Site uses cookies to provide basic functionality.

OK
LUKE
Up
Toggle notes
Chapter 1
Luke FarHezar 1:1  از آنجا که بسیاری دست به تألیف حکایت اموری زده‌اند که نزد ما به انجام رسیده است،
Luke FarHezar 1:2  درست به همان‌گونه که آنان که از آغاز شاهدان عینی و خادمان کلام بودند به ما سپردند،
Luke FarHezar 1:3  من نیز که همه‌چیز را از آغاز بدقت بررسی کرده‌ام، مصلحت چنان دیدم که آنها را به‌شکلی منظم برای شما، عالی‌جناب تئوفیلوس، بنگارم،
Luke FarHezar 1:4  تا از درستی آنچه آموخته‌اید، یقین پیدا کنید.
Luke FarHezar 1:5  در زمان هیرودیس، پادشاه یهودیه، کاهنی می‌زیست زکریا نام. او از کاهنان گروه ابیا بود. همسرش الیزابت نیز از تبار هارون کاهن بود.
Luke FarHezar 1:6  هر دو در نظر خدا پارسا بودند و همة دستورات و احکام خداوند را بی‌کم و کاست به‌جا می‌آوردند.
Luke FarHezar 1:7  اما ایشان را فرزندی نبود، زیرا الیزابت نازا بود و هر دو سالخورده بودند.
Luke FarHezar 1:8  یک بار که نوبت خدمت گروه زکریا بود، و او در پیشگاه خدا کهانت می‌کرد،
Luke FarHezar 1:9  بنا به رسم کاهنان، قرعه دخول به قدس معبد خداوند و سوزاندن بخور به نام وی افتاد.
Luke FarHezar 1:10  در زمان سوزاندن بخور، تمام جماعت در بیرون سرگرم عبادت بودند،
Luke FarHezar 1:11  که ناگاه فرشتة خداوند، ایستاده بر جانب راست بخور‌سوز، بر زکریا ظاهر شد.
Luke FarHezar 1:12  زکریا با دیدن او، بهت‌زده شد و ترس وجودش را فراگرفت.
Luke FarHezar 1:13  اما فرشته به او گفت: «ای زکریا، مترس! دعای تو مستجاب شده است. همسرت الیزابت برای تو پسری خواهد زاد که باید نامش را یحیی بگذاری.
Luke FarHezar 1:14  تو سرشار از شادی و خوشی خواهی شد، و بسیاری نیز از میلاد او شادمان خواهند گردید،
Luke FarHezar 1:15  زیرا در نظر خداوند بزرگ خواهد بود. یحیی نباید هرگز به شراب یا دیگر مُسکِرات لب زند. حتی از شکم مادر، پر از روح‌القدس خواهد بود،
Luke FarHezar 1:16  و بسیاری از قوم اسرائیل را به‌سوی خداوند، خدای ایشان باز خواهد گردانید.
Luke FarHezar 1:17  به روح و قدرت ایلیا، پیشاپیش خداوند خواهد آمد تا دلهای پدران را به‌سوی فرزندان، و عاصیان را به‌سوی حکمت پارسایان بگرداند، تا قومی آماده برای خداوند فراهم سازد.»
Luke FarHezar 1:18  زکریا از فرشته پرسید: «این را از کجا بدانم؟ من مردی پیرم و همسرم نیز سالخورده است.»
Luke FarHezar 1:19  فرشته پاسخ داد: «من جبرائیلم که در حضور خدا می‌ایستم. اکنون فرستاده شده‌ام تا با تو سخن گویم و این مژده را به تو بدهم.
Luke FarHezar 1:20  اینک لال خواهی شد و تا روز وقوع این امر، یارای سخن گفتن نخواهی داشت، زیرا سخنان مرا که در زمان مقرر به حقیقت خواهد پیوست، باور نکردی.»
Luke FarHezar 1:21  در این میان، جماعت منتظر زکریا بودند و حیران از طول توقف او در قدس.
Luke FarHezar 1:22  چون بیرون آمد، نمی‌توانست با مردم سخن گوید. پس دریافتندکه رؤیایی در قدس دیده است، زیرا تنها ایما و اشاره می‌کرد و توان سخن گفتن نداشت.
Luke FarHezar 1:23  زکریا پس از پایان نوبت خدمتش، به خانة خود بازگشت.
Luke FarHezar 1:24  چندی بعد، همسرش الیزابت آبستن شد و پنج ماه خانه‌نشینی اختیار کرد.
Luke FarHezar 1:25  الیزابت می‌گفت: «خداوند برایم چنین کرده است. او در این روزها لطف خود را شامل حال من ساخته و عزت از دست رفته‌ام را نزد مردم به من بازگردانده است.»
Luke FarHezar 1:26  در ماه ششم، جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری در جلیل که ناصره نام داشت، فرستاده شد
Luke FarHezar 1:27  تا نزد دوشیزه‌ای مریم نام برود. مریم نامزد مردی بود یوسف نام از خاندان داود.
Luke FarHezar 1:28  فرشته نزد او رفت و گفت: «سلام بر تو، ای که بسیار مورد لطفی. خداوند با توست.»
Luke FarHezar 1:29  مریم با شنیدن سخنان او پریشان شد و با خود اندیشید که این چگونه سلامی است.
Luke FarHezar 1:30  اما فرشته وی را گفت: «ای مریم، مترس! لطف بسیار خدا شامل حال تو شده است.
Luke FarHezar 1:31  اینک آبستن شده، پسری خواهی زاد که باید نامش را عیسی بگذاری.
Luke FarHezar 1:32  او بزرگ خواهد بود و پسر خدای متعال خوانده خواهد شد. خداوندْ خدا تخت پادشاهی جَدّش داود را به او عطا خواهد فرمود.
Luke FarHezar 1:33  او تا ابد بر خاندان یعقوب سلطنت خواهد کرد و پادشاهی او هرگز زوال نخواهد پذیرفت.»
Luke FarHezar 1:34  مریم از فرشته پرسید: «این چگونه ممکن است، زیرا من با مردی نبوده‌ام؟»
Luke FarHezar 1:35  فرشته پاسخ داد: «روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد افکند. از این روی، آن مولودْ مقدس و پسر خدا خوانده خواهد شد.
Luke FarHezar 1:36  اینک الیزابت نیز که از خویشان توست، در سن پیری آبستن است و پسری در راه دارد. آری، او که می‌گویند نازاست، در ششمین ماه آبستنی است.
Luke FarHezar 1:37  زیرا نزد خدا هیچ امری ناممکن نیست!»
Luke FarHezar 1:38  مریم گفت: «کنیز خداوندم. آنچه دربارة من گفتی، انجام شود.» آنگاه فرشته از نزد او رفت.
Luke FarHezar 1:39  در آن روزها، مریم برخاست و به‌شتاب به شهری در کوهستان یهودیه رفت،
Luke FarHezar 1:40  و به خانة زکریا درآمد و به الیزابت سلام کرد.
Luke FarHezar 1:41  چون الیزابت سلام مریم را شنید، طفل در رَحِمش به جست و خیز آمد، و الیزابت از روح‌القدس پر شد و
Luke FarHezar 1:42  به بانگ بلند گفت: «تو در میان زنان مبارکی، و مبارک است میوة رَحِم تو!
Luke FarHezar 1:43  من که باشم که مادر خداوندم نزد من آید؟
Luke FarHezar 1:44  چون صدای سلام تو به‌گوشم رسید، طفل از شادی در رَحِمِ من به جست و خیز آمد.
Luke FarHezar 1:45  مبارک است آن که ایمان آورْد، زیرا آنچه از جانب خداوند به او گفته شده است، به انجام خواهد رسید.»
Luke FarHezar 1:46  مریم در پاسخ گفت: «جان من خداوند را می‌ستاید
Luke FarHezar 1:47  و روحم در نجات دهنده‌ام، خدا، به وجد می‌آید،
Luke FarHezar 1:48  زیرا بر حقارتِ کنیزِ خود نظر افکنده است. زین پس، همة نسلها سعادتمندم می‌خوانند،
Luke FarHezar 1:49  زیرا آن قادر که نامش قدوس است، کارهای عظیم برایم کرده است.
Luke FarHezar 1:50  رحمت او، نسل اندر نسل، همة ترسندگان او را در بر می‌گیرد.
Luke FarHezar 1:51  او به بازوی خود، نیرومندانه عمل کرده و کسانی را که اندیشه‌های متکبرانه در سر دارند، پراکنده ساخته است؛
Luke FarHezar 1:52  فرمانروایان را از تخت به زیر کشیده وفروتنان را سرافراز کرده است؛
Luke FarHezar 1:53  گرسنگان را به چیزهای نیکو سیر کرده و ثروتمندان را تهی‌دست روانه ساخته است.
Luke FarHezar 1:54  او رحمت خود را به‌یاد آورده، و خادم خویش اسرائیل را یاری داده است،
Luke FarHezar 1:55  همان‌گونه که به نیاکان ما ابراهیم و نسل او وعده داده بود که تا ابد چنین کند.»
Luke FarHezar 1:56  مریم حدود سه ماه نزد الیزابت ماند و سپس به خانه بازگشت.
Luke FarHezar 1:57  چون زمان وضع حمل الیزابت فرا‌رسید، پسری بزاد.
Luke FarHezar 1:58  همسایگان و خویشان چون شنیدندکه خداوند رحمت عظیمش را بر وی ارزانی داشته، در شادی او سهیم شدند.
Luke FarHezar 1:59  در روز هشتم، برای آیین ختنة نوزاد آمدند و می‌خواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند.
Luke FarHezar 1:60  اما مادر نوزاد گفت: «نه! نام او باید یحیی باشد.»
Luke FarHezar 1:61  گفتند: «از خویشان تو کسی چنین نامی نداشته است.»
Luke FarHezar 1:62  پس با اشاره، نظر پدر نوزاد را دربارة نام فرزندش جویا شدند.
Luke FarHezar 1:63  زکریا لوحی خواست، و در برابر حیرت همگان نوشت: «نام او یحیی است!»
Luke FarHezar 1:64  در دم، زبانش باز شد و دهان به ستایش خدا گشود.
Luke FarHezar 1:65  ترس بر همة همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در این باره گفتگو می‌کردند.
Luke FarHezar 1:66  هر که این سخنان را می‌شنید، شگفتزده می‌پرسید: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود.
Luke FarHezar 1:67  آنگاه پدر او، زکریا، از روح‌القدس پر شد و چنین نبوت کرد:
Luke FarHezar 1:68  «ستایش بر خداوند، خدای اسرائیل، زیرا به یاری قوم خویش آمده و ایشان را رهایی بخشیده است.
Luke FarHezar 1:69  او برای ما شاخ نجاتی در خاندان خادمش، داود، بر‌پای داشته است،
Luke FarHezar 1:70  چنانکه در زمانهای پیشین، از زبان انبیای مقدس خود وعده فرموده بود که
Luke FarHezar 1:71  ما را از دست دشمنان و همة کسانی که از ما نفرت دارند، نجات بخشد،
Luke FarHezar 1:72  تا بر نیاکانمان رحمت بنماید و عهد مقدس خویش به‌یاد آورد؛
Luke FarHezar 1:73  همان سوگندی را که برای پدرمان ابراهیم یاد کرد
Luke FarHezar 1:74  که ما را از دست دشمن رهایی بخشد و یاریمان دهد که او را بی هیچ واهمه عبادت کنیم،
Luke FarHezar 1:75  در حضورش، با قدوسیت و پارسایی، همة ایام عمر.
Luke FarHezar 1:76  و تو، ای فرزندم، نبیِ خدای متعال خوانده خواهی شد، زیرا پیشاپیش خداوند حرکت خواهی کرد تا راه را برای او آماده سازی،
Luke FarHezar 1:77  و به قوم او این معرفت عطا کنی که با آمرزیدن گناهانشان، ایشان را نجات می‌بخشد،
Luke FarHezar 1:78  زیرا خدای ما رئوف و مهربان است. از همین روست که آفتاب تابان را از سپهر برین بر ما خواهد تابانید
Luke FarHezar 1:79  تا کسانی را که در تاریکی و سایة مرگ ساکنند، روشنایی بخشد، و گامهای ما را در مسیر صلح هدایت فرماید.»
Luke FarHezar 1:80  و اما آن کودک رشد می‌کرد و در روح، نیرومند می‌شد، و تا روز ظهور علنی‌اش بر قوم اسرائیل، در بیابان به‌سر می‌برد.
Chapter 2
Luke FarHezar 2:1  در آن روزها، آگوستوسِ قیصر فرمانی صادر کرد تا مردمان جهان همگی سرشماری شوند.
Luke FarHezar 2:2  این که نخستین سرشماری بود، در ایام فرمانداری کرینیوس بر سوریه انجام می‌شد.
Luke FarHezar 2:3  پس، هرکس روانة شهر خود شد تا نام‌نویسی شود.
Luke FarHezar 2:4  یوسف نیز از شهر ناصرة جلیل رهسپار بیت‌لحم، زادگاه داود شد، زیرا از نسل و خاندان داود بود.
Luke FarHezar 2:5  او با نامزدش مریم که زایمانش نزدیک بود، روانه آنجا شد تا نام‌نویسی شوند.
Luke FarHezar 2:6  در آنجا که بودند، هنگام زایمان مریم فرا‌رسید
Luke FarHezar 2:7  و نخستین فرزندش را که پسر بود به‌دنیا آورد. او را در قنداقی پیچید و در آخوری خوابانید، زیرا در مهمانسرا جایی برایشان نبود.
Luke FarHezar 2:8  در آن نواحی، شبانانی در صحرا بودند که شب هنگام از گلة خود پاسداری می‌کردند.
Luke FarHezar 2:9  ناگاه فرشتة خداوند بر آنها ظاهر شد، و نور جلال خداوند بر گردشان تابید. شبانان سخت وحشت کردند،
Luke FarHezar 2:10  اما فرشته به آنان گفت: «مترسید، زیرا بشارتی برایتان دارم، خبری بس شادی‌بخش که برای تمامی قوم است:
Luke FarHezar 2:11  امروز در شهر داود، نجات دهنده‌ای برای شما به‌دنیا آمد. او خداوندْ مسیح است.
Luke FarHezar 2:12  نشانه برای شما این است که نوزادی را در قنداقی پیچیده و در آخوری خوابیده خواهید یافت.»
Luke FarHezar 2:13  ناگاه گروهی عظیم از لشکریان آسمان ظاهر شدند که همراه آن فرشته در ستایش خدا می‌گفتند:
Luke FarHezar 2:14  «جلال بر خدا در عرش برین، و آرامش بر مردمانی که بر زمین مورد لطف اویند.»
Luke FarHezar 2:15  و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان فرا‌رفتند، شبانان به یکدیگر گفتند: «بیایید به بیت‌لَحِم رویم و آنچه را روی داده و خداوند ما را از آن آگاه کرده است، ببینیم.»
Luke FarHezar 2:16  پس به‌شتاب رفتند و مریم و یوسف و نوزاد خفته در آخور را یافتند.
Luke FarHezar 2:17  چون نوزاد را دیدند، سخنی را که دربارة او به ایشان گفته شده بود، پخش کردند.
Luke FarHezar 2:18  و هرکه می‌شنید، از سخن شبانان در شگفت می‌شد.
Luke FarHezar 2:19  اما مریم، این همه را به خاطر می‌سپرد و دربارة آنها می‌اندیشید.
Luke FarHezar 2:20  شبانان که هر آنچه به ایشان گفته شده بود، بی کم و کاست دیده و شنیده بودند، در حالی که خدا را به سبب آنها جلال می‌دادند و حمد می‌گفتند، بازگشتند.
Luke FarHezar 2:21  در روز هشتم، چون زمان ختنة نوزاد فرارسید، او را عیسی نام نهادند. این همان نامی بود که فرشته، پیش از قرار گرفتن او در رَحِم مریم، بر وی نهاده بود.
Luke FarHezar 2:22  چون ایام تطهیر ایشان مطابق شریعت موسی به‌پایان رسید، یوسف و مریم عیسای نوزاد را به اورشلیم بردند تا او را به خداوند تقدیم کنند.
Luke FarHezar 2:23  این به پیروی از آن حکم شریعت خداوند بود که «هر پسری که نخستزاده باشد، باید به خداوند وقف شود».
Luke FarHezar 2:24  آنان همچنین می‌خواستند طبق شریعت، یک جفت قمری یا جوجه کبوتر قربانی کنند.
Luke FarHezar 2:25  در آن زمان، مردی پارسا و دیندار، شمعون نام، در اورشلیم می‌زیست که در انتظار تسلی اسرائیل بود و روح‌القدس بر او قرار داشت.
Luke FarHezar 2:26  روح‌القدس بر او آشکار کرده بود که تا مسیحِ خداوند را نبیند، نخواهد مرد.
Luke FarHezar 2:27  پس شمعون به هدایت روح وارد صحن معبد شد و چون والدین عیسای نوزاد او را آوردند تا آیین شریعت را برایش به‌جای آورند،
Luke FarHezar 2:28  شمعون او را در آغوش گرفت و خدا را ستایش‌کنان گفت:
Luke FarHezar 2:29  «ای خداوند، حال بنا به وعدة خود، خادمت را به‌سلامت مرخص فرما.
Luke FarHezar 2:30  زیرا چشمان من نجات تو را دیده است،
Luke FarHezar 2:31  نجاتی که در برابر دیدگان همة قومها فراهم کرده‌ای،
Luke FarHezar 2:32  نوری برای آشکار کردن حقیقت بر قومهای بیگانه و جلالی برای قوم تو اسرائیل.»
Luke FarHezar 2:33  پدر و مادر عیسی از سخنانی که دربارة او گفته شد، در شگفت شدند.
Luke FarHezar 2:34  سپس شمعون آنها را برکت داد و به مریم مادر او گفت: «مقدر است که این کودک موجب افتادن و برخاستن بسیاری از قوم اسرائیل شود. او آیت و نشانی خواهد بود که در برابرش خواهند ایستاد،
Luke FarHezar 2:35  و بدین‌سان، اندیشة دلهای بسیاری آشکار خواهد شد و شمشیری نیز در قلب تو فرو خواهد رفت.»
Luke FarHezar 2:36  در آنجا نبیه‌ای می‌زیست، آنّا نام، دختر فنوئیل از قبیلة اشیر، که بسیار سالخورده بود. آنّا پس از هفت سال زناشویی، شوهرش را از دست داده بود
Luke FarHezar 2:37  و تا هشتاد و چهار سالگی بیوه مانده بود. او هیچگاه معبد را ترک نمی‌کرد، بلکه شبانه‌روز، با روزه و دعا به عبادت مشغول بود.
Luke FarHezar 2:38  او نیز در همان هنگام پیش آمد و خدا را سپاس گفته، با همة کسانی که چشم انتظار رهایی اورشلیم بودند، دربارة عیسی سخن گفت.
Luke FarHezar 2:39  چون یوسف و مریم آیین شریعت خداوند را به‌گمال انجام دادند، به شهر خود ناصره، واقع در جلیل، بازگشتند.
Luke FarHezar 2:40  باری، آن کودک رشد می‌کرد و قوی می‌شد. او پر از حکمت بود و فیض خدا بر او قرار داشت.
Luke FarHezar 2:41  والدین عیسی هر سال برای عید پِسَح به اورشلیم می‌رفتند.
Luke FarHezar 2:42  چون عیسی دوازده ساله شد، به رسم عید به اورشلیم رفتند.
Luke FarHezar 2:43  پس از پایان آیین عید، چون والدینش راه بازگشت را پیش گرفتند، عیسای نوجوان در اورشلیم ماند. اما آنها از این امر آگاه نبودند،
Luke FarHezar 2:44  بلکه چون می‌پنداشتند در کاروان است، روزی تمام سفر کردند. سرانجام به جستجوی عیسی در میان خویشاوندان و دوستان برآمدند.
Luke FarHezar 2:45  و چون او را نیافتند، در جستجویش به اورشلیم بازگشتند.
Luke FarHezar 2:46  پس از سه روز، سرانجام او را در معبد یافتند. او در میان معلمان نشسته بود و به سخنان ایشان گوش فرا‌می‌داد و از آنها پرسشها می‌کرد.
Luke FarHezar 2:47  هر که سخنان او را می‌شنید، از فهم او و پاسخهایی که می‌داد، در شگفت می‌شد.
Luke FarHezar 2:48  چون والدینش او را در آنجا دیدند، شگفتزده شدند. مادرش به او گفت: «پسرم، چرا با ما چنین کردی؟ پدرت و من با نگرانی بسیار در جستجوی تو بودیم.»
Luke FarHezar 2:49  اما او در پاسخ گفت: «چرا مرا می‌جستید؟ مگر نمی‌دانستید که می‌باید در خانة پدرم باشم؟ »
Luke FarHezar 2:50  اما آنها معنای این سخن را درنیافتند.
Luke FarHezar 2:51  پس با ایشان به‌راه افتاد و به ناصره رفت و مطیع ایشان بود. اما مادرش تمامی این امور را به خاطر می‌سپرد.
Luke FarHezar 2:52  و عیسی در قامت و حکمت، و در محبوبیت نزد خدا و مردم، ترقی می‌کرد.
Chapter 3
Luke FarHezar 3:1  در پانزدهمین سال فرمانروایی تیبریوسِ قیصر، هنگامی که پنطیوس پیلاطوس والی یهودیه بود، هیرودیس حاکم جلیل، و برادرش فیلیپ حاکم ایتوریه و تراخونیتیس، لیسانیوس حاکم آبلیه،
Luke FarHezar 3:2  و حنا و قیافا کاهنان اعظم بودند، کلام خدا در بیابان بر یحیی، پسر زکریا، نازل شد.
Luke FarHezar 3:3  پس یحیی به سرتاسر نواحی اردن می‌رفت و به مردم موعظه می‌کرد که برای آمرزش گناهان خود توبه کنند و تعمید گیرند.
Luke FarHezar 3:4  در این‌باره در کتاب سخنان اشعیای نبی آمده است که: «ندای آن که در بیابان فریاد برمی‌آورد: ‹راه را برای خداوند آماده کنید! مسیر او را هموار سازید!
Luke FarHezar 3:5  همة دره‌ها پر و همة کوهها و تپه‌ها پست خواهند شد، راههای کج راست و مسیرهای ناهموار هموار خواهند گشت.
Luke FarHezar 3:6  آنگاه تمامی بشر نجات خدا را خواهند دید.› »
Luke FarHezar 3:7  یحیی خطاب به جماعتی که برای تعمید گرفتن نزد او می‌آمدند، می‌گفت: «ای افعی‌زادگان، چه کسی به شما هشدار داد که از غضبی که در پیش است بگریزید؟
Luke FarHezar 3:8  پس ثمرات شایستة توبه بیاورید و با خود مگویید که: ‹پدر ما ابراهیم است.› زیرا به شما می‌گویم که خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد.
Luke FarHezar 3:9  هم‌اکنون تیشه بر ریشة درختان نهاده شده است. هر درختی که میوة خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.»
Luke FarHezar 3:10  جماعت از او پرسیدند: «پس چه باید بکنیم؟»
Luke FarHezar 3:11  پاسخ داد: «آن که دو جامه دارد، یکی را به آن که ندارد بدهد، و آن که خوراک دارد نیز چنین کند.»
Luke FarHezar 3:12  خراجگیران نیز آمدند تا تعمید بگیرند. از او پرسیدند: «استاد، ما چه باید بکنیم؟»
Luke FarHezar 3:13  به ایشان گفت: «بیش از آنچه مقرر شده است، خراج مستانید.»
Luke FarHezar 3:14  سربازان نیز از او پرسیدند: «ما چه باید بکنیم؟» گفت: «بزور از کسی پول نگیرید و بر هیچ کس افترا مزنید و به مزد خویش قانع باشید.»
Luke FarHezar 3:15  مردم مشتاقانه در انتظار بودند و با خود می‌اندیشیدند آیا ممکن است یحیی همان مسیح باشد؟
Luke FarHezar 3:16  پاسخ یحیی به همة آنها این بود: «من شما را با آب تعمید می‌دهم، اما کسی تواناتر از من خواهد آمد که من حتی شایسته نیستم بند کفشهایش را بگشایم. او شما را با روح‌القدس و آتش تعمید خواهد داد.
Luke FarHezar 3:17  او کج‌بیل خود را در دست دارد تا خرمنگاه خود را پاک کند و گندم را در انبار خویش ذخیره نماید، اما کاه را با آتشی خاموشی‌ناپذیر خواهد سوزانید.»
Luke FarHezar 3:18  و یحیی با اندرزهای بسیار دیگر به مردم بشارت می‌داد.
Luke FarHezar 3:19  اما چون هیرودیس حاکم، دربارة هیرودیا، همسر برادرش، و نیز شرارتهای دیگری که کرده بود، از یحیی توبیخ شد،
Luke FarHezar 3:20  او را به زندان انداخت و بدین‌گونه خطایی دیگر بر خطاهای خود افزود.
Luke FarHezar 3:21  هنگامی که همة مردم تعمید می‌گرفتند، عیسی نیز تعمید گرفت. در همان حال که او دعا می‌کرد، آسمان گشوده شد
Luke FarHezar 3:22  و روح‌القدس به شکلی قابل رؤیت، همچون کبوتری بر او فرود آمد و ندایی از آسمان در‌رسید که «تو پسر محبوب من هستی، و من از تو خشنودم.»
Luke FarHezar 3:23  عیسی حدود سی سال داشت که خدمت خود را آغاز کرد. او به گمان مردم پسر یوسف بود، و یوسف پسر هالی،
Luke FarHezar 3:24  پسر متات، پسر لاوی، پسر ملکی، پسر یَنّا، پسر یوسف،
Luke FarHezar 3:25  پسر مَتاتیا، پسر آموس، پسر ناحوم، پسر حسلی، پسر نَجّی،
Luke FarHezar 3:26  پسر مَئَت، پسر متاتیا، پسر شمعی، پسر یوسخ، پسر یودا،
Luke FarHezar 3:27  پسر یوحنان، پسر ریسا، پسر زروبابل، پسر سائِلتی ئیل، پسر نیری،
Luke FarHezar 3:28  پسر ملکی، پسر اَدّی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر،
Luke FarHezar 3:29  پسر یوشع، پسر ایلعاذر، پسر یوریم، پسر متات، پسر لاوی،
Luke FarHezar 3:30  پسر شمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم،
Luke FarHezar 3:31  پسر ملیا، پسر مینان، پسر متاتا، پسر ناتان، پسر داود،
Luke FarHezar 3:32  پسر یسی، پسر عوبید، پسر بوعز، پسر شلمون، پسر نحشون،
Luke FarHezar 3:33  پسر عمیناداب، پسر ارام، پسر حصرون، پسر فارص، پسر یهودا،
Luke FarHezar 3:34  پسر یعقوب، پسر اسحاق، پسر ابراهیم، پسر تارح، پسر ناحور،
Luke FarHezar 3:35  پسر سِروج، پسر رعو، پسر فالج، پسر عابر، پسر شالح،
Luke FarHezar 3:36  پسر قینان، پسر ارفکشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لامک،
Luke FarHezar 3:37  پسر متوشالح، پسر خنوخ، پسر یارِد، پسر مَهَلَل‌ئیل، پسر قینان،
Luke FarHezar 3:38  پسر انوش، پسر شیث، پسر آدم، پسر خدا.
Chapter 4
Luke FarHezar 4:1  عیسی پر از روح‌القدس، از رود اردن بازگشت و روح او را در بیابان هدایت می‌کرد.
Luke FarHezar 4:2  در آنجا ابلیس چهل روز او را وسوسه کرد. در آن روزها چیزی نخورد، و در پایان آن مدت، گرسنه شد.
Luke FarHezar 4:3  پس ابلیس به او گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگ بگو نان شود.»
Luke FarHezar 4:4  عیسی پاسخ داد: «نوشته شده است که ‹انسان تنها به نان زنده نیست.› »
Luke FarHezar 4:5  سپس ابلیس او را به مکانی بلند برد و در دَمی همة حکومتهای جهان را به او نشان داد
Luke FarHezar 4:6  و گفت: «من این همه قدرت و شوکت را به تو خواهم بخشید، زیرا که به من سپرده شده است و مختارم آن را به هر کس که بخواهم بدهم.
Luke FarHezar 4:7  کافی است پرستشم کنی تا این همه از آن تو گردد.»
Luke FarHezar 4:8  عیسی پاسخ داد: «نوشته شده است: « ‹خداوند، خدای خود را بپرست و تنها او را خدمت کن.› »
Luke FarHezar 4:9  آنگاه ابلیس او را به شهر اورشلیم برد و بر فراز معبد قرار داد و گفت: «اگر پسر خدا یی، خود را از اینجا به زیر افکن.
Luke FarHezar 4:10  زیرا نوشته شده است: « ‹دربارة تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد تا از تو محافظت کنند.
Luke FarHezar 4:11  آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت مبادا پایت را به سنگی بزنی.› »
Luke FarHezar 4:12  عیسی پاسخ داد: «گفته شده است: ‹خداوند، خدای خود را میازما.› »
Luke FarHezar 4:13  چون ابلیس همة این وسوسه‌ها را به پایان رسانید، او را تا فرصتی دیگر ترک گفت.
Luke FarHezar 4:14  عیسی به نیروی روح به جلیل بازگشت و خبر او در سرتاسر آن نواحی پیچید.
Luke FarHezar 4:15  او در کنیسه‌های ایشان تعلیم می‌داد، و همه وی را می‌ستودند.
Luke FarHezar 4:16  پس به شهر ناصره، که در آن پرورش یافته بود، رفت و در روز شبات، طبق معمول به کنیسه درآمد. و برخاست تا تلاوت کند.
Luke FarHezar 4:17  طومار اشعیای نبی را به او دادند. چون آن را گشود، قسمتی را یافت که می‌فرماید:
Luke FarHezar 4:18  «روح خداوند بر من است، زیرا مرا مسح کرده تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاده تا رهایی را به اسیران و بینایی را به نابینایان اعلام کنم، و ستمدیدگان را رهایی بخشم،
Luke FarHezar 4:19  و سال لطف خداوند را اعلام نمایم.»
Luke FarHezar 4:20  سپس طومار را فرو‌پیچید و به خادم کنیسه سپرد و بنشست. همه در کنیسه به او چشم دوخته بودند.
Luke FarHezar 4:21  آنگاه چنین سخن آغاز کرد که «امروز این نوشته هنگامی که بدان گوش فرامی‌دادید، تحقق یافت.»
Luke FarHezar 4:22  همه از او نیکو می‌گفتند و از کلام فیض‌آمیزش در شگفت بودند و می‌گفتند: «آیا این پسر یوسف نیست؟»
Luke FarHezar 4:23  عیسی به آنها گفت: «بی‌گمان این مَثَل را بر من خواهید آورد که ‹ای طبیب خود را شفا ده! آنچه را شنیده‌ایم در کفرناحوم کرده‌ای، اینجا در زادگاه خویش نیز انجام بده.› »
Luke FarHezar 4:24  سپس افزود: «براستی به شما می‌گویم که هیچ پیامبری در دیار خویش پذیرفته نیست.
Luke FarHezar 4:25  یقین بدانید که در زمان ایلیا، هنگامی که آسمان سه سال و نیم بسته شد و خشکسالی سخت سرتاسر آن سرزمین را فرا‌گرفت، بیوه‌زنان بسیار در اسرائیل بودند.
Luke FarHezar 4:26  اما ایلیا نزد هیچ‌یک فرستاده نشد مگر نزد بیوه‌زنی در شهر صَرفَه در سرزمین صیدون.
Luke FarHezar 4:27  در زمان الیشع نبی نیز جذامیان بسیار در اسرائیل بودند، ولی هیچ‌یک از جذام خود پاک نشد مگر نَعمان سُریانی.»
Luke FarHezar 4:28  آنگاه همة کسانی که در کنیسه بودند، از شنیدن این سخنان برآشفتند
Luke FarHezar 4:29  و برخاسته، او را از شهر بیرون کشیدند و بر لبة کوهی که شهر بر آن بنا شده بود، بردند تا از آنجا به زیرش افکنند.
Luke FarHezar 4:30  اما او از میانشان گذشت و رفت.
Luke FarHezar 4:31  سپس عیسی به شهر کفرناحوم واقع در جلیل رفت و در روز شبات به تعلیم مردم پرداخت.
Luke FarHezar 4:32  آنها از تعلیم او در شگفت شدند، زیرا در کلامش اقتدار بود.
Luke FarHezar 4:33  در کنیسه، مردی دیوزده بود که روح پلید داشت. او با صدایی بلند فریاد برآورد:
Luke FarHezar 4:34  «ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمده‌ای نابودمان کنی؟ می‌دانم کیستی؛ تو آن قدوس خدایی!»
Luke FarHezar 4:35  عیسی روح پلید را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا!» آنگاه دیو، آن مرد را در حضور همگان بر زمین زد و بی‌آنکه آسیبی به او برساند، از او بیرون آمد.
Luke FarHezar 4:36  مردم همه شگفتزده به یکدیگر می‌گفتند: «این چه کلامی است؟ او با اقتدار و قدرت به ارواح پلید فرمان می‌دهد و آنها نیز از مردم بیرون می‌آیند!»
Luke FarHezar 4:37  بدین‌گونه خبر کارهای او در سرتاسر آن نواحی پیچید.
Luke FarHezar 4:38  آنگاه عیسی کنیسه را ترک گفت و به خانة شمعون رفت. و اما مادرزن شمعون را تبی سخت عارض گشته بود. از عیسی خواستند یاری‌اش کند.
Luke FarHezar 4:39  پس بر بالین او ایستاد و تب را نهیب زد و تبش قطع شد. او بیدرنگ برخاست و به پذیرایی از آنان پرداخت.
Luke FarHezar 4:40  هنگام غروب، همة کسانی که بیمارانی مبتلا به امراض گوناگون داشتند، آنان را نزد عیسی آوردند، و او نیز بر یکا‌یک ایشان دست گذاشت و شفایشان داد.
Luke FarHezar 4:41  دیوها نیز از بسیاری بیرون می‌آمدند و فریادکنان می‌گفتند: «تو پسر خدایی!» اما او آنها را نهیب می‌زد و نمی‌گذاشت سخنی بگویند، زیرا می‌دانستند او مسیح است.
Luke FarHezar 4:42  بامدادان، عیسی به خلوتگاهی رفت. اما مردم او را می‌جستند و چون به آنجا که او بود رسیدند، کوشیدند نگذارند ترکشان کند.
Luke FarHezar 4:43  ولی او گفت: «من باید پادشاهی خدا را در شهرهای دیگر نیز بشارت دهم، چرا که به همین منظور فرستاده شده‌ام.»
Luke FarHezar 4:44  پس به موعظه در کنیسه‌های یهودیه ادامه داد.
Chapter 5
Luke FarHezar 5:1  یک روز که عیسی در کنار دریاچة جنِیسارت ایستاده بود و جمعیت از هر سو بر وی ازدحام می‌کردند تا کلام خدا را بشنوند،
Luke FarHezar 5:2  در کنار دریاچه دو قایق دید که صیادان از آنها بیرون آمده، مشغول شستن تورهایشان بودند.
Luke FarHezar 5:3  پس سوار یکی از آنها شد که متعلق به شمعون بود و از او خواست قایق را اندکی از ساحل دور کند. سپس خود بر قایق نشست و به تعلیم مردم پرداخت.
Luke FarHezar 5:4  چون سخنانش به پایان رسید، به شمعون گفت: «قایق را به جایی عمیق ببر، و تورها را برای صید ماهی در آب افکنید.»
Luke FarHezar 5:5  شمعون پاسخ داد: «استاد، ما همة شب سخت تلاش کردیم و چیزی نگرفتیم. اما چون تو می‌گویی، تورها را در آب خواهیم افکند.»
Luke FarHezar 5:6  وقتی چنین کردند، آنقدر ماهی گرفتند که چیزی نمانده بود تورهایشان پاره شود!
Luke FarHezar 5:7  از این رو، از دوستان خود در قایق دیگر به اشاره خواستند تا به یاریشان آیند. آنها آمدند و هر دو قایق را آنقدر از ماهی پر کردند که چیزی نمانده بود در آب فرو روند.
Luke FarHezar 5:8  شمعون پطرس چون این را دید، به پاهای عیسی افتاد و گفت: «ای خداوند، از من دور شو، زیرا مردی گناهکارم!»
Luke FarHezar 5:9  چه خود و همراهانش از واقعة صید ماهی شگفتزده بودند.
Luke FarHezar 5:10  یعقوب و یوحنا، پسران زِبدی، نیز که همکار شمعون بودند، همین حال را داشتند. عیسی به شمعون گفت: «مترس، از این پس مردم را صید خواهی کرد.»
Luke FarHezar 5:11  پس آنها قایقهای خود را به ساحل راندند و همه چیز را ترک گفتند و از پی او روانه شدند.
Luke FarHezar 5:12  روزی دیگر که عیسی در یکی از شهرها بود، مردی بدانجا آمد که جذام تمام بدنش را فراگرفته بود. چون عیسی را دید، روی بر خاک نهاد و التماس‌کنان گفت: «سرور من، اگر بخواهی می‌توانی از جذام پاکم سازی.»
Luke FarHezar 5:13  عیسی دست خود را دراز کرد و او را لمس نمود و گفت: «می‌خواهم؛ پاک شو!» در دم، جذام آن مرد برطرف گردید.
Luke FarHezar 5:14  سپس عیسی به او امر کرد: «به کسی چیزی مگو، بلکه برو و خود را به کاهن بنما و برای تطهیر خود قربانیهایی را که موسی امر کرده است، تقدیم کن تا برای آنان گواهی باشد.»
Luke FarHezar 5:15  با این همه، خبر کارهای او هرچه بیشتر پخش می‌شد، چندان که جماعتهای بسیار گرد می‌آمدند تا سخنان او را بشنوند و از بیماریهای خود شفا یابند.
Luke FarHezar 5:16  اما عیسی اغلب به جاهای دورافتاده می‌رفت و در تنهایی دعا می‌کرد.
Luke FarHezar 5:17  روزی عیسی تعلیم می‌داد، و فریسیان و علمای دین از همة شهرهای جلیل و یهودیه و نیز از اورشلیم آمده و نشسته بودند، و قدرت خداوند برای شفای بیماران با او بود.
Luke FarHezar 5:18  ناگاه چند مرد از راه رسیدند که مفلوجی را بر تختی حمل می‌کردند. کوشیدند او را به درون خانه ببرند و در برابر عیسی بگذارند.
Luke FarHezar 5:19  اما چون به سبب ازدحام جمعیت راهی نیافتند، به بام خانه رفتند و از میان سفالها مفلوج را با تختش پایین فرستادند و در وسط جمعیت، در برابر عیسی نهادند.
Luke FarHezar 5:20  چون عیسی ایمان آنها را دید، گفت: «ای مرد، گناهانت آمرزیده شد!»
Luke FarHezar 5:21  اما فریسیان و علمای دین با خود اندیشیدند: «این کیست که کفر می‌گوید؟ چه کسی جز خدا می‌تواند گناهان را بیامرزد؟»
Luke FarHezar 5:22  عیسی دریافت چه می‌اندیشند و پرسید: «چرا چنین فکری به دل راه می‌دهید؟
Luke FarHezar 5:23  گفتن کدام یک آسانتر است: ‹گناهانت آمرزیده شد› یا اینکه ‹برخیز و راه برو›؟
Luke FarHezar 5:24  حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد...» – به مرد مفلوج گفت – «به تو می‌گویم: برخیز، تخت خود را بردار و به خانه برو!»
Luke FarHezar 5:25  در دم، مقابل ایشان ایستاد و آنچه را بر آن خوابیده بود برداشت و خدا را حمدگویان به خانه رفت.
Luke FarHezar 5:26  همه از این رویداد در شگفت شده، خدا را تمجید کردند و در حالی که ترس وجودشان را فراگرفته بود، گفتند: «امروز چیزهای شگفت‌انگیز دیدیم.»
Luke FarHezar 5:27  سپس عیسی از آن خانه بیرون آمد و خراجگیری لاوی نام دیدکه در خراجگاه نشسته بود. او را گفت: «از پی من بیا.»
Luke FarHezar 5:28  لاوی برخاست، همه چیز را ترک گفت و از پی عیسی روان شد.
Luke FarHezar 5:29  او در خانة خویش ضیافتی بزرگ به افتخار عیسی برپا کرد، و جمعی بزرگ از خراجگیران و دیگر مردم، با آنها بر سفره نشستند.
Luke FarHezar 5:30  اما فریسیان و گروهی از علمای دین که از فرقة آنها بودند، شکوه‌کنان به شاگردان عیسی گفتند: «چرا با خراجگیران و گناهکاران می‌خورید و می‌آشامید؟»
Luke FarHezar 5:31  عیسی پاسخ داد: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان.
Luke FarHezar 5:32  من نیامده‌ام تا پارسایان را به توبه دعوت کنم، بلکه گناهکاران را».
Luke FarHezar 5:33  به او گفتند: «شاگردان یحیی اغلب روزه می‌گیرند و دعا می‌کنند؛ شاگردان فریسیان نیز چنین‌اند، اما شاگردان تو همیشه در حال خوردن و نوشیدنند.»
Luke FarHezar 5:34  عیسی پاسخ داد: «آیا می‌توان میهمانان عروسی را تا زمانی که داماد با آنهاست، به روزه واداشت؟
Luke FarHezar 5:35  اما زمانی خواهد رسید که داماد از ایشان گرفته شود. در آن ایام روزه خواهند گرفت.»
Luke FarHezar 5:36  پس این مَثَل را برایشان آورد: «هیچ‌کس تکه‌ای از جامة نو را نمی‌بُرَد تا آن را به جامه‌ای کهنه وصله زَنَد. زیرا اگر چنین کند، هم جامة نو را پاره کرده و هم پارچة نو بر جامه کهنه وصله‌ای است نامناسب.
Luke FarHezar 5:37  نیز کسی شراب نو را در مَشکهای کهنه نمی‌ریزد. زیرا اگر چنین کند، شراب نو مَشکها را خواهد درید و شراب خواهد ریخت و مَشکها نیز تباه خواهد شد.
Luke FarHezar 5:38  شراب نو را در مَشکهای نو باید ریخت.
Luke FarHezar 5:39  و کسی پس از نوشیدن شراب کهنه خواهان شراب تازه نیست، زیرا می‌گوید: ‹شراب کهنه بهتر است.› »
Chapter 6
Luke FarHezar 6:1  در یکی از روزهای شبات، عیسی از میان مزارع گندم می‌گذشت وشاگردانش خوشه‌های گندم را می‌چیدند و به‌دست ساییده، می‌خوردند.
Luke FarHezar 6:2  اما تنی چند از فریسیان گفتند: «چرا کاری می‌کنید که انجامش در روز شبات جایز نیست؟»
Luke FarHezar 6:3  عیسی پاسخ داد: «مگر نخوانده‌اید که داود چه کرد، آنگاه که خود و یارانش گرسنه بودند؟
Luke FarHezar 6:4  او به خانة خدا درآمد و نان تقدیمی را برگرفت و خورد و به یارانش نیز داد، هرچند خوردن آن نان تنها برای کاهنان جایز بود.»
Luke FarHezar 6:5  و در ادامه فرمود: «پسر انسان صاحب شبات است.»
Luke FarHezar 6:6  در شباتی دیگر، به کنیسه درآمد و به تعلیم پرداخت. مردی در آنجا بود که دست راستش خشک شده بود.
Luke FarHezar 6:7  علمای دین و فریسیان، عیسی را زیر نظر داشتند تا ببینند آیا در روز شبات کسی را شفا می‌دهد یا نه؛ زیرا در پی دستاویزی بودند تا به او اتهام بندند.
Luke FarHezar 6:8  اما عیسی که از افکارشان آگاه بود، مرد دست خشک را گفت: «برخیز و در برابر همه بایست.» او نیز برخاست و ایستاد.
Luke FarHezar 6:9  عیسی به آنان گفت: «از شما می‌پرسم، کدام یک در روز شبات رواست: نیکویی یا بدی، نجات جان انسان یا نابود کردن آن؟»
Luke FarHezar 6:10  پس چشم به جانب یکایک ایشان گرداند و سپس خطاب به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن!» چنین کرد، و دستش سالم شد.
Luke FarHezar 6:11  اما آنان سخت خشمگین شدند و با یکدیگر به مشورت نشستند که با عیسی چه کنند.
Luke FarHezar 6:12  در یکی از آن روزها، عیسی برای دعا به کوهی رفت و شب را در عبادت خدا به صبح رساند.
Luke FarHezar 6:13  بامدادان شاگردانش را فرا‌خواند، و از میان آنان دوازده تن را برگزید و ایشان را رسول خواند.
Luke FarHezar 6:14  شمعون (که او را پطرس نامید)، اندریاس (برادر پطرس)، یعقوب، یوحنا، فیلیپ، برتولما،
Luke FarHezar 6:15  متی، توما، یعقوب پسر حلفی، شمعون معروف به غیور،
Luke FarHezar 6:16  یهودا پسر یعقوب، و یهودای اِسخریوطی که به وی خیانت کرد.
Luke FarHezar 6:17  عیسی همراه ایشان از کوه فرود آمد و در جایی هموار ایستاد. بسیاری از شاگردانش و انبوهی از مردم از سرتاسر یهودیه، اورشلیم، و از شهرهای ساحلی صور و صیدون آنجا حاضر بودند.
Luke FarHezar 6:18  آنها آمده بودند تا سخنان او را بشنوند و از بیماریهای خود شفا یابند؛ و کسانی که ارواح پلید آزارشان می‌داد، شفا می‌یافتند.
Luke FarHezar 6:19  مردم همه می‌کوشیدند او را لمس کنند، زیرا نیرویی از او صادر می‌شد که همگان را شفا می‌بخشید.
Luke FarHezar 6:20  آنگاه عیسی بر شاگردانش نظر افکند و گفت: «خوشا‌به‌حال شما که فقیرید، زیرا پادشاهی خدا از آن شماست.
Luke FarHezar 6:21  خوشا‌به‌حال شما که اکنون گرسنه‌اید، زیرا سیر خواهید شد. خوشا‌به‌حال شما که اکنون گریانید، زیرا خواهید خندید.
Luke FarHezar 6:22  «خوشا‌به‌حال شما آنگاه که مردم به‌خاطر پسر انسان، بر شما نفرت گیرند و شما را از جمع خود برانند و دشنام دهند و بدنام سازند.
Luke FarHezar 6:23  در آن روز، شادی و پایکوبی کنید، زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است. چرا که نیاکان آنها نیز با پیامبران چنین کردند.
Luke FarHezar 6:24  «اما وای بر شما که ثروتمندید، زیرا تسلی خود را یافته‌اید.
Luke FarHezar 6:25  وای بر شما که اکنون سیرید، زیرا گرسنه خواهید شد. وای بر شما که اکنون خندانید، زیرا ماتم خواهید کرد و زاری خواهید نمود.
Luke FarHezar 6:26  وای بر شما آنگاه که همگان زبان به ستایشتان بُگشایند، زیرا نیاکان آنها نیز با انبیای دروغین چنین کردند.
Luke FarHezar 6:27  «اما ای شنوندگان، به شما می‌گویم که دشمنان خود را دوست بدارید و به آنان که از شما نفرت دارند، نیکی کنید
Luke FarHezar 6:28  و برای هرکه نفرینتان کند برکت بطلبید، و هر کس را که آزارتان دهد دعای خیر کنید.
Luke FarHezar 6:29  اگر کسی بر یک گونة تو سیلی زند، گونة دیگر را نیز به جانب او بگردان. اگر کسی ردایت را از تو بستاند، پیراهنت را نیز از او دریغ مکن.
Luke FarHezar 6:30  اگر کسی چیزی از تو بخواهد به او بده، و اگر مال تو را غصب کند، از او باز مخواه.
Luke FarHezar 6:31  با مردم همان‌گونه رفتار کنید که می‌خواهید با شما رفتار کنند.
Luke FarHezar 6:32  «اگر فقط کسانی را دوست بدارید که شما را دوست می‌دارند، چه برتری دارید؟ حتی گناهکاران نیز دوستداران خود را دوست می‌دارند.
Luke FarHezar 6:33  و اگر فقط به کسانی نیکی کنیدکه به شما نیکی می‌کنند، چه برتری دارید؟ حتی گناهکاران نیز چنین می‌کنند.
Luke FarHezar 6:34  و اگر فقط به کسانی قرض دهید که امید عوض از آنان دارید، چه برتری خواهید داشت؟ حتی گناهکاران نیز به گناهکاران قرض می‌دهند تا روزی از ایشان عوض بگیرند.
Luke FarHezar 6:35  اما شما، دشمنانتان را دوست بدارید و به آنها نیکی کنید، و بدون امید عوض، به ایشان قرض دهید، زیرا پاداشتان عظیم است، و فرزندان خدای متعال خواهید بود، چه او با ناسپاسان و بدکاران مهربان است.
Luke FarHezar 6:36  پس رحیم باشید، چنان که پدر شما رحیم است.
Luke FarHezar 6:37  «عیبجویی نکنید تا از شما عیبجویی نکنند. محکوم نکنید تا محکومتان نکنند. ببخشید تا بخشوده شوید.
Luke FarHezar 6:38  بدهید تا به شما داده شود. پیمانه‌ای پُر، فشرده، تکانداده و لبریز در دامنتان ریخته خواهد شد! زیرا با هر پیمانه‌ای که بدهید، با همان پیمانه به شما داده خواهد شد.»
Luke FarHezar 6:39  و این مَثَل را نیز برایشان آورد: «آیا کور می‌تواند راهنمای کور دیگر شود؟ آیا هر دو در چاه نخواهند افتاد؟
Luke FarHezar 6:40  شاگرد، برتر از استاد خود نیست، اما هرکه تعلیم و تربیتش به کمال رسد، همچون استاد خود خواهد شد.
Luke FarHezar 6:41  «چرا پر کاه را در چشم برادرت می‌بینی، اما از چوبی که در چشم خود داری غافلی؟
Luke FarHezar 6:42  چگونه می‌توانی به برادرت بگویی: ‹برادر، بگذار خس را ازچشمت بیرون آورم›، ولی چوب را در چشم خود نمی‌بینی؟ ای ریاکار، نخست چوب را از چشم خود به‌در آر، آنگاه بهتر خواهی دید تا پر کاه را از چشم برادرت بیرون کنی.
Luke FarHezar 6:43  «هیچ درخت نیکو، میوة بد به بار نمی‌آوَرَد و نه هیچ درخت بد، میوة نیکو.
Luke FarHezar 6:44  هر درختی را از میوه‌اش می‌توان شناخت. نه از بوتة خار می‌توان انجیر چید، و نه از بوتة تمشک، انگور!
Luke FarHezar 6:45  شخص نیک از خزانة نیکوی دل خود نیکویی بر‌می‌آورد، و شخص بد از خزانة بد دل خود، بدی. زیرا زبان از آنچه دل از آن لبریز است، سخن می‌گوید.
Luke FarHezar 6:46  «چگونه است که مرا ‹سرورم، سرورم› می‌خوانید، اما به آنچه می‌گویم عمل نمی‌کنید؟
Luke FarHezar 6:47  آن که نزد من می‌آید و سخنانم را می‌شنود و به آن عمل می‌کند، بنگرید که به چه کس می‌مانَد.
Luke FarHezar 6:48  او کسی را مانَد که برای بنای خانه، زمین را گود کَند و پی خانه را بر صخره نهاد. چون سیل آمد و سیلاب بر آن خانه هجوم برد، نتوانست آن را بجنباند، زیرا که بر صخره بنا شده بود.
Luke FarHezar 6:49  اما آن که سخنانم را می‌شنود ولی به آن عمل نمی‌کند، کسی را مانَد که خانه‌ای بدون پی بر زمین ساخت. چون سیلاب بر آن خانه هجوم برد، در دم فروریخت و ویرانی عظیم بر جای نهاد.»
Chapter 7
Luke FarHezar 7:1  چون عیسی تمامی گفتار خود را با مردم به پایان رسانید، به کفرناحوم درآمد.
Luke FarHezar 7:2  در آنجا یک نظامی رومی بود که غلام او که بس عزیزش می‌داشت، بیمار و در آستانة مرگ بود.
Luke FarHezar 7:3  نظامی چون دربارة عیسی شنید، تنی چند از مشایخ یهود را نزد او فرستاد تا از او بخواهند که بیاید و غلامش را شفا دهد.
Luke FarHezar 7:4  آنها نزد عیسی آمدند و با التماس بسیار به او گفتند: «این مرد سزاوار است که این لطف را در حقش بکنی،
Luke FarHezar 7:5  زیرا قوم ما را دوست می‌دارد و کنیسه را نیز برایمان ساخته است.»
Luke FarHezar 7:6  پس عیسی همراه آنان رفت. به نزدیکی خانه که رسید، آن نظامی چند تن از دوستانش را نزد عیسی فرستاد، با این پیغام که: «سَروَرم، خود را زحمت مده، زیرا شایسته نیستم زیر سقف من آیی.
Luke FarHezar 7:7  از همین رو، حتی خود را لایق ندانستم نزد تو آیم. فقط سخنی بگو که خادم من شفا خوهد یافت.
Luke FarHezar 7:8  زیرا من خود فردی هستم زیر فرمان. سربازانی نیز زیر فرمان خود دارم. به یکی می‌گویم: ‹برو›، می‌رود؛ به دیگری می‌گویم: ‹بیا›، می‌آید. به غلام خود می‌گویم: ‹این را به‌جای‌آر›، به‌جای می‌آورد.»
Luke FarHezar 7:9  عیسی چون این را شنید، از او به شگفت آمد و به جمعیتی که از پی‌اش می‌آمدند روی کرد و گفت: «به شما می‌گویم: «چنین ایمانی حتی در اسرائیل هم ندیده‌ام.»
Luke FarHezar 7:10  چون فرستادگان به خانه بازگشتند، غلام را سلامت یافتند.
Luke FarHezar 7:11  چندی بعد، عیسی رهسپار شهری به‌نام نائین شد. شاگردان و جمعیتی انبوه نیز او را همراهی می‌کردند.
Luke FarHezar 7:12  به نزدیکی دروازة شهر که رسید، دید مرده‌ای را می‌برندکه یگانه پسر بیوه‌زنی بود. بسیاری از مردمان شهر نیز آن زن را همراهی می‌کردند.
Luke FarHezar 7:13  خداوند چون آن زن را دید، دلش بر حال او سوخت و گفت: «گریه مکن.»
Luke FarHezar 7:14  سپس نزدیک رفت و تابوت را لمس کرد. کسانی که آن را حمل می‌کردند، ایستادند. عیسی گفت: «ای جوان، تو را می‌گویم، برخیز!»
Luke FarHezar 7:15  مرده راست نشست و سخن گفتن آغاز کرد! عیسی او را به مادرش سپرد.
Luke FarHezar 7:16  ترس و هیبت بر همة آنان مستولی شد و در حالی که خدا را ستایش می‌کردند، گفتند: «پیامبری بزرگ در میان ما ظهور کرده است. خدا به‌یاری قوم خود آمده است.»
Luke FarHezar 7:17  خبر این کار عیسی در تمام یهودیه و نواحی اطراف منتشر شد.
Luke FarHezar 7:18  شاگردان یحیی او را از همة این وقایع آگاه ساختند. پس او دو تن از آنان را فرا‌خواند
Luke FarHezar 7:19  و با این پیغام نزد عیسی فرستاد: «آیا تو همانی که می‌بایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟»
Luke FarHezar 7:20  آن دو نزد عیسی آمده، گفتند: «یحیای تعمیددهنده ما را فرستاده تا از تو بپرسیم که آیا تو همانی که می‌بایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟»
Luke FarHezar 7:21  در همان ساعت، عیسی بسیاری را از بیماریها و دردها و ارواح پلید شفا داد و نابینایان بسیار را بینایی بخشید.
Luke FarHezar 7:22  پس در پاسخ آن فرستادگان فرمود: «بروید و آنچه دیده و شنیده‌اید به یحیی بازگویید، که کوران بینا می‌شوند، لنگان راه می‌روند، جذامیان شفا می‌یابند، کَران شنوا می‌شوند، مردگان زنده می‌گردند و به فقیران بشارت داده می‌شود.
Luke FarHezar 7:23  خوشابه‌حال کسی که از بابت من نلغزد.»
Luke FarHezar 7:24  چون فرستادگان یحیی رفتند، عیسی دربارة او سخن آغاز کرد و به جماعت گفت: «برای دیدن چه چیز به بیابان رفته بودید؟ برای دیدن نی‌ای که از باد در جنبش است؟
Luke FarHezar 7:25  برای دیدن چه چیز رفتید؟ مردی که جامه‌ای لطیف در بر دارد؟ آنان که جامه‌های فاخر می‌پوشند و در تجمل زندگی می‌کنند، در قصرهای پادشاهانند.
Luke FarHezar 7:26  پس برای دیدن چه رفته بودید؟ برای دیدن پیامبری؟ آری، به شما می‌گویم که او از پیامبر نیز برتر است.
Luke FarHezar 7:27  او همان است که درباره‌اش نوشته شده: « ‹اینک رسول خود را پیشاپیش تو می‌فرستم تا راهت را پیش پایت هموار سازد.›
Luke FarHezar 7:28  به شما می‌گویم که کسی بزرگتر از یحیی از مادر زاده نشده است؛ اما کوچکترین در پادشاهی خدا، از او بزرگتر است.»
Luke FarHezar 7:29  همة مردمانی که سخنان عیسی را شنیدند، حتی خراجگیران، تصدیق کردند که راه خدا حق است، زیرا به‌دست یحیی تعمید گرفته بودند.
Luke FarHezar 7:30  اما فریسیان و فقیهان ارادة خدا را برای خود رد کردند، زیرا از یحیی تعمید نگرفته بودند.
Luke FarHezar 7:31  «پس، مردم این نسل را به چه تشبیه کنم؟ به چه می‌مانند؟
Luke FarHezar 7:32  به کودکانی مانند که در بازار می‌نشینند و به یکدیگر ندا می‌کنند: « ‹برای شما نی نواختیم، نرقصیدید؛ مرثیه خواندیم، بر سینه نزدید.›
Luke FarHezar 7:33  زیرا یحیای تعمید‌دهنده آمد که نه نان می‌خورْد و نه شراب می‌نوشید، گفتید، ‹دیو دارد.›
Luke FarHezar 7:34  پسر انسان آمد که می‌خورَد و می‌نوشد، می‌گویید، ‹مردی است شکمباره و میگسار، دوست خراجگیران و گناهکاران.›
Luke FarHezar 7:35  اما حقانیت حکمت را همة فرزندان آن به ثبوت می‌رسانند.»
Luke FarHezar 7:36  روزی یکی از فریسیان عیسی را به صرف غذا دعوت کرد. پس به خانة آن فریسی رفت و بر سفره نشست.
Luke FarHezar 7:37  در آن شهر زنی بدکاره می‌زیست که چون شنید عیسی در خانة آن فریسی میهمان است، ظرفی مرمرین، پر از عطر با خود آورد
Luke FarHezar 7:38  و گریان پشت سر عیسی، کنارِ پاهای او ایستاد. آنگاه با قطرات اشک به شستن پاهای عیسی پرداخت و با گیسوانش آنها را خشک کرد. سپس پاهای او را بوسید و عطرآگین کرد.
Luke FarHezar 7:39  چون فریسی میزبان این را دید، با خود گفت: «اگر این مرد براستی پیامبر بود، می‌دانست این زن که او را لمس می‌کند کیست و چگونه زنی است – می‌دانست که زنی بدکاره است.»
Luke FarHezar 7:40  عیسی به او گفت: «ای شمعون، می‌خواهم چیزی به تو بگویم.» گفت: «بفرما، استاد!»
Luke FarHezar 7:41  عیسی گفت: «شخصی از دو تن طلب داشت: از یکی پانصد دینار، از دیگری پنجاه دینار.
Luke FarHezar 7:42  اما چون چیزی نداشتند به او بدهند، بدهی هر دو را بخشید. حال به گمان تو کدام‌یک او را بیشتر دوست خواهد داشت؟»
Luke FarHezar 7:43  شمعون پاسخ داد: «به گمانم آن که بدهی بیشتری داشت و بخشیده شد.» عیسی گفت: «درست گفتی.»
Luke FarHezar 7:44  آنگاه به سوی آن زن اشاره کرد و به شمعون گفت: «این زن را می‌بینی؟ من به خانة تو آمدم، و تو برای شستن پاهایم آب نیاوردی، اما این زن با اشکهایش پاهای مرا شست و با گیسوانش خشک کرد!
Luke FarHezar 7:45  تو مرا نبوسیدی، امّا این زن از لحظة ورودم، دمی از بوسیدن پاهایم بازنایستاده است.
Luke FarHezar 7:46  تو سر مرا به روغن تدهین نکردی، اما او پاهایم را به عطر تدهین کرد.
Luke FarHezar 7:47  پس به تو می‌گویم، محبت بسیار او از آن روست که گناهان بسیارش آمرزیده شده است. اما آن که کمتر آمرزیده شد، کمتر هم محبت می‌کند.»
Luke FarHezar 7:48  پس رو به آن زن کرد و گفت: «گناهانت آمرزیده شد!»
Luke FarHezar 7:49  میهمانان با یکدیگر گفتند: «این کیست که گناهان را نیز می‌آمرزد؟»
Luke FarHezar 7:50  عیسی به آن زن گفت: «ایمانت تو را نجات داده است، به‌سلامت برو!»
Chapter 8
Luke FarHezar 8:1  پس از آن، عیسی شهر به شهر و روستا به روستا می‌گشت و پادشاهی خدا را بشارت می‌داد. آن دوازده تن نیز با وی بودند،
Luke FarHezar 8:2  و نیز شماری از زنان که از ارواح پلید و بیماری شفا یافته بودند: مریم معروف به مجدلیه که از او هفت روح پلید اخراج شده بود،
Luke FarHezar 8:3  یونا همسر خوزا، مباشر هیرودیس، سوسن و بسیاری زنان دیگر. این زنان از دارایی خود برای نیازهای عیسی و شاگردانش تدارک می‌دیدند.
Luke FarHezar 8:4  چون مردم از بسیاری شهرها به دیدن عیسی می‌آمدند و جمعیتی انبوه گرد‌آمد، این مَثَل را آورد:
Luke FarHezar 8:5  «روزی برزگری برای پاشیدن بذر خود بیرون رفت. چون بذر می‌پاشید، برخی در راه افتاد و لگدمال شد و پرندگان آسمان آنها را خوردند.
Luke FarHezar 8:6  برخی دیگر در زمین سنگلاخ افتاد، و چون رویید، خشک شد، چرا که رطوبتی نداشت.
Luke FarHezar 8:7  برخی نیز میان خارها افتاد و خارها با بذرها نمو کرده، آنها را خفه کردند.
Luke FarHezar 8:8  اما برخی از بذرها در خاک خوب افتاد و نمو کرد و صد چندان بار آورد.» چون این را گفت، ندا در داد: «هرکه گوش شنوا دارد، بشنود!»
Luke FarHezar 8:9  شاگردانش معنای این مثل را از وی پرسیدند.
Luke FarHezar 8:10  گفت: «درک اسرار پادشاهی خدا به شما عطا شده، اما با دیگران در قالب مثل سخن می‌گویم، تا: « ‹بنگرند، اما نبینند؛ بشنوند، اما نفهمند.›
Luke FarHezar 8:11  «معنای مثل این است: بذر، کلام خداست.
Luke FarHezar 8:12  بذرهایی که در راه می‌افتد، کسانی هستند که کلام را می‌شنوند، اما ابلیس می‌آید و آن را از دلشان می‌رباید، تا نتوانند ایمان آورند و نجات یابند.
Luke FarHezar 8:13  بذرهایی که بر زمین سنگلاخ می‌افتد کسانی هستند که چون کلام را می‌شنوند، آن را با شادی می‌پذیرند، اما ریشه نمی‌دوانند. اینها اندک‌زمانی ایمان دارند، اما به‌هنگام آزمایش، ایمان خود را از دست می‌دهند.
Luke FarHezar 8:14  بذرهایی که در میان خارها می‌افتد، کسانی هستند که می‌شنوند، اما نگرانیها، ثروت و لذات زندگی آنها را خفه می‌کند و به‌ثمر‌نمی‌رسند.
Luke FarHezar 8:15  اما بذرهایی که بر خاک خوب می‌افتد، کسانی هستند که کلام را با دلی پاک و نیکو می‌شنوند و آن را نگاه داشته، پایدار می‌مانند و ثمر می‌آورند.
Luke FarHezar 8:16  «هیچ‌کس چراغ را بر‌نمی‌افروزد تا بر آن سرپوش نهد یا آن را زیر تخت بگذارد! بلکه چراغ را بر چراغدان می‌گذارند تا هر که داخل شود، نورش را ببیند.
Luke FarHezar 8:17  زیرا هیچ چیز پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچ چیز نهفته‌ای نیست که هویدا نگردد.
Luke FarHezar 8:18  پس توجه داشته باشید که چگونه می‌شنوید، زیرا به آن که دارد بیشتر داده خواهد شد و از آن که ندارد، همان هم که گمان می‌کند دارد، گرفته خواهد شد.»
Luke FarHezar 8:19  در این هنگام، مادر و برادران عیسی آمدند تا او را ببینند، اما ازدحام جمعیت چندان بود که نتوانستند به او نزدیک شوند.
Luke FarHezar 8:20  پس برای عیسی خبر آوردند که: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و می‌خواهند تو را ببینند.»
Luke FarHezar 8:21  در پاسخ گفت: «مادر و برادران من کسانی هستند که کلام خدا را می‌شنوند و به آن عمل می‌کنند.»
Luke FarHezar 8:22  روزی عیسی به شاگردان خود گفت: «به آن سوی دریاچه برویم.» پس سوار قایق شدند و به‌پیش راندند.
Luke FarHezar 8:23  و چون می‌رفتند، عیسی به خواب رفت. ناگاه تندبادی بر دریا وزیدن گرفت، چندان که قایق از آب پر می‌شد و جانشان به‌خطر افتاد.
Luke FarHezar 8:24  شاگردان نزد عیسی رفتند و او را بیدار کرده، گفتند: «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده غرق شویم!» عیسی بیدار شد و بر باد و امواج خروشان نهیب زد. توفان فرو‌نشست و آرامش برقرار شد.
Luke FarHezar 8:25  پس به ایشان گفت: «ایمانتان کجاست؟» شاگردان با بهت و وحشت از یکدیگر می‌پرسیدند: «این کیست که حتی به باد و آب فرمان می‌دهد وآنها از او فرمان می‌برند.»
Luke FarHezar 8:26  پس به ناحیة جراسیان رسیدند که آن سوی دریاچه، در مقابل جلیل قرار داشت.
Luke FarHezar 8:27  چون عیسی قدم بر ساحل گذاشت، با مردی دیوزده از مردمان آن شهر روبه‌رو شد که دیرگاهی لباس نپوشیده و در خانه‌ای زندگی نکرده بود، بلکه در گورها به‌سر می‌برد.
Luke FarHezar 8:28  چون عیسی را دید، نعره برکشید و به‌پای او افتاد و با صدای بلند فریاد برآورد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تمنا می‌کنم عذابم ندهی!»
Luke FarHezar 8:29  زیرا عیسی به روح پلید دستور داده بود از او به‌در‌آید. آن روح بارها او را گرفته بود و با آنکه دست و پایش را به‌زنجیر می‌بستند و از او نگاهبانی می‌کردند، بندها را می‌گسست و دیو او را به جایهای غیرمسکون می‌کشاند.
Luke FarHezar 8:30  عیسی از او پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد: «لِژیون،» زیرا دیوهای بسیاری به‌درون او رفته بودند.
Luke FarHezar 8:31  آنها التماس‌کنان از عیسی خواستند به آنها دستور بازگشت به هاویه ندهد.
Luke FarHezar 8:32  در آن نزدیکی، گلة بزرگی خوک در دامنة تپه مشغول چرا بود. دیوها از عیسی خواهش کردند اجازه دهد به‌درون خوکها روند، و او نیز اجازه داد.
Luke FarHezar 8:33  پس، از آن مرد بیرون آمدند و به‌درون خوکها رفتند و خوکها از سراشیبی تپه به درون دریاچه هجوم بردند و غرق شدند.
Luke FarHezar 8:34  چون خوکبانان این را دیدند، پا به فرار گذاشتند و در شهر و نواحی اطراف، ماجرا را بازگفتند.
Luke FarHezar 8:35  پس مردم بیرون آمدند تا آنچه روی داده بود ببینند و چون نزد عیسی رسیدند و دیدند که آن مرد که دیوها از او به‌در‌آمده بودند، عاقل و جامه بر تن، پیش پاهای عیسی نشسته است، ترسیدند.
Luke FarHezar 8:36  کسانی که ماجرا را به‌چشم دیده بودند، برای ایشان بازگفتند که مرد دیوزده چگونه شفا یافته بود.
Luke FarHezar 8:37  پس همة مردم ناحیة جراسیان از عیسی خواستند که از نزد آنها برود، زیرا ترس بر آنها چیره شده بود. پس او سوار قایق شد و رفت.
Luke FarHezar 8:38  مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، از عیسی تمنا کرد که بگذارد او با وی همراه شود، اما عیسی او را روانه کرد و گفت:
Luke FarHezar 8:39  «به خانة خود برگرد و آنچه خدا برای تو کرده است، بازگو.» پس او رفت و در سرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است.
Luke FarHezar 8:40  چون عیسی بازگشت، مردم به‌گرمی از او استقبال کردند، زیرا همه چشم به‌راهش بودند.
Luke FarHezar 8:41  در این هنگام، مردی یایروس نام که رئیس کنیسه بود، آمد و به‌پای عیسی افتاد و التماس کرد که به خانه‌اش برود،
Luke FarHezar 8:42  زیرا تنها دخترش که حدود دوازده سال داشت، در حال مرگ بود. هنگامی که عیسی در راه بود، جمعیت از هر سو بر او فشار می‌آورد.
Luke FarHezar 8:43  در آن میان، زنی بود که دوازده سال مبتلا به خونریزی بود و با اینکه تمام دارایی خود را صرف طبیبان کرده بود، کسی را توان درمان او نبود.
Luke FarHezar 8:44  او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبة ردای او را لمس کرد و در‌دم خونریزی‌اش قطع شد.
Luke FarHezar 8:45  عیسی پرسید: «چه کسی مرا لمس کرد؟» چون همه انکار کردند، پطرس گفت: «ای استاد، مردم از هر سو احاطه‌ات کرده‌اند و بر تو فشار می‌آورند!»
Luke FarHezar 8:46  اما عیسی گفت: «کسی مرا لمس کرد! زیرا دریافتم نیرویی از من صادر شد!»
Luke FarHezar 8:47  آن زن چون دید نمی‌تواند پنهان بماند، با ترس و لرز پیش آمد و به‌پای او افتاد و در برابر همگان گفت چرا او را لمس کرده و چگونه در‌دَم شفا یافته است.
Luke FarHezar 8:48  عیسی به او گفت: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است. به‌سلامت برو.»
Luke FarHezar 8:49  عیسی هنوز سخن می‌گفت که کسی از خانة یایروس، رئیس کنیسه، آمد و گفت: «دخترت مرد، دیگر استاد را زحمت مده.»
Luke FarHezar 8:50  عیسی چون این را شنید، به یایروس گفت: «مترس! فقط ایمان داشته باش! دخترت شفا خواهد یافت.»
Luke FarHezar 8:51  وقتی به خانة یایروس رسید، نگذاشت کسی جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر با او به‌خانه در‌آیند.
Luke FarHezar 8:52  همة مردم برای دختر شیون و زاری می‌کردند. عیسی گفت: «زاری مکنید، زیرا او نمرده بلکه در خواب است.»
Luke FarHezar 8:53  آنها ریشخندش کردند، چرا که می‌دانستند دختر مرده است.
Luke FarHezar 8:54  اما عیسی دست دخترک را گرفت و گفت: «دخترم، برخیز!»
Luke FarHezar 8:55  روح او بازگشت و در‌دَم از جا برخاست. عیسی فرمود تا به او خوراک دهند.
Luke FarHezar 8:56  والدین دختر غرق در حیرت بودند، اما او بدیشان امر فرمود که ماجرا را به کسی بازنگویند.
Chapter 9
Luke FarHezar 9:1  عیسی آن دوازده تن را گرد هم خواند و به ایشان قدرت واقتدار برای بیرون راندن همة ارواح پلید و شفای بیماریها بخشید.
Luke FarHezar 9:2  آنگاه آنان را فرستاد تا پادشاهی خدا را موعظه کنند و بیماران را شفا دهند.
Luke FarHezar 9:3  به آنان گفت: «هیچ‌چیز برای سفر برندارید، نه چوب‌دستی، نه کوله‌بار، نه نان، نه پول و نه پیراهن اضافه.
Luke FarHezar 9:4  به هر خانه‌ای که درآمدید، تا هنگام ترک شهر در آنجا بمانید.
Luke FarHezar 9:5  اگر مردم شما را نپذیرفتند، به هنگام ترک شهرشان، خاک پاهای خود را بتکانید تا شهادتی بر ضد آنها باشد.»
Luke FarHezar 9:6  پس ایشان به‌راه افتاده، از دهی به ده دیگر می‌رفتند و هر جا می‌رسیدند بشارت می‌دادند و بیماران را شفا می‌بخشیدند.
Luke FarHezar 9:7  و اما خبر همة این امور به گوش هیرودیسِ حاکم رسید. هیرودیس حیران و سردرگم مانده بود، چرا که برخی می‌گفتند عیسی همان یحیی است که از مردگان برخاسته است.
Luke FarHezar 9:8  برخی دیگر می‌گفتند ایلیا ظهور کرده، و برخی نیز می‌گفتند یکی از پیامبران ایام کهن زنده شده است.
Luke FarHezar 9:9  اما هیرودیس گفت: «سر یحیی را من از تن جدا کردم. پس این کیست که این چیزها را درباره‌اش می‌شنوم؟» و در صدد برآمد که عیسی را ببیند.
Luke FarHezar 9:10  چون رسولان بازگشتند، هرآنچه کرده بودند به عیسی بازگفتند. آنگاه آنان را با خود به شهری به‌نام بیت‌صیدا برد تا در آنجا تنها باشند.
Luke FarHezar 9:11  اما بسیاری این را دریافتند و از پی ایشان روانه شدند. عیسی نیز آنان را پذیرفت و برایشان از پادشاهی خدا سخن گفت و کسانی را که نیاز به‌درمان داشتند، شفا بخشید.
Luke FarHezar 9:12  نزدیک غروب، آن دوازده تن نزد او آمدند و گفتند: «جماعت را مرخص فرما تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و خوراک و سرپناهی بیابند، چون اینجا مکانی دورافتاده است.»
Luke FarHezar 9:13  عیسی در جواب گفت: «شما خود به ایشان خوراک دهید.» گفتند: «ما جز پنج نان و دو ماهی چیزی نداریم، مگر اینکه برویم و برای همة این مردم خوراک بخریم.»
Luke FarHezar 9:14  در آنجا حدود پنج هزار مرد بودند. عیسی به شاگردان خود فرمود: «مردم را در گروههای پنجاه نفری بنشانید.»
Luke FarHezar 9:15  شاگردان چنین کردند و همه را نشاندند.
Luke FarHezar 9:16  آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت، به آسمان نگریست و شکر به‌جای آورده، آنها را پاره کرد و به شاگردان داد تا پیش مردم بگذارند.
Luke FarHezar 9:17  همه خوردند و سیر شدند و دوازده سبد نیز از تکه‌های برجای‌مانده گرد آوردند.
Luke FarHezar 9:18  روزی عیسی در خلوت دعا می‌کرد و تنها شاگردانش با او بودند. از ایشان پرسید: «مردم می‌گویند من که هستم؟»
Luke FarHezar 9:19  پاسخ دادند: «برخی می‌گویند یحیای تعمید‌دهنده‌ای؛ برخی دیگر می‌گویند ایلیایی، و برخی نیز تو را یکی از پیامبران ایام کهن می‌دانندکه زنده شده است.»
Luke FarHezar 9:20  از ایشان پرسید: «شما چه؟ شما مرا که می‌دانید؟» پطرس پاسخ داد: «مسیح خدا.»
Luke FarHezar 9:21  سپس عیسی ایشان را منع کرد و دستور داد که این را به کسی نگویند،
Luke FarHezar 9:22  و گفت: «می‌باید که پسر انسان رنج بسیار بیند و مشایخ و سران کاهنان و علمای دین او را رد کنند و کشته شود و در روز سوم برخیزد.»
Luke FarHezar 9:23  سپس به همه فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کند و هر روز صلیب خود را بردارد و از پی من بیاید.
Luke FarHezar 9:24  زیرا هرکه بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد، اما هرکه به‌خاطر من جانش را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد.
Luke FarHezar 9:25  انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببرد، اما جان خویش را ببازد یا آن را تلف کند.
Luke FarHezar 9:26  زیرا هرکه از من و سخنان من عار داشته باشد، پسر انسان نیز آنگاه که در جلال خود و جلال پدر و فرشتگان مقدس آید، از او عار خواهد داشت.
Luke FarHezar 9:27  براستی به شما می‌گویم، برخی اینجا ایستاده‌اند که تا پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید.»
Luke FarHezar 9:28  حدود هشت روز پس از این سخنان، عیسی پطرس و یوحنا و یعقوب را برگرفت و بر فراز کوهی رفت تا دعا کند.
Luke FarHezar 9:29  در همان حال که دعا می‌کرد، نمود چهره‌اش تغییر کرد، و جامه‌اش سفید و نورانی گشت.
Luke FarHezar 9:30  ناگاه دو مرد، موسی و ایلیا، پدیدار گشته، با او به گفتگو پرداختند.
Luke FarHezar 9:31  آنان در جلال ظاهر شده بودند و دربارة رفتن عیسی که می‌بایست بزودی در اورشلیم رخ دهد، سخن می‌گفتند.
Luke FarHezar 9:32  پطرس و همراهانش بسیار خواب‌آلود بودند، اما چون کاملاً بیدار و هوشیار شدند، جلال عیسی را دیدند و آن دو مرد را که درکنارش ایستاده بودند.
Luke FarHezar 9:33  هنگامی که آن دو از نزد عیسی می‌رفتند، پطرس گفت: «استاد، بودن ما در اینجا نیکوست! بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای ایلیا.» پطرس نمی‌دانست چه می‌گوید.
Luke FarHezar 9:34  این سخن هنوز بر زبان پطرس بود که ابری پدیدار گشت و آنان را در‌بر‌گرفت. چون به‌درون ابر می‌رفتند، هراسان شدند.
Luke FarHezar 9:35  آنگاه ندایی از ابر دررسید که «این است پسر من، که او را برگزیده‌ام؛ به او گوش فرا‌دهید!»
Luke FarHezar 9:36  و چون صدا قطع شد، عیسی را تنها دیدند. شاگردان این را نزد خود نگه داشتند، و در آن زمان کسی را از آنچه دیده بودند، آگاه نکردند.
Luke FarHezar 9:37  روز بعد، چون از کوه فرود آمدند، جمعی انبوه با عیسی دیدار کردند.
Luke FarHezar 9:38  ناگاه مردی از میان جمعیت فریاد زد: «استاد، از تو التماس می‌کنم نظر لطفی بر پسر من بیفکنی، زیرا تنها فرزند من است.
Luke FarHezar 9:39  روحی ناگهان او را می‌گیرد و او در‌دَم نعره می‌کشد و دچار تشنج می‌شود، به‌گونه‌ای که دهانش کف می‌کند. روحْ بندرت رهایش می‌کند و قصد نابودیش دارد.
Luke FarHezar 9:40  من به شاگردانت التماس کردم از او بیرونش کنند، اما نتوانستند.»
Luke FarHezar 9:41  عیسی پاسخ داد: «ای نسل بی‌ایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ پسرت را به اینجا بیاور.»
Luke FarHezar 9:42  حتی هنگامی که پسر می‌آمد، دیو او را بر زمین زد و به تشنج افکند. اما عیسی بر آن روح پلید نهیب زد و پسر را شفا داد و به پدرش سپرد.
Luke FarHezar 9:43  مردم همگی از بزرگی خدا در حیرت افتادند. در آن حال که همگان از کارهای عیسی در شگفت بودند، او به شاگردان خود گفت:
Luke FarHezar 9:44  «به آنچه می‌خواهم به شما بگویم بدقت گوش بسپارید: پسر انسان به‌دست مردم تسلیم خواهد شد.»
Luke FarHezar 9:45  اما آنان منظور وی را درنیافتند؛ بلکه از آنان پنهان ماند تا درکش نکنند؛ و می‌ترسیدند در این‌باره از او سؤال کنند.
Luke FarHezar 9:46  روزی در میان شاگردان این بحث درگرفت که کدام‌یک از ایشان از همه بزرگتر است.
Luke FarHezar 9:47  عیسی که از افکار ایشان آگاه بود، کودکی را برگرفت و در کنار خود قرار داد.
Luke FarHezar 9:48  سپس به آنان گفت: «هر که این کودک را به‌نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، فرستندة مرا پذیرفته است. زیرا در میان شما آن کس بزرگتر است که از همه کوچکتر باشد.»
Luke FarHezar 9:49  یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که به‌نام تو دیو اخراج می‌کرد، اما چون از ما نبود، او را بازداشتیم.»
Luke FarHezar 9:50  عیسی گفت: «او را بازمدارید، زیرا هرکه بر ضد شما نیست، با شماست.»
Luke FarHezar 9:51  چون زمان صعود عیسی به آسمان نزدیک می‌شد، با عزمی راسخ رو به سوی اورشلیم نهاد.
Luke FarHezar 9:52  پیشاپیش خود قاصدانی فرستاد که به یکی از دهکده‌های سامریان رفتند تا برای او تدارک ببینند.
Luke FarHezar 9:53  اما مردم آنجا او را نپذیرفتند، زیرا مقصدش اورشلیم بود.
Luke FarHezar 9:54  چون شاگردان او، یعقوب و یوحنا، این را دیدند، گفتند: «ای سرور ما، آیا می‌خواهی بگوییم از آسمان آتش ببارد و همة آنها را نابود کند؟»
Luke FarHezar 9:55  اما عیسی روی بگرداند و توبیخشان کرد.
Luke FarHezar 9:56  سپس به دهکده‌ای دیگر رفتند.
Luke FarHezar 9:57  در راه، شخصی به عیسی گفت: «هر جا بروی، تو را پیروی خواهم کرد.»
Luke FarHezar 9:58  عیسی پاسخ داد: «روباهان را لانه‌هاست و پرندگان را آشیانه‌ها، اما پسر انسان را جای سر نهادن نیست.»
Luke FarHezar 9:59  عیسی به شخصی دیگر گفت: «مرا پیروی کن.» اما او پاسخ داد: «سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را دفن کنم.»
Luke FarHezar 9:60  عیسی به او گفت: «بگذار مردگان، مردگان خود را دفن کنند، اما تو برو و پادشاهی خدا را موعظه کن.»
Luke FarHezar 9:61  دیگری گفت: «سرورم، تو را پیروی خواهم کرد، اما نخست رخصت ده تا بازگردم و اهل خانة خود را وداع گویم.»
Luke FarHezar 9:62  عیسی در پاسخ گفت: «کسی که دست به شخم‌زنی دراز کند و به‌عقب بنگرد، شایستة پادشاهی خدا نباشد.»
Chapter 10
Luke FarHezar 10:1  پس از آن، خداوند هفتاد تن دیگر را نیز تعیین فرمود و آنها را دو به دو پیشاپیش خود به هر شهر و دیاری فرستاد که قصد رفتن بدانجا داشت.
Luke FarHezar 10:2  به ایشان گفت: «محصول فراوان است، اما کارگر کَم. پس، از مالکِ محصول بخواهید تا کارگرانی برای دروِ محصول خود بفرستد.
Luke FarHezar 10:3  بروید! من شما را چون بره‌ها به میان گرگها می‌فرستم.
Luke FarHezar 10:4  کیسة پول یا کوله‌بار یا کفش برمگیرید؛ و در راه کسی را سلام مگویید.
Luke FarHezar 10:5  به هر خانه‌ای که وارد می‌شوید، نخست بگویید: ‹سلام بر این خانه باد.›
Luke FarHezar 10:6  اگر در آن خانه کسی از اهل صلح و سلام باشد، سلام شما بر او قرار خواهد گرفت؛ وگرنه، به خود شما باز‌خواهدگشت.
Luke FarHezar 10:7  درآن خانه بمانید و هر چه به شما دادند، بخورید و بیاشامید، زیرا کارگر مستحق مزد خویش است. از خانه‌ای به خانة دیگر نقل مکان مکنید.
Luke FarHezar 10:8  چون وارد شهری شدید و شما را به‌گرمی پذیرفتند، هر چه در برابر شما گذاشتند، بخورید.
Luke FarHezar 10:9  بیماران آنجا را شفا دهید و بگویید: ‹پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است.›
Luke FarHezar 10:10  اما چون به شهری درآمدید و شما را نپذیرفتند، به کوچه‌های آن شهر بروید و بگویید:
Luke FarHezar 10:11  ‹ما حتی خاک شهر شما را که بر پاهای ما نشسته است، بر شما می‌تکانیم. اما بدانید که پادشاهی خدا نزدیک شده است.›
Luke FarHezar 10:12  یقین بدانید که در روز جزا، تحمل مجازات برای سدوم آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.
Luke FarHezar 10:13  «وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بیت‌صیدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی می‌داد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر می‌نشستند و توبه می‌کردند.
Luke FarHezar 10:14  اما در روز جزا، تحمل مجازات، برای صور و صیدون آسانتر خواهد بود تا برای شما.
Luke FarHezar 10:15  و تو، ای کفرناحوم، آیا تا به آسمان صعود خواهی کرد؟ هرگز، بلکه تا به اعماق دوزخ سرنگون خواهی شد.
Luke FarHezar 10:16  «هرکه به شما گوش فرا‌دهد، به من گوش فرا‌داده است؛ و هرکه شما را رد کند، مرا رد کرده است؛ اما هرکه مرا رد کند، فرستندة مرا رد کرده است.»
Luke FarHezar 10:17  آن هفتاد تن با شادی بازگشتند و گفتند: «سرور ما، حتی دیوها هم به‌نام تو از ما اطاعت می‌کنند.»
Luke FarHezar 10:18  به ایشان فرمود: «شیطان را دیدم که همچون برق از آسمان فرو‌می‌افتاد.
Luke FarHezar 10:19  اینک به شما قدرت می‌بخشم که ماران و عقربها و تمامی قدرت دشمن را پایمال کنید، و هیچ‌چیز به شما آسیب نخواهد رسانید.
Luke FarHezar 10:20  اما از این شادمان مباشیدکه اروا ح از شما اطاعت می‌کنند، بلکه شادی شما از این باشد که نامتان در آسمان نوشته شده است.»
Luke FarHezar 10:21  در همان ساعت، عیسی در روح‌القدس به‌وجد آمد و گفت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را می‌ستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته‌ای و بر کودکان آشکار کرده‌ای. بله، ای پدر، زیرا ارادة نیکوی تو چنین بود.
Luke FarHezar 10:22  پدرم همه‌چیز را به من سپرده است. هیچ‌کس نمی‌داند پسر کیست جز پدر و هیچ‌کس نمی‌داند پدر کیست جز پسر و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.»
Luke FarHezar 10:23  سپس در خلوت، رو به شاگردان کرد و گفت: «خوشابه‌حال چشمانی که آنچه شما می‌بینید، می‌بینند.
Luke FarHezar 10:24  زیرا به شما می‌گویم که بسیاری از انبیا و پادشاهان آرزو داشتند آنچه شما می‌بینید، ببینند و ندیدند، و آنچه شما می‌شنوید، بشنوند و نشنیدند.»
Luke FarHezar 10:25  روزی یکی از فقیهان برخاست تا با این پرسش عیسی را به‌دام اندازد: «ای استاد، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟»
Luke FarHezar 10:26  عیسی در جواب گفت: «در تورات چه نوشته است؟ از آن چه می‌فهمی؟»
Luke FarHezar 10:27  پاسخ داد: « ‹خداوند، خدای خود را با تمامی دل، با تمامی جان، با تمامی قوت و با تمامی فکر خود دوست بدار›؛ و ‹همسایة خود را همچون خویشتن دوست بدار.› »
Luke FarHezar 10:28  عیسی گفت: «پاسخ درست دادی. این را به‌جای آور که حیات خواهی داشت.»
Luke FarHezar 10:29  اما او برای تبرئة خود از عیسی پرسید: «ولی همسایة من کیست؟»
Luke FarHezar 10:30  عیسی در پاسخ چنین گفت: «مردی از اورشلیم به اریحا می‌رفت. در راه به‌دست راهزنان افتاد. آنها او را لخت کرده، کتک زدند، و نیمه‌جان رهایش کردند و رفتند.
Luke FarHezar 10:31  از قضا کاهنی از همان راه می‌گذشت. اما چون چشمش به آن مرد افتاد، راه خود کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت.
Luke FarHezar 10:32  یک لاوی نیز از آنجا می‌گذشت. او نیز چون به آنجا رسید و آن مرد را دید، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت.
Luke FarHezar 10:33  اما مسافری سامری چون بدانجا رسید و آن مرد را دید دلش بر حال او سوخت.
Luke FarHezar 10:34  پس نزدش رفت، بر زخمهایش شراب ریخت و روغن مالید و آنها را بست. سپس او را بر الاغ خود گذاشت و به کاروانسرایی برد و از او پرستاری کرد.
Luke FarHezar 10:35  روز بعد، دو دینار به کاروانسرادار داد و به او گفت: ‹از این مرد پرستاری کن و اگر بیش از این خرج کردی، چون برگردم به تو خواهم داد.›
Luke FarHezar 10:36  حال به‌نظر تو کدامیک از این سه تن، همسایة مردی بود که به‌دست راهزنان افتاد؟»
Luke FarHezar 10:37  او پاسخ داد: «آن که به او ترحم کرد.» عیسی به او گفت: «برو و تو نیز چنین کن.»
Luke FarHezar 10:38  چون در راه می‌رفتند، به دهکده‌ای درآمد. در آنجا زنی مارتا نام عیسی را به خانة خود دعوت کرد.
Luke FarHezar 10:39  مارتا خواهری داشت به‌نام مریم. مریم کنار پاهای خداوند نشسته بود و به سخنان او گوش فرا‌می‌داد.
Luke FarHezar 10:40  اما مارتا که سخت به تدارک پذیرایی مشغول شده بود، نزد عیسی آمد و گفت: « سَروَرم، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا در کار پذیرایی دست‌تنها گذاشته؟ به او بفرما که مرا یاری دهد!»
Luke FarHezar 10:41  خداوند جواب داد: «مارتا! مارتا! تو را چیزهای بسیار نگران و مضطرب کرده است،
Luke FarHezar 10:42  حال آنکه تنها یک چیز لازم است. و مریم آن نصیب بهتر را برگزیده، که از او بازگرفته نخواهد شد.»
Chapter 11
Luke FarHezar 11:1  روزی عیسی در مکانی دعا می‌کرد. چون دعایش به‌پایان رسید، یکی از شاگردان به او گفت: «ای سرور ما، دعا کردن را به ما بیاموز، همان‌گونه که یحیی به شاگردان خود آموخت.»
Luke FarHezar 11:2  به ایشان گفت: «چون دعا می‌کنید، بگویید: ‹ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد، پادشاهی تو بیاید.
Luke FarHezar 11:3  نان روزانة ما را هر روز به ما عطا فرما.
Luke FarHezar 11:4  گناهان ما را ببخش، زیرا ما نیز همة کسانی را که به ما گناه می‌کنند، می‌بخشیم. و ما را در آزمایش میاور.› »
Luke FarHezar 11:5  سپس به ایشان گفت: «کیست از شما که دوستی داشته باشد، و نیمه‌شب نزد وی برود و بگوید: ‹ای دوست، سه نان به من قرض بده،
Luke FarHezar 11:6  زیرا یکی از دوستانم از سفر رسیده، و چیزی ندارم تا پیش او بگذارم،›
Luke FarHezar 11:7  و او از درون خانه جواب دهد: ‹زحمتم مده. در قفل است، و فرزندانم با من در بسترند. نمی‌توانم از جای برخیزم و چیزی به تو بدهم.›
Luke FarHezar 11:8  به شما می‌گویم، هرچند به‌خاطر دوستی برنخیزد و به او نان ندهد، به سبب سماجتِ او برخواهد‌خاست و هرآنچه نیاز دارد به او خواهد داد.
Luke FarHezar 11:9  «پس به شما می‌گویم: بخواهید که به شما داده خواهد شد؛ بجویید که خواهید یافت؛ بکوبید که در به‌رویتان گشوده خواهد شد.
Luke FarHezar 11:10  زیرا هرکه بخواهد، به‌دست آورد؛ و هرکه بجوید، یابد؛ و هرکه بکوبد، در به‌رویش گشوده شود.
Luke FarHezar 11:11  کدام یک از شما پدران، اگر پسرش از او ماهی بخواهد، ماری به او می‌دهد؟
Luke FarHezar 11:12  یا اگر تخم‌مرغ بخواهد، عقربی به او می‌بخشد؟
Luke FarHezar 11:13  حال اگر شما با همة بد‌سیرتی‌تان می‌دانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی شما روح‌القدس را به هرکه از او بخواهد، عطا خواهد فرمود.»
Luke FarHezar 11:14  عیسی دیوی لال را از کسی بیرون می‌کرد. چون دیو بیرون رفت، مردِ لال توانست سخن بگوید و مردم در شگفت شدند.
Luke FarHezar 11:15  اما برخی گفتند: «او دیوها را به‌یاری بَعلزَبول، رئیس دیوها، بیرون می‌کند.»
Luke FarHezar 11:16  دیگران به‌قصد آزمودن او، خواستار آیتی آسمانی شدند.
Luke FarHezar 11:17  او افکار آنان را درک کرد و به ایشان گفت: «هر حکومتی که بر ضد خود تجزیه شود، نابود خواهد شد، و هر خانه‌ای که بر ضد خود تجزیه شود، فرو‌خواهد‌ریخت.
Luke FarHezar 11:18  اگر شیطان نیز بر ضد خود تجزیه شود، چگونه حکومتش پابرجا مانَد؟ این را از آن سبب می‌گویم که ادعا می‌کنید دیوها را به‌یاری بعلزبول بیرون می‌رانم.
Luke FarHezar 11:19  اگر من به‌یاری بعلزبول دیوها را بیرون می‌رانم، شاگردان شما به‌یاری که آنها را بیرون می‌کنند؟ پس ایشان، خودْ شما را محکوم خواهند کرد.
Luke FarHezar 11:20  و اما اگر من به‌قدرت خدا دیوها را بیرون می‌رانم، یقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است.
Luke FarHezar 11:21  هرگاه مردی نیرومند و مسلّح از خانة خود پاسداری کند، اموالش در امان خواهد بود.
Luke FarHezar 11:22  اما چون کسی نیرومندتر از او بر وی یورش بَرَد و چیره شود، سلاحی را که آن مرد بدان توکل دارد از او گرفته، غنیمت را تقسیم خواهد کرد.
Luke FarHezar 11:23  هرکه با من نیست، بر ضد من است، و هرکه با من جمع نکند، پراکنده سازد.
Luke FarHezar 11:24  «هنگامی که روح پلید از کسی بیرون می‌آید، به‌مکانهای خشک و بایر می‌رود تا جایی برای استراحت بیابد، اما چون نمی‌یابد با خود می‌گوید: ‹به خانه‌ای که از آن آمدم، بازمی‌گردم.›
Luke FarHezar 11:25  اما چون به آنجا می‌رسد و خانه را رُفته و آراسته می‌بیند،
Luke FarHezar 11:26  می‌رود و هفت روح بدتر از خود را نیز می‌آورد، و همگی داخل می‌شوند و در آنجا سکونت می‌گزینند. در نتیجه، سرانجام آن شخص بدتر از حالت نخست او می‌شود.»
Luke FarHezar 11:27  هنگامی که عیسی این سخنان را می‌گفت، زنی از میان جمعیت به بانگ بلند گفت: «خوشا‌به‌حال زنی که تو را به‌دنیا آورد و به تو شیر داد.»
Luke FarHezar 11:28  اما عیسی در پاسخ گفت: «خوشا‌به‌حال آنان که کلام خدا را می‌شنوند و آن را به‌جای می‌آورند.»
Luke FarHezar 11:29  چون بر جمعیت افزوده می‌شد، عیسی گفت: «این نسل، نسلی بس شرارت‌پیشه است. خواستار آیتی هستند! اما هیچ آیتی به ایشان داده نخواهد شد جز آیت یونس.
Luke FarHezar 11:30  زیرا همان‌گونه که یونس آیتی بود برای مردم نینوا، پسر انسان نیز برای این نسل آیتی خواهد بود.
Luke FarHezar 11:31  در روز جزا، ملکة جنوب با این نسل بر‌خواهد‌خاست و محکومشان خواهد کرد، زیرا از آن سوی دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و حال آنکه کسی بزرگتر از سلیمان اینجاست.
Luke FarHezar 11:32  مردم نینوا در روز جزا با این نسل بر‌خواهند‌خاست و محکومشان خواهند کرد، زیرا آنان در اثر موعظة یونس توبه کردند، و حال آنکه کسی بزرگتر از یونس اینجاست.
Luke FarHezar 11:33  «هیچکس چراغ را بر نمی‌افروزد تا آن را پنهان کند یا زیر کاسه‌ای بنهد، بلکه چراغ را بر چراغدان می‌گذارند تا هر که داخل شود نورش را ببیند.
Luke FarHezar 11:34  چشم تو، چراغ بدن توست. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود. اما اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را تاریکی فراخواهدگرفت.
Luke FarHezar 11:35  پس بهوش باش نوری که در توست، تاریکی نباشد.
Luke FarHezar 11:36  چه اگر تمام وجودت روشن باشد و هیچ جزئی از آن تاریک نباشد، آنگاه همچون زمانی که نورِ چراغ بر تو می‌تابد، به‌تمامی در روشنایی خواهی بود.»
Luke FarHezar 11:37  چون عیسی سخنان خود را به‌پایان رسانید، یکی از فریسیان او را به صرف غذا دعوت کرد. پس به خانة او رفت و بنشست.
Luke FarHezar 11:38  اما فریسی چون دید که عیسی دستهایش را پیش از غذا نشست، سخت تعجب کرد.
Luke FarHezar 11:39  آنگاه خداوند خطاب به او گفت: «شما فریسیان بیرون پیاله و بشقاب را پاک می‌کنید، اما از درون آکنده از آزید و خباثت!
Luke FarHezar 11:40  ای نادانان، آیا آن که برون را آفرید، درون را نیز نیافرید؟
Luke FarHezar 11:41  از آنچه در درون (ظرف) است به فقیران بدهید تا همه چیز برایتان پاک باشد.
Luke FarHezar 11:42  «وای بر شما ای فریسیان! شما از نعناع و سُداب و هرگونه سبزی ده یک می‌دهید، اما عدالت را نادیده می‌گیرید و از محبت خدا غافلید. می‌بایست اینها را به‌جای می‌آوردید و آنها را نیز فراموش نمی‌کردید.
Luke FarHezar 11:43  وای بر شما ای فریسیان! زیرا دوست می‌دارید در بهترین جای کنیسه‌ها بنشینید و مردم در کوچه و بازار شما را سلام گویند.
Luke FarHezar 11:44  وای بر شما! زیرا چون قبرهایی بی‌نام و نشان‌اید که مردم ندانسته بر آنها راه می‌روند.»
Luke FarHezar 11:45  یکی از فقیهان در پاسخ گفت: «استاد، تو با این سخنان به ما نیز اهانت می‌کنی.»
Luke FarHezar 11:46  عیسی فرمود: «وای بر شما نیز، ای فقیهان، که بارهایی توان‌فرسا بر دوش مردم می‌نهید، اما خود حاضر نیستید حتی انگشتی برای کمک بجنبانید.
Luke FarHezar 11:47  وای بر شما که برای پیامبرانی که به‌دست نیاکانتان کشته شدند، مقبره می‌سازید!
Luke FarHezar 11:48  براستی که این گونه بر کار آنها مهر تأیید می‌زنید. آنها پیامبران را کشتند و شما آرامگاهشان را می‌سازید.
Luke FarHezar 11:49  از این رو حکمت خدا می‌فرماید که ‹من برای آنها پیامبران و رسولان خواهم فرستاد. اما بعضی را خواهند کشت و بعضی را آزار خواهند رسانید.›
Luke FarHezar 11:50  پس، خون همة پیامبرانی که خونشان از آغاز خلقت تا کنون ریخته شده است، بر گردن این نسل خواهد بود–
Luke FarHezar 11:51  از خون هابیل تا خون زکریا که بین قربانگاه و محراب.معبد کشته شد. آری، به شما می‌گویم که این نسل برای این همه حساب پس خواهد داد.
Luke FarHezar 11:52  وای بر شما ای فقیهان! زیرا کلید معرفت را غصب کرده‌اید. خود داخل نمی‌شوید و داخل‌شوندگان را نیز مانع می‌گردید.»
Luke FarHezar 11:53  چون عیسی بیرون رفت، علمای دین و فریسیان سخت با او به مخالفت برخاستند و با سؤالات بسیار بر او تاختند
Luke FarHezar 11:54  و در کمین بودند تا سخنی از زبانش بیرون کشند و گرفتارش سازند.
Chapter 12
Luke FarHezar 12:1  در این هنگام، هزاران تن گرد آمدند، چندانکه بر یکدیگر پا می‌نهادند. عیسی نخست به سخن گفتن با شاگردان خود آغاز کرد و گفت: «از خمیرمایة فریسیان که همانا ریاکاری است، دوری کنید.
Luke FarHezar 12:2  هیچ‌چیز پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچ‌چیز پوشیده‌ای نیست که عیان نگردد.
Luke FarHezar 12:3  آنچه در تاریکی گفته‌اید، در روشنایی شنیده خواهد شد، و آنچه پشت درهای بسته نجوا کرده‌اید، از فراز بامها اعلام خواهد شد.
Luke FarHezar 12:4  «دوستان، به شما می‌گویم از کسانی که جسم را می‌کشند و بیش از این نتوانند، مترسید.
Luke FarHezar 12:5  به شما نشان می‌دهم از که باید ترسید: از آن که پس از کشتن جسم، قدرت دارد به دوزخ اندازد. آری، به شما می‌گویم، از اوست که باید ترسید.
Luke FarHezar 12:6  آیا پنج گنجشک به دو پول سیاه فروخته نمی‌شود؟ با این حال، حتی یکی از آنها نزد خدا فراموش نمی‌گردد.
Luke FarHezar 12:7  حتی موهای سر شما به‌تمامی شمرده شده است. پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است.
Luke FarHezar 12:8  «به شما می‌گویم، هر که مرا نزد مردم اقرار کند، پسر انسان نیز او را در حضور فرشتگان خدا اقرار خواهد کرد.
Luke FarHezar 12:9  اما هرکه نزد مردم مرا انکار کند، در حضور فرشتگان خدا انکار خواهد شد.
Luke FarHezar 12:10  هر که سخنی برضد پسر انسان گوید، بخشیده شود، اما هر که به روح‌القدس کفر گوید، بخشیده نخواهد شد.
Luke FarHezar 12:11  چون شما را به کنیسه‌ها و به‌حضور حاکمان و صاحبمنصبان برند، نگران مباشید که چگونه از خود دفاع کنید یا چه بگویید،
Luke FarHezar 12:12  زیرا در آن هنگام روح‌القدس آنچه را که باید بگویید به شما خواهد آموخت.»
Luke FarHezar 12:13  ناگاه کسی از میان جمعیت به او گفت: «استاد، به برادرم بگو میراث پدری را با من قسمت کند.»
Luke FarHezar 12:14  عیسی پاسخ داد: «ای مرد، چه کسی مرا بین شما داور یا مُقَسّم قرار داده است؟»
Luke FarHezar 12:15  پس به مردم گفت: «بهوش باشید و از هر‌گونه حرص و آز بپرهیزید، زیرا زندگی انسان به فزونی داراییش نیست.»
Luke FarHezar 12:16  سپس این مَثَل را برایشان آورد: «مردی ثروتمند از زراعت خویش محصول فراوان حاصل کرد.
Luke FarHezar 12:17  پس با خود اندیشید، ‹چه کنم، زیرا جایی برای انباشتن محصول خود ندارم؟›
Luke FarHezar 12:18  سپس گفت: ‹دانستم چه باید کرد! انبارهای خود را خراب می‌کنم و انبارهایی بزرگتر می‌سازم، و همة گندم و اموال خود را در آن ذخیره می‌کنم.
Luke FarHezar 12:19  آنگاه به خود خواهم گفت: ای جان من، برای سالیان دراز اموال فراوان اندوخته‌ای. حال آسوده زی؛ بخور و بنوش و خوش باش.›
Luke FarHezar 12:20  اما خدا به او گفت: ‹ای نادان! همین‌امشب جانت را از تو خواهند ستاند. پس آنچه اندوخته‌ای، از آنِ که خواهد شد؟›
Luke FarHezar 12:21  این است فرجام کسی که برای خویشتن ثروت می‌اندوزد اما در قبال خدا ثروتمند نیست.»
Luke FarHezar 12:22  آنگاه عیسی خطاب به شاگردان خود گفت: «پس به شما می‌گویم، نگران زندگی خود مباشید که چه بخورید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید.
Luke FarHezar 12:23  زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر است.
Luke FarHezar 12:24  کلاغها را بنگرید: نه می‌کارند و نه می‌دروند، نه کاهدان دارند و نه انبار؛ با این همه خدا به آنها روزی می‌دهد. و شما چقدر باارزشتر از پرندگانید!
Luke FarHezar 12:25  کیست از شما که بتواند با نگرانی، ساعتی بر عمر خود بیفزاید؟
Luke FarHezar 12:26  پس، اگر از انجام چنین کار کوچکی ناتوانید، از چه سبب نگران مابقی هستید؟
Luke FarHezar 12:27  سوسنها را بنگرید که چگونه نمو می‌کنند؛ نه زحمت می‌کشند و نه می‌ریسند. به شما می‌گویم که حتی سلیمان نیز با همة شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد.
Luke FarHezar 12:28  پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود، چنین می‌پوشانَد، چقدر بیشتر شما را، ای سست‌ایمانان، خواهد پوشانید!
Luke FarHezar 12:29  پس در پی این مباشید که چه بخورید یا چه بنوشید. نگران اینها مباشید.
Luke FarHezar 12:30  زیرا مردم بی‌ایمان این دنیا در پی این‌گونه چیزهایند، اما پدر شما می‌داند که به این همه نیاز دارید.
Luke FarHezar 12:31  بلکه شما، در پی پادشاهی او باشید، که همة اینها نیز به شما داده خواهد شد.
Luke FarHezar 12:32  «ای گلة کوچک، ترسان مباشید، زیرا خشنودی پدر شما این است که پادشاهی را به شما عطا کند.
Luke FarHezar 12:33  آنچه دارید بفروشید و به فقرا بدهید؛ برای خود کیسه‌هایی فراهم کنید که پوسیده نشود، و گنجی پایان ناپذیر در آسمان بیندوزید، جایی که نه دزد آید و نه بید زیان رساند.
Luke FarHezar 12:34  زیرا هرجا گنج شماست، دلتان نیز آنجا خواهد بود.
Luke FarHezar 12:35  «کمر خود را برای خدمت ببندید و چراغ خویش را فروزان نگاه دارید.
Luke FarHezar 12:36  همچون کسانی باشید که منتظرند سرورشان از جشن عروسی بازگردد، تا چون از راه رسد و در را کوبد، بیدرنگ بر او بگشایند.
Luke FarHezar 12:37  خوشا‌به‌حال خادمانی که چون سرورشان بازگردد، آنان را بیدار و هشیار یابد. براستی به شما می‌گویم که خود کمر به خدمتشان خواهد بست؛ آری آنان را بر سفره خواهد نشانید و پیش آمده، از ایشان پذیرایی خواهد کرد.
Luke FarHezar 12:38  خوشا‌به‌حال خادمانی که چون سرورشان از راه رسد، چه در پاس دوم شب، چه در پاس سوم، ایشان را بیدار و هشیار یابد.
Luke FarHezar 12:39  «بدانید که اگر صاحبخانه می‌دانست دزد در چه ساعتی خواهد آمد، نمی‌گذاشت به خانه‌اش دستبرد زنند.
Luke FarHezar 12:40  پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی خواهد آمد که انتظار ندارید.»
Luke FarHezar 12:41  پطرس پرسید: «سرور من، آیا این مثل را برای ما آوردی یا برای همه؟»
Luke FarHezar 12:42  خداوند در پاسخ گفت: «پس آن کارگزار امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خادمان خانة خود گماشته باشد تا سهم خوراک آنان به‌موقع بدهد؟
Luke FarHezar 12:43  خوشا‌به‌حال آن غلام که چون اربابش بازگردد، او را مشغول کار بیند.
Luke FarHezar 12:44  یقین بدانید که او را بر همة مایملک خود خواهد گماشت.
Luke FarHezar 12:45  اما اگر آن غلام با خود بیندیشد که ‹ارباب در آمدن تأخیر کرده،› و به آزار خادم‌ها و خادمه‌ها، و خوردن و نوشیدن و میگساری بپردازد،
Luke FarHezar 12:46  آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد و او را از میان دو‌پاره کرده، در جایگاه خیانتکاران خواهد افکند.
Luke FarHezar 12:47  غلامی که خواستِ اربابش را می‌داند و با این حال، خود را برای انجام آن آماده نمی‌کند، تازیانة بسیار خواهد خورد.
Luke FarHezar 12:48  اما آن که خواست اربابش را نمی‌داند و کاری می‌کند که سزاوار تنبیه است، تازیانة کمتر خواهد خورد. هرکه به او بیشتر داده شود، از او بیشتر نیز مطالبه خواهد شد؛ و هرکه مسؤلیتش بیشتر بُوَد، پاسخ‌گویی‌اش نیز بیشتر خواهد بود.
Luke FarHezar 12:49  «آمده‌ام تا بر زمین آتش افروزم، و ای کاش که تا‌کنون افروخته شده بود!
Luke FarHezar 12:50  اما مرا تعمیدی باید، و چه در فشارم تا به انجام رسد.
Luke FarHezar 12:51  گمان می‌برید آمده‌ام تا صلح به زمین آورم؟ نه، بلکه تا جدایی افکنم.
Luke FarHezar 12:52  از این پس، میان پنج تن از اهل یک خانه جدایی خواهد افتاد؛ سه علیه دو خواهند بود و دو علیه سه.
Luke FarHezar 12:53  پدر علیه پسر و پسر علیه پدر، مادر علیه دختر و دختر علیه مادر، مادرشوهر علیه عروس و عروس علیه مادرشوهر.»
Luke FarHezar 12:54  سپس به جماعت گفت: «چون بینید ابری در مغرب پدیدار شود، بیدرنگ گویید: ‹باران خواهد بارید،› و باران می‌بارد.
Luke FarHezar 12:55  و چون باد جنوب وزد، گویید: ‹هوا گرم خواهد شد،› و چنین می‌شود.
Luke FarHezar 12:56  ای ریاکاران! شما که نیک می‌دانید چگونه سیمای زمین و آسمان را تعبیر کنید، چگونه است که از تعبیر زمان حاضر ناتوانید؟
Luke FarHezar 12:57  «چرا خود دربارة آنچه درست است قضاوت نمی‌کنید؟
Luke FarHezar 12:58  هنگامی که با شاکی خود به محکمه می‌روی، بکوش تا در راه با او آشتی کنی، وگرنه تو را نزد قاضی خواهد‌کشانید، و قاضی تو را به نگهبان خواهد سپرد و او تو را به زندان خواهد افکند.
Luke FarHezar 12:59  به تو می‌گویم که تا شاهی آخر را نپردازی، از زندان به‌در نخواهی آمد.»
Chapter 13
Luke FarHezar 13:1  در همان زمان، عده‌ای از حاضران، از جلیلیانی با عیسی سخن گفتندکه پیلاطس خونشان را با خون قربانیهایشان در‌هم‌آمیخته بود.
Luke FarHezar 13:2  عیسی در پاسخ گفت: آیا گمان می‌کنید چون آن جلیلیان به چنین روز دچار شدند، از بقیة اهالی جلیل گناهکارتر بودند؟
Luke FarHezar 13:3  به شما می‌گویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.
Luke FarHezar 13:4  و آیا گمان می‌کنید، آن هجده تن که برج سلوام بر آنها افتاد و مردند، از دیگر ساکنان اورشلیم خطاکارتر بودند؟
Luke FarHezar 13:5  به شما می‌گویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.»
Luke FarHezar 13:6  سپس این مَثَل را آورد: «مردی درخت انجیری در تاکستان خود کاشت. چون خواست میوة آن بچیند، چیزی بر آن نیافت.
Luke FarHezar 13:7  پس به باغبان خود گفت: ‹سه سال است برای چیدن میوة این درخت می‌آیم اما چیزی نمی‌یابم. آن را ببُر، تا خاک را هدر ندهد.›
Luke FarHezar 13:8  اما او پاسخ داد: ‹سرورم، بگذار یک سال دیگر هم بماند. گِردَش را خواهم کند و کودش خواهم داد.
Luke FarHezar 13:9  اگر سال بعد میوه آورد که هیچ؛ اگر نیاورد آنگاه آن را بِبُر.› »
Luke FarHezar 13:10  در یکی از روزهای شبات، عیسی در کنیسه‌ای تعلیم می‌داد.
Luke FarHezar 13:11  در آنجا زنی بود که روحی او را هجده سال علیل کرده بود. پشتش خمیده شده بود و به هیچ‌روی توان راست ایستادن نداشت.
Luke FarHezar 13:12  چون عیسی او را بدید، نزد خود فرایش خواند و فرمود: «ای زن، از ضعف خود خلاصی یافتی!»
Luke FarHezar 13:13  سپس بر او دست نهاد و او بیدرنگ راست ایستاده، خدا را سپاس گفت.
Luke FarHezar 13:14  اما رئیس کنیسه از اینکه عیسی در روز شبات شفا داده بود، خشمگین شد و به مردم گفت: «شش روز برای کار دارید. در آن روزها بیایید و شفا بگیرید، نه در روز شبات.»
Luke FarHezar 13:15  خداوند در پاسخ گفت: «ای ریاکاران! آیا هیچیک از شما در روز شبات گاو یا الاغ خود را از طویله باز نمی‌کند تا برای آب دادن بیرون ببرد؟
Luke FarHezar 13:16  پس آیا نمی‌بایست این زن را که دختر ابراهیم است و شیطان هجده سال اسیرش کرده بود، در روز شبات آزاد کرد؟»
Luke FarHezar 13:17  چون این را گفت، مخالفانش جملگی شرمسار شدند، اما جمعیت همگی از آن همه کارهای شگفت‌آور او شادمان بودند.
Luke FarHezar 13:18  آنگاه گفت: «پادشاهی خدا به چه مانَد؟ آن را به چه تشبیه کنم؟
Luke FarHezar 13:19  همچون دانة خردلی است که شخصی آن را بر‌می‌گیرد و در باغ خود می‌کارد. آن دانه می‌روید و درختی می‌شود، آن گونه که پرندگان آسمان می‌آیند و بر شاخه‌هایش لانه می‌سازند.»
Luke FarHezar 13:20  باز گفت: «پادشاهی خدا را به چه تشبیه کنم؟
Luke FarHezar 13:21  همچون خمیرمایه‌ای است که زنی برداشت و با مقدار زیادی آرد مخلوط کرد تا تمامی خمیر ور‌می‌آمد.»
Luke FarHezar 13:22  عیسی در راه اورشلیم، به شهرها و روستاها می‌رفت و تعلیم می‌داد.
Luke FarHezar 13:23  در این میان، کسی از او پرسید: « سَروَر من، آیا تنها شماری اندک از مردم نجات خواهند یافت؟» به ایشان گفت:
Luke FarHezar 13:24  «سخت بکوشید تا از درِ تنگ داخل شوید، زیرا به شما می‌گویم بسیاری خواهند کوشید تا داخل شوند، اما نخواهند توانست.
Luke FarHezar 13:25  چون صاحب خانه برخیزد و در را ببندد، بیرون ایستاده، در را خواهید کوبید و خواهید گفت: ‹سَروَرا، در بر ما بگشا!› اما او پاسخ خواهد داد: ‹شما را نمی‌شناسم؛ نمی‌دانم از کجایید؟›
Luke FarHezar 13:26  خواهید گفت: ‹ما با تو خوردیم و آشامیدیم و تو در کوچه‌های ما تعلیم می‌دادی.›
Luke FarHezar 13:27  اما جواب خواهید شنید: ‹شما را نمی‌شناسم؛ نمی‌دانم از کجایید؟ ای بدکاران از من دور شوید.›
Luke FarHezar 13:28  آنگاه در آنجا گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود، زیرا ابراهیم و اسحاق و یعقوب و همة انبیا را در پادشاهی خدا خواهید دید اما خود را محروم خواهید یافت.
Luke FarHezar 13:29  مردم از شرق و غرب و شمال و جنوب، خواهند آمد و بر سفرة پادشاهی خدا خواهند نشست.
Luke FarHezar 13:30  آری، هستندآخرینی که اول خواهند شد، و اولینی که آخر.»
Luke FarHezar 13:31  در آن هنگام، تنی چند از فریسیان نزد عیسی آمدند و گفتند: «اینجا را ترک کن و به جایی دیگر برو، زیرا هیرودیس می‌خواهد تو را بکشد.»
Luke FarHezar 13:32  در جواب گفت: «بروید و به آن روباه بگویید که ‹امروز و فردا دیوها را بیرون می‌رانم و مردم را شفا می‌بخشم، و در روز سوم کار خویش به‌کمال خواهم رسانید.
Luke FarHezar 13:33  اما امروز و فردا و پس‌فردا باید به راه خود ادامه دهم، زیرا ممکن نیست نبی بیرون از اورشلیم کشته شود.›
Luke FarHezar 13:34  ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتل پیامبران و سنگسارکنندة رسولانی که نزدت فرستاده می‌شوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجه‌هایش را زیر بالهای خویش جمع می‌کند، فرزندان تو را گرد‌آورم، اما نخواستی.
Luke FarHezar 13:35  اکنون خانة شما برایتان وا‌گذاشته می‌شود. و به شما می‌گویم که دیگر مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: ‹مبارک است او که به‌نام خداوند می‌آید.› »
Chapter 14
Luke FarHezar 14:1  در یکی از روزهای شبات که عیسی برای صرف غذا به خانة فریسی سرشناسی رفته بود، حاضران بدقت او را زیر نظر داشتند.
Luke FarHezar 14:2  مقابل او مردی بود که بدنش ورم کرده بود.
Luke FarHezar 14:3  عیسی از فقیهان و فریسیان پرسید: «آیا شفا دادن در روز شبات جایز است یا نه؟»
Luke FarHezar 14:4  آنان خاموش ماندند. پس عیسی آن مرد را گرفته، شفا داد و مرخص فرمود.
Luke FarHezar 14:5  سپس رو به آنان کرد و پرسید: «کیست از شما که الاغ یا گاوش در روز شبات در چاه بیفتد و بیدرنگ آن را بیرون نیاوَرَد؟»
Luke FarHezar 14:7  چون عیسی دید میهمانان چگونه صدر مجلس را برای خود اختیار می‌کنند، این مَثَل را برایشان آورد:
Luke FarHezar 14:8  «چون کسی تو را به مجلس عروسی دعوت کند، صدر مجلس منشین، زیرا شاید کسی سرشناس‌تر از تو دعوت شده باشد.
Luke FarHezar 14:9  در آن صورت میزبانی که هر دو شما را دعوت کرده است، خواهد آمد و به تو خواهد گفت: ‹جایت را به این شخص بده.› ناگزیر با سرافکندگی پایین مجلس خواهی نشست.
Luke FarHezar 14:10  بلکه هرگاه کسی میهمانت کند، برو و پایین‌ترین جای مجلس بنشین، تا چون میزبان آید، تو را گوید: ‹دوست من، بفرما جای بالاتری بنشین.› آنگاه نزد دیگر میهمانان سربلند خواهی شد.
Luke FarHezar 14:11  زیرا هرکه خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد، و هرکه خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»
Luke FarHezar 14:12  سپس عیسی به میزبانش گفت: «چون ضیافتِ ناهار یا شام می‌دهی، دوستان و برادران و خویشان و همسایگان ثروتمند خویش را دعوت مکن؛ زیرا آنان نیز تو را دعوت خواهند کرد و بدین سان عوض خواهی یافت.
Luke FarHezar 14:13  پس چون میهمانی می‌دهی، فقیران و معلولان و لنگان و کوران را دعوت کن
Luke FarHezar 14:14  تا سعادتمند شوی؛ زیرا آنان را چیزی نیست که در عوض به تو بدهند، و پاداش خود را در قیامت پارسایان خواهی یافت.»
Luke FarHezar 14:15  چون یکی از میهمانان که با عیسی هم‌سفره بود این را شنید، گفت: «خوشا‌به‌حال آن که در ضیافت پادشاهی خدا نان خورَد.»
Luke FarHezar 14:16  عیسی در پاسخ گفت: «شخصی ضیافتی بزرگ ترتیب داد و بسیاری را دعوت کرد.
Luke FarHezar 14:17  چون وقت شام فرا‌رسید، خادمش را فرستاد تا دعوت‌شدگان را گوید: ‹بیایید که همه چیز آماده است.›
Luke FarHezar 14:18  اما آنها هر‌یک عذری آوردند. یکی گفت: ‹مزرعه‌ای خریده‌ام که باید بروم آن را ببینم. تمنا اینکه معذورم بداری.›
Luke FarHezar 14:19  دیگری گفت: ‹پنچ جفت گاو خریده‌ام، و هم‌اکنون در راهم تا آنها را بیازمایم. مرا معذور دار.›
Luke FarHezar 14:20  سومی نیز گفت: ‹تازه زن گرفته‌ام، و از این رو نمی‌توانم بیایم.›
Luke FarHezar 14:21  پس خادم بازگشت و سرور خود را آگاه ساخت. میزبان خشمگین شد و به خادم دستور داد که به کوچه و بازار شهر بشتابد و فقیران و معلولان و کوران و لنگان را بیاورد.
Luke FarHezar 14:22  خادم گفت: ‹سرور من، دستورت را انجام دادم، اما هنوز جا هست.›
Luke FarHezar 14:23  پس آقایش گفت: ‹به جاده‌ها و کوره‌راههای بیرون از شهر برو و به‌اصرار مردم را به ضیافت من بیاور تا خانه‌ام پر شود.
Luke FarHezar 14:24  به شما می‌گویم که هیچ‌یک از دعوت شدگان، شام مرا نخواهند چشید.› »
Luke FarHezar 14:25  جمعیتی انبوه عیسی را همراهی می‌کرد. رو بدیشان کرد و گفت:
Luke FarHezar 14:26  «هر که نزد من آید و از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر، و حتی از جان خود متنفر نباشد، شاگرد من نتواند بود.
Luke FarHezar 14:27  و هرکه صلیب خود بر‌نگیرد و از پی من نیاید، شاگرد من نتواند بود.
Luke FarHezar 14:28  کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و نخست ننشیند تا هزینة آن برآوُرد کند و ببیند آیا توان تکمیل آن دارد یا نه؟
Luke FarHezar 14:29  زیرا اگر پی آن بگذارد اما از تکمیل بنا درماند، هرکه بیند، استهزا کرده،
Luke FarHezar 14:30  گوید: ‹این شخص ساختن بنایی را آغاز کرد، اما از تکمیل آن درمانده است!›
Luke FarHezar 14:31  و یا کدام پادشاه است که راهیِ جنگ با پادشاهی دیگر شود، بی‌آنکه نخست بنشیند و بیندیشد که آیا با ده هزار سرباز می‌تواند به رویارویی با کسی رود که با بیست هزار سرباز به جنگ او می‌آید؟
Luke FarHezar 14:32  و اگر بیند که او را توان رویارویی نیست، آنگاه تا سپاه دشمن دور است، هیأتی خواهد فرستاد تا شرایط صلح را جویا شود.
Luke FarHezar 14:33  به همین‌سان، هیچ‌یک از شما نیز تا از تمام دارایی خود دست نشویید، شاگرد من نتوانید بود.
Luke FarHezar 14:34  «نمک نیکوست، اما اگر خاصیتش را از دست بدهد، چگونه می‌توان آن را باز نمکین ساخت؟
Luke FarHezar 14:35  نه به کار زمین می‌آید و نه در‌خور کُپة کود است؛ بلکه آن را دور می‌ریزند. هر که گوش شنوا دارد، بشنود!»
Chapter 15
Luke FarHezar 15:1  و اما خراجگیران و گناهکاران جملگی نزد عیسی گرد می‌آمدند تا سخنانش را بشنوند.
Luke FarHezar 15:2  اما فریسیان و علمای دین همهمه‌کنان می‌گفتند: «این مرد گناهکاران را می‌پذیرد و با آنان نان می‌خورد.»
Luke FarHezar 15:3  پس عیسی این مثل را برایشان آورد:
Luke FarHezar 15:4  «کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، آن نود و نه را در صحرا نگذارد و در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟
Luke FarHezar 15:5  و چون گوسفند گمشده را یافت، آن را با شادی بر دوش نهد
Luke FarHezar 15:6  و به خانه آمده، دوستان و همسایگان را فرا‌خواند و‌گوید: ‹با من شادی کنید، زیرا گوسفند گمشدة خویش بازیافتم.›
Luke FarHezar 15:7  به شما می‌گویم، به همین‌سان در آسمان برای یک گناهکار که توبه می‌کند، جشن و سرور عظیم‌تری برپا می‌شود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند.
Luke FarHezar 15:8  «و یا کدام زن است که ده سکة نقره داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، چراغی بر‌نیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته از جستن باز نایستد؟
Luke FarHezar 15:9  و چون آن را یافت، دوستان و همسایگان را فرا‌خواند و گوید: ‹با من شادی کنید، زیرا سکة گمشدة خویش بازیافتم.›
Luke FarHezar 15:10  به شما می‌گویم، به همین‌سان، برای توبة یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور برپا می‌شود.»
Luke FarHezar 15:11  سپس ادامه داد: «مردی را دو پسر بود.
Luke FarHezar 15:12  روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ‹ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده.› پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد.
Luke FarHezar 15:13  پس از چندی، پسر کوچکتر آنچه داشت گرد آورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش در آنجا به عیاشی بر‌باد داد.
Luke FarHezar 15:14  چون هر چه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد و او سخت به تنگدستی افتاد.
Luke FarHezar 15:15  از این رو، خدمتگزاری یکی از مردمان آن سامان پیشه کرد. و او وی را به خوکبانی در مزرعة خویش برگماشت.
Luke FarHezar 15:16  پسر آرزو داشت شکم خود با خوراک خوکها سیر کند، اما هیچ‌کس به او چیزی نمی‌داد.
Luke FarHezar 15:17  سرانجام به خود آمد و گفت: ‹ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من اینجا از فرط گرسنگی تلف می‌شوم.
Luke FarHezar 15:18  پس برمی‌خیزم و نزد پدر می‌روم و می‌گویم: «پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام.
Luke FarHezar 15:19  دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن.»›
Luke FarHezar 15:20  پس برخاست و راهی خانة پدر شد. اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان به‌سویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسه‌اش ساخت.
Luke FarHezar 15:21  پسر گفت: ‹پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم.›
Luke FarHezar 15:22  اما پدر به خدمتکارانش گفت: ‹بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش به پاهایش کنید.
Luke FarHezar 15:23  گوسالة پرواری آورده، سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم.
Luke FarHezar 15:24  زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!› پس به جشن و سرور پرداختند.
Luke FarHezar 15:25  «و اما پسر بزرگتر در مزرعه بود. چون به خانه نزدیک شد و صدای ساز و آواز شنید،
Luke FarHezar 15:26  یکی از خدمتکاران را فرا‌خواند و پرسید چه خبر است.
Luke FarHezar 15:27  خدمتکار پاسخ داد: ‹برادرت آمده و پدرت گوسالة پرواری سر بریده، زیرا پسرش را بسلامت باز‌یافته است.›
Luke FarHezar 15:28  چون این را شنید، برآشفت و نخواست به خانه درآید. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد.
Luke FarHezar 15:29  اما او در جواب پدر گفت: ‹اینک سالهاست تو را چون غلامان خدمت کرده‌ام و هرگز از فرمانت سر نپیچیده‌ام. اما تو هرگز حتی بزغاله‌ای به من ندادی تا با دوستانم ضیافتی به‌پا کنم.
Luke FarHezar 15:30  و حال که این پسرت بازگشته است، پسری که دارایی تو را با روسپی‌ها بر‌باد داده، برایش گوسالة پرواری سر بریده‌ای!›
Luke FarHezar 15:31  پدر گفت: ‹پسرم، تو همواره با منی، و هرآنچه دارم، مال توست.
Luke FarHezar 15:32  اما اکنون باید جشن بگیریم و شادی کنیم، زیرا این برادر تو مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!› »
Chapter 16
Luke FarHezar 16:1  آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «توانگری را مباشری بود. چون شکایت به او رسید که مباشر اموال او را بر باد می‌دهد،
Luke FarHezar 16:2  او را فراخواند و پرسید: ‹این چیست که دربارة تو می‌شنوم؟ حساب خود بازپس ده که دیگر مباشر من نتوانی بود.›
Luke FarHezar 16:3  مباشر با خود اندیشید: ‹چه کنم؟ ارباب می‌خواهد از کار برکنارم کند. یارای زمین کندن ندارم و از گدایی نیز عار دارم.
Luke FarHezar 16:4  دانستم چه باید کرد تا چون شغلم از کف دادم، کسانی باشند که مرا در خانه‌هایشان بپذیرند.›
Luke FarHezar 16:5  پس، بدهکاران ارباب خویش یک به یک به حضور فراخواند. از اولی پرسید: ‹چقدر به سرورم بدهکاری؟›
Luke FarHezar 16:6  پاسخ داد: ‹صد خمره روغن زیتون.› گفت: ‹بگیر، این حساب توست. بنشین و رقم آن را عوض کن و بنویس پنجاه خمره!›
Luke FarHezar 16:7  سپس از دومی پرسید: ‹تو چقدر بدهکاری؟› پاسخ داد: ‹صد خروار گندم.› گفت: ‹بگیر، این حساب توست. رقم آن را عوض کن و بنویس هشتاد خروار!›
Luke FarHezar 16:8  ارباب، مباشر متقلب را تحسین کرد، زیرا عاقلانه عمل کرده بود؛ چرا که فرزندان این عصر در مناسبات خود با هم‌عصران خویش از فرزندان نور عاقلترند.
Luke FarHezar 16:9  به شما می‌گویم که مال این دنیای فاسد را برای یافتن دوستان صرف کنید تا چون از آن مال اثری نماند، شما را در خانه‌های جاودانی بپذیرند.
Luke FarHezar 16:10  «آن که در امور کوچک امین باشد، در امور بزرگ نیز امین خواهد بود، و آن که در امور کوچک امین نباشد، در امور بزرگ نیز امین نخواهد بود.
Luke FarHezar 16:11  پس اگر در به‌کار‌بردن مال این دنیای فاسد امین نباشید، کیست که مال حقیقی را به شما بسپارد؟
Luke FarHezar 16:12  و اگر در به‌کار‌بردن مال دیگری امین نباشید، کیست که مال خود شما را به شما بدهد؟
Luke FarHezar 16:13  هیچ غلامی دو ارباب را خدمت نتواندکرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردة یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمی‌توانید هم بندة خدا باشید، هم بندة پول.»
Luke FarHezar 16:14  فریسیانِ پول‌دوست با شنیدن این سخنان، عیسی را به ریشخند گرفتند.
Luke FarHezar 16:15  به آنها گفت: «شما آن کسانید که خویشتن در نظر مردم پارسا می‌نمایید، اما خدا از دلتان آگاه است. آنچه مردم ارج بسیارش نهند، در نظر خدا ناپسند است!
Luke FarHezar 16:16  «تورات و انبیا تا زمان یحیی بود. از آن پس، پادشاهی خدا بشارت داده می‌شود و همگان به قهر و زور راه خود بدان می‌گشایند.
Luke FarHezar 16:17  با این حال، آسانتر است آسمان و زمین از میان برود تا اینکه نقطه‌ای از تورات فرو‌افتد!
Luke FarHezar 16:18  «هر که زن خویش را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است، و نیز هر که با زنی مطلقه نکاح کند، مرتکب زنا شده است.»
Luke FarHezar 16:19  «مردی ثروتمند بود که جامه از کتان لطیف ارغوانی بر تن می‌کرد و همه‌روزه به خوشگذرانی مشغول بود.
Luke FarHezar 16:20  بر در خانة او فقیری می‌نهادند، ایلعازر نام، که بدنش پوشیده از جراحت بود.
Luke FarHezar 16:21  ایلعازر آرزو داشت با خرده‌های غذا که از سفرة آن مرد ثروتمند فرو‌می‌افتاد، خود را سیر کند. حتی سگان نیز می‌آمدند و زخمهایش را می‌لیسیدند.
Luke FarHezar 16:22  باری، آن فقیر مُرد و فرشتگان او را به جوار ابراهیم بردند. ثروتمند نیز مُرد و او را دفن کردند.
Luke FarHezar 16:23  اما چون چشمان خود در عالم مردگان بگشود، خود را در عذاب یافت. از دور، ابراهیم را دید و ایلعازر را نیز در جوار او.
Luke FarHezar 16:24  پس با صدای بلند گفت: ‹ای پدر من ابراهیم، بر من ترحم کن و ایلعازر را بفرست تا نوک انگشت خود در آب تَر کند و زبانم خنک سازد، زیرا در این آتش عذاب می‌کشم.›
Luke FarHezar 16:25  اما ابراهیم پاسخ داد: ‹ای فرزند، به‌یاد آر که تو در زندگی، از همة چیزهای خوب بهره‌مند شدی، حال‌آنکه چیزهای بد نصیب ایلعازر شد. اکنون او اینجا در آسایش است و تو در عذاب.
Luke FarHezar 16:26  از این گذشته، بین ما و شما پرتگاهی هست؛ آنان که بخواهند از اینجا نزد تو آیند نتوانند، و آنان نیز که آنجایند نتوانند نزد ما آیند.›
Luke FarHezar 16:27  گفت: ‹پس، ای پدر، تمنا اینکه ایلعازر را به خانة پدرم بفرستی،
Luke FarHezar 16:28  زیرا مرا پنج برادر است. او را بفرست تا برادرانم را هشدار دهد، مبادا آنان نیز به این مکان عذاب درافتند.›
Luke FarHezar 16:29  ابراهیم پاسخ داد: ‹آنها موسی و انبیا را دارند، پس به سخنان ایشان گوش فرادهند.›
Luke FarHezar 16:30  گفت: ‹نه، ای پدر ما ابراهیم، بلکه اگر کسی از مردگان نزد آنها برود، توبه خواهند کرد.›
Luke FarHezar 16:31  ابراهیم به او گفت: ‹اگر به موسی و انبیا گوش نسپارند، حتی اگر کسی از مردگان زنده شود، مجاب نخواهند شد.› »
Chapter 17
Luke FarHezar 17:1  آنگاه به شاگردان خود گفت: «از لغزشها گریزی نیست، اما وای بر کسی که آنها را سبب گردد.
Luke FarHezar 17:2  او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیایی به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند تا اینکه سبب لغزش یکی از این کوچکان شود.
Luke FarHezar 17:3  پس مراقب خود باشید. اگر برادرت گناه کند، او را توبیخ کن، و اگر توبه کرد، ببخشایش.
Luke FarHezar 17:4  اگر هفت بار در روز به تو گناه ورزد، و هفت بار نزد تو بازآید و گوید: ‹توبه می‌کنم،› او را ببخشا.»
Luke FarHezar 17:5  رسولان به خداوندگفتند: «ایمان ما را بیفزا!»
Luke FarHezar 17:6  خداوند پاسخ داد: «اگر ایمانی به کوچکی دانة خردل داشته باشید، می‌توانید به این درخت توت بگویید از ریشه برآمده در دریا کاشته شود، و از شما فرمان خواهد برد.
Luke FarHezar 17:7  «کیست از شما که چون خدمتکارش از شخم زدن یا چرانیدن گوسفندان در صحرا بازگردد، او را گوید: ‹بیا، بنشین و بخور›؟
Luke FarHezar 17:8  آیا نخواهد گفت: ‹شام مرا آماده کن و کمر به پذیرایی‌ام بربند تا بخورم و بیاشامم، و بعد تو بخور و بیاشام›؟
Luke FarHezar 17:9  آیا مِنّت از خدمتکار خود خواهد برد که فرمانش را به‌جای آورده است؟
Luke FarHezar 17:10  پس، شما نیز چون آنچه به شما فرمان داده شده است، به‌جای آوردید، بگویید: ‹ما خدمتکارانی نالایقیم و تنها انجام وظیفه کرده‌ایم.› »
Luke FarHezar 17:11  عیسی بر سر راه خود به اورشلیم، از حدّ سامره و جلیل می‌گذشت.
Luke FarHezar 17:12  پس چون به دهی وارد می‌شد، ده جذامی به او برخوردند. آنها دور ایستاده
Luke FarHezar 17:13  با صدای بلند فریاد برآوردند: «ای عیسی، ای استاد، بر ما ترحم کن.»
Luke FarHezar 17:14  چون عیسی آنها را دید، گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» آنها به‌راه افتادند و در میانة راه از جذام پاک شدند.
Luke FarHezar 17:15  یکی از آنها چون دید که شفا یافته است، در‌حالی‌که با صدای بلند خدا را ستایش می‌کرد، بازگشت؛
Luke FarHezar 17:16  و خود را به پای عیسی افکند و او را سپاس گفت. آن جذامی سامری بود.
Luke FarHezar 17:17  عیسی فرمود: «مگر همة آن ده تن پاک نشدند؟ پس نُه تن دیگر کجایند؟
Luke FarHezar 17:18  آیا بجز این غریبه، کسی دیگر بازنگشت تا خدا را سپاس گوید؟»
Luke FarHezar 17:19  سپس به او گفت: «برخیز و برو، ایمانت تو را شفا داده است.»
Luke FarHezar 17:20  عیسی در پاسخ فریسیان که پرسیده بودند پادشاهی خدا کی خواهد آمد، گفت: «آمدن پادشاهی خدا را نمی‌توان به مشاهده دریافت،
Luke FarHezar 17:21  و کسی نخواهد گفت اینجا یا آنجاست، زیرا پادشاهی خدا در میان شماست.»
Luke FarHezar 17:22  سپس به شاگردان گفت: «زمانی می‌آید که آرزو خواهیدکرد یکی از روزهای پسر انسان را ببینید، اما نخواهید دید.
Luke FarHezar 17:23  مردم به شما خواهند گفت: ‹او اینجاست،› یا ‹او آنجاست.› اما در پی آنها مروید.
Luke FarHezar 17:24  زیرا پسر انسان در روز خود همچون صاعقه خواهد بود که در یک آن می‌درخشد و آسمان را از کران تا کران روشن می‌کند.
Luke FarHezar 17:25  اما نخست می‌باید رنج بسیار کشد و از سوی این نسل طرد شود.
Luke FarHezar 17:26  روزهای پسر انسان همچون روزهای نوح خواهد بود.
Luke FarHezar 17:27  مردم می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن می‌گرفتند و شوهر می‌کردند تا آن روز که نوح به کشتی درآمد. آنگاه سیل برخاست و همه را هلاک کرد.
Luke FarHezar 17:28  در زمان لوط نیز چنین بود. مردم سرگرم خوردن و نوشیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت بودند.
Luke FarHezar 17:29  اما روزی که لوط سدوم را ترک گفت، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک کرد.
Luke FarHezar 17:30  روز ظهور پسر انسان به همین‌گونه خواهد بود.
Luke FarHezar 17:31  در آن روز، کسی که بر بام خانه‌اش باشد و اثاثه‌اش در درون خانه، برای برداشتن آنها فرود نیاید. و آن که در مزرعه باشد نیز به خانه بازنگردد.
Luke FarHezar 17:33  هر که بخواهد جان خویش حفظ کند، آن را از دست خواهد داد، و هر که جان خویش از دست دهد، آن را محفوظ خواهد داشت.
Luke FarHezar 17:34  به شما می‌گویم، در آن شب از دو تن که بر یک بسترند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.
Luke FarHezar 17:35  و از دو زن که در یک جا گندم آسیا می‌کنند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.
Luke FarHezar 17:36  نیز از دو مرد که در مزرعه‌اند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.»
Luke FarHezar 17:37  پرسیدند: «کجا، ای خداوند؟» پاسخ گفت: «هر جا لاشه‌ای باشد، لاشخوران در آنجا گرد‌می‌آیند!»
Chapter 18
Luke FarHezar 18:1  عیسی برای شاگردان مثلی آورد تا نشان دهد که باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند.
Luke FarHezar 18:2  فرمود: «در شهری قاضی‌ای بود که نه از خدا ترسی داشت، نه به خلق خدا توجهی.
Luke FarHezar 18:3  در آن شهر بیوه‌زنی بود که پیوسته نزد او می‌آمد و از او می‌خواست دادش از دشمن بستاند.
Luke FarHezar 18:4  قاضی چندگاهی به او اعتنا نکرد. اما سرانجام با خود گفت: ‹هرچند از خدا نمی‌ترسم و به خلق خدا نیز بی‌توجهم،
Luke FarHezar 18:5  اما چون این بیوه‌زن مدام زحمتم می‌دهد، دادش می‌ستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا به‌ستوه آورد!› »
Luke FarHezar 18:6  آنگاه خداوند فرمود: «شنیدید این قاضی بی‌انصاف چه گفت؟
Luke FarHezar 18:7  حال، آیا خدا به داد برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد برمی‌آورند، نخواهد رسید؟ آیا این کار را همچنان به عقب خواهد انداخت؟
Luke FarHezar 18:8  به شما می‌گویم که بزودی به داد ایشان خواهد رسید. امّا هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟»
Luke FarHezar 18:9  آنگاه برای برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و در دیگران به‌دیدة تحقیر می‌نگریستند، این مثل را آورد:
Luke FarHezar 18:10  «دو نفر برای عبادت به معبد رفتند، یکی فریسی، دیگری خراجگیر.
Luke FarHezar 18:11  فریسی بایستاد و با خود چنین دعاکرد: ‹خدایا، تو را شکر می‌گویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم، و نه مانند این خراجگیرم.
Luke FarHezar 18:12  دو بار در هفته روزه می‌گیرم و از هر چه به‌دست می‌آورم، ده یک می‌دهم.›
Luke FarHezar 18:13  اما آن خراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را به‌سوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینة خود می‌کوفت و می‌گفت: ‹خدایا، بر منِ گناهکار رحم کن.›
Luke FarHezar 18:14  به شما می‌گویم که این مرد، و نه آن دیگر، در پیشگاه خدا پارسا شمرده شده به خانه رفت. زیرا هر که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»
Luke FarHezar 18:15  مردم حتی نوزادان را نزد عیسی می‌آوردند تا ایشان را لمس کند. شاگردان چون این را دیدند، مردم را سرزنش کردند.
Luke FarHezar 18:16  اما عیسی آنان را نزد خود فرا‌خواند و گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند و ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آن چنین کسان است.
Luke FarHezar 18:17  براستی به شما می‌گویم، هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، بدان راه نخواهد یافت.»
Luke FarHezar 18:18  حاکمی از او پرسید: «استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟»
Luke FarHezar 18:19  عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو می‌خوانی؟ هیچ‌کس نیکو نیست، جز خدا.
Luke FarHezar 18:20  احکام را می‌دانی: زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، پدر ومادر خود را گرامی دار.»
Luke FarHezar 18:21  گفت: «همة اینها را از کودکی به‌جا آورده‌ام.»
Luke FarHezar 18:22  عیسی چون این را شنید، گفت: «هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»
Luke FarHezar 18:23  چون این را شنید، اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت.
Luke FarHezar 18:24  عیسی به او نگاه کرد و گفت: «چه دشوار است راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی خدا!
Luke FarHezar 18:25  گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.»
Luke FarHezar 18:26  کسانی که این را شنیدند، پرسیدند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟»
Luke FarHezar 18:27  فرمود: «آنچه برای انسان ناممکن است برای خدا ممکن است.»
Luke FarHezar 18:28  پطرس گفت: «ما که خانه و کاشانه خود را ترک گفتیم تا از تو پیروی کنیم!»
Luke FarHezar 18:29  عیسی به ایشان گفت: «براستی به شما می‌گویم، کسی نیست که خانه یا زن یا برادر یا والدین یا فرزندان را به‌خاطر پادشاهی خدا ترک کند،
Luke FarHezar 18:30  و در همین عصر چند برابر به‌دست نیاورد، و در عصر آینده نیز حیات جاویدان را.»
Luke FarHezar 18:31  آنگاه آن دوازده را به کناری کشید و به ایشان گفت: «ما به اورشلیم می‌رویم، و اینک آنچه انبیا دربارة پسر انسان نوشته‌اند، به انجام خواهد رسید.
Luke FarHezar 18:32  زیرا او را به غیریهودیان خواهند سپرد. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و‌آب دهان بر او انداخته، تازیانه‌اش خواهند زد و خواهند کشت.
Luke FarHezar 18:33  اما در روز سوم برخواهدخاست.»
Luke FarHezar 18:34  شاگردان هیچ یک از اینها را درک نکردند. معنی سخن او از آنان پنهان بود و درنیافتند دربارة چه سخن می‌گوید.
Luke FarHezar 18:35  چون نزدیک اریحا رسید، مردی نابینا بر کنار راه نشسته بود و گدایی می‌کرد.
Luke FarHezar 18:36  چون صدای جمعیتی را که از آنجا می‌گذشت شنید، پرسید، «چه خبر است؟»
Luke FarHezar 18:37  گفتند: «عیسای ناصری از اینجا می‌گذرد.»
Luke FarHezar 18:38  او فریاد برکشید: «ای عیسی، پسر داود، بر من ترحم کن!»
Luke FarHezar 18:39  کسانی که پیشاپیش جمعیت می‌رفتند، عتابش کردند و خواستند خاموش باشد. اما او بیشتر فریاد برآورد که: «ای پسر داود، بر من ترحم کن!»
Luke FarHezar 18:40  آنگاه عیسی بازایستاد و امر فرمود آن مرد را نزد او بیاورند. چون نزدیک آمد، عیسی از او پرسید:
Luke FarHezar 18:41  «چه می‌خواهی برایت بکنم؟» گفت: «ای سَروَر من، می‌خواهم بینا شوم.»
Luke FarHezar 18:42  عیسی به او گفت: «بینا شو! ایمانت تو را شفا داده است.»
Luke FarHezar 18:43  کور همان دم بینایی خود بازیافت و خدا را سپاس‌گویان، در پی عیسی شتافت. مردم چون این را دیدند، همگی خدا را سپاس گفتند.
Chapter 19
Luke FarHezar 19:1  عیسی به اریحا درآمد و از میان شهر می‌گذشت.
Luke FarHezar 19:2  در آنجا مردی ثروتمند بود، زکای نام، رئیس خراجگیران.
Luke FarHezar 19:3  او می‌خواست ببیند عیسی کیست، اما از کوتاهی قامت و ازدحام جمعیت نمی‌توانست.
Luke FarHezar 19:4  از‌این‌رو، پیش دوید و از درخت انجیری بالا رفت تا او را ببیند، زیرا عیسی از آن راه می‌گذشت.
Luke FarHezar 19:5  چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریست و به او گفت: «زکای، بشتاب و پایین بیا که امروز باید در خانة تو بمانم.»
Luke FarHezar 19:6  زکای بیدرنگ پایین آمد و با شادی او را پذیرفت.
Luke FarHezar 19:7  مردم چون این را دیدند، همگی لب به شکایت گشودند که: «به خانة گناهکاری به میهمانی رفته است.»
Luke FarHezar 19:8  و اما زکای از جا برخاست و به خداوند گفت: «ای سَروَر من، اینک نصف اموال خود را به فقرا می‌بخشم، و اگر چیزی به ناحق از کسی گرفته باشم، چهار برابر به او بازمی‌گردانم.»
Luke FarHezar 19:9  عیسی فرمود: «امروز نجات به این خانه آمده است، چرا که این مرد نیز فرزند ابراهیم است.
Luke FarHezar 19:10  زیرا پسر انسان آمده تا گمشده را بجوید و نجات بخشد.»
Luke FarHezar 19:11  در همان حال که آنان به این سخنان گوش فرامی‌دادند، عیسی در ادامة سخن، مثلی آورد، زیرا در نزدیکی اورشلیم بود و مردم گمان می‌کردند پادشاهی خدا در همان موقع ظهور خواهد کرد.
Luke FarHezar 19:12  پس گفت: «نجیب‌زاده‌ای به سرزمینی دوردست رفت تا به مقام شاهی منصوب شود و سپس بازگردد.
Luke FarHezar 19:13  پس، ده تن از خادمان خود را فراخواند و به هر یک سکه‌ای طلا داد و گفت: ‹تا بازگشت من با این پول تجارت کنید.›
Luke FarHezar 19:14  اما مردمانی که قرار بود بر ایشان حکومت کند، از وی نفرت داشتند؛ آنان از پس او قاصدانی فرستادند با این پیغام که: ‹ما نمی‌خواهیم این شخص بر ما حکومت کند.›
Luke FarHezar 19:15  با این همه، او به مقام شاهی منصوب شد و به ولایت خویش بازگشت. پس فرمود خادمانی را که به ایشان سرمایه داده بود، فراخوانند تا دریابد هر‌یک چقدر سود کرده است.
Luke FarHezar 19:16  اولی آمد و گفت: ‹سرورا، سکة تو ده سکة دیگر سود آورده است.›
Luke FarHezar 19:17  به او گفت: ‹آفرین، ای خادم نیکو! چون در اندک امین بودی، حکومت ده شهر را به تو می‌سپارم.›
Luke FarHezar 19:18  دومی آمد و گفت: ‹سرورا، سکة تو پنج سکة دیگر سود آورده است.›
Luke FarHezar 19:19  به او نیز گفت: ‹بر پنج شهر حکمرانی کن.›
Luke FarHezar 19:20  سپس دیگری آمد و گفت: ‹سرورا، اینک سکة تو! آن را در پارچه‌ای پیچیده، نگاه داشتم.
Luke FarHezar 19:21  زیرا از تو می‌ترسیدم، چون مردی سختگیری. آنچه نگذاشته‌ای، برمی‌گیری، و آنچه نکاشته‌ای، می‌دروی.›
Luke FarHezar 19:22  به او گفت: ‹ای خادم بدکاره، مطابق گفتة خودت بر تو حکم می‌کنم. تو که می‌دانستی من مردی سختگیرم، آنچه نگذاشته‌ام برمی‌گیرم و آنچه نکاشته‌ام می‌دروم،
Luke FarHezar 19:23  چرا پول مرا به صرافان ندادی تا چون بازگردم آن را با سود پس گیرم؟›
Luke FarHezar 19:24  پس به حاضران گفت: ‹سکه را از او بگیرید و به آن که ده سکه دارد، بدهید.›
Luke FarHezar 19:25  به او گفتند: ‹سرورا، او که خود ده سکه دارد!›
Luke FarHezar 19:26  پاسخ داد: ‹به شما می‌گویم که به هرکه دارد، بیشتر داده خواهد شد، اما آن که ندارد، حتی آنچه دارد نیز از او گرفته خواهد شد.
Luke FarHezar 19:27  و اینک آن دشمنان مرا که نمی‌خواستند بر آنان حکومت کنم بدین جا بیاورید و در برابر من بکشید.› »
Luke FarHezar 19:28  پس از این گفتار، عیسی پیشاپیش دیگران راه اورشلیم را در پیش گرفت.
Luke FarHezar 19:29  چون به نزدیکی بیت‌فاجی و بیت‌عنیا که بر فراز کوهی بود رسید، دو تن از شاگردان خود را فرستاده گفت:
Luke FarHezar 19:30  «به دهکده‌ای که پیش روی شماست، بروید. چون وارد شدید، کُرّه الاغی را بسته خواهید یافت که تا به حال کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید.
Luke FarHezar 19:31  اگر کسی از شما پرسید: ‹چرا آن را باز می‌کنید؟› بگویید: ‹سَروَر ما بدان نیاز دارد.› »
Luke FarHezar 19:32  فرستادگان رفتند و همه چیز را چنان یافتند که عیسی گفته بود.
Luke FarHezar 19:33  و چون کُرّه را باز‌می‌کردند، صاحبانش به ایشان گفتند: «چرا کره را باز می‌کنید؟»
Luke FarHezar 19:34  پاسخ دادند: «سرور ما بدان نیاز دارد.»
Luke FarHezar 19:35  آنان کُرّه را نزد عیسی آوردند. سپس رداهای خود را بر آن افکندند و عیسی را بر آن نشاندند.
Luke FarHezar 19:36  همچنان که عیسی پیش می‌راند، مردم رداهای خود را بر سر راه می‌گستردند.
Luke FarHezar 19:37  چون نزدیک سرازیری کوه زیتون رسید، همة جماعت شاگردان شادمانه خدا را با صدای بلند به خاطر همة معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته،
Luke FarHezar 19:38  ندا در دادند که: «مبارک باد پادشاهی که به نام خداوند می‌آید!‌ صلح و سلامت در آسمان و جلال در عرش برین باد!»
Luke FarHezar 19:39  برخی از فریسیان از میان جمعیت به عیسی گفتند: «ای استاد، شاگردانت را عتاب کن!»
Luke FarHezar 19:40  او در پاسخ گفت: «به شما می‌گویم اگر اینان خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد!»
Luke FarHezar 19:41  پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن بگریست
Luke FarHezar 19:42  وگفت: «کاش در این روز می‌دانستی چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان می‌آورد. اما افسوس که از چشمانت پنهان گشته است.
Luke FarHezar 19:43  زمانی فراخواهدرسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هر سو محاصره‌ات کرده، عرصه را بر تو تنگ خواهند نمود؛
Luke FarHezar 19:44  و تو و فرزندانت را در درونت به خاک و خون خواهند کشید. و سنگ بر سنگ بر‌جا نخواهند گذاشت؛ زیرا از موعد دیدار خداوند با خودت غافل ماندی.»
Luke FarHezar 19:45  سپس به صحن معبد درآمد و به بیرون راندن فروشندگان آغاز نمود
Luke FarHezar 19:46  و به آنان گفت: «چنین آمده است که ‹خانة من خانة دعا خواهد بود›؛ اما شما آن را ‹کُنام راهزنان› ساخته‌اید.»
Luke FarHezar 19:47  او هر روز در معبد تعلیم می‌داد. اما سران کاهنان و علمای دین و مشایخ قوم در پی کشتن او بودند،
Luke FarHezar 19:48  ولی راهی برای انجام مقصود خود نمی‌یافتند، زیرا مردم همه شیفتة سخنان او بودند.
Chapter 20
Luke FarHezar 20:1  یکی از روزها که عیسی در صحن معبد به مردم تعلیم و بشارت می‌داد، سران کاهنان و علمای دین به همراه مشایخ نزدش آمدند
Luke FarHezar 20:2  و گفتند: «به ما بگو، به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنی؟ چه کسی این حق را به تو داده است؟»
Luke FarHezar 20:3  پاسخ داد: «من نیز از شما پرسشی دارم؛ به من بگویید،
Luke FarHezar 20:4  آیا تعمید یحیی از آسمان بود یا از انسان؟»
Luke FarHezar 20:5  آنها با هم شور کرده، گفتند: «اگر بگوییم از آسمان بود، خواهد گفت پس چرا به او ایمان نیاوردید؟
Luke FarHezar 20:6  و اگر بگوییم از انسان بود، همة مردم سنگسارمان خواهند کرد، زیرا بر این اعتقادند که یحیی پیامبر بود.»
Luke FarHezar 20:7  پس پاسخ دادند: «نمی‌دانیم از کجاست.»
Luke FarHezar 20:8  عیسی گفت: «من نیز به شما نمی‌گویم به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنم.»
Luke FarHezar 20:9  آنگاه این مثل را برای مردم آورد: «مردی تاکستانی غَرس کرد و آن را به چند باغبان اجاره داده، مدتی طولانی به سفر رفت.
Luke FarHezar 20:10  در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوة تاکستان را به او بدهند. اما باغبانان او را زدند و دست خالی بازگرداندند.
Luke FarHezar 20:11  پس غلامی دیگر فرستاد، اما او را نیز زدند و با وی بی‌حرمتی کرده، دست خالی روانه‌اش نمودند.
Luke FarHezar 20:12  پس سومین بار غلامی فرستاد، اما او را نیز مجروح کرده، بیرون افکندند.
Luke FarHezar 20:13  پس صاحب باغ گفت: ‹چه کنم؟ پسر محبوب خود را می‌فرستم؛ شاید او را حرمت دارند.›
Luke FarHezar 20:14  اما باغبانان چون پسر را دیدند، با هم به مشورت نشسته، گفتند: ‹این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث از آنِ ما شود.›
Luke FarHezar 20:15  پس او را از تاکستان بیرون افکنده، کشتند. حالْ به گمان شما صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟
Luke FarHezar 20:16  خواهد آمد و باغبانان را هلاک خواهد کرد و تاکستان را به دیگران خواهد سپرد.» مردم چون این را شنیدند، گفتند: «چنین مباد!»
Luke FarHezar 20:17  اما او به آنها نگریست و گفت: «پس معنای آن نوشته چیست که می‌گوید: ‹همان سنگی که معماران رد کردند، سنگ اصلی بنا شده است› ؟
Luke FarHezar 20:18  هر که بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر کسی افتد، او را در‌هم‌خواهدشکست.»
Luke FarHezar 20:19  علمای دین و سران کاهنان چون دریافتند این مثل را دربارة آنها می‌گوید، بر آن شدند همان دم او را گرفتار کنند، اما از مردم بیم داشتند.
Luke FarHezar 20:20  پس عیسی را زیر نظر گرفتند و جاسوسانی نزد او فرستادند که خود را صدیق جلوه می‌دادند. آنها در پی این بودند که از سخنان عیسی دستاویزی برای تسلیم او به قدرت و اقتدار والی بیابند.
Luke FarHezar 20:21  پس جاسوسان از او پرسیدند: «ای استاد، می‌دانیم که تو حقیقیت را بیان می‌کنی و تعلیم می‌دهی، و از کسی جانبداری نمی‌کنی، بلکه راه خدا را بدرستی می‌آموزی.
Luke FarHezar 20:22  آیا پرداخت خراج به قیصر بر ما رواست یا نه؟»
Luke FarHezar 20:23  اما او به نیرنگ آنان پی برد و گفت:
Luke FarHezar 20:24  «دیناری به من نشان دهید. نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟»
Luke FarHezar 20:25  پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «مال قیصر را به قیصر دهید و مال خدا را به خدا!»
Luke FarHezar 20:26  بدین‌سان، نتوانستند در حضور مردم، او را با گفته‌هایش به‌دام اندازند، و در شگفت از پاسخ او خاموش ماندند.
Luke FarHezar 20:27  سپس تنی چند از صَدّوقیان که منکر قیامتند آمدند،
Luke FarHezar 20:28  و سوالی از او کرده، گفتند: «استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و از خود زنی بی‌فرزند بر جای نهد، آن مرد باید او را به زنی بگیرد تا نسلی برای برادرش باقی گذارد.
Luke FarHezar 20:29  باری، هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت و بی‌فرزند مُرد.
Luke FarHezar 20:31  و بعد سومین او را به زنی گرفتند و به همین‌سان هر هفت برادر مردند، بی‌آنکه از خود فرزندی بر جای نهند.
Luke FarHezar 20:33  حال، در قیامت، او زن کدام یک خواهد بود؟ زیرا هر هفت برادر او را به زنی گرفتند.»
Luke FarHezar 20:34  عیسی پاسخ داد: «مردم این عصر زن می‌گیرند و شوهر می‌کنند.
Luke FarHezar 20:35  اما آنان که شایستة رسیدن به عصر آینده و قیامت مردگان محسوب شوند، نه زن خواهندگرفت و نه شوهر خواهند کرد،
Luke FarHezar 20:36  و نه دیگر خواهند مرد؛ زیرا مانند فرشتگان خواهند بود. آنان فرزندان خدایند، چرا که فرزندان قیامتند.
Luke FarHezar 20:37  حقیقتِ برخاستن مردگان را حتی موسی نیز در شرح ماجرای بوتة سوزان آشکار می‌کند، آنجا که خداوند، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب خوانده شده است.
Luke FarHezar 20:38  اما او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است؛ زیرا برای او همه زنده‌اند.»
Luke FarHezar 20:39  بعضی از علمای دین در پاسخ گفتند: «ای استاد، نیکو گفتی!»
Luke FarHezar 20:40  و دیگر هیچ‌کس جرأت نکرد پرسشی از او کند.
Luke FarHezar 20:41  سپس عیسی به آنان گفت: «چگونه است که می‌گویند مسیح پسر داود است؟
Luke FarHezar 20:42  داود خود در کتاب مزامیر می‌گوید: ‹خداوند به خداوند من گفت: به‌دست راست من بنشین
Luke FarHezar 20:43  تا زمانی که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.›
Luke FarHezar 20:44  اگر داود او را ‹خداوند› می‌خواند، چگونه او می‌تواند پسر داود باشد؟»
Luke FarHezar 20:45  در همان حال که مردم همه گوش فرامی‌دادند، عیسی به شاگردان خودگفت:
Luke FarHezar 20:46  «از علمای دین برحذر باشید که دوست می‌دارند در قبای بلند راه بروند و در کوچه و بازار مردم به آنها سلام گویند، و در کنیسه‌ها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافت‌ها در صدر مجلس بنشینند.
Luke FarHezar 20:47  از سویی خانه‌های بیوه‌زنان را غارت می‌کنند و از دیگر سو، دعای خود را ریاکارانه طول می‌دهند. مکافات اینان بسی سخت‌تر خواهد بود.»
Chapter 21
Luke FarHezar 21:1  عیسی به اطراف نگریست و ثروتمندانی را دید که هدایای خویش در صندوق بیت‌المال معبد می‌انداختند.
Luke FarHezar 21:2  در آن میان بیوه‌زنی فقیر را نیز دید که دو سکة ناچیز مسی در صندوق انداخت.
Luke FarHezar 21:3  عیسی گفت: «براستی به شما می‌گویم که این بیوه‌زن فقیر از همة آنان بیشتر داد.
Luke FarHezar 21:4  زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، اما این زن در تنگدستی خود، تمامی معاش خود را داد.»
Luke FarHezar 21:5  چون برخی در وصف معبد سخن می‌گفتند که چگونه با سنگهای زیبا و هدایای وقف شده مزین است، عیسی گفت:
Luke FarHezar 21:6  «زمانی خواهد آمدکه از آنچه اینجا می‌بینید، سنگی بر سنگ دیگر نخواهد ماند بلکه همه فرو‌خواهد‌ریخت.»
Luke FarHezar 21:7  پرسیدند: «ای استاد، این کی روی خواهد داد و نشانة نزدیک شدن وقوع آن چیست؟»
Luke FarHezar 21:8  پاسخ داد: «به‌هوش بویین که گمراه نوویین؛ اینسّه که خله‌ها به نوم من اِنّه گانّه: ‹من همونمه› و ‹زمان موعود بَرسیه› اونا جه پیروی نکنید.
Luke FarHezar 21:9  و چون خبر جنگها و آشوبها را می‌شنوید، نهراسید. زیرا می‌باید نخست چنین وقایعی رخ دهد، ولی پایان کار بلافاصله فرا نخواهد رسید.»
Luke FarHezar 21:10  سپس به آنها گفت: «قومی بر قومی دیگر و حکومتی بر حکومتی دیگر بر‌خواهند‌خاست.
Luke FarHezar 21:11  زلزله‌های بزرگ و قحطی و طاعون در جایهای گوناگون خواهد آمد، و وقایع هولناک روی داده، نشانه‌های مهیب از آسمان ظاهر خواهد شد.
Luke FarHezar 21:12  «اما پیش از این همه، شما را گرفتار کرده، آزار خواهند رسانید و به کنیسه‌ها و زندانها خواهند سپرد، و به‌خاطر نام من، شما را نزد پادشاهان و والیان خواهند برد
Luke FarHezar 21:13  و این‌گونه فرصت خواهید یافت تا شهادت دهید.
Luke FarHezar 21:14  عزم خود را جزم کنید تا پیشاپیش نگران نباشید که در دفاع از خود چه بگویید.
Luke FarHezar 21:15  زیرا به شما کلام و حکمتی خواهم داد که هیچ‌یک از دشمنانتان را یارای مقاومت یا مخالفت با آن نباشد.
Luke FarHezar 21:16  حتی والدین و برادرانتان، و خویشان و دوستانتان شما را تسلیم دشمن خواهند کرد و برخی از شما را خواهند کشت.
Luke FarHezar 21:17  مردم همه به‌خاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت.
Luke FarHezar 21:18  اما مویی از سرتان گُم نخواهد شد.
Luke FarHezar 21:19  با پایداری، جان خود را نجات خواهید داد.
Luke FarHezar 21:20  «چون ببینید اورشلیم به محاصرة سپاهیان درآمده، بدانید ویرانی آن نزدیک است.
Luke FarHezar 21:21  آنگاه هر که در یهودیه.باشد به کوهها بگریزند، کسانی که در شهرند از شهر بیرون شوند، و آنان که در دشت و صحرایند به شهر درنیایند.
Luke FarHezar 21:22  زیرا آن روزها، روزهای مکافات است که در آن هر‌آنچه نوشته شده تحقق خواهد یافت.
Luke FarHezar 21:23  وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها! زیرا مصیبتی عظیم دامنگیر این سرزمین خواهد شد و این قوم به غضب الهی دچار خواهند گشت.
Luke FarHezar 21:24  به دم شمشیر خواهند افتاد و در میان همة قومهای دیگر به اسارت برده خواهند شد و اورشلیم لگدمال غیریهودیانِ خواهد گشت تا آنگاه که ‹دوران غیریهودیان› تحقق یابد.
Luke FarHezar 21:25  «نشانه‌هایی در خورشید و ماه و ستارگان پدید خواهد آمد. بر زمین، قومها از جوش و خروش دریا پریشان و مشوش خواهند شد.
Luke FarHezar 21:26  مردم از تصور آنچه باید بر دنیا حادث شود، از فرط وحشت بیهوش خواهند شد، زیرا نیروهای آسمان به لرزه در‌خواهد‌آمد.
Luke FarHezar 21:27  آنگاه پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و شکوه عظیم بر ابری می‌آید.
Luke FarHezar 21:28  چون این امور آغاز شود، راست بایستید و سرهای خود را بالا بگیرید، زیرا رهایی شما نزدیک است!»
Luke FarHezar 21:29  و این مَثَل را برای آنها آورد: «درخت انجیر و درختان دیگر را در نظر آورید.
Luke FarHezar 21:30  چون برگ می‌دهند، می‌توانید ببینید و دریابید که تابستان نزدیک است.
Luke FarHezar 21:31  به‌همین‌سان، هرگاه ببینید این چیزها رخ می‌دهد، درمی‌یابید پادشاهی خدا نزدیک شده است.
Luke FarHezar 21:32  براستی به شما می‌گویم که تا همة این امور واقع نشود، این نسل از بین نخواهد رفت.
Luke FarHezar 21:33  آسمان و زمین زایل خواهد شد، اما سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.
Luke FarHezar 21:34  «بهوش باشید، مبادا عیش و نوش، و مستی و نگرانیهای زندگی دلتان را سنگین سازد و آن روز چون دامی به‌ناگاه غافلگیرتان کند.
Luke FarHezar 21:35  زیرا بر همة مردم در سرتاسر جهان خواهد آمد.
Luke FarHezar 21:36  پس همیشه مراقب باشید و دعا کنید تا بتوانید از همة این چیزها که بزودی رخ خواهد داد، در امان بمانید و در حضور پسر انسان بایستید.»
Luke FarHezar 21:37  عیسی هر روز در معبد تعلیم می‌داد و همه شب از شهر بیرون می‌رفت و بر فراز کوه معروف به زیتون شب را به صبح می‌آورد.
Luke FarHezar 21:38  صبحگاهان مردم برای شنیدن سخنانش در معبد گرد می‌آمدند.
Chapter 22
Luke FarHezar 22:1  عید فَطیر که به پِسَح معروف است نزدیک می‌شد،
Luke FarHezar 22:2  و سران کاهنان و علمای دین در جستجوی راهی مناسب برای کشتن عیسی بودند، زیرا از شورش مردم بیم داشتند.
Luke FarHezar 22:3  آنگاه شیطان در یهودای معروف به اسخریوطی که یکی از دوازده شاگرد بود، رخنه کرد.
Luke FarHezar 22:4  او نزد سران کاهنان و فرماندهان قراولان معبد رفت و با آنان گفتگو کرد که چگونه عیسی را به دست ایشان تسلیم کند.
Luke FarHezar 22:5  آنان شاد شدند و توافق کردند مبلغی به او بدهند.
Luke FarHezar 22:6  او نیز پذیرفت و در پی فرصت بود تا در غیاب مردم، عیسی را به آنان تسلیم کند.
Luke FarHezar 22:7  روز عید فطیر که می‌بایست برة پِسَح قربانی شود، فرا‌رسید.
Luke FarHezar 22:8  عیسی، پطرس و یوحنا را فرستاده، گفت: «بروید و شام پسح را برایمان تدارک ببینید تا بخوریم.»
Luke FarHezar 22:9  پرسیدند: «در کجا می‌خواهی تدارک ببینیم؟»
Luke FarHezar 22:10  پاسخ داد: «هنگامی که داخل شهر می‌شوید، مردی با کوزه‌ای‌آب به شما بر‌می‌خورد. از پی او به خانه‌ای بروید که او بدان وارد می‌شود
Luke FarHezar 22:11  و به صاحبخانه بگویید: ‹استاد می‌گوید: «میهمانخانه کجاست تا شام پِسَح را با شاگردانم بخورم؟»›
Luke FarHezar 22:12  او بالاخانة بزرگ و مفروشی به شما نشان خواهد داد. در آنجا تدارک ببینید.»
Luke FarHezar 22:13  آنها رفتند و همه چیز را همان‌گونه یافتند که به ایشان گفته بود، و پِسَح را تدارک دیدند.
Luke FarHezar 22:14  ساعت مقرر فرا‌رسید و عیسی با رسولان خود بر سفره بنشست.
Luke FarHezar 22:15  آنگاه به ایشان گفت: «اشتیاق بسیار داشتم پیش از رنج کشیدنم، این پِسَح را با شما بخورم.
Luke FarHezar 22:16  زیرا به شما می‌گویم که دیگر از آن نخواهم خورد تا آن هنگام که در پادشاهی خدا تحقق یابد.»
Luke FarHezar 22:17  پس جامی برگرفت و شکر کرد و گفت: «این را بگیرید و میان خود تقسیم کنید.
Luke FarHezar 22:18  زیرا به شما می‌گویم که تا آمدن پادشاهی خدا دیگر از محصول مو نخواهم نوشید.»
Luke FarHezar 22:19  همچنین نان را برگرفت، شکر کرد و پاره نمود و به آنها داد و گفت: «این بدن من است که برای شما داده می‌شود؛ این را به‌یاد من به‌جا آرید.»
Luke FarHezar 22:20  به‌همین‌سان، پس از شام جام را برگرفت و گفت: «این جام، پیمان نوین است در خون من، که برای شما ریخته می‌شود.
Luke FarHezar 22:21  اما دست آن کس که قصد تسلیم من دارد، با دست من در سفره است.
Luke FarHezar 22:22  پسر انسان آن گونه که مقدر است، خواهد رفت، اما وای بر آن کس که او را تسلیم دشمن می‌کند.»
Luke FarHezar 22:23  آنگاه به پرسش از یکدیگر آغاز کردندکه کدام یک چنین خواهد کرد.
Luke FarHezar 22:24  نیز جدالی میانشان درگرفت، در این‌باره که کدام یک از ایشان بزرگتر است.
Luke FarHezar 22:25  عیسی به آنها گفت: «پادشاهان این دنیا بر مردم سروری می‌کنند؛ و حاکمان آنان ‹ولی‌نعمت› خوانده می‌شوند.
Luke FarHezar 22:26  اما شما چنین مباشید. بزرگترین در میان شما باید همچون کوچکترین باشد و حاکم باید همچون خادم بُوَد.
Luke FarHezar 22:27  زیرا کدام یک بزرگتر است، آن که بر سفره می‌نشیند یا آن که خدمت می‌کند؟ آیا نه آن که بر سفره می‌نشیند؟ اما من در میان شما همچون خادم هستم.
Luke FarHezar 22:28  «شما کسانی هستید که در آزمایشهای من در کنارم ایستادید.
Luke FarHezar 22:29  پس همان‌گونه که پدرم سلطنتی به من عطا کرد، من نیز به شما عطا می‌کنم،
Luke FarHezar 22:30  تا بر سفرة من در پادشاهی من بخورید و بیاشامید و بر تخت‌ها بنشینید و بر دوازده قبیلة اسرائیل داوری کنید.
Luke FarHezar 22:31  «ای شمعون، ای شمعون، شیطان اجازه خواست شما را همچون گندم غربال کند.
Luke FarHezar 22:32  اما من برای تو دعا کردم تا ایمانت تلف نشود. پس چون بازگشتی، برادرانت را استوار بدار.»
Luke FarHezar 22:33  اما او در پاسخ گفت: «ای سرورم، من آماده‌ام با تو به زندان بروم و بمیرم.»
Luke FarHezar 22:34  عیسی جواب داد: «پطرس، بدان که امروز پیش از بانگ خروس، سه بار انکار خواهی کرد که مرا می‌شناسی.»
Luke FarHezar 22:35  سپس از آنها پرسید: «آیا زمانی که شما را بدون کیسة پول و توشه‌دان و کفش گسیل داشتم، به چیزی محتاج شدید؟» پاسخ دادند: «نه، به هیچ‌چیز.»
Luke FarHezar 22:36  پس به آنها گفت: «اما اکنون هر که کیسه یا توشه‌دان دارد، آن را برگیرد و اگر شمشیر ندارد، جامة خود را فروخته، شمشیری بخرد.
Luke FarHezar 22:37  زیرا این نوشته باید دربارة من تحقق یابد که: ‹او در شمار خطاکاران محسوب گشت.› آری، آنچه دربارة من نوشته شده، در شرف تحقق است.»
Luke FarHezar 22:38  شاگردان گفتند: «ای خداوند، بنگر، دو شمشیر داریم.» به ایشان گفت: «کافی است.»
Luke FarHezar 22:39  سپس عیسی بیرون رفت و بنا به عادت راهی کوه زیتون شد و شاگردانش نیز از پی او رفتند.
Luke FarHezar 22:40  چون به آن مکان رسیدند، به آنها گفت: «دعاکنید تا در آزمایش نیفتید.»
Luke FarHezar 22:41  سپس به مسافت پرتاب سنگی از آنها کناره گرفت و زانو زده، چنین دعا کرد:
Luke FarHezar 22:42  «ای پدر، اگر ارادة توست، این جام را از من دور کن؛ اما نه خواست من بلکه ارادة تو انجام شود.»
Luke FarHezar 22:43  آنگاه فرشته‌ای از آسمان بر او ظاهر شد و او را تقویت کرد.
Luke FarHezar 22:44  پس چون در عذاب بود، با جدیتی بیشتر دعا کرد، و عرقش همچون قطرات خون بر زمین می‌چکید.
Luke FarHezar 22:45  چون از دعا برخاست و نزد شاگردان بازگشت، دید از فرط اندوه خفته‌اند.
Luke FarHezar 22:46  به ایشان گفت: «چرا در خوابید؟ برخیزید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید.»
Luke FarHezar 22:47  هنوز سخن می‌گفت که گروهی از راه رسیدند. یهودا، یکی از آن دوازده تن، آنها را هدایت می‌کرد. او به عیسی نزدیک شد تا وی را ببوسد،
Luke FarHezar 22:48  اما عیسی به او گفت: «ای یهودا، آیا پسر انسان را با بوسه تسلیم می‌کنی؟»
Luke FarHezar 22:49  چون پیروان عیسی دریافتند چه روی می‌دهد، گفتند: «ای سرور ما، شمشیرهایمان را برکشیم؟»
Luke FarHezar 22:50  و یکی از آنان غلام کاهن اعظم را به شمشیر زد و گوش راستش را برید.
Luke FarHezar 22:51  اما عیسی گفت: «دست نگاه دارید!» و گوش آن مرد را لمس کرد و شفا داد.
Luke FarHezar 22:52  سپس خطاب به سران کاهنان و فرماندهان قراولان معبد و مشایخی که برای گرفتار کردن او آمده بودند، گفت: «مگر من راهزنم که با چماق و شمشیر به سراغم آمده‌اید؟
Luke FarHezar 22:53  هر روز در معبد با شما بودم، و دست بر من دراز نکردید، اما اکنون ساعت شماست، ساعت حکومت تاریکی.»
Luke FarHezar 22:54  سپس او را گرفتند و به خانة کاهن اعظم بردند. پطرس دورادور از پی ایشان می‌رفت.
Luke FarHezar 22:55  در میانة صحنِ خانه، آتشی روشن بود و جمعی گرد آن نشسته بودند. پطرس نیز در میان آنان بنشست.
Luke FarHezar 22:56  در این هنگام، کنیزی او را در روشنایی آتش دید و به اوخیره شده گفت: «این مرد نیز با او بود.»
Luke FarHezar 22:57  اما او انکار کرد و گفت: «ای زن، من او را نمی‌شناسم.»
Luke FarHezar 22:58  کمی بعد، کسی دیگر او را دید و گفت: «تو نیز یکی از آنهایی.» پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، من از آنها نیستم.»
Luke FarHezar 22:59  ساعتی گذشت و کسی دیگر به تأکید گفت: «بی‌گمان این مرد نیز با او بود، زیرا جلیلی هم هست.»
Luke FarHezar 22:60  پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، نمی‌دانم چه می‌گویی.» هنوز سخن می‌گفت که خروس بانگ زد.
Luke FarHezar 22:61  آنگاه خداوند برگشت و به پطرس نگاه کرد، و پطرس سخن او را به یاد آورد که گفته بود: «امروز پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد.»
Luke FarHezar 22:62  پس بیرون رفت و به تلخی بگریست.
Luke FarHezar 22:63  آنان که عیسی را در میان داشتند، به استهزا و زدن او آغاز کردند.
Luke FarHezar 22:64  چشم او را بسته، می‌گفتند: «نبوت کن و بگو چه کسی تو را می‌زند؟»
Luke FarHezar 22:65  و ناسزاهای بسیار دیگر به او می‌گفتند.
Luke FarHezar 22:66  چون صبح شد، شورای مشایخ قوم، یعنی سران کاهنان و علمای دین، تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور فراخواندند.
Luke FarHezar 22:67  گفتند: «اگر تو مسیحی، به ما بگو.» پاسخ داد: «اگر بگویم، سخنم را باور نخواهید کرد،
Luke FarHezar 22:68  و اگر از شما بپرسم، پاسخم نخواهید داد.
Luke FarHezar 22:69  اما زین پس، پسر انسان به دست راست خدای قادر خواهد نشست.»
Luke FarHezar 22:70  همگی گفتند: «پس آیا تو پسر خدایی؟» در پاسخ گفت: «شما خود گفتید که هستم.»
Luke FarHezar 22:71  پس گفتند: «دیگر چه نیازی به شهادت داریم؟ خود از زبانش شنیدیم. »
Chapter 23
Luke FarHezar 23:1  آنگاه همة شورا برخاستند و او را نزد پیلاطس بردند
Luke FarHezar 23:2  از او شکایت کرده، گفتند: «این مرد را یافته‌ایم که قوم ما را گمراه می‌کند و ما را از پرداخت خراج به قیصر باز‌می‌دارد و ادعا می‌کند مسیح و پادشاه است.»
Luke FarHezar 23:3  پس پیلاطس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» در پاسخ گفت: «چنین است که می‌گویی!»
Luke FarHezar 23:4  آنگاه پیلاطس به سران کاهنان و جماعت اعلام کرد: «سببی برای محکوم کردن این مرد نمی‌یابم.»
Luke FarHezar 23:5  اما آنها به اصرار گفتند: «او در سرتاسر یهودیه مردم را با تعالیم خود تحریک می‌کند. از جلیل آغاز کرده و حال بدینجا نیز رسیده است.»
Luke FarHezar 23:6  چون پیلاطس این را شنید، خواست بداند آیا او جلیلی است.
Luke FarHezar 23:7  و چون دریافت از قلمرو هیرودیس است، او را نزد وی فرستاد که در آن هنگام در اورشلیم بود.
Luke FarHezar 23:8  هیرودیس چون عیسی را دید، بسیار شاد شد، زیرا دیر‌زمانی خواهان دیدار وی بود. بنابر آنچه دربارة عیسی شنیده بود، امید داشت معجزاتی از او ببیند.
Luke FarHezar 23:9  پس پرسشهای بسیار از عیسی کرد، اما عیسی پاسخی به او نداد.
Luke FarHezar 23:10  سران کاهنان و علمای دین که در آنجا بودند، سخت بر او اتهام می‌زدند.
Luke FarHezar 23:11  هیرودیس و سربازانش نیز به او بی‌حرمتی کردند و به استهزایش گرفتند. سپس ردایی فاخر بر او پوشاندند و نزد پیلاطس باز‌فرستادند.
Luke FarHezar 23:12  در آن روز، هیرودیس و پیلاطس با هم آشتی کردند، زیرا پیش از آن دشمن یکدیگر بودند.
Luke FarHezar 23:13  پیلاطس سران کاهنان و بزرگان قوم و مردم را فرا‌خواند
Luke FarHezar 23:14  و به آنها گفت: «این مرد را به تهمت شوراندن مردم، نزد من آوردید. من در حضور شما او را آزمودم و هیچ دلیلی بر صحت تهمتهای شما نیافتم.
Luke FarHezar 23:15  نظر هیرودیس نیز همین است، چه او را نزد ما باز فرستاده است. چنانکه می‌بینید، کاری نکرده که مستحق مرگ باشد.
Luke FarHezar 23:16  پس او را تازیانه می‌زنم و آزاد می‌کنم.»
Luke FarHezar 23:17  در هر عید، پیلاطس می‌بایست یک زندانی را آزاد می‌کرد.
Luke FarHezar 23:18  آنها یکصدا فریاد برآوردند: «او را از میان بردار و باراباس را برای ما آزاد کن!»
Luke FarHezar 23:19  باراباس به‌سبب شورشی که در شهر واقع شده بود، و نیزبه‌سبب قتل، در زندان بود.
Luke FarHezar 23:20  پیلاطس که می‌خواست عیسی را آزاد کند، دیگر بار با آنان سخن گفت.
Luke FarHezar 23:21  اما همچنان فریاد برآوردند: «بر صلیبش کن! برصلیبش کن!»
Luke FarHezar 23:22  سومین بار به آنها گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟ من که هیچ سببی برای کشتن او نیافتم. پس او را تازیانه می‌زنم و آزاد می‌کنم.»
Luke FarHezar 23:23  اما آنان به فریاد بلند مصرانه خواستند بر صلیب کشیده شود. سرانجام فریادشان غالب آمد
Luke FarHezar 23:24  و پیلاطس حکمی را که می‌خواستند، صادر کرد.
Luke FarHezar 23:25  او مردی را که به‌سبب شورش و قتل در زندان بود و جمعیت خواهان آزادی‌اش بودند، رها کرد و عیسی را به ایشان سپرد تا به دلخواه خود با او رفتار کنند.
Luke FarHezar 23:26  چون او را می‌بردند، مردی شمعون نام از اهالی قیروان را که از مزارع به شهر می‌آمد، گرفتند و صلیب را بر دوش او نهاده، وادارش کردند آن را پشت سر عیسی حمل کند.
Luke FarHezar 23:27  گروهی بسیار از مردم، از جمله زنانی که بر سینه خود می‌کوفتند و شیون می‌کردند، از پی او روانه شدند.
Luke FarHezar 23:28  عیسی روی برگرداند و به آنها گفت: «ای دختران اورشلیم، برای من گریه مکنید؛ برای خود و فرزندانتان گریه کنید.
Luke FarHezar 23:29  زیرا زمانی خواهد آمد که خواهید گفت: ‹خوشا‌به‌حال زنان نازا، خوشا‌به‌حال رَحِمهایی که هرگز نزادند و سینه‌هایی که هرگز شیر ندادند!›
Luke FarHezar 23:30  در آن هنگام، به کوهها خواهند گفت: ‹بر ما فرو‌افتید!› و به تپه‌ها که: ‹ما را بپوشانید!›
Luke FarHezar 23:31  زیرا اگر با چوب تَر چنین کنند، با چوب خشک چه خواهند کرد؟»
Luke FarHezar 23:32  دو مرد دیگر را نیز که هر دو جنایتکار بودند، می‌بردند تا با او بکشند.
Luke FarHezar 23:33  چون به مکانی که جمجمه نام داشت رسیدند، او را با آن دو جنایتکار بر صلیب کردند، یکی را در سمت راست او و دیگری را در سمت چپ.
Luke FarHezar 23:34  عیسی گفت: «ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمی‌دانند چه می‌کنند.» آنگاه قرعه انداختند تا جامه‌های او را میان خود تقسیم کنند.
Luke FarHezar 23:35  مردم به تماشا ایستاده بودند و بزرگان قوم نیز ریشخندکنان می‌گفتند: «دیگران را نجات داد! اگر مسیح است و برگزیدة خدا، خود را نجات دهد.»
Luke FarHezar 23:36  سربازان نیز او را به استهزا گرفتند. شراب ترشیده به او می‌دادند
Luke FarHezar 23:37  و می‌گفتند: «اگر پادشاه یهودی، خود را برهان.»
Luke FarHezar 23:38  بالای سر او نوشته‌ای نصب کرده بودند که می‌گفت: «این است پادشاه یهود.»
Luke FarHezar 23:39  یکی از دو جنایتکاری که بر صلیب آویخته شده بودند، اهانت‌کنان به او می‌گفت: «مگر تو مسیح نیستی؟ پس ما و خودت را نجات بده!»
Luke FarHezar 23:40  اما آن دیگر او را سرزنش کرد وگفت: «از خدا نمی‌ترسی؟ تو نیز زیر همان حکمی!
Luke FarHezar 23:41  مکافات ما بحق است، زیرا سزای اعمال ماست. اما این مرد هیچ تقصیری نکرده است.»
Luke FarHezar 23:42  سپس گفت: «ای عیسی، چون به پادشاهی خود رسیدی، مرا نیز به‌یاد‌آور.»
Luke FarHezar 23:43  عیسی پاسخ داد: «براستی به تو می‌گویم که امروز با من در فردوس خواهی بود.»
Luke FarHezar 23:44  حدود ساعت ششم بود که تاریکی تمامی آن سرزمین را فراگرفت و تا ساعت نهم ادامه یافت،
Luke FarHezar 23:45  زیرا خورشید از درخشیدن باز‌ایستاده بود. در این هنگام، پردة معبد از میان دو پاره شد.
Luke FarHezar 23:46  آنگاه عیسی به بانگ بلند فریاد برآورد: «ای پدر، روح خود را به دستان تو می‌سپارم.» این را گفت و جان سپرد.
Luke FarHezar 23:47  فرماندة سربازان با دیدن این واقعه، خدا را تمجید کرد و گفت: «به‌یقین که این مرد بیگناه بود.»
Luke FarHezar 23:48  مردمی نیز که به تماشا گرد‌آمده‌بودند، چون آنچه رخ داد دیدند، در‌حالی‌که بر سینة خود می‌کوفتند، آنجا را ترک کردند.
Luke FarHezar 23:49  اما همة آشنایان او، از جمله زنانی که از جلیل از پی او روانه شده بودند، دور ایستاده، این وقایع را نظاره می‌کردند.
Luke FarHezar 23:50  در آنجا شخصی یوسف نام نیز حضور داشت که مردی بود نیک و درستکار. او هرچند عضو شورا نیز بود،
Luke FarHezar 23:51  با رأی و تصمیم آنان موافق نبود. یوسف از مردمان رامه، یکی از شهرهای یهودیان بود و مشتاقانه انتظار پادشاهی خدا را می‌کشید.
Luke FarHezar 23:52  او نزد پیلاطس رفت و پیکر عیسی را طلب کرد.
Luke FarHezar 23:53  پس آن را پایین آورده، در کتانی پیچید و در مقبره‌ای تراشیده از سنگ نهاد که تا‌به‌حال کسی در آن گذاشته نشده بود.
Luke FarHezar 23:54  آن روز، «روز تهیه» بود و چیزی به شروع شبات نمانده بود.
Luke FarHezar 23:55  زنانی که از جلیل در پی عیسی آمده بودند، به دنبال یوسف رفتند و مکان مقبره و چگونگی قرار گرفتن پیکر او را دیدند.
Luke FarHezar 23:56  سپس به خانه بازگشته، حنوط و عطریات آماده کردند و در روز شبات طبق حکم شریعت، آرام گرفتند.
Chapter 24
Luke FarHezar 24:1  در سپیده‌دم روز اول هفته، زنان حنوطی را که تهیه کرده بودند، با خود برداشتند و به سر قبر رفتند.
Luke FarHezar 24:2  دیدند سنگ جلو مقبره به کناری غلتانیده شده است.
Luke FarHezar 24:3  اما چون به مقبره داخل شدند، بدن خداوندْ عیسی را نیافتند.
Luke FarHezar 24:4  از این امر در حیرت بودند که ناگاه دو مرد با جامه‌هایی درخشان در کنار ایشان ایستادند.
Luke FarHezar 24:5  زنان از ترس سرهای خود به‌زیر افکندند؛ اما آن دو مرد به ایشان گفتند: «چرا زنده را در میان مردگان می‌جویید؟
Luke FarHezar 24:6  او اینجا نیست، بلکه برخاسته است! به‌یاد آورید هنگامی که در جلیل بود، به شما چه گفت.
Luke FarHezar 24:7  گفت که پسر انسان باید به‌دست مردم گناهکار تسلیم شده، بر صلیب رود و در روز سوم برخیزد.»
Luke FarHezar 24:8  آنگاه زنان سخنان او را به‌یاد آوردند.
Luke FarHezar 24:9  چون از مقبره بازگشتند، همة اینها را به آن یازده رسول و نیز به دیگران بازگفتند.
Luke FarHezar 24:10  زنانی که این خبر را به رسولان دادند: مریم مجدلیه، یونا، مریم مادر یعقوب و زنان همراه ایشان بودند.
Luke FarHezar 24:11  اما رسولان گفتة زنان را هذیان پنداشتند؛ پس سخنانشان را باور نکردند.
Luke FarHezar 24:12  با این همه، پطرس برخاست و به‌سوی قبر دوید و خم شده نگریست، اما جز کفن چیزی دیگر ندید. پس حیران از آنچه روی داده بود به خانه بازگشت.
Luke FarHezar 24:13  در همان روز، دو تن از آنان به دهکده‌ای می‌رفتند، عِموآس نام، واقع در دو فرسنگی اورشلیم.
Luke FarHezar 24:14  ایشان دربارة همة وقایعی که رخ داده بود، با یکدیگر گفتگو می‌کردند.
Luke FarHezar 24:15  همچنان که سرگرم بحث وگفتگو بودند، عیسی، خود، نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد.
Luke FarHezar 24:16  اما او را نشناختند زیرا قدرت تشخیص از ایشان بازگرفته شده بود.
Luke FarHezar 24:17  او از آنها پرسید: «در راه، دربارة چه گفتگو می‌کنید؟» آنها با چهره‌هایی اندوهگین، خاموش ایستادند.
Luke FarHezar 24:18  آنگاه یکی از ایشان که کلئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: «آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها رخ داده بی‌خبری؟»
Luke FarHezar 24:19  پرسید: «کدام رخداد؟» گفتند: «آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همة مردم، کلام و اعمال پرقدرتی داشت.
Luke FarHezar 24:20  سران کاهنان و حکمرانان ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و به صلیبش کشیدند.
Luke FarHezar 24:21  اما ما امید داشتیم او همان باشد که می‌بایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این، بواقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است.
Luke FarHezar 24:22  برخی از زنان نیز که در میان ما هستند، ما را به‌حیرت افکنده‌اند. آنان امروز صبح زود به سر قبر رفتند،
Luke FarHezar 24:23  اما پیکر او را نیافتند. آنگاه آمده، به ما گفتند فرشتگانی را در رؤیا دیده‌اند که به ایشان گفته‌اند او زنده است.
Luke FarHezar 24:24  برخی از دوستان ما به سر قبر رفتند و اوضاع را همان‌گونه که زنان نقل کرده بودند، یافتند، اما او را ندیدند.»
Luke FarHezar 24:25  آنگاه به ایشان گفت: «ای بیخردان که دلی دیرفهم برای باور کردن گفته‌های انبیا دارید!
Luke FarHezar 24:26  آیا نمی‌بایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید؟»
Luke FarHezar 24:27  سپس از موسی و همة انبیا آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتب مقدس دربارة او گفته شده بود، برایشان توضیح داد.
Luke FarHezar 24:28  چون به دهکده‌ای که مقصدشان بود نزدیک شدند، عیسی وانمود کرد می‌خواهد دورتر برود.
Luke FarHezar 24:29  آنها اصرار کردند و گفتند: «با ما بمان، زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.» پس داخل شد تا با ایشان بماند.
Luke FarHezar 24:30  چون با آنان بر سفره نشسته بود، نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد و به ایشان داد.
Luke FarHezar 24:31  در همان هنگام، چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، اما در دم از نظرشان ناپدید گشت.
Luke FarHezar 24:32  آنها از یکدیگر پرسیدند: «آیا هنگامی که در راه با ما سخن می‌گفت و کتب مقدس را برایمان تفسیر می‌کرد، دل در درون ما نمی‌تپید؟»
Luke FarHezar 24:33  پس بیدرنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند. آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گرد‌آمده،
Luke FarHezar 24:34  می‌گفتند: «این حقیقت دارد که خداوند قیام کرده است، زیرا بر شمعون ظاهر شده است.»
Luke FarHezar 24:35  سپس، آن دو نیز بازگفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناخته‌اند.
Luke FarHezar 24:36  هنوز در این‌باره گفتگو می‌کردند که عیسی خود در میانشان ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد!»
Luke FarHezar 24:37  حیران و ترسان پنداشتند شبحی می‌بینند.
Luke FarHezar 24:38  به آنان گفت: «چرا اینچنین مضطربید؟ چرا شک و تردید به خود راه می‌دهید؟
Luke FarHezar 24:39  دست و پایم را بنگرید. خودم هستم! به من دست بزنید و ببینید؛ شبحْ گوشت و استخوان ندارد، اما چنانکه می‌بینید من دارم!»
Luke FarHezar 24:40  این را گفت و دستها و پاهای خود را به ایشان نشان داد.
Luke FarHezar 24:41  آنها از فرط شادی و حیرت نمی‌توانستند باور کنند. پس به ایشان گفت: «چیزی برای خوردن دارید؟»
Luke FarHezar 24:42  تکه‌ای ماهی بریان به او دادند،
Luke FarHezar 24:43  آن را گرفت و در برابر چشمان ایشان خورد.
Luke FarHezar 24:44  آنگاه به ایشان گفت: «این همان است که وقتی با شما بودم، می‌گفتم؛ اینکه تمام آنچه در تورات موسی و کتب انبیا و زبور دربارة من نوشته شده است، باید تحقق یابد.»
Luke FarHezar 24:45  سپس، ذهنهای ایشان را روشن ساخت تا بتوانند کتب مقدس را دریابند.
Luke FarHezar 24:46  و به ایشان گفت: «نوشته شده است که مسیح رنج خواهد دید و در روز سوم از مردگان برخواهدخاست،
Luke FarHezar 24:47  و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همة قومها موعظه خواهد شد و شروع آن از اورشلیم خواهد بود.
Luke FarHezar 24:49  من موعود پدر خود را بر شما خواهم فرستاد؛ پس در این شهر بمانید تا آن‌گاه که از اعلی با قدرت آراسته شوید.»
Luke FarHezar 24:50  سپس ایشان را به بیرون از شهر تا نزدیکی بیت‌عنیا برد و دستهای خود را بلند کرده، برکتشان داد؛
Luke FarHezar 24:51  و در همان حال از آنان جدا گشته، به آسمان برده شد.
Luke FarHezar 24:52  ایشان او را پرستش کردند و با شادی عظیم به اورشلیم بازگشتند.
Luke FarHezar 24:53  در آنجا پیوسته در معبد می‌ماندند و خدا را حمد وسپاس می‌گفتند.