Site uses cookies to provide basic functionality.

OK
ACTS
Up
Toggle notes
Chapter 1
Acts FarOPV 1:1  صحیفه اول را انشا نمودم، ای تیوفلس، درباره همه اموری که عیسی به عمل نمودن و تعلیم دادن آنها شروع کرد.
Acts FarOPV 1:2  تا آن روزی که رسولان برگزیده خود را به روح‌القدس حکم کرده، بالا برده شد.
Acts FarOPV 1:3  که بدیشان نیز بعد از زحمت کشیدن خود، خویشتن را زنده ظاهر کرد به دلیلهای بسیار که در مدت چهل روز بر ایشان ظاهر می‌شد و درباره امور ملکوت خدا سخن می‌گفت.
Acts FarOPV 1:4  و چون با ایشان جمع شد، ایشان راقدغن فرمود که «از اورشلیم جدا مشوید، بلکه منتظر آن وعده پدر باشید که از من شنیده‌اید.
Acts FarOPV 1:5  زیرا که یحیی به آب تعمید می‌داد، لیکن شمابعد از اندک ایامی، به روح‌القدس تعمید خواهیدیافت.»
Acts FarOPV 1:6  پس آنانی که جمع بودند، از او سوال نموده، گفتند: «خداوندا آیا در این وقت ملکوت را براسرائیل باز برقرار خواهی داشت؟»
Acts FarOPV 1:7  بدیشان گفت: «از شما نیست که زمانها و اوقاتی را که پدردر قدرت خود نگاه داشته است بدانید.
Acts FarOPV 1:8  لیکن چون روح‌القدس بر شما می‌آید، قوت خواهیدیافت و شاهدان من خواهید بود، در اورشلیم وتمامی یهودیه و سامره و تا اقصای جهان.»
Acts FarOPV 1:9  و چون این را گفت، وقتی که ایشان همی نگریستند، بالا برده شد و ابری او را از چشمان ایشان در ربود.
Acts FarOPV 1:10  و چون به سوی آسمان چشم دوخته می‌بودند، هنگامی که او می‌رفت، ناگاه دومرد سفیدپوش نزد ایشان ایستاده،
Acts FarOPV 1:11  گفتند: «ای مردان جلیلی چرا ایستاده، به سوی آسمان نگرانید؟ همین عیسی که از نزد شما به آسمان بالابرده شد، باز خواهد آمد به همین طوری که او رابه سوی آسمان روانه دیدید.»
Acts FarOPV 1:12  آنگاه به اورشلیم مراجعت کردند، از کوه مسمی به زیتون که نزدیک به اورشلیم به مسافت سفر یک روز سبت است.
Acts FarOPV 1:13  و چون داخل شدند، به بالاخانه‌ای برآمدند که در آنجا پطرس و یوحناو یعقوب و اندریاس و فیلپس و توما و برتولما ومتی و یعقوب بن حلفی و شمعون غیور و یهودای برادر بعقوب مقیم بودند.
Acts FarOPV 1:14  و جمیع اینها با زنان و مریم مادر عیسی و برادران او به یکدل درعبادت و دعا مواظب می‌بودند.
Acts FarOPV 1:15  و در آن ایام، پطرس در میان برادران که عدد اسامی ایشان جمله قریب به صد و بیست بود برخاسته، گفت:
Acts FarOPV 1:16  «ای برادران، می‌بایست آن نوشته تمام شود که روح‌القدس از زبان داودپیش گفت درباره یهودا که راهنما شد برای آنانی که عیسی را گرفتند.
Acts FarOPV 1:17  که او با ما محسوب شده، نصیبی در این خدمت یافت.
Acts FarOPV 1:18  پس او از اجرت ظلم خود، زمینی خریده، به روی درافتاده، ازمیان پاره شد و تمامی امعایش ریخته گشت.
Acts FarOPV 1:19  وبر تمام سکنه اورشلیم معلوم گردید چنانکه آن زمین در لغت ایشان به حقل دما، یعنی زمین خون نامیده شد.
Acts FarOPV 1:20  زیرا در کتاب زبور مکتوب است که خانه او خراب بشود و هیچ‌کس در آن مسکن نگیرد و نظارتش را دیگری ضبط نماید.
Acts FarOPV 1:21  الحال می‌باید از آن مردمانی که همراهان ما بودند، درتمام آن مدتی که عیسی خداوند با ما آمد و رفت می‌کرد،
Acts FarOPV 1:22  از زمان تعمید یحیی، تا روزی که ازنزد ما بالا برده شد، یکی از ایشان با ما شاهدبرخاستن او بشود.»
Acts FarOPV 1:23  آنگاه دو نفر یعنی یوسف مسمی به برسباکه به یوستس ملقب بود و متیاس را برپا داشتند،
Acts FarOPV 1:24  و دعا کرده، گفتند: «تو‌ای خداوند که عارف قلوب همه هستی، بنما کدام‌یک از این دو رابرگزیده‌ای
Acts FarOPV 1:25  تا قسمت این خدمت و رسالت رابیابد که یهودا از آن باز افتاده، به مکان خودپیوست.»
Acts FarOPV 1:26  پس قرعه به نام ایشان افکندند وقرعه به نام متیاس برآمد و او با یازده رسول محسوب گشت.
Chapter 2
Acts FarOPV 2:1  و چون روز پنطیکاست رسید، به یک دل در یکجا بودند.
Acts FarOPV 2:2  که ناگاه آوازی چون صدای وزیدن باد شدید از آسمان آمد و تمام آن خانه را که در آنجا نشسته بودند پر ساخت.
Acts FarOPV 2:3  وزبانه های منقسم شده، مثل زبانه های آتش بدیشان ظاهر گشته، بر هر یکی از ایشان قرار گرفت.
Acts FarOPV 2:4  و همه از روح‌القدس پر گشته، به زبانهای مختلف، به نوعی که روح بدیشان قدرت تلفظ بخشید، به سخن‌گفتن شروع کردند.
Acts FarOPV 2:5  و مردم یهود دین دار از هر طایفه زیر فلک دراورشلیم منزل می‌داشتند.
Acts FarOPV 2:6  پس چون این صدابلند شد گروهی فراهم شده در حیرت افتادندزیرا هر کس لغت خود را از ایشان شنید.
Acts FarOPV 2:7  و همه مبهوت و متعجب شده به یکدیگر می‌گفتند: «مگر همه اینها که حرف می‌زنند جلیلی نیستند؟
Acts FarOPV 2:8  پس چون است که هر یکی از ما لغت خود را که در آن تولد یافته‌ایم می‌شنویم؟
Acts FarOPV 2:9  پارتیان و مادیان و عیلامیان و ساکنان جزیره و یهودیه و کپدکیا وپنطس و آسیا
Acts FarOPV 2:10  و فریجیه و پمفلیه و مصر ونواحی لبیا که متصل به قیروان است و غربا از روم یعنی یهودیان و جدیدان
Acts FarOPV 2:11  و اهل کریت و عرب اینها را می‌شنویم که به زبانهای ما ذکر کبریایی خدا می‌کنند.»
Acts FarOPV 2:12  پس همه در حیرت و شک افتاده، به یکدیگر گفتند: «این به کجا خواهدانجامید؟»
Acts FarOPV 2:13  اما بعضی استهزاکنان گفتند که «ازخمر تازه مست شده‌اند!»
Acts FarOPV 2:14  پس پطرس با آن یازده برخاسته، آواز خودرا بلند کرده، بدیشان گفت: «ای مردان یهود وجمیع سکنه اورشلیم، این را بدانید و سخنان مرافرا‌گیرید.
Acts FarOPV 2:15  زیرا که اینها مست نیستند چنانکه شما گمان می‌برید، زیرا که ساعت سوم از روزاست.
Acts FarOPV 2:16  بلکه این همان است که یوئیل نبی گفت
Acts FarOPV 2:17  که "خدا می‌گوید در ایام آخر چنین خواهدبود که از روح خود بر تمام بشر خواهم ریخت وپسران و دختران شما نبوت کنند و جوانان شما رویاها و پیران شما خوابها خواهند دید؛
Acts FarOPV 2:18  و برغلامان و کنیزان خود در آن ایام از روح خودخواهم ریخت و ایشان نبوت خواهند نمود.
Acts FarOPV 2:19  واز بالا در افلاک، عجایب و از پایین در زمین، آیات را از خون و آتش و بخار دود به ظهور آورم.
Acts FarOPV 2:20  خورشید به ظلمت و ماه به خون مبدل گرددقبل از وقوع روز عظیم مشهور خداوند.
Acts FarOPV 2:21  وچنین خواهد بود که هر‌که نام خداوند را بخواند، نجات یابد."
Acts FarOPV 2:22  «ای مردان اسرائیلی این سخنان را بشنوید. عیسی ناصری مردی که نزد شما از جانب خدامبرهن گشت به قوات و عجایب و آیاتی که خدادر میان شما از او صادر گردانید، چنانکه خودمی دانید،
Acts FarOPV 2:23  این شخص چون برحسب اراده مستحکم و پیشدانی خدا تسلیم شد، شما به‌دست گناهکاران بر صلیب کشیده، کشتید،
Acts FarOPV 2:24  که خدا دردهای موت را گسسته، او را برخیزانیدزیرا محال بود که موت او را در بند نگاه دارد،
Acts FarOPV 2:25  زیرا که داود درباره وی می‌گوید: "خداوند راهمواره پیش روی خود دیده‌ام که به‌دست راست من است تا جنبش نخورم؛
Acts FarOPV 2:26  از این سبب دلم شادگردید و زبانم به وجد آمد بلکه جسدم نیز در امیدساکن خواهد بود؛
Acts FarOPV 2:27  زیرا که نفس مرا در عالم اموات نخواهی گذاشت و اجازت نخواهی داد که قدوس تو فساد را ببیند.
Acts FarOPV 2:28  طریقهای حیات را به من آموختی و مرا از روی خود به خرمی سیرگردانیدی."
Acts FarOPV 2:29  «ای برادران، می‌توانم درباره داود پطریارخ با شما بی‌محابا سخن گویم که او وفات نموده، دفن شد و مقبره او تا امروز در میان ماست.
Acts FarOPV 2:30  پس چون نبی بود و دانست که خدا برای او قسم خوردکه از ذریت صلب او بحسب جسد، مسیح رابرانگیزاند تا بر تخت او بنشیند،
Acts FarOPV 2:31  درباره قیامت مسیح پیش دیده، گفت که نفس او در عالم اموات گذاشته نشود و جسد او فساد را نبیند.
Acts FarOPV 2:32  پس همان عیسی را خدا برخیزانید و همه ما شاهد برآن هستیم.
Acts FarOPV 2:33  پس چون به‌دست راست خدا بالابرده شد، روح‌القدس موعود را از پدر یافته، این را که شما حال می‌بینید و می‌شنوید ریخته است.
Acts FarOPV 2:34  زیرا که داود به آسمان صعود نکرد لیکن خودمی گوید "خداوند به خداوند من گفت بر دست راست من بنشین
Acts FarOPV 2:35  تا دشمنانت را پای انداز توسازم."
Acts FarOPV 2:36  پس جمیع خاندان اسرائیل یقین بدانندکه خدا همین عیسی را که شما مصلوب کردیدخداوند و مسیح ساخته است.»
Acts FarOPV 2:37  چون شنیدند دلریش گشته، به پطرس وسایر رسولان گفتند: «ای برادران چه کنیم؟»
Acts FarOPV 2:38  پطرس بدیشان گفت: «توبه کنید و هر یک ازشما به اسم عیسی مسیح بجهت آمرزش گناهان تعمید گیرید و عطای روح‌القدس را خواهیدیافت.
Acts FarOPV 2:39  زیرا که این وعده است برای شما وفرزندان شما و همه آنانی که دورند یعنی هرکه خداوند خدای ما او را بخواند.»
Acts FarOPV 2:40  و به سخنان بسیار دیگر، بدیشان شهادت داد و موعظه نموده، گفت که «خود را از این فرقه کجرو رستگارسازید.»
Acts FarOPV 2:41  پس ایشان کلام او را پذیرفته، تعمیدگرفتند و در همان روز تخمین سه هزار نفر بدیشان پیوستند
Acts FarOPV 2:42  و در تعلیم رسولان ومشارکت ایشان و شکستن نان و دعاها مواظبت می‌نمودند.
Acts FarOPV 2:43  و همه خلق ترسیدند و معجزات وعلامات بسیار از دست رسولان صادر می‌گشت.
Acts FarOPV 2:44  و همه ایمانداران با هم می‌زیستند و درهمه‌چیز شریک می‌بودند
Acts FarOPV 2:45  و املاک و اموال خود را فروخته، آنها را به هر کس به قدراحتیاجش تقسیم می‌کردند.
Acts FarOPV 2:46  و هر روزه درهیکل به یکدل پیوسته می‌بودند و در خانه‌ها نان را پاره می‌کردند و خوراک را به خوشی وساده دلی می‌خوردند.
Acts FarOPV 2:47  و خدا را حمد می‌گفتندو نزد تمامی خلق عزیز می‌گردیدند و خداوند هرروزه ناجیان را بر کلیسا می‌افزود.
Chapter 3
Acts FarOPV 3:1  و در ساعت نهم، وقت نماز، پطرس و یوحنا با هم به هیکل می‌رفتند.
Acts FarOPV 3:2  ناگاه مردی را که لنگ مادرزاد بود می‌بردند که او را هرروزه بر آن در هیکل که جمیل نام داردمی گذاشتند تا از روندگان به هیکل صدقه بخواهد.
Acts FarOPV 3:3  آن شخص چون پطرس و یوحنا رادید که می‌خواهند به هیکل داخل شوند، صدقه خواست.
Acts FarOPV 3:4  اما پطرس با یوحنا بر وی نیک نگریسته، گفت: «به ما بنگر.»
Acts FarOPV 3:5  پس بر ایشان نظرافکنده، منتظر بود که از ایشان چیزی بگیرد.
Acts FarOPV 3:6  آنگاه پطرس گفت: «مرا طلا و نقره نیست، اماآنچه دارم به تو می‌دهم. به نام عیسی مسیح ناصری برخیز و بخرام!»
Acts FarOPV 3:7  و دست راستش راگرفته او را برخیزانید که در ساعت پایها و ساقهای او قوت گرفت
Acts FarOPV 3:8  و برجسته بایستاد وخرامید و با ایشان خرامان و جست و خیزکنان وخدا را حمدگویان داخل هیکل شد.
Acts FarOPV 3:9  و جمیع قوم او را خرامان و خدا راتسبیح خوانان دیدند.
Acts FarOPV 3:10  و چون او را شناختند که همان است که به در جمیل هیکل بجهت صدقه می‌نشست، به‌سبب این امر که بر او واقع شد، متعجب و متحیر گردیدند.
Acts FarOPV 3:11  و چون آن لنگ شفایافته به پطرس و یوحنا متمسک بود، تمامی قوم در رواقی که به سلیمانی مسمی است، حیرت زده بشتاب گرد ایشان جمع شدند.
Acts FarOPV 3:12  آنگاه پطرس ملتفت شده، بدان جماعت خطاب کرد که «ای مردان اسرائیلی، چرا از این کار تعجب دارید و چرا بر ما چشم دوخته‌اید که گویا به قوت و تقوای خود این شخص را خرامان ساختیم؟
Acts FarOPV 3:13  خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خدای اجداد ما، بنده خود عیسی را جلال داد که شما تسلیم نموده، او را در حضور پیلاطس انکارکردید، هنگامی که او حکم به رهانیدنش داد.
Acts FarOPV 3:14  اما شما آن قدوس و عادل را منکر شده، خواستید که مردی خون ریز به شما بخشیده شود.
Acts FarOPV 3:15  و رئیس حیات را کشتید که خدا او را ازمردگان برخیزانید و ما شاهد بر او هستیم.
Acts FarOPV 3:16  و به‌سبب ایمان به اسم او، اسم او این شخص را که می‌بینید و می‌شناسید قوت بخشیده است. بلی آن ایمانی که به وسیله اوست این کس را پیش روی همه شما این صحت کامل داده است.
Acts FarOPV 3:17  «و الحال‌ای برادران، می‌دانم که شما وچنین حکام شما این را به‌سبب ناشناسایی کردید.
Acts FarOPV 3:18  و لیکن خدا آن اخباری را که به زبان جمیع انبیای خود، پیش گفته بود که مسیح باید زحمت بیند، همینطور به انجام رسانید.
Acts FarOPV 3:19  پس توبه وبازگشت کنید تا گناهان شما محو گردد و تا اوقات استراحت از حضور خداوند برسد.
Acts FarOPV 3:20  و عیسی مسیح را که از اول برای شما اعلام شده بودبفرستد،
Acts FarOPV 3:21  که می‌باید آسمان او را پذیرد تا زمان معاد همه‌چیز که خدا از بدوعالم به زبان جمیع انبیای مقدس خود، از آن اخبار نمود.
Acts FarOPV 3:22  زیراموسی به اجداد گفت که خداوند خدای شما نبی مثل من، از میان برادران شما برای شما برخواهدانگیخت. کلام او را در هر‌چه به شما تکلم کندبشنوید؛
Acts FarOPV 3:23  و هر نفسی که آن نبی را نشنود، از قوم منقطع گردد.
Acts FarOPV 3:24  و جمیع انبیا نیز از سموئیل وآنانی که بعد از او تکلم کردند از این ایام اخبارنمودند.
Acts FarOPV 3:25  شما هستید اولاد پیغمبران و آن عهدی که خدا با اجداد ما بست، وقتی که به ابراهیم گفت از ذریت تو جمیع قبایل زمین، برکت خواهند یافت
Acts FarOPV 3:26  برای شما اولا خدا بنده خودعیسی را برخیزانیده، فرستاد تا شما را برکت دهدبه برگردانیدن هر یکی از شما از گناهانش.»
Chapter 4
Acts FarOPV 4:1  و چون ایشان با قوم سخن می‌گفتند، کهنه وسردار سپاه هیکل و صدوقیان بر سر ایشان تاختند،
Acts FarOPV 4:2  چونکه مضطرب بودند از اینکه ایشان قوم را تعلیم می‌دادند و در عیسی به قیامت ازمردگان اعلام می‌نمودند.
Acts FarOPV 4:3  پس دست بر ایشان انداخته، تا فردا محبوس نمودند زیرا که آن، وقت عصر بود.
Acts FarOPV 4:4  اما بسیاری از آنانی که کلام را شنیدند ایمان آوردند و عدد ایشان قریب به پنج هزاررسید.
Acts FarOPV 4:5  بامدادان روسا و مشایخ و کاتبان ایشان دراورشلیم فراهم آمدند،
Acts FarOPV 4:6  با حنای رئیس کهنه وقیافا و یوحنا و اسکندر و همه کسانی که از قبیله رئیس کهنه بودند.
Acts FarOPV 4:7  و ایشان را در میان بداشتند واز ایشان پرسیدند که «شما به کدام قوت و به چه نام این کار را کرده‌اید؟»
Acts FarOPV 4:8  آنگاه پطرس ازروح‌القدس پر شده، بدیشان گفت: «ای روسای قوم و مشایخ اسرائیل،
Acts FarOPV 4:9  اگر امروز از ما بازپرس می‌شود درباره احسانی که بدین مرد ضعیف شده، یعنی به چه سبب او صحت یافته است،
Acts FarOPV 4:10  جمیع شما و تمام قوم اسرائیل را معلوم باد که به نام عیسی مسیح ناصری که شما مصلوب کردید و خدا او را از مردگان برخیزانید، در او این کس به حضور شما تندرست ایستاده است.
Acts FarOPV 4:11  این است آن سنگی که شما معماران آن را رد کردید والحال سر زاویه شده است.
Acts FarOPV 4:12  و در هیچ‌کس غیراز او نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطانشده که بدان باید ما نجات یابیم.»
Acts FarOPV 4:13  پس چون دلیری پطرس و یوحنا را دیدندو دانستند که مردم بی‌علم و امی هستند، تعجب کردند و ایشان را شناختند که از همراهان عیسی بودند.
Acts FarOPV 4:14  و چون آن شخص را که شفا یافته بود باایشان ایستاده دیدند، نتوانستند به ضد ایشان چیزی گویند.
Acts FarOPV 4:15  پس حکم کردند که ایشان ازمجلس بیرون روند و با یکدیگر مشورت کرده، گفتند
Acts FarOPV 4:16  که «با این دو شخص چه کنیم؟ زیرا که برجمیع سکنه اورشلیم واضح شد که معجزه‌ای آشکار از ایشان صادر گردید و نمی توانیم انکار کرد.
Acts FarOPV 4:17  لیکن تا بیشتر در میان قوم شیوع نیابد، ایشان را سخت تهدید کنیم که دیگر با هیچ‌کس این اسم را به زبان نیاورند.»
Acts FarOPV 4:18  پس ایشان راخواسته قدغن کردند که هرگز نام عیسی را بر زبان نیاورند و تعلیم ندهند.
Acts FarOPV 4:19  اما پطرس و یوحنا درجواب ایشان گفتند: «اگر نزد خدا صواب است که اطاعت شما را بر اطاعت خدا ترجیح دهیم حکم کنید.
Acts FarOPV 4:20  زیرا که ما را امکان آن نیست که آنچه دیده و شنیده‌ایم، نگوییم.»
Acts FarOPV 4:21  و چون ایشان رازیاد تهدید نموده بودند، آزاد ساختند چونکه راهی نیافتند که ایشان را معذب سازند به‌سبب قوم زیرا همه به واسطه آن ماجرا خدا را تمجیدمی نمودند،
Acts FarOPV 4:22  زیرا آن شخص که معجزه شفا دراو پدید گشت، بیشتر از چهل ساله بود.
Acts FarOPV 4:23  و چون رهایی یافتند، نزد رفقای خودرفتند و ایشان را از آنچه روسای کهنه و مشایخ بدیشان گفته بودند، مطلع ساختند.
Acts FarOPV 4:24  چون این راشنیدند، آواز خود را به یکدل به خدا بلند کرده، گفتند: «خداوندا، تو آن خدا هستی که آسمان وزمین و دریا و آنچه در آنها است آفریدی،
Acts FarOPV 4:25  که بوسیله روح‌القدس به زبان پدر ما و بنده خودداود گفتی "چرا امت‌ها هنگامه می‌کنند و قومها به باطل می‌اندیشند؛
Acts FarOPV 4:26  سلاطین زمین برخاستند وحکام با هم مشورت کردند، برخلاف خداوند وبرخلاف مسیحش."
Acts FarOPV 4:27  زیرا که فی الواقع بر بنده قدوس تو عیسی که او را مسح کردی، هیرودیس و پنطیوس پیلاطس با امت‌ها و قومهای اسرائیل با هم جمع شدند،
Acts FarOPV 4:28  تا آنچه را که دست و رای تو از قبل مقدر فرموده بود، به‌جا آورند.
Acts FarOPV 4:29  و الان ای خداوند، به تهدیدات ایشان نظر کن و غلامان خود را عطا فرما تا به دلیری تمام به کلام تو سخن گویند،
Acts FarOPV 4:30  به دراز کردن دست خود، بجهت شفادادن و جاری کردن آیات و معجزات به نام بنده قدوس خود عیسی.»
Acts FarOPV 4:31  و چون ایشان دعا کرده بودند، مکانی که درآن جمع بودند به حرکت آمد و همه به روح‌القدس پر شده، کلام خدا را به دلیری می‌گفتند.
Acts FarOPV 4:32  و جمله مومنین را یک دل و یک جان بود، بحدی که هیچ‌کس چیزی از اموال خودرا از آن خود نمی دانست، بلکه همه‌چیز رامشترک می‌داشتند.
Acts FarOPV 4:33  و رسولان به قوت عظیم به قیامت عیسی خداوند شهادت می‌دادند و فیضی عظیم برهمگی ایشان بود.
Acts FarOPV 4:34  زیرا هیچ‌کس از آن گروه محتاج نبود زیرا هر‌که صاحب زمین یا خانه بود، آنها را فروختند و قیمت مبیعات را آورده،
Acts FarOPV 4:35  به قدمهای رسولان می‌نهادند و به هر یک بقدراحتیاجش تقسیم می‌نمودند.
Acts FarOPV 4:36  و یوسف که رسولان او را برنابا یعنی ابن الوعظ لقب دادند، مردی از سبط لاوی و از طایفه قپرسی،
Acts FarOPV 4:37  زمینی را که داشت فروخته، قیمت آن را آورد و پیش قدمهای رسولان گذارد.
Chapter 5
Acts FarOPV 5:1  اما شخصی حنانیا نام، با زوجه‌اش سفیره ملکی فروخته،
Acts FarOPV 5:2  قدری از قیمت آن را به اطلاع زن خود نگاه داشت و قدری از آن راآورده، نزد قدمهای رسولان نهاد.
Acts FarOPV 5:3  آنگاه پطرس گفت: «ای حنانیا چرا شیطان دل تو را پر ساخته است تا روح‌القدس را فریب دهی و مقداری ازقیمت زمین را نگاه داری؟
Acts FarOPV 5:4  آیا چون داشتی از آن تو نبود و چون فروخته شد در اختیار تو نبود؟ چرا این را در دل خود نهادی؟ به انسان دروغ نگفتی بلکه به خدا.»
Acts FarOPV 5:5  حنانیا چون این سخنان راشنید افتاده، جان بداد و خوفی شدید بر همه شنوندگان این چیزها مستولی گشت.
Acts FarOPV 5:6  آنگاه جوانان برخاسته، او را کفن کردند و بیرون برده، دفن نمودند.
Acts FarOPV 5:7  و تخمین سه ساعت گذشت که زوجه‌اش ازماجرا مطلع نشده درآمد.
Acts FarOPV 5:8  پطرس بدو گفت: «مرابگو که آیا زمین را به همین قیمت فروختید؟» گفت: «بلی، به همین.»
Acts FarOPV 5:9  پطرس به وی گفت: «برای چه متفق شدید تا روح خداوند را امتحان کنید؟ اینک پایهای آنانی که شوهر تو را دفن کردند، بر آستانه است و تو را هم بیرون خواهندبرد.»
Acts FarOPV 5:10  در ساعت پیش قدمهای او افتاده، جان بداد و جوانان داخل شده، او را مرده یافتند. پس بیرون برده، به پهلوی شوهرش دفن کردند.
Acts FarOPV 5:11  وخوفی شدید تمامی کلیسا و همه آنانی را که این را شنیدند، فرو گرفت.
Acts FarOPV 5:12  و آیات و معجزات عظیمه از دستهای رسولان در میان قوم به ظهور می‌رسید و همه به یکدل در رواق سلیمان می‌بودند.
Acts FarOPV 5:13  اما احدی ازدیگران جرات نمی کرد که بدیشان ملحق شود، لیکن خلق، ایشان را محترم می‌داشتند.
Acts FarOPV 5:14  وبیشتر ایمانداران به خداوند متحد می‌شدند، انبوهی از مردان و زنان،
Acts FarOPV 5:15  بقسمی که مریضان رادر کوچه‌ها بیرون آوردند و بر بسترها و تختهاخوابانیدند تا وقتی که پطرس آید، اقلا سایه او بربعضی از ایشان بیفتد.
Acts FarOPV 5:16  و گروهی از بلدان اطراف اورشلیم، بیماران و رنج دیدگان ارواح پلیده را آورده، جمع شدند و جمیع ایشان شفایافتند.
Acts FarOPV 5:17  اما رئیس کهنه و همه رفقایش که از طایفه صدوقیان بودند، برخاسته، به غیرت پر گشتند
Acts FarOPV 5:18  و بر رسولان دست انداخته، ایشان را در زندان عام انداختند.
Acts FarOPV 5:19  شبانگاه فرشته خداوند درهای زندان را باز کرده و ایشان را بیرون آورده، گفت:
Acts FarOPV 5:20  «بروید و در هیکل ایستاده، تمام سخنهای این حیات را به مردم بگویید.
Acts FarOPV 5:21  چون این را شنیدند، وقت فجر به هیکل درآمده، تعلیم دادند.
Acts FarOPV 5:22  پس خادمان رفته، ایشان را در زندان نیافتند و برگشته، خبر داده،
Acts FarOPV 5:23  گفتند که «زندان را به احتیاط تمام بسته یافتیم و پاسبانان را بیرون درها ایستاده، لیکن چون باز کردیم، هیچ‌کس را در آن نیافتیم.»
Acts FarOPV 5:24  چون کاهن و سردار سپاه هیکل و روسای کهنه این سخنان را شنیدند، درباره ایشان در حیرت افتادند که «این چه خواهد شد؟»
Acts FarOPV 5:25  آنگاه کسی آمده ایشان را آگاهانید که اینک آن کسانی که محبوس نمودید، در هیکل ایستاده، مردم راتعلیم می‌دهند.
Acts FarOPV 5:26  پس سردار سپاه با خادمان رفته ایشان را آوردند، لیکن نه به زور زیرا که ازقوم ترسیدند که مبادا ایشان را سنگسار کنند.
Acts FarOPV 5:27  و چون ایشان را به مجلس حاضر کرده، برپابداشتند، رئیس کهنه از ایشان پرسیده، گفت:
Acts FarOPV 5:28  «مگر شما را قدغن بلیغ نفرمودیم که بدین اسم تعلیم مدهید؟ همانا اورشلیم را به تعلیم خود پرساخته‌اید و می‌خواهید خون این مرد را به گردن ما فرود آرید.»
Acts FarOPV 5:29  پطرس و رسولان در جواب گفتند: «خدا را می‌باید بیشتر از انسان اطاعت نمود.
Acts FarOPV 5:30  خدای پدران ما، آن عیسی را برخیزانیدکه شما به صلیب کشیده، کشتید.
Acts FarOPV 5:31  او را خدا بردست راست خود بالا برده، سرور و نجات‌دهنده ساخت تا اسرائیل را توبه و آمرزش گناهان بدهد.
Acts FarOPV 5:32  و ما هستیم شاهدان او بر این امور، چنانکه روح‌القدس نیز است که خدا او را به همه مطیعان او عطا فرموده است.»
Acts FarOPV 5:33  چون شنیدند دلریش گشته، مشورت کردند که ایشان را به قتل رسانند.
Acts FarOPV 5:34  اما شخصی فریسی، غمالائیل نام که مفتی و نزد تمامی خلق محترم بود، در مجلس برخاسته، فرمود تارسولان را ساعتی بیرون برند.
Acts FarOPV 5:35  پس ایشان راگفت: «ای مردان اسرائیلی، برحذر باشید از آنچه می‌خواهید با این اشخاص بکنید.
Acts FarOPV 5:36  زیرا قبل ازاین ایام، تیودا نامی برخاسته، خود را شخصی می‌پنداشت و گروهی قریب به چهار صد نفر بدوپیوستند. او کشته شد و متابعانش نیز پراکنده ونیست گردیدند.
Acts FarOPV 5:37  و بعد از او یهودای جلیلی درایام اسم نویسی خروج کرد و جمعی را در عقب خود کشید. او نیز هلاک شد و همه تابعان اوپراکنده شدند.
Acts FarOPV 5:38  الان به شما می‌گویم از این مردم دست بردارید و ایشان را واگذارید زیرا اگراین رای و عمل از انسان باشد، خود تباه خواهد شد.
Acts FarOPV 5:39  ولی اگر از خدا باشد، نمی توانید آن رابرطرف نمود مبادا معلوم شود که با خدا منازعه می‌کنید.»
Acts FarOPV 5:40  پس به سخن او رضا دادند و رسولان را حاضر ساخته، تازیانه زدند و قدغن نمودند که دیگر به نام عیسی حرف نزنند پس ایشان رامرخص کردند.
Acts FarOPV 5:41  و ایشان از حضور اهل شوراشادخاطر رفتند از آنرو که شایسته آن شمرده شدند که بجهت اسم او رسوایی کشند
Acts FarOPV 5:42  و هرروزه در هیکل و خانه‌ها از تعلیم و مژده دادن که عیسی مسیح است دست نکشیدند.
Chapter 6
Acts FarOPV 6:1  و در آن ایام چون شاگردان زیاد شدند، هلینستیان از عبرانیان شکایت بردند که بیوه‌زنان ایشان در خدمت یومیه بی‌بهره می‌ماندند.
Acts FarOPV 6:2  پس آن دوازده، جماعت شاگردان راطلبیده، گفتند: «شایسته نیست که ما کلام خدا راترک کرده، مائده‌ها را خدمت کنیم.
Acts FarOPV 6:3  لهذا‌ای برادران هفت نفر نیک نام و پر از روح‌القدس وحکمت را از میان خود انتخاب کنید تا ایشان را براین مهم بگماریم.
Acts FarOPV 6:4  اما ما خود را به عبادت وخدمت کلام خواهیم سپرد.»
Acts FarOPV 6:5  پس تمام جماعت بدین سخن رضا دادند و استیفان مردی پر از ایمان و روح‌القدس و فیلپس و پروخرس و نیکانور وتیمون و پرمیناس و نیقولاوس جدید، از اهل انطاکیه را انتخاب کرده،
Acts FarOPV 6:6  ایشان را در حضوررسولان برپا بداشتند و دعا کرده، دست بر ایشان گذاشتند.
Acts FarOPV 6:7  و کلام خدا ترقی نمود و عددشاگردان در اورشلیم بغایت می‌افزود و گروهی عظیم از کهنه مطیع ایمان شدند.
Acts FarOPV 6:8  اما استیفان پر از فیض و قوت شده، آیات ومعجزات عظیمه در میان مردم از او ظاهر می‌شد.
Acts FarOPV 6:9  و تنی چند از کنیسه‌ای که مشهور است به کنیسه لیبرتینیان و قیروانیان و اسکندریان و ازاهل قلیقیا و آسیا برخاسته، با استیفان مباحثه می‌کردند،
Acts FarOPV 6:10  و با آن حکمت و روحی که او سخن می‌گفت، یارای مکالمه نداشتند.
Acts FarOPV 6:11  پس چند نفررا بر این داشتند که بگویند: «این شخص راشنیدیم که به موسی و خدا سخن کفرآمیزمی گفت.»
Acts FarOPV 6:12  پس قوم و مشایخ و کاتبان راشورانیده، بر سر وی تاختند و او را گرفتار کرده، به مجلس حاضر ساختند.
Acts FarOPV 6:13  و شهود کذبه برپاداشته، گفتند که «این شخص از گفتن سخن کفرآمیز بر این مکان مقدس و تورات دست برنمی دارد.
Acts FarOPV 6:14  زیرا او را شنیدیم که می‌گفت این عیسی ناصری این مکان را تباه سازد و رسومی راکه موسی به ما سپرد، تغییر خواهد داد.»
Acts FarOPV 6:15  و همه کسانی که در مجلس حاضر بودند، بر او چشم دوخته، صورت وی را مثل صورت فرشته دیدند.
Chapter 7
Acts FarOPV 7:1  آنگاه رئیس کهنه گفت: «آیا این امور چنین است؟»
Acts FarOPV 7:2  او گفت: «ای برادران و پدران، گوش دهید. خدای ذوالجلال بر پدر ما ابراهیم ظاهر شد وقتی که در جزیره بود قبل از توقفش در حران.
Acts FarOPV 7:3  و بدوگفت: "از وطن خود و خویشانت بیرون شده، به زمینی که تو را نشان دهم برو."
Acts FarOPV 7:4  پس از دیارکلدانیان روانه شده، در حران درنگ نمود؛ و بعداز وفات پدرش، او را کوچ داد به سوی این زمین که شما الان در آن ساکن می‌باشید.
Acts FarOPV 7:5  و او را در این زمین میراثی، حتی بقدر جای پای خود نداد، لیکن وعده داد که آن را به وی و بعد از او به ذریتش به ملکیت دهد، هنگامی که هنوز اولادی نداشت.
Acts FarOPV 7:6  و خدا گفت که "ذریت تو در ملک بیگانه، غریب خواهند بود و مدت چهار صد سال ایشان را به بندگی کشیده، معذب خواهندداشت."
Acts FarOPV 7:7  و خدا گفت: "من بر آن طایفه‌ای که ایشان را مملوک سازند داوری خواهم نمود و بعداز آن بیرون آمده، در این مکان مرا عبادت خواهند نمود."
Acts FarOPV 7:8  و عهد ختنه را به وی داد که بنابراین چون اسحاق را آورد، در روز هشتم او رامختون ساخت و اسحاق یعقوب را و یعقوب دوازده پطریارخ را.
Acts FarOPV 7:9  «و پطریارخان به یوسف حسد برده، او را به مصر فروختند. اما خدا با وی می‌بود
Acts FarOPV 7:10  و او را ازتمامی زحمت او رستگار نموده، در حضورفرعون، پادشاه مصر توفیق و حکمت عطا فرمودتا او را بر مصر و تمام خاندان خود فرمان فرما قرارداد.
Acts FarOPV 7:11  پس قحطی و ضیقی شدید بر همه ولایت مصر و کنعان رخ نمود، بحدی که اجداد ما قوتی نیافتند.
Acts FarOPV 7:12  اما چون یعقوب شنید که در مصر غله یافت می‌شود، بار اول اجداد ما را فرستاد.
Acts FarOPV 7:13  ودر کرت دوم یوسف خود را به برادران خودشناسانید و قبیله یوسف به نظر فرعون رسیدند.
Acts FarOPV 7:14  پس یوسف فرستاده، پدر خود یعقوب و سایرعیالش را که هفتاد و پنج نفر بودند، طلبید.
Acts FarOPV 7:15  پس یعقوب به مصر فرود آمده، او و اجداد ما وفات یافتند.
Acts FarOPV 7:16  و ایشان را به شکیم برده، در مقبره‌ای که ابراهیم از بنی حمور، پدر شکیم به مبلغی خریده بود، دفن کردند.
Acts FarOPV 7:17  «و چون هنگام وعده‌ای که خدا با ابراهیم قسم خورده بود نزدیک شد، قوم در مصر نموکرده، کثیر می‌گشتند.
Acts FarOPV 7:18  تا وقتی که پادشاه دیگرکه یوسف را نمی شناخت برخاست.
Acts FarOPV 7:19  او با قوم ما حیله نموده، اجداد ما را ذلیل ساخت تا اولادخود را بیرون انداختند تا زیست نکنند.
Acts FarOPV 7:20  در آن وقت موسی تولد یافت وبغایت جمیل بوده، مدت سه ماه در خانه پدر خود پرورش یافت.
Acts FarOPV 7:21  و چون او را بیرون افکندند، دختر فرعون او رابرداشته، برای خود به فرزندی تربیت نمود.
Acts FarOPV 7:22  وموسی در تمامی حکمت اهل مصر تربیت یافته، در قول و فعل قوی گشت.
Acts FarOPV 7:23  چون چهل سال ازعمر وی سپری گشت، به‌خاطرش رسید که ازبرادران خود، خاندان اسرائیل تفقد نماید.
Acts FarOPV 7:24  وچون یکی را مظلوم دید او را حمایت نمود وانتقام آن عاجز را کشیده، آن مصری را بکشت.
Acts FarOPV 7:25  پس گمان برد که بردرانش خواهند فهمید که خدا به‌دست او ایشان را نجات خواهد داد. امانفهمیدند.
Acts FarOPV 7:26  و در فردای آن روز خود را به دو نفراز ایشان که منازعه می‌نمودند، ظاهر کرد وخواست مابین ایشان مصالحه دهد. پس گفت: "ای مردان، شما برادر می‌باشید. به یکدیگر چرا ظلم می‌کنید؟"
Acts FarOPV 7:27  آنگاه آنکه بر همسایه خودتعدی می‌نمود، او را رد کرده، گفت: "که تو را بر ماحاکم و داور ساخت؟
Acts FarOPV 7:28  آیا می‌خواهی مرابکشی چنانکه آن مصری را دیروز کشتی؟"
Acts FarOPV 7:29  پس موسی از این سخن فرار کرده، در زمین مدیان غربت اختیار کرد و در آنجا دو پسر آورد.
Acts FarOPV 7:30  و چون چهل سال گذشت، در بیابان کوه سینا، فرشته خداوند در شعله آتش از بوته به وی ظاهر شد.
Acts FarOPV 7:31  موسی چون این را دید از آن رویا درعجب شد و چون نزدیک می‌آمد تا نظر کند، خطاب از خداوند به وی رسید
Acts FarOPV 7:32  که "منم خدای پدرانت، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب." آنگاه موسی به لرزه درآمده، جسارت نکرد که نظر کند.
Acts FarOPV 7:33  خداوند به وی گفت: "نعلین از پایهایت بیرون کن زیرا جایی که در آن ایستاده‌ای، زمین مقدس است.
Acts FarOPV 7:34  همانا مشقت قوم خود را که در مصرند دیدم و ناله ایشان راشنیدم و برای رهانیدن ایشان نزول فرمودم. الحال بیا تا تو را به مصر فرستم."
Acts FarOPV 7:35  همان موسی را که رد کرده، گفتند: "که تو را حاکم و داورساخت؟" خدا حاکم و نجات‌دهنده مقرر فرموده، به‌دست فرشته‌ای که در بوته بر وی ظاهر شد، فرستاد.
Acts FarOPV 7:36  او با معجزات و آیاتی که مدت چهل سال در زمین مصر و بحر قلزم و صحرا به ظهورمی آورد، ایشان را بیرون آورد.
Acts FarOPV 7:37  این همان موسی است که به بنی‌اسرائیل گفت: "خدا نبی‌ای را مثل من از میان برادران شما برای شما مبعوث خواهد کرد. سخن او را بشنوید."
Acts FarOPV 7:38  همین است آنکه در جماعت در صحرا باآن فرشته‌ای که در کوه سینا بدو سخن می‌گفت وبا پدران ما بود و کلمات زنده را یافت تا به مارساند،
Acts FarOPV 7:39  که پدران ما نخواستند او را مطیع شوندبلکه او را رد کرده، دلهای خود را به سوی مصرگردانیدند،
Acts FarOPV 7:40  و به هارون گفتند: "برای ما خدایان ساز که در‌پیش ما بخرامند زیرا این موسی که ما رااز زمین مصر برآورد، نمی دانیم او را چه شده است."
Acts FarOPV 7:41  پس در آن ایام گوساله‌ای ساختند وبدان بت قربانی گذرانیده به اعمال دستهای خودشادی کردند.
Acts FarOPV 7:42  از این جهت خدا رو گردانیده، ایشان را واگذاشت تا جنود آسمان را پرستش نمایند، چنانکه در صحف انبیا نوشته شده است که "ای خاندان اسرائیل، آیا مدت چهل سال دربیابان برای من قربانی‌ها و هدایا گذرانیدید؟
Acts FarOPV 7:43  وخیمه ملوک و کوکب، خدای خود رمفان رابرداشتید یعنی اصنامی را که ساختید تا آنها راعبادت کنید. پس شما را بدان طرف بابل منتقل سازم."
Acts FarOPV 7:44  و خیمه شهادت با پدران ما در صحرابود چنانکه امر فرموده، به موسی گفت: "آن رامطابق نمونه‌ای که دیده‌ای بساز."
Acts FarOPV 7:45  و آن را اجداد ما یافته، همراه یوشع درآوردند به ملک امت هایی که خدا آنها را ازپیش روی پدران ما بیرون افکند تا ایام داود.
Acts FarOPV 7:46  که او در حضور خدا مستفیض گشت و درخواست نمود که خود مسکنی برای خدای یعقوب پیدانماید.
Acts FarOPV 7:47  اما سلیمان برای او خانه‌ای بساخت.
Acts FarOPV 7:48  و لیکن حضرت اعلی در خانه های مصنوع دستها ساکن نمی شود چنانکه نبی گفته است
Acts FarOPV 7:49  که "خداوند می‌گوید آسمان کرسی من است وزمین پای انداز من. چه خانه‌ای برای من بنامی کنید و محل آرامیدن من کجاست؟
Acts FarOPV 7:50  مگردست من جمیع این چیزها را نیافرید."
Acts FarOPV 7:51  ‌ای گردنکشان که به دل و گوش نامختونید، شما پیوسته با روح‌القدس مقاومت می‌کنید، چنانکه پدران شما همچنین شما.
Acts FarOPV 7:52  کیست ازانبیا که پدران شما بدو جفا نکردند؟ و آنانی راکشتند که از آمدن آن عادلی که شما بالفعل تسلیم کنندگان و قاتلان او شدید، پیش اخبارنمودند.
Acts FarOPV 7:53  شما که به توسط فرشتگان شریعت رایافته، آن را حفظ نکردید!»
Acts FarOPV 7:54  چون این را شنیدند دلریش شده، بر وی دندانهای خود را فشردند.
Acts FarOPV 7:55  اما او از روح‌القدس پر بوده، به سوی آسمان نگریست و جلال خدا رادید و عیسی را بدست راست خدا ایستاده وگفت:
Acts FarOPV 7:56  «اینک آسمان را گشاده، و پسر انسان رابه‌دست راست خدا ایستاده می‌بینم.»
Acts FarOPV 7:57  آنگاه به آواز بلند فریاد برکشیدند و گوشهای خود راگرفته، به یکدل بر او حمله کردند،
Acts FarOPV 7:58  و از شهربیرون کشیده، سنگسارش کردند. و شاهدان، جامه های خود را نزد پایهای جوانی که سولس نام داشت گذاردند.
Acts FarOPV 7:59  و چون استیفان را سنگسارمی کردند، او دعا نموده، گفت: «ای عیسی خداوند، روح مرا بپذیر.»
Acts FarOPV 7:60  پس زانو زده، به آوازبلند ندا در‌داد که «خداوندا این گناه را بر اینهامگیر.» این را گفت و خوابید.
Chapter 8
Acts FarOPV 8:2  و مردان صالح استیفان را دفن کرده، برای وی ماتم عظیمی برپا داشتند.
Acts FarOPV 8:3  اما سولس کلیسا رامعذب می‌ساخت و خانه به خانه گشته، مردان وزنان را برکشیده، به زندان می‌افکند.
Acts FarOPV 8:4  پس آنانی که متفرق شدند، به هر جایی که می‌رسیدند به کلام بشارت می‌دادند.
Acts FarOPV 8:5  اما فیلپس به بلدی از سامره درآمده، ایشان را به مسیح موعظه می‌نمود.
Acts FarOPV 8:6  و مردم به یکدل به سخنان فیلپس گوش دادند، چون معجزاتی را که از اوصادر می‌گشت، می‌شنیدند و می‌دیدند،
Acts FarOPV 8:7  زیرا که ارواح پلید از بسیاری که داشتند نعره زده، بیرون می‌شدند ومفلوجان و لنگان بسیار شفا می‌یافتند.
Acts FarOPV 8:8  و شادی عظیم در آن شهر روی نمود.
Acts FarOPV 8:9  اما مردی شمعون نام قبل از آن در آن قریه بود که جادوگری می‌نمود و اهل سامره را متحیرمی ساخت و خود را شخصی بزرگ می‌نمود،
Acts FarOPV 8:10  بحدی که خرد و بزرگ گوش داده، می‌گفتند: «این است قوت عظیم خدا.»
Acts FarOPV 8:11  و بدو گوش دادنداز آنرو که مدت مدیدی بود از جادوگری اومتحیر می‌شدند.
Acts FarOPV 8:12  لیکن چون به بشارت فیلپس که به ملکوت خدا و نام عیسی مسیح می‌داد، ایمان آوردند، مردان و زنان تعمید یافتند.
Acts FarOPV 8:13  وشمعون نیز خود ایمان آورد و چون تعمید یافت همواره با فیلپس می‌بود و از دیدن آیات و قوات عظیمه که از او ظاهر می‌شد، در حیرت افتاد.
Acts FarOPV 8:14  اما رسولان که در اورشلیم بودند، چون شنیدند که اهل سامره کلام خدا را پذیرفته‌اند، پطرس و یوحنا را نزد ایشان فرستادند.
Acts FarOPV 8:15  وایشان آمده، بجهت ایشان دعا کردند تاروح‌القدس را بیابند،
Acts FarOPV 8:16  زیرا که هنوز بر هیچ‌کس از ایشان نازل نشده بود که به نام خداوند عیسی تعمید یافته بودند و بس.
Acts FarOPV 8:17  پس دستها بر ایشان گذارده، روح‌القدس را یافتند.
Acts FarOPV 8:18  اما شمعون چون دید که محض گذاردن دستهای رسولان روح‌القدس عطا می‌شود، مبلغی پیش ایشان آورده،
Acts FarOPV 8:19  گفت: «مرا نیز این قدرت دهید که به هرکس دست گذارم، روح‌القدس را بیابد.»
Acts FarOPV 8:20  پطرس بدو گفت: «زرت با تو هلاک باد، چونکه پنداشتی که عطای خدا به زر حاصل می‌شود.
Acts FarOPV 8:21  تو را دراین امر، قسمت و بهره‌ای نیست زیرا که دلت درحضور خدا راست نمی باشد.
Acts FarOPV 8:22  پس از این شرارت خود توبه کن و از خدا درخواست کن تاشاید این فکر دلت آمرزیده شود،
Acts FarOPV 8:23  زیرا که تو رامی بینم در زهره تلخ و قید شرارت گرفتاری.»
Acts FarOPV 8:24  شمعون در جواب گفت: «شما برای من به خداوند دعا کنید تا چیزی از آنچه گفتید بر من عارض نشود.»
Acts FarOPV 8:25  پس ارشاد نموده و به کلام خداوند تکلم کرده، به اورشلیم برگشتند و دربسیاری از بلدان اهل سامره بشارت دادند.
Acts FarOPV 8:26  اما فرشته خداوند به فیلپس خطاب کرده، گفت: «برخیز و به‌جانب جنوب، به راهی که ازاورشلیم به سوی غزه می‌رود که صحراست، روانه شو.»
Acts FarOPV 8:27  پس برخاسته، روانه شد که ناگاه شخصی حبشی که خواجه‌سرا و مقتدر نزدکنداکه، ملکه حبش، و بر تمام خزانه او مختاربود، به اورشلیم بجهت عبادت آمده بود.
Acts FarOPV 8:28  و درمراجعت بر ارابه خود نشسته، صحیفه اشعیای نبی را مطالعه می‌کند
Acts FarOPV 8:29  آنگاه روح به فیلپس گفت: «پیش برو و با آن ارابه همراه باش.»
Acts FarOPV 8:30  فیلپس پیش دویده، شنید که اشعیای نبی رامطالعه می‌کند. گفت: «آیا می‌فهمی آنچه رامی خوانی؟»
Acts FarOPV 8:31  گفت: «چگونه می‌توانم؟ مگرآنکه کسی مرا هدایت کند.» و از فیلپس خواهش نمود که سوار شده، با او بنشیند.
Acts FarOPV 8:32  و فقره‌ای ازکتاب که می‌خواند این بود که «مثل گوسفندی که به مذبح برند و چون بره‌ای خاموش نزد پشم برنده خود، همچنین دهان خود را نمی گشاید.
Acts FarOPV 8:33  درفروتنی او انصاف از او منقطع شد و نسب او را که می‌تواند تقریر کرد؟ زیرا که حیات او از زمین برداشته می‌شود.»
Acts FarOPV 8:34  پس خواجه‌سرا به فیلپس ملتفت شده، گفت: «از تو سوال می‌کنم که نبی این را درباره که می‌گوید؟ درباره خود یا درباره کسی دیگر؟»
Acts FarOPV 8:35  آنگاه فیلپس زبان خود را گشود و ازآن نوشته شروع کرده، وی را به عیسی بشارت داد.
Acts FarOPV 8:36  و چون در عرض راه به آبی رسیدند، خواجه گفت: «اینک آب است! از تعمید یافتنم چه چیز مانع می‌باشد؟»
Acts FarOPV 8:37  فیلپس گفت: «هر گاه به تمام دل ایمان آوردی، جایز است.» او درجواب گفت: «ایمان آوردم که عیسی مسیح پسرخداست.»
Acts FarOPV 8:38  پس حکم کرد تا ارابه را نگاه دارندو فیلپس با خواجه‌سرا هر دو به آب فرود شدند. پس او را تعمید داد.
Acts FarOPV 8:39  و چون از آب بالا آمدند، روح خداوند فیلپس را برداشته، خواجه‌سرا دیگراو را نیافت زیرا که راه خود را به خوشی پیش گرفت.
Acts FarOPV 8:40  اما فیلپس در اشدود پیدا شد و در همه شهرها گشته بشارت می‌داد تا به قیصریه رسید.
Chapter 9
Acts FarOPV 9:1  اما سولس هنوز تهدید و قتل بر شاگردان خداوند همی دمید و نزد رئیس کهنه آمد،
Acts FarOPV 9:2  و از او نامه‌ها خواست به سوی کنایسی که دردمشق بود تا اگر کسی را از اهل طریقت خواه مردو خواه زن بیابد، ایشان را بند برنهاده، به اورشلیم بیاورد.
Acts FarOPV 9:3  و در اثنای راه، چون نزدیک به دمشق رسید، ناگاه نوری از آسمان دور او درخشید
Acts FarOPV 9:4  و به زمین افتاده، آوازی شنید که بدو گفت: «ای شاول، شاول، برای چه بر من جفا می‌کنی؟»
Acts FarOPV 9:5  گفت: «خداوندا تو کیستی؟» خداوند گفت: «من آن عیسی هستم که تو بدو جفا می‌کنی.
Acts FarOPV 9:6  لیکن برخاسته، به شهر برو که آنجا به تو گفته می‌شودچه باید کرد.»
Acts FarOPV 9:7  اما آنانی که همسفر او بودند، خاموش ایستادند چونکه آن صدا را شنیدند، لیکن هیچ‌کس را ندیدند.
Acts FarOPV 9:8  پس سولس از زمین برخاسته، چون چشمان خود را گشود، هیچ‌کس را ندید و دستش را گرفته، او را به دمشق بردند،
Acts FarOPV 9:9  و سه روز نابینا بوده، چیزی نخورد و نیاشامید.
Acts FarOPV 9:10  و در دمشق، شاگردی حنانیا نام بود که خداوند در رویا بدو گفت: «ای حنانیا!» عرض کرد: «خداوندا لبیک!»
Acts FarOPV 9:11  خداوند وی را گفت: «برخیز و به کوچه‌ای که آن را راست می‌نامند بشتاب و در خانه یهودا، سولس نام طرسوسی راطلب کن زیرا که اینک دعا می‌کند،
Acts FarOPV 9:12  و شخصی حنانیا نام را در خواب دیده است که آمده، بر اودست گذارد تا بینا گردد.»
Acts FarOPV 9:13  حنانیا جواب داد که «ای خداوند، درباره این شخص از بسیاری شنیده‌ام که به مقدسین تو در اورشلیم چه مشقتهارسانید،
Acts FarOPV 9:14  و در اینجا نیز از روسای کهنه قدرت دارد که هر‌که نام تو را بخواند، او را حبس کند.»
Acts FarOPV 9:15  خداوند وی را گفت: «برو زیرا که او ظرف برگزیده من است تا نام مرا پیش امت‌ها و سلاطین و بنی‌اسرائیل ببرد.
Acts FarOPV 9:16  زیرا که من او را نشان خواهم داد که چقدر زحمتها برای نام من بایدبکشد.»
Acts FarOPV 9:17  پس حنانیا رفته، بدان خانه درآمد و دستهابر وی گذارده، گفت: «ای برادر شاول، خداوندیعنی عیسی که در راهی که می‌آمدی بر تو ظاهرگشت، مرا فرستاد تا بینایی بیابی و از روح‌القدس پر شوی.»
Acts FarOPV 9:18  در ساعت از چشمان او چیزی مثل فلس افتاده، بینایی یافت و برخاسته، تعمیدگرفت.
Acts FarOPV 9:19  و غذا خورده، قوت گرفت و روزی چند با شاگردان در دمشق توقف نمود.
Acts FarOPV 9:20  وبی درنگ، در کنایس به عیسی موعظه می‌نمود که او پسر خداست.
Acts FarOPV 9:21  و آنانی که شنیدند تعجب نموده، گفتند: «مگر این آن کسی نیست که خوانندگان این اسم را در اورشلیم پریشان می‌نمود و در اینجا محض این آمده است تا ایشان را بند نهاده، نزد روسای کهنه برد؟»
Acts FarOPV 9:22  اما سولس بیشتر تقویت یافته، یهودیان ساکن دمشق رامجاب می‌نمود و مبرهن می‌ساخت که همین است مسیح.
Acts FarOPV 9:23  اما بعد از مرور ایام چند یهودیان شورا نمودند تا او را بکشند.
Acts FarOPV 9:24  ولی سولس ازشورای ایشان مطلع شد و شبانه‌روز به دروازه هاپاسبانی می‌نمودند تا او را بکشند.
Acts FarOPV 9:25  پس شاگردان او را در شب در زنبیلی گذارده، از دیوارشهر پایین کردند.
Acts FarOPV 9:26  و چون سولس به اورشلیم رسید، خواست به شاگردان ملحق شود، لیکن همه از او بترسیدندزیرا باور نکردند که از شاگردان است.
Acts FarOPV 9:27  اما برنابااو را گرفته، به نزد رسولان برد و برای ایشان حکایت کرد که چگونه خداوند را در راه دیده وبدو تکلم کرده و چطور در دمشق به نام عیسی به دلیری موعظه می‌نمود.
Acts FarOPV 9:28  و در اورشلیم با ایشان آمد و رفت می‌کرد و به نام خداوند عیسی به دلیری موعظه می‌نمود.
Acts FarOPV 9:29  و با هلینستیان گفتگوو مباحثه می‌کرد. اما درصدد کشتن او برآمدند.
Acts FarOPV 9:30  چون برادران مطلع شدند، او را به قیصریه بردند و از آنجا به طرسوس روانه نمودند.
Acts FarOPV 9:31  آنگاه کلیسا در تمامی یهودیه و جلیل و سامره آرامی یافتند و بنا می‌شدند و در ترس خداوند وبه تسلی روح‌القدس رفتار کرده، همی افزودند.
Acts FarOPV 9:32  اما پطرس در همه نواحی گشته، نزدمقدسین ساکن لده نیز فرود آمد.
Acts FarOPV 9:33  و در آنجاشخصی اینیاس نام یافت که مدت هشت سال ازمرض فالج بر تخت خوابیده بود.
Acts FarOPV 9:34  پطرس وی را گفت: «ای اینیاس، عیسی مسیح تو را شفامی دهد. برخیز و بستر خود را برچین که او درساعت برخاست.»
Acts FarOPV 9:35  و جمیع سکنه لده و سارون او را دیده، به سوی خداوند بازگشت کردند.
Acts FarOPV 9:36  و در یافا، تلمیذه‌ای طابیتا نام بود که معنی آن غزال است. وی از اعمال صالحه و صدقاتی که می‌کرد، پر بود.
Acts FarOPV 9:37  از قضا در آن ایام او بیمارشده، بمرد و او را غسل داده، در بالاخانه‌ای گذاردند.
Acts FarOPV 9:38  و چونکه لده نزدیک به یافا بود وشاگردان شنیدند که پطرس در آنجا است، دو نفرنزد او فرستاده، خواهش کردند که «در‌آمدن نزدما درنگ نکنی.»
Acts FarOPV 9:39  آنگاه پطرس برخاسته، باایشان آمد و چون رسید او را بدان بالاخانه بردندو همه بیوه‌زنان گریه‌کنان حاضر بودند و پیراهنهاو جامه هایی که غزال وقتی که با ایشان بود دوخته بود، به وی نشان می‌دادند.
Acts FarOPV 9:40  اما پطرس همه رابیرون کرده، زانو زد و دعا کرده، به سوی بدن توجه کرد و گفت: «ای طابیتا، برخیز!» که درساعت چشمان خود را باز کرد و پطرس را دیده، بنشست.
Acts FarOPV 9:41  پس دست او را گرفته، برخیزانیدش و مقدسان و بیوه‌زنان را خوانده، او را بدیشان زنده سپرد.
Acts FarOPV 9:42  چون این مقدمه در تمامی یافا شهرت یافت، بسیاری به خداوند ایمان آوردند.
Acts FarOPV 9:43  و دریافا نزد دباغی شمعون نام روزی چند توقف نمود.
Chapter 10
Acts FarOPV 10:1  و در قیصریه مردی کرنیلیوس نام بود، یوزباشی فوجی که به ایطالیانی مشهوراست.
Acts FarOPV 10:2  و او با تمامی اهل بیتش متقی و خداترس بود که صدقه بسیار به قوم می‌داد و پیوسته نزدخدا دعا می‌کرد.
Acts FarOPV 10:3  روزی نزدیک ساعت نهم، فرشته خدا را در عالم رویا آشکارا دید که نزد اوآمده، گفت: «ای کرنیلیوس!»
Acts FarOPV 10:4  آنگاه او بر وی نیک نگریسته و ترسان گشته، گفت: «چیست‌ای خداوند؟» به وی گفت: «دعاها و صدقات تو بجهت یادگاری به نزد خدا برآمد.
Acts FarOPV 10:5  اکنون کسانی به یافا بفرست و شمعون ملقب به پطرس را طلب کن
Acts FarOPV 10:6  که نزد دباغی شمعون نام که خانه‌اش به کناره دریا است، مهمان است. او به تو خواهد گفت که تو را چه باید کرد.
Acts FarOPV 10:7  و چون فرشته‌ای که به وی سخن می‌گفت غایب شد، دو نفر از نوکران خود ویک سپاهی متقی از ملازمان خاص خویشتن راخوانده،
Acts FarOPV 10:8  تمامی ماجرا را بدیشان باز‌گفته، ایشان را به یافا فرستاد.
Acts FarOPV 10:9  روز دیگر چون از سفر نزدیک به شهرمی رسیدند، قریب به ساعت ششم، پطرس به بام خانه برآمد تا دعا کند.
Acts FarOPV 10:10  و واقع شد که گرسنه شده، خواست چیزی بخورد. اما چون برای اوحاضر می‌کردند، بی‌خودی او را رخ نمود.
Acts FarOPV 10:11  پس آسمان را گشاده دید و ظرفی را چون چادری بزرگ به چهار گوشه بسته، به سوی زمین آویخته بر او نازل می‌شود،
Acts FarOPV 10:12  که در آن هر قسمی ازدواب و وحوش و حشرات زمین و مرغان هوابودند.
Acts FarOPV 10:13  و خطابی به وی رسید که «ای پطرس برخاسته، ذبح کن و بخور.»
Acts FarOPV 10:14  پطرس گفت: «حاشا خداوندا زیرا چیزی ناپاک یا حرام هرگزنخورده‌ام.»
Acts FarOPV 10:15  بار دیگر خطاب به وی رسید که «آنچه خدا پاک کرده است، تو حرام مخوان.»
Acts FarOPV 10:16  واین سه مرتبه واقع شد که در ساعت آن ظرف به آسمان بالا برده شد.
Acts FarOPV 10:17  و چون پطرس در خود بسیار متحیر بود که این‌رویایی که دید چه باشد، ناگاه فرستادگان کرنیلیوس خانه شمعون را تفحص کرده، بر درگاه رسیدند،
Acts FarOPV 10:18  و ندا کرده، می‌پرسیدند که «شمعون معروف به پطرس در اینجا منزل دارد؟»
Acts FarOPV 10:19  وچون پطرس در رویا تفکر می‌کرد، روح وی راگفت: «اینک سه مرد تو را می‌طلبند.
Acts FarOPV 10:20  پس برخاسته، پایین شو و همراه ایشان برو و هیچ شک مبر زیرا که من ایشان را فرستادم.»
Acts FarOPV 10:21  پس پطرس نزد آنانی که کرنیلیوس نزد وی فرستاده بود، پایین آمده، گفت: «اینک منم آن کس که می‌طلبید. سبب آمدن شما چیست؟»
Acts FarOPV 10:22  گفتند: «کرنیلیوس یوزباشی، مرد صالح و خداترس و نزد تمامی طایفه یهود نیکنام، از فرشته مقدس الهام یافت که تو را به خانه خود بطلبد و سخنان از تو بشنود.»
Acts FarOPV 10:23  پس ایشان را به خانه برده، مهمانی نمود. وفردای آن روز پطرس برخاسته، همراه ایشان روانه شد و چند نفر از برادران یافا همراه او رفتند.
Acts FarOPV 10:24  روز دیگر وارد قیصریه شدند و کرنیلیوس خویشان و دوستان خاص خود را خوانده، انتظارایشان می‌کشید.
Acts FarOPV 10:25  چون پطرس داخل شد، کرنیلیوس او را استقبال کرده، بر پایهایش افتاده، پرستش کرد.
Acts FarOPV 10:26  اما پطرس او را برخیزانیده، گفت: «برخیز، من خود نیز انسان هستم.»
Acts FarOPV 10:27  و با اوگفتگوکنان به خانه درآمده، جمعی کثیر یافت.
Acts FarOPV 10:28  پس بدیشان گفت: «شما مطلع هستید که مردیهودی را با شخص اجنبی معاشرت کردن یا نزداو آمدن حرام است. لیکن خدا مرا تعلیم داد که هیچ‌کس را حرام یا نجس نخوانم.
Acts FarOPV 10:29  از این جهت به مجرد خواهش شما بی‌تامل آمدم و الحال می‌پرسم که از برای چه مرا خواسته‌اید.»
Acts FarOPV 10:30  کرنیلیوس گفت: «چهار روز قبل از این، تااین ساعت روزه‌دار می‌بودم؛ و در ساعت نهم درخانه خود دعا می‌کردم که ناگاه شخصی با لباس نورانی پیش من بایستاد
Acts FarOPV 10:31  و گفت: "ای کرنیلیوس دعای تو مستجاب شد و صدقات تو در حضورخدا یادآور گردید.
Acts FarOPV 10:32  پس به یافا بفرست و شمعون معروف به پطرس را طلب نما که در خانه شمعون دباغ به کناره دریا مهمان است. او چون بیاید با تو سخن خواهد راند."
Acts FarOPV 10:33  پس بی‌تامل نزدتو فرستادم و تو نیکو کردی که آمدی. الحال همه در حضور خدا حاضریم تا آنچه خدا به توفرموده است بشنویم.»
Acts FarOPV 10:34  پطرس زبان را گشوده، گفت: «فی الحقیقت یافته‌ام که خدا را نظر به ظاهر نیست،
Acts FarOPV 10:35  بلکه ازهر امتی، هر‌که از او ترسد و عمل نیکو کند، نزداو مقبول گردد.
Acts FarOPV 10:36  کلامی را که نزد بنی‌اسرائیل فرستاد، چونکه به وساطت عیسی مسیح که خداوند همه است به سلامتی بشارت می‌داد،
Acts FarOPV 10:37  آن سخن را شما می‌دانید که شروع آن از جلیل بود و در تمامی یهودیه منتشر شد، بعد از آن تعمیدی که یحیی بدان موعظه می‌نمود،
Acts FarOPV 10:38  یعنی عیسی ناصری را که خدا او را چگونه به روح‌القدس و قوت مسح نمود که او سیر کرده، اعمال نیکو به‌جا می‌آورد و همه مقهورین ابلیس را شفا می‌بخشید زیرا خدا با وی می‌بود.
Acts FarOPV 10:39  و ماشاهد هستیم بر جمیع کارهایی که او در مرزوبوم یهود و در اورشلیم کرد که او را نیز بر صلیب کشیده، کشتند.
Acts FarOPV 10:40  همان کس را خدا در روز سوم برخیزانیده، ظاهر ساخت.
Acts FarOPV 10:41  لیکن نه بر تمامی قوم بلکه بر شهودی که خدا پیش برگزیده بود، یعنی مایانی که بعد از برخاستن او از مردگان با اوخورده و آشامیده‌ایم.
Acts FarOPV 10:42  و ما را مامور فرمود که به قوم موعظه و شهادت دهیم بدین که خدا او رامقرر فرمود تا داور زندگان و مردگان باشد.
Acts FarOPV 10:43  وجمیع انبیا بر او شهادت می‌دهند که هر‌که به وی ایمان آورد، به اسم او آمرزش گناهان را خواهد یافت.»
Acts FarOPV 10:44  این سخنان هنوز بر زبان پطرس بود که روح‌القدس بر همه آنانی که کلام را شنیدند، نازل شد.
Acts FarOPV 10:45  و مومنان از اهل ختنه که همراه پطرس آمده بودند، در حیرت افتادند از آنکه بر امت هانیز عطای روح‌القدس افاضه شد،
Acts FarOPV 10:46  زیرا که ایشان را شنیدند که به زبانها متکلم شده، خدا راتمجید می‌کردند.
Acts FarOPV 10:47  آنگاه پطرس گفت: «آیاکسی می‌تواند آب را منع کند، برای تعمید دادن اینانی که روح‌القدس را چون ما نیز یافته‌اند.»
Acts FarOPV 10:48  پس فرمود تا ایشان را به نام عیسی مسیح تعمید دهند. آنگاه از او خواهش نمودند که روزی چند توقف نماید.
Chapter 11
Acts FarOPV 11:1  پس رسولان و برادرانی که در یهودیه بودند، شنیدند که امت‌ها نیز کلام خدارا پذیرفته‌اند.
Acts FarOPV 11:2  و چون پطرس به اورشلیم آمد، اهل ختنه با وی معارضه کرده،
Acts FarOPV 11:3  گفتند که «بامردم نامختون برآمده، با ایشان غذا خوردی!»
Acts FarOPV 11:4  پطرس از اول مفصلا بدیشان بیان کرده، گفت:
Acts FarOPV 11:5  «من در شهر یافا دعا می‌کردم که ناگاه درعالم رویا ظرفی را دیدم که نازل می‌شود مثل چادری بزرگ به چهار گوشه از آسمان آویخته که بر من می‌رسد.
Acts FarOPV 11:6  چون بر آن نیک نگریسته، تامل کردم، دواب زمین و وحوش و حشرات و مرغان هوا را دیدم.
Acts FarOPV 11:7  و آوازی را شنیدم که به من می‌گوید: "ای پطرس برخاسته، ذبح کن و بخور."
Acts FarOPV 11:8  گفتم: "حاشا خداوندا، زیرا هرگز چیزی حرام یا ناپاک به دهانم نرفته است."
Acts FarOPV 11:9  بار دیگر خطاب از آسمان در‌رسید که "آنچه خدا پاک نموده، توحرام مخوان."
Acts FarOPV 11:10  این سه کرت واقع شد که همه باز به سوی آسمان بالا برده شد.
Acts FarOPV 11:11  و اینک در همان ساعت سه مرد از قیصریه نزد من فرستاده شده، به خانه‌ای که در آن بودم، رسیدند.
Acts FarOPV 11:12  و روح مرا گفت که «با ایشان بدون شک برو.» و این شش برادر نیز همراه من آمدند تابه خانه آن شخص داخل شدیم.
Acts FarOPV 11:13  و ما راآگاهانید که چطور فرشته‌ای را در خانه خود دیدکه ایستاده به وی گفت "کسان به یافا بفرست وشمعون معروف به پطرس را بطلب
Acts FarOPV 11:14  که با توسخنانی خواهد گفت که بدانها تو و تمامی اهل خانه تو نجات خواهید یافت."
Acts FarOPV 11:15  و چون شروع به سخن‌گفتن می‌کردم، روح‌القدس بر ایشان نازل شد، همچنانکه نخست بر ما.
Acts FarOPV 11:16  آنگاه بخاطرآوردم سخن خداوند را که گفت: "یحیی به آب تعمید داد، لیکن شما به روح‌القدس تعمیدخواهید یافت."
Acts FarOPV 11:17  پس چون خدا همان عطا رابدیشان بخشید، چنانکه به ما محض ایمان آوردن به عیسی مسیح خداوند، پس من که باشم که بتوانم خدا را ممانعت نمایم؟»
Acts FarOPV 11:18  چون این را شنیدند، ساکت شدند و خدا را تمجیدکنان گفتند: «فی الحقیقت، خدا به امت‌ها نیز توبه حیات‌بخش را عطا کرده است!»
Acts FarOPV 11:19  و آنانی که به‌سبب اذیتی که در مقدمه استیفان برپا شد متفرق شدند، تا فینیقیا و قپرس وانطاکیه می‌گشتند و به هیچ‌کس به غیر از یهود وبس کلام را نگفتند.
Acts FarOPV 11:20  لیکن بعضی از ایشان که از اهل قپرس و قیروان بودند، چون به انطاکیه رسیدند با یونانیان نیز تکلم کردند و به خداوندعیسی بشارت می‌دادند،
Acts FarOPV 11:21  و دست خداوند باایشان می‌بود و جمعی کثیر ایمان آورده، به سوی خداوند بازگشت کردند.
Acts FarOPV 11:22  اما چون خبر ایشان به سمع کلیسای اورشلیم رسید، برنابا را به انطاکیه فرستادند
Acts FarOPV 11:23  و چون رسید و فیض خدا را دید، شادخاطر شده، همه را نصیحت نمود که ازتصمیم قلب به خداوند بپیوندند.
Acts FarOPV 11:24  زیرا که مردی صالح و پر از روح‌القدس و ایمان بود وگروهی بسیار به خداوند ایمان آوردند.
Acts FarOPV 11:25  و برنابابه طرسوس برای طلب سولس رفت و چون او رایافت به انطاکیه آورد.
Acts FarOPV 11:26  و ایشان سالی تمام درکلیسا جمع می‌شدند و خلقی بسیار را تعلیم می‌دادند و شاگردان نخست در انطاکیه به مسیحی مسمی شدند.
Acts FarOPV 11:27  و در آن ایام انبیایی چند از اورشلیم به انطاکیه آمدند
Acts FarOPV 11:28  که یکی از ایشان اغابوس نام برخاسته، به روح اشاره کرد که قحطی شدید درتمامی ربع مسکون خواهد شد و آن در ایام کلودیوس قیصر پدید آمد.
Acts FarOPV 11:29  و شاگردان مصمم آن شدند که هر یک برحسب مقدور خود، اعانتی برای برادران ساکن یهودیه بفرستند.
Acts FarOPV 11:30  پس چنین کردند و آن را به‌دست برنابا و سولس نزد کشیشان روانه نمودند.
Chapter 12
Acts FarOPV 12:1  و در آن زمان هیرودیس پادشاه، دست تطاول بر بعضی از کلیسا دراز کرد
Acts FarOPV 12:2  ویعقوب برادر یوحنا را به شمشیر کشت.
Acts FarOPV 12:3  و چون دید که یهود را پسند افتاد، بر آن افزوده، پطرس رانیز گرفتار کرد و ایام فطیر بود.
Acts FarOPV 12:4  پس او را گرفته، در زندان انداخت و به چهار دسته رباعی سپاهیان سپرد که او را نگاهبانی کنند و اراده داشت که بعداز فصح او را برای قوم بیرون آورد.
Acts FarOPV 12:5  پس پطرس را در زندان نگاه می‌داشتند.
Acts FarOPV 12:6  و در شبی که هیرودیس قصد بیرون آوردن وی داشت، پطرس به دو زنجیر بسته، درمیان دو سپاهی خفته بود و کشیکچیان نزد درزندان را نگاهبانی می‌کردند.
Acts FarOPV 12:7  ناگاه فرشته خداوند نزد وی حاضر شد و روشنی در آن خانه درخشید. پس به پهلوی پطرس زده، او را بیدارنمود و گفت: «بزودی برخیز.» که در ساعت زنجیرها از دستش فرو ریخت.
Acts FarOPV 12:8  و فرشته وی راگفت: «کمر خود را ببند و نعلین برپا کن.» پس چنین کرد و به وی گفت: «ردای خود را بپوش و ازعقب من بیا.»
Acts FarOPV 12:9  پس بیرون شده، از عقب او روانه گردید و ندانست که آنچه از فرشته روی نمودحقیقی است بلکه گمان برد که خواب می‌بیند.
Acts FarOPV 12:10  پس از قراولان اول و دوم گذشته، به دروازه آهنی که به سوی شهر می‌رود رسیدند و آن خودبخود پیش روی ایشان باز شد؛ و از آن بیرون رفته، تا آخر یک کوچه برفتند که در ساعت فرشته از او غایب شد.
Acts FarOPV 12:11  آنگاه پطرس به خودآمده گفت: «اکنون به تحقیق دانستم که خداوندفرشته خود را فرستاده، مرا از دست هیرودیس واز تمامی انتظار قوم یهود رهانید.»
Acts FarOPV 12:12  چون این را دریافت، به خانه مریم مادریوحنای ملقب به مرقس آمد و در آنجا بسیاری جمع شده، دعا می‌کردند.
Acts FarOPV 12:13  چون او در خانه راکوبید، کنیزی رودا نام آمد تا بفهمد.
Acts FarOPV 12:14  چون آوازپطرس را شناخت، از خوشی در را باز نکرده، به اندرون شتافته، خبر داد که «پطرس به درگاه ایستاده است.»
Acts FarOPV 12:15  وی را گفتند: «دیوانه‌ای.» وچون تاکید کرد که چنین است، گفتند که فرشته اوباشد.»
Acts FarOPV 12:16  اما پطرس پیوسته در را می‌کوبید. پس در را گشوده، او را دیدند و در حیرت افتادند.
Acts FarOPV 12:17  اما او به‌دست خود به سوی ایشان اشاره کردکه خاموش باشند و بیان نمود که چگونه خدا او رااز زندان خلاصی داد و گفت: «یعقوب و سایربرادران را از این امور مطلع سازید.» پس بیرون شده، به‌جای دیگر رفت
Acts FarOPV 12:18  و چون روز شداضطرابی عظیم در سپاهیان افتاد که پطرس را چه شد.
Acts FarOPV 12:19  و هیرودیس چون او را طلبیده نیافت، کشیکچیان را بازخواست نموده، فرمود تا ایشان را به قتل رسانند؛ و خود از یهودیه به قیصریه کوچ کرده، در آنجا اقامت نمود.
Acts FarOPV 12:20  اما هیرودیس با اهل صور و صیدون خشمناک شد. پس ایشان به یکدل نزد او حاضرشدند و بلاستس ناظر خوابگاه پادشاه را با خودمتحد ساخته، طلب مصالحه کردند زیرا که دیارایشان از ملک پادشاه معیشت می‌یافت.
Acts FarOPV 12:21  و درروزی معین، هیرودیس لباس ملوکانه در بر کرد وبر مسند حکومت نشسته، ایشان را خطاب می‌کرد.
Acts FarOPV 12:22  و خلق ندا می‌کردند که آواز خداست نه آواز انسان.
Acts FarOPV 12:23  که در ساعت فرشته خداوند اورا زد زیرا که خدا را تمجید ننمود و کرم او راخورد که بمرد.
Acts FarOPV 12:24  اما کلام خدا نمو کرده، ترقی یافت.
Acts FarOPV 12:25  و برنابا و سولس چون آن خدمت را به انجام رسانیدند، از اورشلیم مراجعت کردند و یوحنای ملقب به مرقس را همراه خود بردند.
Chapter 13
Acts FarOPV 13:1  و در کلیسایی که در انطاکیه بود انبیا ومعلم چند بودند: برنابا و شمعون ملقب به نیجر و لوکیوس قیروانی و مناحم برادررضاعی هیرودیس تیترارخ و سولس.
Acts FarOPV 13:2  چون ایشان در عبادت خدا و روزه مشغول می‌بودند، روح‌القدس گفت: «برنابا و سولس را برای من جداسازید از بهر آن عمل که ایشان را برای آن خوانده‌ام.»
Acts FarOPV 13:3  آنگاه روزه گرفته و دعا کرده ودستها بر ایشان گذارده، روانه نمودند.
Acts FarOPV 13:4  پس ایشان از جانب روح‌القدس فرستاده شده، به سلوکیه رفتند و از آنجا از راه دریا به قپرس آمدند.
Acts FarOPV 13:5  و وارد سلامیس شده، در کنایس یهود به کلام خدا موعظه کردند و یوحنا ملازم ایشان بود.
Acts FarOPV 13:6  و چون در تمامی جزیره تا به پافس گشتند، در آنجا شخص یهودی را که جادوگر ونبی کاذب بود یافتند که نام او باریشوع بود.
Acts FarOPV 13:7  اورفیق سرجیوس پولس والی بود که مردی فهیم بود. همان برنابا و سولس را طلب نموده، خواست کلام خدا را بشنود.
Acts FarOPV 13:8  اما علیما یعنی آن جادوگر، زیرا ترجمه اسمش همچنین می‌باشد، ایشان رامخالفت نموده، خواست والی را از ایمان برگرداند.
Acts FarOPV 13:9  ولی سولس که پولس باشد، پر ازروح‌القدس شده، بر او نیک نگریسته،
Acts FarOPV 13:10  گفت: «ای پر از هر نوع مکر و خباثت، ای فرزند ابلیس ودشمن هر راستی، باز نمی ایستی از منحرف ساختن طرق راست خداوند؟
Acts FarOPV 13:11  الحال دست خداوند بر توست و کور شده، آفتاب را تا مدتی نخواهی دید.» که در همان ساعت، غشاوه وتاریکی او را فرو گرفت و دور زده، راهنمایی طلب می‌کرد.
Acts FarOPV 13:12  پس والی چون آن ماجرا را دید، از تعلیم خداوند متحیر شده، ایمان آورد.
Acts FarOPV 13:13  آنگاه پولس و رفقایش از پافس به کشتی سوار شده، به پرجه پمفلیه آمدند. اما یوحنا ازایشان جدا شده، به اورشلیم برگشت.
Acts FarOPV 13:14  و ایشان از پرجه عبور نموده، به انطاکیه پیسیدیه آمدند ودر روز سبت به کنیسه درآمده، بنشستند.
Acts FarOPV 13:15  وبعد از تلاوت تورات و صحف انبیا، روسای کنیسه نزد ایشان فرستاده، گفتند: «ای برادران عزیز، اگر کلامی نصیحت‌آمیز برای قوم دارید، بگویید.»
Acts FarOPV 13:16  پس پولس برپا ایستاده، به‌دست خوداشاره کرده، گفت: «ای مردان اسرائیلی وخداترسان، گوش دهید!
Acts FarOPV 13:17  خدای این قوم، اسرائیل، پدران ما را برگزیده، قوم را در غربت ایشان در زمین مصر سرافراز نمود و ایشان را به بازوی بلند از آنجا بیرون آورد؛
Acts FarOPV 13:18  و قریب به چهل سال در بیابان متحمل حرکات ایشان می‌بود.
Acts FarOPV 13:19  و هفت طایفه را در زمین کنعان هلاک کرده، زمین آنها را میراث ایشان ساخت تا قریب چهار صد و پنجاه سال.
Acts FarOPV 13:20  و بعد از آن بدیشان داوران داد تا زمان سموئیل نبی.
Acts FarOPV 13:21  و از آن وقت پادشاهی خواستند و خدا شاول بن قیس را ازسبط بنیامین تا چهل سال به ایشان داد.
Acts FarOPV 13:22  پس اورا از میان برداشته، داود را برانگیخت تا پادشاه ایشان شود و در حق او شهادت داد که "داود بن یسی را مرغوب دل خود یافته‌ام که به تمامی اراده من عمل خواهد کرد."
Acts FarOPV 13:23  و از ذریت او خدابرحسب وعده، برای اسرائیل نجات‌دهنده‌ای یعنی عیسی را آورد،
Acts FarOPV 13:24  چون یحیی پیش ازآمدن او تمام قوم اسرائیل را به تعمید توبه موعظه نموده بود.
Acts FarOPV 13:25  پس چون یحیی دوره خودرا به پایان برد، گفت: "مرا که می‌پندارید؟ من اونیستم، لکن اینک بعد از من کسی می‌آید که لایق گشادن نعلین او نیم."
Acts FarOPV 13:26  «ای برادران عزیز و ابنای آل ابراهیم وهرکه از شما خداترس باشد، مر شما را کلام این نجات فرستاده شد.
Acts FarOPV 13:27  زیرا سکنه اورشلیم وروسای ایشان، چونکه نه او را شناختند و نه آوازهای انبیا را که هر سبت خوانده می‌شود، بروی فتوی دادند و آنها را به اتمام رسانیدند.
Acts FarOPV 13:28  وهر‌چند هیچ علت قتل در وی نیافتند، از پیلاطس خواهش کردند که او کشته شود.
Acts FarOPV 13:29  پس چون آنچه درباره وی نوشته شده بود تمام کردند، او رااز صلیب پایین آورده، به قبر سپردند.
Acts FarOPV 13:30  لکن خدااو را از مردگان برخیزانید.
Acts FarOPV 13:31  و او روزهای بسیار ظاهر شد بر آنانی که همراه او از جلیل به اورشلیم آمده بودند که الحال نزد قوم شهود او می‌باشند.
Acts FarOPV 13:32  پس ما به شما بشارت می‌دهیم، بدان وعده‌ای که به پدران ما داده شد،
Acts FarOPV 13:33  که خدا آن را به ما که فرزندان ایشان می‌باشیم وفا کرد، وقتی که عیسی را برانگیخت، چنانکه در زبور دوم مکتوب است که "تو پسر من هستی، من امروز تو را تولیدنمودم."
Acts FarOPV 13:34  و در آنکه او را از مردگان برخیزانید تادیگر هرگز راجع به فساد نشود چنین گفت که "به برکات قدوس و امین داود برای شما وفا خواهم کرد."
Acts FarOPV 13:35  بنابراین در جایی دیگر نیز می‌گوید: "توقدوس خود را نخواهی گذاشت که فساد را بیند."
Acts FarOPV 13:36  زیرا که داود چونکه در زمان خود اراده خدا راخدمت کرده بود، به خفت و به پدران خود ملحق شده، فساد را دید.
Acts FarOPV 13:37  لیکن آن کس که خدا او رابرانگیخت، فساد را ندید.
Acts FarOPV 13:38  «پس‌ای برادران عزیز، شما را معلوم باد که به وساطت او به شما از آمرزش گناهان اعلام می‌شود.
Acts FarOPV 13:39  و به وسیله او هر‌که ایمان آورد، عادل شمرده می‌شود، از هر چیزی که به شریعت موسی نتوانستید عادل شمرده شوید.
Acts FarOPV 13:40  پس احتیاط کنید، مبادا آنچه در صحف انبیامکتوب است، بر شما واقع شود،
Acts FarOPV 13:41  که "ای حقیرشمارندگان، ملاحظه کنید و تعجب نمایید و هلاک شوید زیرا که من عملی را درایام شما پدید آرم، عملی که هر‌چند کسی شما را از آن اعلام نماید، تصدیق نخواهیدکرد.»
Acts FarOPV 13:42  پس چون از کنیسه بیرون می‌رفتند، خواهش نمودند که در سبت آینده هم این سخنان را بدیشان بازگویند.
Acts FarOPV 13:43  و چون اهل کنیسه متفرق شدند، بسیاری از یهودیان و جدیدان خداپرست از عقب پولس و برنابا افتادند؛ و آن دو نفر به ایشان سخن گفته، ترغیب می‌نمودند که به فیض خداثابت باشید.
Acts FarOPV 13:44  اما در سبت دیگر قریب به تمامی شهر فراهم شدند تا کلام خدا را بشنوند.
Acts FarOPV 13:45  ولی چون یهود ازدحام خلق را دیدند، از حسد پرگشتند و کفر گفته، با سخنان پولس مخالفت کردند.
Acts FarOPV 13:46  آنگاه پولس و برنابا دلیر شده، گفتند: «واجب بود کلام خدا نخست به شما القا شود. لیکن چون آن را رد کردید و خود را ناشایسته حیات جاودانی شمردید، همانا به سوی امت هاتوجه نماییم.
Acts FarOPV 13:47  زیرا خداوند به ما چنین امرفرمود که "تو را نور امت‌ها ساختم تا الی اقصای زمین منشا نجات باشی."»
Acts FarOPV 13:48  چون امت‌ها این راشنیدند، شادخاطر شده، کلام خداوند را تمجیدنمودند و آنانی که برای حیات جاودانی مقرربودند، ایمان آوردند.
Acts FarOPV 13:49  و کلام خدا در تمام آن نواحی منتشرگشت.
Acts FarOPV 13:50  اما یهودیان چند زن دیندار و متشخص و اکابر شهر را بشورانیدند و ایشان را به زحمت رسانیدن بر پولس و برنابا تحریض نموده، ایشان را از حدود خود بیرون کردند.
Acts FarOPV 13:51  و ایشان خاک پایهای خود را بر ایشان افشانده، به ایقونیه آمدند.
Acts FarOPV 13:52  و شاگردان پر از خوشی و روح‌القدس گردیدند.
Chapter 14
Acts FarOPV 14:1  اما در ایقونیه، ایشان با هم به کنیسه یهود در‌آمده، به نوعی سخن‌گفتند که جمعی کثیر از یهود و یونانیان ایمان آوردند.
Acts FarOPV 14:2  لیکن یهودیان بی‌ایمان دلهای امت‌ها را اغوانمودند و با برادران بداندیش ساختند.
Acts FarOPV 14:3  پس مدت مدیدی توقف نموده، به نام خداوندی که به کلام فیض خود شهادت می‌داد، به دلیری سخن می‌گفتند و او آیات و معجزات عطا می‌کرد که ازدست ایشان ظاهر شود.
Acts FarOPV 14:4  و مردم شهر دو فرقه شدند، گروهی همداستان یهود و جمعی با رسولان بودند.
Acts FarOPV 14:5  وچون امت‌ها و یهود با روسای خود بر ایشان هجوم می‌آوردند تا ایشان را افتضاح نموده، سنگسار کنند،
Acts FarOPV 14:6  آگاهی یافته، به سوی لستره ودربه شهرهای لیکاونیه و دیار آن نواحی فرارکردند.
Acts FarOPV 14:8  و در لستره مردی نشسته بود که پایهایش بی‌حرکت بود و از شکم مادر، لنگ متولد شده، هرگز راه نرفته بود.
Acts FarOPV 14:9  چون او سخن پولس رامی شنید، او بر وی نیک نگریسته، دید که ایمان شفا یافتن را دارد.
Acts FarOPV 14:10  پس به آواز بلند بدو گفت: «بر پایهای خود راست بایست.» که در ساعت برجسته، خرامان گردید.
Acts FarOPV 14:11  اما خلق چون این عمل پولس را دیدند، صدای خود را به زبان لیکاونیه بلند کرده، گفتند: «خدایان به صورت انسان نزد مانازل شده‌اند.»
Acts FarOPV 14:12  پس برنابا را مشتری و پولس راعطارد خواندند زیرا که او در سخن‌گفتن مقدم بود.
Acts FarOPV 14:13  پس کاهن مشتری که پیش شهر ایشان بود، گاوان و تاجها با گروه هایی از خلق به دروازه هاآورده، خواست که قربانی گذراند.
Acts FarOPV 14:14  اما چون آن دو رسول یعنی برنابا و پولس شنیدند، جامه های خود را دریده، در میان مردم افتادند و ندا کرده،
Acts FarOPV 14:15  گفتند: «ای مردمان، چرا چنین می‌کنید؟ ما نیزانسان و صاحبان علتها مانند شما هستیم و به شمابشارت می‌دهیم که از این اباطیل رجوع کنید به سوی خدای حی که آسمان و زمین و دریا و آنچه را که در آنها است آفرید،
Acts FarOPV 14:16  که در طبقات سلف همه امت‌ها را واگذاشت که در طرق خود رفتارکنند،
Acts FarOPV 14:17  با وجودی که خود را بی‌شهادت نگذاشت، چون احسان می‌نمود و از آسمان باران بارانیده و فصول بارآور بخشیده، دلهای ما را ازخوراک و شادی پر می‌ساخت.»
Acts FarOPV 14:18  و بدین سخنان خلق را از گذرانیدن قربانی برای ایشان به دشواری باز داشتند.
Acts FarOPV 14:19  اما یهودیان از انطاکیه و ایقونیه آمده، مردم را با خود متحد ساختند و پولس را سنگسارکرده، از شهر بیرون کشیدند و پنداشتند که مرده است.
Acts FarOPV 14:20  اما چون شاگردان گرد او ایستادندبرخاسته، به شهر درآمد و فردای آن روز با برنابابه سوی دربه روانه شد
Acts FarOPV 14:21  و در آن شهر بشارت داده، بسیاری را شاگرد ساختند. پس به لستره وایقونیه و انطاکیه مراجعت کردند.
Acts FarOPV 14:22  و دلهای شاگردان را تقویت داده، پند می‌دادند که در ایمان ثابت بمانند و اینکه با مصیبتهای بسیار می‌بایدداخل ملکوت خدا گردیم.
Acts FarOPV 14:23  و در هر کلیسابجهت ایشان کشیشان معین نمودند و دعا و روزه داشته، ایشان را به خداوندی که بدو ایمان آورده بودند، سپردند.
Acts FarOPV 14:24  و از پیسیدیه گذشته به پمفلیه آمدند.
Acts FarOPV 14:25  و در پرجه به کلام موعظه نمودند و به اتالیه فرود آمدند.
Acts FarOPV 14:26  و از آنجا به کشتی سوار شده، به انطاکیه آمدند که از همان جا ایشان را به فیض خدا سپرده بودند برای آن کاری که به انجام رسانیده بودند.
Acts FarOPV 14:27  و چون وارد شهر شدند کلیسا را جمع کرده، ایشان را مطلع ساختند از آنچه خدا با ایشان کرده بود و چگونه دروازه ایمان را برای امت‌ها باز کرده بود.
Acts FarOPV 14:28  پس مدت مدیدی با شاگردان بسر بردند.
Chapter 15
Acts FarOPV 15:1  و تنی چند از یهودیه آمده، برادران راتعلیم می‌دادند که «اگر برحسب آیین موسی مختون نشوید، ممکن نیست که نجات یابید.»
Acts FarOPV 15:2  چون پولس و برنابا را منازعه و مباحثه بسیار با ایشان واقع شد، قرار بر این شد که پولس و برنابا و چند نفر دیگر از ایشان نزد رسولان وکشیشان در اورشلیم برای این مساله بروند.
Acts FarOPV 15:3  پس کلیسا ایشان را مشایعت نموده از فینیقیه و سامره عبور کرده، ایمان آوردن امت‌ها را بیان کردند وهمه برادران را شادی عظیم دادند.
Acts FarOPV 15:4  و چون وارد اورشلیم شدند، کلیسا ورسولان و کشیشان ایشان را پذیرفتند و آنها را ازآنچه خدا با ایشان کرده بود، خبر دادند.
Acts FarOPV 15:5  آنگاه بعضی از فرقه فریسیان که ایمان آورده بودند، برخاسته، گفتند: «اینها را باید ختنه نمایند و امر کنند که سنن موسی را نگاه دارند.»
Acts FarOPV 15:6  پس رسولان و کشیشان جمع شدند تا در این امر مصلحت بینند.
Acts FarOPV 15:7  و چون مباحثه سخت شد، پطرس برخاسته، بدیشان گفت: «ای برادران عزیز، شما آگاهید که از ایام اول، خدا از میان شمااختیار کرد که امت‌ها از زبان من کلام بشارت رابشنوند و ایمان آورند.
Acts FarOPV 15:8  و خدای عارف‌القلوب بر ایشان شهادت داد بدین که روح‌القدس رابدیشان داد، چنانکه به ما نیز.
Acts FarOPV 15:9  و در میان ما وایشان هیچ فرق نگذاشت، بلکه محض ایمان دلهای ایشان را طاهر نمود.
Acts FarOPV 15:10  پس اکنون چراخدا را امتحان می‌کنید که یوغی بر گردن شاگردان می‌نهید که پدران ما و ما نیز طاقت تحمل آن رانداشتیم،
Acts FarOPV 15:11  بلکه اعتقاد داریم که محض فیض خداوند عیسی مسیح نجات خواهیم یافت، همچنان‌که ایشان نیز.»
Acts FarOPV 15:12  پس تمام جماعت ساکت شده، به برنابا وپولس گوش گرفتند چون آیات و معجزات رابیان می‌کردند که خدا در میان امت‌ها به وساطت ایشان ظاهر ساخته بود.
Acts FarOPV 15:13  پس چون ایشان ساکت شدند، یعقوب رو آورده، گفت: «ای برادران عزیز، مرا گوش گیرید.
Acts FarOPV 15:14  شمعون بیان کرده است که چگونه خدا اول امت‌ها را تفقدنمود تا قومی از ایشان به نام خود بگیرد.
Acts FarOPV 15:15  وکلام انبیا در این مطابق است چنانکه مکتوب است
Acts FarOPV 15:16  که «بعد از این رجوع نموده، خیمه داود را که افتاده است باز بنا می‌کنم و خرابیهای آن را باز بنامی کنم و آن را برپا خواهم کرد،
Acts FarOPV 15:17  تا بقیه مردم طالب خداوند شوند و جمیع امت هایی که بر آنهانام من نهاده شده است.»
Acts FarOPV 15:18  این را می‌گوید خداوندی که این چیزها را از بدو عالم معلوم کرده است.
Acts FarOPV 15:19  پس رای من این است: کسانی را که ازامت‌ها به سوی خدا بازگشت می‌کنند زحمت نرسانیم،
Acts FarOPV 15:20  مگر اینکه ایشان را حکم کنیم که ازنجاسات بتها و زنا و حیوانات خفه شده و خون بپرهیزند.
Acts FarOPV 15:21  زیرا که موسی از طبقات سلف در هرشهر اشخاصی دارد که بدو موعظه می‌کنند، چنانکه در هر سبت در کنایس او را تلاوت می‌کنند.»
Acts FarOPV 15:22  آنگاه رسولان و کشیشان با تمامی کلیسابدین رضا دادند که چند نفر از میان خود انتخاب نموده، همراه پولس و برنابا به انطاکیه بفرستند، یعنی یهودای ملقب به برسابا و سیلاس که ازپیشوایان برادران بودند.
Acts FarOPV 15:23  و بدست ایشان نوشتند که «رسولان و کشیشان و برادران، به برادران از امت‌ها که در انطاکیه و سوریه و قیلیقیه می‌باشند، سلام می‌رسانند.
Acts FarOPV 15:24  چون شنیده شدکه بعضی از میان ما بیرون رفته، شما را به سخنان خود مشوش ساخته، دلهای شما رامنقلب می‌نمایند و می‌گویند که می‌باید مختون شده، شریعت را نگاه بدارید و ما به ایشان هیچ امر نکردیم.
Acts FarOPV 15:25  لهذا ما به یک دل مصلحت دیدیم که چند نفر را اختیار نموده، همراه عزیزان خود برنابا و پولس به نزد شمابفرستیم،
Acts FarOPV 15:26  اشخاصی که جانهای خود را در راه نام خداوند ما عیسی مسیح تسلیم کرده‌اند.
Acts FarOPV 15:27  پس یهودا و سیلاس را فرستادیم و ایشان شمارا از این امور زبانی خواهند آگاهانید.
Acts FarOPV 15:28  زیراکه روح‌القدس و ما صواب دیدیم که باری بر شماننهیم جز این ضروریات
Acts FarOPV 15:29  که از قربانی های بتها و خون و حیوانات خفه شده و زنا بپرهیزید که هرگاه از این امور خود را محفوظ دارید به نیکویی خواهید پرداخت والسلام.»
Acts FarOPV 15:30  پس ایشان مرخص شده، به انطاکیه آمدندو جماعت را فراهم آورده، نامه را رسانیدند.
Acts FarOPV 15:31  چون مطالعه کردند، از این تسلی شادخاطرگشتند.
Acts FarOPV 15:32  و یهودا و سیلاس چونکه ایشان هم نبی بودند، برادران را به سخنان بسیار، نصیحت وتقویت نمودند.
Acts FarOPV 15:33  پس چون مدتی در آنجا بسربردند به سلامتی از برادران رخصت گرفته، به سوی فرستندگان خود توجه نمودند.
Acts FarOPV 15:34  اماپولس و برنابا در انطاکیه توقف نموده،
Acts FarOPV 15:35  بابسیاری دیگر تعلیم و بشارت به کلام خدامی دادند.
Acts FarOPV 15:36  و بعد از ایام چند پولس به برنابا گفت: «برگردیم و برادران را در هر شهری که در آنها به کلام خداوند اعلام نمودیم، دیدن کنیم که چگونه می‌باشند.»
Acts FarOPV 15:37  اما برنابا چنان مصلحت دید که یوحنای ملقب به مرقس را همراه نیز بردارد.
Acts FarOPV 15:38  لیکن پولس چنین صلاح دانست که شخصی راکه از پمفلیه از ایشان جدا شده بود و با ایشان درکار همراهی نکرده بود، با خود نبرد.
Acts FarOPV 15:39  پس نزاعی سخت شد بحدی که از یکدیگر جدا شده، برنابا مرقس را برداشته، به قپرس از راه دریا رفت.
Acts FarOPV 15:40  اما پولس سیلاس را اختیار کرد و از برادران به فیض خداوند سپرده شده، رو به سفر نهاد.
Acts FarOPV 15:41  و ازسوریه و قیلیقیه عبور کرده، کلیساها را استوارمی نمود.
Chapter 16
Acts FarOPV 16:1  و به دربه و لستره آمد که اینک شاگردی تیموتاوس نام آنجا بود، پسر زن یهودیه مومنه لیکن پدرش یونانی بود.
Acts FarOPV 16:2  که برادران در لستره و ایقونیه بر او شهادت می‌دادند.
Acts FarOPV 16:3  چون پولس خواست او همراه وی بیاید، او راگرفته مختون ساخت، به‌سبب یهودیانی که در آن نواحی بودند زیرا که همه پدرش را می‌شناختندکه یونانی بود.
Acts FarOPV 16:4  و در هر شهری که می‌گشتند، قانونها را که رسولان و کشیشان در اورشلیم حکم فرموده بودند، بدیشان می‌سپردند تا حفظ نمایند.
Acts FarOPV 16:5  پس کلیساها در ایمان استوار می‌شدند و روزبروز در شماره افزوده می‌گشتند.
Acts FarOPV 16:6  و چون از فریجیه و دیار غلاطیه عبورکردند، روح‌القدس ایشان را از رسانیدن کلام به آسیا منع نمود.
Acts FarOPV 16:7  پس به میسیا آمده، سعی نمودندکه به بطینیا بروند، لیکن روح عیسی ایشان رااجازت نداد.
Acts FarOPV 16:8  و از میسیا گذشته به ترواس رسیدند.
Acts FarOPV 16:9  شبی پولس را رویایی رخ نمود که شخصی از اهل مکادونیه ایستاده بود التماس نموده گفت: «به مکادونیه آمده، ما را امداد فرما.»
Acts FarOPV 16:10  چون این‌رویا را دید، بی‌درنگ عازم سفرمکادونیه شدیم، زیرا به یقین دانستیم که خداوندما را خوانده است تا بشارت بدیشان رسانیم.
Acts FarOPV 16:11  پس از ترواس به کشتی نشسته، به راه مستقیم به ساموتراکی رفتیم و روز دیگر به نیاپولیس.
Acts FarOPV 16:12  و از آنجا به فیلپی رفتیم که شهر اول ازسرحد مکادونیه و کلونیه است و در آن شهر‌چندروز توقف نمودیم.
Acts FarOPV 16:13  و در روز سبت از شهربیرون شده و به کنار رودخانه جایی که نماز می گذاردند، نشسته با زنانی که در آنجا جمع می‌شدند سخن راندیم.
Acts FarOPV 16:14  و زنی لیدیه نام، ارغوان فروش، که از شهر طیاتیرا و خداپرست بود، می‌شنید که خداوند دل او را گشود تا سخنان پولس را بشنود.
Acts FarOPV 16:15  و چون او و اهل خانه‌اش تعمید یافتند، خواهش نموده، گفت: «اگر شما رایقین است که به خداوند ایمان آوردم، به خانه من درآمده، بمانید.» و ما را الحاح نمود.
Acts FarOPV 16:16  و واقع شد که چون ما به محل نمازمی رفتیم، کنیزی که روح تفال داشت و ازغیب گویی منافع بسیار برای آقایان خود پیدامی نمود، به ما برخورد.
Acts FarOPV 16:17  و از عقب پولس و ماآمده، ندا کرده، می‌گفت که «این مردمان خدام خدای تعالی می‌باشند که شما را از طریق نجات اعلام می‌نمایند.»
Acts FarOPV 16:18  و چون این کار را روزهای بسیار می‌کرد، پولس دلتنگ شده، برگشت و به روح گفت: «تو را می‌فرمایم به نام عیسی مسیح ازاین دختر بیرون بیا.» که در ساعت از او بیرون شد.
Acts FarOPV 16:19  اما چون آقایانش دیدند که از کسب خودمایوس شدند، پولس و سیلاس را گرفته، در بازارنزد حکام کشیدند.
Acts FarOPV 16:20  و ایشان را نزد والیان حاضرساخته، گفتند: «این دو شخص شهر ما را به شورش آورده‌اند و از یهود هستند،
Acts FarOPV 16:21  و رسومی را اعلام می‌نمایند که پذیرفتن و به‌جا آوردن آنهابر ما که رومیان هستیم، جایز نیست.»
Acts FarOPV 16:22  پس خلق بر ایشان هجوم آوردند و والیان جامه های ایشان را کنده، فرمودند ایشان را چوب بزنند.
Acts FarOPV 16:23  و چون ایشان را چوب بسیار زدند، به زندان افکندند و داروغه زندان را تاکید فرمودند که ایشان را محکم نگاه دارد.
Acts FarOPV 16:24  و چون او بدینطورامر یافت، ایشان را به زندان درونی انداخت وپایهای ایشان را در کنده مضبوط کرد.
Acts FarOPV 16:25  اما قریب به نصف شب، پولس و سیلاس دعا کرده، خدا را تسبیح می‌خواندند و زندانیان ایشان را می‌شنیدند.
Acts FarOPV 16:26  که ناگاه زلزله‌ای عظیم حادث گشت بحدی که بیناد زندان به جنبش درآمد و دفعه همه درها باز شد و زنجیرها از همه فرو ریخت.
Acts FarOPV 16:27  اما داروغه بیدار شده، چون درهای زندان را گشوده دید، شمشیر خود راکشیده، خواست خود را بکشد زیرا گمان برد که زندانیان فرار کرده‌اند.
Acts FarOPV 16:28  اما پولس به آواز بلندصدا زده، گفت: «خود را ضرری مرسان زیرا که ماهمه در اینجا هستیم.»
Acts FarOPV 16:29  پس چراغ طلب نموده، به اندرون جست و لرزان شده، نزد پولس وسیلاس افتاد.
Acts FarOPV 16:30  و ایشان را بیرون آورده، گفت: «ای آقایان، مرا چه باید کرد تا نجات یابم؟»
Acts FarOPV 16:31  گفتند: «به خداوند عیسی مسیح ایمان آور که تو و اهل خانه ات نجات خواهید یافت.»
Acts FarOPV 16:32  آنگاه کلام خداوند را برای او وتمامی اهل بیتش بیان کردند.
Acts FarOPV 16:33  پس ایشان را برداشته، در همان ساعت شب زخمهای ایشان را شست و خود و همه کسانش فی الفور تعمید یافتند.
Acts FarOPV 16:34  و ایشان را به خانه خود درآورده، خوانی پیش ایشان نهاد و باتمامی عیال خود به خدا ایمان آورده، شادگردیدند.
Acts FarOPV 16:35  اما چون روز شد، والیان فراشان فرستاده، گفتند: «آن دو شخص را رها نما.»
Acts FarOPV 16:36  آنگاه داروغه پولس را از این سخنان آگاهانیدکه «والیان فرستاده‌اند تا رستگار شوید. پس الان بیرون آمده، به سلامتی روانه شوید.»
Acts FarOPV 16:37  لیکن پولس بدیشان گفت: «ما را که مردمان رومی می‌باشیم، آشکارا و بی‌حجت زده، به زندان انداختند. آیا الان ما را به پنهانی بیرون می‌نمایند؟ نی بلکه خود آمده، ما را بیرون بیاورند.
Acts FarOPV 16:38  پس فراشان این سخنان را به والیان گفتند و چون شنیدند که رومی هستند بترسیدند
Acts FarOPV 16:39  و آمده، بدیشان التماس نموده، بیرون آوردندو خواهش کردند که از شهر بروند.
Acts FarOPV 16:40  آنگاه اززندان بیرون آمده، به خانه لیدیه شتافتند و بابرادران ملاقات نموده و ایشان را نصیحت کرده، روانه شدند.
Chapter 17
Acts FarOPV 17:1  و از امفپولس و اپلونیه گذشته، به تسالونیکی رسیدند که در آنجا کنیسه یهود بود.
Acts FarOPV 17:2  پس پولس برحسب عادت خود، نزدایشان داخل شده، در سه سبت با ایشان از کتاب مباحثه می‌کرد
Acts FarOPV 17:3  و واضح و مبین می‌ساخت که «لازم بود مسیح زحمت بیند و از مردگان برخیزدو عیسی که خبر او را به شما می‌دهم، این مسیح است.»
Acts FarOPV 17:4  و بعضی از ایشان قبول کردند و با پولس و سیلاس متحد شدند و از یونانیان خداترس، گروهی عظیم و از زنان شریف، عددی کثیر.
Acts FarOPV 17:5  امایهودیان بی‌ایمان حسد برده، چند نفر اشرار ازبازاریها را برداشته، خلق را جمع کرده، شهر را به شورش آوردند و به خانه یاسون تاخته، خواستندایشان را در میان مردم ببرند.
Acts FarOPV 17:6  و چون ایشان رانیافتند، یاسون و چند برادر را نزد حکام شهرکشیدند و ندا می‌کردند که «آنانی که ربع مسکون را شورانیده‌اند، حال بدینجا نیزآمده‌اند.
Acts FarOPV 17:7  و یاسون ایشان را پذیرفته است وهمه اینها برخلاف احکام قیصر عمل می‌کنند وقایل بر این هستند که پادشاهی دیگر هست یعنی عیسی.»
Acts FarOPV 17:8  پس خلق و حکام شهر را ازشنیدن این سخنان مضطرب ساختند
Acts FarOPV 17:9  و ازیاسون و دیگران کفالت گرفته، ایشان را رهاکردند.
Acts FarOPV 17:10  اما برادران بی‌درنگ در شب پولس وسیلاس را به سوی بیریه روانه کردند و ایشان بدانجا رسیده، به کنیسه یهود درآمدند.
Acts FarOPV 17:11  و اینهااز اهل تسالونیکی نجیب‌تر بودند، چونکه درکمال رضامندی کلام را پذیرفتند و هر روز کتب را تفتیش می‌نمودند که آیا این همچنین است.
Acts FarOPV 17:12  پس بسیاری از ایشان ایمان آوردند و از زنان شریف یونانیه و از مردان، جمعی عظیم.
Acts FarOPV 17:13  لیکن چون یهودیان تسالونیکی فهمیدند که پولس در بیریه نیز به کلام خدا موعظه می‌کند، درآنجا هم رفته، خلق را شورانیدند.
Acts FarOPV 17:14  در ساعت برادران پولس را به سوی دریا روانه کردند ولی سیلاس با تیموتاوس در آنجا توقف نمودند.
Acts FarOPV 17:15  ورهنمایان پولس او را به اطینا آوردند و حکم برای سیلاس و تیموتاوس گرفته که به زودی هر‌چه تمام تر به نزد او آیند، روانه شدند.
Acts FarOPV 17:16  اما چون پولس در اطینا انتظار ایشان رامی کشید، روح او در اندرونش مضطرب گشت چون دید که شهر از بتها پر است.
Acts FarOPV 17:17  پس درکنیسه با یهودیان و خداپرستان و در بازار، هرروزه با هر‌که ملاقات می‌کرد، مباحثه می‌نمود.
Acts FarOPV 17:18  اما بعضی از فلاسفه اپیکوریین و رواقیین با اوروبرو شده، بعضی می‌گفتند: «این یاوه‌گو چه می‌خواهد بگوید؟» و دیگران گفتند: «ظاهر واعظ به خدایان غریب است.» زیرا که ایشان را به عیسی و قیامت بشارت می‌داد.
Acts FarOPV 17:19  پس او راگرفته، به کوه مریخ بردند و گفتند: «آیا می‌توانیم یافت که این تعلیم تازه‌ای که تو می‌گویی چیست؟
Acts FarOPV 17:20  چونکه سخنان غریب به گوش مامی رسانی. پس می‌خواهیم بدانیم از اینها چه مقصود است.»
Acts FarOPV 17:21  اما جمیع اهل اطینا و غربای ساکن آنجا جز برای گفت و شنید درباره چیزهای تازه فراغتی نمی داشتند.
Acts FarOPV 17:22  پس پولس در وسط کوه مریخ ایستاده، گفت: «ای مردان اطینا، شما را از هر جهت بسیاردیندار یافته‌ام،
Acts FarOPV 17:23  زیرا چون سیر کرده، معابدشما را نظاره می‌نمودم، مذبحی یافتم که بر آن، نام خدای ناشناخته نوشته بود. پس آنچه را شماناشناخته می‌پرستید، من به شما اعلام می‌نمایم.
Acts FarOPV 17:24  خدایی که جهان و آنچه در آن است آفرید، چونکه او مالک آسمان و زمین است، درهیکلهای ساخته شده به‌دستها ساکن نمی باشد
Acts FarOPV 17:25  و از دست مردم خدمت کرده نمی شود که گویامحتاج چیزی باشد، بلکه خود به همگان حیات ونفس و جمیع چیزها می‌بخشد.
Acts FarOPV 17:26  و هر امت انسان را از یک خون ساخت تا بر تمامی روی زمین مسکن گیرند و زمانهای معین و حدودمسکنهای ایشان را مقرر فرمود
Acts FarOPV 17:27  تا خدا را طلب کنند که شاید او را تفحص کرده، بیابند، با آنکه ازهیچ‌یکی از ما دور نیست.
Acts FarOPV 17:28  زیرا که در او زندگی و حرکت و وجود داریم چنانکه بعضی از شعرای شما نیز گفته‌اند که از نسل او می‌باشیم.
Acts FarOPV 17:29  پس چون از نسل خدا می‌باشیم، نشاید گمان برد که الوهیت شباهت دارد به طلا یا نقره یا سنگ منقوش به صنعت یا مهارت انسان.
Acts FarOPV 17:30  پس خدا اززمانهای جهالت چشم پوشیده، الان تمام خلق رادر هر جا حکم می‌فرماید که توبه کنند.
Acts FarOPV 17:31  زیرا روزی را مقرر فرمود که در آن ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد نمود به آن مردی که معین فرمود و همه را دلیل داد به اینکه او را از مردگان برخیزانید.»
Acts FarOPV 17:32  چون ذکر قیامت مردگان شنیدند، بعضی استهزا نمودند و بعضی گفتند مرتبه دیگر در این امر از تو خواهیم شنید.
Acts FarOPV 17:33  و همچنین پولس ازمیان ایشان بیرون رفت.
Acts FarOPV 17:34  لیکن چند نفر بدوپیوسته ایمان آوردند که از‌جمله ایشان دیونیسیوس آریوپاغی بود و زنی که دامرس نام داشت و بعضی دیگر با ایشان.
Chapter 18
Acts FarOPV 18:1  و بعد از آن پولس از اطینا روانه شده، به قرنتس آمد.
Acts FarOPV 18:2  و مرد یهودی اکیلا نام راکه مولدش پنطس بود و از ایطالیا تازه رسیده بودو زنش پرسکله را یافت زیرا کلودیوس فرمان داده بود که همه یهودیان از روم بروند. پس نزدایشان آمد.
Acts FarOPV 18:3  و چونکه با ایشان همپیشه بود، نزدایشان مانده، به‌کار مشغول شد و کسب ایشان خیمه‌دوزی بود.
Acts FarOPV 18:4  و هر سبت در کنیسه مکالمه کرده، یهودیان و یونانیان را مجاب می‌ساخت.
Acts FarOPV 18:5  اما چون سیلاس و تیموتاوس از مکادونیه آمدند، پولس در روح مجبور شده، برای یهودیان شهادت می‌داد که عیسی، مسیح است.
Acts FarOPV 18:6  ولی چون ایشان مخالفت نموده، کفر می‌گفتند، دامن خود را بر ایشان افشانده، گفت: «خون شما بر سرشما است. من بری هستم. بعد از این به نزد امت هامی روم.»
Acts FarOPV 18:7  پس از آنجا نقل کرده، به خانه شخصی یوستس نام خداپرست آمد که خانه او متصل به کنیسه بود.
Acts FarOPV 18:8  اما کرسپس، رئیس کنیسه با تمامی اهل بیتش به خداوند ایمان آوردند و بسیاری ازاهل قرنتس چون شنیدند، ایمان آورده، تعمیدیافتند.
Acts FarOPV 18:9  شبی خداوند در رویا به پولس گفت: «ترسان مباش، بلکه سخن بگو و خاموش مباش
Acts FarOPV 18:10  زیرا که من با تو هستم و هیچ‌کس تو را اذیت نخواهد رسانید زیرا که مرا در این شهر خلق بسیار است.»
Acts FarOPV 18:11  پس مدت یک سال و شش ماه توقف نموده، ایشان را به کلام خدا تعلیم می‌داد.
Acts FarOPV 18:12  اماچون غالیون والی اخائیه بود، یهودیان یکدل شده، بر سر پولس تاخته، او را پیش مسند حاکم بردند
Acts FarOPV 18:13  و گفتند: «این شخص مردم را اغوامی کند که خدا را برخلاف شریعت عبادت کنند.»
Acts FarOPV 18:14  چون پولس خواست حرف زند، غالیون گفت: «ای یهودیان اگر ظلمی یا فسقی فاحش می‌بود، هر آینه شرط عقل می‌بود که متحمل شما بشوم.
Acts FarOPV 18:15  ولی چون مساله‌ای است درباره سخنان ونامها و شریعت شما، پس خود بفهمید. من درچنین امور نمی خواهم داوری کنم.»
Acts FarOPV 18:16  پس ایشان را از پیش مسند براند.
Acts FarOPV 18:17  و همه سوستانیس رئیس کنسیه را گرفته او را در مقابل مسند والی بزدند و غالیون را از این امور هیچ پروانبود.
Acts FarOPV 18:18  اما پولس بعد از آن روزهای بسیار در آنجاتوقف نمود پس برادران را وداع نموده، به سوریه از راه دریا رفت و پرسکله و اکیلا همراه او رفتند. و درکنخریه موی خود را چید چونکه نذر کرده بود.
Acts FarOPV 18:19  و چون به افسس رسید آن دو نفر را درآنجا رها کرده، خود به کنیسه درآمده، با یهودیان مباحثه نمود.
Acts FarOPV 18:20  و چون ایشان خواهش نمودندکه مدتی با ایشان بماند، قبول نکرد
Acts FarOPV 18:21  بلکه ایشان را وداع کرده، گفت که «مرا به هر صورت باید عیدآینده را در اورشلیم صرف کنم. لیکن اگر خدابخواهد، باز به نزد شما خواهم برگشت.» پس ازافسس روانه شد.
Acts FarOPV 18:22  و به قیصریه فرود آمده (به اورشلیم ) رفت و کلیسا را تحیت نموده، به انطاکیه آمد.
Acts FarOPV 18:23  و مدتی در آنجا مانده، باز به سفر توجه نمود و در ملک غلاطیه و فریجیه جابجا می‌گشت و همه شاگردان را استوار می‌نمود.
Acts FarOPV 18:24  اما شخصی یهود اپلس نام از اهل اسکندریه که مردی فصیح و در کتاب توانا بود، به افسس رسید.
Acts FarOPV 18:25  او درطریق خداوند تربیت یافته و در روح سرگرم بوده، درباره خداوند به دقت تکلم و تعلیم می‌نمود هر‌چند چز از تعمید یحیی اطلاعی نداشت.
Acts FarOPV 18:26  همان شخص در کنیسه به دلیری سخن آغاز کرد اما چون پرسکله و اکیلا او راشنیدند، نزد خود آوردند و به دقت تمام طریق خدا را بدو آموختند.
Acts FarOPV 18:27  پس چون اوعزیمت سفر اخائیه کرد، برادران او راترغیب نموده، به شاگردان سفارش نامه‌ای نوشتند که او را بپذیرند. و چون بدانجا رسیدآنانی را که به وسیله فیض ایمان آورده بودند، اعانت بسیار نمود،
Acts FarOPV 18:28  زیرا به قوت تمام بر یهوداقامه حجت می‌کرد و از کتب ثابت می‌نمود که عیسی، مسیح است.
Chapter 19
Acts FarOPV 19:1  و چون اپلس در قرنتس بود، پولس درنواحی بالا گردش کرده، به افسس رسید. و در آنجا شاگرد چند یافته،
Acts FarOPV 19:2  بدیشان گفت: «آیا هنگامی که ایمان آوردید، روح‌القدس را یافتید؟» به وی گفتند: «بلکه نشنیدیم که روح‌القدس هست!»
Acts FarOPV 19:3  بدیشان گفت: «پس به چه چیز تعمید یافتید؟» گفتند: «به تعمید یحیی.»
Acts FarOPV 19:4  پولس گفت: «یحیی البته تعمید توبه می‌داد و به قوم می‌گفت به آن کسی‌که بعد از من می‌آید ایمان بیاورید یعنی به مسیح عیسی.»
Acts FarOPV 19:5  چون این راشنیدند به نام خداوند عیسی تعمید گرفتند،
Acts FarOPV 19:6  وچون پولس دست بر ایشان نهاد، روح‌القدس برایشان نازل شد و به زبانها متکلم گشته، نبوت کردند.
Acts FarOPV 19:7  و جمله آن مردمان تخمین دوازده نفربودند.
Acts FarOPV 19:8  پس به کنیسه درآمده، مدت سه ماه به دلیری سخن می‌راند و در امور ملکوت خدا مباحثه می‌نمود و برهان قاطع می‌آورد.
Acts FarOPV 19:9  اما چون بعضی سخت دل گشته، ایمان نیاوردند و پیش روی خلق، طریقت را بد می‌گفتند، از ایشان کناره گزیده، شاگردان را جدا ساخت و هر روزه درمدرسه شخصی طیرانس نام مباحثه می‌نمود.
Acts FarOPV 19:10  و بدینطور دو سال گذشت بقسمی که تمامی اهل آسیا چه یهود و چه یونانی کلام خداوندعیسی را شنیدند.
Acts FarOPV 19:11  و خداوند از دست پولس معجزات غیرمعتاد به ظهور می‌رسانید،
Acts FarOPV 19:12  بطوری که از بدن او دستمالها و فوطه‌ها برده، بر مریضان می‌گذاردند و امراض از ایشان زایل می شد و ارواح پلید از ایشان اخراج می‌شدند.
Acts FarOPV 19:13  لیکن تنی چند از یهودیان سیاح عزیمه خوان بر آنانی که ارواح پلید داشتند، نام خداوند عیسی را خواندن گرفتند و می‌گفتند: «شما را به آن عیسی که پولس به او موعظه می‌کندقسم می‌دهیم!»
Acts FarOPV 19:14  و هفت نفر پسران اسکیوارئیس کهنه یهود این کار می‌کردند.
Acts FarOPV 19:15  اما روح خبیث در جواب ایشان گفت: «عیسی رامی شناسم و پولس را می‌دانم. لیکن شماکیستید؟»
Acts FarOPV 19:16  و آن مرد که روح پلید داشت برایشان جست و بر ایشان زورآور شده، غلبه یافت بحدی که از آن خانه عریان و مجروح فرار کردند.
Acts FarOPV 19:17  چون این واقعه بر جمیع یهودیان و یونانیان ساکن افسس مشهور گردید، خوف بر همه ایشان طاری گشته، نام خداوند عیسی را مکرم می‌داشتند.
Acts FarOPV 19:18  و بسیاری از آنانی که ایمان آورده بودند آمدند و به اعمال خود اعتراف کرده، آنها رافاش می‌نمودند.
Acts FarOPV 19:19  و جمعی از شعبده بازان کتب خویش را آورده، در حضور خلق سوزانیدند وچون قیمت آنها را حساب کردند، پنجاه هزاردرهم بود
Acts FarOPV 19:20  بدینطور کلام خداوند ترقی کرده قوت می‌گرفت.
Acts FarOPV 19:21  و بعد از تمام شدن این مقدمات، پولس درروح عزیمت کرد که از مکادونیه و اخائیه گذشته، به اورشلیم برود و گفت: «بعد از رفتنم به آنجا روم را نیز باید دید.»
Acts FarOPV 19:22  پس دو نفر از ملازمان خودیعنی تیموتاوس و ارسطوس را به مکادونیه روانه کرد و خود در آسیا چندی توقف نمود.
Acts FarOPV 19:23  در آن زمان هنگامه‌ای عظیم درباره طریقت بر پا شد.
Acts FarOPV 19:24  زیرا شخصی دیمیتریوس نام زرگر که تصاویربتکده ارطامیس از نقره می‌ساخت و بجهت صنعتگران نفع خطیر پیدا می‌نمود، ایشان را و دیگرانی که در چنین پیشه اشتغال می‌داشتند،
Acts FarOPV 19:25  فراهم آورده، گفت: «ای مردمان شما آگاه هستید که از این شغل، فراخی رزق ما است.
Acts FarOPV 19:26  ودیده و شنیده‌اید که نه‌تنها در افسس، بلکه تقریب در تمام آسیا این پولس خلق بسیاری را اغوانموده، منحرف ساخته است و می‌گوید اینهایی که به‌دستها ساخته می‌شوند، خدایان نیستند.
Acts FarOPV 19:27  پس خطر است که نه فقط کسب ما از میان رودبلکه این هیکل خدای عظیم ارطامیس نیز حقیرشمرده شود و عظمت وی که تمام آسیا و ربع مسکون او را می‌پرستند برطرف شود.»
Acts FarOPV 19:28  چون این را شنیدند، از خشم پر گشته، فریاد کرده، می‌گفتند که «بزرگ است ارطامیس افسسیان.»
Acts FarOPV 19:29  و تمامی شهر به شورش آمده، همه متفق به تماشاخانه تاختند و غایوس و ارسترخس را که از اهل مکادونیه و همراهان پولس بودند با خودمی کشیدند.
Acts FarOPV 19:30  اما چون پولس اراده نمود که به میان مردم درآید، شاگردان او را نگذاشتند.
Acts FarOPV 19:31  وبعضی از روسای آسیا که او را دوست می‌داشتند، نزد او فرستاده، خواهش نمودند که خود را به تماشاخانه نسپارد.
Acts FarOPV 19:32  و هر یکی صدایی علیحده می‌کردند زیرا که جماعت آشفته بود و اکثرنمی دانستند که برای چه جمع شده‌اند.
Acts FarOPV 19:33  پس اسکندر را از میان خلق کشیدند که یهودیان او راپیش انداختند و اسکندر به‌دست خود اشاره کرده، خواست برای خود پیش مردم حجت بیاورد.
Acts FarOPV 19:34  لیکن چون دانستند که یهودی است همه به یک آواز قریب به دو ساعت ندا می‌کردندکه «بزرگ است ارطامیس افسسیان.»
Acts FarOPV 19:35  پس از آن مستوفی شهر خلق را ساکت گردانیده، گفت: «ای مردان افسسی، کیست که نمی داند که شهر افسسیان ارطامیس خدای عظیم و آن صنمی را که از مشتری نازل شد پرستش می‌کند؟
Acts FarOPV 19:36  پس چون این امور را نتوان انکار کرد، شما می‌باید آرام باشید و هیچ کاری به تعجیل نکنید.
Acts FarOPV 19:37  زیرا که این اشخاص را آوردید که نه تاراج کنندگان هیکل‌اند و نه به خدای شما بدگفته‌اند.
Acts FarOPV 19:38  پس هر گاه دیمیتریوس و همکاران وی ادعایی بر کسی دارند، ایام قضا مقرر است وداوران معین هستند. با همدیگر مرافعه باید کرد.
Acts FarOPV 19:39  و اگر در امری دیگر طالب چیزی باشید، درمحکمه شرعی فیصل خواهد پذیرفت.
Acts FarOPV 19:40  زیرادر خطریم که در خصوص فتنه امروز از مابازخواست شود چونکه هیچ علتی نیست که درباره آن عذری برای این ازدحام توانیم آورد.»
Acts FarOPV 19:41  این را گفته، جماعت را متفرق ساخت.
Chapter 20
Acts FarOPV 20:1  و بعد از تمام شدن این هنگامه، پولس شاگردان را طلبیده، ایشان را وداع نمودو به سمت مکادونیه روانه شد.
Acts FarOPV 20:2  و در آن نواحی سیر کرده، اهل آنجا را نصیحت بسیار نمود و به یونانستان آمد.
Acts FarOPV 20:3  و سه ماه توقف نمود و چون عزم سفر سوریه کرد و یهودیان در کمین وی بودند، اراده نمود که از راه مکادونیه مراجعت کند.
Acts FarOPV 20:4  و سوپاترس از اهل بیریه و ارسترخس وسکندس از اهل تسالونیکی و غایوس از دربه وتیموتاوس و از مردم آسیا تیخیکس و تروفیمس تا به آسیا همراه او رفتند.
Acts FarOPV 20:5  و ایشان پیش رفته، درترواس منتظر ما شدند.
Acts FarOPV 20:6  و اما ما بعد از ایام فطیراز فیلپی به کشتی سوار شدیم و بعد از پنج روز به ترواس نزد ایشان رسیده، در آنجا هفت روزماندیم.
Acts FarOPV 20:7  و در اول هفته چون شاگردان بجهت شکستن نان جمع شدند و پولس در فردای آن روز عازم سفر بود، برای ایشان موعظه می‌کرد و سخن او تانصف شب طول کشید.
Acts FarOPV 20:8  و در بالاخانه‌ای که جمع بودیم چراغ بسیار بود.
Acts FarOPV 20:9  ناگاه جوانی که افتیخس نام داشت، نزد دریچه نشسته بود که خواب سنگین او را درربود و چون پولس کلام راطول می‌داد، خواب بر او مستولی گشته، از طبقه سوم به زیر افتاد و او را مرده برداشتند.
Acts FarOPV 20:10  آنگاه پولس به زیر آمده، بر او افتاد و وی را در آغوش کشیده، گفت: «مضطرب مباشید زیرا که جان اودر اوست.»
Acts FarOPV 20:11  پس بالا رفته و نان را شکسته، خورد و تا طلوع فجر گفتگوی بسیار کرده، همچنین روانه شد.
Acts FarOPV 20:12  و آن جوان را زنده بردند وتسلی عظیم پذیرفتند.
Acts FarOPV 20:13  اما ما به کشتی سوار شده، به اسوس پیش رفتیم که از آنجا می‌بایست پولس را برداریم که بدینطور قرار داد زیرا خواست تا آنجا پیاده رود.
Acts FarOPV 20:14  پس چون در اسوس او را ملاقات کردیم، او رابرداشته، به متیلینی آمدیم.
Acts FarOPV 20:15  و از آنجا به دریاکوچ کرده، روز دیگر به مقابل خیوس رسیدیم وروز سوم به ساموس وارد شدیم و در تروجیلیون توقف نموده، روز دیگر وارد میلیتس شدیم.
Acts FarOPV 20:16  زیرا که پولس عزیمت داشت که از محاذی افسس بگذرد، مبادا او را در آسیا درنگی پیداشود، چونکه تعجیل می‌کرد که اگر ممکن شود تاروز پنطیکاست به اورشلیم برسد.
Acts FarOPV 20:17  پس از میلیتس به افسس فرستاده، کشیشان کلیسا را طلبید.
Acts FarOPV 20:18  و چون به نزدش حاضر شدند، ایشان را گفت: «بر شما معلوم است که از روز اول که وارد آسیا شدم، چطور هر وقت با شما بسرمی بردم؛
Acts FarOPV 20:19  که با کمال فروتنی و اشکهای بسیار وامتحانهایی که از مکاید یهود بر من عارض می‌شد، به خدمت خداوند مشغول می‌بودم.
Acts FarOPV 20:20  وچگونه چیزی را از آنچه برای شما مفید باشد، دریغ نداشتم بلکه آشکارا و خانه به خانه شما رااخبار و تعلیم می‌نمودم.
Acts FarOPV 20:21  و به یهودیان ویونانیان نیز از توبه به سوی خدا و ایمان به خداوند ما عیسی مسیح شهادت می‌دادم.
Acts FarOPV 20:22  واینک الان در روح بسته شده، به اورشلیم می‌روم و از آنچه در آنجا بر من واقع خواهد شد، اطلاعی ندارم.
Acts FarOPV 20:23  جز اینکه روح‌القدس در هر شهرشهادت داده، می‌گوید که بندها و زحمات برایم مهیا است.
Acts FarOPV 20:24  لیکن این چیزها را به هیچ می‌شمارم، بلکه جان خود را عزیز نمی دارم تادور خود را به خوشی به انجام رسانم و آن خدمتی را که از خداوند عیسی یافته‌ام که به بشارت فیض خدا شهادت دهم.
Acts FarOPV 20:25  و الحال این رامی دانم که جمیع شما که در میان شما گشته و به ملکوت خدا موعظه کرده‌ام، دیگر روی مرانخواهید دید.
Acts FarOPV 20:26  پس امروز از شما گواهی می‌طلبم که من از خون همه بری هستم،
Acts FarOPV 20:27  زیراکه از اعلام نمودن شما به تمامی اراده خداکوتاهی نکردم.
Acts FarOPV 20:28  پس نگاه دارید خویشتن وتمامی آن گله را که روح‌القدس شما را بر آن اسقف مقرر فرمود تا کلیسای خدا را رعایت کنیدکه آن را به خون خود خریده است.
Acts FarOPV 20:29  زیرا من می‌دانم که بعد از رحلت من، گرگان درنده به میان شما درخواهند آمد که بر گله ترحم نخواهند نمود،
Acts FarOPV 20:30  و از میان خود شما مردمانی خواهندبرخاست که سخنان کج خواهند گفت تا شاگردان را در عقب خود بکشند.
Acts FarOPV 20:31  لهذا بیدار باشید و به یاد آورید که مدت سه سال شبانه‌روز از تنبیه نمودن هر یکی از شما با اشکها باز نایستادم.
Acts FarOPV 20:32  والحال‌ای برادران شما را به خدا و به کلام فیض اومی سپارم که قادر است شما را بنا کند و در میان جمیع مقدسین شما را میراث بخشد.
Acts FarOPV 20:33  نقره یاطلا یا لباس کسی را طمع نورزیدم،
Acts FarOPV 20:34  بلکه خودمی دانید که همین دستها در رفع احتیاج خود ورفقایم خدمت می‌کرد.
Acts FarOPV 20:35  این همه را به شمانمودم که می‌باید چنین مشقت کشیده، ضعفا رادستگیری نمایید و کلام خداوند عیسی را به‌خاطر دارید که او گفت دادن از گرفتن فرخنده‌تراست.»
Acts FarOPV 20:36  این بگفت و زانو زده، با همگی ایشان دعاکرد.
Acts FarOPV 20:37  و همه گریه بسیار کردند و بر گردن پولس آویخته، او را می‌بوسیدند.
Acts FarOPV 20:38  و بسیار متالم شدندخصوص بجهت آن سخنی که گفت: «بعد از این‌روی مرا نخواهید دید.» پس او را تا به کشتی مشایعت نمودند.
Chapter 21
Acts FarOPV 21:1  و چون از ایشان هجرت نمودیم، سفردریا کردیم و به راه راست به کوس آمدیم و روز دیگر به رودس و از آنجا به پاترا.
Acts FarOPV 21:2  وچون کشتی‌ای یافتیم که عازم فینیقیه بود، بر آن سوار شده، کوچ کردیم.
Acts FarOPV 21:3  و قپرس را به نظرآورده، آن را به طرف چپ رها کرده، به سوی سوریه رفتیم و در صور فرود آمدیم زیرا که در آنجا می‌بایست بار کشتی را فرود آورند.
Acts FarOPV 21:4  پس شاگردی چند پیدا کرده، هفت روز در آنجاماندیم و ایشان به الهام روح به پولس گفتند که به اورشلیم نرود.
Acts FarOPV 21:5  و چون آن روزها را بسر بردیم، روانه گشتیم و همه با زنان و اطفال تا بیرون شهر مارا مشایعت نمودند و به کناره دریا زانو زده، دعاکردیم.
Acts FarOPV 21:6  پس یکدیگر را وداع کرده، به کشتی سوار شدیم و ایشان به خانه های خود برگشتند.
Acts FarOPV 21:7  و ما سفر دریا را به انجام رسانیده، از صور به پتولامیس رسیدیم و برادران را سلام کرده، باایشان یک روز ماندیم.
Acts FarOPV 21:8  در فردای آن روز، ازآنجا روانه شده، به قیصریه آمدیم و به خانه فیلپس مبشر که یکی از آن هفت بود درآمده، نزداو ماندیم.
Acts FarOPV 21:9  و او را چهار دختر باکره بود که نبوت می‌کردند.
Acts FarOPV 21:10  و چون روز چند در آنجا ماندیم، نبی‌ای آغابوس نام از یهودیه رسید،
Acts FarOPV 21:11  و نزد ما آمده، کمربند پولس را گرفته و دستها و پایهای خود رابسته، گفت: «روح‌القدس می‌گوید که یهودیان دراورشلیم صاحب این کمربند را به همینطور بسته، او را به‌دستهای امت‌ها خواهند سپرد.»
Acts FarOPV 21:12  پس چون این را شنیدیم، ما و اهل آنجا التماس نمودیم که به اورشلیم نرود.
Acts FarOPV 21:13  پولس جواب داد: «چه می‌کنید که گریان شده، دل مرا می‌شکنیدزیرا من مستعدم که نه فقط قید شوم بلکه تا دراورشلیم بمیرم به‌خاطر نام خداوند عیسی.»
Acts FarOPV 21:14  چون او نشنید خاموش شده، گفتیم: «آنچه اراده خداوند است بشود.»
Acts FarOPV 21:15  و بعد از آن ایام تدارک سفر دیده، متوجه اورشلیم شدیم.
Acts FarOPV 21:16  و تنی چند از شاگردان قیصریه همراه آمده، ما را نزد شخصی مناسون نام که از اهل قپرس و شاگرد قدیمی بود، آوردند تانزد او منزل نماییم.
Acts FarOPV 21:17  و چون وارد اورشلیم گشتیم، برادران ما رابه خشنودی پذیرفتند.
Acts FarOPV 21:18  و در روز دیگر، پولس ما را برداشته، نزد یعقوب رفت و همه کشیشان حاضر شدند.
Acts FarOPV 21:19  پس ایشان را سلام کرده، آنچه خدا بوسیله خدمت او در میان امت‌ها به عمل آورده بود، مفصلا گفت.
Acts FarOPV 21:20  ایشان چون این راشنیدند، خدا را تمجید نموده، به وی گفتند: «ای برادر، آگاه هستی که چند هزارها از یهودیان ایمان آورده‌اند و جمیع در شریعت غیورند:
Acts FarOPV 21:21  ودرباره تو شنیده‌اند که همه یهودیان را که در میان امت‌ها می‌باشند، تعلیم می‌دهی که از موسی انحراف نمایند و می‌گویی نباید اولاد خود رامختون ساخت و به سنن رفتار نمود.
Acts FarOPV 21:22  پس چه باید کرد؟ البته جماعت جمع خواهند شد زیراخواهند شنید که تو آمده‌ای.
Acts FarOPV 21:23  پس آنچه به توگوییم به عمل آور: چهار مرد نزد ما هستند که برایشان نذری هست.
Acts FarOPV 21:24  پس ایشان را برداشته، خود را با ایشان تطهیر نما و خرج ایشان را بده که سر خود را بتراشند تا همه بدانند که آنچه درباره تو شنیده‌اند اصلی ندارد بلکه خود نیز درمحافظت شریعت سلوک می‌نمایی.
Acts FarOPV 21:25  لیکن درباره آنانی که از امت‌ها ایمان آورده‌اند، مافرستادیم و حکم کردیم که از قربانی های بت وخون و حیوانات خفه شده و زنا پرهیز نمایند.
Acts FarOPV 21:26  پس پولس آن اشخاص را برداشته، روز دیگر با ایشان طهارت کرده، به هیکل درآمد و از تکمیل ایام طهارت اطلاع داد تا هدیه‌ای برای هر یک ازایشان بگذرانند.
Acts FarOPV 21:27  و چون هفت روز نزدیک به انجام رسید، یهودی‌ای چند از آسیا او را در هیکل دیده، تمامی قوم را به شورش آوردند و دست بر اوانداخته،
Acts FarOPV 21:28  فریاد برآوردند که «ای مردان اسرائیلی، امداد کنید! این است آن کس که برخلاف امت و شریعت و این مکان در هر جاهمه را تعلیم می‌دهد. بلکه یونانی‌ای چند را نیز به هیکل درآورده، این مکان مقدس را ملوث نموده است.»
Acts FarOPV 21:29  زیرا قبل از آن تروفیمس افسسی را باوی در شهر دیده بودند و مظنه داشتند که پولس او را به هیکل آورده بود.
Acts FarOPV 21:30  پس تمامی شهر به حرکت آمد و خلق ازدحام کرده، پولس را گرفتند و از هیکل بیرون کشیدند و فی الفور درها را بستند.
Acts FarOPV 21:31  و چون قصدقتل او می‌کردند، خبر به مین باشی سپاه رسید که «تمامی اورشلیم به شورش آمده است.»
Acts FarOPV 21:32  اوبی درنگ سپاه و یوزباشی‌ها را برداشته، بر سرایشان تاخت. پس ایشان به مجرد دیدن مین باشی و سپاهیان، از زدن پولس دست برداشتند.
Acts FarOPV 21:33  چون مین باشی رسید، او را گرفته، فرمان داد تا او را بدو زنجیر ببندند و پرسید که «این کیست و چه کرده است؟»
Acts FarOPV 21:34  اما بعضی از آن گروه به سخنی و بعضی به سخنی دیگر صدا می‌کردند. و چون او به‌سبب شورش، حقیقت امر رانتوانست فهمید، فرمود تا او را به قلعه بیاورند.
Acts FarOPV 21:35  و چون به زینه رسید، اتفاق افتاد که لشکریان به‌سبب ازدحام مردم او را برگرفتند،
Acts FarOPV 21:36  زیرا گروهی کثیر از خلق از عقب او افتاده، صدا می‌زدند که «اورا هلاک کن!»
Acts FarOPV 21:37  چون نزدیک شد که پولس را به قلعه درآورند، او به مین باشی گفت: آیا اجازت است که به تو چیزی گویم؟ گفت: «آیا زبان یونانی رامی دانی؟
Acts FarOPV 21:38  مگر تو آن مصری نیستی که چندی پیش از این فتنه برانگیخته، چهار هزار مرد قتال رابه بیابان برد؟»
Acts FarOPV 21:39  پولس گفت: «من مرد یهودی هستم از طرسوس قیلیقیه، شهری که بی‌نام ونشان نیست و خواهش آن دارم که مرا اذن فرمایی تا به مردم سخن گویم.»
Acts FarOPV 21:40  چون اذن یافت، بر زینه ایستاده، به‌دست خود به مردم اشاره کرد؛ و چون آرامی کامل پیدا شد، ایشان را به زبان عبرانی مخاطب ساخته، گفت.
Chapter 22
Acts FarOPV 22:1  «ای برادران عزیز و پدران، حجتی را که الان پیش شما می‌آورم بشنوید.»
Acts FarOPV 22:2  چون شنیدند که به زبان عبرانی با ایشان تکلم می‌کند، بیشتر خاموش شدند. پس گفت:
Acts FarOPV 22:3  «من مرد یهودی هستم، متولد طرسوس قیلیقیه، اما تربیت یافته بودم در این شهر درخدمت غمالائیل و در دقایق شریعت اجدادمتعلم شده، درباره خدا غیور می‌بودم، چنانکه همگی شما امروز می‌باشید.
Acts FarOPV 22:4  و این طریقت را تابه قتل مزاحم می‌بودم به نوعی که مردان و زنان رابند نهاده، به زندان می‌انداختم،
Acts FarOPV 22:5  چنانکه رئیس کهنه و تمام اهل شورا به من شهادت می‌دهند که از ایشان نامه‌ها برای برادران گرفته، عازم دمشق شدم تا آنانی را نیز که در آنجا باشند قید کرده، به اورشلیم آورم تا سزا یابند.
Acts FarOPV 22:6  و در اثنای راه، چون نزدیک به دمشق رسیدم، قریب به ظهر ناگاه نوری عظیم از آسمان گرد من درخشید.
Acts FarOPV 22:7  پس بر زمین افتاده، هاتفی را شنیدم که به من می‌گوید: "ای شاول، ای شاول، چرا بر من جفا می‌کنی؟"
Acts FarOPV 22:8  من جواب دادم: "خداوندا تو کیستی؟" او مرا گفت: "من آن عیسی ناصری هستم که تو بر وی جفامی کنی."
Acts FarOPV 22:9  و همراهان من نور را دیده، ترسان گشتند ولی آواز آن کس را که با من سخن گفت نشنیدند.
Acts FarOPV 22:10  گفتم: "خداوندا چه کنم؟" خداوندمرا گفت: "برخاسته، به دمشق برو که در آنجا تو رامطلع خواهند ساخت از آنچه برایت مقرر است که بکنی."
Acts FarOPV 22:11  پس چون از سطوت آن نور نابیناگشتم، رفقایم دست مرا گرفته، به دمشق رسانیدند.
Acts FarOPV 22:12  آنگاه شخصی متقی بحسب شریعت، حنانیا نام که نزد همه یهودیان ساکن آنجا نیکنام بود،
Acts FarOPV 22:13  به نزد من آمده و ایستاده، به من گفت: "ای برادر شاول، بینا شو" که در همان ساعت بر وی نگریستم.
Acts FarOPV 22:14  او گفت: "خدای پدران ما تو را برگزید تا اراده او را بدانی و آن عادل را ببینی و از زبانش سخنی بشنوی.
Acts FarOPV 22:15  زیرااز آنچه دیده و شنیده‌ای نزد جمیع مردم شاهد براو خواهی شد.
Acts FarOPV 22:16  و حال چرا تاخیر می‌نمایی؟ برخیز و تعمید بگیر و نام خداوند را خوانده، خود را از گناهانت غسل ده."
Acts FarOPV 22:17  و چون به اورشلیم برگشته، در هیکل دعا می‌کردم، بیخودشدم.
Acts FarOPV 22:18  پس او را دیدم که به من می‌گوید: "بشتاب و از اورشلیم به زودی روانه شو زیرا که شهادت تو را در حق من نخواهند پذیرفت."
Acts FarOPV 22:19  من گفتم: "خداوندا، ایشان می‌دانند که من در هرکنیسه مومنین تو را حبس کرده، می‌زدم؛
Acts FarOPV 22:20  وهنگامی که خون شهید تو استیفان را می‌ریختند، من نیز ایستاده، رضا بدان دادم و جامه های قاتلان او را نگاه می‌داشتم."
Acts FarOPV 22:21  او به من گفت: "روانه شوزیرا که من تو را به سوی امت های بعیدمی فرستم.»
Acts FarOPV 22:22  پس تا این سخن بدو گوش گرفتند؛ آنگاه آواز خود را بلند کرده، گفتند: «چنین شخص را ازروی زمین بردار که زنده ماندن او جایز نیست!»
Acts FarOPV 22:23  و چون غوغا نموده و جامه های خود راافشانده، خاک به هوا می‌ریختند،
Acts FarOPV 22:24  مین باشی فرمان داد تا او را به قلعه درآوردند و فرمود که اورا به تازیانه امتحان کنند تا بفهمد که به چه سبب اینقدر بر او فریاد می‌کردند.
Acts FarOPV 22:25  و وقتی که او را به ریسمانها می‌بستند، پولس به یوزباشی‌ای که حاضر بود گفت: «آیا بر شما جایز است که مردی رومی را بی‌حجت هم تازیانه زنید؟»
Acts FarOPV 22:26  چون یوزباشی این را شنید، نزد مین باشی رفته، او راخبر داده، گفت: «چه می‌خواهی بکنی زیرا این شخص رومی است؟»
Acts FarOPV 22:27  پس مین باشی آمده، به وی گفت: «مرا بگو که تو رومی هستی؟» گفت: «بلی!»
Acts FarOPV 22:28  مین باشی جواب داد: «من این حقوق رابه مبلغی خطیر تحصیل کردم!» پولس گفت: «امامن در آن مولود شدم.»
Acts FarOPV 22:29  در ساعت آنانی که قصد تفتیش او داشتند، دست از او برداشتند ومین باشی ترسان گشت چون فهمید که رومی است از آن سبب که او را بسته بود.
Acts FarOPV 22:30  بامدادان چون خواست درست بفهمد که یهودیان به چه علت مدعی او می‌باشند، او را از زندان بیرون آورده، فرمود تا روسای کهنه و تمامی اهل شوراحاضر شوند و پولس را پایین آورده، در میان ایشان برپا داشت.
Chapter 23
Acts FarOPV 23:1  پس پولس به اهل شورا نیک نگریسته، گفت: «ای برادران، من تا امروز با کمال ضمیر صالح در خدمت خدا رفتار کرده‌ام.»
Acts FarOPV 23:2  آنگاه حنانیا، رئیس کهنه، حاضران را فرمودتا به دهانش زنند.
Acts FarOPV 23:3  پولس بدو گفت: «خدا تو راخواهد زد، ای دیوار سفیدشده! تو نشسته‌ای تامرا برحسب شریعت داوری کنی و به ضدشریعت حکم به زدنم می‌کنی؟»
Acts FarOPV 23:4  حاضران گفتند: «آیا رئیس کهنه خدا را دشنام می‌دهی؟»
Acts FarOPV 23:5  پولس گفت: «ای برادران، ندانستم که رئیس کهنه است، زیرا مکتوب است حاکم قوم خود رابد مگوی.»
Acts FarOPV 23:6  چون پولس فهمید که بعضی از صدوقیان وبعضی از فریسیانند، در مجلس ندا در‌داد که «ای برادران، من فریسی، پسر فریسی هستم و برای امید و قیامت مردگان از من بازپرس می‌شود.»
Acts FarOPV 23:7  چون این را گفت، در میان فریسیان و صدوقیان منازعه برپا شد و جماعت دو فرقه شدند،
Acts FarOPV 23:8  زیراکه صدوقیان منکر قیامت و ملائکه و ارواح هستند لیکن فریسیان قائل به هر دو.
Acts FarOPV 23:9  پس غوغای عظیم برپا شد و کاتبان از فرقه فریسیان برخاسته مخاصمه نموده، می‌گفتند که «در این شخص هیچ بدی نیافته‌ایم و اگر روحی یا فرشته‌ای با او سخن گفته باشد با خدا جنگ نبایدنمود.»
Acts FarOPV 23:10  و چون منازعه زیادتر می‌شد، مین باشی ترسید که مبادا پولس را بدرند. پس فرمود تاسپاهیان پایین آمده، او را از میانشان برداشته، به قلعه درآوردند.
Acts FarOPV 23:11  و در شب همان روز خداوند نزد او آمده، گفت: «ای پولس خاطر جمع باش زیرا چنانکه دراورشلیم در حق من شهادت دادی، همچنین بایددر روم نیز شهادت دهی.»
Acts FarOPV 23:12  و چون روز شد، یهودیان با یکدیگر عهدبسته، بر خویشتن لعن کردند که تا پولس رانکشند، نخورند و ننوشند.
Acts FarOPV 23:13  و آنانی که درباره این، همقسم شدند، زیاده از چهل نفر بودند.
Acts FarOPV 23:14  اینها نزد روسای کهنه و مشایخ رفته، گفتند: «بر خویشتن لعنت سخت کردیم که تا پولس رانکشیم چیزی نچشیم.
Acts FarOPV 23:15  پس الان شما با اهل شورا، مین باشی را اعلام کنید که او را نزد شمابیاورد که گویا اراده دارید در احوال او نیکوترتحقیق نمایید؛ و ما حاضر هستیم که قبل ازرسیدنش او را بکشیم.»
Acts FarOPV 23:16  اما خواهرزاده پولس از کمین ایشان اطلاع یافته، رفت و به قلعه درآمده، پولس را آگاهانید.
Acts FarOPV 23:17  پولس یکی ازیوزباشیان را طلبیده، گفت: «این جوان را نزدمین باشی ببر زیرا خبری دارد که به او بگوید.»
Acts FarOPV 23:18  پس او را برداشته، به حضور مین باشی رسانیده، گفت: «پولس زندانی مرا طلبیده، خواهش کرد که این جوان را به خدمت تو بیاورم، زیرا چیزی داردکه به تو عرض کند.»
Acts FarOPV 23:19  پس مین باشی دستش راگرفته، به خلوت برد و پرسید: «چه چیز است که می خواهی به من خبر دهی؟»
Acts FarOPV 23:20  عرض کرد: «یهودیان متفق شده‌اند که از تو خواهش کنند تاپولس را فردا به مجلس شورا درآوری که گویااراده دارند در حق او زیادتر تفتیش نمایند.
Acts FarOPV 23:21  پس خواهش ایشان را اجابت مفرما زیرا که بیشتر از چهل نفر از ایشان در کمین وی‌اند و به سوگند عهد بسته‌اند که تا او را نکشند چیزی نخورند و نیاشامند و الان مستعد و منتظر وعده تو می‌باشند.»
Acts FarOPV 23:22  مین باشی آن جوان را مرخص فرموده، قدغن نمود که «به هیچ‌کس مگو که مرا ازاین راز مطلع ساختی.»
Acts FarOPV 23:23  پس دو نفر از یوزباشیان را طلبیده، فرمودکه «دویست سپاهی و هفتاد سوار و دویست نیزه‌دار در ساعت سوم از شب حاضر سازید تا به قیصریه بروند؛
Acts FarOPV 23:24  و مرکبی حاضر کنید تا پولس را سوار کرده، او را به سلامتی به نزد فیلکس والی برسانند.»
Acts FarOPV 23:25  و نامه‌ای بدین مضمون نوشت:
Acts FarOPV 23:26  «کلودیوس لیسیاس، به والی گرامی فیلکس سلام می‌رساند.
Acts FarOPV 23:27  یهودیان این شخص را گرفته، قصد قتل او داشتند. پس با سپاه رفته، او را ازایشان گرفتم، چون دریافت کرده بودم که رومی است.
Acts FarOPV 23:28  و چون خواستم بفهمم که به چه سبب بروی شکایت می‌کنند، او را به مجلس ایشان درآوردم.
Acts FarOPV 23:29  پس یافتم که در مسائل شریعت خود از او شکایت می‌دارند، ولی هیچ شکوه‌ای مستوجب قتل یا بند نمی دارند.
Acts FarOPV 23:30  و چون خبریافتم که یهودیان قصد کمین سازی برای او دارند، بی‌درنگ او را نزد تو فرستادم و مدعیان او را نیزفرمودم تا در حضور تو بر او ادعا نمایندوالسلام.»
Acts FarOPV 23:31  پس سپاهیان چنانکه مامور شدند، پولس را در شب برداشته، به انتیپاتریس رسانیدند.
Acts FarOPV 23:32  و بامدادان سواران را گذاشته که با او بروند، خود به قلعه برگشتند.
Acts FarOPV 23:33  و چون ایشان وارد قیصریه شدند، نامه را به والی سپردند و پولس را نیز نزد اوحاضر ساختند.
Acts FarOPV 23:34  پس والی نامه را ملاحظه فرموده، پرسید که از کدام ولایت است. چون دانست که از قیلیقیه است،
Acts FarOPV 23:35  گفت: «چون مدعیان تو حاضر شوند، سخن تو را خواهم شنید.» و فرمود تا او را در سرای هیرودیس نگاه دارند.
Chapter 24
Acts FarOPV 24:1  و بعد از پنج روز، حنانیای رئیس کهنه با مشایخ و خطیبی ترتلس نام رسیدندو شکایت از پولس نزد والی آوردند.
Acts FarOPV 24:2  و چون اورا احضار فرمود، ترتلس آغاز ادعا نموده، گفت: چون از وجود تو در آسایش کامل هستیم واحسانات عظیمه از تدابیر تو بدین قوم رسیده است، ای فیلکس گرامی،
Acts FarOPV 24:3  در هر جا و در هروقت این را در کمال شکرگذاری می‌پذیریم.
Acts FarOPV 24:4  ولیکن تا تو را زیاده مصدع نشوم، مستدعی هستم که از راه نوازش مختصر عرض ما را بشنوی.
Acts FarOPV 24:5  زیرا که این شخص را مفسد و فتنه انگیز یافته‌ایم در میان همه یهودیان ساکن ربع مسکون و ازپیشوایان بدعت نصاری.
Acts FarOPV 24:6  و چون او خواست هیکل را ملوث سازد، او را گرفته، اراده داشتیم که به قانون شریعت خود بر او داوری نماییم.
Acts FarOPV 24:7  ولی لیسیاس مین باشی آمده، او را به زور بسیار ازدستهای ما بیرون آورد،
Acts FarOPV 24:8  و فرمود تا مدعیانش نزد تو حاضر شوند؛ و از او بعد از امتحان می‌توانی دانست حقیقت همه این اموری که ما براو ادعا می‌کنیم.»
Acts FarOPV 24:9  و یهودیان نیز با او متفق شده گفتند که چنین است.
Acts FarOPV 24:10  چون والی به پولس اشاره نمود که سخن بگوید، او جواب داد: «از آن رو که می‌دانم سالهای بسیار است که تو حاکم این قوم می‌باشی، به خشنودی وافر حجت درباره خود می‌آورم.
Acts FarOPV 24:11  زیرا تو می‌توانی دانست که زیاده از دوازده روز نیست که من برای عبادت به اورشلیم رفتم،
Acts FarOPV 24:12  و مرا نیافتند که در هیکل با کسی مباحثه کنم ونه در کنایس یا شهر‌که خلق را به شورش آورم.
Acts FarOPV 24:13  و هم آنچه الان بر من ادعا می‌کنند، نمی تواننداثبات نمایند.
Acts FarOPV 24:14  لیکن این را نزد تو اقرار می‌کنم که به طریقتی که بدعت می‌گویند، خدای پدران را عبادت می‌کنم و به آنچه در تورات و انبیامکتوب است معتقدم،
Acts FarOPV 24:15  و به خدا امیدوارم چنانکه ایشان نیز قبول دارند که قیامت مردگان ازعادلان و ظالمان نیز خواهد شد.
Acts FarOPV 24:16  و خود را دراین امر ریاضت می‌دهم تا پیوسته ضمیر خود رابه سوی خدا و مردم بی‌لغزش نگاه دارم.
Acts FarOPV 24:17  و بعداز سالهای بسیار آمدم تا صدقات و هدایا برای قوم خود بیاورم.
Acts FarOPV 24:18  و در این امور چند نفر ازیهودیان آسیا مرا در هیکل مطهر یافتند بدون هنگامه یا شورشی.
Acts FarOPV 24:19  و ایشان می‌بایست نیز دراینجا نزد تو حاضر شوند تا اگر حرفی بر من دارندادعا کنند.
Acts FarOPV 24:20  یا اینان خود بگویند اگر گناهی ازمن یافتند وقتی که در حضور اهل شورا ایستاده بودم،
Acts FarOPV 24:21  مگر آن یک سخن که در میان ایشان ایستاده، بدان ندا کردم که درباره قیامت مردگان ازمن امروز پیش شما بازپرس می‌شود.»
Acts FarOPV 24:22  آنگاه فیلکس چون از طریقت نیکوترآگاهی داشت، امر ایشان را تاخیر انداخته، گفت: «چون لیسیاس مین باشی آید، حقیقت امر شما را دریافت خواهم کرد.»
Acts FarOPV 24:23  پس یوزباشی را فرمان داد تا پولس را نگاه دارد و او را آزادی دهد واحدی از خویشانش را از خدمت و ملاقات اومنع نکند.
Acts FarOPV 24:24  و بعد از روزی چند فیلکس با زوجه خود درسلا که زنی یهودی بود، آمده پولس راطلبیده، سخن او را درباره ایمان مسیح شنید.
Acts FarOPV 24:25  وچون او درباره عدالت و پرهیزکاری وداوری آینده خطاب می‌کرد، فیلکس ترسان گشته، جواب داد که «الحال برو چون فرصت کنم تو راباز خواهم خواند.»
Acts FarOPV 24:26  و نیز امید می‌داشت که پولس او را نقدی بدهد تا او را آزاد سازد و از این جهت مکرر وی را خواسته، با او گفتگو می‌کرد.
Acts FarOPV 24:27  اما بعد از انقضای دو سال، پورکیوس فستوس، خلیفه ولایت فیلکس شد و فیلکس چون خواست بر یهود منت نهد، پولس را در زندان گذاشت.
Chapter 25
Acts FarOPV 25:1  پس چون فستوس به ولایت خودرسید، بعد از سه روز از قیصریه به اورشلیم رفت.
Acts FarOPV 25:2  و رئیس کهنه و اکابر یهود نزد اوبر پولس ادعا کردند و بدو التماس نموده،
Acts FarOPV 25:3  منتی بر وی خواستند تا او را به اورشلیم بفرستد و درکمین بودند که او را در راه بکشند.
Acts FarOPV 25:4  اما فستوس جواب داد که «پولس را باید در قیصریه نگاه داشت»، زیرا خود اراده داشت به زودی آنجابرود.
Acts FarOPV 25:5  و گفت: «پس کسانی از شما که می‌توانندهمراه بیایند تا اگر چیزی در این شخص یافت شود، بر او ادعا نمایند.»
Acts FarOPV 25:6  و چون بیشتر از ده روز در میان ایشان توقف کرده بود، به قیصریه آمد و بامدادان بر مسندحکومت برآمده، فرمود تا پولس را حاضر سازند.
Acts FarOPV 25:7  چون او حاضر شد، یهودیانی که از اورشلیم آمده بودند، به گرد او ایستاده، شکایتهای بسیار وگران بر پولس آوردند ولی اثبات نتوانستند کرد.
Acts FarOPV 25:8  او جواب داد که «نه به شریعت یهود و نه به هیکل و نه به قیصر هیچ گناه کرده‌ام.»
Acts FarOPV 25:9  اما چون فستوس خواست بر یهود منت نهد، در جواب پولس گفت: «آیا می‌خواهی به اورشلیم آیی تا درآنجا در این امور به حضور من حکم شود؟»
Acts FarOPV 25:10  پولس گفت: «در محکمه قیصر ایستاده‌ام که درآنجا می‌باید محاکمه من بشود. به یهود هیچ ظلمی نکرده‌ام، چنانکه تو نیز نیکو می‌دانی.
Acts FarOPV 25:11  پس هر گاه ظلمی یا عملی مستوجب قتل کرده باشم، از مردن دریغ ندارم. لیکن اگر هیچ‌یک ازاین شکایتهایی که اینها بر من می‌آورند اصلی ندارد، کسی نمی تواند مرا به ایشان سپارد. به قیصر رفع دعوی می‌کنم.»
Acts FarOPV 25:12  آنگاه فستوس بعداز مکالمه با اهل شورا جواب داد: «آیا به قیصررفع دعوی کردی؟ به حضور قیصر خواهی رفت.»
Acts FarOPV 25:13  و بعد از مرور ایام چند، اغریپاس پادشاه وبرنیکی برای تحیت فستوس به قیصریه آمدند.
Acts FarOPV 25:14  و چون روزی بسیار در آنجا توقف نمودند، فستوس برای پادشاه، مقدمه پولس را بیان کرده، گفت: «مردی است که فیلکس او را در بند گذاشته است،
Acts FarOPV 25:15  که درباره او وقتی که به اورشلیم آمدم، روسای کهنه و مشایخ یهود مرا خبر دادند وخواهش نمودند که بر او داوری شود.
Acts FarOPV 25:16  درجواب ایشان گفتم که رومیان را رسم نیست که احدی را بسپارند قبل از آنکه مدعی علیه مدعیان خود را روبرو شود و او را فرصت دهند که ادعای ایشان را جواب گوید.
Acts FarOPV 25:17  پس چون ایشان دراینجا جمع شدند، بی‌درنگ در روز دوم بر مسندنشسته، فرمودم تا آن شخص را حاضر کردند.
Acts FarOPV 25:18  و مدعیانش برپا ایستاده، از آنچه من گمان می‌بردم هیچ ادعا بر وی نیاوردند.
Acts FarOPV 25:19  بلکه مساله‌ای چند بر او ایراد کردند درباره مذهب خود و در حق عیسی نامی که مرده است و پولس می‌گوید که او زنده است.
Acts FarOPV 25:20  و چون من در این‌گونه مسایل شک داشتم، از او پرسیدم که "آیامی خواهی به اورشلیم بروی تا در آنجا این مقدمه فیصل پذیرد؟"
Acts FarOPV 25:21  ولی چون پولس رفع دعوی کرد که برای محاکمه اوغسطس محفوظ ماند، فرمان دادم که او را نگاه بدارند تا او را به حضورقیصر روانه نمایم.»
Acts FarOPV 25:22  اغریپاس به فستوس گفت: «من نیزمی خواهم این شخص را بشنوم.» گفت: «فردا اورا خواهی شنید.»
Acts FarOPV 25:23  پس بامدادان چون اغریپاس و برنیکی باحشمتی عظیم آمدند و به دارالاستماع بامین باشیان و بزرگان شهر داخل شدند، به فرمان فستوس پولس را حاضر ساختند.
Acts FarOPV 25:24  آنگاه فستوس گفت: «ای اغریپاس پادشاه، و‌ای همه مردمانی که نزد ما حضور دارید، این شخص رامی بینید که درباره او تمامی جماعت یهود چه دراورشلیم و چه در اینجا فریاد کرده، از من خواهش نمودند که دیگر نباید زیست کند.
Acts FarOPV 25:25  ولیکن چون من دریافتم که او هیچ عملی مستوجب قتل نکرده است و خود به اوغسطس رفع دعوی کرد، اراده کردم که او را بفرستم.
Acts FarOPV 25:26  و چون چیزی درست ندارم که درباره او به خداوندگار مرقوم دارم، از این جهت او را نزد شما و علی الخصوص در حضور تو‌ای اغریپاس پادشاه آوردم تا بعد از تفحص شاید چیزی یافته بنگارم.
Acts FarOPV 25:27  زیرا مراخلاف عقل می‌نماید که اسیری را بفرستم وشکایتهایی که بر اوست معروض ندارم.»
Chapter 26
Acts FarOPV 26:1  اغریپاس به پولس گفت: «مرخصی که کیفیت خود را بگویی.»
Acts FarOPV 26:2  که «ای اغریپاس پادشاه، سعادت خود را در این می‌دانم که امروز درحضور تو حجت بیاورم، درباره همه شکایتهایی که یهود از من می‌دارند.
Acts FarOPV 26:3  خصوص چون تو درهمه رسوم و مسایل یهود عالم هستی، پس از تومستدعی آنم که تحمل فرموده، مرا بشنوی.
Acts FarOPV 26:4  رفتار مرا از جوانی چونکه از ابتدا در میان قوم خود در اورشلیم بسر می‌بردم، تمامی یهودمی دانند
Acts FarOPV 26:5  و مرا از اول می‌شناسند هر گاه بخواهند شهادت دهند که به قانون پارساترین فرقه دین خود فریسی می‌بودم.
Acts FarOPV 26:6  والحال به‌سبب امید آن وعده‌ای که خدا به اجداد ما داد، بر من ادعا می‌کنند.
Acts FarOPV 26:7  و حال آنکه دوازده سبط ماشبانه‌روز بجد و جهد عبادت می‌کنند محض امید تحصیل همین وعده که بجهت همین امید، ای اغریپاس پادشاه، یهود بر من ادعا می‌کنند.
Acts FarOPV 26:8  «شما چرا محال می‌پندارید که خدا مردگان را برخیزاند؟
Acts FarOPV 26:9  من هم در خاطر خود می‌پنداشتم که به نام عیسی ناصری مخالفت بسیار کردن واجب است،
Acts FarOPV 26:10  چنانکه در اورشلیم هم کردم واز روسای کهنه قدرت یافته، بسیاری از مقدسین را در زندان حبس می‌کردم و چون ایشان را می کشتند، در فتوا شریک می‌بودم.
Acts FarOPV 26:11  و در همه کنایس بارها ایشان را زحمت رسانیده، مجبورمی ساختم که کفر گویند و بر ایشان به شدت دیوانه گشته تا شهرهای بعید تعاقب می‌کردم.
Acts FarOPV 26:12  در این میان هنگامی که با قدرت و اجازت ازروسای کهنه به دمشق می‌رفتم،
Acts FarOPV 26:13  در راه، ای پادشاه، در وقت ظهر نوری را از آسمان دیدم، درخشنده تر از خورشید که در دور من و رفقایم تابید.
Acts FarOPV 26:14  و چون همه بر زمین افتادیم، هاتفی راشنیدم که مرا به زبان عبرانی مخاطب ساخته، گفت: "ای شاول، شاول، چرا بر من جفا می‌کنی؟ تو را بر میخها لگد زدن دشوار است."
Acts FarOPV 26:15  من گفتم: "خداوندا تو کیستی؟" گفت: "من عیسی هستم که تو بر من جفا می‌کنی.
Acts FarOPV 26:16  و لیکن برخاسته، بر پابایست زیرا که بر تو ظاهر شدم تا تو را خادم وشاهد مقرر گردانم بر آن چیزهایی که مرا در آنهادیده‌ای و بر آنچه به تو در آن ظاهر خواهم شد.
Acts FarOPV 26:17  و تو را رهایی خواهم داد از قوم و از امت هایی که تو را به نزد آنها خواهم فرستاد،
Acts FarOPV 26:18  تا چشمان ایشان را باز کنی تا از ظلمت به سوی نور و ازقدرت شیطان به‌جانب خدا برگردند تا آمرزش گناهان و میراثی در میان مقدسین بوسیله ایمانی که بر من است بیابند."
Acts FarOPV 26:19  آن وقت‌ای اغریپاس پادشاه، رویای آسمانی را نافرمانی نورزیدم.
Acts FarOPV 26:20  بلکه نخست آنانی را که در دمشق بودند و در اورشلیم و درتمامی مرز و بوم یهودیه و امت‌ها را نیز اعلام می‌نمودم که توبه کنند و به سوی خدا بازگشت نمایند و اعمال لایقه توبه را به‌جا آورند.
Acts FarOPV 26:21  به‌سبب همین امور یهود مرا در هیکل گرفته، قصد قتل من کردند.
Acts FarOPV 26:22  اما از خدا اعانت یافته، تا امروزباقی ماندم و خرد و بزرگ را اعلام می‌نمایم وحرفی نمی گویم، جز آنچه انبیا و موسی گفتند که می‌بایست واقع شود،
Acts FarOPV 26:23  که مسیح می‌بایست زحمت بیند و نوبر قیامت مردگان گشته، قوم وامت‌ها را به نور اعلام نماید.»
Acts FarOPV 26:24  چون او بدین سخنان، حجت خود رامی آورد، فستوس به آواز بلند گفت: «ای پولس دیوانه هستی! کثرت علم تو را دیوانه کرده است!»
Acts FarOPV 26:25  گفت: «ای فستوس گرامی، دیوانه نیستم بلکه سخنان راستی و هوشیاری را می‌گویم.
Acts FarOPV 26:26  زیراپادشاهی که در حضور او به دلیری سخن می‌گویم، از این امور مطلع است، چونکه مرا یقین است که هیچ‌یک از این مقدمات بر او مخفی نیست، زیرا که این امور در خلوت واقع نشد.
Acts FarOPV 26:27  ‌ای اغریپاس پادشاه، آیا به انبیا ایمان آورده‌ای؟ می‌دانم که ایمان داری!»
Acts FarOPV 26:28  اغریپاس به پولس گفت: «به قلیل ترغیب می‌کنی که من مسیحی بگردم؟»
Acts FarOPV 26:29  پولس گفت: «از خداخواهش می‌داشتم یا به قلیل یا به کثیر، نه‌تنها توبلکه جمیع این اشخاصی که امروز سخن مرامی شنوند مثل من گردند، جز این زنجیرها!»
Acts FarOPV 26:30  چون این را گفت، پادشاه و والی و برنیکی وسایر مجلسیان برخاسته،
Acts FarOPV 26:31  رفتند و با یکدیگرگفتگو کرده، گفتند: «این شخص هیچ عملی مستوجب قتل یا حبس نکرده است.»
Acts FarOPV 26:32  واغریپاس به فستوس گفت: «اگر این مرد به قیصررفع دعوی خود نمی کرد، او را آزاد کردن ممکن می‌بود.»
Chapter 27
Acts FarOPV 27:1  چون مقرر شد که به ایطالیا برویم، پولس و چند زندانی دیگر را به یوزباشی از سپاه اغسطس که یولیوس نام داشت، سپردند.
Acts FarOPV 27:2  و به کشتی ادرامیتینی که عازم بنادرآسیا بود، سوار شده، کوچ کردیم و ارسترخس ازاهل مکادونیه از تسالونیکی همراه ما بود.
Acts FarOPV 27:3  روزدیگر به صیدون فرود آمدیم و یولیوس با پولس ملاطفت نموده، او را اجازت داد که نزد دوستان خود رفته، از ایشان نوازش یابد.
Acts FarOPV 27:4  و از آنجا روانه شده، زیر قپرس گذشتیم زیرا که باد مخالف بود.
Acts FarOPV 27:5  و از دریای کنار قیلیقیه و پمفلیه گذشته، به میرای لیکیه رسیدیم
Acts FarOPV 27:6  در آنجا یوزباشی کشتی اسکندریه را یافت که به ایطالیا می‌رفت و ما را برآن سوار کرد.
Acts FarOPV 27:7  و چند روز به آهستگی رفته، به قنیدس به مشقت رسیدیم و چون باد مخالف مامی بود، در زیر کریت نزدیک سلمونی راندیم،
Acts FarOPV 27:8  وبه دشواری از آنجا گذشته، به موضعی که به بنادرحسنه مسمی و قریب به شهر لسائیه است رسیدیم.
Acts FarOPV 27:9  و چون زمان منقضی شد و در این وقت سفردریا خطرناک بود، زیرا که ایام روزه گذشته بود،
Acts FarOPV 27:10  پولس ایشان را نصیحت کرده، گفت: «ای مردمان، می‌بینم که در این سفر ضرر و خسران بسیار پیدا خواهد شد، نه فقط بار و کشتی را بلکه جانهای ما را نیز.»
Acts FarOPV 27:11  ولی یوزباشی ناخدا وصاحب کشتی را بیشتر از قول پولس اعتنا نمود.
Acts FarOPV 27:12  و چون آن بندر نیکو نبود که زمستان را در آن بسر برند، اکثر چنان مصلحت دانستند که از آنجا نقل کنند تا اگر ممکن شود خود را به فینیکسس رسانیده، زمستان را در آنجا بسر برند که آن بندری است از کریت مواجه مغرب جنوبی ومغرب شمالی.
Acts FarOPV 27:13  و چون نسیم جنوبی وزیدن گرفت، گمان بردند که به مقصد خویش رسیدند. پس لنگر برداشتیم و از کناره کریت گذشتیم.
Acts FarOPV 27:14  لیکن چیزی نگذشت که بادی شدید که آن رااورکلیدون می‌نامند از بالای آن زدن گرفت.
Acts FarOPV 27:15  درساعت کشتی ربوده شده، رو به سوی باد نتوانست نهاد. پس آن را از دست داده، بی‌اختیار رانده شدیم.
Acts FarOPV 27:16  پس در زیر جزیره‌ای که کلودی نام داشت، دوان دوان رفتیم و به دشواری زورق را درقبض خود آوردیم.
Acts FarOPV 27:17  و آن را برداشته و معونات را استعمال نموده، کمر کشتی را بستند و چون ترسیدند که به ریگزار سیرتس فرو روند، حبال کشتی را فرو کشیدند و همچنان رانده شدند.
Acts FarOPV 27:18  وچون طوفان بر ما غلبه می‌نمود، روز دیگر، بارکشتی را بیرون انداختند.
Acts FarOPV 27:19  و روز سوم به‌دستهای خود آلات کشتی را به دریا انداختیم.
Acts FarOPV 27:20  و چون روزهای بسیار آفتاب و ستارگان راندیدند و طوفانی شدید بر ما می‌افتاد، دیگر هیچ امید نجات برای ما نماند.
Acts FarOPV 27:21  و بعد از گرسنگی بسیار، پولس در میان ایشان ایستاده، گفت: «ای مردمان، نخست می‌بایست سخن مرا پذیرفته، از کریت نقل نکرده باشید تا این ضرر و خسران را نبینید.
Acts FarOPV 27:22  اکنون نیزشما را نصیحت می‌کنم که خاطرجمع باشید زیراکه هیچ ضرری به‌جان یکی از شما نخواهد رسیدمگر به کشتی.
Acts FarOPV 27:23  زیرا که دوش، فرشته آن خدایی که از آن او هستم و خدمت او را می‌کنم، به من ظاهر شده،
Acts FarOPV 27:24  گفت: "ای پولس ترسان مباش زیراباید تو در حضور قیصر حاضر شوی. و اینک خدا همه همسفران تو را به تو بخشیده است."
Acts FarOPV 27:25  پس‌ای مردمان خوشحال باشید زیرا ایمان دارم که به همانطور که به من گفت، واقع خواهدشد.
Acts FarOPV 27:26  لیکن باید در جزیره‌ای بیفتیم.»
Acts FarOPV 27:27  و چون شب چهاردهم شد و هنوز دردریای ادریا به هر سو رانده می‌شدیم، در نصف شب ملاحان گمان بردند که خشکی نزدیک است.
Acts FarOPV 27:28  پس پیمایش کرده، بیست قامت یافتند. وقدری پیشتر رفته، باز پیمایش کرده، پانزده قامت یافتند.
Acts FarOPV 27:29  و چون ترسیدند که به صخره‌ها بیفتیم، از پشت کشتی چهار لنگر انداخته، تمنا می‌کردندکه روز شود.
Acts FarOPV 27:30  اما چون ملاحان قصد داشتند که از کشتی فرار کنند و زورق را به دریا انداختند به بهانه‌ای که لنگرها را از پیش کشتی بکشند،
Acts FarOPV 27:31  پولس یوزباشی و سپاهیان را گفت: «اگر اینهادر کشتی نمانند، نجات شما ممکن نباشد.»
Acts FarOPV 27:32  آنگاه سپاهیان ریسمانهای زورق را بریده، گذاشتند که بیفتد.
Acts FarOPV 27:33  چون روز نزدیک شد، پولس از همه خواهش نمود که چیزی بخورند. پس گفت: «امروز روز چهاردهم است که انتظار کشیده وچیزی نخورده، گرسنه مانده‌اید.
Acts FarOPV 27:34  پس استدعای من این است که غذا بخورید که عافیت برای شما خواهد بود، زیرا که مویی از سر هیچ‌یک از شما نخواهد افتاد.»
Acts FarOPV 27:35  این بگفت و درحضور همه نان گرفته، خدا را شکر گفت و پاره کرده، خوردن گرفت.
Acts FarOPV 27:36  پس همه قوی‌دل گشته نیز غذا خوردند.
Acts FarOPV 27:37  و جمله نفوس در کشتی دویست و هفتاد و شش بودیم.
Acts FarOPV 27:38  چون از غذاسیر شدند، گندم را به دریا ریخته، کشتی را سبک کردند.
Acts FarOPV 27:39  اما چون روز، روشن شد، زمین را نشناختند؛ لیکن خلیجی دیدند که شاطی‌ای داشت. پس رای زدند که اگر ممکن شود، کشتی را بر آن برانند.
Acts FarOPV 27:40  و بند لنگرها را بریده، آنها را دردریا گذاشتند و بندهای سکان را باز کرده، وبادبان را برای باد گشاده، راه ساحل را پیش گرفتند.
Acts FarOPV 27:41  اما کشتی را درمجمع بحرین به پایاب رانده، مقدم آن فرو شده، بی‌حرکت ماند ولی موخرش از لطمه امواج درهم شکست.
Acts FarOPV 27:42  آنگاه سپاهیان قصد قتل زندانیان کردند که مبادا کسی شنا کرده، بگریزد.
Acts FarOPV 27:43  لیکن یوزباشی چون خواست پولس را برهاند، ایشان را از این اراده بازداشت و فرمود تا هر‌که شناوری داند، نخست خویشتن را به دریا انداخته به ساحل رساند.
Acts FarOPV 27:44  وبعضی بر تختها و بعضی بر چیزهای کشتی وهمچنین همه به سلامتی به خشکی رسیدند.
Chapter 28
Acts FarOPV 28:1  و چون رستگار شدند، یافتند که جزیره ملیطه نام دارد.
Acts FarOPV 28:2  و آن مردمان بربری باما کمال ملاطفت نمودند، زیرا به‌سبب باران که می‌بارید و سرما آتش افروخته، همه ما راپذیرفتند.
Acts FarOPV 28:3  چون پولس مقداری هیزم فراهم کرده، بر آتش می‌نهاد، به‌سبب حرارت، افعی‌ای بیرون آمده، بر دستش چسپید.
Acts FarOPV 28:4  چون بربریان جانور را از دستش آویخته دیدند، با یکدیگرمی گفتند: «بلاشک این شخص، خونی است که بااینکه از دریا رست، عدل نمی گذارد که زیست کند.»
Acts FarOPV 28:5  اما آن جانور را در آتش افکنده، هیچ ضرر نیافت.
Acts FarOPV 28:6  پس منتظر بودند که او آماس کند یابغته افتاده، بمیرد. ولی چون انتظار بسیار کشیدندو دیدند که هیچ ضرری بدو نرسید، برگشته گفتندکه خدایی است.
Acts FarOPV 28:7  و در آن نواحی، املاک رئیس جزیره که پوبلیوس نام داشت بود که او ما را به خانه خودطلبیده، سه روز به مهربانی مهمانی نمود.
Acts FarOPV 28:8  ازقضا پدر پوبلیوس را رنج تب و اسهال عارض شده، خفته بود. پس پولس نزد وی آمده و دعاکرده ودست بر او گذارده، او را شفا داد.
Acts FarOPV 28:9  و چون این امر واقع شد، سایر مریضانی که در جزیره بودند آمده، شفا یافتند.
Acts FarOPV 28:10  و ایشان ما را اکرام بسیار نمودند و چون روانه می‌شدیم، آنچه لازم بود برای ما حاضر ساختند.
Acts FarOPV 28:11  و بعد از سه ماه به کشتی اسکندریه که علامت جوزا داشت و زمستان را در جزیره بسربرده بود، سوار شدیم.
Acts FarOPV 28:12  و به‌سراکوس فرودآمده، سه روز توقف نمودیم.
Acts FarOPV 28:13  و از آنجا دورزده، به ریغیون رسیدیم و بعد از یک روز بادجنوبی وزیده، روز دوم وارد پوطیولی شدیم.
Acts FarOPV 28:14  و در آنجا برادران یافته، حسب خواهش ایشان هفت روز ماندیم و همچنین به روم آمدیم.
Acts FarOPV 28:15  وبرادران آنجا چون از احوال ما مطلع شدند، به استقبال ما بیرون آمدند تا فورن اپیوس و سه دکان. و پولس چون ایشان را دید، خدا را شکر نموده، قوی‌دل گشت.
Acts FarOPV 28:16  و چون به روم رسیدیم، یوزباشی زندانیان را به‌سردار افواج خاصه سپرد. اما پولس را اجازت دادند که با یک سپاهی که محافظت او می‌کرد، در منزل خودبماند.
Acts FarOPV 28:17  و بعد از سه روز، پولس بزرگان یهود راطلبید و چون جمع شدند به ایشان گفت: «ای برادران عزیز، با وجودی که من هیچ عملی خلاف قوم و رسوم اجداد نکرده بودم، همانا مرا در اورشلیم بسته، به‌دستهای رومیان سپردند.
Acts FarOPV 28:18  ایشان بعد از تفحص چون در من هیچ علت قتل نیافتند، اراده کردند که مرا رها کنند.
Acts FarOPV 28:19  ولی چون یهود مخالفت نمودند، ناچار شده به قیصررفع دعوی کردم، نه تا آنکه از امت خود شکایت کنم.
Acts FarOPV 28:20  اکنون بدین جهت خواستم شما راملاقات کنم و سخن گویم زیرا که بجهت امیداسرائیل، بدین زنجیر بسته شدم.»
Acts FarOPV 28:21  وی راگفتند: «ما هیچ نوشته در حق تو از یهودیه نیافته‌ایم و نه کسی از برادرانی که از آنجا آمدند، خبری یا سخن بدی درباره تو گفته است.
Acts FarOPV 28:22  لیکن مصلحت دانستیم از تو مقصود تو را بشنویم زیراما را معلوم است که این فرقه را در هر جا بدمی گویند.»
Acts FarOPV 28:23  پس چون روزی برای وی معین کردند، بسیاری نزد او به منزلش آمدند که برای ایشان به ملکوت خدا شهادت داده، شرح می‌نمود و ازتورات موسی و انبیا از صبح تا شام درباره عیسی اقامه حجت می‌کرد.
Acts FarOPV 28:24  پس بعضی به سخنان اوایمان آوردند و بعضی ایمان نیاوردند.
Acts FarOPV 28:25  و چون با یکدیگر معارضه می‌کردند، از او جدا شدند بعداز آنکه پولس این یک سخن را گفته بود که «روح‌القدس به وساطت اشعیای نبی به اجداد مانیکو خطاب کرده،
Acts FarOPV 28:26  گفته است که "نزد این قوم رفته بدیشان بگو به گوش خواهید شنید ونخواهید فهمید و نظر کرده خواهید نگریست ونخواهید دید؛
Acts FarOPV 28:27  زیرا دل این قوم غلیظ شده و به گوشهای سنگین می‌شنوند و چشمان خود را برهم نهاده‌اند، مبادا به چشمان ببینند و به گوشهابشنوند و به دل بفهمند و بازگشت کنند تا ایشان راشفا بخشم."
Acts FarOPV 28:28  پس بر شما معلوم باد که نجات خدا نزد امت‌ها فرستاده می‌شود و ایشان خواهندشنید.»
Acts FarOPV 28:29  چون این را گفت یهودیان رفتند و بایکدیگر مباحثه بسیار می‌کردند.
Acts FarOPV 28:30  اما پولس دوسال تمام در خانه اجاره‌ای خود ساکن بود و هرکه به نزد وی می‌آمد، می‌پذیرفت.
Acts FarOPV 28:31  و به ملکوت خدا موعظه می‌نمود و با کمال دلیری درامور عیسی مسیح خداوند بدون ممانعت تعلیم می‌داد.