Toggle notes
Chapter 1
I Ch | FarOPV | 1:19 | و براي عابَر، دو پسر متولد شدند که يکي را فالَج نام بود زيرا در ايام وي زمين منقسم شد و اسم برادرش يقطان بود. | |
I Ch | FarOPV | 1:32 | و پسران قَطُورَه که مُتعه ابراهيم بود، پس او زِمران و يقشان و مَدان و مِديان و يشباق و شُوحا را زاييد و پسران يقشان: شَبا و دَدان بودند. | |
I Ch | FarOPV | 1:33 | و پسران مِديان عِيفَه و عِيفَرو خَنُوح و اَبيداع و اَلدَعَه بودند. پس جميع اينها پسران قَطُورَه بودند. | |
I Ch | FarOPV | 1:40 | پسران شُوبال: عَليان ومَنَاحَت وعِيبال وشَفي واُونام و پسران صِبعُون: اَيه و عَنَه. | |
I Ch | FarOPV | 1:43 | و پادشاهاني که در زمين اَدُوم سلطنت نمودند، پيش از آنکه پادشاهي بر بني اسرائيل سلطنت کند، اينانند: بالَع بن بَعُور و اسم شهر او دِنهابِه بود. | |
I Ch | FarOPV | 1:46 | و حُوشام مُرد وهَدَد بن بَدَد که مِديان را در زمين موآب شکست داد در جايش پادشاه شد و اسم شهرش عَوِيت بود . | |
I Ch | FarOPV | 1:50 | و بَعل حانان مُرد وهَدَد به جايش پادشاه شد؛ و اسم شهرش فاعي و اسم زنش مَهِيطَبئيل دختر مَطرِد دختر مَي ذَهَب بود. | |
Chapter 2
I Ch | FarOPV | 2:3 | پسران يهودا: عِير واُونان وشيلَه؛ اين سه نفر از بَتشُوعِ کَنعانيه براي او زاييده شدند؛ وعير نخست زاده يهودا به نظر خداوند شرير بود؛ پس او را کُشت. | |
I Ch | FarOPV | 2:6 | و پسران زارَح: زِمري و اِيتان وهِيمان و کَلکُول و دارَع که همگي ايشان پنج نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 2:16 | و خواهران ايشان صَرُويه و اَبيحايل بودند. و پسران صَرُويه، اَبشاي و يوآب و عَسائيل، سه نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 2:18 | و کاليب بن حَصرُون از زن خود عَزُوبَه واز يرِيعُوت اولاد به هم رسانيد و پسران وي اينانند: ياشَر و شُوباب و اَردُون. | |
I Ch | FarOPV | 2:21 | وبعد از آن، حَصرُون به دختر ماکير پدر جِلعاد درآمده، او را به زني گرفت حيني که شصت ساله بود و او سَجُوب را براي وي زاييد. | |
I Ch | FarOPV | 2:23 | واو جَشور و اَرام را که حَوُّوب يائير باشد، با قنات و دهات آنها که شصت شهر بود، از ايشان گرفت و جمييع اينها از آن بني ماکير پدر جِلعاد بودند. | |
I Ch | FarOPV | 2:24 | و بعد از آنکه حَصرُون در کاليب اَفراته وفات يافت، اَبِيه زن حَصرُون اَشحُور پدر تَقُوع را براي وي زاييد. | |
I Ch | FarOPV | 2:25 | و پسران يرحَمئيل نخست زاده حَصرُون نخست زاده اش: رام و بُونَه و اُورَن و اُوصَم و اَخيا بودند. | |
I Ch | FarOPV | 2:42 | و بني کاليب برادر يرحَمئيل نخست زاده اش ميشاع که پدر زِيف باشد و بني ماريشَه که پدرحَبرُون باشد بودند. | |
I Ch | FarOPV | 2:49 | و او نيز شاعَف، پدر مَدمَنَه و شوا، پدر مَکبينا پدر جِبعا را زاييد؛ و دختر کاليب عَکسَه بود. | |
I Ch | FarOPV | 2:53 | و قبايل قريه يعاريم اينانند: يترِيان و فُوتيان و شُوماتيان و مِشراعيان که از ايشان صارعاتيان و اِشطاوُليان پيدا شدند. | |
Chapter 3
I Ch | FarOPV | 3:1 | و پسران داود که براي او در حَبرُون زاييده شدند، اينانند: نخست زاده اش اَمنون از اَخينُوعِم يزرَعِيليه؛ و دومين دانيال از اَبِيجايلِ کَرمَلِيه؛ | |
I Ch | FarOPV | 3:4 | اين شش براي او در حَبرون زاييده شدند که در آنجا هفت سال و شش ماه سلطنت نمود و در اورشليم سي سه سال سلطنت کرد. | |
I Ch | FarOPV | 3:5 | و اينها براي وي در اورشليم زاييده شدند: شِمعي و شوباب و ناتان و سُليمان. اين چهار از بَتشُوع دخترعَمّيئيل بودند. | |
I Ch | FarOPV | 3:15 | و پسران يوشيا نخست زاده اش يوحانان و دومين يهُوياقيم و سومين صِدقَيا و چهارمين شَلّوم. | |
I Ch | FarOPV | 3:19 | و پسران فَدايا زَرُبّابِل و شِمعي و پسران زَرُبّابِل مَشُلاّم وحَنَنيا و خواهرايشان شَلُوميت بود. | |
I Ch | FarOPV | 3:21 | و پسران حَنَنيا فَلَطيا و اِشعيا، بني رفايا و بني اَرنان و بني عُوبَديا و بني شَکُنيا. | |
I Ch | FarOPV | 3:22 | و شَکُنيا شَمَعيا و پسران شَمَعيا، حَطّوش و يبحآل و باريح و نَعَريا و شافاط که شش باشند. | |
Chapter 4
I Ch | FarOPV | 4:2 | و رَآيا ابن شوبال يحَت را آورد و يحَت اَخُوماي و لاهَد را آورد. اينانند قبايل صَرعاتيان. | |
I Ch | FarOPV | 4:3 | و اينان پسران پدر عيطام اند: يزرَعيل و يشما و يدباش و اسم خواهر ايشان هَصلَلفُوني بود. | |
I Ch | FarOPV | 4:4 | فَنُوئيل پدر جَدُور و عازَر پدر خُوشَه اينها پسران حور نخست زاده اَفراته پدر بيت لحم بودند. | |
I Ch | FarOPV | 4:6 | و نَعرَه، اَخُزّام و حافَر و تَيماني و اَخَشطاري را براي او زاييد؛ اينان پسران نَعرَه اند. | |
I Ch | FarOPV | 4:9 | و يعبِيص از برادران خود شريف تر بود و مادرش او را يعبِيص نام نهاد و گفت:« از اين جهت که او را با حُزن زاييدم.» | |
I Ch | FarOPV | 4:10 | و يبِيص از خداي اسرائيل استدعا نموده گفت:« کاش که مرا برکت مي دادي و حدود مرا وسيع ميگردانيدي و دست تو با من مي بود و مرا از بلا نگاه مي داشتي تا محزون نشوم.» و خدا آنچه را که خواست به او بخشيد. | |
I Ch | FarOPV | 4:14 | و مَعُونُوتاي عُفرَه را آورد و سَرايا، يوآب پدرجيحَراشيم را آورد، زيرا که صنعتگر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 4:17 | و پسران عَزرَه يتَر و مَرَد و عافَر و يالون(و زنِ مَرَد) مريم و شَماي و يشبَح پدر اَشتَمُوع را زاييد. | |
I Ch | FarOPV | 4:18 | و زن يهوديه او يارَد، پدر جَدُور، و جابَر پدر سُوکُو و يقوتيئيل پدر زانوح را زاييد. اما آنان پسران بِتيه دختر فرعون که مَرَد او را به زني گرفته بود مي باشند. | |
I Ch | FarOPV | 4:19 | و پسران زن يهوديه او که خواهر نَحَم بود پدر قَعيلَه جَرمي و اَشتَمُوع مَعکاتي بودند. | |
I Ch | FarOPV | 4:21 | و بني شيلَه بن يهودا، عير پدر ليکَه، و لَعدَه پدر مَريشَه و قبايل خاندان عاملان کتان نازک از خانواده اَشبيع بودند. | |
I Ch | FarOPV | 4:22 | و يوقيم و اهل کُوزِيبا و يوآش و ساراف که در موآب مِلک داشتند، و يشُوبي لَحمَ؛ و اين وقايع قديم است. | |
I Ch | FarOPV | 4:23 | و اينان کوزه گر بودند با ساکنان نتاعيم و جَديره که در آنجاها نزد پادشاه به جهت کار او سکونت داشتند. | |
I Ch | FarOPV | 4:27 | و شِمعي را شانزده پسر و شش دختر بود ولکن برادرانش را پسران بسيار نبود و همه قبايل ايشان مثل بني يهودا زياد نشدند. | |
I Ch | FarOPV | 4:31 | و دربيت مرکَبوت و حَصرسُوسيم و بيت بِرئِي و شَعَرايم ساکن بودند. اينها شهرهاي ايشان تا زمان سلطنت داود بود. | |
I Ch | FarOPV | 4:33 | و جميع قريه هاي ايشان که در پيرامون آن شهرها تابَعل بود. پس مسکنهاي ايشان اين است و نسب نامه هاي خود را داشتند. | |
I Ch | FarOPV | 4:38 | ايناني که اسم ايشان مذکور شد، در قبايل خود رؤسا بودند و خانه هاي آباي ايشان بسيار زياد شد. | |
I Ch | FarOPV | 4:40 | پس برومند نيکو يافتند و آن زمين وسيع و آرام و امين بود، زيرا که آلِ حام در زمان قديم در آنجا ساکن بودند. | |
I Ch | FarOPV | 4:41 | و ايناني که اسم ايشان مذکور شد، در ايام حِزقيا پادشاه يهودا آمدند و خيمه هاي ايشان و معونيان را که در آنجا يافت شدند، شکست دادند و ايشان را تا به امروز تباه ساخته، در جاي ايشان ساکن شده اند زيرا که مرتع براي گله هاي ايشان در انجا بود. | |
I Ch | FarOPV | 4:42 | و بعضي از ايشان، يعني پانصد نفر از بني شَمعُون به کوه سَعير رفتند؛ و فَلطِيا و نَعرِيا و رَفايا و عُرِّيئيل پسران يشيع رؤساي ايشان بودند. | |
Chapter 5
I Ch | FarOPV | 5:1 | و پسران رؤبين نخست زاده اسرائيل اينانند: (زيرا که او نخست زاده بود و اما به سبب بي عصمت ساختن بستر پدرخويش، حق نخست زادگي او به پسران يوسف بن اسرائيل داده شد. از اين جهت نسب نامه او بر حسب نخست زادگي ثبت نشده بود. | |
I Ch | FarOPV | 5:2 | زيرا يهُودا بر برادران خود برتري يافت و پادشاه از او بود؛ اما نخست زادگي از آن يوسف بود). | |
I Ch | FarOPV | 5:6 | و پسرش بَئيرَه که تِلغَت فِلناسَر پادشاه اَشُّور او را به اسيري بُرد و او رئيس رؤبينيان بود. | |
I Ch | FarOPV | 5:7 | و برادرانش بر حسب قبايل ايشان وقتي که نسب نامه مواليد ايشان ثبت گرديد، مقدم ايشان يعِيئيل بود و زَکريا، | |
I Ch | FarOPV | 5:9 | و به طرف مشرق تا مدخل بيابان از نهر فرات سکنا گرفت، زيرا که مواشي ايشان در زمين جِلعاد زياده شد. | |
I Ch | FarOPV | 5:10 | و در ايام شاؤل ايشان با حاجريان جنگ کردند و آنها به دست ايشان افتادند و در خيمه هاي آنها در تمامي اطراف شرقي جِلعاد ساکن شدند. | |
I Ch | FarOPV | 5:13 | و برادران ايشان بر حسب خانه هاي آباي ايشان، ميکائيل و مَشُلام و شَبَع و يوراي و يعکان و زِيع و عابَر که هفت نفر باشند. | |
I Ch | FarOPV | 5:14 | اينانند پسران اَبيحايل بن حوري ابن ياروح بن جِلعاد بن ميکائيل بن يشيشاي بن يحدُو ابن بوز. | |
I Ch | FarOPV | 5:16 | و ايشان در جِلعادِ باشان و قريه هايش و در تمامي نواحي شارون تا حدود آنها ساکن بودند. | |
I Ch | FarOPV | 5:17 | نسب نامه جميع اينها در ايام يوتام پادشاه يهودا و در ايام يرُبعام پادشاه اسرائيل ثبت گرديد. | |
I Ch | FarOPV | 5:18 | از بني رؤبين و جاديان و نصف سبط مَنَّسي شجاعان و مرداني که سپر شمشير برمي داشتند و تيراندازان و جنگ آزمودگان که به جنگ بيرون مي رفتند، چهل و هزار و هفت صد و شصت نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 5:20 | و بر ايشان نصرت يافتند و حاجريان و جميع رفقاي آنها به دست ايشان تسليم شدند زيرا که در حين جنگ نزد خدا استغاثه نمودند و او ايشان را چونکه بر او توکل نمودند، اجابت فرمود. | |
I Ch | FarOPV | 5:21 | پس از مواشي ايشان، پنجاه هزار شتر و دويست و پنجاه هزار گوسفند و دو هزار الاغ و صد هزار مرد به تاراج بردند. | |
I Ch | FarOPV | 5:22 | زيرا چونکه جنگ از جانب خدا بود، بسياري مقتول گرديدند. پس ايشان به جاي آنها تا زمان اسيري ساکن شدند. | |
I Ch | FarOPV | 5:23 | و پسران نصف سبط مَنَّسي در آن زمين ساکن شده، از باشان تا بَعل حَرمون و سَنير و جَبَل حَرمون زياد شدند. | |
I Ch | FarOPV | 5:24 | و اينانند رؤساي خاندان آباي ايشان عافَر و يشعِي و اَليئيل وعَزريئيل و اِرميا و هُودَويا يحدييئل که مردان تنومند شجاع و ناموران و رؤساي خاندان آباي ايشان بودند. | |
I Ch | FarOPV | 5:25 | اما به خداي پدران خود خيانت ورزيده، در پي خدايان قومهاي آن زمين که خدا آنها را به حضور ايشان هلاک کرده بود، زنا کردند. | |
Chapter 6
I Ch | FarOPV | 6:3 | وبني عَمرام: هارون و موسي و مريم. و بني هارون: ناداب و اَبِيهُو و اَليعازار و ايتامار. | |
I Ch | FarOPV | 6:15 | و يهُوصاداق به اسيري رفت هنگامي که خداوند يهودا و اورشليم را به دست نَبُوکَدنَصَّر اسير ساخت. | |
I Ch | FarOPV | 6:31 | و اينانند که داود ايشان را بر خدمت سرود در خانه خداوند تعيين نمود بعد از آنکه تابوت مستقر شد. | |
I Ch | FarOPV | 6:32 | و ايشان پيش مسکن خيمه اجتماع مشغول سراييدن مي شدند تا حيني که سليمان خانه خداوند را در اورشليم بنا کرد. پس بر حسب قانون خويش بر خدمت خود مواظب شدند. | |
I Ch | FarOPV | 6:33 | پس آنهايي که با پسران خود معين شدند، اينانند: از بني قَهاتيان هِمانِ مغنّي ابن يوئيل بن سموئيل. | |
I Ch | FarOPV | 6:44 | و به طرف چپ برادران ايشان که پسران مَراري بودند: اِيتان بن قيشي ابن عَبدِي ابن مَلّوک، | |
I Ch | FarOPV | 6:49 | و اما هارون و پسرانش بر مذبح قرباني سوختني و بر مذبح بخور به جهت تمامي عمل قدس الاقداس قرباني مي گذرانيدند تا به جهت اسرائيل موافق هر آنچه موسي بنده خدا امر فرموده بود، کفاره نمايند. | |
I Ch | FarOPV | 6:54 | و مسکن هاي ايشان بر حسب موضع ها و حدود ايشان اينها است: از پسران هارون به جهت قبايل قَهاتيان زيرا قرعه اوّل از آنِ ايشان بود. | |
I Ch | FarOPV | 6:57 | به پسران هارون به جهت شهرهاي ملجا حَبرُون و لِبنَه و حوالي آن، و يتّير و اَشتَموع و حوالي آن را دادند. | |
I Ch | FarOPV | 6:60 | و از بسط بنيامين جَبَع و حوالي آن را و عَلَّمَت و حوالي آن را و عَناتوت و حوالي آن را. پس جميع شهرهاي ايشان بر حسب قبايل ايشان سيزده شهر بود. | |
I Ch | FarOPV | 6:61 | و به پسران قَهات که از قبايل آن سبط باقي ماندند، ده شهر از نصف سبط يعني از نصف مَنَّسي به قرعه داده شد. | |
I Ch | FarOPV | 6:62 | و به بني جَرشُوم بر حسب قبايل ايشان از بسط يسّاکار و از سبط اَشير و از سبط نَفتالي و از سبط مَنَّسي درباشان سيزده شهر. | |
I Ch | FarOPV | 6:63 | و به پسران مَراري بر حسب قبايل ايشان از بسط رؤبين و از سبط جاد و از سبط زبولون دوازده شهر به قرعه داده شد. | |
I Ch | FarOPV | 6:65 | و از بسط بني يهودا و از بسط بني شَمعون و از بسط بني بنيامين اين شهرها را که اسم آنها مذکور است به قرعه دادند. | |
I Ch | FarOPV | 6:67 | پس شکيم را با حوالي آن در کوهستان افرام و جازَر را با حوالي آن به جهت شهرهاي ملجا به ايشان دادند. | |
I Ch | FarOPV | 6:70 | و از نصف سبط مَنَّسي، عانير را با حوالي آن، و بِلعام را با حوالي آن، به قبايل باقي مانده بقي قَهات دادند. | |
I Ch | FarOPV | 6:71 | و به پسران جَرشُوم از قبايل نصف سبط مَنَّسي، جُولان را در باشان با حوالي آن و عَشتارُوت را با حوالي آن. | |
I Ch | FarOPV | 6:76 | و از سبط نَفتالي قادِش را در جَلِيل با حوالي آن و حَمّون را با حوالي آن و قِريتايم را با حوالي آن. | |
I Ch | FarOPV | 6:77 | و به پسران مَراري که از لاويان باقي مانده بودند، از سبط زبولون رِمّون را با حوالي آن و تابور را با حوالي آن. | |
I Ch | FarOPV | 6:78 | و از آن طرف اُردُن در برابر اريحا به جانب شرقي اُردُن از سبط رؤبين، باصَر را در بيابان با حوالي آن و يهصَه را با حوالي آن. | |
Chapter 7
I Ch | FarOPV | 7:2 | و پسران تولاع: عُزِّي و رفايا و يربيئيل و يحماي و يبسام و سموئيل؛ ايشان رؤساي خاندان پدر خود تولاع و مردان قوي شجاع در انساب خود بودند، و عدد ايشان در داود بيست و دو هزار و ششصد بود. | |
I Ch | FarOPV | 7:3 | و پسر عُزّي، يزرَحيا و پسران يزرَحيا، ميکائيل و عُوبَديا و يوئيل و يشِيا که پنج نفر و جميع آنها رؤسا بودند. | |
I Ch | FarOPV | 7:4 | و با ايشان بر حسب انساب ايشان و خاندان آباي ايشان، فوجهاي لشکر جنگي سي و شش هزار نفر بودند، زيرا که زنان وپسران بسيار داشتند. | |
I Ch | FarOPV | 7:5 | و برادران ايشان از جميع قبايل يسّاکار مردان قوي شجاع هشتاد و هفت هزار نفر جميعاً در نسب نامه ثبت شدند. | |
I Ch | FarOPV | 7:7 | و پسران بالَع: اَصبُون و عُزّي و عُزّيئيل و يريموت و عِيرِي، پنج نفر رؤساي خاندان آبا و مردان قوي شجاع که بيست ودو هزار و سي و چهار نفر از ايشان در نسب نامه ثبت گرديدند. | |
I Ch | FarOPV | 7:8 | و پسران باکَر: زَمِيرَه و يوعاش و اَلِيعازار و اَليوعِيناي و عُمرِي و يريموت و اَبِيا و عَناتُوت وعَلامَت. جميع اينها پسران باکَر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 7:9 | و بيست هزار ودويست نفر از ايشان بر حسب انساب ايشان، رؤساي خاندان آباي ايشان مردان قوي شجاع در نسب نامه ثبت شدند. | |
I Ch | FarOPV | 7:10 | و پسر يدِيعَئيل: بِلهان و پسران بِلهان: يعِيش و بنيامين و اِيهُود و کَنَعنَه و زِيتان و تَرشِيش و اَخِيشاحَر. | |
I Ch | FarOPV | 7:11 | جميع اينها پسران يدِيعَئيل بر حسب رؤساي آبا و مردان جنگي شجاع هفده هزار و دويست نفر بودند که در لشکر براي جنگ بيرون مي رفتند. | |
I Ch | FarOPV | 7:14 | پسران مَنَّسي اَسريئيل که زوجه اش او را زاييد، و ماکير پدر جِلعاد که مُتعه اَراميه وي او را زاييد. | |
I Ch | FarOPV | 7:15 | و ماکير خواهر حُفّيم و شُفّيم را که به مَعکَه مسماة بود، به زني گرفت؛ و اسم پسر دوم او صَلُفحاد بود؛ و صَلُفحاد دختران داشت. | |
I Ch | FarOPV | 7:16 | و مَعکَه زن ماکير پسري زاييده، او را فارَش نام نهاد و اسم برادرش شارَش بود و پسرانش، اُلام و راقَم بودند. | |
I Ch | FarOPV | 7:21 | و پسرش زاباد و پسرش شُوتالَح و عازَر و اَلِعاد که مردان جَتّ که در آن زمين مولود شدند، ايشان را کشتند زيرا که براي گرفتن مواشي ايشان فرمود آمده بودند. | |
I Ch | FarOPV | 7:22 | و پدر ايشان افرايم به جهت ايشان روزها ي بسيار ماتم گرفت و برادرانش براي تعزيت وي آمدند. | |
I Ch | FarOPV | 7:23 | پس نزد زن خود درآمد و او حامله شده، پسري زاييد و او را بَرِيعَه نام نهاد، از اين جهت که در خاندان او بلايي عارض شده بود. | |
I Ch | FarOPV | 7:28 | و املاک و مسکن هاي ايشان بيت ئيل و دهات آن بود و به طرف مشرق نَعران و به طرف مغرب جازَر و دهات آن و شکيم و دهات آن تا غَزَّه و دهات آن. | |
I Ch | FarOPV | 7:29 | و نزد حدود بني مَنَّسي بيت شان و دهات آن و تَعناک و دهات آن و مَجِدّو و دهات آن و دُور و دهات آن که در اينها پسران يوسف بن اسرائيل ساکن بودند. | |
Chapter 8
I Ch | FarOPV | 8:6 | و اينانند پسران اَحُود که رؤساي خاندان آباي ساکنان جَبَع بودند و ايشان را به مناحت کوچانيدند. | |
I Ch | FarOPV | 8:8 | و شَحرايم در بلاد موآب بعد از طلاق دادن زنان خود حُوشيم و بَعَرا فرزندان توليد نمود. | |
I Ch | FarOPV | 8:13 | و بَرِيعه و شامع که ايشان رؤساي خاندان آباي ساکنان اَيلُون بودند و ايشان ساکنان جَّت را اخراج نمودند. | |
I Ch | FarOPV | 8:28 | اينان رؤساي خاندان آبا بر حسب انساب خود و سرداران بودند و ايشان در اورشليم سکونت داشتند. | |
I Ch | FarOPV | 8:32 | و مِقلُوت شِمآه را آورد و ايشان نيز با برادران خود در اورشليم در مقابل برادران ايشان ساکن بودند. | |
I Ch | FarOPV | 8:33 | و نير قَيس را آورد و قَيس شاؤل را آورد و شاؤل يهُوناتان و مَلکيشوع و ابيناداب و اَشبَعل را آورد. | |
I Ch | FarOPV | 8:36 | و آحاز يهُوعَدَه را آورد، يهُوعَدَه عَلمَت و عَزمُوت و زِمري را آورد و زِمري موصا را آورد. | |
I Ch | FarOPV | 8:38 | و آصيل را شش پسر بود و نامهاي ايشان اينها است: عَزرِيقام و بُکرُو و اِسمَعِيل و شَعريا و عُوبَديا و حانان. و جميع اينها پسران آصيل اند. | |
Chapter 9
I Ch | FarOPV | 9:1 | و تمامي اسرائيل بر حسب نسب نامه هاي خود شمرده شدند، و اينک در کتاب پادشاهان اسرائيل مکتوب اند و يهودا به سبب خيانت خود به بابل اسيري رفتند. | |
I Ch | FarOPV | 9:2 | و کساني که اول در مُلکها و شهرهاي ايشان سکونت داشتند، اسرائيليان و کاهنان و لاويان و نَتينيم بودند. | |
I Ch | FarOPV | 9:3 | و در اورشليم بعضي از بني يهودا واز بني بنيامين و از بني افرايم و مَنَّسي ساکن بودند. | |
I Ch | FarOPV | 9:8 | و يبنِيا ابن يرُوحام و اِيلَة بن عُزِّي ابن مِکرِي و مَشُلاّم بن شَفَطيا بن رَاؤئيل بن يبنِيا. | |
I Ch | FarOPV | 9:9 | و برادران ايشان بر حسب انساب ايشان نه صد و پنجاه و شش نفر. جميع اينها رؤساي اجداد بر حسب خاندانهاي آباي ايشان بودند. | |
I Ch | FarOPV | 9:12 | و عَدايا ابن يرُوحام بن فَشحُور بن مَلکيا و مَعَساي ابن عَديئيل بن يحزيره بن مَشُلاّم بن مَشِليمِيت بن اِمّير. | |
I Ch | FarOPV | 9:13 | و برادران ايشان که رؤساي خاندان آباي ايشان بودند، هزار و هفتصد شصت نفر که مردان رشيد به جهت عمل خدمت خانه خدا بودند. | |
I Ch | FarOPV | 9:16 | و عَوبَديا ابن شَمَعيا ابن جَلال و بن يدُوتُون و بَرخِيا ابن آسا ابن اَلقانَه که در دهات نَطُوفاتيان ساکن بود. | |
I Ch | FarOPV | 9:17 | و در بانان، شَلُّوم و عَقُّوب و طَلمُون و اَخِيمان و برادران ايشان. و شَلُّوم رئيس بود. | |
I Ch | FarOPV | 9:19 | و شَلُّوم بن قُورِي ابن اَبيآ ساف بن قُورَح و برادرانش از خاندان پدرش يعني بني قُورَح که ناظران عمل خدمت و مستحفظان دروازه هاي خيمه بودند و پدران ايشان ناظران اُردوي خداوند و مستحفظان مدخل آن بودند. | |
I Ch | FarOPV | 9:22 | و جميع ايناني که براي درباني دروازه ها منتخب شدند، دويست دوازده نفر بودند و ايشان در دهات خود بر حسب نسب نامه هاي خود شمرده شدند که داود و سموئيلِ رائي ايشان را بر وظيفه هاي ايشان گماشته بودند. | |
I Ch | FarOPV | 9:23 | پس ايشان و پسران ايشان بر دروازه هاي خانه خداوند و خانه خيمه براي نگهباني آن گماشته شدند. | |
I Ch | FarOPV | 9:26 | زيرا چهار رئيس دربانان که لاويان بودند، منصب خاصّ داشتند و ناظرانِ حجره ها و خزانه هاي خانه خدا بودند. | |
I Ch | FarOPV | 9:27 | و به اطراف خانه خدا منزل داشتند زيرا که نگاه بانيش بر ايشان بود، و باز کردن آن هر صبح بر ايشان بود. | |
I Ch | FarOPV | 9:28 | و بعضي از ايشان بر آلات خدمت مأمور بودند، چونکه آنها را به شماره مي آوردند و به شماره بيرون مي بردند. | |
I Ch | FarOPV | 9:29 | از ايشان بر اسباب و جميع آلات قدس و آردِ نرم و شراب و روغن و بخور و عطريات مأمور بودند. | |
I Ch | FarOPV | 9:31 | و مَتَّتيا که از جمله لاويان و نخست زاده شَلُّوم قُورَحي بود، بر عمل مطبوخات گماشته شده بود. | |
I Ch | FarOPV | 9:32 | و بعضي از برادران ايشان از پسران قَهاتيان، بر نان تَقدِمه مأمور بودند تا آن را در هر روز سبت مهيا سازند. | |
I Ch | FarOPV | 9:33 | و مغنيان از رؤساي خاندان آباي لاويان در حجره ها سکونت داشتند و از کار ديگر فارغ بودند زيرا که روز و شب در کار خود مشغول مي بودند. | |
I Ch | FarOPV | 9:34 | اينان رؤساي خاندان آباي لاويان و بر حسب انساب خود رئيس بودند و در اورشليم سکونت داشتند. | |
I Ch | FarOPV | 9:38 | و مِقلُوت شِمآم را آورد و ايشان نيز با برادران خود در اورشليم در مقابل برادران ايشان ساکن بودند. | |
I Ch | FarOPV | 9:39 | و نير قَيس را آورد و قَيس شاؤل را آورد و شاؤل يهُوناتان و مَلکيشوع و ابيناداب و اَشبَعل را آورد. | |
I Ch | FarOPV | 9:42 | و آحاز يعرَه را آورد و يعره عَلمَت و عَزمُوت و زِمرِي را آورد و زِمرِي موصا را آورد. | |
Chapter 10
I Ch | FarOPV | 10:1 | و فلسطينيان با اسرائيل جنگ کردند، و مردان اسرائيل از حضور فلسطينيان فرار کردند و در کوه جِلبُوع کشته شده، افتادند. | |
I Ch | FarOPV | 10:2 | و فلسطينيان شاؤل و پسرانش را به سختي تعاقب نمودند، و فلسطينيان پسران شاؤل يوناتان و ابيناداب و مَلکيشوع را کشتند. | |
I Ch | FarOPV | 10:4 | و شاؤل به سلاحدار خود گفت: «شمشير را بکش و به من فرو بر، مبادا اين نامختونان بيايند و مرا افتضاح کنند.» اما سلاحدارش نخواست زيرا که بسيار مي ترسيد؛ پس شاؤل شمشير را گرفته بر آن افتاد. | |
I Ch | FarOPV | 10:7 | و چون جميع مردان اسرائيل که در وادي بودند، اين را ديدند که لشکر منهزم شده، و شاؤل و پسرانش مرده اند، ايشان نيز شهرهاي خود را ترک کرده، گريختند و فلسطينيان آمده، در آنها قرار گرفتند. | |
I Ch | FarOPV | 10:8 | و روز ديگر واقع شد که چون فلسطينيان آمدند تا کشتگان را برهنه نمايند، شاؤل و پسرانش را در کوه جِلبُوع افتاده يافتند. | |
I Ch | FarOPV | 10:9 | پس او را برهنه ساخته، سَر و اسلحه اش را گرفتند و آنها را به زمين فلسطينيان به هر طرف فرستادند تا به بتها و قوم خود مژده برسانند. | |
I Ch | FarOPV | 10:12 | جميع شجاعان برخاسته، جسد شاؤل و جسد هاي پسرانش را برداشته، آنها را به يابيش آورده، استخوانهاي ايشان را زير درخت بلوط که در يابيش است، دفن کردند و هفت روز روزه داشتند. | |
I Ch | FarOPV | 10:13 | پس شاؤل به سبب خيانتي که به خداوند ورزيده بود مُرد، به جهت کلام خداوند که آن را نگاه نداشته بود، و از اين جهت نيز که از صاحبه اجنّه سؤال نموده بود. | |
Chapter 11
I Ch | FarOPV | 11:1 | و تمامي اسرائيل نزد داود در حَبرُون جمع شده، گفتند: « اينک ما استخوانها و گوشت تو مي باشيم. | |
I Ch | FarOPV | 11:2 | و قبل از اين نيز هنگامي که شاؤل پادشاه مي بود، تو اسرائيل را بيرون مي بردي و درون مي آوردي؛ و يهُوَه خدايت تو را گفت که: تو قوم من اسرائيل را شباني خواهي نمود و تو بر قوم من اسرائيل پيشوا خواهي شد.» | |
I Ch | FarOPV | 11:3 | و جميع مشايخ اسرائيل نزد پادشاه به حَبرُون آمدند و داود با ايشان به حضور خداوند در حَبرُون عهد بست، و داود را بر حسب کلامي که خداوند به واسطه سموئيل گفته بود به پادشاهي اسرائيل مسح نمودند. | |
I Ch | FarOPV | 11:4 | و داود و تمامي اسرائيل به اورشليم که يبُوس باشد، آمدند و يبُوسيان در آن زمين ساکن بودند. | |
I Ch | FarOPV | 11:5 | و اهل يبُوس به داود گفتند:« به اينجا داخل نخواهي شد.» اما داود قلعه صَهيون را که شهر داود باشد بگرفت. | |
I Ch | FarOPV | 11:6 | و داود گفت:« هر که يبُوسيان را اول مغلوب سازد، رئيس و سردار خواهد شد.» پس يوآب بن صَرُويه اول بر آمد و رئيس شد. | |
I Ch | FarOPV | 11:10 | و اينانند رؤساي شجاعاني که داود داشت که با تمامي اسرائيل او را در سلطنتش تقويت دادند تا او را بر حسب کلامي که خداوند درباره اسرائيل گفته بود پادشاه سازد. | |
I Ch | FarOPV | 11:11 | و عدد شجاعاني که داود داشت اين است: يشُبعام بن حَکوُني که سردار شليشيم بود که بر سيصد نفر نيزه خود را حرکت داد و ايشان را در يک وقت کشت. | |
I Ch | FarOPV | 11:13 | او با داود در فَسدَمِيم بود وقتي که فلسطينيان در آنجا براي جنگ جمع شده بودند، و قطعه زمين پُر از جو بود، و قوم از حضور فلسطينيان فرار مي کردند. | |
I Ch | FarOPV | 11:14 | و ايشان در ميان آن قطعه زمين ايستاده، آن را محافظت نمودند، و فلسطينيان را شکست دادند و خداوند نصرت عظيمي به ايشان داد. | |
I Ch | FarOPV | 11:15 | و سه نفر از آن سي سردار به صخره نزد داود به مغاره عَدُلاّم فرود شدند و لشکر فلسطينيان در وادي رفائيم اردو زده بودند. | |
I Ch | FarOPV | 11:17 | و داود خواهش نموده، گفت:« کاش کسي مرا از آب چاهي که نزد دروازه بيت لحم است بنوشاند.» | |
I Ch | FarOPV | 11:18 | پس آن سه مرد، لشکر فلسطينيان را از ميان شکافته، آب را از چاهي که نزد دروازه بيت لحم است کشيده، برداشتند و آن را نزد داود آوردند؛ اما داود نخواست که آن را بنوشد و آن را به جهت خداوند بريخت، | |
I Ch | FarOPV | 11:19 | و گفت:« اي خداوند من حاشا از من که اين کار را بکنم! آيا خون اين مردان را بنوشم که جان خود را به خطر انداختند زيرا به خطر جان خود آن را آوردند؟» پس نخواست که آن را بنوشد؛ کاري که اين سه مرد شجاع کردند اين است. | |
I Ch | FarOPV | 11:20 | و اَبِيشاي برادر يوآب سردار آن سه نفر بود و او نيز نيزه خود را بر سيصد نفر حرکت داده، ايشان را کشت و در ميان آن سه نفر اسم يافت. | |
I Ch | FarOPV | 11:21 | در ميان آن سه نفر از دو مکرّم تر بود؛ پس سردار ايشان شد، ليکن به سه نفر اول نرسيد. | |
I Ch | FarOPV | 11:22 | و بنايا ابن يهُوياداع پسر مردي شجاع قَبصيئيلي بود که کارهاي عظيم کرده بود، و پسر اَرِيئيل موآبي را کشت و در روز برف به حفره اي فرود شده، شيري را کشت. | |
I Ch | FarOPV | 11:23 | و مرد مصري بلند قد را که قامت او پنج ذارع بود کشت، و آن مصري در دست خود نيزه اي مثل نورد نساجان داشت؛ اما او نزد وي با چوب دستي رفت و نيزه را از دست مصري ربوده، وي را با نيزه خودش کشت. | |
I Ch | FarOPV | 11:25 | اينک اواز آن سي نفر مکرّم تر شد، ليکن به آن سه نفر اول نرسيد و داود او را بر اهل مشورت خود برگماشت. | |
Chapter 12
I Ch | FarOPV | 12:1 | و اينانند که نزد داود به صِقلَغ آمدند، هنگامي که او هنوز از ترس شاؤل بن قَيس گرفتار بود، و ايشان از آن شجاعان بودند که در جنگ معاون او بودند. | |
I Ch | FarOPV | 12:2 | و به کمان مسلح بودند و سنگها و تيرها از کمانها از دست راست و دست چپ مي انداختند و از برادران شاؤل بنياميني بودند. | |
I Ch | FarOPV | 12:3 | سردار ايشان اَخيعَزَر بود، و بعد از او يوآش پسران شَماعَه جِبعاتي و يزيئيل و فالَط پسران عَزمُوت و بَراکَه و ييهُوي عناتوتي، | |
I Ch | FarOPV | 12:4 | و يشمَعياي جِبعُوني که در ميان آن سي نفر شجاع بود، و بر آن سي نفر برتري داشت و اِرميا و يحزيئيل و يوحانان و يوزابادِ جَديراتي، | |
I Ch | FarOPV | 12:8 | و بعضي از جاديان که مردان قوي شجاع و مردان جنگ آزموده و مسلح به سپر و تيراندازان که روي ايشان مثل روي شير و مانند غزال کوهي تيزرو بودند، خوشتن را نزد داود در ملاذ بيابان جدا ساختند، | |
I Ch | FarOPV | 12:14 | اينان از بني جاد رؤساي لشکر بودند که کوچکتر ايشان برابر صد نفر و بزرگتر برابر هزار نفر مي بود. | |
I Ch | FarOPV | 12:15 | اينانند که در ماه اول از اُردُن عبور نمودند هنگامي که آن از تمامي حدودش سيلان کرده بود و جميع ساکنان و اديها را هم به طرف مشرق و هم به طرف مغرب منهزم ساختند. | |
I Ch | FarOPV | 12:17 | داود به استقبال ايشان بيرون آمده، ايشان را خطاب کرده، گفت:« اگر با سلامتي براي اعانت من نزد من آمديد، دل من با شما ملصق خواهد شد؛ و اگر براي تسليم نمودن من به دست دشمنانم آمديد، با آنکه ظلمي در دست من نيست، پس خداي پدران ما اين را ببيند و انصاف نمايد.» | |
I Ch | FarOPV | 12:18 | آنگاه روح بر عماساي که رئيس شلاشيم بود نازل شد (و او گفت): « اي داود ما از آن تو و اي پسر يسي ما با تو هستيم؛ سلامتي، سلامتي بر تو باد، و سلامتي بر انصار تو باد زيرا خداي تو نصرت دهنده تو است.» پس داود ايشان را پذيرفته، سرداران لشکر ساخت. | |
I Ch | FarOPV | 12:19 | و بعضي از مَنَّسي به داود ملحق شدند هنگامي که او همراه فلسطينيان براي مقاتله با شاؤل مي رفت؛ اما ايشان را مدد نکردند زيرا که سرداران فلسطينيان بعد از مشورت نمودن، او را پس فرستاده، گفتند که:« او با سرهاي ما به آقاي خود شاؤل ملحق خواهد شد.» | |
I Ch | FarOPV | 12:20 | و هنگامي که به صِقلَغ مي رفت، بعضي از مَنَّسي به او پيوستند يعني عَدناح و يوزاباد و يدِيعَئيل و ميکائيل و يوزاباد و اَلِيهُو و صِلتاي که سرداران هزارهاي مَنَّسي بودند. | |
I Ch | FarOPV | 12:21 | ايشان داود را به مقاومت فوجهاي (عَمالَقه) مدد کردند، زيرا جميع ايشان مردان قوي شجاع و سردار لشکر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 12:22 | زيرا در آن وقت، روز به روز براي اعانت داود نزد وي مي آمدند تا لشکرِ بزرگ، مثل لشکر خدا شد. | |
I Ch | FarOPV | 12:23 | و اين است شماره افراد آناني که براي جنگ مسلح شده، نزد داود به حَبرُون آمدند تا سلطنت شاؤل را بر حسب فرمان خداوند به وي تحويل نمايند. | |
I Ch | FarOPV | 12:29 | و از بني بنيامين سه هزار نفر از برادران شاؤل و تا آن وقت اکثر ايشان وفاي خاندان شاؤل را نگاه مي داشتند. | |
I Ch | FarOPV | 12:30 | و از بني افرايم بيست هزار و هشتصد نفر که مردان قوي و شجاع و در خاندان پدران خويش نامور بودند. | |
I Ch | FarOPV | 12:31 | و از نصف سبط مَنَّسي هجده هزار نفر که به نامهاي خود تعيين شده بودند که بيايند و داود را به پادشاهي نصب نمايند. | |
I Ch | FarOPV | 12:32 | و از بني يسّاکار کساني که از زمانها مخبر شده، مي فهميدند که اسرائيليان چه بايد بکنند، سرداران ايشان دوست نفر و جميع برادران ايشان فرمان بردار ايشان بودند. | |
I Ch | FarOPV | 12:33 | و از زبولون پنجاه هزار نفر که با لشکر بيرون رفته، مي توانستند جنگ را با همه آلات حرب بيارايند و صف آرايي کنند و دو دل نبودند. | |
I Ch | FarOPV | 12:37 | و از آن طرف اُردُن از بني جاد و نصف سبط مَنَّسي صد و بيست هزار نفر که با جميع آلات لشکر براي جنگ (مهيا شدند). | |
I Ch | FarOPV | 12:38 | جميع اينها مردان جنگي بودند که بر صف آرائي قادر بودند با دل کامل به حَبرُون آمدند تا داود را بر تمامي اسرائيل به پادشاهي نصب نمايند، و تمامي بقيه اسرائيل نيز براي پادشاه ساختن داود يک دل بودند. | |
I Ch | FarOPV | 12:39 | و در آنجا با داود سه روز اکل و شرب نمودند زيرا که برادران ايشان به جهت ايشان تدارک ديده بودند. | |
Chapter 13
I Ch | FarOPV | 13:2 | و داود به تمامي جماعت اسرائيل گفت: « اگر شما مصلحت مي دانيد و اگر اين از جانب يهُوَه خداي ما باشد، نزد برادران خود که در همه زمينهاي اسرائيل باقي مانده اند، به هر طرف بفرستيم و با ايشان کاهنان و لاوياني که در شهرهاي خود و حوالي آنها مي باشند، نزد ما جمع شوند، | |
I Ch | FarOPV | 13:5 | پس داود تمامي اسرائيل را از شيحُورِ مصر تا مدخل حَمات جمع کرد تا تابوت خدا را از قريت يعاريم بياورند. | |
I Ch | FarOPV | 13:6 | و داود و تمامي اسرائيل به بَعلَه که همان قريت يعاريم است و از آنِ يهودا بود، بر آمدند تا تابوت خدا يهُوَه را که در ميان کروبيان در جايي که اسم او خوانده مي شود ساکن است، از آنجا بياورند. | |
I Ch | FarOPV | 13:7 | و تابوت خدا را بر ارابه اي تازه از خانه اَبِيناداب آوردند و عُزّا و اَخِيو ارابه را مي راندند. | |
I Ch | FarOPV | 13:8 | و داود و تمامي اسرائيل با سرود و بربط و عود و دف و سنج و کرنا به قوت تمام به حضور خدا وجد مي نمودند. | |
I Ch | FarOPV | 13:9 | و چون به خرمنگاه کيدون رسيدند عُزّا دست خود را دراز کرد تا تابوت را بگيرد زيرا گاوان مي لغزيدند. | |
I Ch | FarOPV | 13:10 | و خشم خداوند بر عُزّا افروخته شده، او را زد از آن جهت که دست خود را به تابوت دراز کرد و در آنجا به حضور خدا مرد. | |
I Ch | FarOPV | 13:11 | و داود محزون شد چونکه خداوند بر عُزّا رخنه نمود و آن مکان را تا امروز فارَص عُزّا ناميد. | |
I Ch | FarOPV | 13:13 | پس داود تابوت را نزد خود به شهر داود نياورد بلکه آن را به خانه عُوبيد اَدُوم جَتِّي برگردانيد. | |
Chapter 14
I Ch | FarOPV | 14:1 | و حيرام پادشاه صور، قاصدان با چوب سرو آزاد و بنايان و نجاران نزد داود فرستاده تا خانه اي براي او بسازند. | |
I Ch | FarOPV | 14:2 | و داود دانست که خداوند او را به پادشاهي اسرائيل استوار داشته است، زيرا که سلطنتش به خاطر قوم او اسرائيل به درجه بلند برافراشته شده بود. | |
I Ch | FarOPV | 14:4 | و اين است نامهاي فرزنداني که در اورشليم براي وي به هم رسيدند: شَمُّوع و شُوباب و ناتان و سُليمان، | |
I Ch | FarOPV | 14:8 | پيروزي داود بر فلسطينيان و چون فلسطينيان شنيدند که داود به پادشاهي تمام اسرائيل مسح شده است، پس فلسطينيان برآمدند تا داود را (براي جنگ) بطلبند؛ و چون داود شنيد، به مقابله ايشان برآمد. | |
I Ch | FarOPV | 14:10 | و داود از خدا مسألت نموده، گفت:« آيا به مقابله فلسطينيان برآيم و آيا ايشان را به دست من تسليم خواهي نمود؟» خداوند او را گفت:« برآي وايشان را به دست تو تسليم خواهم کرد.» | |
I Ch | FarOPV | 14:11 | پس به بَعل فَراصِيم برآمدند و داود ايشان را در آنجا شکست داد و داود گفت:« خدا بر دشمنان من به دست من مثل رخنه آب رخنه کرده است.» بنابراين آن مکان را بَعل فَراصِيم نام نهادند. | |
I Ch | FarOPV | 14:14 | و داود باز از خدا سؤال نمود و خدا او را گفت:« از عقب ايشان مرو بلکه از ايشان رو گردانيده، در مقابل درختان توت به ايشان نزديک شو. | |
I Ch | FarOPV | 14:15 | و چون در سر درختان توت آواز قدمها بشنوي، آنگاه براي جنگ بيرون شو، زيرا خدا پيش روي تو بيرون رفته است تا لشکر فلسطينيان را مغلوب سازد.» | |
I Ch | FarOPV | 14:16 | پس داود بر وفق آنچه خدا اورا امر فرموده بود، عمل نمود و لشکر فلسطينيان را از جِبعُون تا جارز شکست دادند. | |
Chapter 15
I Ch | FarOPV | 15:1 | و داود در شهر خود خانه ها بنا کرد و مکاني براي تابوت خدا فراهم ساخته، خيمه اي به جهت آن برپا نمود. | |
I Ch | FarOPV | 15:2 | آنگاه داود فرمود که غير از لاويان کسي تابوت خدا را برندارد زيرا خداوند ايشان را برگزيده بود تا تابوت خدا بردارند و او را هميشه خدمت نمايند. | |
I Ch | FarOPV | 15:3 | و داود تمامي اسرائيل را در اورشليم جمع کرد تا تابوت خداوند را به مکاني که برايش مهيا ساخته بود، بياورند. | |
I Ch | FarOPV | 15:11 | و داود صادوق و ابياتارِکَهَنَه و لاويان يعني اُرِيئيل و عَسايا و يوئيل و شَمَعيا و اِيليئيل و عَمِّيناداب را خوانده، | |
I Ch | FarOPV | 15:12 | به ايشان گفت: «شما رؤساي خاندانهاي آباي لاويان هستيد؛ پس شما و برادران شما خويشتن را تقديس نماييد تا تابوت يهُوَه خداي اسرائيل را به مکاني که برايش مهيا ساخته ام بياوريد. | |
I Ch | FarOPV | 15:13 | زيرا از اين سبب که شما دفعه اول آن را نياورديد، يهُوَه خداي ما بر ما رخنه کرد، چونکه او را بر حسب قانون نطلبيديم.» | |
I Ch | FarOPV | 15:14 | پس کاهنان و لاويان خويشتن را تقديس نمودند تا تابوت يهُوَه خداي اسرائيل را بياورند. | |
I Ch | FarOPV | 15:15 | و پسران لاويان بر وفق آنچه موسي بر حسب کلام خداوند امر فرموده بود، چوب دستيهاي تابوت خدا را بر کتفهاي خود گذاشته، آن را برداشتند. | |
I Ch | FarOPV | 15:16 | و داود رؤساي لاويان را فرمود تا برادران خود مغنيان را با آلات موسيقي از عودها و بربطها سنجها تعين نمايند، تا به آواز بلند و شادماني صدا زنند. | |
I Ch | FarOPV | 15:17 | پس لاويان هِيمان بن يوئيل و از برادران او آساف بن بَرَکيا و از برادران ايشان بني مَراري ايتان بن قُوشيا را تعيين نمودند. | |
I Ch | FarOPV | 15:18 | و با ايشان از برادران درجه دوم خود: زکريا و بَين و يعريئيل شَميراموت و يحيئيل و عُنِّي و اَلِيآب و بنايا و مَعَسيا و مَتِّتيا و اَليفَليا و مَقَنيا و عُوبيد اَدُوم و يعِيئِيل دربانان را. | |
I Ch | FarOPV | 15:20 | و زَکرّيا و عَزِيئيل و شَميراموت و يحيئيل و عُنِّي و اَليآب و مَعَسيا و بنايا را با عودها بر آلاموت. | |
I Ch | FarOPV | 15:21 | و مَتَّتيا و اَليفَليا و مَقَنيا و عُوبيد اَدُوم و يعِيئيل و عَزَريا را با بربطهاي بر ثَمانِي تا پيشرَوِي نمايند. | |
I Ch | FarOPV | 15:24 | و شَبَنيا و يوشافاط و نَتَنئيل و عَماساي و زَکريا و بَنايا و اَلَيعَزَر کَهَنَه پيش تابوت خدا کرنا مي نواختند، و عوبيد اَدُوم و يحيي دربانانِ تابوت بودند. | |
I Ch | FarOPV | 15:25 | و داود و مشايخ اسرائيل و سرداران هزاره رفتند تا تابوت عهد خداوند را از خانه عوبيد اَدُوم با شادماني بياورند. | |
I Ch | FarOPV | 15:26 | و چون خدا لاويان را که تابوت عهد خداوند را برمي داشتند اعانت کرد، ايشان هفت گاو و هفت قوچ ذبح کردند. | |
I Ch | FarOPV | 15:27 | و داود و جميع لاوياني که تابوت را برمي داشتند و مغنيان و کَنَنيا که رئيس نغمات مغنيان بود به کتان نازک ملبس بودند، و داود ايفود کتان دربرداشت. | |
I Ch | FarOPV | 15:28 | و تمامي اسرائيل تابوت عهد خداوند را به آواز شادماني و آواز بوق و کرّنا و سنج و عود و بربط مي نواختند. | |
Chapter 16
I Ch | FarOPV | 16:1 | و تابوت خدا را آورده، آن را در خيمه اي که داود برايش برپا کرده بود، گذاشتند؛ و قرباني هاي سوختني و ذبايح سلامتي به حضور خدا گذرانيدند. | |
I Ch | FarOPV | 16:2 | و چون داود از گذرانيدن قرباني هاي سوختني و ذبايح سلامتي فارغ شد، قوم را به اسم خداوند برکت داد. | |
I Ch | FarOPV | 16:3 | و به جميع اسرائيليان به مردان و زنان به هر يکي يک گرده نان و يک پاره گوشت ويک قرص کشمش بخشيد. | |
I Ch | FarOPV | 16:4 | و بعضي لاويان براي خدمتگزاري پيش تابوت خداوند تعيين نمود تا يهُوَه خداي اسرائيل را ذکر نمايند و شکر گويند و تسبيح خوانند، | |
I Ch | FarOPV | 16:5 | يعني آساف رئيس و بعد از او زکريا و يعيئيل و شَمِيرامُوت و يحيئيل و مَتَّتيا و اَلِيآب و بنايا و عُوبيد اَدُوم و يعيئيل را با عودها و بربطها و آساف با سنجها مي نواخت. | |
I Ch | FarOPV | 16:7 | پس در همان روز داود اولاً (اين سرود را) به دست آساف و برادرانش داد تا خداوند را تسبيح بخوانند: | |
I Ch | FarOPV | 16:29 | خداوند را به جلال اسم او توصيف نماييد. هدايا بياوريد و به حضور وي بياييد. خداوند را در زينت قدوسيت بپرستيد. | |
I Ch | FarOPV | 16:31 | آسمان شادي کند و زمين سرور نمايد، و در ميان اُمّت ها بگويند که يهُوَه سلطنت مي کند. | |
I Ch | FarOPV | 16:33 | آنگاه درختان جنگل ترنم خواهند نمود، به حضور خداوند زيرا که براي داوري جهان مي آيد. | |
I Ch | FarOPV | 16:35 | و بگوييد اي خداي نجات ما ما را نجات بده. و ما را جمع کرده، از ميان اُمت ها رهايي بخش. تا نام قدوس تو را حمد گوييم، و در تسبيح تو فخر نماييم. | |
I Ch | FarOPV | 16:36 | يهُوَه خداي اسرائيل متبارک باد. از ازل تا ابدالآباد. و تمامي قوم آمين گفتند و خداوند را تسبيح خواندند. | |
I Ch | FarOPV | 16:37 | پس آساف و برادرانش را آنجا پيش تابوت عهد خداوند گذاشت تا هميشه پيش تابوت به خدمت هر روز در روزش مشغول باشند. | |
I Ch | FarOPV | 16:38 | و عُوبيد اَدُوم و شصت و هشت نفر برادران ايشان و عُوبيد اَدُوم بن يدِيتُون و حُوسَه دربانان را. | |
I Ch | FarOPV | 16:39 | و صادوقِ کاهن و کاهنان برادرانش را پيش مسکن خداوند در مکان بلندي که در جِبعُون بود، | |
I Ch | FarOPV | 16:40 | تا قرباني هاي سوختني براي خداوند بر مذبح قرباني سوختني دائماً صبح و شام بگذرانند بر حسب آنچه در شريعت خداوند که آن را به اسرائيل امر فرموده بود مکتوب است. | |
I Ch | FarOPV | 16:41 | و با ايشان هِيمان و يدُوتُون و ساير برگزيدگاني را که اسم ايشان ذکر شده بود تا خداوند را حمد گويند زيرا که رحمت او تا ابدالآباد است. | |
I Ch | FarOPV | 16:42 | و همراه ايشان هِيمان و يدُوتُون را با کّرناها و سنجها و آلات نغمات خدا به جهت نوازندگان و پسران يدُوتُون را تا نزد دروازه باشند. | |
Chapter 17
I Ch | FarOPV | 17:1 | و واقع شد چون داود در خانه خود نشسته بود که داود به ناتان نبي گفت:« اينک من خانه سرو آزاد ساکن مي باشم و تابوت عهد خداوند زير پرده ها است.» | |
I Ch | FarOPV | 17:4 | « برو و به بنده من داود بگو خداوند چنين مي فرمايد: تو خانه اي براي سکونت من بنا نخواهي کرد. | |
I Ch | FarOPV | 17:5 | زيرا از روزي که بني اسرائيل را بيرون آوردم تا امروز در خانه ساکن نشده ام بلکه از خيمه به خيمه و مسکن به مسکن گردش کرده ام . | |
I Ch | FarOPV | 17:6 | و به هر جايي که با تمامي اسرائيل گردش کرده ام، آيا به احدي از داوران اسرائيل که براي رعايت قوم خود مأمور داشتم، سخني گفتم که چرا خانه اي از سرو آزاد براي من بنا نکرديد؟ | |
I Ch | FarOPV | 17:7 | و حال به بنده من داود چنين بگو: يهُوَه صبايوت چنين مي فرمايد: من تو را از چراگاه از عقب گوسفندان گرفتم تا پيشواي قوم من اسرائيل باشي. | |
I Ch | FarOPV | 17:8 | و هر جايي که مي رفتي، من با تو مي بودم و جميع دشمنانت را از حضور تو منقطع ساختم و براي تو اسمي مثل اسم بزرگاني که بر زمين اند پيدا کردم. | |
I Ch | FarOPV | 17:9 | و به جهت قوم خود اسرائيل مکاني تعيين نمودم و ايشان را غرس کردم تا در مکان خويش ساکن شده، باز متحرک نشوند، و شريران ايشان را ديگر مثل سابق ذليل نسازند. | |
I Ch | FarOPV | 17:10 | و از ايامي که داوران را بر قوم خود اسرائيل تعيين نمودم و تمامي دشمنانت را مغلوب ساختم، تو را خبر مي دادم که خداوند خانه اي براي تو بنا خواهد نمود. | |
I Ch | FarOPV | 17:11 | و چون روزهاي عمر تو تمام شود که نزد پدران خود رحلت کني، آنگاه ذريت تو را که پسران تو خواهد بود، بعد از تو خواهم برانگيخت و سلطنت او را پايدار خواهم نمود. | |
I Ch | FarOPV | 17:13 | من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود و رحمت خود را از او دور نخواهم کرد چنانکه آن را از کسي که قبل از تو بود دور کردم. | |
I Ch | FarOPV | 17:14 | و او را در خانه و سلطنت خودم تا به ابد پايدار خواهم ساخت و کرسي او استوار خواهد ماند تا ابدالآباد.» | |
I Ch | FarOPV | 17:16 | و داود پادشاه داخل شده، به حضور خداوند نشست و گفت:« اي يهُوَه خدا، من کيستم و خاندان من چيست که مرا به اين مقام رسانيدي؟ | |
I Ch | FarOPV | 17:17 | و اين نيز در نظر تو اي خدا امر قليل نمود زيرا که درباره خانه بنده ات نيز براي زمان طويل تکلم نمودي و مرا اي يهُوَه خدا، مثل مرد بلند مرتبه منظور داشتي. | |
I Ch | FarOPV | 17:18 | و داود ديگر درباره اکرامي که به بنده خود کردي، نزد تو چه تواند افزود زيرا که تو بنده خود را مي شناسي. | |
I Ch | FarOPV | 17:19 | اي خداوند، به خاطر بنده خود و موافق دل خويش جميع اين کارهاي عظيم را به جا آوردي تا تمامي اين عظمت را ظاهر سازي. | |
I Ch | FarOPV | 17:20 | اي يهُوَه مثل تو کسي نيست و غير از تو خدايي ني. موافق هر آنچه به گوشهاي خود شنيديم، | |
I Ch | FarOPV | 17:21 | و مثل قوم تو اسرائيل کدام امتي بر روي زمين است که خدا بيايد تا ايشان را فديه داده، براي خويش قوم بسازد، و به کارهاي عظيم و مهيب اسمي براي خود پيدا نمايي و امّت ها را از حضور قوم خود که ايشان را از مصر فديه دادي، اخراج نمايي. | |
I Ch | FarOPV | 17:22 | و قوم خود اسرائيل را براي خويش تا به ابد قوم ساختني و تو اي يهُوَه خداي ايشان شدي. | |
I Ch | FarOPV | 17:23 | « و الآن اي خداوند کلامي که درباره بنده ات و خانه اش گفتي تا به ابد استوار شود و بر حسب آنچه گفتي عمل نما. | |
I Ch | FarOPV | 17:24 | و اسم تو تا به ابد استوار و معظم بماند تا گفته شود که يهُوَه صبايوت خداي اسرائيل خداي اسرائيل است و خاندان بنده ات داود به حضور تو پايدار بماند. | |
I Ch | FarOPV | 17:25 | زيرا تو اي خداي من بر بنده خود کشف نمودي که خانه اي برايش بنا خواهي نمود؛ بنابراين بنده ات جرأت کرده است که اين دعا را نزد تو بگويد. | |
Chapter 18
I Ch | FarOPV | 18:1 | و بعد از اين واقع شد که داود فلسطينيان را شکست داده، مغلوب ساخت و جَتّ و قريه هايش را از دست فلسطينيان گرفت. | |
I Ch | FarOPV | 18:3 | و داود هَدَرعَزَر پادشاه صُوبَه را در حَمات هنگامي که مي رفت تا سلطنت خود را نزد نهر فرات استوار سازد، شکست داد. | |
I Ch | FarOPV | 18:4 | و داود هزار ارابه و هفت هزار سوار و بيست هزار پياده از او گرفت، و داود تمامي اسبان ارابه را پي کرد، اما از آنها براي صد ارابه نگاه داشت. | |
I Ch | FarOPV | 18:5 | و چون اَراميانِ دمشق به مدد هَدَرعَزَر پادشاه صُوبَه آمدند، داود بيست و دو هزار نفر از اَراميان را کشت. | |
I Ch | FarOPV | 18:6 | و داود در اَرامِ دمشق (قراولان) گذاشت و اَراميان بندگان داود شده، هدايا آوردند. و خداوند داود را در هر جا که مي رفت نصرت مي داد. | |
I Ch | FarOPV | 18:8 | و داود از طِبحَت و کُون شهرهاي هَدَرعَزَر برنج از حد زياده گرفت که از آن سُليمان درياچه و ستونها و ظروف برنجين ساخت. | |
I Ch | FarOPV | 18:9 | و چون تُوعُو پادشاه حَمات شنيد که داود تمامي لشکر هَدَرعَزَر پادشاه صُوبَه را شکست داده است، | |
I Ch | FarOPV | 18:10 | پسر خود هَدُرام را نزد داود پادشاه فرستاد تا سلامتي او بپرسد و او را تَهنِيت گويد از آن جهت که با هَدَرعَزَر جنگ نموده او را شکست داده بود، زيرا هَدَرعَزَر با تُوعُو مقاتله مي نمود؛ و هر قِسم ظروف طلا و نقره و برنج (با خود آورد). | |
I Ch | FarOPV | 18:11 | و داود پادشاه آنها را نيز براي خداوند وقف نمود، با نقره و طلايي که از جميع امّت ها يعني از اَدُوم و موآب و بني عَمُّون و فلسطينيان و عَمالَقَه آورده بود. | |
I Ch | FarOPV | 18:13 | و در اَدُوم قراولان قرار داد و جميع اَدُوميان بندگان داود شدند و خداوند داود را در هر جايي که مي رفت نصرت مي داد. | |
I Ch | FarOPV | 18:14 | و داود بر تمامي اسرائيل سلطنت نمود، انصاف و عدالت را بر تمامي قوم خود مجزا مي داشت. | |
Chapter 19
I Ch | FarOPV | 19:2 | و داود گفت:« با حانُون بن ناحاش احسان نمايم چنانکه پدرش به من احسان کرد.» پس داود قاصدان فرستاد تا او را درباره پدرش تعزيت گويند. و خادمان داود به زمين بني عَمُّون نزد حانُون براي تعزيت وي آمدند. | |
I Ch | FarOPV | 19:3 | و سروران بني عَمُّون به حانُون گفتند:« آيا گمان مي بري که به جهت تکريم پدر تو است که داود تعزيت کنندگان نزد تو فرستاده است؟ ني بلکه بندگانش به جهت تفحص و انقلاب و جاسوسي زمين نزد تو آمدند.» | |
I Ch | FarOPV | 19:4 | پس حانُون خادمان داود را گرفته، ريش ايشان را تراشيد و لباسهاي ايشان را از ميان تا جاي نشستن دريده، ايشان را رها کرد. | |
I Ch | FarOPV | 19:5 | و چون بعضي آمده، داود را از حالت آن کسان خبر دادند، به استقبال ايشان فرستاد زيرا که ايشان بسيار خجل بودند، و پادشاه گفت:« در اَريحا بمانيد تا ريشهاي شما درآيد و بعد از آن برگرديد.» | |
I Ch | FarOPV | 19:6 | و چون بني عَمُّون ديدند که نزد داود مکروه شده اند، حانُون و بني عَمُّون هزار وزنه نقره فرستادند تا ارابه ها و سواران از اَرام نَهرَين و اَرام مَعکَه و صُوبَه براي خود اجير سازند. | |
I Ch | FarOPV | 19:7 | پس سي و دو هزار ارابه و پادشاه مَعکَه و جمعيت او را براي خود اجير کردند، و ايشان بيرون آمده، در مقابل مِيدَبا اُردو زدند، و بني عَمُّون از شهر هاي خود جمع شده، براي مقاتله آمدند. | |
I Ch | FarOPV | 19:9 | و بني عَمُّون بيرون آمده، نزد دروازه شهر براي جنگ صف آرايي نمودند. و پادشاهاني که آمده بودند، در صحرا عليحده بودند. | |
I Ch | FarOPV | 19:10 | و چون يوآب ديد که روي صفوف جنگ، هم از پيش و هم از عقبش بود، از تمامي برگزيدگان اسرائيل گروهي را انتخاب کرده، در مقابل اَرميان صف آرايي نمود. | |
I Ch | FarOPV | 19:12 | و گفت:« اگر اَرميان بر من غالب آيند، به مدد من بيا؛ و اگر بني عَمُّون بر تو غالب آيند، به جهت امداد تو خواهم آمد. | |
I Ch | FarOPV | 19:13 | دلير باش که به جهت قوم خويش و به جهت شهر هاي خداي خود مردانه بکوشيم و خداوند آنچه را در نظرش پسند آيد بکند.» | |
I Ch | FarOPV | 19:14 | پس يوآب و گروهي که همراهش بودند، نزديک شدند تا با اَرميان جنگ کنند و ايشان از حضور وي فرار کردند. | |
I Ch | FarOPV | 19:15 | و چون بني عَمُّون ديدند که اَراميان فرار کردند، ايشان نيز از حضور برادرش اَبِشاي گريخته، داخل شهر شدند؛ و يوآب به اورشليم برگشت. | |
I Ch | FarOPV | 19:16 | و چون اَراميان ديدند که از حضور اسرائيل شکست يافتند، ايشان قاصدان فرستاده، اَراميان را که به آن طرف نهر بودند، و شُوفَک سردار لشکر هَدَرعَزَر پيشواي ايشان بود. | |
I Ch | FarOPV | 19:17 | و چون خبر به داود رسيد، تمامي اسرائيل را جمع کرده، از اُردُن عبور نمود وبه ايشان رسيده، مقابل ايشان صف آرايي نمود. و چون داود جنگ را با اَراميان آراسته بود، ايشان با وي جنگ کردند. | |
I Ch | FarOPV | 19:18 | و اَراميان از حضور اسرائيل فرار کردند و داود مردان هفت هزار ارابه و چهل هزار پياده از اَراميان را کشت، و شُوفَک سردار لشکر را به قتل رسانيد. | |
Chapter 20
I Ch | FarOPV | 20:1 | و واقع شد در وقت تحويل سال، هنگام بيرون رفتن پادشاهان، که يوآب قوت لشکر را بيرون آورد، و زمين بني عَمُّون را ويران ساخت و آمده، رَبَّه را محاصره نمود. اما داود در اورشليم ماند و يوآب رَبَّه را تسخير نموده، آن را منهدم ساخت. | |
I Ch | FarOPV | 20:2 | و داود تاج پادشاه ايشان را از سرش گرفت که وزنش يک وزنه طلا بود و سنگهاي گرانبها داشت و آن را بر سر داود گذاشتند و غنيمت از حد زياده از شهر بردند. | |
I Ch | FarOPV | 20:3 | و خلق آنجا را بيرون آورده، ايشان را به ارّه ها و چومهاي آهنين و تيشه ها پاره پاره کرد؛ و داود به همين طور با جميع شهرهاي بني عَمُّون رفتار نمود. پس داود و تمامي قوم به اورشليم برگشتند. | |
I Ch | FarOPV | 20:4 | و بعد از آن جنگي با فلسطينيان در جازَر، واقع شد که در آن سِبکاي حُوشاتي سِفّاي را که از اولاد رافا بود کشت و ايشان مغلوب شدند. | |
I Ch | FarOPV | 20:5 | و باز جنگ با فلسطينيان واقع شد و اَلحانان بن ياعير لحميرا که برادر جُليات جَتِّي بود کُشت که چوب نيزه اش مثل نورد جولاهکان بود. | |
I Ch | FarOPV | 20:6 | و باز جنگ در جَتّ واقع شد که در آنجا مردي بلند قد بود که بيست وچهار انگشت، شش بر هر دست و شش بر هر پا داشت و او نيز براي رافا زاييده شده بود. | |
Chapter 21
I Ch | FarOPV | 21:2 | و داود به يوآب و سروران قوم گفت:« برويد و عدد اسرائيل را از بئرشَبَع تا دان گرفته، نزد من بياوريد تا آن را بدانم.» | |
I Ch | FarOPV | 21:3 | يوآب گفت:« خداوند بر قوم خود هر قدر که باشند صد چندان مزيد کند؛ و اي آقايم پادشاه آيا جميع ايشان بندگان آقايم نيستند؟ ليکن چرا آقايم خواهش اين عمل دارد و چرا بايد باعث گناه اسرائيل بشود؟» | |
I Ch | FarOPV | 21:4 | اما کلام پادشاه بر يوآب غالب آمد و يوآب در ميان تمامي اسرائيل گردش کرده، باز به اورشليم مراجعت نمود. | |
I Ch | FarOPV | 21:5 | و يوآب عدد شمرده شدگان قوم را به داود داد و جمله اسرائيليان هزار هزار و يکصد هزار مرد شمشير زن و از يهودا چهارصد و هفتاد و چهار هزار مرد شمشير زن بودند. | |
I Ch | FarOPV | 21:6 | ليکن لاويان و بنيامينيان را در ميان ايشان نشمرد زيرا که فرمان پادشاه نزد يوآب مکروه بود. | |
I Ch | FarOPV | 21:8 | و داود به خدا گفت:« در اين کاري که کردم، گناه عظيمي ورزيدم. و حال گناه بنده خود را عفو فرما زيرا که بسيار احمقانه رفتار نمودم.» | |
I Ch | FarOPV | 21:10 | « برو و داود را اعلام کرده، بگو خداوند چنين مي فرمايد: من سه چيز پيش تو مي گذارم؛ پس يکي از آنها را براي خود اختيار کن تا برايت به عمل آورم.» | |
I Ch | FarOPV | 21:12 | يا سه سال قحط بشود، يا سه ماه پيش روي خصمانت تلف شوي و شمشير دشمنانت تو را درگيرد، يا سه روز شمشير خداوند و وبا در زمين تو واقع شود، و فرشته خداوند تمامي حدود اسرائيل را ويران سازد. پس الآن ببين که نزد فرستنده خود چه جواب برم.» | |
I Ch | FarOPV | 21:13 | داود به جاد گفت: « در شدت تنگي هستم. تمنا اينکه به دست خداوند بيفتم زيرا که رحمت هاي او بسيار عظيم است و به دست انسان نيفتم.» | |
I Ch | FarOPV | 21:15 | و خدا فرشته اي به اورشليم فرستاد تا آن را هلاک سازد. و چون مي خواست آن را هلاک کند، خداوند ملاحظه نمود و از آن بلا پشيمان شد و به فرشته اي که (قوم را) هلاک مي ساخت گفت: «کافي است، حال دست خود را باز دار.» و فرشته خداوند نزد خرمنگاه اَرنانِ يبُوسي ايستاده بود. | |
I Ch | FarOPV | 21:16 | و داود چشمان خود را بالا انداخته، فرشته خداوند را ديد که در ميان زمين و آسمان ايستاده است و شمشيري برهنه در دستش بر اورشليم برافراشته؛ پس داود و مشايخ به پلاس ملبس شده، به روي خود درافتادند. | |
I Ch | FarOPV | 21:17 | و داود به خدا گفت: «آيا من براي شمردن قوم امر نفرمودم و آيا من آن نيستم که گناه ورزيده، مرتکب شرارت زشت شدم؟ اما اين گوسفندان چه کرده اند؟ پس اي يهُوَه خدايم، مستدعي اينکه دست تو بر من و خاندان پدرم باشد و به قوم خود بلا مرساني.» | |
I Ch | FarOPV | 21:18 | و فرشته خداوند جاد را امر فرمود که به داود بگويد که داود برود و مذبحي به جهت خداوند در خرمنگاه اُرنان يبُوسي برپا کند. | |
I Ch | FarOPV | 21:20 | و اُرنان روگردانيده، فرشته را ديد و چهار پسرش که همراهش بودند، خويشتن را پنهان کردند؛ و اُرنان گندم مي کوبيد. | |
I Ch | FarOPV | 21:21 | و چون داود نزد اُرنان آمد، اُرنان نگريسته، داود را ديد و از خرونگاه بيرون آمده، به حضور داود رو به زمين افتاد. | |
I Ch | FarOPV | 21:22 | و داود به اُرنان گفت: « جاي خرمنگاه را به من بده تا مذبحي به جهت خداوند برپا نمايم؛ آن را به قيمت تمام به من بده تا وبا از قوم رفع شود.» | |
I Ch | FarOPV | 21:23 | اُرنان به داود عرض کرد: « آن را براي خود بگير و آقايم پادشاه آنچه که در نظرش پسند آيد به عمل آورد؛ ببين گاوان را به جهت قرباني سوختني و چومها را براي هيزم و گندم را به جهت هديه آردي دادم و همه را به تو بخشيدم.» | |
I Ch | FarOPV | 21:24 | اما داود پادشاه به اُرنان گفت: «ني، بلکه آن را البته به قيمت تمام از تو خواهم خريد، زيرا که از اموال تو براي خداوند نخواهم گرفت و قرباني سوختني مجاناً نخواهم گذرانيد.» | |
I Ch | FarOPV | 21:26 | و داود در آنجا مذبحي به جهت خداوند بنا نموده، قرباني هاي سوختني و ذبايح سلامتي گذرانيد و نزد خداوند استدعا نمود؛ و او آتشي از آسمان بر مذبح قرباني سوختني (نازل کرده،) او را مستجاب فرمود. | |
I Ch | FarOPV | 21:28 | در آن زمان چون داود ديد که خداوند او را در خرمنگاه اُرنان يبُوسي مستجاب فرموده است، در آنجا قرباني ها گزرانيد. | |
I Ch | FarOPV | 21:29 | اما مسکن خداوند که موسي در بيابان ساخته بود و مذبح قرباني سوختني، در آن ايام در مکان بلند جِبعون بود. | |
Chapter 22
I Ch | FarOPV | 22:1 | پس داود گفت: « اين است خانه يهُوَه خدا، و اين مذبح قرباني سوختني براي اسرائيل مي باشد.» | |
I Ch | FarOPV | 22:2 | و داود فرمود تا غريبان را که در زمين اسرائيل اند جمع کنند، و سنگ تراشان معين کرد تا سنگهاي مربع براي بناي خانه خدا بتراشند. | |
I Ch | FarOPV | 22:3 | و داود آهن بسياري به جهت ميخها براي لنگه هاي دروازه ها و براي وصلها حاضر ساخت و برنج بسيار که نتوان وزن نمود. | |
I Ch | FarOPV | 22:5 | و داود گفت: « پسر من سليمان صغير و نازک است و خانه اي براي يهُوَه بايد بنا نمود، مي بايست بسيار عظيم و نامي و جليل در تمامي زمينها بشود؛ لهذا حال برايش تهيه مي بينم.» پس داود قبل از وفاتش تهيه بسيار ديد. | |
I Ch | FarOPV | 22:6 | پس پسر خود سليمان را خوانده، او را وصيت نمود که خانه اي براي يهُوَه خداي اسرائيل بنا نمايد. | |
I Ch | FarOPV | 22:7 | و داود به سليمان گفت که : « اي پسرم! من اراده داشتم که خانه اي براي اسم يهُوَه خداي خود بنا نمايم. | |
I Ch | FarOPV | 22:8 | ليکن کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: چونکه بسيار خون ريخته اي و جنگهاي عظيم کرده اي، پس خانه اي براي اسم من بنا نخواهي کرد، چونکه به حضور من بسيار خون بر زمين ريخته اي. | |
I Ch | FarOPV | 22:9 | اينک پسري براي تو متولد خواهد شد که مرد آرامي خواهد بود زيرا که من او را از جميع دشمنانش از هر طرف آرامي خواهم بخشيد، چونکه اسم او سليمان خواهد بود در ايام او اسرائيل را سلامتي و راحت عطا خواهم فرمود. | |
I Ch | FarOPV | 22:10 | او خانه اي براي اسم من بنا خواهد کرد و او پسر من خواهد بود و من پدر او خواهم بود. و کُرسي سلطنت او را بر اسرائيل تا ابدالآباد پايدار خواهم گردانيد. | |
I Ch | FarOPV | 22:11 | پس حال اي پسر من خداوند همراه تو باد تا کامياب شوي و خانه يهُوَه خداي خود را چنانکه درباره تو فرموده است بنا نمايي. | |
I Ch | FarOPV | 22:12 | اما خداوند تو را فطانت و فهم عطا فرمايد و تو را درباره اسرائيل وصيت نمايد تا شريعت يهُوَه خداي خود را نگاه داري. | |
I Ch | FarOPV | 22:13 | آنگاه اگر متوجه شده، فرايض و احکامي را که خداوند به موسي درباره اسرائيل امر فرموده است، به عمل آوري کامياب خواهي شد. پس قوي دلير باش و ترسان و هراسان مشو. | |
I Ch | FarOPV | 22:14 | و اينک من در تنگي خود صد هزار وزنه طلا و صد هزار وزنه نقره و برنج و آهن اينقدر زياده که به وزن نيايد، براي خانه خداوند حاضر کرده ام؛ و چوب و سنگ نيز مهيا ساخته ام و تو بر آنها مزيد کن. | |
I Ch | FarOPV | 22:15 | و نزد تو عمله بسيارند، از سنگ بران و سنگتراشان و نجاران و اشخاص هنرمند براي هر صنعتي. | |
I Ch | FarOPV | 22:18 | ( و گفت): « آيا يهُوَه خداي شما با شما نيست و آيا شما را از هر طرف آرامي نداده است؟ زيرا ساکنان زمين را به دست من تسليم کرده است و زمين به حضور خداوند و به حضور قوم او مغلوب شده است. | |
Chapter 23
I Ch | FarOPV | 23:3 | و لاويان از سي ساله و بالاتر شمرده شدند و عدد ايشان بر حسب سرهاي مردان ايشان، سي و هشت هزار بود. | |
I Ch | FarOPV | 23:4 | از ايشان بيست و چهار هزار به جهت نظارت عمل خانه خداوند و شش هزار سروران و داوران بودند. | |
I Ch | FarOPV | 23:5 | و چهار هزار دربانان و چهار هزار نفر بودند که خداوند را به آلاتي که به جهت تسبيح ساخته شد، تسبيح خواندند. | |
I Ch | FarOPV | 23:6 | و داود ايشان را بر حسب پسران لاوي يعني جَرشون و قَهات و مَراري به فرقه ها تقسيم نمود. | |
I Ch | FarOPV | 23:9 | پسران شِمعي شَلُومِيت و حَزِيئِيل و هاران سه نفر. اينان رؤساي خاندانهاي آباي لَعدان بودند. | |
I Ch | FarOPV | 23:11 | و يحَت اولين و زيزا دومين و يعُوش و بَريعَه پسران بسيار نداشتند؛ از اين سبب يک خاندان آبا از ايشان شمرده شد. | |
I Ch | FarOPV | 23:13 | پسران عَمرام هارون و موسي و هارون ممتاز شد تا او و پسرانش قدس الاقداس را پيوسته تقديس نمايند و به حضور خداوند بخور بسوزانند و او را خدمت نمايند و به اسم او هميشه اوقات برکت دهند. | |
I Ch | FarOPV | 23:17 | و از پسران اَلِعازار رَحَبيا رئيس بود و اَلِعازار را پسر ديگر نبود؛ اما پسران رَحَبيا بسيار زياد بودند. | |
I Ch | FarOPV | 23:22 | و اَلِعازار مُرد و او را پسري نبود؛ ليکن دختران داشت و برادران ايشان پسرانِ قَيس ايشان را به زني گرفتند. | |
I Ch | FarOPV | 23:24 | اينان پسران لاوي موافق خاندانهاي آباي خود و رؤساي خاندانهاي آبا از آناني که شمرده شدند بر حسب شماره اسماي سرهاي خود بودند که از بيست ساله و بالاتر در عمل خدمت خانه خداوند مي پرداختند. | |
I Ch | FarOPV | 23:25 | زيرا که داود گفت: « يهُوَه خداي اسرائيل قوم خويش را آرامي داده است و او در اورشليم تا به ابد ساکن مي باشد. | |
I Ch | FarOPV | 23:28 | زيرا که منصب ايشان به طرف بني هارون بود تا خانه خداوند را خدمت نمايند، در صحن ها و حجره ها و براي تطهير همه چيزهاي مقدس و عمل خدمت خانه خدا. | |
I Ch | FarOPV | 23:29 | و بر نان تَقدِمه و آرد نرم به جهت هديه آردي و قرصهاي فطير و آنچه بر ساج پخته مي شود و رَبيکه ها و بر همه کيلها و وزنها. | |
I Ch | FarOPV | 23:31 | و به جهت گذرانيدن همه قرباني هاي سوختني براي خداوند در هر روز سبت و غرّه ها و عيدها بر حسب شماره و بر وفق قانون آنها دائماً به حضور خداوند. | |
Chapter 24
I Ch | FarOPV | 24:2 | و ناداب و اَبِيهُو قبل از پدر خود مُردند و پسري نداشتند، پس اَلِعازار و ايتامار به کهانت پرداختند. | |
I Ch | FarOPV | 24:4 | و از پسران اَلِعازار مرداني که قابل رياست بودند، زياده از بني ايتامار يافت شدند. پس شانزده رئيس خاندان آبا از بني اَلِعازار و هشت رئيس خاندان آبا از بني ايتامار معين ايشان را بر حسب وکالت ايشان بر خدمت ايشان تقسيم کردند. | |
I Ch | FarOPV | 24:5 | پس اينان با آنان به حسب قرعه معين شدند زيرا که رؤساي قدس و رؤساي خانه خدا هم از بني اَلِعازار و هم از بني ايتامار بودند. | |
I Ch | FarOPV | 24:6 | و شَمَعيا ابن نَتَنئيل کاتب که از بني لاوي بود، اسمهاي ايشان را به حضور پادشاه و سروران و صادوق کاهن و اَخِيمَلَک بن ابياتار و رؤساي خاندان آباي کاهنان و لاويان نوشت و يک خاندان آبا به جهت اَلِعازار گرفته شد و يک به جهت ايتامار گرفته شد. | |
I Ch | FarOPV | 24:19 | پس اين است وظيفه ها و خدمت هاي ايشان به جهت داخل شدن در خانه خداوند بر حسب قانوني که به واسطه پدر ايشان هارون موافق فرمان يهُوَه خداي اسرائيل به ايشان داده شد. | |
I Ch | FarOPV | 24:30 | و از بني مُوشِي مَحلي و عادَر و يريمُوت. اينان بر حسب خاندان آباي ايشان بني لاوي مي باشند. | |
Chapter 25
I Ch | FarOPV | 25:1 | و داود و سرداران لشکر بعضي از پسران آساف و هِيمان و يدُوتُون را به جهت خدمت جدا ساختند تا با بربط و عود و سنج نبوت نمايند؛ و شماره آناني که بر حسب خدمت خود به کار مي پرداختند اين است: | |
I Ch | FarOPV | 25:2 | و اما از بني آساف، زَکُّور و يوسف و نَتَنيا و اَشرَئيلَه پسران آساف زير حکم آساف بودند که بر حسب فرمان پادشاه نبوت مي نمود. | |
I Ch | FarOPV | 25:3 | و از يدُوتُون، پسران يدُوتون جَدَليا و صَرِي و اَشعيا و حَشَبيا و مَتَّتيا شش نفر زير حکم پدر خويش يدُوتُون با بربطها بودند که با حمد و تسبيح خداوند نبوت مي نمود. | |
I Ch | FarOPV | 25:4 | و از هَيمان، پسران هَيمان بُقِّيا و مَتَنيا و عُزّيئيل و شَبُوئيل و يريموت و حَنَنيا و حَناني و اَلِيآتَه و جدَّلتِي و رُومَمتِي عَزَر و يشبِقاشَه و مَلُّوتِي و هُوتير و مَحزِيوت. | |
I Ch | FarOPV | 25:5 | جميع اينها پسران هِيمان بودند که در کلام خدا به جهت برافراشتن بوق رايي پادشاه بود. و خدا به هِيمان چهارده پسر و سه دختر داد . | |
I Ch | FarOPV | 25:6 | جميع اينها زير فرمان پدران خويش بودند تا در خانه خداوند با سنج و عود و بربط بسرايند و زير دست پادشاه و آساف و يدُوتُون و هِيمان به خدمت خانه خدا بپردازند. | |
I Ch | FarOPV | 25:7 | و شماره ايشان با برادران ايشان که سراييدن را به جهت خداوند آموخته بودند، يعني همه کسان ماهر دويست و هشتاد وهشت نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 25:9 | پس قرعه اولِ بني آساف براي يوسف بيرون آمد. و قرعه دوم براي جَدَليا و او و برادرانش و پسرانش دوازده نفر بودند. | |
Chapter 26
I Ch | FarOPV | 26:2 | و مَشَلَميا را پسران بود. نخست زاده اش زکريا و دوم يديعيئيل و سوم زَبَديا و چهارم يتنِيئيل. | |
I Ch | FarOPV | 26:4 | و عُوبِيد اَدُوم را پسران بود: نخست زاده اش، شَمَعيا و دوم يهُوزاباد و سوم يوآخ و چهارم ساکار و پنجم نَتَنئيل. | |
I Ch | FarOPV | 26:6 | و براي پسرش شَمَعيا پسراني که بر خاندان آباي خويش تسلط يافتند، زاييده شدند زيرا که ايشان مردان قوي شجاع بودند. | |
I Ch | FarOPV | 26:7 | پسران شَمَعيا عُتنِي و رَفائيل و عُوبيد و اَلزاباد که برادران او مردان شجاع بودند و اَلِهُو و سَمَکيا. | |
I Ch | FarOPV | 26:8 | جميع اينها از بني عُوبيد اَدُوم بودند و ايشان با پسران و برادران ايشان در قوتِ خدمت مردان قابل بودند يعني شصت و دو نفر (از اولاد) عوبيد اَدُوم. | |
I Ch | FarOPV | 26:10 | و حُوسَه که از بني مَراري بود پسران داشت که شِمرِي رئيس ايشان بود زيرا اگر چه نخست زاده نبود، پدرش او را رئيس ساخت. | |
I Ch | FarOPV | 26:11 | و دوم حِلقيا و سوم طَبَليا و چهارم زکريا و جميع پسران و برادران حُوسَه سيزده نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 26:12 | و به اينان يعني به رؤساي ايشان فرقه هاي دربانان داده شد و وظيفه هاي ايشان مثل برادران ايشان بود تا در خانه خداوند خدمت نمايند. | |
I Ch | FarOPV | 26:14 | و قرعه شرقي به شَلَميا افتاد و بعد از او براي پسرش زکريا که مُشيرِ دانا بود، قرعه انداختند و قرعه او به سمت شمال بيرون آمد. | |
I Ch | FarOPV | 26:16 | و براي شُفّيم و حُوسَه قرعه مغربي نزد دروازه شَلَکَت در جاده اي که سر بالا مي رفت و محرس اين مقابل محرس آن بود. | |
I Ch | FarOPV | 26:17 | و به طرف شرقي شش نفر از لاويان بودند و به طرف شمال هر روزه چهار نفر و به طرف جنوب هر روزه چهار نفر و نزد بيت المال جفت جفت. | |
I Ch | FarOPV | 26:25 | و از برادرانش بني اَلِعازار، پسرش رَحَبيا و پسرش اَشعَيا و پسرش يورام و پسرش زِکرِي و پسرش شَلوميت. | |
I Ch | FarOPV | 26:26 | اين شَلُوميت و برادرانش بر جميع خزائن موقوفاتي که داود پادشاه وقف کرده بود و رؤساي آبا و رؤساي هزاره ها و صده ها و سرداران لشکر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 26:28 | و هر آنچه سموئيل رايي و شاؤل بن قَيس و اَبنيرين نير و يوآب بن صَرُويه وقف کرده بودند و هر چه هر کس وقف کرده بود زير دست شَلُوميت و برادرانش بود. | |
I Ch | FarOPV | 26:29 | و از يصهاريان کَنَنيا و پسرانش براي اعمال خارجه اسرائيل صاحبان منصب و داوران بودند. | |
I Ch | FarOPV | 26:30 | و از حَبرُونيان حَشَبيا و برادرانش هزار و هفتصد نفر مردان شجاع به آن طرف اُردُن به سمت مغرب به جهت هر کار خداوند و به جهت خدمت پادشاه بر اسرائيل گماشته شده بودند. | |
I Ch | FarOPV | 26:31 | از حَبرُونيان: بر حسب انساب آباي ايشان يريا رئيس حَبرُونيان بود و در سال چهلم سلطنت داود طلبيده شدند و در ميان ايشان مردان شجاع در يعزير جِلعاد يافت شدند. | |
Chapter 27
I Ch | FarOPV | 27:1 | و از بني اسرائيل بر حسب شماره ايشان از رؤساي آبا و رؤساي هزاره و صده و صاحبان منصب که پادشاه را در همه امور فرقه هاي داخله و خارجه ماه به ماه در همه ماههاي سال خدمت مي کردند، هر فرقه بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:2 | و بر فرقه اول براي ماه اول يشُبعام بن زَبدِيئيل بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:4 | و بر فرقه ماه دوم دُوداي اَخُوخِي و از فرقه او مَقلُوت رئيس بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:5 | و رئيس لشکر سوم براي ماه سوم بنايا ابن يهُوياداع کاهن بزرگ بود و در فرقه او بيست چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:6 | اين همان بنايا است که در ميان آن سي نفر بزرگ بود و بر آن سي نفر برتري داشت و از فرقه او پسرش عَمّيزاباد بود. | |
I Ch | FarOPV | 27:7 | و رئيس چهارم براي ماه چهارم عَسائيل برادر يوآب و بعد از او برادرش زَبَديا بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:8 | و رئيس پنجم براي ماه پنجم شَمهُوتِ يزراحي بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:9 | و رئيس ششم براي ماه ششم عيرا ابن عِقّيش تَقِّوعِي بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:10 | و رئيس هفتم براي ماه هفتم حالَصِ فَلُونِي از بني افرايم بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:11 | و رئيس هشتم براي ماه هشتم سِبکاي حُوشاتِي از زارَحيان بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:12 | و رئيس نهم براي ماه نهم اَبيعَزَرِ عَناتوتِي از بني بنيامين بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:13 | و رئيس دهم براي ماه دهم مَهراي نَطُوفاتي از زارَحيان بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:14 | و رئيس يازدهم براي ماه يازدهم بناياي فِرعاتوني از بني افرايم بود و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:15 | و رئيس دوازدهم براي ماه دوازدهم خَلداي نَطُوفاتي از بني عُتنِيئيل و در فرقه او بيست و چهار هزار نفر بودند. | |
I Ch | FarOPV | 27:16 | و اما رؤساي اسباط بني اسرائيل: رئيس رؤبينيان اَلِعازار بن زِکرِي، و رئيس شَمعونيان شَفَطيا ابن مَعکَه. | |
I Ch | FarOPV | 27:21 | و رئيس نصف سبط مَنَّسي در جِلعاد يدُّو ابن زکريا و رئيس بنيامين يعسيئيل بن اَبنير. | |
I Ch | FarOPV | 27:23 | و داود شماره کساني که بيست ساله و کمتر بودند، نگرفت زيرا خداوند وعده داده بود که اسرائيل را مثل ستارگان آسمان کثير گرداند. | |
I Ch | FarOPV | 27:24 | و يوآب بن صَرُويه آغاز شمردن نمود، اما به اتمام نرسانيد و از اين جهت غضب بر اسرائيل وارد شد و شماره آنها در دفتر اخبار ايام پادشاه ثبت نشد. | |
I Ch | FarOPV | 27:25 | و ناظر انبارهاي پادشاه عَزمُوت بن عَدِيئيل بود و ناظر انبارهاي مزرعه ها که در شهر ها و در دهات و در قلعه ها بود، يهوناتان بن عُزّيا بود. | |
I Ch | FarOPV | 27:27 | و ناظر تاکستانها شِمعي راماتي بود و ناظر محصول تاکستانها و انبارهاي شراب زَبدِي شِفماتي بود. | |
I Ch | FarOPV | 27:28 | و ناظر درختان زيتون و افراغ که در همواري بود بَعل حانانِ جدِيري بود و ناظر انبارهاي روغن يوآش بود. | |
I Ch | FarOPV | 27:29 | و ناظر رمه هايي که در شارون مي چريدند شِطراي شاروني بود. و ناظر رمه هايي که در واديها بودند شافاط بن عَدلائي بود. | |
I Ch | FarOPV | 27:32 | و يهُوناتان عموي داود مشير و مرد دانا و فقيه بود و يحيئيل بن حَکمُوني همراه پسران پادشاه بود. | |
Chapter 28
I Ch | FarOPV | 28:1 | و داود جميع رؤساي اسرائيل را از رؤساي اسباط و رؤساي فرقه هايي که پادشاه را خدمت مي کردند و رؤساي هزاره و رؤساي صده و ناظران همه اندوخته ها و اموال پادشاه و پسرانش را با خواجه سرايان و شجاعان و جميع مردان جنگي در اورشليم جمع کرد. | |
I Ch | FarOPV | 28:2 | پس داود پادشاه برپا ايستاده، گفت: « اي برادرانم و اي قوم من! مرا بشنويد! من اراده داشتم خانه اي که آرامگاه تابوت عهد خداوند و پاي انداز پايهاي خداي ما باشد بنا نمايم، و براي بناي آن تدارک ديده بودم. | |
I Ch | FarOPV | 28:3 | ليکن خدا مرا گفت: تو خانه اي به جهت اسم من بنا نخواهي نمود، زيرا مرد جنگي هستي و خون ريخته اي. | |
I Ch | FarOPV | 28:4 | ليکن يهُوَه خداي اسرائيل مرا از تمامي خاندان پدرم برگزيده است که بر اسرائيل تا ابد پادشاه بشوم، زيرا که يهودا را براي رياست اختيار کرد و از خاندان يهودا خاندان پدر مرا و از فرزندان پدرم مرا پسند کرد تا مرا بر تمامي اسرائيل به پادشاهي نصب نمايد. | |
I Ch | FarOPV | 28:5 | و از جميع پسران من (زيرا خداوند پسران بسيار به من داده است)، پسرم سليمان را برگزيده است تا بر کرسي سلطنت خداوند بر اسرائيل بنشيند. | |
I Ch | FarOPV | 28:6 | و به من گفت: پسر تو سليمان، او است که خانه مرا و صحن هاي مرا بنا خواهد نمود، زيرا که او را برگزيده ام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود. | |
I Ch | FarOPV | 28:7 | و اگر او به جهت بجا آوردن فرايض و احکام من مثل امروز ثابت بماند، آنگاه سلطنت او را تا به ابد استوار خواهم گردانيد. | |
I Ch | FarOPV | 28:8 | پس الآن در نظر تمامي اسرائيل که جماعت خداوند هستند و به سمع خداي ما متوجه شده، تمامي اوامر يهُوَه خداي خود را بطلبيد تا اين زمين نيکو را به تصرف آورده، آن را بعد از خودتان به پسران خويش تا به ابد به ارثيت واگذاريد. | |
I Ch | FarOPV | 28:9 | « و تو اي پسر من سليمان خداي پدر خود را بشناس و او را به دل کامل و به ارادت تمام عبادت نما زيرا خداوند همه دلها را تفتيش مي نمايد و هر تصور فکرها را ادراک مي کند؛ و اگر او را طلب نمايي، او را خواهي يافت؛ اما اگر او را ترک کني، تو را تا به ابد دور خواهد انداخت. | |
I Ch | FarOPV | 28:10 | حال با حذر باش زيرا خداوند تو را برگزيده است تا به خانه اي به جهت مَقدَسِ او بنا نمايي. پس قوي شده، مشغول باش.» | |
I Ch | FarOPV | 28:11 | و داود به پسر خود سليمان نمونه رواق و خانه ها و خزاين و بالاخانه ها و حُجره هاي اندروني آن و خانه کرسي رحمت، | |
I Ch | FarOPV | 28:12 | و نمونه هر آنچه را که از روح به او داده شده بود، براي صحن هاي خانه خداوند و براي همه حجره هاي گرداگردش و براي خزاين خانه خدا و خزاين موقوفات داد. | |
I Ch | FarOPV | 28:13 | و براي فرقه هاي کاهنان و لاويان و براي تمامي کار خدمت خانه خداوند و براي همه اسباب خدمت خانه خداوند. | |
I Ch | FarOPV | 28:14 | و از طلا به وزن براي همه آلات طلا به جهت هر نوع خدمتي و از نقره به وزن براي همه آلات نقره به جهت هر نوع خدمتي. | |
I Ch | FarOPV | 28:15 | و طلا را به وزن به جهت شمعدانهاي طلا و چراغهاي آنها به جهت هر شمعدان و چراغهايش، آن را به وزن داد و براي شمعدانهاي نقره نيز نقره را به وزن به جهت هر چراغدان موافق کار هر شمعدان و چراغهاي آن. | |
I Ch | FarOPV | 28:16 | و طلا را به وزن به جهت ميزهاي نان تَقدِمه براي هر ميز عليحده و نقره را براي ميزهاي نقره. | |
I Ch | FarOPV | 28:17 | و زر خالص را براي چنگالها و کاسها و پياله ها و به جهت طاسهاي طلا موافق وزن هر طاس و به جهت طاسهاي نقره موافق وزن هر طاس. | |
I Ch | FarOPV | 28:18 | و طلاي مصفّي را به وزن به جهت مذبح بخور و طلا را به جهت نمونه مرکب کروبيان که بالهاي خود را پهن کرده، تابوت عهد خداوند را مي پوشانيدند. | |
I Ch | FarOPV | 28:19 | (و داود گفت): «خداوند اين همه را يعني تمامي کارهاي اين نمونه را از نوشته دست خود که بر من بود به من فهمانيد.» | |
I Ch | FarOPV | 28:20 | و داود به پسر خود سليمان گفت: « قوي و دلير باش و مشغول شو و ترسان و هراسان مباش، زيرا يهُوَه خدا که خداي من مي باشد، با تو است و تا همه کار خدمت خانه خداوند تمام نشود، تو را وا نخواهد گذاشت و تو را ترک نخواهد نمود. | |
Chapter 29
I Ch | FarOPV | 29:1 | و داود پادشاه به تمامي جماعت گفت: «پسرم سليمان که خدا او را به تنهايي براي خود برگزيده، جوان و لطيف است و اين مُهِمّ عظيمي است زيرا که هيکل به جهت انسان نيست بلکه براي يهُوَه خدا است. | |
I Ch | FarOPV | 29:2 | و من به جهت خانه خداي خود به تمامي قوتم تدارک ديده ام، طلا را به جهت چيزهاي طلايي ونقره را براي چيزهاي نقره اي و برنج را به جهت چيزهاي برنجين و آهن را براي چيزهاي آهنين و چوب را به جهت چيزهاي چوبين و سنگ را جزع و سنگهاي ترصيع و سنگهاي سياه و سنگهاي رنگارنگ و هر قسم سنگ گرانبها و سنگ مَرمَرِ فراوان. | |
I Ch | FarOPV | 29:3 | و نيز چونکه به خانه خداي خود رغبت داشتم و طلا و نقره از اموال خاص خود داشتم، آن را علاوه بر هر آنچه به جهت خانه قُدس تدارک ديدم براي براي خانه خداي خود دادم. | |
I Ch | FarOPV | 29:4 | يعني سه هزار وزنه طلا از طلاي اُوفير و هفت هزار وزنه نقره خالص به جهت پوشانيدن ديوارهاي خانه ها. | |
I Ch | FarOPV | 29:5 | طلا را به جهت چيزهاي طلا و نقرا را به جهت چيزهاي نقره وبه جهت تمامي کاري که به دست صنعتگران ساخته مي شود. پس کيست که به خوشي دل خوشتن را امروز براي خداوند وقف نمايد؟» | |
I Ch | FarOPV | 29:6 | آنگاه رؤساي خاندانهاي آبا و رؤساي اسباط اسرائيل و سرداران هزاره و صده با ناظرانِ کارهاي پادشاه به خوشي دل هدايا آوردند. | |
I Ch | FarOPV | 29:7 | و به جهت خدمت خانه خدا پنج هزار وزنه و ده هزار درهم طلا و ده هزار وزنه نقره و هجده هزار وزنه برنج و صد هزار وزنه آهن دادند. | |
I Ch | FarOPV | 29:8 | و هر کس که سنگهاي گرانبها نزد او يافت شد، آنها را به خزانه خانه خداوند به دست يحيئيلِ جَرشوني داد. | |
I Ch | FarOPV | 29:9 | آنگاه قوم از آن رو که به خوشي دل هديه آورده بودند شاد شدند زيرا به دل کامل هداياي تبرّعي براي خداوند آوردند و داود پادشاه نيز بسيار شاد و مسرور شد. | |
I Ch | FarOPV | 29:10 | و داود به حضور تمامي جماعت خداوند را متبارک خواند و داود گفت: « اي يهُوَه خداي پدر ما اسرائيل تو از ازل تا به ابد متبارک هستي. | |
I Ch | FarOPV | 29:11 | و اي خداوند عظمت و جبروت و جلال و قوت و کبريا از آن تو است زيرا هر چه در آسمان و زمين است از آنِ تو مي باشد. و اي خداوند ملکوت از آنِ تو است و تو بر همه سر و متعال هستي. | |
I Ch | FarOPV | 29:12 | و دولت از تو مي آيد و تو بر همه حاکمي، و کبريا و جبروت در دست تو است و عظمت دادن و قوت بخشيدن به همه کس در دست تو است. | |
I Ch | FarOPV | 29:14 | ليکن من کيستم و قوم من کيستند که قابليت داشته باشيم که به خوشي دل اينطور هدايا بياوريم؟ زيرا که همه اين چيزها از آن تو است و از دست تو به تو داده ايم. | |
I Ch | FarOPV | 29:15 | زيرا که ما مثل همه اجداد خود به حضور تو غريب و نزيل مي باشيم و ايام ما بر زمين مثل سايه است و هيچ دوام ندارد. | |
I Ch | FarOPV | 29:16 | اي يهُوَه خداي ما تمامي اين اموال که به جهت ساختن خانه براي اسم قدوس تو مهيا ساخته ايم، از دست تو و تمامي آن از آن تو مي باشد. | |
I Ch | FarOPV | 29:17 | و مي دانم اي خدايم که دلها را مي آزمايي و استقامت را دوست مي داري و من به استقامت دل خود همه اين چيزها را به خوشي دادم و الآن قوم تو را که اينجا حاضرند ديدم که به شادماني و خوشي دل هدايا براي تو آوردند. | |
I Ch | FarOPV | 29:18 | اي يهُوَه خداي پدران ما ابراهيم و اسحاق و اسرائيل اين را هميشه در تصور فکرهاي دل قوم خود نگاه دار و دلهاي ايشان را به سوي خود ثابت گردان. | |
I Ch | FarOPV | 29:19 | و به پسر من سليمان دل کامل عطا فرما تا اوامر و شهادات و فرايض تو را نگاه دارد، و جميع اين کارها را به عمل آورد و هيکل را که من براي آن تدارک ديدم بنا نمايد.» | |
I Ch | FarOPV | 29:20 | پس داود به تمامي جماعت گفت: « يهُوَه خداي خود را متبارک خوانيد.» و تمامي جماعت يهُوَه خداي پدران خويش را متبارک خوانده، به رو افتاده، خداوند را سجده کردند و پادشاه را تعظيم نمودند. | |
I Ch | FarOPV | 29:21 | و در فرداي آن روز براي خداوند ذبايح ذبح کردند و قرباني هاي سوختني براي خداوند گذرانيدند يعني هزار گاو و هزار قوچ و هزار بره با هداياي ريختني و ذبايح بسيار به جهت تمامي اسرائيل. | |
I Ch | FarOPV | 29:22 | و در آن روز به حضور خداوند به شادي عظيم اکل و شرب نمودند، و سليمان پسر داود را دوباره به پادشاهي نصب نموده، او را به حضور خداوند به رياست و صادوق را به کهانت مسح نمودند. | |
I Ch | FarOPV | 29:23 | پس سليمان بر کرسي خداوند نشسته، به جاي پدرش داود پادشاهي کرد و کامياب شد و تمامي اسرائيل او را اطاعت کردند. | |
I Ch | FarOPV | 29:25 | و خداوند سليمان را در نظر تمام اسرائيل بسيار بزرگ گردانيد و او را جلالي شاهانه داد که به هيچ پادشاه اسرائيل قبل از او داده نشده بود. | |
I Ch | FarOPV | 29:27 | و مدت سلطنت او بر اسرائيل چهل سال بود، اما در حَبرُون هفت سال سلطنت کرد و در اورشليم سي وسه سال پادشاهي کرد. | |
I Ch | FarOPV | 29:28 | و در پيري نيکو از عمر و دولت و حشمت سير شده، وفات نمود و پسرش سليمان به جايش پادشاه شد. | |
I Ch | FarOPV | 29:29 | و اينک امور اول و آخر داود پادشاه در سِفرِ اخبار سموئيل رايي و اخبار ناتان نبي و اخبار جاد رايي، | |