Site uses cookies to provide basic functionality.

OK
MARK
Up
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16
Chapter 1
Mark Dari 1:1  ابتدای انجیل عیسی مسیح پسر خدا:
Mark Dari 1:2  در کتاب اشعیای نبی آمده است که: «من قاصد خود را پیشاپیش تو می فرستم، او راه تو را باز خواهد کرد.
Mark Dari 1:3  ندا کننده ای در بیابان فریاد می زند: راه را برای خداوند آماده سازید و مسیر او را راست گردانید.»
Mark Dari 1:4  یحیای تعمید دهنده در بیابان ظاهر شد و اعلام کرد که مردم برای آمرزش گناهان باید توبه کنند و تعمید بگیرند.
Mark Dari 1:5  مردم از تمام سرزمین یهودیه و شهر اورشلیم پیش او می رفتند و با اعتراف به گناهان خود، در دریای اُردن به دست او تعمید می گرفتند.
Mark Dari 1:6  لباس یحیی از پشم شتر بود و کمربندی چرمی به کمر می بست و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود.
Mark Dari 1:7  او اعلام کرده گفت: «بعد از من مردی تواناتر از من می آید که من لایق آن نیستم که خم شوم و بند بوتهایش را باز کنم.
Mark Dari 1:8  من شما را در آب تعمید می دهم، اما او شما را با روح القدس تعمید خواهد داد.»
Mark Dari 1:9  در این هنگام عیسی از ناصرۀ جلیل آمد و در دریای اُردن به دست یحیی تعمید گرفت.
Mark Dari 1:10  همین که عیسی از آب بیرون آمد، دید که آسمان شکافته شد و روح القدس بصورت کبوتری به سوی او فرود آمد.
Mark Dari 1:11  و آوازی از آسمان شنیده شد که می گفت: «تو پسر عزیز من هستی، از تو خوشنودم.»
Mark Dari 1:12  فوراً روح خدا او را به بیابان برد.
Mark Dari 1:13  او مدت چهل روز در بیابان بود و شیطان او را وسوسه می کرد. عیسی در بین حیوانات وحشی بود و فرشتگان او را خدمت می کردند.
Mark Dari 1:14  پس از توقیف یحیی، عیسی به ولایت جلیل آمد و مژدۀ خدا را اعلام فرمود
Mark Dari 1:15  و گفت: «ساعت مقرر رسیده و پادشاهی خدا نزدیک است، توبه کنید و به این مژده ایمان آورید.»
Mark Dari 1:16  وقتی عیسی در کنار بحیرۀ جلیل قدم می زد، شمعون و برادرش اندریاس را دید، که تور بدریا می انداختند چون آن ها ماهیگیر بودند.
Mark Dari 1:17  عیسی به آن ها فرمود: «بدنبال من بیائید تا شما را صیاد مردم بسازم.»
Mark Dari 1:18  آن دو نفر فوراً تورهای خود را گذاشته و بدنبال او رفتند.
Mark Dari 1:19  کمی دورتر عیسی یعقوب پسر زَبدی و برادرش یوحنا را دید که در کشتی ای مشغول آماده کردن تورهای خود بودند.
Mark Dari 1:20  عیسی آن دو نفر را نیز فوراً پیش خود خواست. آن ها پدر خود زَبدی را با مزدورانش در کشتی گذاشته بدنبال او رفتند.
Mark Dari 1:21  آن ها وارد کپرناحوم شدند و همینکه روز سَبَت فرا رسید، عیسی به کنیسه رفت و به تعلیم دادن شروع کرد.
Mark Dari 1:22  مردم از طرز تعلیم او حیران ماندند، زیرا برخلاف علمای دین او با قدرت و اختیار به آن ها تعلیم می داد.
Mark Dari 1:23  در همان موقع مردی که روح ناپاک داشت وارد کنیسه شد و فریاد زد:
Mark Dari 1:24  «ای عیسی ناصری، با ما چه کار داری؟ آیا آمده ای ما را نابود کنی؟ من می دانم تو کی هستی، ای قدوس خدا.»
Mark Dari 1:25  اما عیسی او را سرزنش کرده گفت: «خاموش باش و از این مرد بیرون بیا.»
Mark Dari 1:26  روح ناپاک آن مرد را تکان سختی داد و با فریاد بلند از او خارج شد.
Mark Dari 1:27  همه چنان حیران شدند، که از یکدیگر می پرسیدند: «این چیست؟ چه تعلیمات تازه است و با چه قدرتی به ارواح ناپاک فرمان می دهد و آن ها اطاعت می کنند!»
Mark Dari 1:28  بزودی شهرت او در سراسر جلیل پیچید.
Mark Dari 1:29  آن ها از کنیسه بیرون آمدند و به همراه یعقوب و یوحنا مستقیما به خانۀ شمعون و اندریاس رفتند.
Mark Dari 1:30  خشوی شمعون تب داشت و خوابیده بود. وقتی که عیسی به آنجا رسید او را از حال آن زن باخبر کردند.
Mark Dari 1:31  عیسی پیش او رفت، دستش را گرفت و او را برخیزانید، تبش قطع شد و به پذیرایی از آن ها مشغول شد.
Mark Dari 1:32  وقتی آفتاب غروب کرد و شب شد، همۀ بیماران و دیوانگان را پیش او آوردند.
Mark Dari 1:33  تمام مردم شهر در پیش آن خانه جمع شدند.
Mark Dari 1:34  عیسی بیماران بسیاری را که امراض گوناگون داشتند شفا داد و ارواح ناپاک زیادی را بیرون کرد و نگذاشت آن ها حرفی بزنند، چون او را می شناختند.
Mark Dari 1:35  سحرگاه روز بعد عیسی از خواب برخاسته از منزل خارج شد و به جای خلوتی رفت و مشغول دعا شد.
Mark Dari 1:36  شمعون و همراهانش به جستجوی او پرداختند
Mark Dari 1:37  و وقتی او را پیدا کردند به او گفتند: «همه بدنبال تو می گردند.»
Mark Dari 1:38  عیسی به آن ها فرمود: «به جاهای دیگر و شهرهای اطراف برویم تا در آنجا هم پیغام خود را برسانم، چون من برای همین منظور آمده ام.»
Mark Dari 1:39  عیسی در سراسر جلیل می گشت و در کنیسه ها پیام خود را اعلام می کرد و ارواح ناپاک را بیرون می نمود.
Mark Dari 1:40  یک نفر جذامی پیش عیسی آمد، زانو زد و تقاضای کمک کرد و گفت: «اگر بخواهی می توانی مرا پاک سازی.»
Mark Dari 1:41  دل عیسی بحال او سوخت، دست خود را دراز کرد، او را لمس نمود و فرمود: «البته می خواهم، پاک شو.»
Mark Dari 1:42  فوراً جذامش برطرف شد و پاک گشت.
Mark Dari 1:43  بعد عیسی در حالی که او را رخصت می داد با تأکید بسیار
Mark Dari 1:44  به او گفت: «هوش کن چیزی به کسی نگویی، بلکه برو خود را به کاهن نشان بده و بخاطر اینکه پاک شده ای قربانی ای را که موسی حکم کرده، تقدیم کن تا برای شفای تو شهادتی باشد.»
Mark Dari 1:45  اما آن مرد رفت و این خبر را در همه جا منتشر کرد. بطوری که عیسی دیگر نمی توانست آشکارا وارد شهر شود. بلکه در جاهای خلوت می ماند و مردم از همه طرف پیش او می رفتند.
Chapter 2
Mark Dari 2:1  بعد از چند روز عیسی به کپرناحوم برگشت و به همه خبر رسید که او در منزل است.
Mark Dari 2:2  عدۀ زیادی در آنجا جمع شدند، به طوری که حتی در پیش دروازه خانه هم جائی نبود و عیسی پیام خود را برای مردم بیان می کرد.
Mark Dari 2:3  عده ای مرد شلی را، که بوسیلۀ چهار نفر آورده می شد، نزد او آوردند.
Mark Dari 2:4  اما به علت زیادی جمعیت نتوانستند او را پیش عیسی بیاورند، پس سقف اطاق را که عیسی در آنجا بود برداشتند و وقتی آنجا را باز کردند مرد شل را در حالی که روی تشک خود خوابیده بود پائین گذاشتند.
Mark Dari 2:5  عیسی وقتی ایمان ایشان را دید، به مرد شل گفت: «ای فرزند، گناهان تو آمرزیده شد.»
Mark Dari 2:6  چند نفر از علمای دین که آنجا نشسته بودند، پیش خود فکر کردند:
Mark Dari 2:7  «چرا این شخص چنین می گوید؟ این کفر است، چه کسی جز خدا می تواند گناهان را بیامرزد؟»
Mark Dari 2:8  عیسی فوراً فهمید آن ها چه افکاری در دل خود دارند. پس به آن ها فرمود: «چرا چنین افکاری را در دل خود راه می دهید؟
Mark Dari 2:9  آیا به این شل گفتن «گناهانت آمرزیده شد» آسانتر است یا گفتن «برخیز تشک خود را بردار و راه برو»؟
Mark Dari 2:10  اما برای اینکه بدانید، پسر انسان در روی زمین حق آمرزیدن گناهان را دارد.» به آن شل فرمود:
Mark Dari 2:11  «به تو می گویم برخیز، تشک خود را بردار و بخانه برو.»
Mark Dari 2:12  او برخاست و فوراً تشک خود را برداشت و در برابر چشم همه خارج شد. همه بسیار تعجب کردند و خدا را حمد کنان می گفتند: «ما تا بحال چنین چیزی ندیده ایم.»
Mark Dari 2:13  بار دیگر عیسی به کنار دریا رفت، مردم پیش او آمدند و او به تعلیم آنها شروع کرد.
Mark Dari 2:14  همچنانکه می رفت لاوی پسر حَلفی را دید، که در محل وصول مالیه نشسته بود. عیسی به او گفت: «بدنبال من بیا.» لاوی برخاست و بدنبال او رفت.
Mark Dari 2:15  وقتی عیسی در خانه لاوی سر دسترخوان نشسته بود، عدۀ زیادی از جزیه گیران و خطاکاران با او و شاگردانش نشسته بودند، چون بسیاری از آن ها پیرو او بودند.
Mark Dari 2:16  وقتی عده ای از علمای دین فریسی او را دیدند که با جزیه گیران و خطاکاران غذا می خورد، به شاگردانش گفتند: «چرا با جزیه گیران و خطاکاران غذا می خورد؟»
Mark Dari 2:17  عیسی این را شنید و به آن ها فرمود: «بیماران احتیاج به طبیب دارند، نه تندرستان. من آمده ام تا خطاکاران را دعوت نمایم نه پرهیزکاران را.»
Mark Dari 2:18  یک موقع که شاگردان یحیی و پیروان فرقه فریسی روزه دار بودند، عده ای پیش عیسی آمدند و پرسیدند: «چرا شاگردان یحیی و فریسی ها روزه می گیرند، اما شاگردان تو روزه نمی گیرند؟»
Mark Dari 2:19  عیسی به آن ها فرمود: «آیا می توان انتظار داشت دوستان داماد تا زمانی که داماد با آنهاست روزه بگیرند؟ نه، تا زمانی که داماد با آنهاست آن ها روزه نمی گیرند.
Mark Dari 2:20  اما زمانی خواهد آمد که داماد از ایشان گرفته می شود، در آن وقت روزه خواهند گرفت.
Mark Dari 2:21  هیچ کس لباس کهنه را با پارچۀ نو پیوند نمی کند. اگر چنین کند آن پینه از لباس جدا می گردد و پارگی بدتری بجا می گذارد.
Mark Dari 2:22  همچنین هیچ کس شراب تازه را در مشک های کهنه نمی ریزد. اگر چنین کند شراب، مشک را می ترکاند و مشک و شراب هر دو از بین می روند. شراب تازه را در مشک های نو باید ریخت.»
Mark Dari 2:23  در یک روز سَبَت عیسی از میان مزارع گندم می گذشت و شاگردانش در حالی که راه می رفتند شروع به چیدن خوشه های گندم کردند.
Mark Dari 2:24  فریسی ها به او گفتند: «ببین، چرا شاگردان تو کاری می کنند که در روز سَبَت جایز نیست؟»
Mark Dari 2:25  عیسی فرمود: «مگر نخوانده اید که داود وقتی خود و یارانش احتیاج به خوراک داشتند چه کرد؟
Mark Dari 2:26  در زمان ابیاتار کاهن اعظم، به خانۀ خدا وارد شد و نان تقدیس شده را، که جز کاهنان کسی حق خوردن آن ها را نداشت، خورد و به همراهان خود نیز داد.»
Mark Dari 2:27  و به آن ها فرمود: «روز سَبَت برای انسان بوجود آمد، نه انسان برای روز سَبَت.
Mark Dari 2:28  بنابراین پسر انسان صاحب اختیار روز سَبَت هم است.»
Chapter 3
Mark Dari 3:1  عیسی بار دیگر به کنیسه رفت. در آنجا مردی حضور داشت، که دستش خشک شده بود.
Mark Dari 3:2  پیروان فرقه فریسی مراقب بودند ببینند، آیا عیسی او را در روز سَبَت شفا می دهد تا تهمتی برضد او پیدا کنند.
Mark Dari 3:3  عیسی به آن مرد دست خشک فرمود: «بیا در میان بایست.»
Mark Dari 3:4  بعد به آن ها گفت: «آیا در روز سَبَت خوبی کردن رواست یا بدی کردن؟ نجات دادن یا کشتن؟» آن ها خاموش ماندند.
Mark Dari 3:5  عیسی با خشم به آن ها نگاه کرد، زیرا از سنگدلی آن ها جگرخون بود و سپس به آن مرد فرمود: «دستت را دراز کن.» او دستش را دراز کرد و مانند اول سالم شد.
Mark Dari 3:6  فریسی ها فوراً از آنجا خارج شدند تا با طرفداران هیرودیس برای از بین بردن عیسی نقشه بکشند.
Mark Dari 3:7  عیسی با شاگردان خود به کنار دریا رفت. عدۀ زیادی بدنبال او می رفتند. این اشخاص از جلیل و یهودیه
Mark Dari 3:8  و اورشلیم و ادومیه و از آن طرف دریای اُردن و از قسمت های صور و صیدون آمده بودند. این جمعیت انبوه شرح کارهای او را شنیده و به نزدش آمدند.
Mark Dari 3:9  پس او به شاگردان خود گفت که کشتی ای برایش حاضر کنند تا از ازدحام مردم دور باشد.
Mark Dari 3:10  چون آنقدر بیماران را شفا داده بود که همه بطرف او هجوم می آوردند تا او را لمس کنند.
Mark Dari 3:11  همینطور ارواح ناپاک وقتی او را می دیدند، در پیش او به خاک می افتادند و با صدای بلند فریاد می کردند: «تو پسر خدا هستی!»
Mark Dari 3:12  عیسی با تأکید به آن ها امر می کرد که این را به کسی نگویند.
Mark Dari 3:13  بعد از آن عیسی به بالای کوهی رفت و اشخاصی را که می خواست پیش خود خواست و آن ها پیش او رفتند.
Mark Dari 3:14  او دوازده نفر را تعیین کرد تا پیش او باشند و تا آن ها را برای اعلام پیام خود بفرستد
Mark Dari 3:15  و قدرت بیرون کردن ارواح ناپاک را داشته باشند.
Mark Dari 3:16  دوازده نفری که انتخاب کرد عبارتند از: شمعون که عیسی به او لقب پِترُس داد،
Mark Dari 3:17  یعقوب پسر زَبدی و برادرش یوحنا که به آن ها لقب «بوانیرگس» یعنی «رعدآسا» داد.
Mark Dari 3:18  و اندریاس و فیلیپُس و بَرتولما و متی و توما و یعقوب پسر حَلفی و تَدی و شمعون فدایی
Mark Dari 3:19  و یهودای اسخریوطی که بعدها عیسی را تسلیم کرد.
Mark Dari 3:20  عیسی به منزل رفت. بازهم جمعیت زیادی در آنجا جمع شد، بطوری که او و شاگردانش فرصت غذا خوردن نداشتند.
Mark Dari 3:21  وقتی فامیل او این را شنیدند، آمدند تا او را با خود ببرند، چون بعضی می گفتند که او دیوانه شده است.
Mark Dari 3:22  علمای دین هم که از اورشلیم آمده بودند، می گفتند: «او تحت فرمان بَعلزِبول است و ارواح ناپاک را به یاری رئیس ارواح ناپاک بیرون می کند.»
Mark Dari 3:23  پس عیسی از مردم خواست که پیش بیایند و برای آن ها مَثَل هایی آورد و گفت: «شیطان چطور می تواند شیطان را بیرون کند؟
Mark Dari 3:24  اگر در مملکتی تفرقه باشد، آن مملکت نمی تواند دوام بیاورد
Mark Dari 3:25  و اگر در خانواده ای تفرقه بیافتد، آن خانواده نمی تواند پایدار بماند.
Mark Dari 3:26  اگر شیطان نیز مقابل شیطان قیام کند و در او تفرقه پیدا شود، دیگر نمی تواند دوام بیاورد و سلطنتش به پایان خواهد رسید.
Mark Dari 3:27  همچنین هیچکس نمی تواند به خانۀ مرد زورآوری وارد شود و اموال او را غارت کند، مگر اینکه اول آن زورمند را ببندد و پس از آن خانه اش را غارت نماید.
Mark Dari 3:28  بدانید هر نوع گناه و کفری که انسان مرتکب شده باشد، قابل آمرزش است.
Mark Dari 3:29  اما هرکه به روح القدس کفر بگوید تا ابد آمرزیده نخواهد شد ـ نه در این دنیا و نه در دنیای آینده.»
Mark Dari 3:30  عیسی این مَثَل را آورد چون عده ای می گفتند: «او روح ناپاک دارد.»
Mark Dari 3:31  مادر و برادران عیسی آمدند و بیرون ایستاده پیغام فرستادند که عیسی پیش آن ها برود.
Mark Dari 3:32  جمعیت زیادی دور او نشسته بودند و به او خبر دادند که: «مادر و برادران تو بیرون ایستاده اند و تو را می خواهند.»
Mark Dari 3:33  عیسی جواب داد: «مادر من کیست؟ برادران من کی هستند؟»
Mark Dari 3:34  و به کسانی که دور او نشسته بودند نگاه کرده گفت: «اینها مادر و برادران من هستند.
Mark Dari 3:35  چون هرکس ارادۀ خدا را انجام دهد برادر و خواهر و مادر من است.»
Chapter 4
Mark Dari 4:1  عیسی بازهم در کنار دریای جلیل به تعلیم مردم شروع کرد. جمعیت زیادی دور او جمع شدند، بطوری که مجبور شد به کشتی ای که در روی آب بود، سوار شود و در آن بنشیند. مردم در لب دریا ایستاده بودند
Mark Dari 4:2  و او با مَثَل تعالیم زیادی به آن ها داد. در ضمن تعلیم به آن ها گفت:
Mark Dari 4:3  «گوش کنید: روزی دهقانی برای کاشتن تخم بیرون رفت.
Mark Dari 4:4  وقتی مشغول پاشیدن تخم بود، مقداری از دانه ها در راه افتاد و پرندگان آمده آن ها را خوردند.
Mark Dari 4:5  بعضی از دانه ها روی سنگلاخ، جائی که خاک کم بود افتاد و چون زمین عمقی نداشت، زود سبز شد.
Mark Dari 4:6  اما وقتی آفتاب بر آن ها درخشید، همه سوختند و چون ریشه ای نداشتند خشک شدند.
Mark Dari 4:7  مقداری از دانه ها در میان خارها افتاد و خارها رشد کرده آن ها را خفه کردند و جوانه ها حاصلی نیاوردند.
Mark Dari 4:8  و بعضی از دانه ها در داخل خاک خوب افتادند و سبز شده، رشد کردند و ثمر آوردند و حاصل آن ها سی برابر، شصت برابر و صد برابر بود.»
Mark Dari 4:9  و بعد عیسی فرمود: «هرکه گوش شنوا دارد بشنود.»
Mark Dari 4:10  وقتی عیسی تنها بود، همراهانش با آن دوازده نفر دربارۀ مفهوم این مَثَل ها از او سؤال کردند.
Mark Dari 4:11  او جواب داد: «قدرت درک اسرار پادشاهی خدا به شما عطا شده است، اما برای دیگران همه چیز بصورت مَثَل بیان می شود
Mark Dari 4:12  تا «دائماً نگاه کنند و چیزی نبینند، پیوسته بشنوند و چیزی نفهمند، مبادا بسوی خدا برگردند و آمرزیده شوند.»»
Mark Dari 4:13  سپس عیسی به آن ها گفت: «شما این مَثَل را نمی فهمید؟ پس چگونه دیگر مَثَل ها را خواهید فهمید؟
Mark Dari 4:14  دهقان کلام خدا را پخش می کند،
Mark Dari 4:15  دانه هائی که در کنار راه می افتند کسانی هستند که به محض اینکه کلام خدا را می شنوند، شیطان می آید و کلامی را که در دلهای شان کاشته شده است، می رباید.
Mark Dari 4:16  دانه هائی که در زمین سنگلاخ می افتد، مانند کسانی هستند که به محض شنیدن کلام خدا با خوشحالی آن را قبول می کنند.
Mark Dari 4:17  اما کلام در آن ها ریشه نمی گیرد و دوامی ندارد و وقتی بخاطر کلام، زحمت و یا گرفتاری برای آن ها پیش می آید، فوراً دلسرد می شوند.
Mark Dari 4:18  دانه هایی که در میان خارها می افتند، مانند کسانی هستند که کلام را می شنوند،
Mark Dari 4:19  اما تشویش زندگی و عشق به مال دنیا و هوی و هوس و چیزهای دیگر داخل می شوند و کلام را خفه می کنند و آن را بی ثمر می سازند
Mark Dari 4:20  و دانه هایی که در خاک خوب می افتند به کسانی می مانند که کلام را می شنوند و از آن استقبال می کنند و سی برابر و شصت برابر و صد برابر ثمر می آورند.»
Mark Dari 4:21  عیسی به آن ها فرمود: «آیا کسی چراغ را می آورد تا آن را زیر تشت یا تخت بگذارد؟ البته نه، آن را می آورد تا روی چراغ پایه ای بگذارد.
Mark Dari 4:22  هیچ چیز پنهانی نیست که آشکار نگردد و هیچ چیز پوشیده ای نیست که پرده از رویش برداشته نشود.
Mark Dari 4:23  اگر گوش شنوا دارید بشنوید.»
Mark Dari 4:24  باز به آن ها فرمود: «در آنچه که می شنوید دقت کنید. با هر پیمانه ای که بدهید با همان پیمانه هم می گیرید و حتی زیادتر از آن به شما داده می شود.
Mark Dari 4:25  هر که دارد به او بیشتر داده خواهد شد و آن که ندارد آنچه را هم دارد از دست خواهد داد.»
Mark Dari 4:26  عیسی فرمود: «پادشاهی خدا مانند مردی است، که در مزرعۀ خود تخم می پاشد.
Mark Dari 4:27  دانه سبز می شود و رشد می کند اما چطور؟ او نمی داند. شب و روز، چه او در خواب باشد و چه بیدار،
Mark Dari 4:28  زمین به خودی خود موجب می شود که گیاه بروید و ثمر بیآورد، اول جوانه، بعد خوشه و بعد دانۀ رسیده در داخل خوشه.
Mark Dari 4:29  اما وقتی که محصول می رسد، او با داس خود به کار مشغول می شود، چون موسم درو رسیده است.»
Mark Dari 4:30  عیسی فرمود: «پادشاهی خدا را به چه چیز تشبیه کنم و یا با چه مَثَلی آن را شرح بدهم؟
Mark Dari 4:31  مانند دانۀ اَوری ای است که در زمین کاشته می شود. اَوری کوچکترین دانه های روی زمین است،
Mark Dari 4:32  اما وقتی که کاشته شود، رشد می کند و از هر بوتۀ دیگری بلندتر می گردد و شاخه های آن آنقدر بزرگ می شود که پرندگان می توانند در سایۀ آن لانه بسازند.»
Mark Dari 4:33  عیسی با مَثَل های زیادی از این قبیل، پیام خود را تا آنجا که آن ها قادر به فهم آن بودند، برای مردم بیان می کرد
Mark Dari 4:34  و برای آن ها بدون مَثَل چیزی نمی گفت، اما وقتی تنها بودند، همه چیز را برای شاگردان خود شرح می داد.
Mark Dari 4:35  عصر همان روز عیسی به شاگردان فرمود: «به آن طرف بحیره برویم.»
Mark Dari 4:36  پس آن ها جمعیت را ترک کردند و او را با همان کشتی ای که در آن نشسته بود، بردند و کشتی های دیگری هم همراه آن ها بود.
Mark Dari 4:37  طوفان شدیدی برخاست و امواج به کشتی می زد بطوری که نزدیک بود کشتی از آب پُر شود.
Mark Dari 4:38  در این موقع عیسی در عقب کشتی سر خود را روی بالشی گذارده و خوابیده بود، او را بیدار کردند و به او گفتند: «ای استاد، مگر در فکر ما نیستی؟ نزدیک است غرق شویم!»
Mark Dari 4:39  او برخاست و با تندی به باد فرمان داد و به بحیره گفت: «خاموش و آرام شو.» باد ایستاد و آرامش کامل برقرار شد.
Mark Dari 4:40  بعد عیسی به ایشان فرمود: «چرا اینقدر ترسیده اید؟ آیا هنوز ایمان ندارید؟»
Mark Dari 4:41  آن ها با ترس و لرز به یکدیگر می گفتند: «این کیست که حتی باد و بحیره هم از او اطاعت می کنند؟»
Chapter 5
Mark Dari 5:1  به این ترتیب آن ها به طرف دیگر بحیره، به سرزمین جَدَریان رفتند.
Mark Dari 5:2  همین که عیسی قدم به خشکی گذاشت مردی که گرفتار روح ناپاک بود، از مقبره ها بیرون آمده پیش او رفت.
Mark Dari 5:3  او در میان مقبره ها زندگی می کرد و هیچ کس نمی توانست او را حتی با زنجیر در بند نگه دارد.
Mark Dari 5:4  بارها او را با کنده و زنجیر بسته بودند، اما زنجیرها را پاره کرده و کنده ها را شکسته بود و هیچ کس نمی توانست او را رام کند.
Mark Dari 5:5  او شب و روز در اطراف مقبره ها و روی تپه ها آواره بود و دائماً فریاد می کشید و خود را با سنگ مجروح می ساخت.
Mark Dari 5:6  وقتی عیسی را از دور دید، دوید و در برابر او سجده کرد
Mark Dari 5:7  و با صدای بلند فریاد زد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، با من چکار داری؟ تو را به خدا قسم می دهم مرا عذاب نده.»
Mark Dari 5:8  زیرا عیسی به او گفته بود: «ای روح ناپاک از این مرد بیرون بیا.»
Mark Dari 5:9  عیسی از او پرسید: «اسم تو چیست؟» او گفت: «اسم من لِژیون (لشکر) است، چون ما عدۀ زیادی هستیم.»
Mark Dari 5:10  و بسیار التماس کرد، که عیسی آن ها را از آن سرزمین بیرون نکند.
Mark Dari 5:11  در این موقع یک گلۀ بزرگ خوک در آنجا بود که روی تپه ها می چریدند.
Mark Dari 5:12  ارواح به او التماس کرده گفتند: «ما را به میان خوک ها بفرست تا به داخل آن ها شویم.»
Mark Dari 5:13  عیسی به آن ها اجازه داد و ارواح ناپاک بیرون آمدند و در خوک ها داخل شدند و گله ای که تقریباً دو هزار خوک بود، با سرعت از سراشیبی تپه به طرف بحیره دویدند و در آب غرق شدند.
Mark Dari 5:14  خوک بانان فرار کردند و این خبر را در شهر و اطراف شهر پخش کردند. مردم از شهر بیرون آمدند تا آنچه را که واقع شده بود، ببینند.
Mark Dari 5:15  وقتی آن ها پیش عیسی آمدند و آن دیوانه را که گرفتار فوجی از ارواح ناپاک بود دیدند، که لباس پوشیده و با عقل سالم در آنجا نشسته است، بسیار ترسیدند.
Mark Dari 5:16  کسانی که شاهد ماجرا بودند، آنچه را که برای مرد دیوانه و خوک ها واقع شده بود برای مردم گفتند.
Mark Dari 5:17  پس مردم از عیسی خواهش کردند از سرزمین آن ها بیرون برود.
Mark Dari 5:18  وقتی عیسی می خواست سوار کشتی شود، مردی که قبلاً دیوانه بود، از عیسی خواهش کرد که به وی اجازه دهد همراه او برود.
Mark Dari 5:19  اما عیسی به او اجازه نداد بلکه فرمود: «به منزل خود پیش خانواده ات برو و آن ها را از آنچه خداوند از راه لطف خود برای تو کرده است آگاه کن.»
Mark Dari 5:20  آن مرد رفت و آنچه را عیسی برایش انجام داده بود، در سرزمین دکاپولس منتشر کرد و همۀ مردم تعجب می کردند.
Mark Dari 5:21  وقتی عیسی دوباره به طرف دیگر دریا رفت، جمعیت فراوانی در کنار دریا دور او جمع شدند.
Mark Dari 5:22  یایروس سرپرست کنیسۀ آن محل آمد و وقتی او را دید، در مقابل او سجده کرد
Mark Dari 5:23  و با التماس زیاد به او گفت: «دخترم در حال مرگ است. خواهش می کنم بیا و دست خود را روی او بگذار تا خوب شود و زنده بماند.»
Mark Dari 5:24  عیسی با او رفت، جمعیت فراوانی نیز بدنبال او رفتند. مردم از همه طرف به او هجوم می آوردند.
Mark Dari 5:25  در میان آن ها زنی بود، که مدت دوازده سال تمام مبتلا به خونریزی بود.
Mark Dari 5:26  او متحمل رنج های زیادی از دست طبیبان بسیاری شده و با وجودی که تمام دارایی خود را در این راه صرف کرده بود، نه تنها هیچ نتیجه ای نگرفته بود، بلکه هر روز بدتر می شد.
Mark Dari 5:27  او دربارۀ عیسی چیز هایی شنیده بود و به همین دلیل از میان جمعیت گذشت و پشت سر عیسی ایستاد.
Mark Dari 5:28  او با خود گفت: «حتی اگر دست خود را به لباس های او بزنم، خوب خواهم شد.»
Mark Dari 5:29  پس لباس او را لمس کرد و خونریزی او فوراً قطع شد و در وجود خود احساس کرد، که دردش درمان یافته است.
Mark Dari 5:30  در همان وقت عیسی پی برد که قوه ای از او صادر شده است. به جمعیت دید و پرسید: «چه کسی لباس مرا لمس کرد؟»
Mark Dari 5:31  شاگردانش به او گفتند: «می بینی که جمعیت زیادی به تو فشار می آورند، پس چرا می پرسی چه کسی لباس مرا لمس کرد؟»
Mark Dari 5:32  عیسی به چهار طرف می دید تا ببیند چه کسی این کار را کرده است.
Mark Dari 5:33  اما آن زن که درک کرده بود شفا یافته است، با ترس و لرز در برابر عیسی به خاک افتاد و تمام حقیقت را بیان کرد.
Mark Dari 5:34  عیسی به او فرمود: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است، بسلامت برو و برای همیشه از این بلا خلاص شو.»
Mark Dari 5:35  هنوز صحبت عیسی تمام نشده بود، که قاصدانی از خانۀ سرپرست کنیسه آمدند و گفتند: «دخترت مرده است. دیگر چرا استاد را زحمت می دهی؟»
Mark Dari 5:36  اما عیسی به سخنان آن ها توجهی نکرد و به سرپرست کنیسه فرمود: «نترس، فقط ایمان داشته باش.»
Mark Dari 5:37  او به کسی جز پِترُس و یعقوب و برادرش یوحنا اجازه نداد که بدنبال او برود.
Mark Dari 5:38  وقتی آنها به خانۀ سرپرست کنیسه رسیدند، جمعیت آشفته ای را دیدند که با صدای بلند گریه و ناله می کردند.
Mark Dari 5:39  عیسی وارد منزل شد و به آن ها فرمود: «این غوغا و شیون برای چیست؟ برای چه گریه می کنید؟ دختر نمرده است بلکه در خواب است.»
Mark Dari 5:40  اما آن ها به او خندیدند. عیسی همه را از خانه بیرون کرد و پدر و مادر دختر و همراهان خود را به جایی که دختر بود، برد.
Mark Dari 5:41  و دست دختر را گرفت و فرمود: «طلیتا قومی» یعنی «ای دختر، به تو می گویم برخیز.»
Mark Dari 5:42  فوراً آن دختر برخاست و مشغول راه رفتن شد. (او دوازده ساله بود.) آن ها از این کار زیاد حیران شدند،
Mark Dari 5:43  اما عیسی با تأکید به آن ها امر کرد که این موضوع را به کسی نگویند و از آن ها خواست که به دختر خوراک بدهند.
Chapter 6
Mark Dari 6:1  عیسی آنجا را ترک کرد و به شهر خود آمد، شاگردانش نیز بدنبال او آمدند.
Mark Dari 6:2  در روز سَبَت عیسی در کنیسه شروع به تعلیم دادن کرد. جمعیت زیادی که صحبت های او را شنیدند با تعجب می گفتند: «این چیزها را از کجا یاد گرفته است؟ این چه حکمتی است که به او داده شده، که می تواند چنین معجزاتی را انجام دهد؟
Mark Dari 6:3  این مگر آن نجار، پسر مریم و برادر یعقوب و یوسف و یهودا و شمعون نیست؟ مگر خواهران او در بین ما نیستند؟» به این سبب آن ها از او روی گردان شدند.
Mark Dari 6:4  عیسی به آن ها فرمود: «یک نبی در همه جا مورد احترام است، جز در وطن خود و در میان خانوادۀ خویش.»
Mark Dari 6:5  او نتوانست در آنجا هیچ معجزه ای انجام دهد. فقط دست خود را روی چند بیمار گذاشت و آن ها را شفا داد
Mark Dari 6:6  و از بی ایمانی آن ها در حیرت بود. عیسی برای تعلیم مردم به تمام دهکده های آن اطراف رفت.
Mark Dari 6:7  بعد دوازده شاگرد خود را فراخواند و آن ها را دو دو نفر فرستاد و به آن ها قدرت داد تا بر ارواح ناپاک پیروز شوند.
Mark Dari 6:8  همچنین به آن ها امر کرده گفت: «برای سفر به جز یک عصا چیزی برندارید ـ نه نان و نه خورجین و نه پول در کمربندهای خود ـ
Mark Dari 6:9  فقط چپلی به پا کنید و بیش از یک پیراهن نپوشید.»
Mark Dari 6:10  عیسی همچنین به آن ها گفت: «هرگاه شما را در خانه ای قبول کنند تا وقتی که در آن شهر هستید در آنجا بمانید
Mark Dari 6:11  و هرجا که شما را قبول نکنند و یا به شما گوش ندهند، از آنجا بروید و گرد پاهای خود را هم برای عبرت آن ها بتکانید.»
Mark Dari 6:12  پس آن ها براه افتادند و در همه جا اعلام می کردند که مردم باید توبه کنند.
Mark Dari 6:13  آن ها ارواح ناپاک زیادی را بیرون کردند و بیماران بسیاری را با روغن مسح کرده شفا دادند.
Mark Dari 6:14  هیرودیس پادشاه از این جریان باخبر شد، چون شهرت عیسی در همه جا پیچیده بود. بعضی می گفتند: «یحیای تعمید دهنده زنده شده است و به همین جهت معجزات بزرگی از او دیده می شود.»
Mark Dari 6:15  دیگران می گفتند: «او الیاس است.» عده ای هم می گفتند: «او پیامبری مانند سایر پیغمبران است.»
Mark Dari 6:16  اما وقتی هیرودیس این را شنید گفت: «این همان یحیی است که من سرش را از تن جدا کردم، او زنده شده است.»
Mark Dari 6:17  هیرودیس به درخواست زن خود هیرودیا امر کرد یحیای تعمید دهنده را دستگیر کنند و او را در بند نهاده به زندان بیندازند. هیرودیا قبلاً زن فیلیپُس برادر هیرودیس بود.
Mark Dari 6:18  یحیی به هیرودیس گفته بود: «تو نباید با زن برادر خود ازدواج کنی.»
Mark Dari 6:19  هیرودیا این کینه را در دل داشت و می خواست او را به قتل برساند اما نمی توانست.
Mark Dari 6:20  هیرودیس از یحیی می ترسید؛ زیرا می دانست او مرد راستکار و مقدسی است و به این سبب او را بسیار احترام می کرد و دوست داشت به سخنان او گوش دهد. هرچند هروقت سخنان او را می شنید ناراحت می شد.
Mark Dari 6:21  بالاخره هیرودیا فرصت مناسبی به دست آورد. هیرودیس در روز تولد خود دعوتی ترتیب داد و وقتی تمام بزرگان و امرا و اشراف جلیل حضور داشتند،
Mark Dari 6:22  دختر هیرودیا وارد مجلس شد و رقصید. هیرودیس و مهمانانش از رقص او بسیار لذت بردند به طوری که پادشاه به دختر گفت: «هرچه بخواهی به تو خواهم داد.»
Mark Dari 6:23  و برایش سوگند یاد کرده گفت: «هرچه از من بخواهی حتی نصف مملکتم را به تو خواهم داد.»
Mark Dari 6:24  دختر بیرون رفت و به مادر خود گفت: «چه بخواهم؟» مادرش جواب داد: «سر یحیای تعمید دهنده را.»
Mark Dari 6:25  دختر فوراً پیش پادشاه برگشت و گفت: «از تو می خواهم که در همین ساعت سر یحیای تعمید دهنده را در داخل یک پطنوس به من بدهی.»
Mark Dari 6:26  پادشاه بسیار متأسف شد، اما بخاطر سوگند خود و به احترام مهمانانش صلاح ندانست که خواهش او را رد کند.
Mark Dari 6:27  پس فوراً جلاد را فرستاد و امر کرد که سر یحیی را بیاورد. جلاد رفت و در زندان سر او را برید
Mark Dari 6:28  و آن را در داخل یک پطنوس آورد و به دختر داد و دختر آن را به مادر خود داد.
Mark Dari 6:29  وقتی این خبر به شاگردان یحیی رسید آن ها آمدند و جنازۀ او را برداشتند و در مقبره ای دفن کردند.
Mark Dari 6:30  رسولان پیش عیسی برگشتند و گزارش همه کارها و تعلیمات خود را به عرض او رسانیدند.
Mark Dari 6:31  و چون آمد و رفت مردم آنقدر زیاد بود که آن ها حتی فرصت غذا خوردن هم نداشتند، عیسی به ایشان فرمود: «خود تان تنها بیایید که بجای خلوتی برویم تا کمی استراحت کنید.»
Mark Dari 6:32  پس آن ها به تنهایی با کشتی بطرف جای خلوتی رفتند،
Mark Dari 6:33  اما عدۀ زیادی آن ها را دیدند که آنجا را ترک می کردند. مردم آن ها را شناختند و از تمام شهرها از راه خشکی به طرف آن محل دویدند و پیش از آن ها به آنجا رسیدند.
Mark Dari 6:34  وقتی عیسی به خشکی رسید، جمعیت زیادی را دید و دلش برای آن ها سوخت چون مثل گوسفندان بی چوپان بودند. پس به تعلیم آنها شروع کرد و مطالب زیادی بیان کرد.
Mark Dari 6:35  چون نزدیک غروب بود شاگردانش نزد او آمده گفتند: «اینجا بیابان است و روز هم به پایان رسیده است.
Mark Dari 6:36  مردم را رخصت بده تا به مزرعه ها و دهکده های اطراف بروند و برای خود شان خوراک بخرند.»
Mark Dari 6:37  اما او جواب داد: «خود تان به آن ها خوراک بدهید.» آن ها گفتند: «آیا می خواهی برویم و تقریباً دوصد دینار نان بخریم تا غذایی به آن ها بدهیم؟»
Mark Dari 6:38  عیسی از آن ها پرسید: «چند نان دارید؟ بروید ببینید.» شاگردان تحقیق کردند و گفتند: «پنج نان و دو ماهی.»
Mark Dari 6:39  عیسی امر کرد که شاگردانش مردم را دسته دسته روی علف ها بنشانند.
Mark Dari 6:40  مردم در دسته های صد نفری و پنجاه نفری روی زمین نشستند.
Mark Dari 6:41  بعد عیسی پنج نان و دو ماهی را گرفت، چشم به آسمان دوخت و خدا را شکر نموده نانها را پاره کرد و به شاگردان داد تا بین مردم تقسیم کنند. او همچنین آن دو ماهی را میان آن ها تقسیم کرد.
Mark Dari 6:43  و شاگردان دوازده سبد پُر از باقی ماندۀ نان و ماهی جمع کردند.
Mark Dari 6:44  در میان کسانی که از نانها خوردند پنج هزار مرد بودند.
Mark Dari 6:45  بعد از این کار، عیسی فوراً شاگردان خود را سوار کشتی کرد تا پیش از او به بیتسَیدا در آن طرف بحیره بروند تا خودش مردم را رخصت بدهد.
Mark Dari 6:46  پس از آنکه عیسی با مردم خداحافظی کرد، برای دعا به بالای کوهی رفت.
Mark Dari 6:47  وقتی شب شد، کشتی به وسط بحیره رسید و عیسی در ساحل تنها بود.
Mark Dari 6:48  بین ساعت سه و شش صبح بود که دید شاگردانش گرفتار باد مخالف شده و با زحمت زیاد پارو می زنند. پس قدم زنان در روی آب بطرف آن ها رفت و می خواست از کنار آن ها تیر شود.
Mark Dari 6:49  وقتی شاگردان او را دیدند که روی آب راه می رود خیال کردند که یک سایه است و فریاد می زدند،
Mark Dari 6:50  چون همه او را دیده و ترسیده بودند. اما عیسی فورأ صحبت کرده فرمود: «جرأت داشته باشید، من هستم، نترسید.»
Mark Dari 6:51  بعد سوار کشتی شد و باد ایستاد و آن ها بی اندازه تعجب کردند.
Mark Dari 6:52  ذهن آن ها کند شده بود و از موضوع نانها هم چیزی نفهمیده بودند.
Mark Dari 6:53  آن ها از بحیره گذشتند و به سرزمین جنیسارت رسیده و در آنجا توقف کردند.
Mark Dari 6:54  وقتی از کشتی بیرون آمدند، مردم فوراً عیسی را شناختند
Mark Dari 6:55  و با عجله به تمام آن حدود رفتند و مریضان را بر روی بستر های شان به جایی که می شنیدند عیسی بود بردند.
Mark Dari 6:56  به هر شهر و ده و مزرعه ای که عیسی می رفت، مردم بیماران خود را به آنجا می بردند و در سر راه او می گذاشتند و از او التماس می کردند که به بیماران اجازه دهد، دامن لباس او را لمس کنند و هرکس که لمس می کرد شفا می یافت.
Chapter 7
Mark Dari 7:1  پیروان فرقۀ فریسی و بعضی از علمای دین که از اورشلیم آمده بودند، دور عیسی جمع شدند.
Mark Dari 7:2  آن ها دیدند که بعضی از شاگردان او با دست های نا شسته و به اصطلاح «ناپاک» غذا می خورند.
Mark Dari 7:3  یهودیان و مخصوصاً فریسی ها تا مطابق سنت های گذشته، دست های خود را بطرز مخصوصی نمی شستند، غذا نمی خوردند.
Mark Dari 7:4  و وقتی از بازار می آمدند تا خود را نمی شستند، چیزی نمی خوردند و بسیاری از رسوم دیگر مانند شستن پیاله ها و دیگ ها و کاسه های مسی را رعایت می کردند.
Mark Dari 7:5  پس فریسی ها و علمای دین از او پرسیدند: «چرا شاگردان تو سنت های گذشته را رعایت نمی کنند، بلکه با دست های ناپاک غذا می خورند؟»
Mark Dari 7:6  عیسی به ایشان فرمود: «اشعیا دربارۀ شما منافقان چقدر درست پیشگویی نمود وقتی گفت: «این مردم مرا با زبان عبادت می کنند، اما دل های شان از من دور است.
Mark Dari 7:7  عبادت آن ها بی، فایده است، چون راه و رسوم انسانی را بجای فرایض خدا تعلیم می دهند.»
Mark Dari 7:8  شما احکام خدا را گذاشته و به سنت های بشری چسپیده اید.»
Mark Dari 7:9  عیسی همچنین به ایشان فرمود: «شما احکام خدا را با چالاکی یکطرف می گذارید تا رسوم خود را بجا آورید.
Mark Dari 7:10  مثلاً موسی فرمود: پدر و مادر خود را احترام کن و هر که به پدر و یا مادر خود نا سزا بگوید سزاوار مرگ است.
Mark Dari 7:11  اما شما می گویید: اگر کسی به پدر و یا مادر خود بگوید، که هرچه باید برای کمک به شما بدهم وقف کار خدا کرده ام،
Mark Dari 7:12  دیگر اجازه نمی دهید که برای پدر و یا مادر خود کاری کند.
Mark Dari 7:13  به این ترتیب با انجام رسوم و سنت هایی که به شما رسیده است، کلام خدا را بی اثر می نمایید. شما از این قبیل کارها زیاد می کنید.»
Mark Dari 7:14  عیسی بار دیگر مردم را پیش خود خواست و به آن ها فرمود: «همه به من گوش بدهید و این را بفهمید:
Mark Dari 7:15  چیزی نیست که از خارج داخل وجود انسان شود و او را نجس سازد. آنچه آدمی را نجس می سازد چیزهایی است که از وجود او صادر می شود. [
Mark Dari 7:16  هرکس گوش شنوا دارد بشنود.]»
Mark Dari 7:17  وقتی عیسی از پیش مردم به خانه رفت شاگردان دربارۀ این مَثَل از او سؤال کردند.
Mark Dari 7:18  به ایشان فرمود: «آیا شما هم مثل دیگران نادان هستید؟ آیا نمی دانید هر چیزی که از خارج داخل وجود انسان شود نمی تواند او را نجس سازد؟
Mark Dari 7:19  چون به قلب او داخل نمی شود، بلکه داخل معده اش می شود و از آنجا به مبرز می ریزد.» به این ترتیب عیسی تمام غذا ها را پاک اعلام کرد.
Mark Dari 7:20  عیسی به سخن خود ادامه داده گفت: «آنچه که آدمی را نجس می سازد چیزی است که از وجود او صادر می شود.
Mark Dari 7:21  زیرا اینهاست آنچه از درون و دل انسان بیرون می آید: افکار پلید، فساد جنسی، دزدی، آدمکشی،
Mark Dari 7:22  زنا، طمع، خباثت، فریب، هرزگی، حسادت، تهمت، تکبر و حماقت.
Mark Dari 7:23  این بدی ها همه از درون سرچشمه می گیرد و انسان را نجس می سازد.»
Mark Dari 7:24  بعد از آن عیسی از آنجا براه افتاد و به سرزمین صور رفته به خانه ای وارد شد و نمی خواست کسی بفهمد که او در آنجا است، اما نتوانست پنهان بماند.
Mark Dari 7:25  فوراً زنی که دخترش گرفتار روح ناپاک بود از بودن او در آنجا اطلاع یافت و آمده پیش پای عیسی سجده کرد.
Mark Dari 7:26  او که زنی یونانی و از اهالی فینیقیه سوریه بود، از عیسی خواهش کرد که روح ناپاک را از دخترش بیرون کند.
Mark Dari 7:27  عیسی به او فرمود: «بگذار اول فرزندان سیر شوند، درست نیست نان فرزندان را گرفته و پیش سگ ها بیندازیم.»
Mark Dari 7:28  زن جواب داد: «ای آقا درست است، اما سگ های خانه نیز از پس مانده های خوراک فرزندان می خورند.»
Mark Dari 7:29  عیسی به او فرمود: «برو، بخاطر این جواب روح ناپاک از دخترت بیرون رفته است.»
Mark Dari 7:30  وقتی زن به خانه برگشت، دید که دخترش روی تخت خوابیده و روح ناپاک او را رها کرده است.
Mark Dari 7:31  عیسی از سرزمین صور برگشت و از راه صیدون و دیکاپولس به بحیرۀ جلیل آمد.
Mark Dari 7:32  در آنجا مردی را پیش او آوردند که کر بود و زبانش لکنت داشت. از او درخواست کردند که دست خود را روی آن مرد بگذارد.
Mark Dari 7:33  عیسی آن مرد را دور از جمعیت، به کناری برد و انگشت های خود را در گوش های او گذاشت و آب دهان انداخته زبانش را لمس نمود،
Mark Dari 7:34  بعد به آسمان نگاه کرده آهی کشید و گفت: «اِفَتَح» یعنی «باز شو.»
Mark Dari 7:35  فوراً گوش های آن مرد باز شد و لکنت زبانش از بین رفت و خوب حرف می زد.
Mark Dari 7:36  عیسی به آنها امر کرد که به کسی چیزی نگویند، اما هرچه او بیشتر ایشان را از این کار باز می داشت آن ها بیشتر آن را پخش می کردند.
Mark Dari 7:37  مردم که بی اندازه حیران شده بودند، می گفتند: «او همه کارها را بخوبی انجام داده است ـ کر ها را شنوا و گنگ ها را گویا می کند.»
Chapter 8
Mark Dari 8:1  در آن روزها بار دیگر جمعیت زیادی دور عیسی جمع شد و چون غذایی نداشتند عیسی شاگردان را خواست و به ایشان فرمود:
Mark Dari 8:2  «دل من بحال این جمعیت می سوزد. سه روز است که آن ها با من هستند و چیزی برای خوردن ندارند.
Mark Dari 8:3  اگر آن ها را گرسنه به منزل بفرستیم در بین راه از حال خواهند رفت، چون بعضی از آن ها از راه دور آمده اند.»
Mark Dari 8:4  شاگردان در جواب گفتند: «چگونه می توان در این بیابان برای آن ها غذا تهیه کرد؟»
Mark Dari 8:5  عیسی پرسید: «چند نان دارید؟» آن ها جواب دادند: «هفت نان.»
Mark Dari 8:6  پس به مردم امر کرد روی زمین بنشینند. آنگاه هفت نان را گرفت و بعد از شکرگزاری به درگاه خدا نانها را پاره کرد و به شاگردان داد تا بین مردم تقسیم کنند، شاگردان نانها را بین مردم تقسیم کردند.
Mark Dari 8:7  همچنین چند ماهی کوچک داشتند. عیسی خدا را برای آن ها شکر کرد و امر کرد آن ها را بین مردم تقسیم نمایند.
Mark Dari 8:8  همه خوردند و سیر شدند و هفت سبد پُر از نانهای باقیمانده جمع کردند.
Mark Dari 8:9  آن ها در حدود چهار هزار نفر بودند. عیسی ایشان را رخصت کرد.
Mark Dari 8:10  پس از آن فوراً با شاگردان خود در کشتی نشست و به منطقۀ دلمانوته رفت.
Mark Dari 8:11  پیروان فرقۀ فریسی پیش عیسی آمده و با او به بحث پرداختند و از روی امتحان از او معجزه ای آسمانی خواستند.
Mark Dari 8:12  عیسی از دل آهی کشید و فرمود: «چرا مردمان این زمانه به دنبال معجزه هستند؟ بیقین بدانید هیچ معجزه ای به آنها داده نخواهد شد.»
Mark Dari 8:13  پس از آن عیسی آنها را ترک کرد و دوباره در کشتی نشست و به طرف دیگر بحیره رفت.
Mark Dari 8:14  شاگردان فراموش کرده بودند که با خود نان ببرند و در کشتی بیش از یک نان نداشتند.
Mark Dari 8:15  عیسی به ایشان فرمود: «از خمیرمایۀ فریسی ها و خمیرمایۀ هیرودیس دور باشید و احتیاط کنید.»
Mark Dari 8:16  شاگردان در بین خود بحث کرده گفتند: «چون ما نان نیاورده ایم، او این را می گوید.»
Mark Dari 8:17  عیسی می دانست آن ها به هم چه می گویند. پس به ایشان فرمود: «چرا دربارۀ نداشتن نان با هم بحث می کنید؟ مگر هنوز درک نمی کنید و نمی فهمید؟ آیا دل و ذهن شما هنوز کور است؟
Mark Dari 8:18  شما که هم چشم دارید و هم گوش، آیا نمی بینید و نمی شنوید؟ آیا فراموش کرده اید
Mark Dari 8:19  که چگونه آن پنج نان را بین پنج هزار مرد تقسیم کردم؟ آن موقع چند سبد از نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «دوازده سبد.»
Mark Dari 8:20  عیسی پرسید: «وقتی نان را بین چهار هزار نفر تقسیم کردم چند سبد از نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «هفت سبد.»
Mark Dari 8:21  پس عیسی به ایشان فرمود: «آیا بازهم نمی فهمید؟»
Mark Dari 8:22  عیسی و شاگردان به بیتسَیدا رسیدند. در آنجا نابینایی را پیش عیسی آوردند و از او خواهش کردند که دست خود را روی آن کور بگذارد.
Mark Dari 8:23  او دست نابینا را گرفت و او را از دهکده بیرون برد. بعد به چشم هایش آب دهان مالید و دست های خود را روی او گذاشت و پرسید: «آیا چیزی می بینی؟»
Mark Dari 8:24  او به بالا دید و گفت: «مردم را مثل درخت هایی می بینم که حرکت می کنند.»
Mark Dari 8:25  عیسی دوباره دست های خود را روی چشم های او گذاشت. آن مرد با دقت دید و شفا یافت و دیگر همه چیز را به خوبی می دید.
Mark Dari 8:26  عیسی او را به منزل فرستاد و به او فرمود که به آن ده برنگردد.
Mark Dari 8:27  عیسی و شاگردان به دهکده های اطراف قیصریۀ فیلیپُس رفتند. در بین راه عیسی از شاگردان پرسید: «مردم مرا چه کسی می دانند؟»
Mark Dari 8:28  آن ها جواب دادند: «بعضی می گویند تو یحیای تعمید دهنده هستی، عده ای می گویند تو الیاس و عده ای هم می گویند که یکی از انبیاء هستی.»
Mark Dari 8:29  از ایشان پرسید: «به عقیده شما من کیستم؟» پِترُس جواب داد: «تو مسیح هستی.»
Mark Dari 8:30  بعد عیسی به آنها امر کرد که دربارۀ او به هیچ کس چیزی نگویند.
Mark Dari 8:31  آنگاه عیسی به تعلیم ایشان شروع کرد و گفت: «لازم است پسر انسان متحمل رنج های زیادی شده و بوسیلۀ رهبران و سران کاهنان و علمای دین رد و کشته شود و پس از سه روز زنده گردد.»
Mark Dari 8:32  عیسی این موضوع را بسیار واضع گفت. بطوری که پِترُس او را به گوشه ای برده ملامت کرد.
Mark Dari 8:33  اما عیسی برگشت و به شاگردان نگاهی کرد و با سرزنش به پِترُس گفت: «از من دور شو، ای شیطان، افکار تو افکار انسانی است نه خدایی.»
Mark Dari 8:34  پس عیسی مردم و همچنین شاگردان خود را پیش خود خواست و به ایشان فرمود: «اگر کسی بخواهد از من پیروی کند، باید خود را فراموش کرده و صلیب خود را بردارد و بدنبال من بیاید.
Mark Dari 8:35  زیرا هرکه بخواهد جان خود را حفظ کند آن را از دست خواهد داد، اما هرکه بخاطر من و انجیل جان خود را فدا کند، آن را نجات خواهد داد.
Mark Dari 8:36  چه فایده دارد که آدم تمام جهان را ببرد اما جان خود را ببازد؟
Mark Dari 8:37  و انسان چه می تواند بدهد تا جان خود را باز یابد؟
Mark Dari 8:38  بنابراین هرکه از من و سخنان من در این زمانۀ گناه آلود و فاسد عار داشته باشد، پسر انسان هم در وقتی که در جلال پدر خود با فرشتگان مقدس می آید از او عار خواهد داشت.»
Chapter 9
Mark Dari 9:1  او همچنین فرمود: «بیقین بدانید که بعضی از کسانی که در اینجا ایستاده اند، تا پادشاهی خدا را که با قدرت می آید نبینند، نخواهند مرد.»
Mark Dari 9:2  شش روز بعد، عیسی پِترُس و یعقوب و یوحنا را برداشت و آن ها را با خود به کوه بلندی برد. او در آنجا با این شاگردان تنها بود و در حضور آن ها هیئت او تغییر یافت.
Mark Dari 9:3  و لباس هایش چنان سفید و درخشان شد، که هیچ کس روی زمین نمی تواند لباسی را آنقدر پاک بشوید.
Mark Dari 9:4  آنگاه آن ها الیاس و موسی را دیدند که با عیسی مشغول صحبت بودند.
Mark Dari 9:5  پِترُس به عیسی گفت: «ای استاد، چقدر خوب است که ما در اینجا هستیم. سه سایبان خواهیم ساخت ـ یکی برای تو و یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.»
Mark Dari 9:6  او نمی دانست چه می گوید، چون بسیار ترسیده بودند.
Mark Dari 9:7  در آن وقت ابری ظاهر شد و بر آن ها سایه افگند. از آن ابر ندایی آمد که می گفت: «این است پسر محبوبم، به او گوش فرادهید.»
Mark Dari 9:8  آن ها فوراً به اطراف دیدند، اما هیچ کس را ندیدند، فقط عیسی با آنها بود.
Mark Dari 9:9  وقتی آن ها از کوه پایین می آمدند، عیسی به ایشان امر کرد که دربارۀ آنچه دیده اند تا زمانی که پسر انسان پس از مرگ زنده نشود، به کسی چیزی نگویند.
Mark Dari 9:10  آنها از این امر اطاعت کردند ولی در بین خود دربارۀ معنی «زنده شدن پس از مرگ» به بحث پرداختند.
Mark Dari 9:11  آن ها از او پرسیدند: «چرا علمای دین می گویند که باید اول الیاس بیاید؟»
Mark Dari 9:12  عیسی جواب داد: «بلی، الیاس اول می آید تا همه چیز را آماده سازد، اما چرا نوشته شده است که پسر انسان باید رنج های بسیاری را کشیده خوار و حقیر شود؟
Mark Dari 9:13  به شما می گویم همانطور که دربارۀ الیاس نوشته شده او آمد و مردم هرچه خواستند با او کردند.»
Mark Dari 9:14  وقتی آن ها نزد دیگر شاگردان رسیدند جمعیت بزرگی را دیدند که دور آن ها ایستاده اند و علمای دین با ایشان مباحثه می کنند.
Mark Dari 9:15  همین که جمعیت عیسی را دیدند با تعجب فراوان دوان دوان به استقبال او رفتند و به او سلام دادند.
Mark Dari 9:16  عیسی از ایشان پرسید: «دربارۀ چه چیز با آن ها بحث می کنید؟»
Mark Dari 9:17  مردی از میان جمعیت گفت: «ای استاد، من پسرم را پیش تو آوردم. او گرفتار روح ناپاکی شده و نمی تواند حرف بزند.
Mark Dari 9:18  در هر جا که روح به او حمله می کند او را به زمین می اندازد، دهانش کف می کند، دندان به هم می ساید و تمام بدنش خشک می شود. از شاگردان تو درخواست کردم آن را بیرون کنند اما نتوانستند.»
Mark Dari 9:19  عیسی به آن ها گفت: «شما چقدر بی ایمان هستید! تا به کی باید با شما باشم و تا چه وقت باید متحمل شما گردم؟ او را پیش من بیاورید.»
Mark Dari 9:20  آن ها آن پسر را پیش او آوردند. روح به محض این که عیسی را دید، پسر را دچار حمله سختی ساخت. پسر بر زمین افتاد و دهانش کف کرده و دست و پا می زد.
Mark Dari 9:21  عیسی از پدر او پرسید: «چند وقت است که این حالت برای او پیش آمده؟» پدر جواب داد: «از طفلی،
Mark Dari 9:22  بسیاری اوقات این روح او را در آب و آتش می انداخت بطوری که نزدیک بود او را تلف سازد. اما اگر برایت ممکن است به ما دلسوزی نموده کمک کن.»
Mark Dari 9:23  عیسی فرمود: «اگر بتوانی ایمان بیاوری، برای کسی که ایمان دارد، همه چیز ممکن است.»
Mark Dari 9:24  آن پدر فوراً با صدای بلند گفت: «من ایمان دارم. مرا از بی ایمانی نجات ده.»
Mark Dari 9:25  وقتی عیسی دید که مردم جمع می شوند با تندی به روح ناپاک فرمود: «ای روح کر و گنگ، به تو فرمان می دهم که از او بیرون بیایی و هیچ وقت به او داخل نشوی.»
Mark Dari 9:26  آن روح نعره ای زد و پسر را به زمین زد و از او بیرون آمد و رنگ آن پسر مانند رنگ مرده شد، بطوری که عده ای می گفتند: «او مرده است.»
Mark Dari 9:27  اما عیسی دستش را گرفت و او را بلند کرد و او سر پا ایستاد.
Mark Dari 9:28  عیسی به خانه رفت و شاگردانش در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن روح را بیرون کنیم؟»
Mark Dari 9:29  عیسی فرمود: «برای بیرون کردن اینگونه ارواح، وسیله ای جز دعا وجود ندارد.»
Mark Dari 9:30  عیسی و شاگردان آن ناحیه را ترک کردند و از راه ولایت جلیل به سفر خود ادامه دادند. عیسی نمی خواست کسی بداند او کجا است
Mark Dari 9:31  زیرا به شاگردان خود تعلیم داده می گفت که پسر انسان به دست مردم تسلیم می شود و آنها او را خواهند کشت ولی سه روز بعد دوباره زنده خواهد شد.
Mark Dari 9:32  اما آن ها نمی فهمیدند چه می گوید و می ترسیدند از او چیزی بپرسند.
Mark Dari 9:33  آن ها به کپرناحوم آمدند و وقتی در منزل بودند عیسی از شاگردان پرسید: «بین راه دربارۀ چه چیزی مباحثه می کردید؟»
Mark Dari 9:34  آن ها خاموش ماندند، چون در بین راه صحبت ایشان بر سر این بود که در میان آن ها چه کسی بزرگتر است.
Mark Dari 9:35  او نشست و دوازده حواری را پیش خود خواست و به ایشان فرمود: «اگر کسی می خواهد اول شود، باید خود را آخرین و غلام همه سازد.»
Mark Dari 9:36  سپس کودکی را گرفت و او را در برابر همه قرار داد و بعد او را در آغوش گرفته فرمود:
Mark Dari 9:37  «هر که یکی از این کودکان را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است و هرکه مرا بپذیرد، نه مرا، بلکه فرستندۀ مرا پذیرفته است.»
Mark Dari 9:38  یوحنا عرض کرد: «ای استاد، ما مردی را دیدیم که ارواح ناپاک را با ذکر نام تو بیرون می کرد، اما چون از ما نبود، کوشش کردیم مانع او شویم.»
Mark Dari 9:39  عیسی فرمود: «مانع کار او نشوید، زیرا هرکه با ذکر نام من معجزه ای بکند، نمی تواند در همان دم از من بد بگوید.
Mark Dari 9:40  چون هرکه برضد ما نباشد با ماست.
Mark Dari 9:41  بیقین بدانید هرکه به شما بخاطر اینکه پیروان مسیح هستید، جامی آب بدهد به هیچ وجه بی اجر نخواهد ماند.
Mark Dari 9:42  اما هرکسی یکی از این کوچکان را که به من ایمان دارند گمراه سازد، برای او بهتر است که با سنگ آسیابی بدور گردنش به بحر انداخته شود.
Mark Dari 9:43  پس اگر دستت باعث گمراهی تو می شود، آن را ببر، زیرا بهتر است بدون دست به زندگی راه یابی از اینکه با دو دست به جهنم بیافتی یعنی به آتشی که خاموشی نمی پذیرد.[
Mark Dari 9:44  جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش خاموش نشود.]
Mark Dari 9:45  و اگر پایت تو را گمراه کند، آن را ببر زیرا بهتر است که لنگ به زندگی راه یابی از اینکه با دو پا به جهنم انداخته شوی.[
Mark Dari 9:46  جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش خاموش نشود.]
Mark Dari 9:47  و اگر چشمت تو را منحرف سازد آن را بکش، زیرا بهتر است که با یک چشم وارد پادشاهی خدا شوی از این که با دو چشم به جهنم بیافتی
Mark Dari 9:48  جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش خاموش نشود،
Mark Dari 9:49  چون همه با آتش نمکین می شوند.
Mark Dari 9:50  نمک چیز خوبی است، اما اگر مزۀ خود را از دست بدهد، دیگر به چه وسیله می تواند مزۀ خود را باز یابد؟ پس شما نیز در خود نمک داشته باشید و با یکدیگر در صلح و صفا زندگی کنید.»
Chapter 10
Mark Dari 10:1  عیسی از آنجا براه افتاد و به سرزمین یهودیه و به جانب شرقی دریای اُردن رفت. باز هم جمعیتی به دور او جمع شد و او به عادت همیشگی خود به تعلیم آنها شروع کرد.
Mark Dari 10:2  عده ای از پیروان فرقۀ فریسی پیش او آمدند و برای امتحان از او پرسیدند: «آیا مرد اجازه دارد که زن خود را طلاق بدهد؟»
Mark Dari 10:3  عیسی در جواب آن ها پرسید: «موسی در این باره چه امر کرده است؟»
Mark Dari 10:4  آن ها جواب دادند: «موسی اجازه داده است که مرد با دادن طلاق نامه به زن خود از او جدا شود.»
Mark Dari 10:5  عیسی به ایشان فرمود: «بخاطر سنگدلی شما بود که موسی این اجازه را به شما داد.
Mark Dari 10:6  وگرنه خدا از اول خلقت، انسان را به صورت مرد و زن آفرید.
Mark Dari 10:7  به این دلیل مرد، پدر و مادر خود را ترک می کند و به زن خود می پیوندد
Mark Dari 10:8  و این دو یک تن واحد می شوند. یعنی دیگر آن ها دو نفر نیستند، بلکه یک تن می باشند.
Mark Dari 10:9  آنچه را خدا به هم پیوسته است، انسان نباید جدا سازد.»
Mark Dari 10:10  در منزل، شاگردان بازهم دربارۀ این موضوع از عیسی سؤال کردند.
Mark Dari 10:11  او به ایشان فرمود: «هر که زن خود را طلاق دهد و با زنی دیگر ازدواج کند، نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است.
Mark Dari 10:12  همینطور اگر زنی از شوهر خود جدا شود و با مرد دیگری ازدواج کند مرتکب زنا شده است.»
Mark Dari 10:13  کودکان را پیش عیسی می آوردند تا بر آن ها دست بگذارد ولی شاگردان، آن ها را سرزنش می کردند
Mark Dari 10:14  وقتی عیسی این را دید ناراحت شده به ایشان فرمود: «بگذارید کودکان پیش من بیایند، مانع آن ها نشوید چون پادشاهی خدا به چنین کسانی تعلق دارد.
Mark Dari 10:15  بیقین بدانید که اگر کسی پادشاهی خدا را مانند کودک نپذیرد، هیچ وقت وارد آن نخواهد شد.»
Mark Dari 10:16  سپس عیسی کودکان را در آغوش گرفت و دست بر آنها گذاشته برای شان دعای خیر کرد.
Mark Dari 10:17  وقتی عیسی عازم سفر شد، شخصی دوان دوان آمده در برابر او زانو زد و عرض کرد: «ای استاد نیکو، من برای به دست آوردن زندگی ابدی چه باید بکنم؟»
Mark Dari 10:18  عیسی به او فرمود: «چرا مرا نیکو می گویی؟ هیچ کس جز خدا نیکو نیست.
Mark Dari 10:19  احکام را می دانی ـ قتل نکن، زنا نکن، دزدی نکن، شهادت نادرست نده، تقلب نکن، پدر و مادر خود را احترام کن.»
Mark Dari 10:20  آن شخص در جواب گفت: «ای استاد، من از جوانی همۀ اینها را رعایت کرده ام.»
Mark Dari 10:21  عیسی با محبت به او نگاه کرده فرمود: «یک چیز کم داری، برو آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در عالم بالا گنجی خواهی داشت و بعد بیا و از من پیروی کن.»
Mark Dari 10:22  آن شخص چون صاحب ثروت فراوان بود، با چهره ای محزون و با ناراحتی از آنجا رفت.
Mark Dari 10:23  عیسی به چهار طرف دید و به شاگردان فرمود: «چه مشکل است ورود توانگران به پادشاهی خدا!»
Mark Dari 10:24  شاگردان از سخنان او تعجب کردند، اما عیسی باز هم به آنها فرمود: «ای فرزندان، داخل شدن به پادشاهی خدا چقدر مشکل است!
Mark Dari 10:25  گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از داخل شدن شخص توانگر به پادشاهی خدا.»
Mark Dari 10:26  آنها بی اندازه تعجب کرده و به یکدیگر می گفتند: «پس چه کسی می تواند نجات یابد؟»
Mark Dari 10:27  عیسی به آنها دید و فرمود: «برای انسان غیرممکن است، اما نه برای خدا، زیرا برای خدا همه چیز امکان دارد.»
Mark Dari 10:28  پِترُس در جواب عیسی شروع به صحبت کرده گفت: «ببین، ما از همه چیز خود دست کشیده و پیرو تو شده ایم.»
Mark Dari 10:29  عیسی فرمود: «بیقین بدانید که هرکس بخاطر من و انجیل، خانه و یا برادران یا خواهران یا مادر یا پدر یا فرزندان و املاک خود را ترک نماید،
Mark Dari 10:30  در این دنیا صد برابر خانه و برادر و خواهر، مادر و فرزندان و املاک ـ و همچنین رنج ها ـ و در آخرت زندگی ابدی نصیب او خواهد شد.
Mark Dari 10:31  اما بسیاری از آنها که اکنون اولین هستند آخرین خواهند شد و بسیاری هم که آخرین هستند اولین خواهند شد.»
Mark Dari 10:32  عیسی و شاگردان در راه اورشلیم بودند و عیسی پیشاپیش شاگردان حرکت می کرد. شاگردان حیران بودند و کسانی که از عقب آن ها می آمدند بسیار می ترسیدند. عیسی دوازده شاگرد خود را به کناری برد و دربارۀ آنچه که می باید برایش واقع شود با آن ها شروع به صحبت کرد
Mark Dari 10:33  و به آن ها فرمود: «ما اکنون به اورشلیم می رویم و پسر انسان به دست سران کاهنان و علمای دین سپرده خواهد شد. آن ها او را محکوم به مرگ خواهند کرد و به دست بیگانگان خواهند سپرد.
Mark Dari 10:34  آن ها او را مسخره خواهند نمود و به رویش آب دهان خواهند انداخت، او را تازیانه خواهند زد و خواهند کشت، اما پس از سه روز دوباره زنده خواهد شد.»
Mark Dari 10:35  یعقوب و یوحنا ـ پسران زَبدی ـ پیش عیسی آمده گفتند: «ای استاد، ما می خواهیم که آنچه که از تو درخواست می کنیم برای ما انجام دهی.»
Mark Dari 10:36  به ایشان گفت: «چه می خواهید برای تان بکنم؟»
Mark Dari 10:37  آن ها جواب دادند: «به ما اجازه بده تا در جلال تو یکی در دست راست و دیگری در دست چپ تو بنشینیم.»
Mark Dari 10:38  عیسی به ایشان فرمود: «شما نمی فهمید چه می خواهید. آیا می توانید از پیاله ای که من می نوشم، بنوشید و یا تعمیدی را که من می گیرم، بگیرید؟»
Mark Dari 10:39  آن ها جواب دادند: «می توانیم.» عیسی فرمود: «از پیاله ای که من می نوشم، خواهید نوشید و تعمیدی را که من می گیرم، خواهید گرفت،
Mark Dari 10:40  اما نشستن در دست راست و یا چپ من با من نیست. این به کسانی تعلق دارد که از پیش برای شان تعیین شده است.»
Mark Dari 10:41  وقتی ده شاگرد دیگر این را شنیدند از یعقوب و یوحنا دلگیر شدند.
Mark Dari 10:42  عیسی ایشان را پیش خود خواست و فرمود: «می دانید که در بین مردم کسانی که فرمانروا محسوب می شوند، بر زیر دستان خود فرمانروایی می کنند و بزرگان شان نیز بر آن ها ریاست می نمایند.
Mark Dari 10:43  ولی در بین شما نباید چنین باشد؛ بلکه هرکه می خواهد در میان شما بزرگ شود، باید خادم شما باشد
Mark Dari 10:44  و هرکه می خواهد اول شود، باید غلام همه باشد.
Mark Dari 10:45  چون پسر انسان نیامده است تا خدمت شود، بلکه تا به دیگران خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.»
Mark Dari 10:46  آن ها به شهر اریحا رسیدند و وقتی عیسی همرای شاگردان خود و جمعیت بزرگی از شهر بیرون می رفت، یک گدای نابینا به نام بارتیماؤس ـ پسر تیماؤس ـ در کنار راه نشسته بود.
Mark Dari 10:47  وقتی شنید که عیسی ناصری است، شروع به فریاد کرد و گفت: «ای عیسی، پسر داود، بر من رحم کن.»
Mark Dari 10:48  عدۀ زیادی او را سرزنش کردند و از او خواستند تا خاموش شود. ولی او هرچه بلندتر فریاد می کرد: «ای پسر داود، بر من رحم کن.»
Mark Dari 10:49  عیسی ایستاد و فرمود: «به او بگویید اینجا بیاید.» آن ها آن کور را صدا کردند و به او گفتند: «خوشحال باش، برخیز، تو را می خواهد.»
Mark Dari 10:50  بارتیماؤس فوراً ردای خود را به کناری انداخت و از جای خود بلند شد و پیش عیسی آمد.
Mark Dari 10:51  عیسی به او فرمود: «چه می خواهی برایت بکنم؟» آن کور عرض کرد: «ای استاد، می خواهم بار دیگر بینا شوم.»
Mark Dari 10:52  عیسی به او فرمود: «برو، ایمانت تو را شفا داده است.» او فوراً بینایی خود را بازیافت و به دنبال عیسی براه افتاد.
Chapter 11
Mark Dari 11:1  وقتی به بیت فاجی و بیت عنیا در کوه زیتون که نزدیک اورشلیم است رسیدند، عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاد
Mark Dari 11:2  و به آن ها چنین امر کرد: «به دهکدۀ روبرو بروید. همین که وارد آن شدید کره الاغی را در آنجا بسته خواهید دید، که هنوز کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید.
Mark Dari 11:3  اگر کسی پرسید: چرا آن را باز می کنید؟ بگویید: خداوند آن را به کار دارد و او بدون تأخیر آن را به اینجا خواهد فرستاد.»
Mark Dari 11:4  آن دو نفر رفتند و در کوچه ای کره الاغی را دیدند که پیش دری بسته شده بود، آن را باز کردند.
Mark Dari 11:5  بعضی از کسانی که در آنجا ایستاده بودند، به آن ها گفتند: «چرا این کره الاغ را باز می کنید؟»
Mark Dari 11:6  آن ها همانطور که عیسی به ایشان فرموده بود، جواب دادند و کسی مانع ایشان نشد.
Mark Dari 11:7  کره الاغ را پیش عیسی آوردند و لباس های خود را روی آن انداختند و او سوار شد.
Mark Dari 11:8  عدۀ زیادی از مردم لباس های خود را دم راه عیسی انداختند و عده ای هم از مزارع اطراف شاخ و برگ درختان را بریده دَم راه او می گسترانیدند.
Mark Dari 11:9  کسانی که از پیشا پیش او می رفتند و هم آنانی که از دنبال آن ها می آمدند با فریاد می گفتند: «مبارک باد آن کسی که به نام خداوند می آید.
Mark Dari 11:10  فرخنده باد پادشاهی پدر ما داود که در حال آمدن است، هوشیعانا از عرش برین.»
Mark Dari 11:11  عیسی وارد اورشلیم شد و به عبادتگاه رفت. در آنجا همه چیز را از نظر گذرانید. اما چون ناوقت بود با آن دوازده حواری به بیت عنیا رفت.
Mark Dari 11:12  روز بعد وقتی آن ها از بیت عنیا بیرون آمدند در بین راه عیسی گرسنه شد.
Mark Dari 11:13  از دور درخت انجیر پُر برگی دید و رفت تا ببیند آیا می تواند چیزی در آن پیدا کند. وقتی به آن رسید جز برگ چیزی ندید، چون هنوز فصل انجیر نبود.
Mark Dari 11:14  پس به درخت فرمود: «دیگر کسی از میوۀ تو نخواهد خورد.» و شاگردانش این را شنیدند.
Mark Dari 11:15  آن ها به اورشلیم آمدند و عیسی داخل عبادتگاه شد و به بیرون راندن فروشندگان و خریداران از عبادتگاه پرداخت. میزهای صرافان و چوکی های کبوتر فروشان را بهم ریخت
Mark Dari 11:16  و به کسی اجازه نمی داد که برای بردن اموال از صحن عبادتگاه عبور کند.
Mark Dari 11:17  او به مردم تعلیم می داد و می گفت: «آیا نوشته نشده است: خانۀ من جای عبادت برای جمیع ملتها خواهد بود؟ اما شما آن را کمینگاه دزدان ساخته اید.»
Mark Dari 11:18  سران کاهنان و علمای دین که این را شنیدند، خواستند راهی برای از بین بردن او پیدا کنند. آن ها از او می ترسیدند، چون همۀ مردم از تعالیم او حیران بودند.
Mark Dari 11:19  در غروب آن روز عیسی و شاگردان از شهر بیرون رفتند.
Mark Dari 11:20  صبح روز بعد در بین راه آن ها دیدند که آن درخت انجیر از ریشه خشک شده است.
Mark Dari 11:21  پِترُس موضوع را بیاد آورد و گفت: «ای استاد، ببین، درخت انجیری را که نفرین کردی خشک شده است.»
Mark Dari 11:22  عیسی در جواب آن ها گفت: «به خدا ایمان داشته باشید
Mark Dari 11:23  و بیقین بدانید اگر کسی به این کوه بگوید: حرکت کن و به بحر پرتاب شو و شک و شبهه ای به دل راه ندهد، بلکه ایمان داشته باشد که هر چه بگوید می شود، برای او چنان خواهد شد.
Mark Dari 11:24  بنابراین به شما می گویم: بیقین بدانید که آنچه را که در دعا طلب می کنید خواهید یافت و به شما داده خواهد شد.
Mark Dari 11:25  وقتی برای دعا می ایستید اگر از کسی شکایتی دارید، او را ببخشید تا پدر آسمانی شما هم خطایای شما را ببخشد. [
Mark Dari 11:26  اما اگر شما دیگران را نبخشید، پدر آسمانی شما هم خطایای شما را نخواهد بخشید.]»
Mark Dari 11:27  آن ها بار دیگر به اورشلیم آمدند. وقتی عیسی در عبادتگاه قدم می زد، سران کاهنان و علمای دین و بزرگان قوم پیش او آمدند
Mark Dari 11:28  و از او پرسیدند: «به چه اختیاری این کارها را می کنی؟ چه کسی به تو اختیار انجام چنین کارهایی را داده است؟»
Mark Dari 11:29  عیسی به ایشان فرمود: «من هم از شما سؤالی دارم اگر جواب دادید، به شما خواهم گفت که به چه اختیاری این کارها را می کنم.
Mark Dari 11:30  آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود، یا از جانب بشر؟ به من جواب بدهید.»
Mark Dari 11:31  آن ها بین خود بحث کرده گفتند، اگر بگوییم از جانب خدا بود، او خواهد گفت، پس چرا به او ایمان نیاوردید؟
Mark Dari 11:32  اما اگر بگوییم از جانب بشر بود ... (آن ها از مردم می ترسیدند، چون همه یحیی را پیغمبر می دانستند.)
Mark Dari 11:33  از این رو در جواب عیسی گفتند: «ما نمی دانیم.» عیسی به ایشان گفت: «پس من هم نمی گویم به چه اختیاری این کارها را می کنم.»
Chapter 12
Mark Dari 12:1  عیسی به سخن خود ادامه داده و در قالب مَثَل به ایشان گفت: «مردی تاکستانی احداث کرد و دور آن دیواری کشید. در داخل آن چرخُشتی برای گرفتن آب انگور کند و یک برج هم برای آن ساخت، بعد آن را به باغبانان سپرد و خود به سفر رفت.
Mark Dari 12:2  در موسم انگور، غلامی را پیش باغبانان فرستاد تا حصه خود را از حاصل تاکستان بگیرد.
Mark Dari 12:3  اما آن ها آن غلام را گرفته لت و کوب کردند و دست خالی بازگردانیدند.
Mark Dari 12:4  صاحب تاکستان غلام دیگری نزد ایشان فرستاد. او را هم سنگسار کردند و سرش را شکستند و با بی احترامی برگردانیدند.
Mark Dari 12:5  باز غلام دیگری فرستاد، او را هم کشتند. بسیاری از کسان دیگر را نیز همینطور، بعضی را زدند و بعضی را کشتند.
Mark Dari 12:6  صاحب باغ فقط یک نفر دیگر داشت که بفرستد و آن هم پسر عزیز خودش بود، آخر او را فرستاد و پیش خود گفت: «آن ها احترام پسرم را نگاه خواهند داشت.»
Mark Dari 12:7  اما باغبانان به یکدیگر گفتند: «این وارث است، بیایید او را بکشیم تا ملک او از ما شود.»
Mark Dari 12:8  پس پسر را گرفتند و او را کشتند و از تاکستان بیرون انداختند.
Mark Dari 12:9  صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ او می آید این باغبان را می کشد و تاکستان را به دیگران واگذار می کند.
Mark Dari 12:10  مگر در کلام خدا نخوانده اید: «آن سنگی که معماران رد کردند، به صورت سنگ اصلی بنا درآمده است،
Mark Dari 12:11  این کار خداوند است و به چشم ما عجیب می نماید!»»
Mark Dari 12:12  رهبران یهود خواستند عیسی را دستگیر کنند، چون فهمیدند روی سخن او با آن ها بود، اما از مردم می ترسیدند. پس او را ترک کردند و رفتند.
Mark Dari 12:13  عده ای از پیروان فرقۀ فریسی و طرفداران هیرودیس فرستاده شدند تا عیسی را با سؤالات خویش به دام بیندازند.
Mark Dari 12:14  آن ها نزد او آمده گفتند: «ای استاد، می دانیم که تو شخص درستی هستی و از کسی طرفداری نمی کنی، چون به ظاهر اشخاص نگاه نمی کنی بلکه با راستی راه خدا را تعلیم می دهی. آیا دادن مالیات به امپراطور روم جایز است یا نه؟ آیا باید مالیات بدهیم یا نه؟»
Mark Dari 12:15  عیسی به دسیسۀ ایشان پی برد و فرمود: «چرا مرا امتحان می کنید؟ یک سکۀ نقره بیاورید تا ببینم.»
Mark Dari 12:16  آن ها برایش آوردند. او به ایشان فرمود: «نقش و عنوان چه کسی روی آن است؟» جواب دادند: «نقش و عنوان امپراطور.»
Mark Dari 12:17  پس عیسی فرمود: «بسیار خوب، آنچه را از امپراطور است به امپراطور و آنچه را از خداست به خدا بدهید.» و آنها از سخنان او تعجب کردند.
Mark Dari 12:18  بعد پیروان فرقۀ صدوقی پیش او آمدند. (این فرقه معتقد بودند که پس از مرگ رستاخیزی وجود ندارد.) آن ها از عیسی پرسیدند:
Mark Dari 12:19  «ای استاد، موسی برای ما نوشته است اگر مردی بمیرد و زنش بدون اولاد باشد برادرش مجبور است، آن زن را بگیرد تا برای او فرزندانی بیاورد.
Mark Dari 12:20  هفت برادر بودند، اولی زنی گرفت و بدون اولاد مرد،
Mark Dari 12:21  بعد دومی آن زن را گرفت و او هم بی اولاد مرد. همینطور سومی.
Mark Dari 12:22  تا بالاخره هر هفت نفر مردند و هیچ اولادی بجا نگذاشتند. بعد از همه آن زن هم مرد.
Mark Dari 12:23  در روز رستاخیز وقتی آن ها دوباره زنده می شوند او زن کدام یک از آن ها خواهد بود؟ چون هر هفت نفر با او ازدواج کردند.»
Mark Dari 12:24  عیسی به ایشان فرمود: «آیا گمراهی شما به این علت نیست که نه از کلام خدا خبر دارید و نه از قدرت خدا!
Mark Dari 12:25  وقتی انسان از عالم مردگان قیام می کند، دیگر نه زن می گیرد و نه شوهر می کند، بلکه مانند فرشتگان آسمانی است.
Mark Dari 12:26  و اما دربارۀ قیامت مردگان، مگر تا بحال در کتاب موسی در داستان بوتۀ سوزان نخوانده اید که خدا چطور با او صحبت کرد و فرمود: «من خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم.»
Mark Dari 12:27  خدا، خدای مردگان نیست، بلکه خدای زندگان است. شما سخت گمراه هستید.»
Mark Dari 12:28  یکی از علمای دین که بحث آنها را شنید و پی برد که عیسی جواب عالی به آن ها داده است، پیش آمد و پرسید: «مهمترین حکم شریعت کدام است؟»
Mark Dari 12:29  عیسی جواب داد: «اول این است: ای اسرائیل بشنو، خداوند، خدای ما، خداوند یکتا است
Mark Dari 12:30  و خداوند، خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام ذهن و تمام قوّت خود دوست بدار.
Mark Dari 12:31  و دوم این است: همسایه ات را مانند خود محبت نما. هیچ حکمی بزرگتر از این دو وجود ندارد.»
Mark Dari 12:32  آن شخص به او گفت: «ای استاد، درست است، حقیقت را فرمودی ـ خدا یکی است و به جز او خدایی نیست
Mark Dari 12:33  و دوست داشتن او با تمامی دل و تمام عقل و تمام قدرت و دوست داشتن همسایه مثل خود از همۀ هدایای سوختنی و قربانی ها بالا تر است.»
Mark Dari 12:34  وقتی عیسی دید که جوابی عاقلانه داده است، به او فرمود: «تو از پادشاهی خدا دور نیستی.» بعد از آن دیگر کسی جرأت نمی کرد از عیسی سؤالی بکند.
Mark Dari 12:35  عیسی ضمن تعالیم خود در عبادتگاه چنین گفت: «علمای دین چطور می توانند بگویند که مسیح، پسر داود است؟
Mark Dari 12:36  در حالی که خود داود با الهام روح القدس گفت: «خداوند به خداوند من گفت: در دست راست من بنشین تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.»
Mark Dari 12:37  پس وقتی خود داود او را خداوند می خواند، چطور او می تواند پسر داود باشد؟» جمعیت کثیری با علاقه به سخنان او گوش می دادند.
Mark Dari 12:38  عیسی در ضمن تعالیم خود به آن ها فرمود: «از علمای دین که دوست دارند، با چپن های دراز بیایند و بروند و علاقه شدیدی به سلام های احترام آمیز دیگران در بازار ها دارند احتیاط کنید.
Mark Dari 12:39  آن ها بهترین جاها را در کنیسه ها، و صدر مجالس را در مهمانی ها اشغال می کنند،
Mark Dari 12:40  مال بیوه زنان را می خورند و محض خودنمایی دعای خود را طول می دهند. جزای آن ها سخت تر خواهد بود.»
Mark Dari 12:41  عیسی در برابر صندوق بیت المال عبادتگاه نشسته بود و می دید که چگونه اشخاص به آن صندوق پول می انداختند. بسیاری از دولتمندان پول های زیادی دادند.
Mark Dari 12:42  بیوه زن فقیری هم آمد و دو سکه که تقریباً دو روپیه می شد در صندوق انداخت.
Mark Dari 12:43  عیسی شاگردان خود را پیش خود خواند و فرمود: «بیقین بدانید که این بیوه زن فقیر بیش از همۀ کسانی که در صندوق پول انداختند، پول داده است.
Mark Dari 12:44  چون آن ها از آنچه که برای آن مصرفی نداشتند دادند، اما او با وجود تنگدستی، هرچه داشت یعنی تمام دارایی خود را داد.»
Chapter 13
Mark Dari 13:1  وقتی عیسی از عبادتگاه خارج می شد یکی از شاگردان به او گفت: «ای استاد، این سنگها و ساختمان های بزرگ را ببین.»
Mark Dari 13:2  عیسی به او فرمود: «این ساختمان های بزرگ را می بینی؟ هیچ یک از سنگ های آن روی سنگ دیگری باقی نخواهد ماند، بلکه همه زیر و رو خواهد شد.»
Mark Dari 13:3  وقتی عیسی در کوه زیتون روبروی عبادتگاه نشسته بود، پِترُس و یعقوب و یوحنا و اندریاس به طور خصوصی به او گفتند:
Mark Dari 13:4  «به ما بگو این در چه وقت واقع خواهد شد؟ علامت نزدیک بودن وقوع این امور چه خواهد بود؟»
Mark Dari 13:5  عیسی در جواب آن ها فرمود: «متوجه باشید که کسی شما را گمراه نکند.
Mark Dari 13:6  بسیاری به نام من آمده خواهند گفت: «من او هستم» و مردم زیادی را گمراه خواهند ساخت.
Mark Dari 13:7  وقتی صدای جنگها را از نزدیک بشنوید و یا اخبار جنگها در جاهای دور به گوش تان برسد هراسان نشوید. این چیزها باید واقع شود. اما هنوز آخر کار نیست.
Mark Dari 13:8  ملتی با ملتی دیگر و مملکتی با مملکت دیگر جنگ خواهد کرد و در جاهای بسیار، زلزله ها روی می دهد و خشکسالی خواهد شد. این چیزها علائم شروع دردی مانند درد زایمان است.
Mark Dari 13:9  اما متوجه خود تان باشید، شما را برای محاکمه به شورا ها خواهند کشانید و در کنیسه ها تازیانه خواهند زد. به خاطر من شما را به حضور حکمرانان و پادشاهان خواهند برد تا در مقابل آن ها شهادت دهید.
Mark Dari 13:10  اول باید انجیل به تمام ملتها برسد.
Mark Dari 13:11  پس وقتی شما را دستگیر می کنند و تسلیم می نمایند پیش از پیش ناراحت نشوید که چه بگویید، بلکه آنچه در آن ساعت بوسیلۀ روح القدس به شما گفته می شود همان را بگویید، چون اوست که سخن می گوید، نه شما.
Mark Dari 13:12  برادر، برادر را تسلیم مرگ خواهد کرد و پدر، پسر را، فرزندان برضد والدین خود قیام خواهند کرد و آنها را به کشتن خواهند داد.
Mark Dari 13:13  همۀ مردم بخاطر این که نام من بر شماست از شما روی گردان خواهند شد. اما هرکه تا به آخر پایدار بماند نجات خواهد یافت.
Mark Dari 13:14  اما هرگاه آن «مکروه ویرانگر» را در جایی که نباید باشد، برقرار ببینید (خواننده خوب دقت کند) کسانی که در یهودیه هستند به کوه ها فرار کنند.
Mark Dari 13:15  اگر کسی در پشت بام خانه است، نباید برای بردن چیزی پایین بیاید و وارد خانه شود.
Mark Dari 13:16  و اگر در مزرعه است، نباید برای برداشتن لباس برگردد.
Mark Dari 13:17  آن روزها برای زنان حامله و یا شیرده چقدر وحشتناک خواهد بود!
Mark Dari 13:18  دعا کنید که این چیزها در زمستان پیش نیاید
Mark Dari 13:19  زیرا در آن روزها چنان مصیبتی روی خواهد نمود، که از زمانی که خدا دنیا را آفرید تا بحال، مثل آن دیده نشده و دیگر هم دیده نخواهد شد.
Mark Dari 13:20  اگر خداوند آن روزها را کوتاه نمی کرد، هیچ جانداری جان سالم بدر نمی برد، اما بخاطر برگزیدگان خود آن روزها را کوتاه کرده است.
Mark Dari 13:21  پس اگر کسی به شما بگوید: «ببین مسیح این جا و یا آن جاست» باور نکنید.
Mark Dari 13:22  مسیح ها و انبیای دروغین ظهور خواهند کرد و چنان علامات و معجزاتی خواهند نمود، که اگر ممکن باشد برگزیدگان خدا را گمراه کنند.
Mark Dari 13:23  متوجه باشید من شما را از همۀ این چیزها قبلاً باخبر کرده ام.
Mark Dari 13:24  اما در آن روزها بعد از آن مصیبت ها، آفتاب تاریک خواهد شد و ماه دیگر نخواهد درخشید.
Mark Dari 13:25  ستاره ها از آسمان فرو خواهند ریخت و نیروهای آسمان متزلزل خواهند شد.
Mark Dari 13:26  آن وقت پسر انسان را خواهند دید که با قدرت عظیم و جاه و جلال، بر ابر ها می آید.
Mark Dari 13:27  او فرشتگان را خواهد فرستاد و برگزیدگان خود را در چهار گوشۀ عالم از دورترین نقاط زمین تا دورترین حدود آسمان جمع خواهد کرد.
Mark Dari 13:28  از درخت انجیر درس بگیرید: وقتی شاخه هایش سبز و شاداب می شوند و برگ می آورند، می دانید که تابستان نزدیک است.
Mark Dari 13:29  به همان طریق وقتی وقوع این چیزها را ببینید مطمئن باشید که نزدیک بلکه در آستانه در است.
Mark Dari 13:30  بیقین بدانید پیش از این که زندگی این نسل بسر آید، همۀ این امور واقع خواهد شد.
Mark Dari 13:31  آسمان و زمین از بین خواهند رفت، اما سخنان من هرگز از بین نخواهند رفت.
Mark Dari 13:32  اما از آن روز و ساعت هیچ کس خبر ندارد، نه فرشتگان آسمان و نه پسر، فقط پدر از آن آگاه است.
Mark Dari 13:33  هوشیار و آگاه باشید، شما نمی دانید آن زمان چه وقتی می آید.
Mark Dari 13:34  آمدن آن روز، مانند شخصی است که به سفر رفته و خانه خود را به خادمان سپرده است تا هرکس کار خود را انجام دهد و به دربان سپرده است که گوش به زنگ باشد.
Mark Dari 13:35  پس بیدار باشید چون نمی دانید که صاحب خانه کی می آید، شب یا نصف شب، وقت سحر یا سپیده دَم.
Mark Dari 13:36  مبادا او ناگهان بیاید و شما را در خواب ببیند.
Mark Dari 13:37  آنچه را به شما می گویم، به همه می گویم: بیدار باشید.»
Chapter 14
Mark Dari 14:1  دو روز به عید فِصَح و عید فطیر مانده بود. سران کاهنان و علمای دین می خواستند عیسی را مخفیانه دستگیر کرده و به قتل برسانند.
Mark Dari 14:2  آن ها می گفتند: «این کار را در ایام عید نباید کرد مبادا مردم آشوب کنند.»
Mark Dari 14:3  وقتی عیسی در بیت عنیا در خانۀ شمعون جذامی بر سر دسترخوان نشسته بود، زنی با گلابدانی از سنگ مرمر، که پُر از عطر گران قیمت سنبل خالص بود، وارد شد و گلابدان را شکست و عطر را بر سر عیسی ریخت.
Mark Dari 14:4  بعضی از حاضران با عصبانیت به یکدیگر گفتند: «چرا باید این عطر این طور تلف شود؟
Mark Dari 14:5  می شد آن را به بیش از سیصد سکۀ نقره فروخت و پولش را به فقرا داد.» آن ها با خشونت به آن زن اعتراض کردند.
Mark Dari 14:6  اما عیسی فرمود: «با او کاری نداشته باشید، چرا او را ناراحت می کنید؟ او کار خوبی برای من کرده است.
Mark Dari 14:7  فقرا همیشه در بین شما خواهند بود و هر وقت بخواهید می توانید به آن ها کمک کنید. اما مرا همیشه نخواهید داشت.
Mark Dari 14:8  او آنچه از دستش بر می آمد برای من کرد و با این عمل بدن مرا پیش از وقت برای دفن آماده کرده است.
Mark Dari 14:9  بیقین بدانید در هر جای عالم که انجیل اعلام شود آنچه او کرده است به یاد بود او نقل خواهد شد.»
Mark Dari 14:10  بعد از آن یهودای اسخریوطی، که یکی از آن دوازده حواری بود، پیش سران کاهنان رفت تا عیسی را به آن ها تسلیم نماید.
Mark Dari 14:11  آن ها وقتی این را شنیدند خوشحال شدند و به او وعدۀ پول دادند. یهودا بدنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را تسلیم کند.
Mark Dari 14:12  در اولین روز عید فطیر، یعنی در وقتی که قربانی عید را ذبح می کردند، شاگردان به عیسی گفتند: «در کجا می خواهی نان فِصَح را برای تو آماده کنیم؟»
Mark Dari 14:13  عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده به آن ها گفت: «به داخل شهر بروید و در آنجا مردی را خواهید دید که کوزۀ آبی می برد. به دنبال او بروید
Mark Dari 14:14  و به هرجا که وارد شد، شما به صاحبخانه بگویید: «استاد می گوید آن اطاقی که من با شاگردانم نان عید فِصَح را در آنجا خواهیم خورد کجاست؟»
Mark Dari 14:15  او اطاق بزرگ و فرش شده را در منزل دوم به شما نشان خواهد داد. در آنجا برای ما تدارک ببینید.»
Mark Dari 14:16  شاگردان به شهر رفتند و همه چیز را آنطوری که او فرموده بود مشاهده کردند و به این ترتیب تدارک فِصَح را دیدند.
Mark Dari 14:17  وقتی شب شد، عیسی با آن دوازده حواری به آنجا آمد.
Mark Dari 14:18  موقعی که آن ها سر دسترخوان نشسته و مشغول خوردن غذا بودند، عیسی به آن ها فرمود: «بیقین بدانید که یکی از شما که با من غذا می خورد، مرا تسلیم خواهد کرد.»
Mark Dari 14:19  آن ها محزون شدند و یک به یک از او پرسیدند: «آیا آن شخص من هستم؟»
Mark Dari 14:20  عیسی فرمود: «یکی از شما دوازده نفر است که با من همکاسه می باشد.
Mark Dari 14:21  البته پسر انسان همان سرنوشتی را خواهد داشت که در کلام خدا برای او تعیین شده است، اما وای به حال کسی که پسر انسان به دست او تسلیم می شود. برای آن شخص بهتر می بود، که اصلاً بدنیا نمی آمد.»
Mark Dari 14:22  در موقع شام عیسی نان را گرفت و پس از شکرگزاری آن را پاره کرد و به شاگردان داد و به آن ها فرمود: «بگیرید، این بدن من است.»
Mark Dari 14:23  بعد پیاله را گرفت و پس از شکرگزاری به آن ها داد و همه از آن خوردند.
Mark Dari 14:24  عیسی فرمود: «این است خون من در عهد و پیمان نو که برای بسیاری ریخته می شود.
Mark Dari 14:25  بیقین بدانید که دیگر از میوۀ تاک نخواهم خورد تا آن روزی که در پادشاهی خدا آن را تازه بخورم.»
Mark Dari 14:26  بعد از خواندن سرود عید فِصَح، آن ها به کوه زیتون رفتند.
Mark Dari 14:27  عیسی به شاگردان فرمود: «همۀ شما از من روی گردان خواهید شد، چون نوشته شده است: «چوپان را خواهم زد و گوسفندان پراگنده خواهند شد.»
Mark Dari 14:28  اما بعد از آنکه دوباره زنده شوم، قبل از شما به جلیل خواهم رفت.»
Mark Dari 14:29  پِترُس به عیسی گفت: «حتی اگر همه تو را ترک کنند، من ترک نخواهم کرد.»
Mark Dari 14:30  عیسی به او فرمود: «بیقین بدان که امروز و همین امشب پیش از اینکه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه مرتبه خواهی گفت که مرا نمی شناسی.»
Mark Dari 14:31  اما او با اصرار جواب داد: «حتی اگر لازم شود که با تو بمیرم، هرگز نخواهم گفت که تو را نمی شناسم.» دیگران هم همین را گفتند.
Mark Dari 14:32  وقتی به محلی به نام جِتسیمانی رسیدند، عیسی به شاگردان فرمود: «وقتی من دعا می کنم شما در اینجا بنشینید.»
Mark Dari 14:33  و بعد پِترُس و یعقوب و یوحنا را با خود برد. عیسی که بسیار پریشان و دلتنگ شده بود
Mark Dari 14:34  به ایشان فرمود: «از شدت غم و اندوه نزدیک به مرگ هستم، شما اینجا بمانید و بیدار باشید.»
Mark Dari 14:35  عیسی کمی از آنجا دور شد و بروی زمین افتاده دعا کرد، که اگر ممکن باشد آن ساعت پُر درد و رنج نصیب او نشود.
Mark Dari 14:36  پس گفت: «ای پدر، همه چیز برای تو ممکن است، این پیاله را از من دور ساز، اما نه به خواست من بلکه به ارادۀ تو.»
Mark Dari 14:37  عیسی برگشت و ایشان را در خواب دید، پس به پِترُس گفت: «ای شمعون، خواب هستی؟ آیا نمی توانستی یک ساعت بیدار بمانی؟
Mark Dari 14:38  بیدار باشید و دعا کنید تا از وسوسه ها به دور بمانید. روح می خواهد اما جسم ناتوان است.»
Mark Dari 14:39  عیسی بار دیگر رفت و همان دعا را کرد.
Mark Dari 14:40  وقتی برگشت باز هم آن ها را در خواب دید، آن ها گیج خواب بودند و نمی دانستند چه جوابی به او بدهند.
Mark Dari 14:41  عیسی بار سوم آمد و به ایشان فرمود: «آیا باز هم در خواب و در استراحت هستید؟ بس است! ساعتِ که رسیدنی بود رسید، اکنون پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم می شود.
Mark Dari 14:42  برخیزید برویم، آنکه مرا تسلیم می کند حالا می رسد.»
Mark Dari 14:43  او هنوز صحبت می کرد که ناگهان یهودا، یکی از آن دوازده حواری، همراه با جمعیتی که همه با شمشیر و چوب مسلح بودند، از طرف سران کاهنان و علمای دین و بزرگان قوم به آنجا رسیدند.
Mark Dari 14:44  تسلیم کنندۀ او به آنها علامتی داده و گفته بود: «کسی را که می بوسم همان شخص است، او را بگیرید و با مراقبت کامل ببرید.»
Mark Dari 14:45  پس همینکه یهودا به آنجا رسید فوراً پیش عیسی رفت و گفت: «ای استاد» و او را بوسید.
Mark Dari 14:46  آن ها عیسی را گرفتند و محکم بستند.
Mark Dari 14:47  یکی از حاضران شمشیر خود را کشید و به غلام کاهن اعظم حمله کرد و گوش او را برید.
Mark Dari 14:48  در مقابل عیسی فرمود: «مگر من یاغی هستم که با شمشیر و چوب برای دستگیر کردن من آمدید؟
Mark Dari 14:49  من هر روز در عبادتگاه در حضور شما تعلیم می دادم و مرا دستگیر نکردید ـ اما آنچه کلام خدا می فرماید باید تمام شود.»
Mark Dari 14:50  همۀ شاگردان او را ترک کردند و از آنجا گریختند.
Mark Dari 14:51  جوانی که فقط یک پارچۀ کتان به دور بدن خود پیچیده بود به دنبال او رفت. آن ها او را هم گرفتند،
Mark Dari 14:52  اما او آنچه بر تن داشت رها کرد و عریان گریخت.
Mark Dari 14:53  عیسی را به حضور کاهن اعظم بردند و همۀ سران کاهنان و بزرگان قوم و علمای دین در آنجا جمع شده بودند.
Mark Dari 14:54  پِترُس از دور به دنبال او آمد و وارد حویلی خانۀ کاهن اعظم شد و بین خدمتگاران نشست و در کنار آتش خود را گرم می کرد.
Mark Dari 14:55  سران کاهنان و تمام شورای یهود می خواستند که دلیلی بر ضد عیسی به دست آورند تا حکم اعدامش را صادر نمایند، اما دلیلی به دست نیاوردند.
Mark Dari 14:56  بسیاری برضد او شهادت نادرست دادند اما شهادت های ایشان با یکدیگر یکی نبود.
Mark Dari 14:57  عده ای بلند شدند و به دروغ شهادت داده گفتند:
Mark Dari 14:58  «ما شنیدیم که می گفت: من این عبادتگاه را که به دست انسان ساخته شده خراب می کنم و در سه روز عبادتگاهی دیگری می سازم که به دست انسان ساخته نشده باشد.»
Mark Dari 14:59  ولی در این مورد هم شهادت های آن ها با هم یکی نبود.
Mark Dari 14:60  کاهن اعظم برخاست و در برابر همه از عیسی پرسید: «به این تهمت های که به تو نسبت می دهند جوابی نمی دهی؟»
Mark Dari 14:61  اما او خاموش بود و هیچ جوابی نمی داد. باز کاهن اعظم از او پرسید: «آیا تو مسیح پسر خدای متبارک هستی؟»
Mark Dari 14:62  عیسی گفت: «من هستم. شما پسر انسان را خواهید دید که در دست راست خدای قادر نشسته و بر ابر های آسمان می آید.»
Mark Dari 14:63  کاهن اعظم گریبان خود را پاره کرد و گفت: «دیگر چه احتیاجی به شاهدان هست؟
Mark Dari 14:64  شما این کفر را شنیدید. رأی شما چیست؟» همه او را مستوجب اعدام دانستند.
Mark Dari 14:65  بعضی ها آب دهان برویش می انداختند و چشم هایش را بسته و با مشت او را می زدند و می گفتند: «از غیب بگو چه کسی تو را زد؟» خدمتگاران هم او را لت و کوب کردند.
Mark Dari 14:66  پِترُس هنوز در حویلی پایین ساختمان بود که یکی از کنیزان کاهن اعظم آمد
Mark Dari 14:67  و او را دید که خود را گرم می کند، به طرف او دید و گفت: «تو هم همراه عیسی ناصری بودی!»
Mark Dari 14:68  پِترُس منکر شده گفت: «من اصلاً نمی دانم و نمی فهمم تو چه می گویی.» بعد از آن او به داخل دالان رفت و در همان موقع خروس بانگ زد.
Mark Dari 14:69  آن کنیز باز هم او را دید و به اطرافیان گفت: «این هم یکی از آنهاست.»
Mark Dari 14:70  پِترُس باز هم انکار کرد. کمی بعد، اطرافیان به پِترُس گفتند: «تو حتماً یکی از آن ها هستی، چون اهل جلیل هستی.»
Mark Dari 14:71  اما او سوگند یاد کرد و گفت: «من این شخص را که شما درباره اش صحبت می کنید نمی شناسم.»
Mark Dari 14:72  درست در همان وقت خروس برای دومین بار بانگ زد. پِترُس به یاد آورد که عیسی به او فرموده بود: «پیش از اینکه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه بار خواهی گفت که مرا نمی شناسی» و به گریه افتاد.
Chapter 15
Mark Dari 15:1  همین که صبح شد، سران کاهنان به همراهی بزرگان قوم و علمای دین و تمام اعضای شورای یهود با عجله جلسه ای تشکیل دادند. آن ها عیسی را با زنجیری بسته و به پیلاطُس تحویل دادند.
Mark Dari 15:2  پیلاطُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟» عیسی جواب داد: «همان است که می گویی.»
Mark Dari 15:3  سران کاهنان تهمت های زیادی به او نسبت دادند.
Mark Dari 15:4  پیلاطُس باز از او پرسید: «جوابی نداری؟ ببین چه تهمت های زیادی به تو نسبت می دهند.»
Mark Dari 15:5  اما عیسی جوابی نداد، بطوری که باعث تعجب پیلاطُس شد.
Mark Dari 15:6  در هر عید فِصَح، پیلاطُس بنا به خواهش مردم یک زندانی را آزاد می کرد.
Mark Dari 15:7  در آن زمان مردی معروف به «باراَبا» همراه با یاغیانی که در یک آشوب مرتکب قتل شده بودند در زندان بود.
Mark Dari 15:8  مردم پیش پیلاطُس رفتند و از او خواهش کردند که مثل همیشه این کار را برای شان انجام دهد.
Mark Dari 15:9  پیلاطُس از ایشان پرسید: «آیا می خواهید پادشاه یهود را برای شما آزاد کنم؟»
Mark Dari 15:10  چون او می دانست که کاهنان از روی حسد عیسی را تسلیم کرده اند.
Mark Dari 15:11  اما سران کاهنان مردم را تحریک کردند که از پیلاطُس بخواهند «باراَبا» را برای شان آزاد کند.
Mark Dari 15:12  پیلاطُس بار دیگر به ایشان گفت: «پس با مردی که او را پادشاه یهودیان می نامید چه کنم؟»
Mark Dari 15:13  آن ها در جواب با فریاد گفتند: «مصلوبش کن.»
Mark Dari 15:14  پیلاطُس پرسید: «چرا؟ مرتکب چه جنایتی شده است؟» اما آنها شدیدتر فریاد می کردند: «مصلوبش کن!»
Mark Dari 15:15  پس پیلاطُس که می خواست، مردم را راضی نگه دارد «باراَبا» را برای ایشان آزاد کرد و امر کرد عیسی را تازیانه زده، بسپارند تا مصلوب شود.
Mark Dari 15:16  عساکر عیسی را به داخل حویلی قصر والی بردند و تمام قشله را جمع کردند.
Mark Dari 15:17  آن ها لباس ارغوانی به او پوشانیدند و تاجی از خار بافته و بر سرش گذاشتند
Mark Dari 15:18  و به او ادای احترام کرده می گفتند: «سلام، ای پادشاه یهود.»
Mark Dari 15:19  و با چوب بر سرش می زدند و برویش آب دهان می انداختند، بعد پیش او زانو زده و تعظیم می کردند.
Mark Dari 15:20  وقتی استهزا ها تمام شد، آن ها لباس ارغوانی را از تنش درآورده و لباس های خودش را به او پوشانیدند و او را بیرون بردند تا مصلوب کنند.
Mark Dari 15:21  آنها شخصی را به نام شَمعون، اهل قیروان، پدر اسکندر و روفُس که از صحرا به شهر می آمد و از آنجا می گذشت مجبور کردند که صلیب عیسی را ببرد.
Mark Dari 15:22  آن ها عیسی را به محلی بنام «جُلجُتا» که معنی آن «محل کاسۀ سر» است بردند.
Mark Dari 15:23  به او شرابی دادند که آمیخته به دارویی به نام «مُر» بود، اما او آن را قبول نکرد.
Mark Dari 15:24  پس او را بر صلیب میخکوب کردند و لباس هایش را بین خود تقسیم نمودند و برای تعیین حصۀ هر یک قرعه انداختند.
Mark Dari 15:25  ساعت نُه صبح بود که او را مصلوب کردند.
Mark Dari 15:26  تقصیر نامه ای برایش به این مضمون نوشتند «پادشاه یهودیان.»
Mark Dari 15:27  دو نفر راهزن را نیز با او مصلوب کردند ـ یکی در طرف راست و دیگری را در سمت چپ او.[
Mark Dari 15:28  بدین طریق آن کلامی که می گوید: از خطاکاران محسوب شد، تمام شد.]
Mark Dari 15:29  کسانی که از آنجا می گذشتند سر های شان را تکان می دادند و با ریشخند به عیسی می گفتند: «ای کسی که می خواستی عبادتگاه را خراب کنی و در سه روز بسازی
Mark Dari 15:30  حالا از صلیب پایین بیا و خودت را نجات بده.»
Mark Dari 15:31  همچنین سران کاهنان و علمای دین نیز او را مسخره می کردند و به یکدیگر می گفتند: «دیگران را نجات می داد اما نمی تواند خود را نجات دهد.
Mark Dari 15:32  حالا این مسیح و پادشاه اسرائیل، از صلیب پایین بیاید تا ما ببینیم و به او ایمان بیاوریم.» کسانی هم که با او مصلوب شده بودند، او را تحقیر می کردند.
Mark Dari 15:33  در وقت ظهر، تاریکی تمام آن سرزمین را فرا گرفت و تا سه ساعت ادامه داشت.
Mark Dari 15:34  در ساعت سه بعد از ظهر عیسی با صدای بلند گفت: «ایلی، ایلی لَما سَبَقتَنی.» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا ترک کردی؟»
Mark Dari 15:35  بعضی از حاضران وقتی این را شنیدند گفتند: «ببینید، او الیاس را صدا می کند.»
Mark Dari 15:36  یکی از آن ها دوید و اسفنجِ را از سرکه پُر کرد و روی نَی گذاشت و به او داد تا بنوشد و گفت: «بگذارید ببینم، آیا الیاس می آید او را پایین بیاورد؟»
Mark Dari 15:37  عیسی فریاد بلندی کشید و جان داد.
Mark Dari 15:38  پردۀ عبادتگاه از بالا تا پایین دو تکه شد.
Mark Dari 15:39  صاحب منصبی که در مقابل او ایستاده بود، وقتی چگونگی مرگ او را دید، گفت: «حقیقتاً این مرد پسر خدا بود.»
Mark Dari 15:40  در آنجا عده ای زن هم بودند که از دور نگاه می کردند و در بین آن ها مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب کوچک و یوشا و سالومه دیده می شدند.
Mark Dari 15:41  این زنان وقتی عیسی در جلیل بود به او گرویدند و او را کمک می کردند. بسیاری از زنان دیگر نیز همراه او به اورشلیم آمده بودند.
Mark Dari 15:42  غروب همان روز که روز تدارک یعنی پیش از روز سَبَت بود،
Mark Dari 15:43  یوسف از اهل رامه که یکی از اعضای محترم شورای یهود و در انتظار ظهور پادشاهی خدا بود با کمال شهامت پیش پیلاطُس رفت و جسد عیسی را از او خواست.
Mark Dari 15:44  پیلاطُس باور نمی کرد که عیسی به این زودی مرده باشد. پس به دنبال صاحب منصبی که مأمور مصلوب کردن عیسی بود فرستاد و از او پرسید: «آیا او به همین زودی مرد؟»
Mark Dari 15:45  وقتی پیلاطُس از جانب صاحب منصب اطمینان یافت، به یوسف اجازه داد که جنازه را ببرد.
Mark Dari 15:46  یوسف، کتان لطیفی خرید و جنازۀ عیسی را پایین آورد و در آن پیچید و در مقبره ای که از سنگ تراشیده شده بود، قرار داد و سنگی در دهنۀ دروازۀ آن غلطانید.
Mark Dari 15:47  مریم مجدلیه و مریم مادر یوشا، دیدند که عیسی کجا گذاشته شد.
Chapter 16
Mark Dari 16:1  پس از پایان روز سَبَت، مریم مجدلیه، مریم و مادر یعقوب و سالومه روغن های معطری خریدند تا بروند و بدن عیسی را تدهین کنند،
Mark Dari 16:2  و صبح وقت روز یکشنبه، درست بعد از طلوع آفتاب، به سر قبر رفتند.
Mark Dari 16:3  آن ها به یکدیگر می گفتند: «چه کسی سنگ را برای ما از دهنۀ قبر خواهد غلطانید؟»
Mark Dari 16:4  وقتی خوب نگاه کردند، دیدند که سنگ بزرگ از دهنۀ قبر به عقب غلطانیده شده است.
Mark Dari 16:5  پس به داخل مقبره رفتند و در آنجا مرد جوانی را دیدند که در طرف راست نشسته و لباس سفید درازی در برداشت. آن ها حیران شدند.
Mark Dari 16:6  اما او به آنها گفت: «تعجب نکنید، شما عیسی ناصری مصلوب را می جویید. او زنده شده، دیگر در اینجا نیست، ببینید اینجا جایی است که او را گذاشته بودند.
Mark Dari 16:7  حالا بروید و به شاگردان او، مخصوصا پِترُس بگویید که او پیش از شما به جلیل خواهد رفت و همانطوری که خودش به شما فرموده بود، او را در آنجا خواهید دید.»
Mark Dari 16:8  آن ها از مقبره بیرون آمدند و از سر قبر گریختند، چون ترس و وحشت آن ها را فرا گرفته بود و از ترس چیزی به کسی نگفتند. [
Mark Dari 16:9  عیسی پس از رستاخیز خود در سحرگاه روز اول هفته قبل از همه به مریم مجدلیه که هفت روح ناپاک از او بیرون کرده بود ظاهر شد.
Mark Dari 16:10  مریم رفت و این خبر را به شاگردان که غمگین و گریان بودند رسانید.
Mark Dari 16:11  اما آن ها باور نکردند، که عیسی زنده شده و به مریم ظاهر گشته است.
Mark Dari 16:12  پس از آن عیسی به طرز دیگری به دو نفر از آن ها که به دهات می رفتند ظاهر شد.
Mark Dari 16:13  آنها برگشتند و به سایرین خبر دادند، اما آن ها حرف ایشان را باور نمی کردند.
Mark Dari 16:14  سرانجام عیسی به آن یازده حواری، در وقتی که آن ها سر دسترخوان نشسته بودند، ظاهر شد و بی ایمانی و سخت دلی آن ها را در نپذیرفتن گفتۀ کسانی که او را زنده دیده بودند، مورد سرزنش قرار داد.
Mark Dari 16:15  پس به ایشان فرمود: «به تمام نقاط دنیا بروید و این مژده را به تمام مردم اعلام کنید.
Mark Dari 16:16  کسی که ایمان می آورد و تعمید می گیرد، نجات می یابد، اما کسی که ایمان نیاورد، از او باز خواست می شود.
Mark Dari 16:17  به ایمانداران این نشانه های قدرت داده خواهد شد: آن ها با ذکر نام من ارواح ناپاک را بیرون خواهند کرد، به زبان های تازه سخن خواهند گفت،
Mark Dari 16:18  اگر مارها را بگیرند و یا زهر بخورند به ایشان ضرر نخواهد رسید. دست های خود را بر مریضان خواهند گذاشت و آنها شفا خواهند یافت.»
Mark Dari 16:19  عیسی خداوند، بعد از اینکه با آن ها صحبت کرد، به عالم بالا برده شد و در سمت راست خدا نشست.
Mark Dari 16:20  و آن ها رفتند و پیام خود را در همه جا اعلام می کردند و خداوند کارهای آن ها را برکت می داد و پیام آن ها را با معجزاتی که انجام می شد، تأیید می نمود.]