندان بیندازند. هیرودیا قبلاً زن فیلیپُس برادر هیرودیس بود. | |
| Mark | Dari | 6:20 | هیرودیس از یحیی می ترسید؛ زیرا می دانست او مرد راستکار و مقدسی است و به این سبب او را بسیار احترام می کرد و دوست داشت به سخنان او گوش دهد. هرچند هروقت سخنان او را می شنید ناراحت می شد. | |
| Mark | Dari | 6:21 | بالاخره هیرودیا فرصت مناسبی به دست آورد. هیرودیس در روز تولد خود دعوتی ترتیب داد و وقتی تمام بزرگان و امرا و اشراف جلیل حضور داشتند، | |
| Mark | Dari | 6:22 | دختر هیرودیا وارد مجلس شد و رقصید. هیرودیس و مهمانانش از رقص او بسیار لذت بردند به طوری که پادشاه به دختر گفت: «هرچه بخواهی به تو خواهم داد.» | |
| Mark | Dari | 6:24 | دختر بیرون رفت و به مادر خود گفت: «چه بخواهم؟» مادرش جواب داد: «سر یحیای تعمید دهنده را.» | |
| Mark | Dari | 6:25 | دختر فوراً پیش پادشاه برگشت و گفت: «از تو می خواهم که در همین ساعت سر یحیای تعمید دهنده را در داخل یک پطنوس به من بدهی.» | |
| Mark | Dari | 6:26 | پادشاه بسیار متأسف شد، اما بخاطر سوگند خود و به احترام مهمانانش صلاح ندانست که خواهش او را رد کند. | |
| Mark | Dari | 6:27 | پس فوراً جلاد را فرستاد و امر کرد که سر یحیی را بیاورد. جلاد رفت و در زندان سر او را برید | |
| Mark | Dari | 6:29 | وقتی این خبر به شاگردان یحیی رسید آن ها آمدند و جنازۀ او را برداشتند و در مقبره ای دفن کردند. | |
| Mark | Dari | 6:31 | و چون آمد و رفت مردم آنقدر زیاد بود که آن ها حتی فرصت غذا خوردن هم نداشتند، عیسی به ایشان فرمود: «خود تان تنها بیایید که بجای خلوتی برویم تا کمی استراحت کنید.» | |
| Mark | Dari | 6:33 | اما عدۀ زیادی آن ها را دیدند که آنجا را ترک می کردند. مردم آن ها را شناختند و از تمام شهرها از راه خشکی به طرف آن محل دویدند و پیش از آن ها به آنجا رسیدند. | |
| Mark | Dari | 6:34 | وقتی عیسی به خشکی رسید، جمعیت زیادی را دید و دلش برای آن ها سوخت چون مثل گوسفندان بی چوپان بودند. پس به تعلیم آنها شروع کرد و مطالب زیادی بیان کرد. | |
| Mark | Dari | 6:35 | چون نزدیک غروب بود شاگردانش نزد او آمده گفتند: «اینجا بیابان است و روز هم به پایان رسیده است. | |
| Mark | Dari | 6:37 | اما او جواب داد: «خود تان به آن ها خوراک بدهید.» آن ها گفتند: «آیا می خواهی برویم و تقریباً دوصد دینار نان بخریم تا غذایی به آن ها بدهیم؟» | |
| Mark | Dari | 6:38 | عیسی از آن ها پرسید: «چند نان دارید؟ بروید ببینید.» شاگردان تحقیق کردند و گفتند: «پنج نان و دو ماهی.» | |
| Mark | Dari | 6:41 | بعد عیسی پنج نان و دو ماهی را گرفت، چشم به آسمان دوخت و خدا را شکر نموده نانها را پاره کرد و به شاگردان داد تا بین مردم تقسیم کنند. او همچنین آن دو ماهی را میان آن ها تقسیم کرد. | |
| Mark | Dari | 6:45 | بعد از این کار، عیسی فوراً شاگردان خود را سوار کشتی کرد تا پیش از او به بیتسَیدا در آن طرف بحیره بروند تا خودش مردم را رخصت بدهد. | |
| Mark | Dari | 6:48 | بین ساعت سه و شش صبح بود که دید شاگردانش گرفتار باد مخالف شده و با زحمت زیاد پارو می زنند. پس قدم زنان در روی آب بطرف آن ها رفت و می خواست از کنار آن ها تیر شود. | |
| Mark | Dari | 6:49 | وقتی شاگردان او را دیدند که روی آب راه می رود خیال کردند که یک سایه است و فریاد می زدند، | |
| Mark | Dari | 6:50 | چون همه او را دیده و ترسیده بودند. اما عیسی فورأ صحبت کرده فرمود: «جرأت داشته باشید، من هستم، نترسید.» | |
| Mark | Dari | 6:55 | و با عجله به تمام آن حدود رفتند و مریضان را بر روی بستر های شان به جایی که می شنیدند عیسی بود بردند. | |
Chapter 7
| Mark | Dari | 7:2 | آن ها دیدند که بعضی از شاگردان او با دست های نا شسته و به اصطلاح «ناپاک» غذا می خورند. | |
| Mark | Dari | 7:3 | یهودیان و مخصوصاً فریسی ها تا مطابق سنت های گذشته، دست های خود را بطرز مخصوصی نمی شستند، غذا نمی خوردند. | |
| Mark | Dari | 7:4 | و وقتی از بازار می آمدند تا خود را نمی شستند، چیزی نمی خوردند و بسیاری از رسوم دیگر مانند شستن پیاله ها و دیگ ها و کاسه های مسی را رعایت می کردند. | |
| Mark | Dari | 7:5 | پس فریسی ها و علمای دین از او پرسیدند: «چرا شاگردان تو سنت های گذشته را رعایت نمی کنند، بلکه با دست های ناپاک غذا می خورند؟» | |
| Mark | Dari | 7:6 | عیسی به ایشان فرمود: «اشعیا دربارۀ شما منافقان چقدر درست پیشگویی نمود وقتی گفت: «این مردم مرا با زبان عبادت می کنند، اما دل های شان از من دور است. | |
| Mark | Dari | 7:9 | عیسی همچنین به ایشان فرمود: «شما احکام خدا را با چالاکی یکطرف می گذارید تا رسوم خود را بجا آورید. | |
| Mark | Dari | 7:10 | مثلاً موسی فرمود: پدر و مادر خود را احترام کن و هر که به پدر و یا مادر خود نا سزا بگوید سزاوار مرگ است. | |
| Mark | Dari | 7:11 | اما شما می گویید: اگر کسی به پدر و یا مادر خود بگوید، که هرچه باید برای کمک به شما بدهم وقف کار خدا کرده ام، | |
| Mark | Dari | 7:13 | به این ترتیب با انجام رسوم و سنت هایی که به شما رسیده است، کلام خدا را بی اثر می نمایید. شما از این قبیل کارها زیاد می کنید.» | |
| Mark | Dari | 7:14 | عیسی بار دیگر مردم را پیش خود خواست و به آن ها فرمود: «همه به من گوش بدهید و این را بفهمید: | |
| Mark | Dari | 7:15 | چیزی نیست که از خارج داخل وجود انسان شود و او را نجس سازد. آنچه آدمی را نجس می سازد چیزهایی است که از وجود او صادر می شود. [ | |
| Mark | Dari | 7:18 | به ایشان فرمود: «آیا شما هم مثل دیگران نادان هستید؟ آیا نمی دانید هر چیزی که از خارج داخل وجود انسان شود نمی تواند او را نجس سازد؟ | |
| Mark | Dari | 7:19 | چون به قلب او داخل نمی شود، بلکه داخل معده اش می شود و از آنجا به مبرز می ریزد.» به این ترتیب عیسی تمام غذا ها را پاک اعلام کرد. | |
| Mark | Dari | 7:20 | عیسی به سخن خود ادامه داده گفت: «آنچه که آدمی را نجس می سازد چیزی است که از وجود او صادر می شود. | |
| Mark | Dari | 7:21 | زیرا اینهاست آنچه از درون و دل انسان بیرون می آید: افکار پلید، فساد جنسی، دزدی، آدمکشی، | |
| Mark | Dari | 7:24 | بعد از آن عیسی از آنجا براه افتاد و به سرزمین صور رفته به خانه ای وارد شد و نمی خواست کسی بفهمد که او در آنجا است، اما نتوانست پنهان بماند. | |
| Mark | Dari | 7:25 | فوراً زنی که دخترش گرفتار روح ناپاک بود از بودن او در آنجا اطلاع یافت و آمده پیش پای عیسی سجده کرد. | |
| Mark | Dari | 7:26 | او که زنی یونانی و از اهالی فینیقیه سوریه بود، از عیسی خواهش کرد که روح ناپاک را از دخترش بیرون کند. | |
| Mark | Dari | 7:27 | عیسی به او فرمود: «بگذار اول فرزندان سیر شوند، درست نیست نان فرزندان را گرفته و پیش سگ ها بیندازیم.» | |
| Mark | Dari | 7:28 | زن جواب داد: «ای آقا درست است، اما سگ های خانه نیز از پس مانده های خوراک فرزندان می خورند.» | |
| Mark | Dari | 7:32 | در آنجا مردی را پیش او آوردند که کر بود و زبانش لکنت داشت. از او درخواست کردند که دست خود را روی آن مرد بگذارد. | |
| Mark | Dari | 7:33 | عیسی آن مرد را دور از جمعیت، به کناری برد و انگشت های خود را در گوش های او گذاشت و آب دهان انداخته زبانش را لمس نمود، | |
| Mark | Dari | 7:36 | عیسی به آنها امر کرد که به کسی چیزی نگویند، اما هرچه او بیشتر ایشان را از این کار باز می داشت آن ها بیشتر آن را پخش می کردند. | |
Chapter 8
| Mark | Dari | 8:1 | در آن روزها بار دیگر جمعیت زیادی دور عیسی جمع شد و چون غذایی نداشتند عیسی شاگردان را خواست و به ایشان فرمود: | |
| Mark | Dari | 8:2 | «دل من بحال این جمعیت می سوزد. سه روز است که آن ها با من هستند و چیزی برای خوردن ندارند. | |
| Mark | Dari | 8:3 | اگر آن ها را گرسنه به منزل بفرستیم در بین راه از حال خواهند رفت، چون بعضی از آن ها از راه دور آمده اند.» | |
| Mark | Dari | 8:6 | پس به مردم امر کرد روی زمین بنشینند. آنگاه هفت نان را گرفت و بعد از شکرگزاری به درگاه خدا نانها را پاره کرد و به شاگردان داد تا بین مردم تقسیم کنند، شاگردان نانها را بین مردم تقسیم کردند. | |
| Mark | Dari | 8:7 | همچنین چند ماهی کوچک داشتند. عیسی خدا را برای آن ها شکر کرد و امر کرد آن ها را بین مردم تقسیم نمایند. | |
| Mark | Dari | 8:11 | پیروان فرقۀ فریسی پیش عیسی آمده و با او به بحث پرداختند و از روی امتحان از او معجزه ای آسمانی خواستند. | |
| Mark | Dari | 8:12 | عیسی از دل آهی کشید و فرمود: «چرا مردمان این زمانه به دنبال معجزه هستند؟ بیقین بدانید هیچ معجزه ای به آنها داده نخواهد شد.» | |
| Mark | Dari | 8:15 | عیسی به ایشان فرمود: «از خمیرمایۀ فریسی ها و خمیرمایۀ هیرودیس دور باشید و احتیاط کنید.» | |
| Mark | Dari | 8:17 | عیسی می دانست آن ها به هم چه می گویند. پس به ایشان فرمود: «چرا دربارۀ نداشتن نان با هم بحث می کنید؟ مگر هنوز درک نمی کنید و نمی فهمید؟ آیا دل و ذهن شما هنوز کور است؟ | |
| Mark | Dari | 8:19 | که چگونه آن پنج نان را بین پنج هزار مرد تقسیم کردم؟ آن موقع چند سبد از نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «دوازده سبد.» | |
| Mark | Dari | 8:20 | عیسی پرسید: «وقتی نان را بین چهار هزار نفر تقسیم کردم چند سبد از نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «هفت سبد.» | |
| Mark | Dari | 8:22 | عیسی و شاگردان به بیتسَیدا رسیدند. در آنجا نابینایی را پیش عیسی آوردند و از او خواهش کردند که دست خود را روی آن کور بگذارد. | |
| Mark | Dari | 8:23 | او دست نابینا را گرفت و او را از دهکده بیرون برد. بعد به چشم هایش آب دهان مالید و دست های خود را روی او گذاشت و پرسید: «آیا چیزی می بینی؟» | |
| Mark | Dari | 8:25 | عیسی دوباره دست های خود را روی چشم های او گذاشت. آن مرد با دقت دید و شفا یافت و دیگر همه چیز را به خوبی می دید. | |
| Mark | Dari | 8:27 | عیسی و شاگردان به دهکده های اطراف قیصریۀ فیلیپُس رفتند. در بین راه عیسی از شاگردان پرسید: «مردم مرا چه کسی می دانند؟» | |
| Mark | Dari | 8:28 | آن ها جواب دادند: «بعضی می گویند تو یحیای تعمید دهنده هستی، عده ای می گویند تو الیاس و عده ای هم می گویند که یکی از انبیاء هستی.» | |
| Mark | Dari | 8:31 | آنگاه عیسی به تعلیم ایشان شروع کرد و گفت: «لازم است پسر انسان متحمل رنج های زیادی شده و بوسیلۀ رهبران و سران کاهنان و علمای دین رد و کشته شود و پس از سه روز زنده گردد.» | |
| Mark | Dari | 8:33 | اما عیسی برگشت و به شاگردان نگاهی کرد و با سرزنش به پِترُس گفت: «از من دور شو، ای شیطان، افکار تو افکار انسانی است نه خدایی.» | |
| Mark | Dari | 8:34 | پس عیسی مردم و همچنین شاگردان خود را پیش خود خواست و به ایشان فرمود: «اگر کسی بخواهد از من پیروی کند، باید خود را فراموش کرده و صلیب خود را بردارد و بدنبال من بیاید. | |
| Mark | Dari | 8:35 | زیرا هرکه بخواهد جان خود را حفظ کند آن را از دست خواهد داد، اما هرکه بخاطر من و انجیل جان خود را فدا کند، آن را نجات خواهد داد. | |
Chapter 9
| Mark | Dari | 9:1 | او همچنین فرمود: «بیقین بدانید که بعضی از کسانی که در اینجا ایستاده اند، تا پادشاهی خدا را که با قدرت می آید نبینند، نخواهند مرد.» | |
| Mark | Dari | 9:2 | شش روز بعد، عیسی پِترُس و یعقوب و یوحنا را برداشت و آن ها را با خود به کوه بلندی برد. او در آنجا با این شاگردان تنها بود و در حضور آن ها هیئت او تغییر یافت. | |
| Mark | Dari | 9:3 | و لباس هایش چنان سفید و درخشان شد، که هیچ کس روی زمین نمی تواند لباسی را آنقدر پاک بشوید. | |
| Mark | Dari | 9:5 | پِترُس به عیسی گفت: «ای استاد، چقدر خوب است که ما در اینجا هستیم. سه سایبان خواهیم ساخت ـ یکی برای تو و یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.» | |
| Mark | Dari | 9:7 | در آن وقت ابری ظاهر شد و بر آن ها سایه افگند. از آن ابر ندایی آمد که می گفت: «این است پسر محبوبم، به او گوش فرادهید.» | |
| Mark | Dari | 9:9 | وقتی آن ها از کوه پایین می آمدند، عیسی به ایشان امر کرد که دربارۀ آنچه دیده اند تا زمانی که پسر انسان پس از مرگ زنده نشود، به کسی چیزی نگویند. | |
| Mark | Dari | 9:10 | آنها از این امر اطاعت کردند ولی در بین خود دربارۀ معنی «زنده شدن پس از مرگ» به بحث پرداختند. | |
| Mark | Dari | 9:12 | عیسی جواب داد: «بلی، الیاس اول می آید تا همه چیز را آماده سازد، اما چرا نوشته شده است که پسر انسان باید رنج های بسیاری را کشیده خوار و حقیر شود؟ | |
| Mark | Dari | 9:13 | به شما می گویم همانطور که دربارۀ الیاس نوشته شده او آمد و مردم هرچه خواستند با او کردند.» | |
| Mark | Dari | 9:14 | وقتی آن ها نزد دیگر شاگردان رسیدند جمعیت بزرگی را دیدند که دور آن ها ایستاده اند و علمای دین با ایشان مباحثه می کنند. | |
| Mark | Dari | 9:15 | همین که جمعیت عیسی را دیدند با تعجب فراوان دوان دوان به استقبال او رفتند و به او سلام دادند. | |
| Mark | Dari | 9:17 | مردی از میان جمعیت گفت: «ای استاد، من پسرم را پیش تو آوردم. او گرفتار روح ناپاکی شده و نمی تواند حرف بزند. | |
| Mark | Dari | 9:18 | در هر جا که روح به او حمله می کند او را به زمین می اندازد، دهانش کف می کند، دندان به هم می ساید و تمام بدنش خشک می شود. از شاگردان تو درخواست کردم آن را بیرون کنند اما نتوانستند.» | |
| Mark | Dari | 9:19 | عیسی به آن ها گفت: «شما چقدر بی ایمان هستید! تا به کی باید با شما باشم و تا چه وقت باید متحمل شما گردم؟ او را پیش من بیاورید.» | |
| Mark | Dari | 9:20 | آن ها آن پسر را پیش او آوردند. روح به محض این که عیسی را دید، پسر را دچار حمله سختی ساخت. پسر بر زمین افتاد و دهانش کف کرده و دست و پا می زد. | |
| Mark | Dari | 9:21 | عیسی از پدر او پرسید: «چند وقت است که این حالت برای او پیش آمده؟» پدر جواب داد: «از طفلی، | |
| Mark | Dari | 9:22 | بسیاری اوقات این روح او را در آب و آتش می انداخت بطوری که نزدیک بود او را تلف سازد. اما اگر برایت ممکن است به ما دلسوزی نموده کمک کن.» | |
| Mark | Dari | 9:25 | وقتی عیسی دید که مردم جمع می شوند با تندی به روح ناپاک فرمود: «ای روح کر و گنگ، به تو فرمان می دهم که از او بیرون بیایی و هیچ وقت به او داخل نشوی.» | |
| Mark | Dari | 9:26 | آن روح نعره ای زد و پسر را به زمین زد و از او بیرون آمد و رنگ آن پسر مانند رنگ مرده شد، بطوری که عده ای می گفتند: «او مرده است.» | |
| Mark | Dari | 9:28 | عیسی به خانه رفت و شاگردانش در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن روح را بیرون کنیم؟» | |
| Mark | Dari | 9:30 | عیسی و شاگردان آن ناحیه را ترک کردند و از راه ولایت جلیل به سفر خود ادامه دادند. عیسی نمی خواست کسی بداند او کجا است | |
| Mark | Dari | 9:31 | زیرا به شاگردان خود تعلیم داده می گفت که پسر انسان به دست مردم تسلیم می شود و آنها او را خواهند کشت ولی سه روز بعد دوباره زنده خواهد شد. | |
| Mark | Dari | 9:33 | آن ها به کپرناحوم آمدند و وقتی در منزل بودند عیسی از شاگردان پرسید: «بین راه دربارۀ چه چیزی مباحثه می کردید؟» | |
| Mark | Dari | 9:34 | آن ها خاموش ماندند، چون در بین راه صحبت ایشان بر سر این بود که در میان آن ها چه کسی بزرگتر است. | |
| Mark | Dari | 9:35 | او نشست و دوازده حواری را پیش خود خواست و به ایشان فرمود: «اگر کسی می خواهد اول شود، باید خود را آخرین و غلام همه سازد.» | |
| Mark | Dari | 9:37 | «هر که یکی از این کودکان را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است و هرکه مرا بپذیرد، نه مرا، بلکه فرستندۀ مرا پذیرفته است.» | |
| Mark | Dari | 9:38 | یوحنا عرض کرد: «ای استاد، ما مردی را دیدیم که ارواح ناپاک را با ذکر نام تو بیرون می کرد، اما چون از ما نبود، کوشش کردیم مانع او شویم.» | |
| Mark | Dari | 9:39 | عیسی فرمود: «مانع کار او نشوید، زیرا هرکه با ذکر نام من معجزه ای بکند، نمی تواند در همان دم از من بد بگوید. | |
| Mark | Dari | 9:41 | بیقین بدانید هرکه به شما بخاطر اینکه پیروان مسیح هستید، جامی آب بدهد به هیچ وجه بی اجر نخواهد ماند. | |
| Mark | Dari | 9:42 | اما هرکسی یکی از این کوچکان را که به من ایمان دارند گمراه سازد، برای او بهتر است که با سنگ آسیابی بدور گردنش به بحر انداخته شود. | |
| Mark | Dari | 9:43 | پس اگر دستت باعث گمراهی تو می شود، آن را ببر، زیرا بهتر است بدون دست به زندگی راه یابی از اینکه با دو دست به جهنم بیافتی یعنی به آتشی که خاموشی نمی پذیرد.[ | |
| Mark | Dari | 9:45 | و اگر پایت تو را گمراه کند، آن را ببر زیرا بهتر است که لنگ به زندگی راه یابی از اینکه با دو پا به جهنم انداخته شوی.[ | |
| Mark | Dari | 9:47 | و اگر چشمت تو را منحرف سازد آن را بکش، زیرا بهتر است که با یک چشم وارد پادشاهی خدا شوی از این که با دو چشم به جهنم بیافتی | |
Chapter 10
| Mark | Dari | 10:1 | عیسی از آنجا براه افتاد و به سرزمین یهودیه و به جانب شرقی دریای اُردن رفت. باز هم جمعیتی به دور او جمع شد و او به عادت همیشگی خود به تعلیم آنها شروع کرد. | |
| Mark | Dari | 10:2 | عده ای از پیروان فرقۀ فریسی پیش او آمدند و برای امتحان از او پرسیدند: «آیا مرد اجازه دارد که زن خود را طلاق بدهد؟» | |
| Mark | Dari | 10:4 | آن ها جواب دادند: «موسی اجازه داده است که مرد با دادن طلاق نامه به زن خود از او جدا شود.» | |
| Mark | Dari | 10:11 | او به ایشان فرمود: «هر که زن خود را طلاق دهد و با زنی دیگر ازدواج کند، نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است. | |
| Mark | Dari | 10:13 | کودکان را پیش عیسی می آوردند تا بر آن ها دست بگذارد ولی شاگردان، آن ها را سرزنش می کردند | |
| Mark | Dari | 10:14 | وقتی عیسی این را دید ناراحت شده به ایشان فرمود: «بگذارید کودکان پیش من بیایند، مانع آن ها نشوید چون پادشاهی خدا به چنین کسانی تعلق دارد. | |
| Mark | Dari | 10:15 | بیقین بدانید که اگر کسی پادشاهی خدا را مانند کودک نپذیرد، هیچ وقت وارد آن نخواهد شد.» | |
| Mark | Dari | 10:17 | وقتی عیسی عازم سفر شد، شخصی دوان دوان آمده در برابر او زانو زد و عرض کرد: «ای استاد نیکو، من برای به دست آوردن زندگی ابدی چه باید بکنم؟» | |
| Mark | Dari | 10:19 | احکام را می دانی ـ قتل نکن، زنا نکن، دزدی نکن، شهادت نادرست نده، تقلب نکن، پدر و مادر خود را احترام کن.» | |
| Mark | Dari | 10:21 | عیسی با محبت به او نگاه کرده فرمود: «یک چیز کم داری، برو آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در عالم بالا گنجی خواهی داشت و بعد بیا و از من پیروی کن.» | |
| Mark | Dari | 10:23 | عیسی به چهار طرف دید و به شاگردان فرمود: «چه مشکل است ورود توانگران به پادشاهی خدا!» | |
| Mark | Dari | 10:24 | شاگردان از سخنان او تعجب کردند، اما عیسی باز هم به آنها فرمود: «ای فرزندان، داخل شدن به پادشاهی خدا چقدر مشکل است! | |
| Mark | Dari | 10:27 | عیسی به آنها دید و فرمود: «برای انسان غیرممکن است، اما نه برای خدا، زیرا برای خدا همه چیز امکان دارد.» | |
| Mark | Dari | 10:28 | پِترُس در جواب عیسی شروع به صحبت کرده گفت: «ببین، ما از همه چیز خود دست کشیده و پیرو تو شده ایم.» | |
| Mark | Dari | 10:29 | عیسی فرمود: «بیقین بدانید که هرکس بخاطر من و انجیل، خانه و یا برادران یا خواهران یا مادر یا پدر یا فرزندان و املاک خود را ترک نماید، | |
| Mark | Dari | 10:30 | در این دنیا صد برابر خانه و برادر و خواهر، مادر و فرزندان و املاک ـ و همچنین رنج ها ـ و در آخرت زندگی ابدی نصیب او خواهد شد. | |
| Mark | Dari | 10:31 | اما بسیاری از آنها که اکنون اولین هستند آخرین خواهند شد و بسیاری هم که آخرین هستند اولین خواهند شد.» | |
| Mark | Dari | 10:32 | عیسی و شاگردان در راه اورشلیم بودند و عیسی پیشاپیش شاگردان حرکت می کرد. شاگردان حیران بودند و کسانی که از عقب آن ها می آمدند بسیار می ترسیدند. عیسی دوازده شاگرد خود را به کناری برد و دربارۀ آنچه که می باید برایش واقع شود با آن ها شروع به صحبت کرد | |
| Mark | Dari | 10:33 | و به آن ها فرمود: «ما اکنون به اورشلیم می رویم و پسر انسان به دست سران کاهنان و علمای دین سپرده خواهد شد. آن ها او را محکوم به مرگ خواهند کرد و به دست بیگانگان خواهند سپرد. | |
| Mark | Dari | 10:34 | آن ها او را مسخره خواهند نمود و به رویش آب دهان خواهند انداخت، او را تازیانه خواهند زد و خواهند کشت، اما پس از سه روز دوباره زنده خواهد شد.» | |
| Mark | Dari | 10:35 | یعقوب و یوحنا ـ پسران زَبدی ـ پیش عیسی آمده گفتند: «ای استاد، ما می خواهیم که آنچه که از تو درخواست می کنیم برای ما انجام دهی.» | |
| Mark | Dari | 10:37 | آن ها جواب دادند: «به ما اجازه بده تا در جلال تو یکی در دست راست و دیگری در دست چپ تو بنشینیم.» | |
| Mark | Dari | 10:38 | عیسی به ایشان فرمود: «شما نمی فهمید چه می خواهید. آیا می توانید از پیاله ای که من می نوشم، بنوشید و یا تعمیدی را که من می گیرم، بگیرید؟» | |
| Mark | Dari | 10:39 | آن ها جواب دادند: «می توانیم.» عیسی فرمود: «از پیاله ای که من می نوشم، خواهید نوشید و تعمیدی را که من می گیرم، خواهید گرفت، | |
| Mark | Dari | 10:40 | اما نشستن در دست راست و یا چپ من با من نیست. این به کسانی تعلق دارد که از پیش برای شان تعیین شده است.» | |
| Mark | Dari | 10:42 | عیسی ایشان را پیش خود خواست و فرمود: «می دانید که در بین مردم کسانی که فرمانروا محسوب می شوند، بر زیر دستان خود فرمانروایی می کنند و بزرگان شان نیز بر آن ها ریاست می نمایند. | |
| Mark | Dari | 10:43 | ولی در بین شما نباید چنین باشد؛ بلکه هرکه می خواهد در میان شما بزرگ شود، باید خادم شما باشد | |
| Mark | Dari | 10:45 | چون پسر انسان نیامده است تا خدمت شود، بلکه تا به دیگران خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.» | |
| Mark | Dari | 10:46 | آن ها به شهر اریحا رسیدند و وقتی عیسی همرای شاگردان خود و جمعیت بزرگی از شهر بیرون می رفت، یک گدای نابینا به نام بارتیماؤس ـ پسر تیماؤس ـ در کنار راه نشسته بود. | |
| Mark | Dari | 10:47 | وقتی شنید که عیسی ناصری است، شروع به فریاد کرد و گفت: «ای عیسی، پسر داود، بر من رحم کن.» | |
| Mark | Dari | 10:48 | عدۀ زیادی او را سرزنش کردند و از او خواستند تا خاموش شود. ولی او هرچه بلندتر فریاد می کرد: «ای پسر داود، بر من رحم کن.» | |
| Mark | Dari | 10:49 | عیسی ایستاد و فرمود: «به او بگویید اینجا بیاید.» آن ها آن کور را صدا کردند و به او گفتند: «خوشحال باش، برخیز، تو را می خواهد.» | |
| Mark | Dari | 10:51 | عیسی به او فرمود: «چه می خواهی برایت بکنم؟» آن کور عرض کرد: «ای استاد، می خواهم بار دیگر بینا شوم.» | |
Chapter 11
| Mark | Dari | 11:1 | وقتی به بیت فاجی و بیت عنیا در کوه زیتون که نزدیک اورشلیم است رسیدند، عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاد | |
| Mark | Dari | 11:2 | و به آن ها چنین امر کرد: «به دهکدۀ روبرو بروید. همین که وارد آن شدید کره الاغی را در آنجا بسته خواهید دید، که هنوز کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید. | |
| Mark | Dari | 11:3 | اگر کسی پرسید: چرا آن را باز می کنید؟ بگویید: خداوند آن را به کار دارد و او بدون تأخیر آن را به اینجا خواهد فرستاد.» | |
| Mark | Dari | 11:4 | آن دو نفر رفتند و در کوچه ای کره الاغی را دیدند که پیش دری بسته شده بود، آن را باز کردند. | |
| Mark | Dari | 11:5 | بعضی از کسانی که در آنجا ایستاده بودند، به آن ها گفتند: «چرا این کره الاغ را باز می کنید؟» | |
| Mark | Dari | 11:8 | عدۀ زیادی از مردم لباس های خود را دم راه عیسی انداختند و عده ای هم از مزارع اطراف شاخ و برگ درختان را بریده دَم راه او می گسترانیدند. | |
| Mark | Dari | 11:9 | کسانی که از پیشا پیش او می رفتند و هم آنانی که از دنبال آن ها می آمدند با فریاد می گفتند: «مبارک باد آن کسی که به نام خداوند می آید. | |
| Mark | Dari | 11:11 | عیسی وارد اورشلیم شد و به عبادتگاه رفت. در آنجا همه چیز را از نظر گذرانید. اما چون ناوقت بود با آن دوازده حواری به بیت عنیا رفت. | |
| Mark | Dari | 11:13 | از دور درخت انجیر پُر برگی دید و رفت تا ببیند آیا می تواند چیزی در آن پیدا کند. وقتی به آن رسید جز برگ چیزی ندید، چون هنوز فصل انجیر نبود. | |
| Mark | Dari | 11:15 | آن ها به اورشلیم آمدند و عیسی داخل عبادتگاه شد و به بیرون راندن فروشندگان و خریداران از عبادتگاه پرداخت. میزهای صرافان و چوکی های کبوتر فروشان را بهم ریخت | |
| Mark | Dari | 11:17 | او به مردم تعلیم می داد و می گفت: «آیا نوشته نشده است: خانۀ من جای عبادت برای جمیع ملتها خواهد بود؟ اما شما آن را کمینگاه دزدان ساخته اید.» | |
| Mark | Dari | 11:18 | سران کاهنان و علمای دین که این را شنیدند، خواستند راهی برای از بین بردن او پیدا کنند. آن ها از او می ترسیدند، چون همۀ مردم از تعالیم او حیران بودند. | |
| Mark | Dari | 11:21 | پِترُس موضوع را بیاد آورد و گفت: «ای استاد، ببین، درخت انجیری را که نفرین کردی خشک شده است.» | |
| Mark | Dari | 11:23 | و بیقین بدانید اگر کسی به این کوه بگوید: حرکت کن و به بحر پرتاب شو و شک و شبهه ای به دل راه ندهد، بلکه ایمان داشته باشد که هر چه بگوید می شود، برای او چنان خواهد شد. | |
| Mark | Dari | 11:24 | بنابراین به شما می گویم: بیقین بدانید که آنچه را که در دعا طلب می کنید خواهید یافت و به شما داده خواهد شد. | |
| Mark | Dari | 11:25 | وقتی برای دعا می ایستید اگر از کسی شکایتی دارید، او را ببخشید تا پدر آسمانی شما هم خطایای شما را ببخشد. [ | |
| Mark | Dari | 11:27 | آن ها بار دیگر به اورشلیم آمدند. وقتی عیسی در عبادتگاه قدم می زد، سران کاهنان و علمای دین و بزرگان قوم پیش او آمدند | |
| Mark | Dari | 11:28 | و از او پرسیدند: «به چه اختیاری این کارها را می کنی؟ چه کسی به تو اختیار انجام چنین کارهایی را داده است؟» | |
| Mark | Dari | 11:29 | عیسی به ایشان فرمود: «من هم از شما سؤالی دارم اگر جواب دادید، به شما خواهم گفت که به چه اختیاری این کارها را می کنم. | |
| Mark | Dari | 11:31 | آن ها بین خود بحث کرده گفتند، اگر بگوییم از جانب خدا بود، او خواهد گفت، پس چرا به او ایمان نیاوردید؟ | |
| Mark | Dari | 11:32 | اما اگر بگوییم از جانب بشر بود ... (آن ها از مردم می ترسیدند، چون همه یحیی را پیغمبر می دانستند.) | |
Chapter 12
| Mark | Dari | 12:1 | عیسی به سخن خود ادامه داده و در قالب مَثَل به ایشان گفت: «مردی تاکستانی احداث کرد و دور آن دیواری کشید. در داخل آن چرخُشتی برای گرفتن آب انگور کند و یک برج هم برای آن ساخت، بعد آن را به باغبانان سپرد و خود به سفر رفت. | |
| Mark | Dari | 12:4 | صاحب تاکستان غلام دیگری نزد ایشان فرستاد. او را هم سنگسار کردند و سرش را شکستند و با بی احترامی برگردانیدند. | |
| Mark | Dari | 12:5 | باز غلام دیگری فرستاد، او را هم کشتند. بسیاری از کسان دیگر را نیز همینطور، بعضی را زدند و بعضی را کشتند. | |
| Mark | Dari | 12:6 | صاحب باغ فقط یک نفر دیگر داشت که بفرستد و آن هم پسر عزیز خودش بود، آخر او را فرستاد و پیش خود گفت: «آن ها احترام پسرم را نگاه خواهند داشت.» | |
| Mark | Dari | 12:7 | اما باغبانان به یکدیگر گفتند: «این وارث است، بیایید او را بکشیم تا ملک او از ما شود.» | |
| Mark | Dari | 12:9 | صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ او می آید این باغبان را می کشد و تاکستان را به دیگران واگذار می کند. | |
| Mark | Dari | 12:10 | مگر در کلام خدا نخوانده اید: «آن سنگی که معماران رد کردند، به صورت سنگ اصلی بنا درآمده است، | |
| Mark | Dari | 12:12 | رهبران یهود خواستند عیسی را دستگیر کنند، چون فهمیدند روی سخن او با آن ها بود، اما از مردم می ترسیدند. پس او را ترک کردند و رفتند. | |
| Mark | Dari | 12:13 | عده ای از پیروان فرقۀ فریسی و طرفداران هیرودیس فرستاده شدند تا عیسی را با سؤالات خویش به دام بیندازند. | |
| Mark | Dari | 12:14 | آن ها نزد او آمده گفتند: «ای استاد، می دانیم که تو شخص درستی هستی و از کسی طرفداری نمی کنی، چون به ظاهر اشخاص نگاه نمی کنی بلکه با راستی راه خدا را تعلیم می دهی. آیا دادن مالیات به امپراطور روم جایز است یا نه؟ آیا باید مالیات بدهیم یا نه؟» | |
| Mark | Dari | 12:15 | عیسی به دسیسۀ ایشان پی برد و فرمود: «چرا مرا امتحان می کنید؟ یک سکۀ نقره بیاورید تا ببینم.» | |
| Mark | Dari | 12:16 | آن ها برایش آوردند. او به ایشان فرمود: «نقش و عنوان چه کسی روی آن است؟» جواب دادند: «نقش و عنوان امپراطور.» | |
| Mark | Dari | 12:17 | پس عیسی فرمود: «بسیار خوب، آنچه را از امپراطور است به امپراطور و آنچه را از خداست به خدا بدهید.» و آنها از سخنان او تعجب کردند. | |
| Mark | Dari | 12:18 | بعد پیروان فرقۀ صدوقی پیش او آمدند. (این فرقه معتقد بودند که پس از مرگ رستاخیزی وجود ندارد.) آن ها از عیسی پرسیدند: | |
| Mark | Dari | 12:19 | «ای استاد، موسی برای ما نوشته است اگر مردی بمیرد و زنش بدون اولاد باشد برادرش مجبور است، آن زن را بگیرد تا برای او فرزندانی بیاورد. | |
| Mark | Dari | 12:23 | در روز رستاخیز وقتی آن ها دوباره زنده می شوند او زن کدام یک از آن ها خواهد بود؟ چون هر هفت نفر با او ازدواج کردند.» | |
| Mark | Dari | 12:24 | عیسی به ایشان فرمود: «آیا گمراهی شما به این علت نیست که نه از کلام خدا خبر دارید و نه از قدرت خدا! | |
| Mark | Dari | 12:25 | وقتی انسان از عالم مردگان قیام می کند، دیگر نه زن می گیرد و نه شوهر می کند، بلکه مانند فرشتگان آسمانی است. | |
| Mark | Dari | 12:26 | و اما دربارۀ قیامت مردگان، مگر تا بحال در کتاب موسی در داستان بوتۀ سوزان نخوانده اید که خدا چطور با او صحبت کرد و فرمود: «من خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم.» | |
| Mark | Dari | 12:28 | یکی از علمای دین که بحث آنها را شنید و پی برد که عیسی جواب عالی به آن ها داده است، پیش آمد و پرسید: «مهمترین حکم شریعت کدام است؟» | |
| Mark | Dari | 12:31 | و دوم این است: همسایه ات را مانند خود محبت نما. هیچ حکمی بزرگتر از این دو وجود ندارد.» | |
| Mark | Dari | 12:32 | آن شخص به او گفت: «ای استاد، درست است، حقیقت را فرمودی ـ خدا یکی است و به جز او خدایی نیست | |
| Mark | Dari | 12:33 | و دوست داشتن او با تمامی دل و تمام عقل و تمام قدرت و دوست داشتن همسایه مثل خود از همۀ هدایای سوختنی و قربانی ها بالا تر است.» | |
| Mark | Dari | 12:34 | وقتی عیسی دید که جوابی عاقلانه داده است، به او فرمود: «تو از پادشاهی خدا دور نیستی.» بعد از آن دیگر کسی جرأت نمی کرد از عیسی سؤالی بکند. | |
| Mark | Dari | 12:35 | عیسی ضمن تعالیم خود در عبادتگاه چنین گفت: «علمای دین چطور می توانند بگویند که مسیح، پسر داود است؟ | |
| Mark | Dari | 12:36 | در حالی که خود داود با الهام روح القدس گفت: «خداوند به خداوند من گفت: در دست راست من بنشین تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.» | |
| Mark | Dari | 12:37 | پس وقتی خود داود او را خداوند می خواند، چطور او می تواند پسر داود باشد؟» جمعیت کثیری با علاقه به سخنان او گوش می دادند. | |
| Mark | Dari | 12:38 | عیسی در ضمن تعالیم خود به آن ها فرمود: «از علمای دین که دوست دارند، با چپن های دراز بیایند و بروند و علاقه شدیدی به سلام های احترام آمیز دیگران در بازار ها دارند احتیاط کنید. | |
| Mark | Dari | 12:40 | مال بیوه زنان را می خورند و محض خودنمایی دعای خود را طول می دهند. جزای آن ها سخت تر خواهد بود.» | |
| Mark | Dari | 12:41 | عیسی در برابر صندوق بیت المال عبادتگاه نشسته بود و می دید که چگونه اشخاص به آن صندوق پول می انداختند. بسیاری از دولتمندان پول های زیادی دادند. | |
| Mark | Dari | 12:43 | عیسی شاگردان خود را پیش خود خواند و فرمود: «بیقین بدانید که این بیوه زن فقیر بیش از همۀ کسانی که در صندوق پول انداختند، پول داده است. | |
Chapter 13
| Mark | Dari | 13:1 | وقتی عیسی از عبادتگاه خارج می شد یکی از شاگردان به او گفت: «ای استاد، این سنگها و ساختمان های بزرگ را ببین.» | |
| Mark | Dari | 13:2 | عیسی به او فرمود: «این ساختمان های بزرگ را می بینی؟ هیچ یک از سنگ های آن روی سنگ دیگری باقی نخواهد ماند، بلکه همه زیر و رو خواهد شد.» | |
| Mark | Dari | 13:3 | وقتی عیسی در کوه زیتون روبروی عبادتگاه نشسته بود، پِترُس و یعقوب و یوحنا و اندریاس به طور خصوصی به او گفتند: | |
| Mark | Dari | 13:4 | «به ما بگو این در چه وقت واقع خواهد شد؟ علامت نزدیک بودن وقوع این امور چه خواهد بود؟» | |
| Mark | Dari | 13:7 | وقتی صدای جنگها را از نزدیک بشنوید و یا اخبار جنگها در جاهای دور به گوش تان برسد هراسان نشوید. این چیزها باید واقع شود. اما هنوز آخر کار نیست. | |
| Mark | Dari | 13:8 | ملتی با ملتی دیگر و مملکتی با مملکت دیگر جنگ خواهد کرد و در جاهای بسیار، زلزله ها روی می دهد و خشکسالی خواهد شد. این چیزها علائم شروع دردی مانند درد زایمان است. | |
| Mark | Dari | 13:9 | اما متوجه خود تان باشید، شما را برای محاکمه به شورا ها خواهند کشانید و در کنیسه ها تازیانه خواهند زد. به خاطر من شما را به حضور حکمرانان و پادشاهان خواهند برد تا در مقابل آن ها شهادت دهید. | |
| Mark | Dari | 13:11 | پس وقتی شما را دستگیر می کنند و تسلیم می نمایند پیش از پیش ناراحت نشوید که چه بگویید، بلکه آنچه در آن ساعت بوسیلۀ روح القدس به شما گفته می شود همان را بگویید، چون اوست که سخن می گوید، نه شما. | |
| Mark | Dari | 13:12 | برادر، برادر را تسلیم مرگ خواهد کرد و پدر، پسر را، فرزندان برضد والدین خود قیام خواهند کرد و آنها را به کشتن خواهند داد. | |
| Mark | Dari | 13:13 | همۀ مردم بخاطر این که نام من بر شماست از شما روی گردان خواهند شد. اما هرکه تا به آخر پایدار بماند نجات خواهد یافت. | |
| Mark | Dari | 13:14 | اما هرگاه آن «مکروه ویرانگر» را در جایی که نباید باشد، برقرار ببینید (خواننده خوب دقت کند) کسانی که در یهودیه هستند به کوه ها فرار کنند. | |
| Mark | Dari | 13:19 | زیرا در آن روزها چنان مصیبتی روی خواهد نمود، که از زمانی که خدا دنیا را آفرید تا بحال، مثل آن دیده نشده و دیگر هم دیده نخواهد شد. | |
| Mark | Dari | 13:20 | اگر خداوند آن روزها را کوتاه نمی کرد، هیچ جانداری جان سالم بدر نمی برد، اما بخاطر برگزیدگان خود آن روزها را کوتاه کرده است. | |
| Mark | Dari | 13:22 | مسیح ها و انبیای دروغین ظهور خواهند کرد و چنان علامات و معجزاتی خواهند نمود، که اگر ممکن باشد برگزیدگان خدا را گمراه کنند. | |
| Mark | Dari | 13:27 | او فرشتگان را خواهد فرستاد و برگزیدگان خود را در چهار گوشۀ عالم از دورترین نقاط زمین تا دورترین حدود آسمان جمع خواهد کرد. | |
| Mark | Dari | 13:28 | از درخت انجیر درس بگیرید: وقتی شاخه هایش سبز و شاداب می شوند و برگ می آورند، می دانید که تابستان نزدیک است. | |
| Mark | Dari | 13:29 | به همان طریق وقتی وقوع این چیزها را ببینید مطمئن باشید که نزدیک بلکه در آستانه در است. | |
| Mark | Dari | 13:32 | اما از آن روز و ساعت هیچ کس خبر ندارد، نه فرشتگان آسمان و نه پسر، فقط پدر از آن آگاه است. | |
| Mark | Dari | 13:34 | آمدن آن روز، مانند شخصی است که به سفر رفته و خانه خود را به خادمان سپرده است تا هرکس کار خود را انجام دهد و به دربان سپرده است که گوش به زنگ باشد. | |
| Mark | Dari | 13:35 | پس بیدار باشید چون نمی دانید که صاحب خانه کی می آید، شب یا نصف شب، وقت سحر یا سپیده دَم. | |
Chapter 14
| Mark | Dari | 14:1 | دو روز به عید فِصَح و عید فطیر مانده بود. سران کاهنان و علمای دین می خواستند عیسی را مخفیانه دستگیر کرده و به قتل برسانند. | |
| Mark | Dari | 14:3 | وقتی عیسی در بیت عنیا در خانۀ شمعون جذامی بر سر دسترخوان نشسته بود، زنی با گلابدانی از سنگ مرمر، که پُر از عطر گران قیمت سنبل خالص بود، وارد شد و گلابدان را شکست و عطر را بر سر عیسی ریخت. | |
| Mark | Dari | 14:5 | می شد آن را به بیش از سیصد سکۀ نقره فروخت و پولش را به فقرا داد.» آن ها با خشونت به آن زن اعتراض کردند. | |
| Mark | Dari | 14:6 | اما عیسی فرمود: «با او کاری نداشته باشید، چرا او را ناراحت می کنید؟ او کار خوبی برای من کرده است. | |
| Mark | Dari | 14:7 | فقرا همیشه در بین شما خواهند بود و هر وقت بخواهید می توانید به آن ها کمک کنید. اما مرا همیشه نخواهید داشت. | |
| Mark | Dari | 14:8 | او آنچه از دستش بر می آمد برای من کرد و با این عمل بدن مرا پیش از وقت برای دفن آماده کرده است. | |
| Mark | Dari | 14:9 | بیقین بدانید در هر جای عالم که انجیل اعلام شود آنچه او کرده است به یاد بود او نقل خواهد شد.» | |
| Mark | Dari | 14:10 | بعد از آن یهودای اسخریوطی، که یکی از آن دوازده حواری بود، پیش سران کاهنان رفت تا عیسی را به آن ها تسلیم نماید. | |
| Mark | Dari | 14:11 | آن ها وقتی این را شنیدند خوشحال شدند و به او وعدۀ پول دادند. یهودا بدنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را تسلیم کند. | |
| Mark | Dari | 14:12 | در اولین روز عید فطیر، یعنی در وقتی که قربانی عید را ذبح می کردند، شاگردان به عیسی گفتند: «در کجا می خواهی نان فِصَح را برای تو آماده کنیم؟» | |
| Mark | Dari | 14:13 | عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده به آن ها گفت: «به داخل شهر بروید و در آنجا مردی را خواهید دید که کوزۀ آبی می برد. به دنبال او بروید | |
| Mark | Dari | 14:14 | و به هرجا که وارد شد، شما به صاحبخانه بگویید: «استاد می گوید آن اطاقی که من با شاگردانم نان عید فِصَح را در آنجا خواهیم خورد کجاست؟» | |
| Mark | Dari | 14:15 | او اطاق بزرگ و فرش شده را در منزل دوم به شما نشان خواهد داد. در آنجا برای ما تدارک ببینید.» | |
| Mark | Dari | 14:16 | شاگردان به شهر رفتند و همه چیز را آنطوری که او فرموده بود مشاهده کردند و به این ترتیب تدارک فِصَح را دیدند. | |
| Mark | Dari | 14:18 | موقعی که آن ها سر دسترخوان نشسته و مشغول خوردن غذا بودند، عیسی به آن ها فرمود: «بیقین بدانید که یکی از شما که با من غذا می خورد، مرا تسلیم خواهد کرد.» | |
| Mark | Dari | 14:21 | البته پسر انسان همان سرنوشتی را خواهد داشت که در کلام خدا برای او تعیین شده است، اما وای به حال کسی که پسر انسان به دست او تسلیم می شود. برای آن شخص بهتر می بود، که اصلاً بدنیا نمی آمد.» | |
| Mark | Dari | 14:22 | در موقع شام عیسی نان را گرفت و پس از شکرگزاری آن را پاره کرد و به شاگردان داد و به آن ها فرمود: «بگیرید، این بدن من است.» | |
| Mark | Dari | 14:25 | بیقین بدانید که دیگر از میوۀ تاک نخواهم خورد تا آن روزی که در پادشاهی خدا آن را تازه بخورم.» | |
| Mark | Dari | 14:27 | عیسی به شاگردان فرمود: «همۀ شما از من روی گردان خواهید شد، چون نوشته شده است: «چوپان را خواهم زد و گوسفندان پراگنده خواهند شد.» | |
| Mark | Dari | 14:30 | عیسی به او فرمود: «بیقین بدان که امروز و همین امشب پیش از اینکه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه مرتبه خواهی گفت که مرا نمی شناسی.» | |
| Mark | Dari | 14:31 | اما او با اصرار جواب داد: «حتی اگر لازم شود که با تو بمیرم، هرگز نخواهم گفت که تو را نمی شناسم.» دیگران هم همین را گفتند. | |
| Mark | Dari | 14:32 | وقتی به محلی به نام جِتسیمانی رسیدند، عیسی به شاگردان فرمود: «وقتی من دعا می کنم شما در اینجا بنشینید.» | |
| Mark | Dari | 14:34 | به ایشان فرمود: «از شدت غم و اندوه نزدیک به مرگ هستم، شما اینجا بمانید و بیدار باشید.» | |
| Mark | Dari | 14:35 | عیسی کمی از آنجا دور شد و بروی زمین افتاده دعا کرد، که اگر ممکن باشد آن ساعت پُر درد و رنج نصیب او نشود. | |
| Mark | Dari | 14:36 | پس گفت: «ای پدر، همه چیز برای تو ممکن است، این پیاله را از من دور ساز، اما نه به خواست من بلکه به ارادۀ تو.» | |
| Mark | Dari | 14:37 | عیسی برگشت و ایشان را در خواب دید، پس به پِترُس گفت: «ای شمعون، خواب هستی؟ آیا نمی توانستی یک ساعت بیدار بمانی؟ | |
| Mark | Dari | 14:38 | بیدار باشید و دعا کنید تا از وسوسه ها به دور بمانید. روح می خواهد اما جسم ناتوان است.» | |
| Mark | Dari | 14:40 | وقتی برگشت باز هم آن ها را در خواب دید، آن ها گیج خواب بودند و نمی دانستند چه جوابی به او بدهند. | |
| Mark | Dari | 14:41 | عیسی بار سوم آمد و به ایشان فرمود: «آیا باز هم در خواب و در استراحت هستید؟ بس است! ساعتِ که رسیدنی بود رسید، اکنون پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم می شود. | |
| Mark | Dari | 14:43 | او هنوز صحبت می کرد که ناگهان یهودا، یکی از آن دوازده حواری، همراه با جمعیتی که همه با شمشیر و چوب مسلح بودند، از طرف سران کاهنان و علمای دین و بزرگان قوم به آنجا رسیدند. | |
| Mark | Dari | 14:44 | تسلیم کنندۀ او به آنها علامتی داده و گفته بود: «کسی را که می بوسم همان شخص است، او را بگیرید و با مراقبت کامل ببرید.» | |
| Mark | Dari | 14:49 | من هر روز در عبادتگاه در حضور شما تعلیم می دادم و مرا دستگیر نکردید ـ اما آنچه کلام خدا می فرماید باید تمام شود.» | |
| Mark | Dari | 14:51 | جوانی که فقط یک پارچۀ کتان به دور بدن خود پیچیده بود به دنبال او رفت. آن ها او را هم گرفتند، | |
| Mark | Dari | 14:53 | عیسی را به حضور کاهن اعظم بردند و همۀ سران کاهنان و بزرگان قوم و علمای دین در آنجا جمع شده بودند. | |
| Mark | Dari | 14:54 | پِترُس از دور به دنبال او آمد و وارد حویلی خانۀ کاهن اعظم شد و بین خدمتگاران نشست و در کنار آتش خود را گرم می کرد. | |
| Mark | Dari | 14:55 | سران کاهنان و تمام شورای یهود می خواستند که دلیلی بر ضد عیسی به دست آورند تا حکم اعدامش را صادر نمایند، اما دلیلی به دست نیاوردند. | |
| Mark | Dari | 14:58 | «ما شنیدیم که می گفت: من این عبادتگاه را که به دست انسان ساخته شده خراب می کنم و در سه روز عبادتگاهی دیگری می سازم که به دست انسان ساخته نشده باشد.» | |
| Mark | Dari | 14:60 | کاهن اعظم برخاست و در برابر همه از عیسی پرسید: «به این تهمت های که به تو نسبت می دهند جوابی نمی دهی؟» | |
| Mark | Dari | 14:61 | اما او خاموش بود و هیچ جوابی نمی داد. باز کاهن اعظم از او پرسید: «آیا تو مسیح پسر خدای متبارک هستی؟» | |
| Mark | Dari | 14:62 | عیسی گفت: «من هستم. شما پسر انسان را خواهید دید که در دست راست خدای قادر نشسته و بر ابر های آسمان می آید.» | |
| Mark | Dari | 14:65 | بعضی ها آب دهان برویش می انداختند و چشم هایش را بسته و با مشت او را می زدند و می گفتند: «از غیب بگو چه کسی تو را زد؟» خدمتگاران هم او را لت و کوب کردند. | |
| Mark | Dari | 14:67 | و او را دید که خود را گرم می کند، به طرف او دید و گفت: «تو هم همراه عیسی ناصری بودی!» | |
| Mark | Dari | 14:68 | پِترُس منکر شده گفت: «من اصلاً نمی دانم و نمی فهمم تو چه می گویی.» بعد از آن او به داخل دالان رفت و در همان موقع خروس بانگ زد. | |
| Mark | Dari | 14:70 | پِترُس باز هم انکار کرد. کمی بعد، اطرافیان به پِترُس گفتند: «تو حتماً یکی از آن ها هستی، چون اهل جلیل هستی.» | |
| Mark | Dari | 14:71 | اما او سوگند یاد کرد و گفت: «من این شخص را که شما درباره اش صحبت می کنید نمی شناسم.» | |
Chapter 15
| Mark | Dari | 15:1 | همین که صبح شد، سران کاهنان به همراهی بزرگان قوم و علمای دین و تمام اعضای شورای یهود با عجله جلسه ای تشکیل دادند. آن ها عیسی را با زنجیری بسته و به پیلاطُس تحویل دادند. | |
| Mark | Dari | 15:2 | پیلاطُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟» عیسی جواب داد: «همان است که می گویی.» | |
| Mark | Dari | 15:7 | در آن زمان مردی معروف به «باراَبا» همراه با یاغیانی که در یک آشوب مرتکب قتل شده بودند در زندان بود. | |
| Mark | Dari | 15:8 | مردم پیش پیلاطُس رفتند و از او خواهش کردند که مثل همیشه این کار را برای شان انجام دهد. | |
| Mark | Dari | 15:11 | اما سران کاهنان مردم را تحریک کردند که از پیلاطُس بخواهند «باراَبا» را برای شان آزاد کند. | |
| Mark | Dari | 15:12 | پیلاطُس بار دیگر به ایشان گفت: «پس با مردی که او را پادشاه یهودیان می نامید چه کنم؟» | |
| Mark | Dari | 15:14 | پیلاطُس پرسید: «چرا؟ مرتکب چه جنایتی شده است؟» اما آنها شدیدتر فریاد می کردند: «مصلوبش کن!» | |
| Mark | Dari | 15:15 | پس پیلاطُس که می خواست، مردم را راضی نگه دارد «باراَبا» را برای ایشان آزاد کرد و امر کرد عیسی را تازیانه زده، بسپارند تا مصلوب شود. | |
| Mark | Dari | 15:19 | و با چوب بر سرش می زدند و برویش آب دهان می انداختند، بعد پیش او زانو زده و تعظیم می کردند. | |
| Mark | Dari | 15:20 | وقتی استهزا ها تمام شد، آن ها لباس ارغوانی را از تنش درآورده و لباس های خودش را به او پوشانیدند و او را بیرون بردند تا مصلوب کنند. | |
| Mark | Dari | 15:21 | آنها شخصی را به نام شَمعون، اهل قیروان، پدر اسکندر و روفُس که از صحرا به شهر می آمد و از آنجا می گذشت مجبور کردند که صلیب عیسی را ببرد. | |
| Mark | Dari | 15:24 | پس او را بر صلیب میخکوب کردند و لباس هایش را بین خود تقسیم نمودند و برای تعیین حصۀ هر یک قرعه انداختند. | |
| Mark | Dari | 15:29 | کسانی که از آنجا می گذشتند سر های شان را تکان می دادند و با ریشخند به عیسی می گفتند: «ای کسی که می خواستی عبادتگاه را خراب کنی و در سه روز بسازی | |
| Mark | Dari | 15:31 | همچنین سران کاهنان و علمای دین نیز او را مسخره می کردند و به یکدیگر می گفتند: «دیگران را نجات می داد اما نمی تواند خود را نجات دهد. | |
| Mark | Dari | 15:32 | حالا این مسیح و پادشاه اسرائیل، از صلیب پایین بیاید تا ما ببینیم و به او ایمان بیاوریم.» کسانی هم که با او مصلوب شده بودند، او را تحقیر می کردند. | |
| Mark | Dari | 15:34 | در ساعت سه بعد از ظهر عیسی با صدای بلند گفت: «ایلی، ایلی لَما سَبَقتَنی.» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا ترک کردی؟» | |
| Mark | Dari | 15:36 | یکی از آن ها دوید و اسفنجِ را از سرکه پُر کرد و روی نَی گذاشت و به او داد تا بنوشد و گفت: «بگذارید ببینم، آیا الیاس می آید او را پایین بیاورد؟» | |
| Mark | Dari | 15:39 | صاحب منصبی که در مقابل او ایستاده بود، وقتی چگونگی مرگ او را دید، گفت: «حقیقتاً این مرد پسر خدا بود.» | |
| Mark | Dari | 15:40 | در آنجا عده ای زن هم بودند که از دور نگاه می کردند و در بین آن ها مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب کوچک و یوشا و سالومه دیده می شدند. | |
| Mark | Dari | 15:41 | این زنان وقتی عیسی در جلیل بود به او گرویدند و او را کمک می کردند. بسیاری از زنان دیگر نیز همراه او به اورشلیم آمده بودند. | |
| Mark | Dari | 15:43 | یوسف از اهل رامه که یکی از اعضای محترم شورای یهود و در انتظار ظهور پادشاهی خدا بود با کمال شهامت پیش پیلاطُس رفت و جسد عیسی را از او خواست. | |
| Mark | Dari | 15:44 | پیلاطُس باور نمی کرد که عیسی به این زودی مرده باشد. پس به دنبال صاحب منصبی که مأمور مصلوب کردن عیسی بود فرستاد و از او پرسید: «آیا او به همین زودی مرد؟» | |
| Mark | Dari | 15:46 | یوسف، کتان لطیفی خرید و جنازۀ عیسی را پایین آورد و در آن پیچید و در مقبره ای که از سنگ تراشیده شده بود، قرار داد و سنگی در دهنۀ دروازۀ آن غلطانید. | |
Chapter 16
| Mark | Dari | 16:1 | پس از پایان روز سَبَت، مریم مجدلیه، مریم و مادر یعقوب و سالومه روغن های معطری خریدند تا بروند و بدن عیسی را تدهین کنند، | |
| Mark | Dari | 16:5 | پس به داخل مقبره رفتند و در آنجا مرد جوانی را دیدند که در طرف راست نشسته و لباس سفید درازی در برداشت. آن ها حیران شدند. | |
| Mark | Dari | 16:6 | اما او به آنها گفت: «تعجب نکنید، شما عیسی ناصری مصلوب را می جویید. او زنده شده، دیگر در اینجا نیست، ببینید اینجا جایی است که او را گذاشته بودند. | |
| Mark | Dari | 16:7 | حالا بروید و به شاگردان او، مخصوصا پِترُس بگویید که او پیش از شما به جلیل خواهد رفت و همانطوری که خودش به شما فرموده بود، او را در آنجا خواهید دید.» | |
| Mark | Dari | 16:8 | آن ها از مقبره بیرون آمدند و از سر قبر گریختند، چون ترس و وحشت آن ها را فرا گرفته بود و از ترس چیزی به کسی نگفتند. [ | |
| Mark | Dari | 16:9 | عیسی پس از رستاخیز خود در سحرگاه روز اول هفته قبل از همه به مریم مجدلیه که هفت روح ناپاک از او بیرون کرده بود ظاهر شد. | |
| Mark | Dari | 16:14 | سرانجام عیسی به آن یازده حواری، در وقتی که آن ها سر دسترخوان نشسته بودند، ظاهر شد و بی ایمانی و سخت دلی آن ها را در نپذیرفتن گفتۀ کسانی که او را زنده دیده بودند، مورد سرزنش قرار داد. | |
| Mark | Dari | 16:16 | کسی که ایمان می آورد و تعمید می گیرد، نجات می یابد، اما کسی که ایمان نیاورد، از او باز خواست می شود. | |
| Mark | Dari | 16:17 | به ایمانداران این نشانه های قدرت داده خواهد شد: آن ها با ذکر نام من ارواح ناپاک را بیرون خواهند کرد، به زبان های تازه سخن خواهند گفت، | |
| Mark | Dari | 16:18 | اگر مارها را بگیرند و یا زهر بخورند به ایشان ضرر نخواهد رسید. دست های خود را بر مریضان خواهند گذاشت و آنها شفا خواهند یافت.» | |
| Mark | Dari | 16:19 | عیسی خداوند، بعد از اینکه با آن ها صحبت کرد، به عالم بالا برده شد و در سمت راست خدا نشست. | |