Site uses cookies to provide basic functionality.

OK
MATTHEW
Up
Toggle notes
Chapter 1
Matt FarHezar 1:1  شجره‌نامة عیسی مسیح، پسر داوود، پسر ابراهیم:
Matt FarHezar 1:2  ابراهیم پدر اسحاق، اسحاق پدر یعقوب و یعقوب پدر یهودا و برادرانش بود.
Matt FarHezar 1:3  یهودا پدر فارِص و زارَح بود و مادرشان تامار نام داشت. فارِص پدر حِصْرون و حِصْرون پدر رام،
Matt FarHezar 1:4  رام پدر عَمیناداب، عَمیناداب پدر نَحْشون و نَحْشون پدر سَلمون بود.
Matt FarHezar 1:5  سَلمون پدر بوعَز بود. مادر بوعَز راحاب نام داشت. بوعَز پدر عوبید بود و مادر عوبید روت نام داشت. عوبید پدر یِسای بود.
Matt FarHezar 1:6  یِسای پدر داوود پادشاه، و داوود پدر سلیمان بود. مادر سلیمان پیشتر زن اوریا بود.
Matt FarHezar 1:7  سلیمان پدر رِحُبعام، و رِحُبعام پدر اَبیّا، و اَبیّا پدر آسا بود.
Matt FarHezar 1:8  آسا پدر یِهوشافاط، یِهوشافاط پدر یورام، و یورام پدر عُزیا بود.
Matt FarHezar 1:9  عُزیا پدر یوتام، یوتام پدر آحاز، و آحاز پدر حِزِقیا بود.
Matt FarHezar 1:10  حِزِقیا پدر مَنَسی، مَنَسی پدر آمون، و آمون پدر یوشیا بود.
Matt FarHezar 1:11  یوشیا پدر یِکُنیا و برادرانش بود. در این زمان یهودیان به بابِل تبعید شدند.
Matt FarHezar 1:12  پس از تبعید یهودیان به بابِل: یِکُنیا پدر شِئَلْتی‌ئیل و شِئَلْتی‌ئیل پدر زِروبابِل بود.
Matt FarHezar 1:13  زِروبابِل پدر اَبیهود، اَبیهود پدر ایلیاقیم، و ایلیاقیم پدر عازور بود.
Matt FarHezar 1:14  عازور پدر صادوق، صادوق پدر یاکیم، و یاکیم پدر اِلیهود بود.
Matt FarHezar 1:15  اِلیهود پدر ایلعازَر، ایلعازَر پدر مَتان، و مَتان پدر یعقوب بود.
Matt FarHezar 1:16  یعقوب پدر یوسف همسر مریم بود، که عیسی ملقّب به مسیح از او به دنیا آمد.
Matt FarHezar 1:17  بدین قرار، از ابراهیم تا داوود بر روی هم چهارده نسل و از داوود تا زمان تبعید یهودیان به بابِل، چهارده نسل، و از زمان تبعید تا مسیح چهارده نسل بودند.
Matt FarHezar 1:18  تولد عیسی مسیح اینچنین روی داد: مریم، مادر عیسی، نامزد یوسف بود. امّا پیش از آنکه به هم بپیوندند، معلوم شد که مریم از روح‌القدس آبستن است.
Matt FarHezar 1:19  از آنجا که شوهرش یوسف مردی پارسا بود و نمی‌خواست مریم رسوا شود، چنین اندیشید که بی‌هیاهو از او جدا شود.
Matt FarHezar 1:20  امّا همان زمان که این تصمیم را گرفت، فرشتة خداوند در خواب بر او ظاهر شد و گفت: «ای یوسف، پسر داوود، از گرفتن زن خود مریم مترس، زیرا آنچه در بطن وی جای گرفته، از روح‌القدس است.
Matt FarHezar 1:21  او پسری به دنیا خواهد آورد که تو باید او را عیسی بنامی، زیرا او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد بخشید.»
Matt FarHezar 1:22  این‌‌همه رخ داد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود، به حقیقت پیوندد که:
Matt FarHezar 1:23  «باکره‌ای آبستن شده، پسری به دنیا خواهد آورد و او را عِمانوئیل خواهند نامید،» که به معنی «خدا با ما» است.
Matt FarHezar 1:24  چون یوسف از خواب بیدار شد، آنچه فرشتة خداوند به او فرمان داده بود، انجام داد و زن خود را گرفت.
Matt FarHezar 1:25  امّا با او همبستر نشد تا او پسر خود را به دنیا آورد؛ و یوسف او را عیسی نامید.
Chapter 2
Matt FarHezar 2:1  چون عیسی در دوران سلطنت هیرودیسِ پادشاه، در بیت‌لِحِمِ یهودیه به دنیا آمد، چند مُغ از مشرق زمین به اورشلیم آمدند
Matt FarHezar 2:2  و پرسیدند: «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا ستارة او را در مشرق دیده‌ایم و برای سجدة او آمده‌ایم.»
Matt FarHezar 2:3  چون این خبر به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند.
Matt FarHezar 2:4  هیرودیس همة سران کاهنان و علمای دینِ قوم را فراخواند و از آنها پرسید: «مسیح کجا باید زاده شود؟»
Matt FarHezar 2:5  پاسخ دادند: «در بیت‌لِحِمِ یهودیه، زیرا نبی در این‌‌باره چنین نوشته است:
Matt FarHezar 2:6  «‹ای بیت‌لِحِم که در سرزمین یهودایی، تو در میان فرمانروایان یهودا به هیچ روی کمترین نیستی، زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد که قوم من، اسرائیل، را شبانی خواهد نمود.›»
Matt FarHezar 2:7  پس هیرودیس مُغان را در نهان نزد خود فراخواند و زمانِ دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد.
Matt FarHezar 2:8  سپس آنان را به بیت‌لِحِم روانه کرد و بدیشان گفت: «بروید و دربارة آن کودک بدقّت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا نیز آگاه سازید تا آمده، سجده‌اش کنم.»
Matt FarHezar 2:9  مُغان پس از شنیدن سخنان پادشاه، روانه شدند و ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها می‌رفت تا سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد.
Matt FarHezar 2:10  ایشان با دیدن ستاره بسیار شاد شدند.
Matt FarHezar 2:11  چون به خانه در‌‌آمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند، روی بر زمین نهاده، آن کودک را سجده نمودند. سپس صندوقچه‌های خود را گشودند و هدیه‌هایی از طلا و کندر و مُر به وی پیشکش کردند.
Matt FarHezar 2:12  و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند.
Matt FarHezar 2:13  پس از رفتن مُغان، فرشتة خداوند در خواب بر یوسف ظاهر شد و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را بر‌‌گیر و به مصر بگریز و در آنجا بمان تا به تو خبر دهم، زیرا هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد.»
Matt FarHezar 2:14  پس یوسف شبانگاه برخاست، کودک و مادرش را بر‌‌گرفت و رهسپار مصر شد،
Matt FarHezar 2:15  و تا زمان مرگ هیرودیس در آنجا ماند. بدین‌‌گونه، آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود تحقق یافت که «پسر خود را از مصر فراخواندم.»
Matt FarHezar 2:16  چون هیرودیس دریافت که مُغان فریبش داده‌اند، سخت بر‌‌آشفت و دستور داد تا در بیت‌لِحِم و اطراف آن همة پسران دو ساله و کمتر را، مطابق با زمانی که از مُغان تحقیق کرده بود، بکشند.
Matt FarHezar 2:17  آنگاه آنچه به زبان اِرِمیای نبی گفته شده بود، به حقیقت پیوست که:
Matt FarHezar 2:18  «صدایی از رامه به گوش می‌رسد، صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم. راحیل برای فرزندانش می‌گرید و تسلی نمی‌یابد، زیرا که دیگر نیستند.»
Matt FarHezar 2:19  پس از مرگ هیرودیس، فرشتة خداوند در مصر به خواب یوسف آمد
Matt FarHezar 2:20  و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را بر‌‌گیر و به سرزمین اسرائیل بازگرد، زیرا آنان که قصد جان کودک را داشتند، مرده‌اند.»
Matt FarHezar 2:21  پس یوسف برخاست، کودک و مادرش را بر‌‌گرفت و به سرزمین اسرائیل بازگشت.
Matt FarHezar 2:22  امّا چون شنید آرخِلائوس به‌‌جای پدرش هیرودیس در یهودیه حکم می‌راند، ترسید به آنجا برود، و چون در خواب هشدار یافت، رو به‌‌سوی نواحی جلیل نهاد
Matt FarHezar 2:23  و در شهری به نام ناصره سکونت گزید. بدین‌‌ترتیب، کلام انبیا به حقیقت پیوست که گفته بودند «ناصری» خوانده خواهد شد.
Chapter 3
Matt FarHezar 3:1  در آن روزها یحیای تعمیددهنده ظهور کرد. او در بیابان یهودیه موعظه می‌کرد و
Matt FarHezar 3:2  می‌گفت:‌ «توبه کنید زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!»
Matt FarHezar 3:3  یحیی همان است که اِشَعْیای نبی درباره‌اش می‌گوید: «ندای آن که در بیابان فریاد بر‌‌می‌آورد: ‹راه را برای خداوند آماده کنید! مسیر او را هموار سازید!› »
Matt FarHezar 3:4  یحیی جامه از پشم شتر بر تن داشت و کمربندی چرمین بر کمر می‌بست، و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود.
Matt FarHezar 3:5  مردم از اورشلیم و سراسر یهودیه و از تمامی نواحی اطراف رود اردن نزد او می‌رفتند
Matt FarHezar 3:6  و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از دست او تعمید می‌یافتند.
Matt FarHezar 3:7  امّا یحیی چون بسیاری از فَریسیان و صَدّوقیان را دید که به آنجا که او تعمید می‌داد می‌آمدند، به آنان گفت: «ای افعی‌زادگان! چه کسی به شما هشدار داد که از غضبی که در پیش است، بگریزید؟
Matt FarHezar 3:8  پس ثمری شایستة توبه بیاورید
Matt FarHezar 3:9  و با خود مگویید، ‹پدر ما ابراهیم است.› زیرا به شما می‌گویم خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد.
Matt FarHezar 3:10  هم‌اکنون تیشه بر ریشة درختان نهاده شده است. هر درختی که میوة خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.
Matt FarHezar 3:11  «من شما را برای توبه، با آب تعمید می‌دهم؛ امّا آن که پس از من می‌آید تواناتر از من است که من حتی شایستة پیش آوردن کفشهایش نیستم. او شما را با روح‌القدس و آتش تعمید خواهد داد.
Matt FarHezar 3:12  او کج‌بیل خود را در دست دارد و خرمنگاه خود را پاک خواهد کرد و گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، امّا کاه را با آتشی خاموشی‌ناپذیر خواهد سوزانید.»
Matt FarHezar 3:13  آنگاه عیسی از جلیل به رود اردن آمد تا از دست یحیی تعمید گیرد.
Matt FarHezar 3:14  ولی یحیی کوشید تا او را از این کار بازدارد و به او گفت: «منم که باید از تو تعمید بگیرم، و حال تو نزد من می‌آیی؟»
Matt FarHezar 3:15  عیسی در پاسخ گفت: «بگذار اکنون چنین شود، زیرا شایسته است که ما پارسایی را به‌‌کمال تحقق بخشیم.» پس یحیی رضایت داد.
Matt FarHezar 3:16  چون عیسی تعمید یافت، بی‌درنگ از آب بر‌‌آمد. همان دم آسمان گشوده شد و او روح خدا را دید که همچون کبوتری فرود آمد و بر وی قرار گرفت.
Matt FarHezar 3:17  سپس ندایی از آسمان در‌‌رسید که «این است پسر محبوبم که از او خشنودم.»
Chapter 4
Matt FarHezar 4:1  آنگاه روح، عیسی را به بیابان هدایت کرد تا ابلیس وسوسه‌اش کند.
Matt FarHezar 4:2  او چهل شبانه‌روز را در روزه سپری کرد و پس از آن گرسنه شد.
Matt FarHezar 4:3  آنگاه وسوسه‌گر نزدش آمد و گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگها بگو نان شوند!»
Matt FarHezar 4:4  عیسی در پاسخ گفت: «نوشته شده است که: « ‹انسان تنها به نان زنده نیست، بلکه به هر کلامی زنده است که از دهان خدا صادر شود.›»
Matt FarHezar 4:5  سپس ابلیس او را به شهر مقدّس برد و بر فراز معبد قرار داد
Matt FarHezar 4:6  و گفت: «اگر پسر خدایی، خود را به‌‌زیر افکن، زیرا نوشته شده است: « ‹دربارة تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد و آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت، مبادا پایت به سنگی برخورَد.› »
Matt FarHezar 4:7  عیسی به او پاسخ داد: «این نیز نوشته شده که، « ‹خداوند خدای خود را میازما.›»
Matt FarHezar 4:8  دیگر بار ابلیس او را بر فراز کوهی بس بلند برد و همة حکومتهای جهان را با تمام شکوه و جلالشان به او نشان داد
Matt FarHezar 4:9  و گفت: «اگر در برابرم به خاک افتی و پرستشم کنی، این‌‌همه را به تو خواهم بخشید.»
Matt FarHezar 4:10  عیسی به او گفت: «دور شو ای شیطان! زیرا نوشته شده است: « ‹خداوند، خدای خود را بپرست و تنها او را خدمت کن.› »
Matt FarHezar 4:11  آنگاه ابلیس او را رها کرد و فرشتگان آمده، خدمتش کردند.
Matt FarHezar 4:12  چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است، به جلیل بازگشت.
Matt FarHezar 4:13  سپس ناصره را ترک کرده، به کَفَرناحوم رفت و در آنجا اقامت گزید. کَفَرناحوم در کنار دریاچة جلیل و در نواحی زِبولون و نَفْتالی واقع بود.
Matt FarHezar 4:14  بدین‌‌سان کلام اِشَعْیای نبی به‌‌حقیقت پیوست که گفته بود:
Matt FarHezar 4:15  «دیار زِبولون و نَفْتالی، در کنار دریا، فراسوی اردن، جلیل اجنبیان؛
Matt FarHezar 4:16  مردمی که در تاریکی به‌‌سر می‌بردند، نوری عظیم دیدند، و بر آنان که در دیار سایة مرگ می‌زیستند، روشنایی درخشید.»
Matt FarHezar 4:17  از آن زمان عیسی به موعظة این پیام آغاز کرد که: «توبه کنید، زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!»
Matt FarHezar 4:18  چون عیسی در کنار دریاچة جلیل راه می‌رفت، دو برادر را دید به نامهای شَمعون، ملقّب به پِطرُس، و آندریاس، که تور به دریا می‌افکندند، زیرا ماهیگیر بودند.
Matt FarHezar 4:19  به ایشان گفت: «از پی من آیید که شما را صیاد مردمان خواهم ساخت.»
Matt FarHezar 4:20  آنان بی‌درنگ تورهای خود را وانهادند و در پی او شتافتند.
Matt FarHezar 4:21  چون به راه خود ادامه داد، دو برادر دیگر یعنی یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا را دید که با پدرشان زِبِدی در قایق بودند و تورهای خود را آماده می‌کردند. آنان را نیز فراخواند؛
Matt FarHezar 4:22  ایشان بی‌درنگ قایق و پدر خود را ترک گفتند و از پی او روانه شدند.
Matt FarHezar 4:23  بدین‌‌سان، عیسی در سرتاسر جلیل می‌گشت و در کنیسه‌های ایشان تعلیم می‌داد و مژدة پادشاهی آسمان را موعظه می‌کرد و هر درد و بیماری مردم را شفا می‌بخشید.
Matt FarHezar 4:24  پس آوازه‌اش در سرتاسر سوریه پیچید و مردم همة بیماران را که به انواع امراض و دردها دچار بودند، و نیز دیوزدگان و مصروعان و مفلوجان را نزدش می‌آوردند و آنان را شفا می‌بخشید.
Matt FarHezar 4:25  پس جماعتهایی بزرگ از جلیل و دِکاپولیس، اورشلیم و یهودیه و فراسوی اردن در پی او روانه شدند.
Chapter 5
Matt FarHezar 5:1  چون عیسی آن جماعتها را دید، به کوهی بر‌‌آمد و بنشست. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند
Matt FarHezar 5:2  و او به تعلیم دادنشان آغاز کرد و گفت:
Matt FarHezar 5:3  «خوشا‌‌به‌‌حال فقیرانِ در روح، زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است.
Matt FarHezar 5:4  خوشا‌‌به‌‌حال ماتمیان، زیرا آنان تسلی خواهند یافت.
Matt FarHezar 5:5  خوشا‌‌به‌‌حال نرم‌‌خویان، زیرا آنان زمین را به‌‌میراث خواهند برد.
Matt FarHezar 5:6  خوشا‌‌به‌‌حال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیرا آنان سیر خواهند شد.
Matt FarHezar 5:7  خوشا‌‌به‌‌حال رحیمان، زیرا بر آنان رحم خواهد شد.
Matt FarHezar 5:8  خوشا‌‌به‌‌حال پاکدلان، زیرا آنان خدا را خواهند دید.
Matt FarHezar 5:9  خوشا‌‌به‌‌حال صلح‌جویان، زیرا آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد.
Matt FarHezar 5:10  خوشا‌‌به‌‌حال آنان که در راه پارسایی آزار می‌بینند، زیرا پادشاهی آسمان از آنِ ایشان است.
Matt FarHezar 5:11  «خوشا‌‌به‌‌حال شما، آنگاه که مردم به‌‌خاطر من، شما را دشنام دهند و آزار رسانند و هر سخن بدی به‌‌دروغ علیه شما بگویند.
Matt FarHezar 5:12  خوش باشید و شادی کنید زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است. چرا که همین‌‌گونه پیامبرانی را که پیش از شما بودند، آزار رسانیدند.
Matt FarHezar 5:13  «شما نمک جهانید. امّا اگر نمک خاصیتش را از دست بدهد، چگونه می‌توان آن را باز نمکین ساخت؟ دیگر به کاری نمی‌آید جز آنکه بیرون ریخته شود و پایمالِ مردم گردد.
Matt FarHezar 5:14  «شما نور جهانید. شهری را که بر فراز کوهی بنا شده، نتوان پنهان کرد.
Matt FarHezar 5:15  هیچ‌کس چراغ را نمی‌افروزد تا آن را زیر کاسه‌ای بنهد، بلکه آن را بر چراغدان می‌گذارد تا نورش بر همة آنان که در خانه‌اند، بتابد.
Matt FarHezar 5:16  پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند.
Matt FarHezar 5:17  «گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات و نوشته‌های پیامبران را نسخ کنم؛ نیامده‌ام تا آنها را نسخ کنم، بلکه آمده‌ام تا تحققشان بخشم.
Matt FarHezar 5:18  زیرا آمین، به شما می‌گویم، تا آسمان و زمین از میان نرود، نقطه یا همزه‌ای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت، تا اینکه همه به انجام رسد.
Matt FarHezar 5:19  پس هر که یکی از کوچکترینِ این احکام را بشکند و به دیگران نیز چنین بیاموزد، در پادشاهیِ آسمان، کوچکترین به‌‌شمار خواهد آمد. امّا هر که این احکام را اجرا کند و آنها را به دیگران بیاموزد، او در پادشاهیِ آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.
Matt FarHezar 5:20  زیرا به شما می‌گویم، تا پارسایی شما برتر از پارسایی فَریسیان و علمای دین نباشد، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت.
Matt FarHezar 5:21  «شنیده‌اید که به پیشینیان گفته شده، ‹قتل مکن، و هر که قتل کند، سزاوار محاکمه خواهد بود.›
Matt FarHezar 5:22  امّا من به شما می‌گویم، هر که بر برادر خود خشم گیرد، سزاوار محاکمه است؛ و هر که به برادر خود ‹راقا› گوید، سزاوار محاکمه در حضور شوراست؛ و هر که به برادر خود احمق گوید، سزاوار آتش جهنم بُوَد.
Matt FarHezar 5:23  پس اگر هنگام تقدیم هدیه‌ات بر مذبح، به‌‌یاد آوردی که برادرت از تو شکایتی دارد،
Matt FarHezar 5:24  هدیه‌ات را بر مذبح واگذار و نخست برو و با برادر خود آشتی کن و سپس بیا و هدیه‌ات را تقدیم نما.
Matt FarHezar 5:25  با شاکیِ خود که تو را به محکمه می‌برد، تا هنوز با وی در راه هستی، صلح کن، مبادا تو را به قاضی سپارد و قاضی تو را تحویل نگهبان دهد و به زندان بیفتی.
Matt FarHezar 5:26  آمین، به تو می‌گویم که تا شاهی آخر را نپردازی، از زندان به‌‌در نخواهی آمد.
Matt FarHezar 5:27  «شنیده‌اید که گفته شده، ‹زنا مکن.›
Matt FarHezar 5:28  امّا من به شما می‌گویم، هر که با شهوت به زنی بنگرد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است.
Matt FarHezar 5:29  پس اگر چشم راستت تو را می‌لغزاند، آن را به‌‌در آر و دور افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آن که تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.
Matt FarHezar 5:30  و اگر دست راستت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن و دور افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آن که تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.
Matt FarHezar 5:31  «همچنین گفته شده که ‹هر که زن خود را طلاق دهد، باید به او طلاقنامه‌ای بدهد.›
Matt FarHezar 5:32  امّا من به شما می‌گویم، هر که زن خود را جز به‌‌علت خیانت در زناشویی طلاق دهد، باعث زناکار شدن او می‌گردد؛ و هر که زن طلاق داده شده را به زنی بگیرد، زنا می‌کند.
Matt FarHezar 5:33  «و باز شنیده‌اید که به پیشینیان گفته شده، ‹سوگند خود را مشکن، بلکه به سوگندهای خود به خدا وفا کن.›
Matt FarHezar 5:34  امّا من به شما می‌گویم، هرگز سوگند مخورید، نه به آسمان، زیرا که تخت پادشاهی خداست،
Matt FarHezar 5:35  و نه به زمین، چون کرسی زیر پای اوست، و نه به اورشلیم، زیرا که شهر آن پادشاه بزرگ است.
Matt FarHezar 5:36  و به سر خود نیز سوگند مخور، زیرا حتی مویی را سفید یا سیاه نمی‌توانی کرد.
Matt FarHezar 5:37  پس ‹بله› شما همان ‹بله› باشد و ‹نه› شما ‹نه›، زیرا افزون بر این، شیطانی است.
Matt FarHezar 5:38  «نیز شنیده‌اید که گفته شده، ‹چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان.›
Matt FarHezar 5:39  امّا من به شما می‌گویم، در برابر شخص شرور نایستید. اگر کسی به گونة راست تو سیلی زند، گونة دیگر را نیز به سوی او بگردان.
Matt FarHezar 5:40  و هر‌‌گاه کسی بخواهد تو را به محکمه کشیده، قبایت را از تو بگیرد، عبایت را نیز به او واگذار.
Matt FarHezar 5:41  اگر کسی مجبورت کند یک میل با او بروی، دو میل همراهش برو.
Matt FarHezar 5:42  اگر کسی از تو چیزی بخواهد، به او بده و از کسی که از تو قرض خواهد، روی مگردان.
Matt FarHezar 5:43  «شنیده‌اید که گفته شده، ‹همسایه‌ات را دوست بدار و با دشمنت دشمنی کن.›
Matt FarHezar 5:44  امّا من به شما می‌گویم دشمنان خود را دوست بدارید و برای آنان که به شما آزار می‌رسانند، دعای خیر کنید،
Matt FarHezar 5:45  تا پدر خود را که در آسمان است، فرزندان باشید. زیرا او آفتاب خود را بر بدان و نیکان می‌تاباند و باران خود را بر پارسایان و بدکاران می‌باراند.
Matt FarHezar 5:46  اگر تنها آنان را دوست بدارید که شما را دوست می‌دارند، چه پاداشی خواهید داشت؟ آیا حتی خراجگیران چنین نمی‌کنند؟
Matt FarHezar 5:47  و اگر تنها برادران خود را سلام گویید، چه برتری بر دیگران دارید؟ مگر حتی بت‌پرستان چنین نمی‌کنند؟
Matt FarHezar 5:48  پس شما کامل باشید چنانکه پدر آسمانی شما کامل است.
Chapter 6
Matt FarHezar 6:1  «آگاه باشید که پارسایی خود را در برابر دیدگان مردم به‌جا میاورید، به این قصد که شما را ببینند، وگرنه نزد پدر خود که در آسمان است، پاداشی نخواهید داشت.
Matt FarHezar 6:2  «پس هنگامی که صدقه می‌دهی، جار مزن، چنان که ریاکاران در کنیسه‌ها و کوچه‌ها می‌کنند تا مردم آنها را بستایند. آمین، به شما می‌گویم که اینان پاداش خود را بتمامی یافته‌اند.
Matt FarHezar 6:3  پس تو چون صدقه می‌دهی، چنان کن که دست چپت از آنچه دست راستت می‌کند، آگاه نشود،
Matt FarHezar 6:4  تا صدقة تو در نهان باشد؛ آنگاه پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.
Matt FarHezar 6:5  «هنگامی که دعا می‌کنی، همچون ریاکاران مباش که دوست می‌دارند در کنیسه‌ها و سَرِ کوچه‌ها ایستاده، دعا کنند تا مردم آنها را ببینند. آمین، به شما می‌گویم که اینان پاداش خود را به‌تمامی یافته‌اند.
Matt FarHezar 6:6  امّا تو، هنگامی که دعا می‌کنی به اتاق خود برو، در را ببند و نزد پدر خود که در نهان است، دعا کن. آنگاه پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.
Matt FarHezar 6:7  «همچنین، هنگام دعا، عباراتی توخالی تکرار مکنید، آن‌‌گونه که بت‌پرستان می‌کنند، زیرا می‌پندارند به‌‌سبب زیاده گفتن، دعایشان مستجاب می‌شود.
Matt FarHezar 6:8  پس مانند ایشان مباشید، زیرا پدر شما پیش از آنکه از او درخواست کنید، نیازهای شما را می‌داند.
Matt FarHezar 6:9  «پس شما این‌‌گونه دعا کنید: «ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدّس باد.
Matt FarHezar 6:10  پادشاهی تو بیاید. ارادة تو، چنانکه در آسمان انجام می‌شود، بر زمین نیز به انجام رسد.
Matt FarHezar 6:11  نان روزانة ما را امروز به ما عطا فرما.
Matt FarHezar 6:12  و قرضهای ما را ببخش، چنانکه ما نیز قرضداران خود را می‌بخشیم.
Matt FarHezar 6:13  و ما را در آزمایش میاور، بلکه از آن شرور رهاییمان ده. [زیرا پادشاهی و قدرت و جلال، تا ابد از آنِ توست. آمین.]
Matt FarHezar 6:14  زیرا اگر خطاهای مردم را ببخشید، پدر آسمانیِ شما نیز شما را خواهد بخشید.
Matt FarHezar 6:15  امّا اگر خطاهای مردم را نبخشید، پدر شما نیز خطاهای شما را نخواهد بخشید.
Matt FarHezar 6:16  «هنگامی که روزه می‌گیرید، مانند ریاکاران تُرشرو مباشید، زیرا آنان حالت چهرة خود را دگرگون می‌کنند تا نزد مردم، روزه‌دار بنمایند. آمین، به شما می‌گویم که پاداش خود را به‌تمامی یافته‌اند.
Matt FarHezar 6:17  امّا تو چون روزه می‌گیری، به سر خود روغن بزن و صورت خود را بشوی
Matt FarHezar 6:18  تا روزة تو بر مردم عیان نباشد، بلکه بر پدر تو که در نهان است، و پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.
Matt FarHezar 6:19  «بر زمین گنج میندوزید، جایی که بید و زنگ، زیان می‌رساند و دزدان نَقْب می‌زنند و سرقت می‌کنند.
Matt FarHezar 6:20  بلکه گنج خود را در آسمان بیندوزید، آنجا که بید و زنگ زیان نمی‌رساند و دزدان نَقْب نمی‌زنند و سرقت نمی‌کنند.
Matt FarHezar 6:21  زیرا هر جا گنج توست، دل تو نیز آنجا خواهد بود.
Matt FarHezar 6:22  «چشم، چراغ بدن است. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود.
Matt FarHezar 6:23  امّا اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را ظلمت فرا‌‌خواهد گرفت. پس اگر نوری که در توست ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی خواهد بود!
Matt FarHezar 6:24  «هیچ‌کس دو ارباب را خدمت نتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردة یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمی‌توانید هم بندة خدا باشید، هم بندة پول.
Matt FarHezar 6:25  «پس به شما می‌گویم، نگران زندگی خود نباشید که چه بخورید یا چه بنوشید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید. آیا زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر نیست؟
Matt FarHezar 6:26  پرندگان آسمان را بنگرید که نه می‌کارند و نه می‌دِروَند و نه در انبار ذخیره می‌کنند و پدر آسمانی شما به آنها روزی می‌دهد. آیا شما بس باارزشتر از آنها نیستید؟
Matt FarHezar 6:27  کیست از شما که بتواند با نگرانی، ساعتی به عمر خود بیفزاید؟
Matt FarHezar 6:28  «و چرا برای پوشاک نگرانید؟ سوسنهای صحرا را بنگرید که چگونه نمو می‌کنند؛ نه زحمت می‌کشند و نه می‌ریسند.
Matt FarHezar 6:29  به شما می‌گویم که حتی سلیمان نیز با همة شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد.
Matt FarHezar 6:30  پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود، این‌‌چنین می‌پوشانَد، آیا شما را، ای سست‌ایمانان، به‌‌مراتب بهتر نخواهد پوشانید؟
Matt FarHezar 6:31  «پس نگران نباشید و نگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم و یا چه بپوشیم.
Matt FarHezar 6:32  زیرا اقوام دور از خدا در پی همة این‌‌گونه چیزهایند، امّا پدر آسمانی شما می‌داند که بدین‌‌همه نیاز دارید.
Matt FarHezar 6:33  بلکه نخست در پی پادشاهی خدا و انجام ارادة او باشید، آنگاه همة اینها نیز به شما عطا خواهد شد.
Matt FarHezar 6:34  پس نگران فردا مباشید، زیرا فردا نگرانی خود را خواهد داشت. مشکلات امروز برای امروز کافی است!
Chapter 7
Matt FarHezar 7:1  «داوری نکنید تا بر شما داوری نشود.
Matt FarHezar 7:2  زیرا به همان‌‌گونه که بر دیگران داوری می‌کنید، بر شما نیز داوری خواهد شد و با همان پیمانه که وزن می‌کنید، برای شما وزن خواهد شد.
Matt FarHezar 7:3  چرا پَرِ کاهی را در چشم برادرت می‌بینی، امّا از چوبی که در چشم خود داری غافلی؟
Matt FarHezar 7:4  چگونه می‌توانی به برادرت بگویی، ‹بگذار پَرِ کاه را از چشمت به‌‌در آورم،› حال آنکه چوبی در چشم خود داری؟
Matt FarHezar 7:5  ای ریاکار، نخست چوب را از چشم خود به‌‌در آر، آنگاه بهتر خواهی دید تا پَرِ کاه را از چشم برادرت بیرون کنی.
Matt FarHezar 7:6  «آنچه مقدّس است، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوکان میندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگردند و شما را بِدَرند.
Matt FarHezar 7:7  «بخواهید، که به شما داده خواهد شد؛ بجویید، که خواهید یافت؛ بکوبید، که در به رویتان گشوده خواهد شد.
Matt FarHezar 7:8  زیرا هر که بخواهد، به‌‌دست آوَرَد و هر که بجوید، یابد و هر که بکوبد، در به رویش گشوده شود.
Matt FarHezar 7:9  کدام‌‌یک از شما اگر پسرش از او نان بخواهد، سنگی به او می‌دهد؟
Matt FarHezar 7:10  یا اگر ماهی بخواهد، ماری به او می‌بخشد؟
Matt FarHezar 7:11  حال اگر شما با همة بدسیرتی‌تان، می‌دانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر شما که در آسمان است به آنان که از او بخواهند، هدایای نیکو خواهد بخشید.
Matt FarHezar 7:12  پس با مردم همان‌‌گونه رفتار کنید که می‌خواهید با شما رفتار کنند. این است خلاصة تورات و نوشته‌های انبیا.
Matt FarHezar 7:13  «از درِ تنگ داخل شوید، زیرا فراخ است آن در و عریض است آن راهی که به هلاکت منتهی می‌شود و آنان که بدان داخل می‌شوند، بسیارند.
Matt FarHezar 7:14  امّا تنگ است آن در و سخت است آن راهی که به حیات منتهی می‌شود و یابندگان آن اندکند.
Matt FarHezar 7:15  «از پیامبران دروغین بر‌‌حذر باشید. آنان در لباس گوسفندان نزد شما می‌آیند، امّا در باطن گرگان درّنده‌اند.
Matt FarHezar 7:16  آنها را از میوه‌هایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از بوتة خار و انجیر را از علف هرز می‌چینند؟
Matt FarHezar 7:17  به همین‌‌سان هر درخت نیکو میوة نیکو می‌دهد، امّا درخت بد میوة بد.
Matt FarHezar 7:18  درخت نیکو نمی‌تواند میوة بد بدهد، و درخت بد نیز نمی‌تواند میوة نیکو آوَرَد.
Matt FarHezar 7:19  هر درختی که میوة خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده می‌شود.
Matt FarHezar 7:20  بنابراین، آنان را از ثمراتشان خواهید شناخت.
Matt FarHezar 7:21  «نه هر که مرا ‹سرورم، سرورم› خطاب کند، به پادشاهی آسمان راه یابد، بلکه تنها آن که ارادة پدر مرا که در آسمان است، به‌جا آوَرَد.
Matt FarHezar 7:22  در آن روز بسیاری مرا خواهند گفت: ‹سرور ما، سرور ما، آیا به نام تو نبوّت نکردیم؟ آیا به نام تو دیوها را بیرون نراندیم؟ آیا به نام تو معجزات بسیار انجام ندادیم؟›
Matt FarHezar 7:23  امّا به آنها آشکارا خواهم گفت، ‹هرگز شما را نشناخته‌ام. از من دور شوید، ای بدکاران!›
Matt FarHezar 7:24  «پس هر که این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل کند، همچون مرد دانایی است که خانة خود را بر سنگ بنا کرد.
Matt FarHezar 7:25  چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، خراب نشد زیرا بنیادش بر سنگ بود.
Matt FarHezar 7:26  امّا هر که این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل نکند، همچون مرد نادانی است که خانة خود را بر شن بنا کرد.
Matt FarHezar 7:27  چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، ویران شد، و ویرانی‌اش عظیم بود!»
Matt FarHezar 7:28  چون عیسی این سخنان را به‌‌پایان رسانید، مردم از تعلیم او در شگفت شده بودند،
Matt FarHezar 7:29  زیرا با اقتدار تعلیم می‌داد، نه مانند علمای دین ایشان.
Chapter 8
Matt FarHezar 8:1  چون عیسی از کوه پایین آمد، جمعیتی انبوه در پی او روانه شدند.
Matt FarHezar 8:2  در این هنگام مردی جذامی نزد او آمد و در برابرش زانو زد و گفت: «سرورم، اگر بخواهی می‌توانی پاکم سازی.»
Matt FarHezar 8:3  عیسی دست خود را دراز کرده، او را لمس نمود و گفت: «می‌خواهم؛ پاک شو!» در دم، جذام او پاک شد.
Matt FarHezar 8:4  سپس عیسی به او فرمود: «آگاه باش که در این‌‌باره به کسی چیزی نگویی، بلکه برو خود را به کاهن بنما و هدیه‌ای را که موسی امر کرده، تقدیم کن تا برای آنها گواهی باشد.»
Matt FarHezar 8:5  چون عیسی وارد کَفَرناحوم شد، یک نظامی رومی نزدش آمد و با التماس
Matt FarHezar 8:6  به او گفت: «سرور من، خدمتکارم مفلوج در خانه خوابیده و سخت درد می‌کشد.»
Matt FarHezar 8:7  عیسی گفت: «من می‌آیم و او را شفا می‌دهم.»
Matt FarHezar 8:8  نظامی پاسخ داد: «سرورم، شایسته نیستم زیر سقف من آیی. فقط سخنی بگو که خدمتکارم شفا خواهد یافت.
Matt FarHezar 8:9  زیرا من خود مردی هستم زیر فرمان. سربازانی نیز زیر فرمان خود دارم. به یکی می‌گویم، ‹برو،› می‌رود و به دیگری می‌گویم، ‹بیا،› می‌آید. به خدمتکار خود می‌گویم، ‹این را به‌جای آر،› به‌جای می‌آورد.»
Matt FarHezar 8:10  عیسی چون سخنان او را شنید، به شگفت آمد و به کسانی که از پی‌اش می‌آمدند، گفت: «آمین، به شما می‌گویم که چنین ایمانی حتی در اسرائیل هم ندیده‌ام.
Matt FarHezar 8:11  و به شما می‌گویم که بسیاری از شرق و غرب خواهند آمد و در پادشاهی آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بر سر یک سفره خواهند نشست،
Matt FarHezar 8:12  امّا فرزندان این پادشاهی به تاریکی بیرون افکنده خواهند شد، جایی که گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود.»
Matt FarHezar 8:13  سپس به آن نظامی گفت: «برو! مطابق ایمانت به تو داده شود.» در همان دم خدمتکار او شفا یافت.
Matt FarHezar 8:14  چون عیسی به خانة پِطرُس رفت، مادرزن او را دید که تب کرده و در بستر است.
Matt FarHezar 8:15  عیسی دست او را لمس کرد و تبش قطع شد. پس او برخاست و شروع به پذیرایی از عیسی کرد.
Matt FarHezar 8:16  هنگام غروب، بسیاری از دیوزدگان را نزدش آوردند و او با کلام خود ارواح را از آنان به‌‌در کرد و همة بیماران را شفا داد.
Matt FarHezar 8:17  بدین‌‌سان، پیشگویی اِشَعْیای نبی به حقیقت پیوست که: «او ضعفهای ما را بر‌‌گرفت و بیماریهای ما را حمل کرد.»
Matt FarHezar 8:18  چون عیسی دید گروهی بی‌شمار نزدش گرد ‌آمده‌اند، امر فرمود: «به آن سوی دریا برویم.»
Matt FarHezar 8:19  آنگاه یکی از علمای دین نزد او آمد و گفت: «ای استاد، هر جا بروی، تو را پیروی خواهم کرد.»
Matt FarHezar 8:20  عیسی پاسخ داد: «روباهان را لانه‌هاست و مرغان هوا را آشیانه‌ها، امّا پسر انسان را جای سر نهادن نیست.»
Matt FarHezar 8:21  شاگردی دیگر به وی گفت: «سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم.»
Matt FarHezar 8:22  امّا عیسی به او گفت: «مرا پیروی کن و بگذار مردگان، مردگانِ خود را به خاک بسپارند.»
Matt FarHezar 8:23  سپس عیسی سوار قایقی شد و شاگردانش نیز از پی او رفتند.
Matt FarHezar 8:24  ناگاه توفانی سهمگین در‌‌گرفت، آن‌‌گونه که نزدیک بود امواجْ قایق را غرق کند. امّا عیسی در خواب بود.
Matt FarHezar 8:25  پس شاگردان آمده بیدارش کردند و گفتند: «سرور ما، چیزی نمانده غرق شویم؛ نجاتمان ده!»
Matt FarHezar 8:26  عیسی پاسخ داد: «ای کم‌ایمانان، چرا این‌‌چنین ترسانید؟» سپس برخاست و باد و امواج را نهیب زد و آرامش کامل حکمفرما شد.
Matt FarHezar 8:27  آنان شگفتزده از یکدیگر می‌پرسیدند: «این چگونه شخصی است؟ حتی باد و امواج نیز از او فرمان می‌برند!»
Matt FarHezar 8:28  هنگامی که به ناحیة جَدَریان، واقع در آن سوی دریا رسیدند، دو مرد دیوزده که از گورستان خارج می‌شدند، بدو برخوردند. آن دو به‌‌قدری وحشی بودند که هیچ‌کس نمی‌توانست از آن راه عبور کند.
Matt FarHezar 8:29  آنان فریاد زدند: «تو را با ما چه کار است، ای پسر خدا؟ آیا آمده‌ای تا پیش از وقتِ مقرر عذابمان دهی؟»
Matt FarHezar 8:30  کمی دورتر از آنها گله‌ای بزرگ از خوکها مشغول چرا بود.
Matt FarHezar 8:31  دیوها التماس‌کنان به عیسی گفتند: «اگر بیرونمان می‌رانی، به‌‌درون گلة خوکها بفرست.»
Matt FarHezar 8:32  به آنها گفت: «بروید!» دیوها خارج شدند و به‌‌درون خوکها رفتند و تمام گله از سرازیریِ تپه به‌‌درون دریا هجوم بردند و در آب هلاک شدند.
Matt FarHezar 8:33  خوکبانان گریخته، به شهر رفتند و همة این وقایع، از‌‌جمله آنچه را که برای آن دیوزده‌ها رخ داده بود، بازگو کردند.
Matt FarHezar 8:34  سپس تمام مردم شهر برای دیدن عیسی بیرون آمدند و چون او را دیدند بدو التماس کردند که آن ناحیه را ترک گوید.
Chapter 9
Matt FarHezar 9:1  پس عیسی سوار قایق شد و به آن سوی دریا، به شهر خود رفت.
Matt FarHezar 9:2  آنگاه مردی مفلوج را که بر تختی خوابیده بود، نزدش آوردند. عیسی چون ایمان ایشان را دید، مفلوج را گفت: «دل قوی دار، فرزندم، گناهانت آمرزیده شد!»
Matt FarHezar 9:3  در این هنگام، بعضی از علمای دین با خود گفتند: «این مرد کفر می‌گوید.»
Matt FarHezar 9:4  عیسی افکارشان را دریافت و گفت: «چرا چنین اندیشة پلیدی به دل راه می‌دهید؟
Matt FarHezar 9:5  گفتن کدام‌‌یک آسانتر است: اینکه ‹گناهانت آمرزیده شد،› یا اینکه ‹برخیز و راه برو›؟
Matt FarHezar 9:6  حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد...» – به مفلوج گفت –‌ «برخیز، بستر خود را بردار و به خانه برو.»
Matt FarHezar 9:7  آن مرد برخاست و به خانه رفت.
Matt FarHezar 9:8  چون مردم این واقعه را دیدند، ترسیدند و خدایی را که این چنین قدرتی به انسان بخشیده است، تمجید کردند.
Matt FarHezar 9:9  چون عیسی آنجا را ترک می‌گفت، مردی را دید مَتّی نام که در خراجگاه نشسته بود. به وی گفت: «از پی من بیا!» او برخاست و از پی وی روان شد.
Matt FarHezar 9:10  روزی عیسی در خانة مَتّی بر سر سفره نشسته بود که بسیاری از خراجگیران و گناهکاران آمدند و با او و شاگردانش همسفره شدند.
Matt FarHezar 9:11  چون فَریسیان این را دیدند، به شاگردان وی گفتند: «چرا استاد شما با خراجگیران و گناهکاران غذا می‌خورد؟»
Matt FarHezar 9:12  چون عیسی این را شنید، گفت: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان.
Matt FarHezar 9:13  بروید و مفهوم این کلام را درک کنید که، ‹طالب رحمتم، نه قربانی.› زیرا من برای دعوت پارسایان نیامده‌ام، بلکه آمده‌ام تا گناهکاران را دعوت کنم.»
Matt FarHezar 9:14  آنگاه شاگردان یحیی نزد عیسی آمدند و گفتند: «چرا ما و فَریسیان روزه می‌گیریم، امّا شاگردان تو روزه نمی‌گیرند؟»
Matt FarHezar 9:15  عیسی پاسخ داد:‌ «آیا ممکن است میهمانان عروسی تا زمانی که داماد با ایشان است، سوگواری کنند؟ امّا ایامی می‌آید که داماد از ایشان گرفته شود، آنگاه روزه خواهند گرفت.
Matt FarHezar 9:16  هیچ‌کس پارچة نو را به جامة کهنه وصله نمی‌زند، زیرا وصله از جامه کنده می‌شود و پارگی بدتر می‌گردد.
Matt FarHezar 9:17  و نیز شراب نو را در مَشکهای کهنه نمی‌ریزند، زیرا مَشکها پاره می‌شوند و شراب می‌ریزد و مَشکها از بین می‌روند. شراب نو را در مَشکهای نو می‌ریزند تا هر دو محفوظ بماند.»
Matt FarHezar 9:18  در همان حال که عیسی این سخنان را برای آنان بیان می‌کرد، یکی از رئیسان نزد وی آمد و در برابرش زانو زد و گفت: «دخترم هم‌اکنون مرد. با این‌‌حال بیا و دست خود را بر او بگذار که زنده خواهد شد.»
Matt FarHezar 9:19  عیسی برخاست و به اتفاق شاگردان خود با او رفت.
Matt FarHezar 9:20  در همان هنگام، زنی که دوازده سال از خونریزی رنج می‌برد، از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبة ردای او را لمس کرد.
Matt FarHezar 9:21  او با خود گفته بود: «اگر حتی به ردایش دست بزنم، شفا خواهم یافت.»
Matt FarHezar 9:22  عیسی برگشته، او را دید و فرمود: «دخترم، دل قوی دار، ایمانت تو را شفا داده است.» از آن ساعت، زن شفا یافت.
Matt FarHezar 9:23  هنگامی که عیسی وارد خانة آن رئیس شد و نوحه‌گران و کسانی را دید که شیون می‌کردند،
Matt FarHezar 9:24  فرمود: «بیرون بروید. دختر نمرده بلکه در خواب است.» امّا آنان به او خندیدند.
Matt FarHezar 9:25  چون مردم را بیرون کردند، عیسی داخل شد و دست دختر را گرفت و او برخاست.
Matt FarHezar 9:26  خبر این واقعه در سرتاسر آن ناحیه پخش شد.
Matt FarHezar 9:27  هنگامی که عیسی آن مکان را ترک می‌کرد، دو مرد نابینا در پی او شتافته، فریاد می‌زدند: «ای پسر داوود، بر ما رحم کن!»
Matt FarHezar 9:28  چون به خانه در‌‌آمد، آن دو مرد نزدش آمدند. عیسی از آنها پرسید: «آیا ایمان دارید که می‌توانم این کار را انجام دهم؟» پاسخ دادند: «بله، سرور ما.»
Matt FarHezar 9:29  سپس عیسی چشمانشان را لمس کرد و گفت: «بنا بر ایمانتان برایتان انجام شود.»
Matt FarHezar 9:30  آنگاه چشمان ایشان باز شد. عیسی آنان را به‌تأکید امر فرمود: «مراقب باشید کسی از این موضوع آگاه نشود.»
Matt FarHezar 9:31  امّا آنها بیرون رفته، او را در تمام آن نواحی شهرت دادند.
Matt FarHezar 9:32  در همان حال که آنها بیرون می‌رفتند، مردی دیوزده را که لال بود، نزد عیسی آوردند.
Matt FarHezar 9:33  چون عیسی دیو را از او بیرون راند، زبان آن مردِ لال باز شد. مردم حیرتزده می‌گفتند: «چنین چیزی هرگز در اسرائیل دیده نشده است!»
Matt FarHezar 9:34  امّا فَریسیان گفتند: «او دیوها را به یاری رئیس دیوها بیرون می‌راند.»
Matt FarHezar 9:35  عیسی در همة شهرها و روستاها گشته، در کنیسه‌های آنها تعلیم می‌داد و مژدة پادشاهی آسمان را موعظه می‌کرد و هر درد و بیماری را شفا می‌بخشید.
Matt FarHezar 9:36  و چون انبوه جماعتها را دید، دلش بر حال آنان سوخت زیرا همچون گوسفندانی بی‌شبان، پریشانحال و درمانده بودند.
Matt FarHezar 9:37  پس به شاگردانش گفت: «محصول فراوان است، امّا کارگر اندک.
Matt FarHezar 9:38  پس، از مالک محصول بخواهید تا کارگران برای دروِ محصول خود بفرستد.»
Chapter 10
Matt FarHezar 10:1  آنگاه عیسی دوازده شاگردش را نزد خود فراخواند و آنان را اقتدار بخشید تا ارواح پلید را بیرون کنند و هر درد و بیماری را شفا دهند.
Matt FarHezar 10:2  این است نامهای دوازده رسول: نخست، شَمعون معروف به پِطرُس و برادرش آندریاس؛ یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا؛
Matt FarHezar 10:3  فیلیپُس و بَرتولْما؛ توما و مَتّای خراجگیر؛ یعقوب پسر حَلْفای و تَدّای؛
Matt FarHezar 10:4  شَمعون غیور و یهودای اِسْخَریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.
Matt FarHezar 10:5  عیسی این دوازده تن را فرستاد و به آنان فرمود: «نزد غیریهودیان مروید و به هیچ‌‌یک از شهرهای سامریان داخل مشوید،
Matt FarHezar 10:6  بلکه نزد گوسفندانِ گمشدة قوم اسرائیل بروید.
Matt FarHezar 10:7  هنگامی که می‌روید، این پیام را موعظه کنید که پادشاهی آسمان نزدیک شده است.
Matt FarHezar 10:8  بیماران را شفا دهید، مردگان را زنده کنید، جذامیها را پاک سازید، دیوها را بیرون کنید، برایگان یافته‌اید، برایگان هم بدهید.
Matt FarHezar 10:9  هیچ طلا یا نقره یا مس در کمربندهایتان با خود نبرید.
Matt FarHezar 10:10  و برای سفر کوله‌بار یا پیراهن اضافی یا کفش یا چوبدستی برندارید، زیرا کارگر مستحق مایحتاج خویش است.
Matt FarHezar 10:11  به هر شهر یا روستایی که داخل می‌شوید، فردی شایسته بجویید و تا زمانی که در آن شهر هستید در خانه‌اش بمانید.
Matt FarHezar 10:12  چون به خانه‌ای در‌‌می‌آیید، بگویید، ‹سلام بر شما.›
Matt FarHezar 10:13  اگر آن خانه شایسته باشد، سلام شما بر آن قرار می‌گیرد و اگر نه، به شما بازمی‌گردد.
Matt FarHezar 10:14  اگر کسی شما را نپذیرد و یا به سخنانتان گوش نسپارد، به هنگام ترکِ آن خانه و یا شهر، خاک پایهای خود را بتکانید.
Matt FarHezar 10:15  آمین، به شما می‌گویم که در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم و غَمورَه آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.
Matt FarHezar 10:16  «من شما را همانند گوسفندان به میان گرگان می‌فرستم. پس همچون مارْ هوشیار باشید و مانند کبوترْ ساده.
Matt FarHezar 10:17  از مردم بر‌‌حذر باشید. آنان شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسه‌های خود تازیانه خواهند زد.
Matt FarHezar 10:18  به‌‌خاطر من شما را نزد والیان و پادشاهان خواهند برد تا در برابر آنان و در میان قومهای جهان شهادت دهید.
Matt FarHezar 10:19  امّا چون شما را تسلیم کنند، نگران نباشید که چگونه یا چه بگویید. در آن زمان آنچه باید بگویید به شما عطا خواهد شد.
Matt FarHezar 10:20  زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روحِ پدر شماست که به زبان شما سخن خواهد گفت.
Matt FarHezar 10:21  برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر والدین بر خواهند خاست و موجبات قتل آنها را فراهم خواهند آورد.
Matt FarHezar 10:22  همة مردم به‌‌خاطر نام من از شما متنفر خواهند بود. امّا هر که تا به پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.
Matt FarHezar 10:23  چون در شهری به شما آزار رسانند، به شهری دیگر بگریزید. آمین، به شما می‌گویم که پیش از آنکه بتوانید به همة شهرهای اسرائیل بروید، پسر انسان خواهد آمد.
Matt FarHezar 10:24  «شاگرد از استاد خود برتر نیست و نه غلام از ارباب خود والاتر.
Matt FarHezar 10:25  شاگرد را کافی است که مانند استاد خود شود و غلام را که همچون ارباب خود گردد. اگر رئیس خانه را بَعَلزِبول خواندند، سایر افراد خانه را چه خواهند خواند؟
Matt FarHezar 10:26  «بنابراین، از آنان مترسید. هیچ چیزِ پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچ چیزِ پوشیده‌ای نیست که عیان نگردد.
Matt FarHezar 10:27  آنچه به شما در تاریکی گفتم، در روشنایی بیان کنید و آنچه در گوشتان گفته شد، از فراز بامها اعلام نمایید.
Matt FarHezar 10:28  از کسانی که جسم را می‌کشند امّا قادر به کشتن روح نیستند، مترسید؛ از او بترسید که قادر است هم روح و هم جسم شما را در جهنم هلاک کند.
Matt FarHezar 10:29  آیا دو گنجشک به یک پول سیاه فروخته نمی‌شوند؟ با این‌‌همه، حتی یک گنجشک نیز بدون خواست پدر شما به زمین نمی‌افتد.
Matt FarHezar 10:30  حتی موهای سر شما به‌تمامی شمرده شده است.
Matt FarHezar 10:31  پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است.
Matt FarHezar 10:32  «هر که نزد مردم مرا اقرار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را اقرار خواهم کرد؛
Matt FarHezar 10:33  امّا هر که مرا نزد مردم انکار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را انکار خواهم کرد.
Matt FarHezar 10:34  «گمان مبرید که آمده‌ام تا صلح به زمین بیاورم. نیامده‌ام تا صلح بیاورم، بلکه آمده‌ام تا شمشیر بیاورم!
Matt FarHezar 10:35  زیرا آمده‌ام تا: « ‹پسر را بر پدر، دختر را بر مادر و عروس را بر مادرشوهرش برانگیزانم.
Matt FarHezar 10:36  دشمنان شخص، اهل خانة خودش خواهند بود.›
Matt FarHezar 10:37  «هر که پدر یا مادر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستة من نباشد؛ و هر که پسر یا دختر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستة من نباشد.
Matt FarHezar 10:38  هر که صلیب خود را بر‌‌نگیرد و از پی من نیاید، شایستة من نباشد.
Matt FarHezar 10:39  هر که بخواهد جان خود را حفظ کند، آن را از دست خواهد داد و هر که جان خود را به‌‌خاطر من از دست بدهد، آن را حفظ خواهد کرد.
Matt FarHezar 10:40  «هر که شما را بپذیرد، مرا پذیرفته و کسی که مرا پذیرفت، فرستندة مرا پذیرفته است.
Matt FarHezar 10:41  هر که پیامبری را از آن‌‌رو که پیامبر است بپذیرد، پاداش پیامبر را دریافت خواهد کرد، و هر که پارسایی را از آن‌‌رو که پارساست بپذیرد، پاداش پارسا را خواهد گرفت.
Matt FarHezar 10:42  هر که به این کوچکان، از آن‌‌رو که شاگرد منند، حتی جامی آب سرد بدهد، آمین، به شما می‌گویم که بی‌پاداش نخواهد ماند.»
Chapter 11
Matt FarHezar 11:1  پس از آنکه عیسی از دادن این فرمانها به دوازده شاگرد خود فارغ شد، از آنجا عزیمت کرد تا در شهرهای ایشان به تعلیم و موعظه بپردازد.
Matt FarHezar 11:2  چون یحیی در زندان، وصف کارهای مسیح را شنید، شاگردان خود را نزد وی فرستاد
Matt FarHezar 11:3  تا بپرسند: «آیا تو همانی که می‌بایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟»
Matt FarHezar 11:4  عیسی در پاسخ گفت: «بروید و آنچه می‌بینید و می‌شنوید، به یحیی بازگویید، که
Matt FarHezar 11:5  کوران بینا می‌شوند، لنگان راه می‌روند، جذامیان پاک می‌گردند، کران شنوا می‌شوند، مردگان زنده می‌گردند و به فقیران بشارت داده می‌شود.
Matt FarHezar 11:6  خوشا‌‌به‌‌حال کسی که به سبب من نلغزد.»
Matt FarHezar 11:7  چون شاگردان یحیی می‌رفتند، عیسی دربارة یحیی سخن آغاز کرد و به جماعت گفت: «برای دیدن چه چیز به بیابان رفتید؟ برای دیدن نی‌ای که از باد در جنبش است؟
Matt FarHezar 11:8  اگر نه، پس برای دیدن چه رفتید؟ برای دیدن مردی که جامه‌ای لطیف در بر دارد؟ آنان که جامه‌های لطیف در بر می‌کنند در کاخهای پادشاهانند.
Matt FarHezar 11:9  پس برای دیدن چه رفتید؟ برای دیدن پیامبری؟ آری، به شما می‌گویم کسی که از پیامبر نیز برتر است.
Matt FarHezar 11:10  زیرا او همان است که درباره‌اش نوشته شده: « ‹اینک رسول خود را پیشاپیش تو می‌فرستم، که راهت را پیش پایت هموار خواهد کرد.›
Matt FarHezar 11:11  آمین، به شما می‌گویم که بزرگتر از یحیای تعمیددهنده از مادر زاده نشده است، امّا کوچکترین در پادشاهی آسمان از او بزرگتر است.
Matt FarHezar 11:12  از زمان یحیای تعمیددهنده تا‌‌کنون، پادشاهی آسمان با قدرت به پیش می‌رود؛ امّا ستمگران بر آن جور و جفا می‌کنند.
Matt FarHezar 11:13  زیرا همة پیامبران و تورات تا زمان یحیی نبوّت می‌کردند.
Matt FarHezar 11:14  و اگر بخواهید بپذیرید، یحیی همان الیاس است که می‌بایست بیاید.
Matt FarHezar 11:16  «این نسل را به چه تشبیه کنم؟ همچون کودکانی هستند که در بازار می‌نشینند و به همبازیهای خود ندا می‌کنند:
Matt FarHezar 11:17  «‹برای شما نی نواختیم، نرقصیدید؛ مرثیه خواندیم، بر سینه نزدید.›
Matt FarHezar 11:18  زیرا یحیی آمد که نه می‌خورَد و نه می‌نوشد، می‌گویند: ‹دیو دارد.›
Matt FarHezar 11:19  پسر انسان آمد که می‌خورَد و می‌نوشد؛ می‌گویند: ‹مردی است شکمباره و میگسار، دوست خراجگیران و گناهکاران.› امّا حقانیت حکمت را اعمال آن به‌‌ثبوت می‌رساند.»
Matt FarHezar 11:20  آنگاه عیسی به سرزنش شهرهایی پرداخت که هر‌‌چند بیشترِ معجزاتش در آنها انجام شده بود، امّا توبه نکرده بودند.
Matt FarHezar 11:21  «وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بیت‌صِیْدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی می‌داد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر توبه کرده بودند.
Matt FarHezar 11:22  امّا یقین بدانید که در روز داوری، تحمل مجازات برای صور و صیدون آسانتر خواهد بود، تا برای شما.
Matt FarHezar 11:23  و تو، ای کَفَرناحوم، آیا تا به آسمان صعود خواهی کرد؟ هرگز، بلکه تا به اعماق دوزخ سرنگون خواهی شد. زیرا اگر معجزاتی که در تو انجام شد در سُدوم رخ می‌داد، تا به امروز بر جا می‌ماند.
Matt FarHezar 11:24  امّا یقین بدان که در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم آسانتر خواهد بود، تا برای تو.»
Matt FarHezar 11:25  در آن وقت، عیسی اظهار داشت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را می‌ستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته‌ای و بر کودکان آشکار کرده‌ای.
Matt FarHezar 11:26  بله، ای پدر، زیرا خشنودی تو در این بود.
Matt FarHezar 11:27  پدرم همه چیز را به من سپرده است. هیچ‌کس پسر را نمی‌شناسد جز پدر و هیچ‌کس پدر را نمی‌شناسد جز پسر و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.
Matt FarHezar 11:28  «بیایید نزد من، ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، که من به شما استراحت خواهم بخشید.
Matt FarHezar 11:29  یوغ مرا بر دوش گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا ملایم و افتاده‌دل هستم، و در جانهای خویش استراحت خواهید یافت.
Matt FarHezar 11:30  چرا که یوغ من راحت است و بار من سبک.»
Chapter 12
Matt FarHezar 12:1  در آن زمان، عیسی در روز شَبّات از میان مزارع گندم می‌گذشت. شاگردان او به‌‌علت گرسنگی شروع به چیدن خوشه‌های گندم و خوردن آنها کردند.
Matt FarHezar 12:2  فَریسیان چون این را دیدند به او گفتند: «نگاه کن، شاگردانت کاری انجام می‌دهند که در روز شَبّات جایز نیست.»
Matt FarHezar 12:3  پاسخ داد: «مگر نخوانده‌اید که داوود چه کرد، آنگاه که خود و یارانش گرسنه بودند؟
Matt FarHezar 12:4  به خانة خدا در‌‌آمد و خود و یارانش نان تقدیمی را خوردند، هر‌‌چند خوردن آن برای او و یارانش جایز نبود، زیرا فقط کاهنان بدان مجاز بودند.
Matt FarHezar 12:5  یا مگر در تورات نخوانده‌اید که در روزهای شَبّات، کاهنان در معبد، شَبّات را حرمت نگاه نمی‌دارند، و با این‌‌همه بی‌گناهند؟
Matt FarHezar 12:6  به شما می‌گویم کسی در اینجاست که بزرگتر از معبد است!
Matt FarHezar 12:7  اگر مفهوم این کلام را درک می‌کردید که می‌گوید ‹طالب رحمتم، نه قربانی،› دیگر بی‌گناهان را محکوم نمی‌کردید.
Matt FarHezar 12:8  زیرا پسر انسان صاحب شَبّات است.»
Matt FarHezar 12:9  سپس آن مکان را ترک گفت و به کنیسة آنان در‌‌آمد.
Matt FarHezar 12:10  در کنیسه مردی بود که یک دستش خشک شده بود. حاضران از عیسی پرسیدند: «آیا شفا دادن در روز شَبّات جایز است؟» این را گفتند تا بهانه‌ای برای متهم کردن او بیابند.
Matt FarHezar 12:11  او بدیشان گفت: «اگر یکی از شما گوسفندی داشته باشد و آن گوسفند در روز شَبّات در چاهی بیفتد، آیا آن را نمی‌گیرد و از چاه بیرون نمی‌آورد؟
Matt FarHezar 12:12  حال، انسان چقدر باارزشتر از گوسفند است! پس نیکویی کردن در روز شَبّات جایز است.»
Matt FarHezar 12:13  سپس به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن!» او دستش را دراز کرد و آن دست، مانند دست دیگرش سالم شد.
Matt FarHezar 12:14  امّا فَریسیان بیرون رفتند و با هم مشورت کردند که چگونه او را بکشند.
Matt FarHezar 12:15  چون عیسی از این امر آگاه شد، آن مکان را ترک گفت. امّا عدة بسیاری از پی او رفتند و او جمیع ایشان را شفا بخشید
Matt FarHezar 12:16  و ایشان را قدغن کرد تا به دیگران نگویند که او کیست.
Matt FarHezar 12:17  این واقع شد تا گفتة اِشَعْیای نبی به‌‌انجام رسد که:
Matt FarHezar 12:18  «این است خادم من که او را برگزیده‌ام، محبوب من که جانم از او خشنود است. روح خود را بر وی خواهم نهاد و او عدالت را به قومها اعلام خواهد داشت.
Matt FarHezar 12:19  نزاع نخواهد کرد و فریاد نخواهد زد؛ و کسی صدایش را در کوچه‌ها نخواهد شنید.
Matt FarHezar 12:20  نیِ خُرد شده را نخواهد شکست و فتیلة نیم‌سوخته را خاموش نخواهد کرد، تا عدالت را به پیروزی رساند.
Matt FarHezar 12:21  نام او مایة امید برای همة قومها خواهد بود.»
Matt FarHezar 12:22  آنگاه مردی دیوزده را که کور و لال بود نزدش آوردند و عیسی او را شفا داد، به‌‌گونه‌ای که توانست ببیند و سخن بگوید.
Matt FarHezar 12:23  پس آن جماعت همه در شگفت شدند و گفتند: «آیا این مرد همان پسر داوود نیست؟»
Matt FarHezar 12:24  امّا چون فَریسیان این را شنیدند، گفتند: «به یاری بَعَلزِبول، رئیس دیوهاست که دیوها را بیرون می‌کند و بس!»
Matt FarHezar 12:25  عیسی افکار آنان را دریافت و بدیشان گفت: «هر حکومتی که بر‌‌ضد خود تجزیه شود، نابود خواهد شد، و هر شهر یا خانه‌ای که بر‌‌ضد خود تجزیه شود، پابرجا نخواهد ماند.
Matt FarHezar 12:26  اگر شیطان، شیطان را بیرون کند، بر‌‌ضد خود تجزیه شده است؛ پس چگونه حکومتش پابرجا خواهد ماند؟
Matt FarHezar 12:27  و اگر من به یاری بَعَلزِبول دیوها را بیرون می‌کنم، شاگردان شما به یاری که آنها را بیرون می‌کنند؟ پس ایشان خودْ داوران شما خواهند بود.
Matt FarHezar 12:28  و امّا اگر من به‌‌واسطة روح خدا دیوها را بیرون می‌کنم، یقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است.
Matt FarHezar 12:29  بعلاوه، چگونه کسی می‌تواند به خانة مردی نیرومند در‌‌آید و اموالش را غارت کند، مگر این که نخست آن مرد را ببندد. سپس می‌تواند خانة او را غارت کند.
Matt FarHezar 12:30  هر که با من نیست، بر‌‌ضد من است، و هر که با من جمع نکند، پراکنده می‌سازد.
Matt FarHezar 12:31  پس به شما می‌گویم، هر نوع گناه و کفری که انسان مرتکب شود، آمرزیده می‌شود، امّا کفر به روح آمرزیده نخواهد شد.
Matt FarHezar 12:32  هر که سخنی بر‌‌ضد پسر انسان گوید، آمرزیده شود، امّا هر که بر‌‌ضد روح‌القدس سخن گوید، نه در این عصر و نه در عصر آینده، آمرزیده نخواهد شد.
Matt FarHezar 12:33  «اگر میوة نیکو می‌خواهید، درخت شما باید نیکو باشد، زیرا درخت بد میوة بد خواهد داد. درخت را از میوه‌اش می‌توان شناخت.
Matt FarHezar 12:34  ای افعی‌زادگان، شما که بدسیرت هستید، چگونه می‌توانید سخن نیکو بگویید؟ زیرا زبان از آنچه دل از آن لبریز است، سخن می‌گوید.
Matt FarHezar 12:35  شخص نیک، از خزانة نیکوی دل خود نیکویی برمی‌آوَرَد و شخص بد، از خزانة بد دل خود، بدی.
Matt FarHezar 12:36  امّا به شما می‌گویم که مردم برای هر سخن پوچ که بر زبان برانند، در روز داوری حساب خواهند داد.
Matt FarHezar 12:37  زیرا با سخنان خود تبرئه خواهید شد و با سخنان خود محکوم خواهید گردید.»
Matt FarHezar 12:38  آنگاه عده‌ای از علمای دین و فَریسیان به او گفتند: «استاد، می‌خواهیم آیتی از تو ببینیم.»
Matt FarHezar 12:39  پاسخ داد: «نسل شرارت‌پیشه و زناکار آیتی می‌خواهند! امّا آیتی بدیشان داده نخواهد شد، جز آیت یونس نبی.
Matt FarHezar 12:40  زیرا همان‌‌گونه که یونس سه شبانه‌روز در شکم ماهیِ بزرگی بود، پسر انسان نیز سه شبانه‌روز در دل زمین خواهد بود.
Matt FarHezar 12:41  مردم نینوا در روز داوری با این نسل بر خواهند خاست و محکومشان خواهند کرد، زیرا پس از موعظة یونس توبه کردند و حال آنکه کسی بزرگتر از یونس اینجاست.
Matt FarHezar 12:42  ملکة جنوب در روز داوری با این نسل بر خواهد خاست و محکومشان خواهد کرد، زیرا از آن سوی دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود و حال آنکه کسی بزرگتر از سلیمان اینجاست.
Matt FarHezar 12:43  «هنگامی که روح پلید از کسی بیرون می‌آید، به مکانهای خشک و بایر می‌رود تا جایی برای استراحت بیابد، امّا نمی‌یابد.
Matt FarHezar 12:44  پس می‌گوید ‹به خانه‌ای که از آن آمدم، بازمی‌گردم.› امّا چون به آنجا می‌رسد و خانه را خالی و رُفته و آراسته می‌یابد،
Matt FarHezar 12:45  می‌رود و هفت روح بدتر از خود را نیز می‌آورد و همگی داخل می‌شوند و در آنجا سکونت می‌گزینند. در نتیجه، سرانجام آن شخص بدتر از حالت نخست او می‌شود. عاقبت این نسل شرور نیز چنین خواهد بود.»
Matt FarHezar 12:46  در همان حال که عیسی با مردم سخن می‌گفت، مادر و برادرانش بیرون ایستاده بودند و می‌خواستند با وی گفتگو کنند.
Matt FarHezar 12:47  پس شخصی به او خبر داد که: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و می‌خواهند با تو گفتگو کنند.»
Matt FarHezar 12:48  پاسخ داد: «مادر من کیست؟ و برادرانم چه کسانی هستند؟»
Matt FarHezar 12:49  سپس با دست خود به‌‌سوی شاگردانش اشاره کرد و گفت: «اینانند مادر و برادران من!
Matt FarHezar 12:50  زیرا هر که خواست پدر مرا که در آسمان است به‌جای آوَرَد، برادر و خواهر و مادر من است.»
Chapter 13
Matt FarHezar 13:1  همان روز، عیسی از خانه بیرون آمد و کنار دریا بنشست.
Matt FarHezar 13:2  امّا چنان جمعیت انبوهی او را احاطه کردند که سوار قایقی شد و بر آن بنشست، در حالی که مردم در ساحل ایستاده بودند.
Matt FarHezar 13:3  سپس بسیار چیزها با مَثَلها برایشان بیان کرد. گفت: «روزی برزگری برای بذرافشانی بیرون رفت.
Matt FarHezar 13:4  چون بذر می‌پاشید، برخی در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند.
Matt FarHezar 13:5  برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد، که خاک چندانی نداشت؛ پس زود سبز شد، چرا که خاک کم عمق بود.
Matt FarHezar 13:6  امّا چون خورشید بر‌‌آمد، سوخت و خشکید، زیرا ریشه نداشت.
Matt FarHezar 13:7  برخی میان خارها افتاد. خارها نمو کردند و آنها را خفه نمودند.
Matt FarHezar 13:8  امّا بقیة بذرها بر زمین نیکو افتاد و بار آورد: بعضی صد برابر، بعضی شصت و بعضی سی.
Matt FarHezar 13:10  آنگاه شاگردان نزد او آمده، پرسیدند: «چرا با این مردم با مَثَلها سخن می‌گویی؟»
Matt FarHezar 13:11  او پاسخ داد: «درک اسرار پادشاهی آسمان به شما عطا شده، امّا به آنان عطا نشده است.
Matt FarHezar 13:12  زیرا به آن که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا بفراوانی داشته باشد، و از آن که ندارد، همان که دارد نیز گرفته خواهد شد.
Matt FarHezar 13:13  از این‌‌رو با ایشان به مَثَلها سخن می‌گویم، زیرا: «می‌نگرند، امّا نمی‌بینند؛ گوش می‌کنند، امّا نمی‌شنوند و نمی‌فهمند.
Matt FarHezar 13:14  نبوّت اِشَعْیا در مورد آنها تحقق می‌یابد که می‌گوید: « ‹به گوش خود خواهید شنید، امّا هرگز نخواهید فهمید؛ به چشم خود خواهید دید، امّا هرگز درک نخواهید کرد.
Matt FarHezar 13:15  زیرا دل این قوم سخت شده، گوشهایشان سنگین گشته، و چشمان خود را بسته‌اند، تا مبادا با چشمانشان ببینند، و با گوشهایشان بشنوند و در دلهای خود بفهمند و بازگشت کنند و من شفایشان بخشم.›
Matt FarHezar 13:16  امّا خوشا‌‌به‌‌حال چشمان شما که می‌بینند و گوشهای شما که می‌شنوند.
Matt FarHezar 13:17  آمین، به شما می‌گویم که بسیاری از انبیا و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما می‌بینید، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما می‌شنوید، بشنوند و نشنیدند.
Matt FarHezar 13:18  «پس شما معنی مَثَل برزگر را بشنوید:
Matt FarHezar 13:19  هنگامی که کسی کلام پادشاهی آسمان را می‌شنود امّا آن را درک نمی‌کند، آن شرور می‌آید و آنچه در دل او کاشته شده، می‌رباید. این همان بذری است که در راه کاشته شد.
Matt FarHezar 13:20  و امّا بذری که بر زمین سنگلاخ افتاد کسی است که کلام را می‌شنود و بی‌درنگ آن را با شادی می‌پذیرد،
Matt FarHezar 13:21  امّا چون در خود ریشه ندارد، تنها اندک زمانی دوام می‌آورد. ولی وقتی به‌‌سبب کلام، سختی یا آزاری بروز می‌کند، در دم می‌افتد.
Matt FarHezar 13:22  بذری که در میان خارها کاشته شد، کسی است که کلام را می‌شنود، امّا نگرانیهای این دنیا و فریبندگی ثروت، آن را خفه می‌کند و بی‌ثمر می‌سازد.
Matt FarHezar 13:23  امّا بذری که در زمین نیکو کاشته شد کسی است که کلام را می‌شنود و آن را می‌فهمد و بارور شده صد، شصت یا سی برابر ثمر می‌آورد.»
Matt FarHezar 13:24  عیسی مَثَل دیگری نیز برایشان آورد: «پادشاهی آسمان همانند مردی است که در مزرعة خود بذرِ خوب پاشید.
Matt FarHezar 13:25  امّا هنگامی که همه در خواب بودند، دشمن وی آمد و در میان گندم، علفِ سمّی کاشت و رفت.
Matt FarHezar 13:26  چون گندم سبز شد و خوشه آورد، علف سمّی نیز ظاهر شد.
Matt FarHezar 13:27  غلامان مالک مزرعه نزد او رفتند و گفتند: ‹آقا، مگر تو بذر خوب در مزرعه‌ات نکاشتی؟ پس علف سمّی از کجا آمد؟›
Matt FarHezar 13:28  در جواب گفت: ‹این کارِ دشمن است.› غلامان از او پرسیدند: ‹آیا می‌خواهی برویم و آنها را جمع کنیم؟›
Matt FarHezar 13:29  گفت: ‹نه! اگر بخواهید علفهای سمّی را جمع کنید، ممکن است گندم را نیز با آنها از ریشه بر‌‌کنید.
Matt FarHezar 13:30  بگذارید هر دو تا فصل درو نمو کنند. در آن زمان به دروگران خواهم گفت که نخست علفهای سمّی را جمع کرده دسته کنند تا سوزانده شود، سپس گندمها را گرد آورده، به انبار من بیاورند.› »
Matt FarHezar 13:31  عیسی برای آنها مَثَلی دیگر آورد: «پادشاهی آسمان همچون دانة خردلی است که کسی آن را گرفت و در مزرعه‌اش کاشت.
Matt FarHezar 13:32  با اینکه دانة خردل از همة دانه‌ها کوچکتر است، امّا چون می‌روید بزرگتر از همة گیاهان باغ شده، به درختی بدل می‌شود، چندان‌‌که پرندگان آسمان آمده، در شاخه‌هایش آشیانه می‌سازند.»
Matt FarHezar 13:33  سپس برایشان مَثَلی دیگر آورده، گفت: «پادشاهی آسمان همچون خمیرمایه‌ای است که زنی آن را بر‌‌گرفت و با مقدار زیادی آرد مخلوط کرد، تا تمام خمیر وَر آمد.»
Matt FarHezar 13:34  عیسی همة این مطالب را با مَثَلها برای جماعت بیان کرد و بدون مَثَل به آنها هیچ نگفت.
Matt FarHezar 13:35  این واقع شد تا کلام نبی به‌‌انجام رسد که گفته بود: «دهان خود را به مَثَلها خواهم گشود، و آنچه را که از آغاز جهان مخفی مانده است، بیان خواهم کرد.»
Matt FarHezar 13:36  سپس عیسی جمعیت را ترک گفت و به خانه رفت. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند و گفتند: «مَثَل علفهای سمّیِ مزرعه را برای ما شرح بده.»
Matt FarHezar 13:37  او در پاسخ گفت: «شخصی که بذر خوب در مزرعه می‌کارد، پسر انسان است.
Matt FarHezar 13:38  مزرعه، این جهان است؛ و بذر خوب، فرزندان پادشاهی آسمانند. علفهای سمّی، فرزندان آن شرورند؛
Matt FarHezar 13:39  و دشمنی که آنها را می‌کارد، خودِ ابلیس است. فصل درو، پایان این عصر است؛ و دروگران، فرشتگانند.
Matt FarHezar 13:40  همان‌‌گونه که علفهای سمّی را جمع کرده در آتش می‌سوزانند، در پایان این عصر نیز چنین خواهد شد.
Matt FarHezar 13:41  پسر انسان فرشتگان خود را خواهد فرستاد و آنها هر چه را که در پادشاهی او باعث گناه می‌شود و نیز تمام بدکاران را جمع خواهند کرد
Matt FarHezar 13:42  و آنها را در کورة آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.
Matt FarHezar 13:43  آنگاه پارسایان در پادشاهی پدر خود، همچون خورشید خواهند درخشید. هر که گوش دارد، بشنود.
Matt FarHezar 13:44  «پادشاهی آسمان همچون گنجی است پنهان در دل زمین که شخصی آن را می‌یابد، سپس دوباره پنهانش می‌کند و از شادمانی می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن زمین را می‌خرد.
Matt FarHezar 13:45  «همچنین پادشاهی آسمان مانند تاجری است که جویای مرواریدهای گرانبهاست.
Matt FarHezar 13:46  پس چون مروارید بسیار باارزشی می‌یابد، می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن مروارید را می‌خرد.
Matt FarHezar 13:47  «و باز پادشاهی آسمان مانند توری است که به دریا افکنده می‌شود و همه گونه ماهی داخل آن می‌گردند.
Matt FarHezar 13:48  هنگامی که تور پر می‌شود، ماهیگیران آن را به ساحل می‌کشند. سپس می‌نشینند و ماهیهای خوب را در سبد جمع می‌کنند، امّا ماهیهای بد را دور می‌اندازند.
Matt FarHezar 13:49  در پایان این عصر نیز چنین خواهد بود. فرشتگان خواهند آمد و بدکاران را از میان درستکاران بیرون خواهند کشید
Matt FarHezar 13:50  و آنها را در کورة آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.»
Matt FarHezar 13:51  سپس پرسید: «آیا همة این مطالب را درک کردید؟» پاسخ دادند: «بله!»
Matt FarHezar 13:52  عیسی فرمود: «پس، هر عالم دین که دربارة پادشاهی آسمان تعلیم گرفته باشد، همچون صاحب‌خانه‌ای است که از خزانة خود چیزهای نو و کهنه بیرون می‌آورد.»
Matt FarHezar 13:53  چون عیسی این مَثَلها را به‌‌پایان رسانید، آن مکان را ترک گفت
Matt FarHezar 13:54  و به شهر خود رفت و در کنیسه به تعلیم مردم پرداخت. مردم در شگفت شده، می‌پرسیدند: «این مرد چنین حکمت و قدرتِ انجام معجزات را از کجا کسب کرده است؟
Matt FarHezar 13:55  مگر او پسر آن نجّار نیست؟ مگر نام مادرش مریم نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شَمعون و یهودا نیستند؟
Matt FarHezar 13:56  مگر همة خواهرانش در میان ما زندگی نمی‌کنند؟ پس این چیزها از کجا به این مرد رسیده است؟»
Matt FarHezar 13:57  پس به‌‌نظرشان ناپسند آمد. امّا عیسی به آنان گفت: «نبی بی‌حرمت نباشد جز در دیار خود و خانة خویش!»
Matt FarHezar 13:58  و در آنجا به‌‌علت بی‌ایمانی ایشان، معجزات زیادی نکرد.
Chapter 14
Matt FarHezar 14:1  در آن زمان آوازة عیسی به گوش هیرودیسِ حاکم رسید،
Matt FarHezar 14:2  و او به ملازمان خود گفت: «این یحیای تعمیددهنده است که از مردگان برخاسته و از همین‌‌روست که این قدرتها از او به‌‌ظهور می‌رسد.»
Matt FarHezar 14:3  و امّا هیرودیس به‌‌خاطر هیرودیا که پیشتر زنِ برادرش فیلیپُس بود، یحیی را گرفته و او را بسته و به زندان انداخته بود.
Matt FarHezar 14:4  زیرا یحیی به او می‌گفت: «حلال نیست تو با این زن باشی.»
Matt FarHezar 14:5  هیرودیس می‌خواست یحیی را بکشد، امّا از مردم بیم داشت، زیرا یحیی را به پیامبری قبول داشتند.
Matt FarHezar 14:6  در روز جشن میلاد هیرودیس، دختر هیرودیا در مجلس رقصید و چنان دل هیرودیس را شاد ساخت
Matt FarHezar 14:7  که سوگند خورد هر چه بخواهد به او بدهد.
Matt FarHezar 14:8  دختر نیز به تحریک مادرش گفت: «سر یحیای تعمیددهنده را همین‌‌جا در طَبَقی به من بده.»
Matt FarHezar 14:9  پادشاه اندوهگین شد، امّا به‌‌پاس سوگند خود و به احترام میهمانانش دستور داد تا تقاضای او برآورده شود.
Matt FarHezar 14:10  پس به‌‌دستور او سر یحیی را در زندان از تن جدا کردند
Matt FarHezar 14:11  و آن را در طَبَقی آوردند و به دختر دادند و او نیز آن را نزد مادرش برد.
Matt FarHezar 14:12  شاگردان یحیی آمدند و بدن او را برده، به خاک سپردند و سپس رفتند و به عیسی خبر دادند.
Matt FarHezar 14:13  چون عیسی این را شنید، در خلوت با قایق رهسپار مکانی دورافتاده شد. امّا مردم باخبر شده، از شهرهای خود پای پیاده در پی او رفتند.
Matt FarHezar 14:14  چون عیسی از قایق پیاده شد، جمعیتی بی‌شمار دید و دلش بر حال آنان به رحم آمده، بیمارانشان را شفا بخشید.
Matt FarHezar 14:15  نزدیک غروب، شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «اینجا مکانی است دورافتاده، و دیروقت نیز هست. مردم را روانه کن تا به روستاهای اطراف بروند و برای خود خوراک بخرند.»
Matt FarHezar 14:16  عیسی به آنان گفت:‌ «نیازی نیست مردم بروند. شما خود به ایشان خوراک دهید.»
Matt FarHezar 14:17  شاگردان گفتند: «در اینجا چیزی جز پنج نان و دو ماهی نداریم.»
Matt FarHezar 14:18  عیسی گفت: «آنها را نزد من بیاورید.»
Matt FarHezar 14:19  سپس به مردم فرمود تا بر سبزه بنشینند. آنگاه پنج نان و دو ماهی را بر‌‌گرفت و به آسمان نگریست و شکر به‌جای آورد. سپس نانها را پاره کرد و به شاگردان داد و آنان نیز به مردم دادند.
Matt FarHezar 14:20  همه خوردند و سیر شدند و از خرده‌های باقی‌مانده، دوازده سبدِ پر گرد آوردند.
Matt FarHezar 14:21  شمار خورندگان، به‌‌جز زنان و کودکان، پنج هزار مرد بود.
Matt FarHezar 14:22  عیسی بی‌درنگ شاگردان را بر آن داشت تا در آن حال که او مردم را مرخص می‌کرد، سوار قایق شوند و پیش از او به آن سوی دریا بروند.
Matt FarHezar 14:23  پس از مرخص کردنِ مردم، خود به کوه رفت تا به تنهایی دعا کند. شب فرارسید و او آنجا تنها بود.
Matt FarHezar 14:24  در این هنگام، قایق از ساحل بسیار دور شده و دستخوش تلاطم امواج بود، زیرا بادِ مخالف بر آن می‌وزید.
Matt FarHezar 14:25  در پاس چهارم از شب، عیسی گام‌زنان بر روی آب به‌‌سوی آنان رفت.
Matt FarHezar 14:26  چون شاگردان او را در حال راه رفتن روی آب دیدند، وحشت کرده گفتند: «شبح است»، و از ترس فریاد زدند.
Matt FarHezar 14:27  امّا عیسی بی‌درنگ به آنها گفت: «دل قوی دارید. من هستم، مترسید!»
Matt FarHezar 14:28  پِطرُس پاسخ داد: «سرور من، اگر تویی، مرا بگو تا روی آب نزد تو بیایم.»
Matt FarHezar 14:29  فرمود: «بیا!» آنگاه پِطرُس از قایق بیرون آمد و روی آب به‌‌سوی عیسی به راه افتاد.
Matt FarHezar 14:30  امّا چون توفان را دید، ترسید و در حالی که در آب فرو می‌رفت، فریاد برآورد: «سرور من، نجاتم ده!»
Matt FarHezar 14:31  عیسی بی‌درنگ دست خود را دراز کرد و او را گرفت و گفت: «ای کم‌ایمان، چرا شک کردی؟»
Matt FarHezar 14:32  چون به قایق بر‌‌آمدند، باد فرو‌‌نشست.
Matt FarHezar 14:33  سپس کسانی که در قایق بودند در برابر عیسی روی بر زمین نهاده، گفتند: «براستی که تو پسر خدایی!»
Matt FarHezar 14:34  پس چون به کرانة دیگر رسیدند، در سرزمین جِنیسارِت فرود آمدند.
Matt FarHezar 14:35  مردمان آنجا عیسی را شناختند و کسانی را به‌تمامی آن نواحی فرستاده، بیماران را نزد او آوردند.
Matt FarHezar 14:36  آنها از او تمنا می‌کردند اجازه دهد تا فقط گوشة ردایش را لمس کنند، و هر که لمس می‌کرد، شفا می‌یافت.
Chapter 15
Matt FarHezar 15:1  سپس گروهی از فَریسیان و علمای دین از اورشلیم نزد عیسی آمدند و گفتند:
Matt FarHezar 15:2  «چرا شاگردان تو سنّت مشایخ را زیر پا می‌گذارند؟ آنها دستهای خود را پیش از خوردن نمی‌شویند!»
Matt FarHezar 15:3  او در پاسخ گفت: «چرا شما خود برای حفظ سنّت خویش، حکم خدا را زیر پا می‌گذارید؟
Matt FarHezar 15:4  زیرا خدا فرموده است: ‹پدر و مادر خود را گرامی دار› و نیز ‹هر که پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، باید کشته شود.›
Matt FarHezar 15:5  امّا شما می‌گویید اگر کسی به پدر یا مادرش بگوید: ‹هر کمکی که ممکن بود از من دریافت کنید، وقف خداست،›
Matt FarHezar 15:6  در این صورت، دیگر بر او واجب نیست این‌‌گونه پدر خود را گرامی دارد. اینچنین شما برای حفظ سنّت خویش کلام خدا را باطل می‌شمارید.
Matt FarHezar 15:7  ای ریاکاران! اِشَعْیا دربارة شما چه خوب پیشگویی کرد، آنگاه که گفت:
Matt FarHezar 15:8  «‹این قوم با لبهای خود مرا حرمت می‌دارند، امّا دلشان از من دور است.
Matt FarHezar 15:9  آنان بیهوده مرا عبادت می‌کنند، و تعلیمشان چیزی جز فرایض بشری نیست.›»
Matt FarHezar 15:10  سپس آن جماعت را نزد خود فراخواند و گفت: «گوش فرادهید و بفهمید.
Matt FarHezar 15:11  نه آنچه به دهان آدمی داخل می‌شود او را نجس می‌سازد، بلکه آنچه از دهان او بیرون می‌آید، آن است که آدمی را نجس می‌سازد.»
Matt FarHezar 15:12  آنگاه شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «آیا می‌دانی که فَریسیان با شنیدن سخنانت از تو بیزاری جسته‌اند؟»
Matt FarHezar 15:13  عیسی پاسخ داد: «هر نهالی که پدر آسمانی من نکاشته باشد، ریشه‌کن خواهد شد.
Matt FarHezar 15:14  آنها را به حال خود واگذارید. آنها راهنمایانی کورند. هر‌‌گاه کوری عصاکش کورِ دیگر شود، هر دو در چاه خواهند افتاد.»
Matt FarHezar 15:15  پِطرُس گفت: «این مَثَل را برای ما شرح بده.»
Matt FarHezar 15:16  عیسی پاسخ داد: «آیا شما نیز هنوز درک نمی‌کنید؟
Matt FarHezar 15:17  آیا نمی‌دانید که هر چه به دهان داخل می‌شود، به شکم می‌رود و بعد دفع می‌شود؟
Matt FarHezar 15:18  امّا آنچه از دهان بیرون می‌آید، از دل سرچشمه می‌گیرد، و این است آنچه آدمی را نجس می‌سازد.
Matt FarHezar 15:19  زیرا از دل است که افکار پلید، قتل، زنا، بی‌عفتی، دزدی، شهادتِ دروغ و تهمت سرچشمه می‌گیرد.
Matt FarHezar 15:20  اینهاست که شخص را نجس می‌سازد، نه غذا خوردن با دستهای ناشسته!»
Matt FarHezar 15:21  عیسی آنجا را ترک گفت و در منطقة صور و صیدون کناره جست.
Matt FarHezar 15:22  روزی زنی کنعانی از اهالی آنجا، نزدش آمد و فریادکنان گفت: «سرور من، ای پسر داوود، بر من رحم کن! دخترم دیوزده شده و سخت رنج می‌کشد.»
Matt FarHezar 15:23  امّا عیسی هیچ پاسخ نداد، تا اینکه شاگردان پیش آمدند و از او خواهش کرده، گفتند: «او را مرخص فرما، زیرا فریادزنان از پی ما می‌آید.»
Matt FarHezar 15:24  در پاسخ گفت: «من تنها برای گوسفندان گم‌گشتة بنی اسرائیل فرستاده شده‌ام.»
Matt FarHezar 15:25  امّا آن زن آمد و در مقابل او زانو زد و گفت: «سرور من، مرا یاری کن!»
Matt FarHezar 15:26  او در جواب گفت: «نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.»
Matt FarHezar 15:27  ولی زن گفت: «بله، سرورم، امّا سگان نیز از خرده‌هایی که از سفرة صاحبشان می‌افتد، می‌خورند!»
Matt FarHezar 15:28  آنگاه عیسی گفت: «ای زن، ایمان تو عظیم است! خواهش تو برآورده شود!» در همان دم دختر او شفا یافت.
Matt FarHezar 15:29  عیسی از آنجا عزیمت کرد و کنارة دریاچة جلیل را پیموده، به کوهسار رسید و در آنجا بنشست.
Matt FarHezar 15:30  جمعیت انبوهی نزد او آمدند و با خود لنگان و کوران و مفلوجان و گنگان و بیماران دیگر را آورده، پیش پای عیسی گذاشتند و او ایشان را شفا بخشید.
Matt FarHezar 15:31  مردم چون دیدند که گنگان سخن می‌گویند، مفلوجان تندرست می‌شوند، لنگان راه می‌روند و کوران بینا می‌گردند، در شگفت شده، خدای اسرائیل را ستایش کردند.
Matt FarHezar 15:32  عیسی شاگردان خود را فراخواند و گفت: «دلم بر حال این مردم می‌سوزد، زیرا اکنون سه روز است که با منند و چیزی برای خوردن ندارند. نمی‌خواهم ایشان را گرسنه روانه کنم، بسا که در راه از پا در‌‌افتند.»
Matt FarHezar 15:33  شاگردانش گفتند: «در این بیابان از کجا می‌توانیم نان کافی برای سیر کردن چنین جمعیتی فراهم آوریم؟»
Matt FarHezar 15:34  پرسید: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت نان و چند ماهی کوچک.»
Matt FarHezar 15:35  عیسی به مردم فرمود تا بر زمین بنشینند.
Matt FarHezar 15:36  آنگاه هفت نان و چند ماهی را گرفت و پس از شکرگزاری، آنها را پاره کرده، به شاگردان خود داد و ایشان نیز به آن جماعت دادند.
Matt FarHezar 15:37  همه خوردند و سیر شدند و شاگردان هفت زنبیل پر از خرده‌های باقی‌مانده گرد آوردند.
Matt FarHezar 15:38  شمار کسانی که خوراک خوردند، غیر از زنان و کودکان، چهار هزار تن بود.
Matt FarHezar 15:39  پس از آنکه عیسی مردم را مرخص کرد، سوار قایق شد و به ناحیة مَجْدَل رفت.
Chapter 16
Matt FarHezar 16:1  آنگاه فَریسیان و صَدّوقیان نزد عیسی آمدند تا او را بیازمایند. بدین منظور از او خواستند تا آیتی آسمانی به آنان بنمایاند.
Matt FarHezar 16:2  در پاسخ فرمود: «هنگام غروب، می‌گویید ‹هوا خوب خواهد بود، زیرا آسمان سرخ‌فام است،›
Matt FarHezar 16:3  و بامدادان می‌گویید ‹امروز هوا بد خواهد شد، زیرا آسمان سرخ و گرفته است.› شما نیک می‌دانید چگونه سیمای آسمان را تعبیر کنید، امّا از تعبیر نشانه‌های زمانها ناتوانید!
Matt FarHezar 16:4  نسل شرارت‌پیشه و زناکار آیتی می‌خواهند، امّا آیتی به آنها داده نخواهد شد جز آیت یونس نبی.» پس آنها را ترک گفت و به راه خود رفت.
Matt FarHezar 16:5  چون به آن سوی دریا رفتند، شاگردان فراموش کردند با خود نان بردارند.
Matt FarHezar 16:6  عیسی به ایشان گفت: «آگاه باشید و از خمیرمایة فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.»
Matt FarHezar 16:7  پس ایشان در میان خود گفتگو کرده، می‌گفتند: «از آن‌‌رو چنین گفت که با خود نان نیاورده‌ایم.»
Matt FarHezar 16:8  عیسی دریافت و به ایشان گفت: «ای سست‌ایمانان، چرا دربارة اینکه نان ندارید با هم بحث می‌کنید؟
Matt FarHezar 16:9  آیا هنوز درک نمی‌کنید؟ آیا به یاد ندارید آن پنج نان و پنج هزار تن و چندین سبد خرده‌نان را که جمع کردید؟
Matt FarHezar 16:10  یا آن هفت نان و چهار هزار تن و چندین زنبیل را که جمع کردید؟
Matt FarHezar 16:11  پس چرا درک نمی‌کنید که با شما دربارة نان سخن نگفتم؟ بلکه گفتم که از خمیرمایة فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.»
Matt FarHezar 16:12  آنگاه درک کردند که بدیشان دربارة تعلیم فَریسیان و صَدّوقیان هشدار داده است، نه دربارة خمیرمایة نان.
Matt FarHezar 16:13  چون عیسی به نواحی قیصریة فیلیپُس رسید، از شاگردان خود پرسید: «به گفتة مردم، پسر انسان کیست؟»
Matt FarHezar 16:14  آنان پاسخ دادند: «برخی می‌گویند یحیای تعمیددهنده است. بعضی دیگر می‌گویند الیاس، و عده‌ای نیز می‌گویند اِرِمیا یا یکی از پیامبران است.»
Matt FarHezar 16:15  عیسی پرسید: «شما چه می‌گویید؟ به‌‌نظر شما من که هستم؟»
Matt FarHezar 16:16  شَمعون پِطرُس پاسخ داد: «تویی مسیح، پسر خدای زنده!»
Matt FarHezar 16:17  عیسی گفت: «خوشا‌‌به‌‌حال تو، ای شَمعون، پسر یونا! زیرا این حقیقت را جسم و خون بر تو آشکار نکرد بلکه پدر من که در آسمان است، چنین کرد.
Matt FarHezar 16:18  من نیز می‌گویم که تویی پِطرُس، و بر این صخره، کلیسای خود را بنا می‌کنم و قدرت مرگ بر آن استیلا نخواهد یافت.
Matt FarHezar 16:19  کلیدهای پادشاهی آسمان را به تو می‌دهم. آنچه بر زمین ببندی، در آسمان بسته خواهد شد و آنچه بر زمین بگشایی، در آسمان گشوده خواهد شد.»
Matt FarHezar 16:20  آنگاه عیسی شاگردان خود را منع کرد که به هیچ‌کس نگویند که او مسیح است.
Matt FarHezar 16:21  از آن پس عیسی به آگاه ساختن شاگردان خود از این حقیقت آغاز کرد که لازم است به اورشلیم برود و در آنجا از مشایخ و سران کاهنان و علمای دین آزار بسیار ببیند و کشته شود و در روز سوّم برخیزد.
Matt FarHezar 16:22  پِطرُس او را به کناری برد و سرزنش‌کنان گفت: «دور از تو، سرورم! مباد که چنین چیزی هرگز بر تو واقع شود.»
Matt FarHezar 16:23  عیسی روی برگردانیده، به او گفت: «دور شو از من، ای شیطان! تو مانع راه منی، زیرا افکار تو انسانی است نه الهی.»
Matt FarHezar 16:24  سپس رو به شاگردان کرد و فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش را بر‌‌گیرد و از پی من بیاید.
Matt FarHezar 16:25  زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هر که به‌‌خاطر من جان خود را از دست بدهد، آن را باز‌‌خواهد یافت.
Matt FarHezar 16:26  انسان را چه سود که تمامی دنیا را بِبَرد، امّا جان خود را ببازد؟ انسان برای بازیافتن جان خود چه می‌تواند بدهد؟
Matt FarHezar 16:27  «زیرا پسر انسان در جلال پدر خود به همراه فرشتگانش خواهد آمد و به هر کس برای اعمالش پاداش خواهد داد.
Matt FarHezar 16:28  آمین، به شما می‌گویم، برخی اینجا ایستاده‌اند که تا پسر انسان را نبینند که در پادشاهیِ خود می‌آید، طعم مرگ را نخواهند چشید.»
Chapter 17
Matt FarHezar 17:1  شش روز بعد، عیسی، پِطرُس و یعقوب و برادرش یوحنا را بر‌‌گرفت و آنان را با خود بر فراز کوهی بلند، به خلوت برد.
Matt FarHezar 17:2  در آنجا، در حضور ایشان، سیمای او دگرگون شد: چهره‌اش چون خورشید می‌درخشید و جامه‌اش همچون نور، سفید شده بود.
Matt FarHezar 17:3  در این هنگام، موسی و الیاس در برابر چشمان ایشان ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند.
Matt FarHezar 17:4  پِطرُس به عیسی گفت: «ای سرورم، بودن ما در اینجا نیکوست. اگر بخواهی، سه سرپناه می‌سازم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.»
Matt FarHezar 17:5  هنوز این سخن بر زبان پِطرُس بود که ناگاه ابری درخشان ایشان را در بر گرفت و ندایی از ابر در‌‌رسید که: «این است پسر محبوبم که از او خشنودم؛ به او گوش فرادهید!»
Matt FarHezar 17:6  با شنیدن این ندا، شاگردان سخت ترسیدند و به‌‌روی، بر خاک افتادند.
Matt FarHezar 17:7  امّا عیسی نزدیک شد و دست بر آنان گذاشت و گفت: «برخیزید و مترسید!»
Matt FarHezar 17:8  آنان چشمان خود را گشودند و جز عیسی کسی را ندیدند.
Matt FarHezar 17:9  هنگامی که از کوه فرود می‌آمدند، عیسی به آنان فرمود: «آنچه دیدید برای کسی بازگو نکنید، تا زمانی که پسر انسان از مردگان برخیزد.»
Matt FarHezar 17:10  شاگردان از او پرسیدند: «چرا علمای دین می‌گویند که نخست باید الیاس بیاید؟»
Matt FarHezar 17:11  عیسی پاسخ داد: «البته که الیاس می‌آید و همه چیز را اصلاح می‌کند.
Matt FarHezar 17:12  امّا به شما می‌گویم که الیاس آمده است، ولی او را نشناختند و هر‌‌آنچه خواستند با وی کردند. به همین‌‌سان پسر انسان نیز به‌‌دست آنان آزار خواهد دید.»
Matt FarHezar 17:13  آنگاه شاگردان دریافتند که دربارة یحیای تعمیددهنده با آنها سخن می‌گوید.
Matt FarHezar 17:14  چون نزد جماعت بازگشتند، مردی به عیسی نزدیک شد و در برابر او زانو زد و گفت:
Matt FarHezar 17:15  «سرورم، بر پسر من رحم کن. او صرع دارد و بسیار رنج می‌کشد. اغلب در آتش یا در آب می‌افتد.
Matt FarHezar 17:16  او را نزد شاگردانت آوردم، ولی نتوانستند شفایش دهند.»
Matt FarHezar 17:17  عیسی در پاسخ گفت: «ای نسل بی‌ایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ او را نزد من آورید.»
Matt FarHezar 17:18  عیسی بر دیو نهیب زد و دیو از پسر بیرون شد و او در همان دم شفا یافت.
Matt FarHezar 17:19  آنگاه شاگردان نزد عیسی آمدند و در خلوت از او پرسیدند:‌ «چرا ما نتوانستیم آن دیو را بیرون کنیم؟»
Matt FarHezar 17:20  پاسخ داد: «از آن‌‌رو که ایمانتان کم است. آمین، به شما می‌گویم که اگر ایمانی به کوچکی دانة خردل داشته باشید، می‌توانید به این کوه بگویید ‹از اینجا به آنجا منتقل شو› و منتقل خواهد شد و هیچ امری برای شما ناممکن نخواهد بود.
Matt FarHezar 17:21  [امّا این جنس جز به روزه و دعا بیرون نمی‌رود.]»
Matt FarHezar 17:22  هنگامی که در جلیل گرد هم آمدند، عیسی به ایشان گفت: «پسر انسان به‌‌دست مردم تسلیم خواهد شد.
Matt FarHezar 17:23  آنها او را خواهند کُشت و او در روز سوّم بر خواهد خاست.» شاگردان بسیار اندوهگین شدند.
Matt FarHezar 17:24  پس از آن که عیسی و شاگردانش به کَفَرناحوم رسیدند، مأموران اخذ مالیاتِ دو دِرْهَم، نزد پِطرُس آمدند و گفتند: «آیا استاد شما مالیات معبد را نمی‌پردازد؟»
Matt FarHezar 17:25  او پاسخ داد: «البته که می‌پردازد!» چون پِطرُس به خانه در‌‌آمد، پیش از آنکه او چیزی بگوید، عیسی به او گفت: «ای شَمعون، پادشاهان جهان از چه کسانی باج و خراج می‌گیرند؟ از فرزندان خود یا از بیگانگان؟ چه می‌گویی؟»
Matt FarHezar 17:26  پِطرُس جواب داد: «از بیگانگان.» عیسی به او گفت: «پس فرزندان معافند!
Matt FarHezar 17:27  امّا برای اینکه ایشان را نرنجانیم، به کنارة دریا برو و قلّابی بینداز. نخستین ماهی را که گرفتی، دهانش را بگشا. سکه‌ای چهار دِرْهَمی خواهی یافت. با آن سهم من و خودت را به ایشان بپرداز.»
Chapter 18
Matt FarHezar 18:1  در آن هنگام، شاگردان نزد عیسی آمدند و پرسیدند: «چه کسی در پادشاهی آسمان بزرگتر است؟»
Matt FarHezar 18:2  عیسی کودکی را فراخواند و او را در میان ایشان قرار داد
Matt FarHezar 18:3  و گفت:‌ «آمین، به شما می‌گویم، تا دگرگون نشوید و همچون کودکان نگردید، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت.
Matt FarHezar 18:4  پس، هر که خود را همچون این کودک فروتن سازد، در پادشاهی آسمان بزرگتر خواهد بود.
Matt FarHezar 18:5  و هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است.
Matt FarHezar 18:6  «امّا هر که سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد، او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بسته، در اعماق دریا غرق شود!
Matt FarHezar 18:7  وای بر این جهان به‌‌سبب لغزشها! زیرا هر‌‌چند لغزشها اجتناب‌ناپذیرند، امّا وای بر آن که آنها را سبب گردد!
Matt FarHezar 18:8  «پس اگر دستت یا پایت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن و دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که لنگ یا شَل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست یا دو پا در آتش ابدی افکنده شوی.
Matt FarHezar 18:9  و اگر چشمت تو را می‌لغزاند، آن را به‌‌در آر و دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که با یک چشم به حیات راه یابی تا آنکه با دو چشم در آتش دوزخ افکنده شوی.
Matt FarHezar 18:10  «آگاه باشید که هیچ‌‌یک از این کوچکان را تحقیر نکنید، زیرا به شما می‌گویم که فرشتگان ایشان در آسمان همیشه روی پدر مرا که در آسمان است، می‌بینند. [ زیرا پسر انسان آمده است تا گمشده را نجات بخشد.]
Matt FarHezar 18:12  چه گمان می‌برید؟ اگر مردی صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها گم شود، آیا آن نود و نه گوسفند را در کوهسار نمی‌گذارد و به جستجوی آن گمشده نمی‌رود؟
Matt FarHezar 18:13  آمین، به شما می‌گویم که اگر آن را بیابد، برای آن یک گوسفند بیشتر شاد می‌شود تا برای نود و نه گوسفندی که گم نشده‌اند.
Matt FarHezar 18:14  به همین‌‌سان، خواست پدر شما که در آسمان است این نیست که حتی یکی از این کوچکان از دست برود.
Matt FarHezar 18:15  «اگر برادرت به تو گناه ورزد، نزدش برو و در خلوت خطایش را به او گوشزد کن. اگر سخنت را پذیرفت، برادرت را بازیافته‌ای؛
Matt FarHezar 18:16  امّا اگر نپذیرفت، یک یا دو نفر دیگر را با خود ببر تا ‹هر سخنی با گواهی دو یا سه شاهد ثابت شود.›
Matt FarHezar 18:17  اگر نخواست به آنان نیز گوش دهد، به کلیسا بگو؛ و اگر کلیسا را نیز نپذیرفت، آنگاه او را اجنبی یا خراجگیر تلقی کن.
Matt FarHezar 18:18  آمین، به شما می‌گویم که هر‌‌آنچه بر زمین ببندید، در آسمان بسته خواهد شد؛ و هر‌‌آنچه بر زمین بگشایید، در آسمان گشوده خواهد شد.
Matt FarHezar 18:19  باز به شما می‌گویم که هر‌‌گاه دو نفر از شما بر روی زمین دربارة هر مسئله‌ای که در خصوص آن سؤال می‌کنند با هم موافق باشند، همانا از جانب پدر من که در آسمان است برای ایشان به انجام خواهد رسید.
Matt FarHezar 18:20  زیرا جایی که دو یا سه نفر به نام من جمع شوند، من آنجا در میان ایشان حاضرم.»
Matt FarHezar 18:21  سپس پِطرُس نزد عیسی آمد و پرسید: «سرور من، تا چند بار اگر برادرم به من گناه ورزد، باید او را ببخشم؟ آیا تا هفت بار؟»
Matt FarHezar 18:22  عیسی پاسخ داد: «به تو می‌گویم نه هفت بار، بلکه هفتادْ هفت بار.
Matt FarHezar 18:23  «از این‌‌رو، می‌توان پادشاهی آسمان را به شاهی تشبیه کرد که تصمیم گرفت با خادمان خود تسویه حساب کند.
Matt FarHezar 18:24  پس چون شروع به حسابرسی کرد، شخصی را نزد او آوردند که ده هزار قنطار به او بدهکار بود.
Matt FarHezar 18:25  چون او نمی‌توانست قرض خود را بپردازد، اربابش دستور داد او را با زن و فرزندان و تمامی دارایی‌اش بفروشند و طلب را وصول کنند.
Matt FarHezar 18:26  خادم پیش پای ارباب به‌‌زانو در‌‌افتاد و التماس‌کنان گفت: ‹مرا مهلت ده تا همة قرض خود را ادا کنم.›
Matt FarHezar 18:27  پس دل ارباب به حال او سوخت و قرض او را بخشید و آزادش کرد.
Matt FarHezar 18:28  امّا هنگامی که خادم بیرون می‌رفت، یکی از همکاران خود را دید که صد دینار به او بدهکار بود. پس او را گرفت و گلویش را فشرد و گفت: ‹قرضت را ادا کن!›
Matt FarHezar 18:29  همکارش پیش پای او به‌‌زانو در‌‌افتاد و التماس‌کنان گفت: ‹مرا مهلت ده تا همة قرض خود را بپردازم.›
Matt FarHezar 18:30  امّا او نپذیرفت، بلکه رفت و او را به زندان انداخت تا قرض خود را بپردازد.
Matt FarHezar 18:31  هنگامی که سایر خادمان این واقعه را دیدند، بسیار آزرده شدند و نزد ارباب خود رفتند و تمام ماجرا را بازگفتند.
Matt FarHezar 18:32  پس ارباب، آن خادم را نزد خود فراخواند و گفت: ‹ای خادم شرور، مگر من محض خواهش تو تمام قرضت را نبخشیدم؟
Matt FarHezar 18:33  آیا نمی‌بایست تو نیز بر همکار خود رحم می‌کردی، همان‌‌گونه که من بر تو رحم کردم؟›
Matt FarHezar 18:34  پس ارباب خشمگین شده، او را به زندان افکند تا شکنجه شود و همة قرض خود را ادا کند.
Matt FarHezar 18:35  به همین‌‌گونه پدر آسمانی من نیز با هر یک از شما رفتار خواهد کرد، اگر شما نیز برادر خود را از دل نبخشید.»
Chapter 19
Matt FarHezar 19:1  هنگامی که عیسی این سخنان را به پایان رسانید، جلیل را ترک گفت و از آن سوی رود اردن به سرزمین یهودیه آمد.
Matt FarHezar 19:2  جمعیت انبوهی در پی او روانه شدند و او ایشان را در آنجا شفا بخشید.
Matt FarHezar 19:3  شماری از فَریسیان نیز نزد او آمدند تا او را بیازمایند. آنان پرسیدند: «آیا جایز است که مرد زن خود را به هر علتی طلاق دهد؟»
Matt FarHezar 19:4  عیسی در پاسخ گفت: «مگر نخوانده‌اید که آفرینندة جهان در آغاز ‹ایشان را مرد و زن آفرید›،
Matt FarHezar 19:5  و گفت ‹از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک گفته، به زن خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند شد›؟
Matt FarHezar 19:6  بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند بلکه یک تن می‌باشند. پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.»
Matt FarHezar 19:7  گفتند: «پس چرا موسی امر فرمود که مرد به زن خویش طلاقنامه بدهد و او را رها کند؟»
Matt FarHezar 19:8  گفت: «موسی به‌‌سبب سنگدلی شما اجازه داد که زن خود را طلاق دهید، امّا در آغاز چنین نبود.
Matt FarHezar 19:9  به شما می‌گویم هر که زن خود را به‌‌علتی غیر از خیانت در زناشویی طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است.»
Matt FarHezar 19:10  شاگردان به او گفتند: «اگر چنین است وضع مرد در قبال زن خود، پس ازدواج نکردن بهتر است!»
Matt FarHezar 19:11  عیسی گفت: «همه نمی‌توانند این کلام را بپذیرند، فقط کسانی می‌توانند که به ایشان عطا شده باشد.
Matt FarHezar 19:12  زیرا بعضی خواجه‌اند، از آن‌‌رو که از شکم مادر چنین متولد شده‌اند، بعضی دیگر به‌‌دست مردم مقطوع‌النسل شده‌اند، و برخی نیز به‌‌خاطر پادشاهی آسمان از ازدواج چشم می‌پوشند. هر که می‌تواند این را بپذیرد، بگذار چنین کند.»
Matt FarHezar 19:13  آنگاه مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنان دست بگذارد و دعا کند. امّا شاگردان مردم را برای این کار سرزنش کردند.
Matt FarHezar 19:14  عیسی گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند و ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی آسمان از آن چنین کسان است.»
Matt FarHezar 19:15  پس بر آنان دست نهاد و از آنجا رفت.
Matt FarHezar 19:16  روزی مردی نزد عیسی آمد و پرسید: «استاد، چه کار نیکویی انجام دهم تا حیات جاویدان داشته باشم؟»
Matt FarHezar 19:17  پاسخ داد: «چرا دربارة کار نیکو از من سؤال می‌کنی؟ تنها یکی هست که نیکوست. اگر می‌خواهی به حیات راه یابی، احکام را به‌جای آور.»
Matt FarHezar 19:18  آن مرد پرسید: «کدام احکام را؟» عیسی گفت: « ‹قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده،
Matt FarHezar 19:19  پدر و مادر خود را گرامی دار،› و ‹همسایه‌ات را همچون خویشتن دوست بدار.›»
Matt FarHezar 19:20  آن جوان گفت: «همة این احکام را به‌جای آورده‌ام؛ دیگر چه کم دارم؟»
Matt FarHezar 19:21  عیسی پاسخ داد: «اگر می‌خواهی کامل شوی، برو و آنچه داری بفروش و بهایش را به تنگدستان بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»
Matt FarHezar 19:22  جوان چون این را شنید، اندوهگین شد و از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت.
Matt FarHezar 19:23  آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «آمین، به شما می‌گویم که راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی آسمان بس دشوار است.
Matt FarHezar 19:24  باز تأکید می‌کنم که گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.»
Matt FarHezar 19:25  شاگردان با شنیدن این مطلب بسیار شگفتزده شدند و پرسیدند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟»
Matt FarHezar 19:26  عیسی بدیشان چشم دوخت و گفت: «این برای انسان ناممکن است، امّا برای خدا همه چیز ممکن است.»
Matt FarHezar 19:27  پِطرُس گفت: «اینک ما همه چیز را ترک گفته‌ایم و از تو پیروی می‌کنیم. چه چیزی نصیب ما خواهد شد؟»
Matt FarHezar 19:28  عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما می‌گویم که در جهان نوین، هنگامی که پسر انسان بر تخت شکوهمند خود بنشیند، شما نیز که از من پیروی کرده‌اید، بر دوازده تخت خواهید نشست و بر دوازده قبیلة اسرائیل داوری خواهید کرد.
Matt FarHezar 19:29  و هر که به‌‌خاطر نام من خانه یا برادر یا خواهر یا پدر یا مادر یا فرزند یا املاک خود را ترک کرده باشد، صد برابر خواهد یافت و حیات جاویدان را به‌‌دست خواهد آورد.
Matt FarHezar 19:30  امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرینها اوّلین!
Chapter 20
Matt FarHezar 20:1  «زیرا پادشاهی آسمان صاحب باغی را می‌ماند که صبح زود از خانه بیرون رفت تا برای تاکستان خود کارگرانی به مزد بگیرد.
Matt FarHezar 20:2  او با آنان توافق کرد که روزی یک دینار بابت کار در تاکستان به هر یک از آنان بپردازد. سپس ایشان را به تاکستان خود فرستاد.
Matt FarHezar 20:3  نزدیک ساعت سوّم از روز دوباره بیرون رفت و عده‌ای را در میدان شهر بی‌کار ایستاده دید.
Matt FarHezar 20:4  به آنان نیز گفت: ‹شما هم به تاکستان من بروید و آنچه حق شماست به شما می‌دهم.›
Matt FarHezar 20:5  پس آنها نیز رفتند. باز نزدیک ساعت ششم و نهم بیرون رفت و چنین کرد.
Matt FarHezar 20:6  در حدود ساعت یازدهم نیز بیرون رفت و باز چند نفر دیگر را بی‌کار ایستاده دید. از آنان پرسید: ‹چرا تمام روز در اینجا بی‌کار ایستاده‌اید؟›
Matt FarHezar 20:7  پاسخ دادند: ‹چون هیچ‌کس ما را به مزد نگرفت.› به آنان گفت: ‹شما نیز به تاکستان من بروید و کار کنید.›
Matt FarHezar 20:8  هنگام غروب، صاحب تاکستان به مباشر خود گفت: ‹کارگران را فراخوان و از آخرین شروع کرده تا به اوّلین، مزدشان را بده.›
Matt FarHezar 20:9  کارگرانی که در حدود ساعت یازدهم به سرِ کار آمده بودند، هر کدام یک دینار گرفتند.
Matt FarHezar 20:10  چون نوبت به کسانی رسید که پیش از همه آمده بودند، گمان کردند که بیش از دیگران خواهند گرفت. امّا به هر یک از آنان نیز یک دینار پرداخت شد.
Matt FarHezar 20:11  چون مزد خود را گرفتند، لب به شکایت گشوده، به صاحب تاکستان گفتند:
Matt FarHezar 20:12  ‹اینان که آخر آمدند فقط یک ساعت کار کردند و تو آنان را با ما که تمام روز زیر آفتاب سوزان زحمت کشیدیم، برابر ساختی!›
Matt FarHezar 20:13  او رو به یکی از آنان کرد و گفت: ‹ای دوست، من به تو ظلمی نکرده‌ام. مگر قرار ما یک دینار نبود؟
Matt FarHezar 20:14  پس حق خود را بگیر و برو! من می‌خواهم به این آخری مانند تو مزد دهم.
Matt FarHezar 20:15  آیا حق ندارم با پول خود آنچه می‌خواهم بکنم؟ آیا تحمل دیدن سخاوت مرا نداری؟›
Matt FarHezar 20:16  پس، آخرینها اوّلین خواهند شد و اوّلینها آخرین!»
Matt FarHezar 20:17  هنگامی که عیسی به‌‌سوی اورشلیم می‌رفت، در راه دوازده شاگرد خود را به کناری برد و به ایشان گفت:
Matt FarHezar 20:18  «اینک به اورشلیم می‌رویم. در آنجا پسر انسان را به سران کاهنان و علمای دین تسلیم خواهند کرد. آنها او را به مرگ محکوم خواهند کرد
Matt FarHezar 20:19  و به غیریهودیان خواهند سپرد تا استهزا شود و تازیانه خورَد و بر صلیب شود. امّا در روز سوّم بر خواهد خاست.»
Matt FarHezar 20:20  آنگاه مادرِ پسران زِبِدی با دو پسرش نزد عیسی آمد و در برابر او زانو زد و از وی درخواست کرد که آرزویش را برآورده سازد.
Matt FarHezar 20:21  عیسی پرسید: «آرزوی تو چیست؟» گفت: «عطا فرما که این دو پسر من در پادشاهی تو، یکی بر جانب راست و دیگری بر جانب چپ تو بنشینند.»
Matt FarHezar 20:22  عیسی در پاسخ گفت: «شما نمی‌دانید چه می‌خواهید! آیا می‌توانید از جامی که من بزودی می‌نوشم، بنوشید؟» پاسخ دادند: «آری، می‌توانیم.»
Matt FarHezar 20:23  عیسی گفت: «شکی نیست که از جام من خواهید نوشید، امّا بدانید که نشستن بر جانب راست و چپ من در اختیار من نیست تا آن را به کسی ببخشم. این جایگاه از آن کسانی است که پدرم برایشان فراهم کرده است.»
Matt FarHezar 20:24  چون ده شاگردِ دیگر از این امر آگاه شدند، بر آن دو برادر خشم گرفتند.
Matt FarHezar 20:25  عیسی ایشان را فراخواند و گفت: «شما می‌دانید که حاکمان دیگر قومها بر ایشان سروری می‌کنند و بزرگانشان بر ایشان فرمان می‌رانند.
Matt FarHezar 20:26  امّا در میان شما چنین نباشد. هر که می‌خواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود.
Matt FarHezar 20:27  و هر که می‌خواهد در میان شما اوّل باشد، باید غلام شما گردد.
Matt FarHezar 20:28  چنانکه پسر انسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی به عوض بسیاری بدهد.»
Matt FarHezar 20:29  هنگامی که عیسی و شاگردانش اَریحا را ترک می‌کردند، عدة زیادی در پی او روانه شدند.
Matt FarHezar 20:30  در کنار راه، دو مرد کور نشسته بودند. چون شنیدند عیسی از آنجا می‌گذرد، فریاد برآوردند: «سرورِ ما، ای پسر داوود، بر ما رحم کن!»
Matt FarHezar 20:31  جمعیت آنان را عتاب کردند و خواستند که خاموش باشند؛ امّا ایشان بیشتر فریاد برمی‌آوردند که: «سرور ما، ای پسر داوود، بر ما رحم کن!»
Matt FarHezar 20:32  عیسی ایستاد و آن دو مرد را فراخواند و پرسید: «چه می‌خواهید برای شما بکنم؟»
Matt FarHezar 20:33  پاسخ دادند: «سرور ما، می‌خواهیم چشمانمان باز شود.»
Matt FarHezar 20:34  عیسی دلسوزانه چشمان آنها را لمس کرد و در دم بینایی خود را بازیافتند و در پی او روانه شدند.
Chapter 21
Matt FarHezar 21:1  چون به اورشلیم نزدیک شدند و به بیت‌فاجی در دامنة کوه زیتون رسیدند، عیسی دو تن از شاگردان خود را فرستاده،
Matt FarHezar 21:2  به آنان فرمود: «به دهکده‌ای که پیش روی شماست، بروید. به‌‌محض ورود، الاغی را با کره‌اش بسته خواهید یافت. آنها را باز کنید و نزد من آورید.
Matt FarHezar 21:3  اگر کسی سخنی به شما گفت، بگویید: ‹خداوند بدانها نیاز دارد،› و او بی‌درنگ آنها را خواهد فرستاد.»
Matt FarHezar 21:4  این امر واقع شد تا آنچه نبی گفته بود، تحقق یابد که:
Matt FarHezar 21:5  «به دختر صهیون گویید، ‹هان پادشاه تو نشسته بر الاغ و سوار بر کره الاغ فروتنانه نزد تو می‌آید.› »
Matt FarHezar 21:6  آن دو شاگرد رفتند و طبق فرمان عیسی عمل کردند.
Matt FarHezar 21:7  آنان الاغ و کره‌اش را آوردند و رداهای خود را بر آنها افکندند و او سوار شد.
Matt FarHezar 21:8  جمعیت انبوهی نیز رداهای خود را بر سر راه گستردند و عده‌ای نیز شاخه‌های درختان را بریده، در راه می‌گستردند.
Matt FarHezar 21:9  جمعیتی که پیشاپیش او می‌رفتند و گروهی که از پس او می‌آمدند، فریادکنان می‌گفتند:‌ «هوشیعانا، پسر داوودا!» «خجسته باد او که به نام خداوند می‌آید!» «هوشیعانا در عرش برین!»
Matt FarHezar 21:10  چون او وارد اورشلیم شد، شور و شوق همة شهر را فراگرفت. مردم می‌‌پرسیدند: «این کیست؟»
Matt FarHezar 21:11  و آن جماعت پاسخ می‌دادند: «این است عیسای پیامبر، از ناصرة جلیل!»
Matt FarHezar 21:12  آنگاه عیسی به صحن معبد خدا در‌‌آمد و کسانی را که در آنجا داد و ستد می‌کردند، بیرون راند و تختهای صرّافان و بساط کبوترفروشان را واژگون ساخت
Matt FarHezar 21:13  و به آنان فرمود: «نوشته شده است که، ‹خانة من خانة دعا خوانده خواهد شد،› امّا شما آن را ‹لانة دزدان› ساخته‌اید.»
Matt FarHezar 21:14  در معبد، نابینایان و لنگان نزد او آمدند و او ایشان را شفا بخشید.
Matt FarHezar 21:15  امّا چون سران کاهنان و علمای دین اعمال خارق‌العادة او را مشاهده کردند و نیز دیدند که کودکان در معبد فریاد می‌زنند: «هوشیعانا، پسر داوودا،» خشمناک شدند.
Matt FarHezar 21:16  پس به او گفتند: «آیا می‌شنوی اینها چه می‌گویند؟» پاسخ داد: «بله. مگر نخوانده‌اید که، « ‹بر زبان کودکان و شیرخوارگان حمد و ستایش را جاری ساختی› ؟»
Matt FarHezar 21:17  پس عیسی ایشان را ترک گفت و از شهر خارج شد و به بیت‌عَنْیا رفت و شب را در آنجا به‌‌سر برد.
Matt FarHezar 21:18  بامدادان عیسی در راه بازگشت به شهر، گرسنه شد.
Matt FarHezar 21:19  در کنار راه، درخت انجیری دید و به‌‌سوی آن رفت، امّا جز برگ چیزی بر آن نیافت. پس خطاب به درخت گفت: «مباد که دیگر هرگز میوه‌ای از تو به‌‌بار آید!» در همان دم درخت خشک شد.
Matt FarHezar 21:20  شاگردان که از دیدن این واقعه حیرت کرده بودند، از او پرسیدند: «چگونه درخت انجیر چنین زود خشک شد؟»
Matt FarHezar 21:21  عیسی در پاسخ به آنان گفت: «آمین، به شما می‌گویم که اگر ایمان داشته باشید و شک نکنید، نه‌‌تنها می‌توانید آنچه بر درخت انجیر گذشت انجام دهید، بلکه هر‌‌گاه به این کوه بگویید، ‹از جا کنده شده، به دریا افکنده شو،› چنین خواهد شد.
Matt FarHezar 21:22  اگر ایمان داشته باشید، هر‌‌آنچه در دعا درخواست کنید، خواهید یافت.»
Matt FarHezar 21:23  آنگاه عیسی وارد محوطة معبد شد و به تعلیم مردم پرداخت. در این هنگام، سران کاهنان و مشایخ قوم نزد او آمدند و گفتند: «به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنی؟ چه کسی این حق را به تو داده است؟»
Matt FarHezar 21:24  عیسی در پاسخ گفت: «من نیز از شما پرسشی دارم. اگر پاسخ گفتید، من نیز به شما می‌گویم به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنم.
Matt FarHezar 21:25  تعمید یحیی از کجا بود؟ از آسمان یا از انسان؟» آنها بین خود بحث کردند و گفتند: «اگر بگوییم از آسمان بود، به ما خواهد گفت پس چرا به او ایمان نیاوردید؟
Matt FarHezar 21:26  و اگر بگوییم از انسان بود، از مردم بیم داریم، زیرا آنها همگی یحیی را پیامبر می‌دانند.»
Matt FarHezar 21:27  پس به عیسی پاسخ دادند: «نمی‌دانیم.» عیسی گفت:‌ «من نیز به شما نمی‌گویم به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنم.
Matt FarHezar 21:28  «نظر شما چیست؟ مردی دو پسر داشت. نزد پسر نخست خود رفت و گفت:‌ ‹پسرم، امروز به تاکستان من برو و به کار مشغول شو.›
Matt FarHezar 21:29  پاسخ داد: ‹نمی‌روم.› امّا بعد تغییر عقیده داد و رفت.
Matt FarHezar 21:30  پدر نزد پسر دیگر رفت و همان را به او گفت. پسر پاسخ داد:‌ ‹می‌روم، آقا،› امّا نرفت.
Matt FarHezar 21:31  کدام یک از آن دو پسر، خواست پدر خود را به‌جا آورد؟» پاسخ دادند: «اوّلی.» عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما می‌گویم که خراجگیران و فاحشه‌ها پیش از شما به پادشاهی خدا راه می‌یابند.
Matt FarHezar 21:32  زیرا یحیی در طریق پارسایی نزد شما آمد امّا به او ایمان نیاوردید، ولی خراجگیران و فاحشه‌ها ایمان آوردند. و شما با اینکه این را دیدید، تغییر عقیده ندادید و به او ایمان نیاوردید.
Matt FarHezar 21:33  «به مَثَل دیگری گوش فرادهید. صاحب باغی تاکستانی غَرْس کرد و گِرد آن دیوار کشید و در آن چَرخُشتی کَند و برجی بنا نهاد. سپس تاکستان را به چند باغبان اجاره داد و خود به سفر رفت.
Matt FarHezar 21:34  چون موسم برداشت محصول فرارسید، غلامان خود را نزد باغبانان فرستاد تا میوة او را تحویل بگیرند.
Matt FarHezar 21:35  امّا باغبانان غلامان او را گرفته، یکی را زدند و دیگری را کشتند و سوّمی را سنگسار کردند.
Matt FarHezar 21:36  دیگر بار، غلامان بیشتری نزد آنها فرستاد، امّا باغبانان با آنها نیز همان‌‌گونه رفتار کردند.
Matt FarHezar 21:37  سرانجام پسر خود را نزد باغبانان فرستاد و با خود گفت: ‹پسرم را حرمت خواهند داشت.›
Matt FarHezar 21:38  امّا هنگامی که باغبانان پسر را دیدند، به یکدیگر گفتند: ‹این وارث است. بیایید او را بکشیم و میراثش را تصاحب کنیم.›
Matt FarHezar 21:39  پس او را گرفتند و از تاکستان بیرون افکندند و کشتند.
Matt FarHezar 21:40  با این اوصاف، وقتی صاحب تاکستان بیاید با این باغبانان چه خواهد کرد؟»
Matt FarHezar 21:41  پاسخ دادند: «آن افراد بی‌رحم را با بی‌رحمی تمام نابود خواهد ساخت و تاکستان را به باغبانان دیگر اجاره خواهد داد تا در فصل برداشت محصول، سهم او را بدهند.»
Matt FarHezar 21:42  آنگاه عیسی به آنان گفت: «آیا تا به حال در کتب مقدّس نخوانده‌اید که، « ‹همان سنگی که معماران رد کردند، سنگ اصلی بنا شده است. خداوند چنین کرده و در نظر ما شگفت می‌نماید› ؟
Matt FarHezar 21:43  پس شما را می‌گویم که پادشاهی خدا از شما گرفته و به قومی داده خواهد شد که میوة آن را بدهند. [ هر که بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هر‌‌گاه آن سنگ بر کسی افتد، او را در هم خواهد شکست.]»
Matt FarHezar 21:45  چون سران کاهنان و فَریسیان مَثَلهای عیسی را شنیدند، دریافتند که دربارة آنها سخن می‌گوید.
Matt FarHezar 21:46  پس بر آن شدند که او را گرفتار کنند، امّا از مردم بیم داشتند زیرا آنها عیسی را پیامبر می‌دانستند.
Chapter 22
Matt FarHezar 22:1  عیسی باز به مَثَلها با ایشان سخن گفته، فرمود:
Matt FarHezar 22:2  «پادشاهی آسمان را می‌توان به شاهی تشبیه کرد که برای پسر خود جشن عروسی به‌‌پا‌داشت.
Matt FarHezar 22:3  او خادمان خود را فرستاد تا دعوت‌شدگان را به جشن فراخوانند، امّا آنها نخواستند بیایند.
Matt FarHezar 22:4  پس خادمانی دیگر فرستاد و گفت:‌ ‹دعوت‌شدگان را بگویید اینک سفرة جشن را آماده کرده‌ام، گاوان و گوساله‌های پرواری‌ام را سر بریده‌ام و همه چیز آماده است. پس به جشن عروسی بیایید.›
Matt FarHezar 22:5  امّا آنها اعتنا نکردند و هر یک به راه خود رفتند، یکی به مزرعه و دیگری به تجارت خود.
Matt FarHezar 22:6  دیگران نیز خادمان او را گرفتند و آزار دادند و کشتند.
Matt FarHezar 22:7  شاه چون این را شنید، خشمگین شده، سپاهیان خود را فرستاد و قاتلان را کشت و شهر آنها را به آتش کشید.
Matt FarHezar 22:8  سپس خادمان خود را گفت: ‹جشن عروسی آماده است، امّا دعوت‌شدگان شایستگی حضور در آن را نداشتند.
Matt FarHezar 22:9  پس به میدان شهر بروید و هر که را یافتید به جشن عروسی دعوت کنید.›
Matt FarHezar 22:10  غلامان به کوچه‌ها رفتند و هر که را یافتند، چه نیک و چه بد، با خود آوردند و تالار عروسی از میهمانان پر شد.
Matt FarHezar 22:11  «امّا هنگامی که شاه برای دیدار با میهمانان وارد مجلس شد، مردی را دید که جامة عروسی بر تن نداشت.
Matt FarHezar 22:12  از او پرسید:‌ ‹ای دوست، چگونه بدون جامة عروسی به اینجا آمدی؟› آن مرد پاسخی نداشت.
Matt FarHezar 22:13  آنگاه پادشاه خادمان خود را گفت: ‹دست و پای او را ببندید و او را به تاریکی بیرون بیندازید، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.›
Matt FarHezar 22:14  زیرا دعوت‌شدگان بسیارند، امّا برگزیدگان اندک.»
Matt FarHezar 22:15  سپس فَریسیان بیرون رفتند و شور کردند تا ببینند چگونه می‌توانند او را با سخنان خودش به دام اندازند.
Matt FarHezar 22:16  آنها شاگردان خود را به همراه هیرودیان نزد او فرستادند و گفتند: «استاد، می‌دانیم مردی صادق هستی و راه خدا را بدرستی می‌آموزانی و از کسی باک نداری زیرا بر صورت ظاهر نظر نمی‌کنی.
Matt FarHezar 22:17  پس رأی خود را به ما بگو؛ آیا پرداخت خراج به قیصر رواست یا نه؟»
Matt FarHezar 22:18  عیسی به بداندیشی آنان پی برد و گفت: «ای ریاکاران، چرا مرا می‌آزمایید؟
Matt FarHezar 22:19  سکه‌ای را که با آن خراج می‌پردازید، به من نشان دهید.» آنها سکه‌ای یک دیناری به وی دادند.
Matt FarHezar 22:20  از ایشان پرسید: «نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟»
Matt FarHezar 22:21  پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «پس مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا.»
Matt FarHezar 22:22  چون این را شنیدند، در شگفت شدند و او را واگذاشته، برفتند.
Matt FarHezar 22:23  در همان روز، صَدّوقیان که منکر قیامتند، نزدش آمدند و سؤالی از او کرده،
Matt FarHezar 22:24  گفتند: «استاد، موسی به ما فرموده است که اگر مردی بی‌اولاد بمیرد، برادرش باید آن بیوه را به زنی بگیرد تا از او برای برادر خود نسلی باقی بگذارد.
Matt FarHezar 22:25  باری، در میان ما هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت و مُرد و چون فرزندی نداشت، زن بیوه‌اش را برای برادر خود باقی گذاشت.
Matt FarHezar 22:26  دوّمین و سوّمین، تا هفتمین برادر نیز به همین وضع دچار شدند.
Matt FarHezar 22:28  حال، در قیامت، آن زن همسر کدام‌‌یک از هفت برادر خواهد بود، زیرا همه او را به زنی گرفته بودند؟»
Matt FarHezar 22:29  عیسی پاسخ داد:‌ «شما گمراه هستید، زیرا نه از کتب مقدّس آگاهید و نه از قدرت خدا!
Matt FarHezar 22:30  در روز قیامت کسی نه زن می‌گیرد و نه شوهر می‌کند، بلکه همه همچون فرشتگان آسمان خواهند بود.
Matt FarHezar 22:31  امّا دربارة قیامت مردگان، آیا در کتاب نخوانده‌اید که خدا به شما چه گفته است؟
Matt FarHezar 22:32  او فرموده که، ‹من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب› . او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است.»
Matt FarHezar 22:33  مردم با شنیدن این سخنان، از تعلیم او در شگفت شدند.
Matt FarHezar 22:34  امّا چون فَریسیان شنیدند که عیسی چگونه با جواب خود دهان صَدّوقیان را بسته است، گرد هم آمدند.
Matt FarHezar 22:35  یکی از آنها که فقیه بود، با این قصد که عیسی را به‌‌دام اندازد، از او پرسید:
Matt FarHezar 22:36  «ای استاد، بزرگترین حکم شریعت کدام است؟»
Matt FarHezar 22:37  عیسی پاسخ داد: « ‹خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر خود دوست بدار.›
Matt FarHezar 22:38  این نخستین و بزرگترین حکم است.
Matt FarHezar 22:39  دوّمین حکم نیز همچون حکم نخستین، مهم است: ‹همسایه‌ات را همچون خویشتن دوست بدار.›
Matt FarHezar 22:40  این دو حکم، اساس تمامی شریعت موسی و نوشته‌های پیامبران است.»
Matt FarHezar 22:41  هنگامی که فَریسیان گِرد هم جمع بودند، عیسی از آنها پرسید:
Matt FarHezar 22:42  «نظر شما دربارة مسیح چیست؟ او پسر کیست؟» پاسخ دادند: «پسر داوود.»
Matt FarHezar 22:43  عیسی گفت: «پس چگونه داوود به الهام روح، او را خداوند می‌خواند؟ زیرا می‌گوید:
Matt FarHezar 22:44  «‹خداوند به خداوند من گفت: «به دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.»›
Matt FarHezar 22:45  اگر داوود او را خداوند می‌خوانَد، چگونه او می‌تواند پسر داوود باشد؟»
Matt FarHezar 22:46  بدین‌‌سان، هیچ‌کس را یارای پاسخگویی او نبود و از آن پس دیگر کسی جرئت نکرد پرسشی از او بکند.
Chapter 23
Matt FarHezar 23:1  آنگاه عیسی خطاب به مردم و شاگردان خود چنین گفت:
Matt FarHezar 23:2  «علمای دین و فَریسیان بر مسند موسی نشسته‌اند.
Matt FarHezar 23:3  پس آنچه به شما می‌گویند، نگاه دارید و به‌جا آورید، امّا همچون آنان عمل نکنید زیرا آنچه تعلیم می‌دهند، خود به‌جا نمی‌آورند.
Matt FarHezar 23:4  بارهای توان‌فرسا را می‌بندند و بر دوش مردم می‌گذارند، امّا خود حاضر نیستند برای حرکت دادن آن حتی انگشتی تکان دهند.
Matt FarHezar 23:5  هر چه می‌کنند برای آن است که مردم آنها را ببینند: آیه‌دان‌های خود را بزرگتر و دامن ردای خویش را پهنتر می‌سازند.
Matt FarHezar 23:6  دوست می‌دارند که در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند و در کنیسه‌ها بهترین جای را داشته باشند،
Matt FarHezar 23:7  و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند و ‹استاد› خطاب کنند.
Matt FarHezar 23:8  امّا شما ‹استاد› خوانده مشوید، زیرا تنها یک استاد دارید، و همة شما برادرید.
Matt FarHezar 23:9  هیچ‌کس را نیز بر روی زمین ‹پدر› مخوانید، زیرا تنها یک پدر دارید که در آسمان است.
Matt FarHezar 23:10  و نیز ‹پیشوا› خوانده مشوید، زیرا فقط یک پیشوا دارید که مسیح است.
Matt FarHezar 23:11  آن که در میان شما از همه بزرگتر است خدمتگزار شما خواهد بود.
Matt FarHezar 23:12  زیرا هر که خود را بزرگ سازد، پست خواهد شد و هر که خویشتن را فروتن سازد، سرافراز خواهد گردید.
Matt FarHezar 23:13  «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما درِ پادشاهی آسمان را به‌‌روی مردم می‌بندید؛ نه خود داخل می‌شوید و نه می‌گذارید کسانی که در راهند، داخل شوند. [ «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار، شما از سویی خانة بیوه‌زنان را غارت می‌کنید و از دیگر‌‌سو، برای تظاهر، دعای خود را طول می‌دهید. از همین‌‌رو، مکافاتتان بسی سخت‌تر خواهد بود.]
Matt FarHezar 23:15  «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما دریا و خشکی را در‌‌می‌نوردید تا یک نفر را به دین خود بیاورید و وقتی چنین کردید، او را دو چندان بدتر از خود، فرزند جهنم می‌سازید.
Matt FarHezar 23:16  «وای بر شما ای راهنمایان کور که می‌گویید: ‹اگر کسی به معبد سوگند خورَد باکی نیست، امّا اگر به طلای معبد سوگند خورَد، باید به سوگند خود وفا کند.›
Matt FarHezar 23:17  ای نابخردانِ کور! کدام برتر است؟ طلا یا معبدی که طلا را تقدیس می‌کند؟
Matt FarHezar 23:18  و نیز می‌گویید: ‹اگر کسی به مذبح سوگند خورَد، باکی نیست، امّا اگر به هدیه‌ای که بر آن گذاشته می‌شود سوگند خورَد، باید به سوگند خود وفا کند.›
Matt FarHezar 23:19  ای کوران! کدام برتر است؟ هدیه یا مذبحی که هدیه را تقدیس می‌کند؟
Matt FarHezar 23:20  پس، کسی که به مذبح سوگند می‌خورد، همانا به مذبح و هر‌‌آنچه بر آن است، سوگند خورده است.
Matt FarHezar 23:21  و هر که به معبد سوگند می‌خورد، به معبد و به آن که در آن ساکن است سوگند خورده است.
Matt FarHezar 23:22  و هر که به آسمان سوگند می‌خورد، به تخت خدا و به آن که بر آن نشسته است سوگند خورده است.
Matt FarHezar 23:23  «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما از نعناع و شِوید و زیره ده‌یک می‌دهید، امّا احکام مهمترِ شریعت را که همانا عدالت و رحمت و امانت است، نادیده می‌گیرید. می‌بایست اینها را به‌جا می‌آوردید و آنها را نیز فراموش نمی‌کردید.
Matt FarHezar 23:24  ای راهنمایان کور! شما پشه را صافی می‌کنید، امّا شتر را فرو می‌بلعید!
Matt FarHezar 23:25  «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما بیرون پیاله و بشقاب را پاک می‌کنید، امّا درون آن مملو از آز و ناپرهیزی است.
Matt FarHezar 23:26  ای فَریسی کور، نخست درون پیاله و بشقاب را پاک کن که برونش نیز پاک خواهد شد.
Matt FarHezar 23:27  «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما همچون گورهایی هستید سفیدکاری شده که از بیرون زیبا به نظر می‌رسند، امّا درون آنها پُر است از استخوانهای مردگان و انواع نجاسات!
Matt FarHezar 23:28  به همین‌‌سان، شما نیز خود را به مردم پارسا می‌نمایید، امّا در باطن مملو از ریاکاری و شرارتید.
Matt FarHezar 23:29  «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما برای پیامبران مقبره‌ها می‌سازید و آرامگاههای پارسایان را می‌آرایید
Matt FarHezar 23:30  و می‌گویید: ‹اگر در روزگار پدران خود بودیم، هرگز در کشتن پیامبران با ایشان شریک نمی‌شدیم.›
Matt FarHezar 23:31  بدین‌‌سان، خود می‌پذیرید که فرزندانِ قاتلانِ پیامبرانید.
Matt FarHezar 23:32  حال که چنین است، پس آنچه را پدرانتان آغاز کردند، شما به‌‌کمال رسانید!
Matt FarHezar 23:33  ای ماران! ای افعی‌زادگان! چگونه از مجازات جهنم خواهید گریخت؟
Matt FarHezar 23:34  چرا که من انبیا و حکیمان و علما نزد شما می‌فرستم و شما بعضی را خواهید کشت و بر صلیب خواهید کشید، و برخی را در کنیسه‌های خود تازیانه خواهید زد و شهر به شهر تعقیب خواهید کرد.
Matt FarHezar 23:35  پس، همة خون پارسایان که بر زمین ریخته شده است، از خون هابیلِ پارسا گرفته تا خون زکریا بن بِرِخیا، که او را بین محرابگاه و مذبح کشتید، بر گردن شما خواهد بود.
Matt FarHezar 23:36  آمین، به شما می‌گویم که قصاص این‌‌همه را، این نسل خواهد پرداخت.
Matt FarHezar 23:37  «ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتلِ پیامبران و سنگسار کنندة رسولانی که نزد تو فرستاده می‌شوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجه‌هایش را زیر بالهای خویش جمع می‌کند، فرزندان تو را گِرد آورم، امّا نخواستی.
Matt FarHezar 23:38  اینک خانة شما به خودتان ویران واگذاشته می‌شود.
Matt FarHezar 23:39  زیرا به شما می‌گویم که از این پس مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: ‹خجسته باد او که به نام خداوند می‌آید.›»
Chapter 24
Matt FarHezar 24:1  هنگامی که عیسی معبد را ترک گفته به راه خود می‌رفت، شاگردانش نزد او آمدند تا نظر او را به بناهای معبد جلب کنند.
Matt FarHezar 24:2  عیسی به آنان گفت: «این بناها را می‌بینید؟ آمین، به شما می‌گویم که سنگی بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فرو خواهد ریخت.»
Matt FarHezar 24:3  وقتی عیسی بر کوه زیتون نشسته بود، شاگردانش در خلوت نزد او آمده، گفتند: «به ما بگو این وقایع کی روی خواهد داد و نشانة آمدن تو و پایان این عصر چیست؟»
Matt FarHezar 24:4  عیسی پاسخ داد: «بهوش باشید تا کسی گمراهتان نکند.
Matt FarHezar 24:5  زیرا بسیاری به نام من خواهند آمد و خواهند گفت، ‹من مسیح هستم،› و بسیاری را گمراه خواهند کرد.
Matt FarHezar 24:6  همچنین دربارة جنگها خواهید شنید و خبر جنگها به گوشتان خواهد رسید. امّا مشوش مشوید، زیرا چنین وقایعی می‌باید رخ دهد، ولی هنوز پایان فرانرسیده.
Matt FarHezar 24:7  نیز قومی بر قومی دیگر و حکومتی بر حکومتی دیگر بر خواهند خاست. و قحطیها و زلزله‌ها در جایهای گوناگون خواهد آمد.
Matt FarHezar 24:8  امّا همة اینها تنها به‌‌منزلة آغاز درد زایمان است.
Matt FarHezar 24:9  «در آن زمان شما را تسلیم دشمنان خواهند کرد تا زیر شکنجه قرار گیرید و کشته شوید. همة قومها به‌‌خاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت.
Matt FarHezar 24:10  در آن روزها بسیاری از ایمان خود بازگشته، به یکدیگر خیانت خواهند کرد و از یکدیگر متنفر خواهند شد.
Matt FarHezar 24:11  پیامبران دروغین زیادی برخاسته، بسیاری را گمراه خواهند کرد.
Matt FarHezar 24:12  در نتیجة افزونی شرارت، محبت بسیاری به‌‌سردی خواهد گرایید.
Matt FarHezar 24:13  امّا هر که تا به‌‌پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.
Matt FarHezar 24:14  و این مژدة پادشاهی در سرتاسر جهان اعلام خواهد شد تا شهادتی برای همة قومها باشد. آنگاه پایان فرا‌‌خواهد رسید.
Matt FarHezar 24:15  «پس چون آنچه را که دانیال نبی ‹مکروه ویرانگر› نامیده در مکان مقدّس بر‌‌پا بینید – خواننده دقّت کند –
Matt FarHezar 24:16  آنگاه هر که در یهودیه باشد، به کوهها بگریزد؛
Matt FarHezar 24:17  و هر که بر بام خانه باشد، برای برداشتن چیزی، فرود نیاید؛
Matt FarHezar 24:18  و هر که در مزرعه باشد، برای بر‌‌گرفتن قبای خود به خانه بازنگردد.
Matt FarHezar 24:19  وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها!
Matt FarHezar 24:20  دعا کنید که فرار شما در زمستان یا در روز شَبّات نباشد.
Matt FarHezar 24:21  زیرا در آن زمان چنان مصیبت عظیمی روی خواهد داد که مانندش از آغاز جهان تا‌‌کنون روی نداده، و هرگز نیز روی نخواهد داد.
Matt FarHezar 24:22  اگر آن روزها کوتاه نمی‌شد، هیچ بشری جان سالم به‌‌در نمی‌برد. امّا به‌‌خاطر برگزیدگان کوتاه خواهد شد.
Matt FarHezar 24:23  «در آن زمان، اگر کسی به شما گوید، ‹ببینید، مسیح اینجاست!› یا ‹مسیح آنجاست!› باور مکنید.
Matt FarHezar 24:24  زیرا مسیحان کاذب و پیامبران دروغین برخاسته، آیات و معجزات عظیم به‌‌ظهور خواهند آورد تا اگر ممکن باشد، حتی برگزیدگان را گمراه کنند.
Matt FarHezar 24:25  ببینید، پیشاپیش به شما گفتم.
Matt FarHezar 24:26  بنابراین اگر به شما بگویند، ‹او در بیابان است،› به آنجا نروید؛ و اگر بگویند: ‹در اندرونی خانه است،› باور مکنید.
Matt FarHezar 24:27  زیرا همچنانکه صاعقه در شرق آسمان پدید می‌آید و نورش تا به غرب می‌رسد، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد بود.
Matt FarHezar 24:28  هر جا لاشه‌ای باشد، لاشخوران در آنجا گرد می‌آیند.
Matt FarHezar 24:29  «بلافاصله، پس از مصیبتِ آن روزها « ‹خورشید تاریک خواهد شد و ماه دیگر نور نخواهد افشاند؛ ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت، و نیروهای آسمان به‌‌لرزه در خواهد آمد.›
Matt FarHezar 24:30  آنگاه نشانة پسر انسان در آسمان ظاهر خواهد شد و همة طوایف جهان بر سینة خود خواهند زد و پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم بر ابرهای آسمان می‌آید.
Matt FarHezar 24:31  او فرشتگان خود را با نفیر بلند شیپور خواهد فرستاد و آنها برگزیدگان او را از چهار گوشة جهان، از یک کران آسمان تا به کران دیگر، گرد هم خواهند آورد.
Matt FarHezar 24:32  «حال، از درخت انجیر این درس را فراگیرید: چون شاخه‌های آن جوانه زده برگ می‌دهد، در‌‌می‌یابید که تابستان نزدیک است.
Matt FarHezar 24:33  به همین‌‌سان، هر‌‌گاه این چیزها را ببینید، در‌‌می‌یابید که او نزدیک، بلکه بر در است.
Matt FarHezar 24:34  آمین، به شما می‌گویم که تا این‌‌همه روی ندهد، این نسل از بین نخواهد رفت.
Matt FarHezar 24:35  آسمان و زمین زایل خواهد شد، امّا سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.
Matt FarHezar 24:36  «هیچ‌کس آن روز و ساعت را نمی‌داند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند.
Matt FarHezar 24:37  زمان ظهور پسر انسان مانند روزگار نوح خواهد بود.
Matt FarHezar 24:38  در روزهای پیش از توفان، قبل از اینکه نوح به کشتی در‌‌آید، مردم می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن می‌گرفتند و شوهر می‌کردند
Matt FarHezar 24:39  و نمی‌دانستند چه در پیش است. تا اینکه توفان آمد و همه را با خود برد. ظهور پسر انسان نیز همین‌‌گونه خواهد بود.
Matt FarHezar 24:40  از دو مرد که در مزرعه هستند، یکی بر‌‌گرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.
Matt FarHezar 24:41  و از دو زن که با هم آسیاب می‌کنند، یکی بر‌‌گرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.
Matt FarHezar 24:42  پس بیدار باشید، زیرا نمی‌دانید سرورِ شما چه روزی خواهد آمد.
Matt FarHezar 24:43  این را بدانید که اگر صاحبخانه می‌دانست دزد در چه پاسی از شب می‌آید، بیدار می‌ماند و نمی‌گذاشت به خانه‌اش دستبرد زنند.
Matt FarHezar 24:44  پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی خواهد آمد که انتظارش را ندارید.
Matt FarHezar 24:45  «پس آن غلام امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خانواده خود گماشته باشد تا خوراک آنان را به‌‌موقع بدهد؟
Matt FarHezar 24:46  خوشا‌‌به‌‌حال آن غلام که چون اربابش بازگردد، او را مشغول این کار ببیند.
Matt FarHezar 24:47  آمین، به شما می‌گویم که او را بر همة مایملک خود خواهد گماشت.
Matt FarHezar 24:48  امّا اگر آن غلام، شرور باشد و با خود بیندیشد که ‹اربابم تأخیر کرده است،›
Matt FarHezar 24:49  و به آزار همکاران خود بپردازد و با میگساران مشغول خوردن و نوشیدن شود،
Matt FarHezar 24:50  آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد
Matt FarHezar 24:51  و او را از میان دو‌‌پاره کرده، در جایگاه ریاکاران خواهد افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.
Chapter 25
Matt FarHezar 25:1  «در آن روز، پادشاهی آسمان همچون ده باکره خواهد بود که چراغهای خود را برداشته، به استقبال داماد بیرون رفتند.
Matt FarHezar 25:2  پنج تن از آنان دانا و پنج تن دیگر نادان بودند.
Matt FarHezar 25:3  باکره‌های نادان چراغهای خود را برداشتند، امّا روغن با خود نبردند.
Matt FarHezar 25:4  ولی دانایان، با چراغهای خود ظرفهای پر از روغن نیز بردند.
Matt FarHezar 25:5  چون آمدن داماد به‌درازا کشید، چشمان همه سنگین شده، به خواب رفتند.
Matt FarHezar 25:6  در نیمه‌های شب، صدای بلندی به گوش رسید که می‌گفت: ‹داماد می‌آید! به پیشواز او بروید!›
Matt FarHezar 25:7  آنگاه همة باکره‌ها بیدار شدند و چراغهای خود را آماده کردند.
Matt FarHezar 25:8  نادانان به دانایان گفتند: ‹قدری از روغن خود به ما بدهید، چون چراغهای ما رو به خاموشی است.›
Matt FarHezar 25:9  امّا دانایان پاسخ دادند: ‹نخواهیم داد، زیرا روغن برای همة ما کافی نخواهد بود. بروید و از فروشندگان برای خود بخرید.›
Matt FarHezar 25:10  امّا هنگامی که آنان برای خرید روغن رفته بودند، داماد سر‌‌رسید و باکره‌هایی که آماده بودند، با او به ضیافت عروسی در‌‌آمدند و در بسته شد.
Matt FarHezar 25:11  پس از آن، باکره‌های دیگر نیز رسیدند و گفتند: ‹سرور ما، سرور ما، در بر ما بگشا!›
Matt FarHezar 25:12  امّا او به آنها گفت: ‹آمین، به شما می‌گویم که من شما را نمی‌شناسم.›
Matt FarHezar 25:13  پس بیدار باشید، چون از آن روز و ساعت خبر ندارید.
Matt FarHezar 25:14  «همچنین پادشاهی آسمان مانند مردی خواهد بود که قصد سفر داشت. او خادمان خود را فراخواند و اموال خویش به آنان سپرد؛
Matt FarHezar 25:15  به فراخور قابلیت هر خادم، به یکی پنج قنطار داد، به یکی دو و به دیگری یک قنطار. آنگاه راهی سفر شد.
Matt FarHezar 25:16  مردی که پنج قنطار گرفته بود، بی‌درنگ با آن به تجارت پرداخت و پنج قنطار دیگر سود کرد.
Matt FarHezar 25:17  بر همین منوال، آن که دو قنطار داشت، دو قنطار دیگر نیز به‌‌دست آورد.
Matt FarHezar 25:18  امّا آن که یک قنطار گرفته بود، رفت و زمین را کَند و پول ارباب خود را پنهان کرد.
Matt FarHezar 25:19  «پس از زمانی دراز، ارباب آن خادمان بازگشت و از آنان حساب خواست.
Matt FarHezar 25:20  مردی که پنج قنطار دریافت کرده بود، پنج قنطار دیگر را نیز با خود آورد و گفت: ‹ارباب، به من پنج قنطار سپردی، این هم پنج قنطار دیگر که سود کرده‌ام.›
Matt FarHezar 25:21  ارباب پاسخ داد: ‹آفرین، ای خادم نیکو و امین! در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. بیا و در شادی ارباب خود شریک شو!›
Matt FarHezar 25:22  خادمی که دو قنطار گرفته بود نیز پیش آمد و گفت: ‹به من دو قنطار سپردی، این هم دو قنطار دیگر که سود کرده‌ام.›
Matt FarHezar 25:23  ارباب پاسخ داد: ‹آفرین، ای خادم نیکو و امین! در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. بیا و در شادی ارباب خود شریک شو!›
Matt FarHezar 25:24  آنگاه خادمی که یک قنطار گرفته بود، نزدیک آمد و گفت: ‹چون می‌دانستم مردی تندخو هستی، و از جایی که نکاشته‌ای درو می‌کنی و از جایی که نپاشیده‌ای جمع می‌کنی،
Matt FarHezar 25:25  پس ترسیدم و پول تو را در زمین پنهان کردم. این هم پول تو!›
Matt FarHezar 25:26  ارباب پاسخ داد: ‹ای خادم بدکاره و تنبل! تو که می‌دانستی از جایی که نکاشته‌ام، درو می‌کنم و از جایی که نپاشیده‌ام، جمع می‌کنم،
Matt FarHezar 25:27  پس چرا پول مرا به صرّافان ندادی تا چون از سفر بازمی‌گردم آن را با سودش بازپس گیرم؟
Matt FarHezar 25:28  آن قنطار را از او بگیرید و به آن که ده قنطار دارد، بدهید.
Matt FarHezar 25:29  زیرا به هر که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا بفراوانی داشته باشد؛ امّا آن که ندارد، حتی آنچه دارد نیز از او گرفته خواهد شد.
Matt FarHezar 25:30  این خادم بی‌فایده را به تاریکیِ بیرون افکنید، جایی که گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود.›
Matt FarHezar 25:31  «هنگامی که پسر انسان با شکوه و جلال خود به همراه همة فرشتگان بیاید، بر تخت پرشکوه خود خواهد نشست
Matt FarHezar 25:32  و همة قومها در برابر او حاضر خواهند شد و او همچون شبانی که گوسفندها را از بزها جدا می‌کند، مردمان را به دو گروه تقسیم خواهد کرد.
Matt FarHezar 25:33  او گوسفندان را در سمت راست و بزها را در سمت چپ خود قرار خواهد داد.
Matt FarHezar 25:34  سپس به آنان که در سمت راست او هستند خواهد گفت: ‹بیایید، ای برکت یافتگان از پدر من، و پادشاهی‌ای را به‌‌میراث یابید که از آغاز جهان برای شما آماده شده بود.
Matt FarHezar 25:35  زیرا گرسنه بودم، به من خوراک دادید؛ تشنه بودم، به من آب دادید؛ غریب بودم، به من جا دادید.
Matt FarHezar 25:36  عریان بودم، مرا پوشانیدید؛ مریض بودم، عیادتم کردید؛ در زندان بودم، به دیدارم آمدید.›
Matt FarHezar 25:37  آنگاه پارسایان پاسخ خواهند داد: ‹سرور ما، کِی تو را گرسنه دیدیم و به تو خوراک دادیم، یا تشنه دیدیم و به تو آب دادیم؟
Matt FarHezar 25:38  کِی تو را غریب دیدیم و به تو جا دادیم و یا عریان دیدیم و تو را پوشانیدیم؟
Matt FarHezar 25:39  کِی تو را مریض و یا در زندان دیدیم و به ملاقاتت آمدیم؟›
Matt FarHezar 25:40  پادشاه در پاسخ خواهد گفت: ‹آمین، به شما می‌گویم، آنچه برای یکی از کوچکترین برادران من کردید، در واقع برای من کردید.›
Matt FarHezar 25:41  آنگاه پادشاه به آنان که در سمت چپ او هستند، خواهد گفت: ‹ای ملعونان، از من دور شوید و به آتش جاودانی روید که برای ابلیس و فرشتگان او آماده شده است،
Matt FarHezar 25:42  زیرا گرسنه بودم، خوراکم ندادید؛ تشنه بودم، آبم ندادید؛
Matt FarHezar 25:43  غریب بودم، جایم ندادید؛ عریان بودم، مرا نپوشانیدید؛ مریض و زندانی بودم، به ملاقاتم نیامدید.›
Matt FarHezar 25:44  آنان پاسخ خواهند داد: ‹سرور ما، کی تو را گرسنه و تشنه و غریب و عریان و مریض و در زندان دیدیم و خدمتت نکردیم؟›
Matt FarHezar 25:45  او در جواب خواهد گفت: ‹آمین، به شما می‌گویم، آنچه برای یکی از این کوچکترینها نکردید، در واقع برای من نکردید.›
Matt FarHezar 25:46  پس آنان به مجازات جاودان داخل خواهند شد، امّا پارسایان به حیات جاودان.»
Chapter 26
Matt FarHezar 26:1  چون عیسی همة این سخنان را به‌‌پایان رسانید، به شاگردان خود گفت:
Matt FarHezar 26:2  «می‌دانید که دو روز دیگر، عید پِسَح فرامی‌رسد و پسر انسان را تسلیم خواهند کرد تا بر صلیب شود.»
Matt FarHezar 26:3  آنگاه سران کاهنان و مشایخ قوم در کاخ کاهن اعظم که قیافا نام داشت، گرد آمدند
Matt FarHezar 26:4  و شور کردند که چگونه با حیله، عیسی را دستگیر کنند و به قتل رسانند.
Matt FarHezar 26:5  ولی می‌گفتند: «نه در ایام عید، مبادا مردم شورش کنند.»
Matt FarHezar 26:6  در آن هنگام که عیسی در بیت‌عَنْیا در خانة شَمعون جذامی بود،
Matt FarHezar 26:7  زنی با ظرفی مرمرین از عطر بسیار گرانبها نزد او آمد و هنگامی که عیسی بر سر سفره نشسته بود، آن را بر سر او ریخت.
Matt FarHezar 26:8  شاگردان چون این را دیدند به خشم آمده، گفتند:
Matt FarHezar 26:9  «این اسراف برای چیست؟ این عطر را می‌شد به بهایی گران فروخت و بهایش را به فقرا داد.»
Matt FarHezar 26:10  عیسی متوجه شده گفت: «چرا این زن را می‌رنجانید؟ او کاری نیکو در حق من کرده است.
Matt FarHezar 26:11  فقیران را همیشه با خود دارید، امّا من همیشه نزد شما نخواهم بود.
Matt FarHezar 26:12  این زن با ریختن این عطر بر بدن من، در واقع مرا برای تدفین آماده کرده است.
Matt FarHezar 26:13  براستی به شما می‌گویم، در تمام جهان، هر جا که این انجیل موعظه شود، کار این زن نیز به یاد او بازگو خواهد شد.»
Matt FarHezar 26:14  آنگاه یهودای اِسْخَریوطی که یکی از دوازده شاگرد بود، نزد سران کاهنان رفت
Matt FarHezar 26:15  و گفت: «به من چقدر خواهید داد تا عیسی را به شما تسلیم کنم؟» آنان سی سکة نقره به وی پرداخت کردند.
Matt FarHezar 26:16  از آن هنگام، یهودا در پی فرصت بود تا عیسی را تسلیم کند.
Matt FarHezar 26:17  در نخستین روز عید فَطیر، شاگردان نزد عیسی آمدند و پرسیدند: «کجا می‌خواهی برایت تدارک ببینیم تا شام پِسَح را بخوری؟»
Matt FarHezar 26:18  او به آنان گفت که به شهر، نزد فلان شخص بروند و به او بگویند: «استاد می‌گوید: ‹وقت من نزدیک شده. می‌خواهم آیین پِسَح را با شاگردانم در خانة تو به‌جا آورم.› »
Matt FarHezar 26:19  شاگردان همان‌‌گونه که عیسی گفته بود، کردند و پِسَح را تدارک دیدند.
Matt FarHezar 26:20  شب فرارسید و عیسی با دوازده شاگرد خود بر سر سفره نشست.
Matt FarHezar 26:21  در حین صرف شام، عیسی گفت: «آمین، به شما می‌گویم که یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.»
Matt FarHezar 26:22  شاگردان بسیار غمگین شدند و یکی پس از دیگری از او پرسیدند: «من که آن‌‌کس نیستم، سرورم؟»
Matt FarHezar 26:23  عیسی پاسخ داد: «آن که دست خود را با من در کاسه فرو می‌برد، همان مرا تسلیم خواهد کرد.
Matt FarHezar 26:24  پسر انسان همان‌‌گونه که دربارة او نوشته شده، خواهد رفت، امّا وای بر آن‌‌کس که پسر انسان را تسلیم دشمن می‌کند. او را بهتر آن می‌بود که هرگز زاده نمی‌شد.»
Matt FarHezar 26:25  آنگاه یهودا، تسلیم‌کنندة وی، در پاسخ گفت: «استاد، آیا من آنم؟» عیسی پاسخ داد: «تو خود گفتی!»
Matt FarHezar 26:26  چون هنوز مشغول خوردن بودند، عیسی نان را بر‌‌گرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرد و به شاگردان داد و فرمود: «بگیرید، بخورید؛ این است بدن من.»
Matt FarHezar 26:27  سپس جام را بر‌‌گرفت و پس از شکرگزاری آن را به شاگردان داد و گفت: «همة شما از این بنوشید.
Matt FarHezar 26:28  این است خون من برای عهد [جدید] که به خاطر بسیاری به جهت آمرزش گناهان ریخته می‌شود.
Matt FarHezar 26:29  به شما می‌گویم که از این محصول مو دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را با شما در پادشاهی پدر خود، تازه بنوشم.»
Matt FarHezar 26:30  آنگاه پس از خواندن سرودی، به سمت کوه زیتون به‌‌راه افتادند.
Matt FarHezar 26:31  آنگاه عیسی به آنان گفت: «امشب همة شما به‌‌سبب من خواهید لغزید. زیرا نوشته شده، « ‹شبان را خواهم زد و گوسفندان گله پراکنده خواهند شد.›
Matt FarHezar 26:32  امّا پس از آنکه زنده شدم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.»
Matt FarHezar 26:33  پِطرُس در پاسخ گفت: «حتی اگر همه به‌‌سبب تو بلغزند، من هرگز نخواهم لغزید.»
Matt FarHezar 26:34  عیسی به وی گفت: «آمین، به تو می‌گویم که همین امشب، پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد!»
Matt FarHezar 26:35  امّا پِطرُس گفت: «حتی اگر لازم باشد با تو بمیرم، انکارت نخواهم کرد.» سایر شاگردان نیز چنین گفتند.
Matt FarHezar 26:36  آنگاه عیسی با شاگردان خود به مکانی به نام جِتْسیمانی رفت و به ایشان گفت: «در اینجا بنشینید تا من به آنجا رفته، دعا کنم.»
Matt FarHezar 26:37  سپس پِطرُس و دو پسر زِبِدی را با خود برد و اندوهگین و مضطرب شده،
Matt FarHezar 26:38  بدیشان گفت: «از فرط اندوه، به حال مرگ افتاده‌ام. در اینجا بمانید و با من بیدار باشید.»
Matt FarHezar 26:39  سپس قدری پیش رفته به‌‌روی بر خاک افتاد و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن است این جام از من بگذرد، امّا نه به خواست من، بلکه به ارادة تو.»
Matt FarHezar 26:40  آنگاه نزد شاگردان خود بازگشت و آنها را خفته یافت. پس به پِطرُس گفت: «آیا نمی‌توانستید ساعتی با من بیدار بمانید؟
Matt FarHezar 26:41  بیدار باشید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید. روح مشتاق است، امّا جسم ناتوان.»
Matt FarHezar 26:42  پس بار دیگر رفت و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن نیست این جامْ نیاشامیده از من بگذرد، پس آنچه ارادة توست، انجام شود.»
Matt FarHezar 26:43  چون بازگشت، ایشان را همچنان در خواب یافت، زیرا چشمانشان سنگین شده بود.
Matt FarHezar 26:44  پس یک بار دیگر ایشان را به حال خود گذاشت و رفت و برای سوّمین بار همان دعا را تکرار کرد.
Matt FarHezar 26:45  سپس نزد شاگردان آمد و بدیشان گفت: «آیا هنوز در خوابید و استراحت می‌کنید؟ اکنون ساعت مقرر نزدیک شده است و پسر انسان به‌‌دست گناهکاران تسلیم می‌شود.
Matt FarHezar 26:46  برخیزید، برویم. اینک تسلیم‌کنندة من از راه می‌رسد.»
Matt FarHezar 26:47  عیسی همچنان سخن می‌گفت که یهودا، یکی از آن دوازده، همراه با گروه بزرگی مسلّح به چماق و شمشیر، از سوی سران کاهنان و مشایخ قوم، از راه رسید.
Matt FarHezar 26:48  تسلیم‌کنندة او به همراهان خود علامتی داده و گفته بود: «آن کس را که ببوسم، همان است؛ او را بگیرید.»
Matt FarHezar 26:49  پس بی‌درنگ به عیسی نزدیک شد و گفت: «سلام، استاد!» و او را بوسید.
Matt FarHezar 26:50  عیسی به وی گفت: «ای رفیق، کار خود را انجام بده.» آنگاه آن افراد پیش آمده، بر سر عیسی ریختند و او را گرفتار کردند.
Matt FarHezar 26:51  در این هنگام، یکی از همراهان عیسی دست به شمشیر برده، آن را بر‌‌کشید و ضربه‌ای به خدمتکار کاهن اعظم زد و گوشش را برید.
Matt FarHezar 26:52  امّا عیسی به او فرمود: «شمشیر خود را غلاف کن؛ زیرا هر که شمشیر کِشد، به شمشیر نیز کشته شود.
Matt FarHezar 26:53  آیا گمان می‌کنی نمی‌توانم هم‌اکنون از پدر خود بخواهم که بیش از دوازده فوج فرشته به یاریم فرستد؟
Matt FarHezar 26:54  امّا در آن صورت پیشگوییهای کتب مقدّس چگونه تحقق خواهد یافت که می‌گوید این وقایع باید رخ دهد؟»
Matt FarHezar 26:55  در آن وقت خطاب به آن جماعت گفت: «مگر من راهزنم که با چماق و شمشیر به گرفتنم آمده‌اید؟ من هر روز در صحن معبد می‌نشستم و تعلیم می‌دادم و مرا نگرفتید.
Matt FarHezar 26:56  امّا اینها همه رخ داد تا پیشگوییهای پیامبران تحقق یابد.» آنگاه همة شاگردانْ ترکش کرده، گریختند.
Matt FarHezar 26:57  آنها که عیسی را گرفتار کرده بودند، او را نزد قیافا، کاهن اعظم بردند. در آنجا علمای دین و مشایخ جمع بودند.
Matt FarHezar 26:58  امّا پِطرُس دورادور از پی عیسی رفت تا به حیاط خانة کاهن اعظم رسید. پس داخل شد و با نگهبانان بنشست تا سرانجامِ کار را ببیند.
Matt FarHezar 26:59  سران کاهنان و تمامی اهل شورا در پی یافتن دلایل و شواهدی نادرست علیه عیسی بودند تا او را بکشند؛
Matt FarHezar 26:60  امّا هر‌‌چند شاهدان دروغین بسیاری پیش آمدند، چنین چیزی یافت نشد. سرانجام دو نفر پیش آمده
Matt FarHezar 26:61  گفتند: «این مرد گفته است، ‹من می‌توانم معبد خدا را ویران کنم و ظرف سه روز آن را از نو بسازم.› »
Matt FarHezar 26:62  آنگاه کاهن اعظم برخاست و خطاب به عیسی گفت: «هیچ پاسخ نمی‌گویی؟ این چیست که علیه تو شهادت می‌دهند؟»
Matt FarHezar 26:63  امّا عیسی همچنان خاموش ماند. کاهن اعظم به او گفت: «به خدای زنده سوگندت می‌دهم که به ما بگویی آیا تو مسیح، پسر خدای زنده هستی؟»
Matt FarHezar 26:64  عیسی پاسخ داد: «چنین است که می‌گویی! و به شما می‌گویم که از این پس پسر انسان را خواهید دید که به‌‌دست راست قدرت نشسته، بر ابرهای آسمان می‌آید.»
Matt FarHezar 26:65  آنگاه کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: «کفر گفت! دیگر چه نیاز به شاهد است؟ حال که کفر او را شنیدید،
Matt FarHezar 26:66  حکم شما چیست؟» در پاسخ گفتند: «سزایش مرگ است!»
Matt FarHezar 26:67  آنگاه بر صورت عیسی آبِ‌‌دهان انداخته، او را زدند. بعضی نیز به او سیلی زده،
Matt FarHezar 26:68  می‌گفتند: «ای مسیح، نبوّت کن و بگو چه کسی تو را زد؟»
Matt FarHezar 26:69  و امّا پِطرُس بیرون خانه، در حیاط نشسته بود که خادمه‌ای نزد او آمد و گفت: «تو هم با عیسای جلیلی بودی!»
Matt FarHezar 26:70  امّا او در حضور همه انکار کرد و گفت: «نمی‌دانم چه می‌گویی!»
Matt FarHezar 26:71  سپس به‌‌سوی سرسرای خانه رفت. در آنجا خادمه‌ای دیگر او را دید و به حاضرین گفت: «این مرد نیز با عیسای ناصری بود!»
Matt FarHezar 26:72  پِطرُس این‌‌بار نیز انکار کرده، قسم خورد که «من این مرد را نمی‌شناسم.»
Matt FarHezar 26:73  اندکی بعد، جمعی که آنجا ایستاده بودند، پیش آمدند و به پِطرُس گفتند: «شکی نیست که تو هم یکی از آنها هستی! از لهجه‌ات پیداست!»
Matt FarHezar 26:74  آنگاه پِطرُس لعن کردن آغاز کرد، و قسم خورده، گفت: «این مرد را نمی‌شناسم!» همان دم خروس بانگ زد.
Matt FarHezar 26:75  آنگاه پِطرُس سخنان عیسی را به یاد آورد که گفته بود: «پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد!» پس بیرون رفت و به‌تلخی بگریست.
Chapter 27
Matt FarHezar 27:1  صبح زود، همة سران کاهنان و مشایخ گرد آمده، با هم شور کردند که عیسی را بکشند.
Matt FarHezar 27:2  پس او را دست‌بسته بردند و به پیلاتُسِ والی تحویل دادند.
Matt FarHezar 27:3  چون یهودا، تسلیم‌کنندة او، دید که عیسی را محکوم کرده‌اند، از کردة خود پشیمان شد و سی سکة نقره را به سران کاهنان و مشایخ بازگردانید و گفت:
Matt FarHezar 27:4  «گناه کردم و باعث ریختن خون بی‌گناهی شدم.» امّا آنان پاسخ دادند: «ما را چه؟ خود دانی!»
Matt FarHezar 27:5  آنگاه یهودا سکه‌ها را در معبد بر زمین ریخت و بیرون رفته، خود را حلق‌آویز کرد.
Matt FarHezar 27:6  سران کاهنان سکه‌ها را از زمین جمع کرده، گفتند: «ریختن این سکه‌ها در خزانة معبد جایز نیست، زیرا خونبهاست.»
Matt FarHezar 27:7  پس از مشورت، با آن پول مزرعة کوزه‌گر را خریدند تا آن را گورستان غریبان سازند.
Matt FarHezar 27:8  از این‌‌رو آن مکان تا به امروز به «مزرعة خون» معروف است.
Matt FarHezar 27:9  بدین‌‌سان، پیشگویی اِرِمیای نبی تحقق یافت که گفته بود: «آنان سی پاره نقره را برداشتند، یعنی قیمتی را که قوم اسرائیل بر او نهادند،
Matt FarHezar 27:10  و با آن مزرعة کوزه‌گر را خریدند، چنانکه خداوند به من امر فرموده بود.»
Matt FarHezar 27:11  امّا عیسی در حضور والی ایستاد؛ والی از وی پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» عیسی پاسخ داد: «چنین است که می‌گویی!»
Matt FarHezar 27:12  امّا هنگامی که سران کاهنان و مشایخ اتهاماتی بر او وارد کردند، هیچ پاسخ نگفت.
Matt FarHezar 27:13  پس پیلاتُس از او پرسید: «نمی‌شنوی چقدر چیزها علیه تو شهادت می‌دهند؟»
Matt FarHezar 27:14  امّا عیسی حتی به یک اتهام هم پاسخ نداد، آن‌‌گونه که والی بسیار متعجب شد.
Matt FarHezar 27:15  رسم والی بر این بود که هنگام عید یک زندانی را به انتخاب مردم آزاد سازد.
Matt FarHezar 27:16  در آن زمان زندانی معروفی به نام بارْاَبّا در حبس بود.
Matt FarHezar 27:17  پس هنگامی که مردم گرد آمدند، پیلاتُس از آنها پرسید: «چه کسی را می‌خواهید برایتان آزاد کنم، بارْاَبّا را یا عیسای معروف به مسیح را؟»
Matt FarHezar 27:18  این را از آن‌‌رو گفت که می‌دانست عیسی را از سرِ رشک به او تسلیم کرده‌اند.
Matt FarHezar 27:19  هنگامی که پیلاتُس بر مسند داوری نشسته بود، همسرش پیغامی بدین مضمون برای او فرستاد که: «تو را با این مرد بی‌گناه کاری نباشد، زیرا امروز خوابی دربارة او دیدم که مرا بسیار رنج داد.»
Matt FarHezar 27:20  امّا سران کاهنان و مشایخ، قوم را ترغیب کردند تا آزادی بارْاَبّا و مرگ عیسی را بخواهند.
Matt FarHezar 27:21  پس چون والی پرسید: «کدام‌‌یک از این دو را برایتان آزاد کنم؟» پاسخ دادند: «بارْاَبّا را.»
Matt FarHezar 27:22  پیلاتُس پرسید: «پس با عیسای معروف به مسیح چه کنم؟» همگی گفتند: «بر صلیبش کن!»
Matt FarHezar 27:23  پیلاتُس پرسید: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» امّا آنها بلندتر فریاد برآوردند: «بر صلیبش کن!»
Matt FarHezar 27:24  چون پیلاتُس دید که کوشش بیهوده است و حتی بیم شورش می‌رود، آب خواست و دستهای خود را در برابر مردم شست و گفت: «من از خون این مرد بری هستم. خود دانید!»
Matt FarHezar 27:25  مردم همه در پاسخ گفتند: «خون او بر گردن ما و فرزندان ما باد!»
Matt FarHezar 27:26  آنگاه پیلاتُس، بارْاَبّا را برایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا بر صلیبش کشند.
Matt FarHezar 27:27  سربازانِ پیلاتُس، عیسی را به صحن کاخِ والی بردند و همة گروه سربازان گرد او جمع شدند.
Matt FarHezar 27:28  آنان عیسی را عریان کرده، خرقه‌ای ارغوانی بر او پوشاندند
Matt FarHezar 27:29  و تاجی از خار بافتند و بر سرش نهادند و چوبی به‌‌دست راست او دادند. آنگاه در برابرش زانو زده، استهزاکنان می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!»
Matt FarHezar 27:30  و بر او آبِ‌‌دهان انداخته، چوب را از دستش می‌گرفتند و بر سرش می‌زدند.
Matt FarHezar 27:31  پس از آنکه او را استهزا کردند، خرقه از تنش به‌‌در آورده، جامة خودش را بر او پوشاندند. سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کِشند.
Matt FarHezar 27:32  هنگامی که بیرون می‌رفتند، به مردی از اهالی قیرَوان به نام شَمعون برخوردند و او را واداشتند که صلیب عیسی را حمل کند.
Matt FarHezar 27:33  چون به مکانی به نام جُلجُتا، که به معنی مکان جمجمه است، رسیدند،
Matt FarHezar 27:34  به عیسی شراب آمیخته به زرداب دادند. چون آن را چشید، نخواست بنوشد.
Matt FarHezar 27:35  هنگامی که او را بر صلیب کشیدند، برای تقسیم جامه‌هایش، میان خود قرعه انداختند
Matt FarHezar 27:36  و در آنجا به نگهبانی او نشستند.
Matt FarHezar 27:37  و نیز، تقصیرنامه‌ای بدین عبارت بر لوحی نوشتند و آن را بر بالای سر او نصب کردند: «این است عیسی، پادشاه یهود.»
Matt FarHezar 27:38  دو راهزن نیز با وی بر صلیب شدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او.
Matt FarHezar 27:39  رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان
Matt FarHezar 27:40  می‌گفتند: «ای تو که می‌خواستی معبد را ویران کنی و سه روزه آن را بازبسازی، خود را نجات ده! اگر پسر خدایی از صلیب فرود بیا!»
Matt FarHezar 27:41  سران کاهنان و علمای دین و مشایخ نیز استهزایش کرده، می‌گفتند:
Matt FarHezar 27:42  «دیگران را نجات داد، امّا خود را نمی‌تواند نجات دهد! اگر پادشاه اسرائیل است، اکنون از صلیب پایین بیاید تا به او ایمان آوریم.
Matt FarHezar 27:43  او به خدا توکل دارد؛ پس اگر خدا دوستش می‌دارد، اکنون او را نجات دهد زیرا ادعا می‌کرد پسر خداست!»
Matt FarHezar 27:44  آن دو راهزن نیز که با وی بر صلیب شده بودند، به همین‌‌سان به او اهانت می‌کردند.
Matt FarHezar 27:45  از ساعت ششم تا نهم، را فراگرفت.
Matt FarHezar 27:46  نزدیک ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد زد: «ایلویی، ایلویی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟»
Matt FarHezar 27:47  برخی از حاضران چون این را شنیدند، گفتند: «الیاس را می‌خواند.» با شما هستم!»
Chapter 28
Matt FarHezar 28:1  بعد از شَبّات، در سپیده دمِ نخستین روز هفته، مریمِ مَجْدَلیّه و آن مریم دیگر به دیدن مقبره رفتند.
Matt FarHezar 28:2  ناگاه زمین‌لرزة شدیدی واقع شد، زیرا فرشتة خداوند از آسمان نازل شد و به‌‌سوی مقبره رفت و سنگ را از برابر آن به کناری غلتانید و بر آن بنشست.
Matt FarHezar 28:3  چهرة آن فرشته همچون برقِ آسمان می‌درخشید و جامه‌اش چون برف، سفید بود.
Matt FarHezar 28:4  نگهبانان از هراسِ دیدن او به‌‌لرزه افتاده، چون مردگان شدند!
Matt FarHezar 28:5  آنگاه فرشته به زنان گفت: «هراسان مباشید! می‌دانم که در جستجوی عیسای مصلوب هستید.
Matt FarHezar 28:6  او در اینجا نیست، زیرا همان‌‌گونه که فرموده بود، برخاسته است! بیایید و جایی را که او خوابیده بود، ببینید،
Matt FarHezar 28:7  سپس بیدرنگ بروید و به شاگردان او بگویید که ‹او از مردگان برخاسته است و پیش از شما به جلیل می‌رود و در آنجا او را خواهید دید.› اینک به شما گفتم!»
Matt FarHezar 28:8  پس زنان با هراسی آمیخته به شادیِ عظیم، بیدرنگ از مقبره خارج شدند و به‌‌سوی شاگردان شتافتند تا این واقعه را به آنان خبر دهند.
Matt FarHezar 28:9  ناگاه عیسی با ایشان روبه‌رو شد و گفت: «سلام بر شما باد!» زنان پیش آمدند و بر پایهای وی افتاده، او را پرستش کردند.
Matt FarHezar 28:10  آنگاه عیسی به ایشان فرمود: «مترسید! بروید و به برادرانم بگویید که به جلیل بروند. در آنجا مرا خواهند دید.»
Matt FarHezar 28:11  هنگامی که زنان در راه بودند، عده‌ای از نگهبانان به شهر رفته، همة وقایع را به سران کاهنان گزارش دادند.
Matt FarHezar 28:12  آنها نیز پس از دیدار و مشورت با مشایخ، به سربازان وجه زیادی داده،
Matt FarHezar 28:13  گفتند: «باید به مردم بگویید که، ‹شاگردانِ او شبانه آمدند و هنگامی که ما در خواب بودیم، جسد او را دزدیدند.›
Matt FarHezar 28:14  و اگر این خبر به گوش والی برسد، ما خودْ او را راضی خواهیم کرد تا برای شما مشکلی ایجاد نشود.»
Matt FarHezar 28:15  پس آنها پول را گرفتند و طبق آنچه به آنها گفته شده بود عمل کردند. و این داستان تا به امروز در میان یهودیان شایع است.
Matt FarHezar 28:16  آنگاه آن یازده شاگرد به جلیل، بر کوهی که عیسی به ایشان فرموده بود، رفتند.
Matt FarHezar 28:17  چون در آنجا عیسی را دیدند، او را پرستش کردند. اما بعضی شک کردند.
Matt FarHezar 28:18  آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود: «تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است.
Matt FarHezar 28:19  پس بروید و همة قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر، پسر و روح‌القدس تعمید دهید
Matt FarHezar 28:20  و به آنان تعلیم دهید که هر‌‌آنچه به شما امر کرده‌ام، به‌جا آورند. اینک من هر روزه تا پایان این عصر