Toggle notes
Chapter 1
Luke | FarHezar | 1:2 | درست به همانگونه که آنان که از آغاز شاهدان عینی و خادمان کلام بودند به ما سپردند، | |
Luke | FarHezar | 1:3 | من نیز که همهچیز را از آغاز بدقت بررسی کردهام، مصلحت چنان دیدم که آنها را بهشکلی منظم برای شما، عالیجناب تئوفیلوس، بنگارم، | |
Luke | FarHezar | 1:5 | در زمان هیرودیس، پادشاه یهودیه، کاهنی میزیست زکریا نام. او از کاهنان گروه ابیا بود. همسرش الیزابت نیز از تبار هارون کاهن بود. | |
Luke | FarHezar | 1:6 | هر دو در نظر خدا پارسا بودند و همة دستورات و احکام خداوند را بیکم و کاست بهجا میآوردند. | |
Luke | FarHezar | 1:13 | اما فرشته به او گفت: «ای زکریا، مترس! دعای تو مستجاب شده است. همسرت الیزابت برای تو پسری خواهد زاد که باید نامش را یحیی بگذاری. | |
Luke | FarHezar | 1:15 | زیرا در نظر خداوند بزرگ خواهد بود. یحیی نباید هرگز به شراب یا دیگر مُسکِرات لب زند. حتی از شکم مادر، پر از روحالقدس خواهد بود، | |
Luke | FarHezar | 1:17 | به روح و قدرت ایلیا، پیشاپیش خداوند خواهد آمد تا دلهای پدران را بهسوی فرزندان، و عاصیان را بهسوی حکمت پارسایان بگرداند، تا قومی آماده برای خداوند فراهم سازد.» | |
Luke | FarHezar | 1:18 | زکریا از فرشته پرسید: «این را از کجا بدانم؟ من مردی پیرم و همسرم نیز سالخورده است.» | |
Luke | FarHezar | 1:19 | فرشته پاسخ داد: «من جبرائیلم که در حضور خدا میایستم. اکنون فرستاده شدهام تا با تو سخن گویم و این مژده را به تو بدهم. | |
Luke | FarHezar | 1:20 | اینک لال خواهی شد و تا روز وقوع این امر، یارای سخن گفتن نخواهی داشت، زیرا سخنان مرا که در زمان مقرر به حقیقت خواهد پیوست، باور نکردی.» | |
Luke | FarHezar | 1:22 | چون بیرون آمد، نمیتوانست با مردم سخن گوید. پس دریافتندکه رؤیایی در قدس دیده است، زیرا تنها ایما و اشاره میکرد و توان سخن گفتن نداشت. | |
Luke | FarHezar | 1:25 | الیزابت میگفت: «خداوند برایم چنین کرده است. او در این روزها لطف خود را شامل حال من ساخته و عزت از دست رفتهام را نزد مردم به من بازگردانده است.» | |
Luke | FarHezar | 1:26 | در ماه ششم، جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری در جلیل که ناصره نام داشت، فرستاده شد | |
Luke | FarHezar | 1:32 | او بزرگ خواهد بود و پسر خدای متعال خوانده خواهد شد. خداوندْ خدا تخت پادشاهی جَدّش داود را به او عطا خواهد فرمود. | |
Luke | FarHezar | 1:35 | فرشته پاسخ داد: «روحالقدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد افکند. از این روی، آن مولودْ مقدس و پسر خدا خوانده خواهد شد. | |
Luke | FarHezar | 1:36 | اینک الیزابت نیز که از خویشان توست، در سن پیری آبستن است و پسری در راه دارد. آری، او که میگویند نازاست، در ششمین ماه آبستنی است. | |
Luke | FarHezar | 1:38 | مریم گفت: «کنیز خداوندم. آنچه دربارة من گفتی، انجام شود.» آنگاه فرشته از نزد او رفت. | |
Luke | FarHezar | 1:41 | چون الیزابت سلام مریم را شنید، طفل در رَحِمش به جست و خیز آمد، و الیزابت از روحالقدس پر شد و | |
Luke | FarHezar | 1:45 | مبارک است آن که ایمان آورْد، زیرا آنچه از جانب خداوند به او گفته شده است، به انجام خواهد رسید.» | |
Luke | FarHezar | 1:51 | او به بازوی خود، نیرومندانه عمل کرده و کسانی را که اندیشههای متکبرانه در سر دارند، پراکنده ساخته است؛ | |
Luke | FarHezar | 1:58 | همسایگان و خویشان چون شنیدندکه خداوند رحمت عظیمش را بر وی ارزانی داشته، در شادی او سهیم شدند. | |
Luke | FarHezar | 1:59 | در روز هشتم، برای آیین ختنة نوزاد آمدند و میخواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند. | |
Luke | FarHezar | 1:65 | ترس بر همة همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در این باره گفتگو میکردند. | |
Luke | FarHezar | 1:66 | هر که این سخنان را میشنید، شگفتزده میپرسید: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود. | |
Luke | FarHezar | 1:68 | «ستایش بر خداوند، خدای اسرائیل، زیرا به یاری قوم خویش آمده و ایشان را رهایی بخشیده است. | |
Luke | FarHezar | 1:76 | و تو، ای فرزندم، نبیِ خدای متعال خوانده خواهی شد، زیرا پیشاپیش خداوند حرکت خواهی کرد تا راه را برای او آماده سازی، | |
Luke | FarHezar | 1:78 | زیرا خدای ما رئوف و مهربان است. از همین روست که آفتاب تابان را از سپهر برین بر ما خواهد تابانید | |
Luke | FarHezar | 1:79 | تا کسانی را که در تاریکی و سایة مرگ ساکنند، روشنایی بخشد، و گامهای ما را در مسیر صلح هدایت فرماید.» | |
Chapter 2
Luke | FarHezar | 2:4 | یوسف نیز از شهر ناصرة جلیل رهسپار بیتلحم، زادگاه داود شد، زیرا از نسل و خاندان داود بود. | |
Luke | FarHezar | 2:7 | و نخستین فرزندش را که پسر بود بهدنیا آورد. او را در قنداقی پیچید و در آخوری خوابانید، زیرا در مهمانسرا جایی برایشان نبود. | |
Luke | FarHezar | 2:9 | ناگاه فرشتة خداوند بر آنها ظاهر شد، و نور جلال خداوند بر گردشان تابید. شبانان سخت وحشت کردند، | |
Luke | FarHezar | 2:10 | اما فرشته به آنان گفت: «مترسید، زیرا بشارتی برایتان دارم، خبری بس شادیبخش که برای تمامی قوم است: | |
Luke | FarHezar | 2:12 | نشانه برای شما این است که نوزادی را در قنداقی پیچیده و در آخوری خوابیده خواهید یافت.» | |
Luke | FarHezar | 2:13 | ناگاه گروهی عظیم از لشکریان آسمان ظاهر شدند که همراه آن فرشته در ستایش خدا میگفتند: | |
Luke | FarHezar | 2:15 | و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان فرارفتند، شبانان به یکدیگر گفتند: «بیایید به بیتلَحِم رویم و آنچه را روی داده و خداوند ما را از آن آگاه کرده است، ببینیم.» | |
Luke | FarHezar | 2:20 | شبانان که هر آنچه به ایشان گفته شده بود، بی کم و کاست دیده و شنیده بودند، در حالی که خدا را به سبب آنها جلال میدادند و حمد میگفتند، بازگشتند. | |
Luke | FarHezar | 2:21 | در روز هشتم، چون زمان ختنة نوزاد فرارسید، او را عیسی نام نهادند. این همان نامی بود که فرشته، پیش از قرار گرفتن او در رَحِم مریم، بر وی نهاده بود. | |
Luke | FarHezar | 2:22 | چون ایام تطهیر ایشان مطابق شریعت موسی بهپایان رسید، یوسف و مریم عیسای نوزاد را به اورشلیم بردند تا او را به خداوند تقدیم کنند. | |
Luke | FarHezar | 2:23 | این به پیروی از آن حکم شریعت خداوند بود که «هر پسری که نخستزاده باشد، باید به خداوند وقف شود». | |
Luke | FarHezar | 2:25 | در آن زمان، مردی پارسا و دیندار، شمعون نام، در اورشلیم میزیست که در انتظار تسلی اسرائیل بود و روحالقدس بر او قرار داشت. | |
Luke | FarHezar | 2:27 | پس شمعون به هدایت روح وارد صحن معبد شد و چون والدین عیسای نوزاد او را آوردند تا آیین شریعت را برایش بهجای آورند، | |
Luke | FarHezar | 2:34 | سپس شمعون آنها را برکت داد و به مریم مادر او گفت: «مقدر است که این کودک موجب افتادن و برخاستن بسیاری از قوم اسرائیل شود. او آیت و نشانی خواهد بود که در برابرش خواهند ایستاد، | |
Luke | FarHezar | 2:35 | و بدینسان، اندیشة دلهای بسیاری آشکار خواهد شد و شمشیری نیز در قلب تو فرو خواهد رفت.» | |
Luke | FarHezar | 2:36 | در آنجا نبیهای میزیست، آنّا نام، دختر فنوئیل از قبیلة اشیر، که بسیار سالخورده بود. آنّا پس از هفت سال زناشویی، شوهرش را از دست داده بود | |
Luke | FarHezar | 2:37 | و تا هشتاد و چهار سالگی بیوه مانده بود. او هیچگاه معبد را ترک نمیکرد، بلکه شبانهروز، با روزه و دعا به عبادت مشغول بود. | |
Luke | FarHezar | 2:38 | او نیز در همان هنگام پیش آمد و خدا را سپاس گفته، با همة کسانی که چشم انتظار رهایی اورشلیم بودند، دربارة عیسی سخن گفت. | |
Luke | FarHezar | 2:39 | چون یوسف و مریم آیین شریعت خداوند را بهگمال انجام دادند، به شهر خود ناصره، واقع در جلیل، بازگشتند. | |
Luke | FarHezar | 2:40 | باری، آن کودک رشد میکرد و قوی میشد. او پر از حکمت بود و فیض خدا بر او قرار داشت. | |
Luke | FarHezar | 2:43 | پس از پایان آیین عید، چون والدینش راه بازگشت را پیش گرفتند، عیسای نوجوان در اورشلیم ماند. اما آنها از این امر آگاه نبودند، | |
Luke | FarHezar | 2:44 | بلکه چون میپنداشتند در کاروان است، روزی تمام سفر کردند. سرانجام به جستجوی عیسی در میان خویشاوندان و دوستان برآمدند. | |
Luke | FarHezar | 2:46 | پس از سه روز، سرانجام او را در معبد یافتند. او در میان معلمان نشسته بود و به سخنان ایشان گوش فرامیداد و از آنها پرسشها میکرد. | |
Luke | FarHezar | 2:48 | چون والدینش او را در آنجا دیدند، شگفتزده شدند. مادرش به او گفت: «پسرم، چرا با ما چنین کردی؟ پدرت و من با نگرانی بسیار در جستجوی تو بودیم.» | |
Luke | FarHezar | 2:49 | اما او در پاسخ گفت: «چرا مرا میجستید؟ مگر نمیدانستید که میباید در خانة پدرم باشم؟ » | |
Luke | FarHezar | 2:51 | پس با ایشان بهراه افتاد و به ناصره رفت و مطیع ایشان بود. اما مادرش تمامی این امور را به خاطر میسپرد. | |
Chapter 3
Luke | FarHezar | 3:1 | در پانزدهمین سال فرمانروایی تیبریوسِ قیصر، هنگامی که پنطیوس پیلاطوس والی یهودیه بود، هیرودیس حاکم جلیل، و برادرش فیلیپ حاکم ایتوریه و تراخونیتیس، لیسانیوس حاکم آبلیه، | |
Luke | FarHezar | 3:3 | پس یحیی به سرتاسر نواحی اردن میرفت و به مردم موعظه میکرد که برای آمرزش گناهان خود توبه کنند و تعمید گیرند. | |
Luke | FarHezar | 3:4 | در اینباره در کتاب سخنان اشعیای نبی آمده است که: «ندای آن که در بیابان فریاد برمیآورد: ‹راه را برای خداوند آماده کنید! مسیر او را هموار سازید! | |
Luke | FarHezar | 3:5 | همة درهها پر و همة کوهها و تپهها پست خواهند شد، راههای کج راست و مسیرهای ناهموار هموار خواهند گشت. | |
Luke | FarHezar | 3:7 | یحیی خطاب به جماعتی که برای تعمید گرفتن نزد او میآمدند، میگفت: «ای افعیزادگان، چه کسی به شما هشدار داد که از غضبی که در پیش است بگریزید؟ | |
Luke | FarHezar | 3:8 | پس ثمرات شایستة توبه بیاورید و با خود مگویید که: ‹پدر ما ابراهیم است.› زیرا به شما میگویم که خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد. | |
Luke | FarHezar | 3:9 | هماکنون تیشه بر ریشة درختان نهاده شده است. هر درختی که میوة خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.» | |
Luke | FarHezar | 3:11 | پاسخ داد: «آن که دو جامه دارد، یکی را به آن که ندارد بدهد، و آن که خوراک دارد نیز چنین کند.» | |
Luke | FarHezar | 3:14 | سربازان نیز از او پرسیدند: «ما چه باید بکنیم؟» گفت: «بزور از کسی پول نگیرید و بر هیچ کس افترا مزنید و به مزد خویش قانع باشید.» | |
Luke | FarHezar | 3:15 | مردم مشتاقانه در انتظار بودند و با خود میاندیشیدند آیا ممکن است یحیی همان مسیح باشد؟ | |
Luke | FarHezar | 3:16 | پاسخ یحیی به همة آنها این بود: «من شما را با آب تعمید میدهم، اما کسی تواناتر از من خواهد آمد که من حتی شایسته نیستم بند کفشهایش را بگشایم. او شما را با روحالقدس و آتش تعمید خواهد داد. | |
Luke | FarHezar | 3:17 | او کجبیل خود را در دست دارد تا خرمنگاه خود را پاک کند و گندم را در انبار خویش ذخیره نماید، اما کاه را با آتشی خاموشیناپذیر خواهد سوزانید.» | |
Luke | FarHezar | 3:19 | اما چون هیرودیس حاکم، دربارة هیرودیا، همسر برادرش، و نیز شرارتهای دیگری که کرده بود، از یحیی توبیخ شد، | |
Luke | FarHezar | 3:21 | هنگامی که همة مردم تعمید میگرفتند، عیسی نیز تعمید گرفت. در همان حال که او دعا میکرد، آسمان گشوده شد | |
Luke | FarHezar | 3:22 | و روحالقدس به شکلی قابل رؤیت، همچون کبوتری بر او فرود آمد و ندایی از آسمان دررسید که «تو پسر محبوب من هستی، و من از تو خشنودم.» | |
Luke | FarHezar | 3:23 | عیسی حدود سی سال داشت که خدمت خود را آغاز کرد. او به گمان مردم پسر یوسف بود، و یوسف پسر هالی، | |
Chapter 4
Luke | FarHezar | 4:2 | در آنجا ابلیس چهل روز او را وسوسه کرد. در آن روزها چیزی نخورد، و در پایان آن مدت، گرسنه شد. | |
Luke | FarHezar | 4:6 | و گفت: «من این همه قدرت و شوکت را به تو خواهم بخشید، زیرا که به من سپرده شده است و مختارم آن را به هر کس که بخواهم بدهم. | |
Luke | FarHezar | 4:8 | عیسی پاسخ داد: «نوشته شده است: « ‹خداوند، خدای خود را بپرست و تنها او را خدمت کن.› » | |
Luke | FarHezar | 4:9 | آنگاه ابلیس او را به شهر اورشلیم برد و بر فراز معبد قرار داد و گفت: «اگر پسر خدا یی، خود را از اینجا به زیر افکن. | |
Luke | FarHezar | 4:10 | زیرا نوشته شده است: « ‹دربارة تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد تا از تو محافظت کنند. | |
Luke | FarHezar | 4:16 | پس به شهر ناصره، که در آن پرورش یافته بود، رفت و در روز شبات، طبق معمول به کنیسه درآمد. و برخاست تا تلاوت کند. | |
Luke | FarHezar | 4:18 | «روح خداوند بر من است، زیرا مرا مسح کرده تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاده تا رهایی را به اسیران و بینایی را به نابینایان اعلام کنم، و ستمدیدگان را رهایی بخشم، | |
Luke | FarHezar | 4:20 | سپس طومار را فروپیچید و به خادم کنیسه سپرد و بنشست. همه در کنیسه به او چشم دوخته بودند. | |
Luke | FarHezar | 4:21 | آنگاه چنین سخن آغاز کرد که «امروز این نوشته هنگامی که بدان گوش فرامیدادید، تحقق یافت.» | |
Luke | FarHezar | 4:22 | همه از او نیکو میگفتند و از کلام فیضآمیزش در شگفت بودند و میگفتند: «آیا این پسر یوسف نیست؟» | |
Luke | FarHezar | 4:23 | عیسی به آنها گفت: «بیگمان این مَثَل را بر من خواهید آورد که ‹ای طبیب خود را شفا ده! آنچه را شنیدهایم در کفرناحوم کردهای، اینجا در زادگاه خویش نیز انجام بده.› » | |
Luke | FarHezar | 4:25 | یقین بدانید که در زمان ایلیا، هنگامی که آسمان سه سال و نیم بسته شد و خشکسالی سخت سرتاسر آن سرزمین را فراگرفت، بیوهزنان بسیار در اسرائیل بودند. | |
Luke | FarHezar | 4:27 | در زمان الیشع نبی نیز جذامیان بسیار در اسرائیل بودند، ولی هیچیک از جذام خود پاک نشد مگر نَعمان سُریانی.» | |
Luke | FarHezar | 4:29 | و برخاسته، او را از شهر بیرون کشیدند و بر لبة کوهی که شهر بر آن بنا شده بود، بردند تا از آنجا به زیرش افکنند. | |
Luke | FarHezar | 4:34 | «ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمدهای نابودمان کنی؟ میدانم کیستی؛ تو آن قدوس خدایی!» | |
Luke | FarHezar | 4:35 | عیسی روح پلید را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا!» آنگاه دیو، آن مرد را در حضور همگان بر زمین زد و بیآنکه آسیبی به او برساند، از او بیرون آمد. | |
Luke | FarHezar | 4:36 | مردم همه شگفتزده به یکدیگر میگفتند: «این چه کلامی است؟ او با اقتدار و قدرت به ارواح پلید فرمان میدهد و آنها نیز از مردم بیرون میآیند!» | |
Luke | FarHezar | 4:38 | آنگاه عیسی کنیسه را ترک گفت و به خانة شمعون رفت. و اما مادرزن شمعون را تبی سخت عارض گشته بود. از عیسی خواستند یاریاش کند. | |
Luke | FarHezar | 4:39 | پس بر بالین او ایستاد و تب را نهیب زد و تبش قطع شد. او بیدرنگ برخاست و به پذیرایی از آنان پرداخت. | |
Luke | FarHezar | 4:40 | هنگام غروب، همة کسانی که بیمارانی مبتلا به امراض گوناگون داشتند، آنان را نزد عیسی آوردند، و او نیز بر یکایک ایشان دست گذاشت و شفایشان داد. | |
Luke | FarHezar | 4:41 | دیوها نیز از بسیاری بیرون میآمدند و فریادکنان میگفتند: «تو پسر خدایی!» اما او آنها را نهیب میزد و نمیگذاشت سخنی بگویند، زیرا میدانستند او مسیح است. | |
Luke | FarHezar | 4:42 | بامدادان، عیسی به خلوتگاهی رفت. اما مردم او را میجستند و چون به آنجا که او بود رسیدند، کوشیدند نگذارند ترکشان کند. | |
Luke | FarHezar | 4:43 | ولی او گفت: «من باید پادشاهی خدا را در شهرهای دیگر نیز بشارت دهم، چرا که به همین منظور فرستاده شدهام.» | |
Chapter 5
Luke | FarHezar | 5:1 | یک روز که عیسی در کنار دریاچة جنِیسارت ایستاده بود و جمعیت از هر سو بر وی ازدحام میکردند تا کلام خدا را بشنوند، | |
Luke | FarHezar | 5:2 | در کنار دریاچه دو قایق دید که صیادان از آنها بیرون آمده، مشغول شستن تورهایشان بودند. | |
Luke | FarHezar | 5:3 | پس سوار یکی از آنها شد که متعلق به شمعون بود و از او خواست قایق را اندکی از ساحل دور کند. سپس خود بر قایق نشست و به تعلیم مردم پرداخت. | |
Luke | FarHezar | 5:4 | چون سخنانش به پایان رسید، به شمعون گفت: «قایق را به جایی عمیق ببر، و تورها را برای صید ماهی در آب افکنید.» | |
Luke | FarHezar | 5:5 | شمعون پاسخ داد: «استاد، ما همة شب سخت تلاش کردیم و چیزی نگرفتیم. اما چون تو میگویی، تورها را در آب خواهیم افکند.» | |
Luke | FarHezar | 5:7 | از این رو، از دوستان خود در قایق دیگر به اشاره خواستند تا به یاریشان آیند. آنها آمدند و هر دو قایق را آنقدر از ماهی پر کردند که چیزی نمانده بود در آب فرو روند. | |
Luke | FarHezar | 5:8 | شمعون پطرس چون این را دید، به پاهای عیسی افتاد و گفت: «ای خداوند، از من دور شو، زیرا مردی گناهکارم!» | |
Luke | FarHezar | 5:10 | یعقوب و یوحنا، پسران زِبدی، نیز که همکار شمعون بودند، همین حال را داشتند. عیسی به شمعون گفت: «مترس، از این پس مردم را صید خواهی کرد.» | |
Luke | FarHezar | 5:11 | پس آنها قایقهای خود را به ساحل راندند و همه چیز را ترک گفتند و از پی او روانه شدند. | |
Luke | FarHezar | 5:12 | روزی دیگر که عیسی در یکی از شهرها بود، مردی بدانجا آمد که جذام تمام بدنش را فراگرفته بود. چون عیسی را دید، روی بر خاک نهاد و التماسکنان گفت: «سرور من، اگر بخواهی میتوانی از جذام پاکم سازی.» | |
Luke | FarHezar | 5:13 | عیسی دست خود را دراز کرد و او را لمس نمود و گفت: «میخواهم؛ پاک شو!» در دم، جذام آن مرد برطرف گردید. | |
Luke | FarHezar | 5:14 | سپس عیسی به او امر کرد: «به کسی چیزی مگو، بلکه برو و خود را به کاهن بنما و برای تطهیر خود قربانیهایی را که موسی امر کرده است، تقدیم کن تا برای آنان گواهی باشد.» | |
Luke | FarHezar | 5:15 | با این همه، خبر کارهای او هرچه بیشتر پخش میشد، چندان که جماعتهای بسیار گرد میآمدند تا سخنان او را بشنوند و از بیماریهای خود شفا یابند. | |
Luke | FarHezar | 5:17 | روزی عیسی تعلیم میداد، و فریسیان و علمای دین از همة شهرهای جلیل و یهودیه و نیز از اورشلیم آمده و نشسته بودند، و قدرت خداوند برای شفای بیماران با او بود. | |
Luke | FarHezar | 5:18 | ناگاه چند مرد از راه رسیدند که مفلوجی را بر تختی حمل میکردند. کوشیدند او را به درون خانه ببرند و در برابر عیسی بگذارند. | |
Luke | FarHezar | 5:19 | اما چون به سبب ازدحام جمعیت راهی نیافتند، به بام خانه رفتند و از میان سفالها مفلوج را با تختش پایین فرستادند و در وسط جمعیت، در برابر عیسی نهادند. | |
Luke | FarHezar | 5:21 | اما فریسیان و علمای دین با خود اندیشیدند: «این کیست که کفر میگوید؟ چه کسی جز خدا میتواند گناهان را بیامرزد؟» | |
Luke | FarHezar | 5:24 | حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد...» – به مرد مفلوج گفت – «به تو میگویم: برخیز، تخت خود را بردار و به خانه برو!» | |
Luke | FarHezar | 5:25 | در دم، مقابل ایشان ایستاد و آنچه را بر آن خوابیده بود برداشت و خدا را حمدگویان به خانه رفت. | |
Luke | FarHezar | 5:26 | همه از این رویداد در شگفت شده، خدا را تمجید کردند و در حالی که ترس وجودشان را فراگرفته بود، گفتند: «امروز چیزهای شگفتانگیز دیدیم.» | |
Luke | FarHezar | 5:27 | سپس عیسی از آن خانه بیرون آمد و خراجگیری لاوی نام دیدکه در خراجگاه نشسته بود. او را گفت: «از پی من بیا.» | |
Luke | FarHezar | 5:29 | او در خانة خویش ضیافتی بزرگ به افتخار عیسی برپا کرد، و جمعی بزرگ از خراجگیران و دیگر مردم، با آنها بر سفره نشستند. | |
Luke | FarHezar | 5:30 | اما فریسیان و گروهی از علمای دین که از فرقة آنها بودند، شکوهکنان به شاگردان عیسی گفتند: «چرا با خراجگیران و گناهکاران میخورید و میآشامید؟» | |
Luke | FarHezar | 5:33 | به او گفتند: «شاگردان یحیی اغلب روزه میگیرند و دعا میکنند؛ شاگردان فریسیان نیز چنیناند، اما شاگردان تو همیشه در حال خوردن و نوشیدنند.» | |
Luke | FarHezar | 5:34 | عیسی پاسخ داد: «آیا میتوان میهمانان عروسی را تا زمانی که داماد با آنهاست، به روزه واداشت؟ | |
Luke | FarHezar | 5:36 | پس این مَثَل را برایشان آورد: «هیچکس تکهای از جامة نو را نمیبُرَد تا آن را به جامهای کهنه وصله زَنَد. زیرا اگر چنین کند، هم جامة نو را پاره کرده و هم پارچة نو بر جامه کهنه وصلهای است نامناسب. | |
Luke | FarHezar | 5:37 | نیز کسی شراب نو را در مَشکهای کهنه نمیریزد. زیرا اگر چنین کند، شراب نو مَشکها را خواهد درید و شراب خواهد ریخت و مَشکها نیز تباه خواهد شد. | |
Chapter 6
Luke | FarHezar | 6:1 | در یکی از روزهای شبات، عیسی از میان مزارع گندم میگذشت وشاگردانش خوشههای گندم را میچیدند و بهدست ساییده، میخوردند. | |
Luke | FarHezar | 6:3 | عیسی پاسخ داد: «مگر نخواندهاید که داود چه کرد، آنگاه که خود و یارانش گرسنه بودند؟ | |
Luke | FarHezar | 6:4 | او به خانة خدا درآمد و نان تقدیمی را برگرفت و خورد و به یارانش نیز داد، هرچند خوردن آن نان تنها برای کاهنان جایز بود.» | |
Luke | FarHezar | 6:6 | در شباتی دیگر، به کنیسه درآمد و به تعلیم پرداخت. مردی در آنجا بود که دست راستش خشک شده بود. | |
Luke | FarHezar | 6:7 | علمای دین و فریسیان، عیسی را زیر نظر داشتند تا ببینند آیا در روز شبات کسی را شفا میدهد یا نه؛ زیرا در پی دستاویزی بودند تا به او اتهام بندند. | |
Luke | FarHezar | 6:8 | اما عیسی که از افکارشان آگاه بود، مرد دست خشک را گفت: «برخیز و در برابر همه بایست.» او نیز برخاست و ایستاد. | |
Luke | FarHezar | 6:9 | عیسی به آنان گفت: «از شما میپرسم، کدام یک در روز شبات رواست: نیکویی یا بدی، نجات جان انسان یا نابود کردن آن؟» | |
Luke | FarHezar | 6:10 | پس چشم به جانب یکایک ایشان گرداند و سپس خطاب به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن!» چنین کرد، و دستش سالم شد. | |
Luke | FarHezar | 6:13 | بامدادان شاگردانش را فراخواند، و از میان آنان دوازده تن را برگزید و ایشان را رسول خواند. | |
Luke | FarHezar | 6:17 | عیسی همراه ایشان از کوه فرود آمد و در جایی هموار ایستاد. بسیاری از شاگردانش و انبوهی از مردم از سرتاسر یهودیه، اورشلیم، و از شهرهای ساحلی صور و صیدون آنجا حاضر بودند. | |
Luke | FarHezar | 6:18 | آنها آمده بودند تا سخنان او را بشنوند و از بیماریهای خود شفا یابند؛ و کسانی که ارواح پلید آزارشان میداد، شفا مییافتند. | |
Luke | FarHezar | 6:19 | مردم همه میکوشیدند او را لمس کنند، زیرا نیرویی از او صادر میشد که همگان را شفا میبخشید. | |
Luke | FarHezar | 6:20 | آنگاه عیسی بر شاگردانش نظر افکند و گفت: «خوشابهحال شما که فقیرید، زیرا پادشاهی خدا از آن شماست. | |
Luke | FarHezar | 6:21 | خوشابهحال شما که اکنون گرسنهاید، زیرا سیر خواهید شد. خوشابهحال شما که اکنون گریانید، زیرا خواهید خندید. | |
Luke | FarHezar | 6:22 | «خوشابهحال شما آنگاه که مردم بهخاطر پسر انسان، بر شما نفرت گیرند و شما را از جمع خود برانند و دشنام دهند و بدنام سازند. | |
Luke | FarHezar | 6:23 | در آن روز، شادی و پایکوبی کنید، زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است. چرا که نیاکان آنها نیز با پیامبران چنین کردند. | |
Luke | FarHezar | 6:25 | وای بر شما که اکنون سیرید، زیرا گرسنه خواهید شد. وای بر شما که اکنون خندانید، زیرا ماتم خواهید کرد و زاری خواهید نمود. | |
Luke | FarHezar | 6:26 | وای بر شما آنگاه که همگان زبان به ستایشتان بُگشایند، زیرا نیاکان آنها نیز با انبیای دروغین چنین کردند. | |
Luke | FarHezar | 6:27 | «اما ای شنوندگان، به شما میگویم که دشمنان خود را دوست بدارید و به آنان که از شما نفرت دارند، نیکی کنید | |
Luke | FarHezar | 6:29 | اگر کسی بر یک گونة تو سیلی زند، گونة دیگر را نیز به جانب او بگردان. اگر کسی ردایت را از تو بستاند، پیراهنت را نیز از او دریغ مکن. | |
Luke | FarHezar | 6:32 | «اگر فقط کسانی را دوست بدارید که شما را دوست میدارند، چه برتری دارید؟ حتی گناهکاران نیز دوستداران خود را دوست میدارند. | |
Luke | FarHezar | 6:33 | و اگر فقط به کسانی نیکی کنیدکه به شما نیکی میکنند، چه برتری دارید؟ حتی گناهکاران نیز چنین میکنند. | |
Luke | FarHezar | 6:34 | و اگر فقط به کسانی قرض دهید که امید عوض از آنان دارید، چه برتری خواهید داشت؟ حتی گناهکاران نیز به گناهکاران قرض میدهند تا روزی از ایشان عوض بگیرند. | |
Luke | FarHezar | 6:35 | اما شما، دشمنانتان را دوست بدارید و به آنها نیکی کنید، و بدون امید عوض، به ایشان قرض دهید، زیرا پاداشتان عظیم است، و فرزندان خدای متعال خواهید بود، چه او با ناسپاسان و بدکاران مهربان است. | |
Luke | FarHezar | 6:37 | «عیبجویی نکنید تا از شما عیبجویی نکنند. محکوم نکنید تا محکومتان نکنند. ببخشید تا بخشوده شوید. | |
Luke | FarHezar | 6:38 | بدهید تا به شما داده شود. پیمانهای پُر، فشرده، تکانداده و لبریز در دامنتان ریخته خواهد شد! زیرا با هر پیمانهای که بدهید، با همان پیمانه به شما داده خواهد شد.» | |
Luke | FarHezar | 6:39 | و این مَثَل را نیز برایشان آورد: «آیا کور میتواند راهنمای کور دیگر شود؟ آیا هر دو در چاه نخواهند افتاد؟ | |
Luke | FarHezar | 6:40 | شاگرد، برتر از استاد خود نیست، اما هرکه تعلیم و تربیتش به کمال رسد، همچون استاد خود خواهد شد. | |
Luke | FarHezar | 6:42 | چگونه میتوانی به برادرت بگویی: ‹برادر، بگذار خس را ازچشمت بیرون آورم›، ولی چوب را در چشم خود نمیبینی؟ ای ریاکار، نخست چوب را از چشم خود بهدر آر، آنگاه بهتر خواهی دید تا پر کاه را از چشم برادرت بیرون کنی. | |
Luke | FarHezar | 6:44 | هر درختی را از میوهاش میتوان شناخت. نه از بوتة خار میتوان انجیر چید، و نه از بوتة تمشک، انگور! | |
Luke | FarHezar | 6:45 | شخص نیک از خزانة نیکوی دل خود نیکویی برمیآورد، و شخص بد از خزانة بد دل خود، بدی. زیرا زبان از آنچه دل از آن لبریز است، سخن میگوید. | |
Luke | FarHezar | 6:47 | آن که نزد من میآید و سخنانم را میشنود و به آن عمل میکند، بنگرید که به چه کس میمانَد. | |
Luke | FarHezar | 6:48 | او کسی را مانَد که برای بنای خانه، زمین را گود کَند و پی خانه را بر صخره نهاد. چون سیل آمد و سیلاب بر آن خانه هجوم برد، نتوانست آن را بجنباند، زیرا که بر صخره بنا شده بود. | |
Chapter 7
Luke | FarHezar | 7:2 | در آنجا یک نظامی رومی بود که غلام او که بس عزیزش میداشت، بیمار و در آستانة مرگ بود. | |
Luke | FarHezar | 7:3 | نظامی چون دربارة عیسی شنید، تنی چند از مشایخ یهود را نزد او فرستاد تا از او بخواهند که بیاید و غلامش را شفا دهد. | |
Luke | FarHezar | 7:4 | آنها نزد عیسی آمدند و با التماس بسیار به او گفتند: «این مرد سزاوار است که این لطف را در حقش بکنی، | |
Luke | FarHezar | 7:6 | پس عیسی همراه آنان رفت. به نزدیکی خانه که رسید، آن نظامی چند تن از دوستانش را نزد عیسی فرستاد، با این پیغام که: «سَروَرم، خود را زحمت مده، زیرا شایسته نیستم زیر سقف من آیی. | |
Luke | FarHezar | 7:7 | از همین رو، حتی خود را لایق ندانستم نزد تو آیم. فقط سخنی بگو که خادم من شفا خوهد یافت. | |
Luke | FarHezar | 7:8 | زیرا من خود فردی هستم زیر فرمان. سربازانی نیز زیر فرمان خود دارم. به یکی میگویم: ‹برو›، میرود؛ به دیگری میگویم: ‹بیا›، میآید. به غلام خود میگویم: ‹این را بهجایآر›، بهجای میآورد.» | |
Luke | FarHezar | 7:9 | عیسی چون این را شنید، از او به شگفت آمد و به جمعیتی که از پیاش میآمدند روی کرد و گفت: «به شما میگویم: «چنین ایمانی حتی در اسرائیل هم ندیدهام.» | |
Luke | FarHezar | 7:11 | چندی بعد، عیسی رهسپار شهری بهنام نائین شد. شاگردان و جمعیتی انبوه نیز او را همراهی میکردند. | |
Luke | FarHezar | 7:12 | به نزدیکی دروازة شهر که رسید، دید مردهای را میبرندکه یگانه پسر بیوهزنی بود. بسیاری از مردمان شهر نیز آن زن را همراهی میکردند. | |
Luke | FarHezar | 7:14 | سپس نزدیک رفت و تابوت را لمس کرد. کسانی که آن را حمل میکردند، ایستادند. عیسی گفت: «ای جوان، تو را میگویم، برخیز!» | |
Luke | FarHezar | 7:16 | ترس و هیبت بر همة آنان مستولی شد و در حالی که خدا را ستایش میکردند، گفتند: «پیامبری بزرگ در میان ما ظهور کرده است. خدا بهیاری قوم خود آمده است.» | |
Luke | FarHezar | 7:18 | شاگردان یحیی او را از همة این وقایع آگاه ساختند. پس او دو تن از آنان را فراخواند | |
Luke | FarHezar | 7:19 | و با این پیغام نزد عیسی فرستاد: «آیا تو همانی که میبایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟» | |
Luke | FarHezar | 7:20 | آن دو نزد عیسی آمده، گفتند: «یحیای تعمیددهنده ما را فرستاده تا از تو بپرسیم که آیا تو همانی که میبایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟» | |
Luke | FarHezar | 7:21 | در همان ساعت، عیسی بسیاری را از بیماریها و دردها و ارواح پلید شفا داد و نابینایان بسیار را بینایی بخشید. | |
Luke | FarHezar | 7:22 | پس در پاسخ آن فرستادگان فرمود: «بروید و آنچه دیده و شنیدهاید به یحیی بازگویید، که کوران بینا میشوند، لنگان راه میروند، جذامیان شفا مییابند، کَران شنوا میشوند، مردگان زنده میگردند و به فقیران بشارت داده میشود. | |
Luke | FarHezar | 7:24 | چون فرستادگان یحیی رفتند، عیسی دربارة او سخن آغاز کرد و به جماعت گفت: «برای دیدن چه چیز به بیابان رفته بودید؟ برای دیدن نیای که از باد در جنبش است؟ | |
Luke | FarHezar | 7:25 | برای دیدن چه چیز رفتید؟ مردی که جامهای لطیف در بر دارد؟ آنان که جامههای فاخر میپوشند و در تجمل زندگی میکنند، در قصرهای پادشاهانند. | |
Luke | FarHezar | 7:26 | پس برای دیدن چه رفته بودید؟ برای دیدن پیامبری؟ آری، به شما میگویم که او از پیامبر نیز برتر است. | |
Luke | FarHezar | 7:27 | او همان است که دربارهاش نوشته شده: « ‹اینک رسول خود را پیشاپیش تو میفرستم تا راهت را پیش پایت هموار سازد.› | |
Luke | FarHezar | 7:28 | به شما میگویم که کسی بزرگتر از یحیی از مادر زاده نشده است؛ اما کوچکترین در پادشاهی خدا، از او بزرگتر است.» | |
Luke | FarHezar | 7:29 | همة مردمانی که سخنان عیسی را شنیدند، حتی خراجگیران، تصدیق کردند که راه خدا حق است، زیرا بهدست یحیی تعمید گرفته بودند. | |
Luke | FarHezar | 7:30 | اما فریسیان و فقیهان ارادة خدا را برای خود رد کردند، زیرا از یحیی تعمید نگرفته بودند. | |
Luke | FarHezar | 7:32 | به کودکانی مانند که در بازار مینشینند و به یکدیگر ندا میکنند: « ‹برای شما نی نواختیم، نرقصیدید؛ مرثیه خواندیم، بر سینه نزدید.› | |
Luke | FarHezar | 7:33 | زیرا یحیای تعمیددهنده آمد که نه نان میخورْد و نه شراب مینوشید، گفتید، ‹دیو دارد.› | |
Luke | FarHezar | 7:34 | پسر انسان آمد که میخورَد و مینوشد، میگویید، ‹مردی است شکمباره و میگسار، دوست خراجگیران و گناهکاران.› | |
Luke | FarHezar | 7:36 | روزی یکی از فریسیان عیسی را به صرف غذا دعوت کرد. پس به خانة آن فریسی رفت و بر سفره نشست. | |
Luke | FarHezar | 7:37 | در آن شهر زنی بدکاره میزیست که چون شنید عیسی در خانة آن فریسی میهمان است، ظرفی مرمرین، پر از عطر با خود آورد | |
Luke | FarHezar | 7:38 | و گریان پشت سر عیسی، کنارِ پاهای او ایستاد. آنگاه با قطرات اشک به شستن پاهای عیسی پرداخت و با گیسوانش آنها را خشک کرد. سپس پاهای او را بوسید و عطرآگین کرد. | |
Luke | FarHezar | 7:39 | چون فریسی میزبان این را دید، با خود گفت: «اگر این مرد براستی پیامبر بود، میدانست این زن که او را لمس میکند کیست و چگونه زنی است – میدانست که زنی بدکاره است.» | |
Luke | FarHezar | 7:42 | اما چون چیزی نداشتند به او بدهند، بدهی هر دو را بخشید. حال به گمان تو کدامیک او را بیشتر دوست خواهد داشت؟» | |
Luke | FarHezar | 7:43 | شمعون پاسخ داد: «به گمانم آن که بدهی بیشتری داشت و بخشیده شد.» عیسی گفت: «درست گفتی.» | |
Luke | FarHezar | 7:44 | آنگاه به سوی آن زن اشاره کرد و به شمعون گفت: «این زن را میبینی؟ من به خانة تو آمدم، و تو برای شستن پاهایم آب نیاوردی، اما این زن با اشکهایش پاهای مرا شست و با گیسوانش خشک کرد! | |
Luke | FarHezar | 7:47 | پس به تو میگویم، محبت بسیار او از آن روست که گناهان بسیارش آمرزیده شده است. اما آن که کمتر آمرزیده شد، کمتر هم محبت میکند.» | |
Chapter 8
Luke | FarHezar | 8:1 | پس از آن، عیسی شهر به شهر و روستا به روستا میگشت و پادشاهی خدا را بشارت میداد. آن دوازده تن نیز با وی بودند، | |
Luke | FarHezar | 8:2 | و نیز شماری از زنان که از ارواح پلید و بیماری شفا یافته بودند: مریم معروف به مجدلیه که از او هفت روح پلید اخراج شده بود، | |
Luke | FarHezar | 8:3 | یونا همسر خوزا، مباشر هیرودیس، سوسن و بسیاری زنان دیگر. این زنان از دارایی خود برای نیازهای عیسی و شاگردانش تدارک میدیدند. | |
Luke | FarHezar | 8:4 | چون مردم از بسیاری شهرها به دیدن عیسی میآمدند و جمعیتی انبوه گردآمد، این مَثَل را آورد: | |
Luke | FarHezar | 8:5 | «روزی برزگری برای پاشیدن بذر خود بیرون رفت. چون بذر میپاشید، برخی در راه افتاد و لگدمال شد و پرندگان آسمان آنها را خوردند. | |
Luke | FarHezar | 8:8 | اما برخی از بذرها در خاک خوب افتاد و نمو کرد و صد چندان بار آورد.» چون این را گفت، ندا در داد: «هرکه گوش شنوا دارد، بشنود!» | |
Luke | FarHezar | 8:10 | گفت: «درک اسرار پادشاهی خدا به شما عطا شده، اما با دیگران در قالب مثل سخن میگویم، تا: « ‹بنگرند، اما نبینند؛ بشنوند، اما نفهمند.› | |
Luke | FarHezar | 8:12 | بذرهایی که در راه میافتد، کسانی هستند که کلام را میشنوند، اما ابلیس میآید و آن را از دلشان میرباید، تا نتوانند ایمان آورند و نجات یابند. | |
Luke | FarHezar | 8:13 | بذرهایی که بر زمین سنگلاخ میافتد کسانی هستند که چون کلام را میشنوند، آن را با شادی میپذیرند، اما ریشه نمیدوانند. اینها اندکزمانی ایمان دارند، اما بههنگام آزمایش، ایمان خود را از دست میدهند. | |
Luke | FarHezar | 8:14 | بذرهایی که در میان خارها میافتد، کسانی هستند که میشنوند، اما نگرانیها، ثروت و لذات زندگی آنها را خفه میکند و بهثمرنمیرسند. | |
Luke | FarHezar | 8:15 | اما بذرهایی که بر خاک خوب میافتد، کسانی هستند که کلام را با دلی پاک و نیکو میشنوند و آن را نگاه داشته، پایدار میمانند و ثمر میآورند. | |
Luke | FarHezar | 8:16 | «هیچکس چراغ را برنمیافروزد تا بر آن سرپوش نهد یا آن را زیر تخت بگذارد! بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند تا هر که داخل شود، نورش را ببیند. | |
Luke | FarHezar | 8:18 | پس توجه داشته باشید که چگونه میشنوید، زیرا به آن که دارد بیشتر داده خواهد شد و از آن که ندارد، همان هم که گمان میکند دارد، گرفته خواهد شد.» | |
Luke | FarHezar | 8:19 | در این هنگام، مادر و برادران عیسی آمدند تا او را ببینند، اما ازدحام جمعیت چندان بود که نتوانستند به او نزدیک شوند. | |
Luke | FarHezar | 8:20 | پس برای عیسی خبر آوردند که: «مادر و برادرانت بیرون ایستادهاند و میخواهند تو را ببینند.» | |
Luke | FarHezar | 8:21 | در پاسخ گفت: «مادر و برادران من کسانی هستند که کلام خدا را میشنوند و به آن عمل میکنند.» | |
Luke | FarHezar | 8:22 | روزی عیسی به شاگردان خود گفت: «به آن سوی دریاچه برویم.» پس سوار قایق شدند و بهپیش راندند. | |
Luke | FarHezar | 8:23 | و چون میرفتند، عیسی به خواب رفت. ناگاه تندبادی بر دریا وزیدن گرفت، چندان که قایق از آب پر میشد و جانشان بهخطر افتاد. | |
Luke | FarHezar | 8:24 | شاگردان نزد عیسی رفتند و او را بیدار کرده، گفتند: «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده غرق شویم!» عیسی بیدار شد و بر باد و امواج خروشان نهیب زد. توفان فرونشست و آرامش برقرار شد. | |
Luke | FarHezar | 8:25 | پس به ایشان گفت: «ایمانتان کجاست؟» شاگردان با بهت و وحشت از یکدیگر میپرسیدند: «این کیست که حتی به باد و آب فرمان میدهد وآنها از او فرمان میبرند.» | |
Luke | FarHezar | 8:27 | چون عیسی قدم بر ساحل گذاشت، با مردی دیوزده از مردمان آن شهر روبهرو شد که دیرگاهی لباس نپوشیده و در خانهای زندگی نکرده بود، بلکه در گورها بهسر میبرد. | |
Luke | FarHezar | 8:28 | چون عیسی را دید، نعره برکشید و بهپای او افتاد و با صدای بلند فریاد برآورد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تمنا میکنم عذابم ندهی!» | |
Luke | FarHezar | 8:29 | زیرا عیسی به روح پلید دستور داده بود از او بهدرآید. آن روح بارها او را گرفته بود و با آنکه دست و پایش را بهزنجیر میبستند و از او نگاهبانی میکردند، بندها را میگسست و دیو او را به جایهای غیرمسکون میکشاند. | |
Luke | FarHezar | 8:30 | عیسی از او پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد: «لِژیون،» زیرا دیوهای بسیاری بهدرون او رفته بودند. | |
Luke | FarHezar | 8:32 | در آن نزدیکی، گلة بزرگی خوک در دامنة تپه مشغول چرا بود. دیوها از عیسی خواهش کردند اجازه دهد بهدرون خوکها روند، و او نیز اجازه داد. | |
Luke | FarHezar | 8:33 | پس، از آن مرد بیرون آمدند و بهدرون خوکها رفتند و خوکها از سراشیبی تپه به درون دریاچه هجوم بردند و غرق شدند. | |
Luke | FarHezar | 8:34 | چون خوکبانان این را دیدند، پا به فرار گذاشتند و در شهر و نواحی اطراف، ماجرا را بازگفتند. | |
Luke | FarHezar | 8:35 | پس مردم بیرون آمدند تا آنچه روی داده بود ببینند و چون نزد عیسی رسیدند و دیدند که آن مرد که دیوها از او بهدرآمده بودند، عاقل و جامه بر تن، پیش پاهای عیسی نشسته است، ترسیدند. | |
Luke | FarHezar | 8:36 | کسانی که ماجرا را بهچشم دیده بودند، برای ایشان بازگفتند که مرد دیوزده چگونه شفا یافته بود. | |
Luke | FarHezar | 8:37 | پس همة مردم ناحیة جراسیان از عیسی خواستند که از نزد آنها برود، زیرا ترس بر آنها چیره شده بود. پس او سوار قایق شد و رفت. | |
Luke | FarHezar | 8:38 | مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، از عیسی تمنا کرد که بگذارد او با وی همراه شود، اما عیسی او را روانه کرد و گفت: | |
Luke | FarHezar | 8:39 | «به خانة خود برگرد و آنچه خدا برای تو کرده است، بازگو.» پس او رفت و در سرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است. | |
Luke | FarHezar | 8:41 | در این هنگام، مردی یایروس نام که رئیس کنیسه بود، آمد و بهپای عیسی افتاد و التماس کرد که به خانهاش برود، | |
Luke | FarHezar | 8:42 | زیرا تنها دخترش که حدود دوازده سال داشت، در حال مرگ بود. هنگامی که عیسی در راه بود، جمعیت از هر سو بر او فشار میآورد. | |
Luke | FarHezar | 8:43 | در آن میان، زنی بود که دوازده سال مبتلا به خونریزی بود و با اینکه تمام دارایی خود را صرف طبیبان کرده بود، کسی را توان درمان او نبود. | |
Luke | FarHezar | 8:44 | او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبة ردای او را لمس کرد و دردم خونریزیاش قطع شد. | |
Luke | FarHezar | 8:45 | عیسی پرسید: «چه کسی مرا لمس کرد؟» چون همه انکار کردند، پطرس گفت: «ای استاد، مردم از هر سو احاطهات کردهاند و بر تو فشار میآورند!» | |
Luke | FarHezar | 8:47 | آن زن چون دید نمیتواند پنهان بماند، با ترس و لرز پیش آمد و بهپای او افتاد و در برابر همگان گفت چرا او را لمس کرده و چگونه دردَم شفا یافته است. | |
Luke | FarHezar | 8:49 | عیسی هنوز سخن میگفت که کسی از خانة یایروس، رئیس کنیسه، آمد و گفت: «دخترت مرد، دیگر استاد را زحمت مده.» | |
Luke | FarHezar | 8:50 | عیسی چون این را شنید، به یایروس گفت: «مترس! فقط ایمان داشته باش! دخترت شفا خواهد یافت.» | |
Luke | FarHezar | 8:51 | وقتی به خانة یایروس رسید، نگذاشت کسی جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر با او بهخانه درآیند. | |
Luke | FarHezar | 8:52 | همة مردم برای دختر شیون و زاری میکردند. عیسی گفت: «زاری مکنید، زیرا او نمرده بلکه در خواب است.» | |
Chapter 9
Luke | FarHezar | 9:1 | عیسی آن دوازده تن را گرد هم خواند و به ایشان قدرت واقتدار برای بیرون راندن همة ارواح پلید و شفای بیماریها بخشید. | |
Luke | FarHezar | 9:3 | به آنان گفت: «هیچچیز برای سفر برندارید، نه چوبدستی، نه کولهبار، نه نان، نه پول و نه پیراهن اضافه. | |
Luke | FarHezar | 9:5 | اگر مردم شما را نپذیرفتند، به هنگام ترک شهرشان، خاک پاهای خود را بتکانید تا شهادتی بر ضد آنها باشد.» | |
Luke | FarHezar | 9:6 | پس ایشان بهراه افتاده، از دهی به ده دیگر میرفتند و هر جا میرسیدند بشارت میدادند و بیماران را شفا میبخشیدند. | |
Luke | FarHezar | 9:7 | و اما خبر همة این امور به گوش هیرودیسِ حاکم رسید. هیرودیس حیران و سردرگم مانده بود، چرا که برخی میگفتند عیسی همان یحیی است که از مردگان برخاسته است. | |
Luke | FarHezar | 9:8 | برخی دیگر میگفتند ایلیا ظهور کرده، و برخی نیز میگفتند یکی از پیامبران ایام کهن زنده شده است. | |
Luke | FarHezar | 9:9 | اما هیرودیس گفت: «سر یحیی را من از تن جدا کردم. پس این کیست که این چیزها را دربارهاش میشنوم؟» و در صدد برآمد که عیسی را ببیند. | |
Luke | FarHezar | 9:10 | چون رسولان بازگشتند، هرآنچه کرده بودند به عیسی بازگفتند. آنگاه آنان را با خود به شهری بهنام بیتصیدا برد تا در آنجا تنها باشند. | |
Luke | FarHezar | 9:11 | اما بسیاری این را دریافتند و از پی ایشان روانه شدند. عیسی نیز آنان را پذیرفت و برایشان از پادشاهی خدا سخن گفت و کسانی را که نیاز بهدرمان داشتند، شفا بخشید. | |
Luke | FarHezar | 9:12 | نزدیک غروب، آن دوازده تن نزد او آمدند و گفتند: «جماعت را مرخص فرما تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و خوراک و سرپناهی بیابند، چون اینجا مکانی دورافتاده است.» | |
Luke | FarHezar | 9:13 | عیسی در جواب گفت: «شما خود به ایشان خوراک دهید.» گفتند: «ما جز پنج نان و دو ماهی چیزی نداریم، مگر اینکه برویم و برای همة این مردم خوراک بخریم.» | |
Luke | FarHezar | 9:14 | در آنجا حدود پنج هزار مرد بودند. عیسی به شاگردان خود فرمود: «مردم را در گروههای پنجاه نفری بنشانید.» | |
Luke | FarHezar | 9:16 | آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت، به آسمان نگریست و شکر بهجای آورده، آنها را پاره کرد و به شاگردان داد تا پیش مردم بگذارند. | |
Luke | FarHezar | 9:18 | روزی عیسی در خلوت دعا میکرد و تنها شاگردانش با او بودند. از ایشان پرسید: «مردم میگویند من که هستم؟» | |
Luke | FarHezar | 9:19 | پاسخ دادند: «برخی میگویند یحیای تعمیددهندهای؛ برخی دیگر میگویند ایلیایی، و برخی نیز تو را یکی از پیامبران ایام کهن میدانندکه زنده شده است.» | |
Luke | FarHezar | 9:22 | و گفت: «میباید که پسر انسان رنج بسیار بیند و مشایخ و سران کاهنان و علمای دین او را رد کنند و کشته شود و در روز سوم برخیزد.» | |
Luke | FarHezar | 9:23 | سپس به همه فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کند و هر روز صلیب خود را بردارد و از پی من بیاید. | |
Luke | FarHezar | 9:24 | زیرا هرکه بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد، اما هرکه بهخاطر من جانش را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد. | |
Luke | FarHezar | 9:26 | زیرا هرکه از من و سخنان من عار داشته باشد، پسر انسان نیز آنگاه که در جلال خود و جلال پدر و فرشتگان مقدس آید، از او عار خواهد داشت. | |
Luke | FarHezar | 9:27 | براستی به شما میگویم، برخی اینجا ایستادهاند که تا پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید.» | |
Luke | FarHezar | 9:28 | حدود هشت روز پس از این سخنان، عیسی پطرس و یوحنا و یعقوب را برگرفت و بر فراز کوهی رفت تا دعا کند. | |
Luke | FarHezar | 9:31 | آنان در جلال ظاهر شده بودند و دربارة رفتن عیسی که میبایست بزودی در اورشلیم رخ دهد، سخن میگفتند. | |
Luke | FarHezar | 9:32 | پطرس و همراهانش بسیار خوابآلود بودند، اما چون کاملاً بیدار و هوشیار شدند، جلال عیسی را دیدند و آن دو مرد را که درکنارش ایستاده بودند. | |
Luke | FarHezar | 9:33 | هنگامی که آن دو از نزد عیسی میرفتند، پطرس گفت: «استاد، بودن ما در اینجا نیکوست! بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای ایلیا.» پطرس نمیدانست چه میگوید. | |
Luke | FarHezar | 9:34 | این سخن هنوز بر زبان پطرس بود که ابری پدیدار گشت و آنان را دربرگرفت. چون بهدرون ابر میرفتند، هراسان شدند. | |
Luke | FarHezar | 9:35 | آنگاه ندایی از ابر دررسید که «این است پسر من، که او را برگزیدهام؛ به او گوش فرادهید!» | |
Luke | FarHezar | 9:36 | و چون صدا قطع شد، عیسی را تنها دیدند. شاگردان این را نزد خود نگه داشتند، و در آن زمان کسی را از آنچه دیده بودند، آگاه نکردند. | |
Luke | FarHezar | 9:38 | ناگاه مردی از میان جمعیت فریاد زد: «استاد، از تو التماس میکنم نظر لطفی بر پسر من بیفکنی، زیرا تنها فرزند من است. | |
Luke | FarHezar | 9:39 | روحی ناگهان او را میگیرد و او دردَم نعره میکشد و دچار تشنج میشود، بهگونهای که دهانش کف میکند. روحْ بندرت رهایش میکند و قصد نابودیش دارد. | |
Luke | FarHezar | 9:41 | عیسی پاسخ داد: «ای نسل بیایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ پسرت را به اینجا بیاور.» | |
Luke | FarHezar | 9:42 | حتی هنگامی که پسر میآمد، دیو او را بر زمین زد و به تشنج افکند. اما عیسی بر آن روح پلید نهیب زد و پسر را شفا داد و به پدرش سپرد. | |
Luke | FarHezar | 9:43 | مردم همگی از بزرگی خدا در حیرت افتادند. در آن حال که همگان از کارهای عیسی در شگفت بودند، او به شاگردان خود گفت: | |
Luke | FarHezar | 9:44 | «به آنچه میخواهم به شما بگویم بدقت گوش بسپارید: پسر انسان بهدست مردم تسلیم خواهد شد.» | |
Luke | FarHezar | 9:45 | اما آنان منظور وی را درنیافتند؛ بلکه از آنان پنهان ماند تا درکش نکنند؛ و میترسیدند در اینباره از او سؤال کنند. | |
Luke | FarHezar | 9:48 | سپس به آنان گفت: «هر که این کودک را بهنام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، فرستندة مرا پذیرفته است. زیرا در میان شما آن کس بزرگتر است که از همه کوچکتر باشد.» | |
Luke | FarHezar | 9:49 | یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که بهنام تو دیو اخراج میکرد، اما چون از ما نبود، او را بازداشتیم.» | |
Luke | FarHezar | 9:52 | پیشاپیش خود قاصدانی فرستاد که به یکی از دهکدههای سامریان رفتند تا برای او تدارک ببینند. | |
Luke | FarHezar | 9:54 | چون شاگردان او، یعقوب و یوحنا، این را دیدند، گفتند: «ای سرور ما، آیا میخواهی بگوییم از آسمان آتش ببارد و همة آنها را نابود کند؟» | |
Luke | FarHezar | 9:58 | عیسی پاسخ داد: «روباهان را لانههاست و پرندگان را آشیانهها، اما پسر انسان را جای سر نهادن نیست.» | |
Luke | FarHezar | 9:59 | عیسی به شخصی دیگر گفت: «مرا پیروی کن.» اما او پاسخ داد: «سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را دفن کنم.» | |
Luke | FarHezar | 9:60 | عیسی به او گفت: «بگذار مردگان، مردگان خود را دفن کنند، اما تو برو و پادشاهی خدا را موعظه کن.» | |
Luke | FarHezar | 9:61 | دیگری گفت: «سرورم، تو را پیروی خواهم کرد، اما نخست رخصت ده تا بازگردم و اهل خانة خود را وداع گویم.» | |
Chapter 10
Luke | FarHezar | 10:1 | پس از آن، خداوند هفتاد تن دیگر را نیز تعیین فرمود و آنها را دو به دو پیشاپیش خود به هر شهر و دیاری فرستاد که قصد رفتن بدانجا داشت. | |
Luke | FarHezar | 10:2 | به ایشان گفت: «محصول فراوان است، اما کارگر کَم. پس، از مالکِ محصول بخواهید تا کارگرانی برای دروِ محصول خود بفرستد. | |
Luke | FarHezar | 10:6 | اگر در آن خانه کسی از اهل صلح و سلام باشد، سلام شما بر او قرار خواهد گرفت؛ وگرنه، به خود شما بازخواهدگشت. | |
Luke | FarHezar | 10:7 | درآن خانه بمانید و هر چه به شما دادند، بخورید و بیاشامید، زیرا کارگر مستحق مزد خویش است. از خانهای به خانة دیگر نقل مکان مکنید. | |
Luke | FarHezar | 10:8 | چون وارد شهری شدید و شما را بهگرمی پذیرفتند، هر چه در برابر شما گذاشتند، بخورید. | |
Luke | FarHezar | 10:11 | ‹ما حتی خاک شهر شما را که بر پاهای ما نشسته است، بر شما میتکانیم. اما بدانید که پادشاهی خدا نزدیک شده است.› | |
Luke | FarHezar | 10:12 | یقین بدانید که در روز جزا، تحمل مجازات برای سدوم آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر. | |
Luke | FarHezar | 10:13 | «وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بیتصیدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی میداد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر مینشستند و توبه میکردند. | |
Luke | FarHezar | 10:15 | و تو، ای کفرناحوم، آیا تا به آسمان صعود خواهی کرد؟ هرگز، بلکه تا به اعماق دوزخ سرنگون خواهی شد. | |
Luke | FarHezar | 10:16 | «هرکه به شما گوش فرادهد، به من گوش فراداده است؛ و هرکه شما را رد کند، مرا رد کرده است؛ اما هرکه مرا رد کند، فرستندة مرا رد کرده است.» | |
Luke | FarHezar | 10:17 | آن هفتاد تن با شادی بازگشتند و گفتند: «سرور ما، حتی دیوها هم بهنام تو از ما اطاعت میکنند.» | |
Luke | FarHezar | 10:19 | اینک به شما قدرت میبخشم که ماران و عقربها و تمامی قدرت دشمن را پایمال کنید، و هیچچیز به شما آسیب نخواهد رسانید. | |
Luke | FarHezar | 10:20 | اما از این شادمان مباشیدکه اروا ح از شما اطاعت میکنند، بلکه شادی شما از این باشد که نامتان در آسمان نوشته شده است.» | |
Luke | FarHezar | 10:21 | در همان ساعت، عیسی در روحالقدس بهوجد آمد و گفت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را میستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشتهای و بر کودکان آشکار کردهای. بله، ای پدر، زیرا ارادة نیکوی تو چنین بود. | |
Luke | FarHezar | 10:22 | پدرم همهچیز را به من سپرده است. هیچکس نمیداند پسر کیست جز پدر و هیچکس نمیداند پدر کیست جز پسر و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.» | |
Luke | FarHezar | 10:23 | سپس در خلوت، رو به شاگردان کرد و گفت: «خوشابهحال چشمانی که آنچه شما میبینید، میبینند. | |
Luke | FarHezar | 10:24 | زیرا به شما میگویم که بسیاری از انبیا و پادشاهان آرزو داشتند آنچه شما میبینید، ببینند و ندیدند، و آنچه شما میشنوید، بشنوند و نشنیدند.» | |
Luke | FarHezar | 10:25 | روزی یکی از فقیهان برخاست تا با این پرسش عیسی را بهدام اندازد: «ای استاد، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟» | |
Luke | FarHezar | 10:27 | پاسخ داد: « ‹خداوند، خدای خود را با تمامی دل، با تمامی جان، با تمامی قوت و با تمامی فکر خود دوست بدار›؛ و ‹همسایة خود را همچون خویشتن دوست بدار.› » | |
Luke | FarHezar | 10:30 | عیسی در پاسخ چنین گفت: «مردی از اورشلیم به اریحا میرفت. در راه بهدست راهزنان افتاد. آنها او را لخت کرده، کتک زدند، و نیمهجان رهایش کردند و رفتند. | |
Luke | FarHezar | 10:31 | از قضا کاهنی از همان راه میگذشت. اما چون چشمش به آن مرد افتاد، راه خود کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت. | |
Luke | FarHezar | 10:32 | یک لاوی نیز از آنجا میگذشت. او نیز چون به آنجا رسید و آن مرد را دید، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت. | |
Luke | FarHezar | 10:34 | پس نزدش رفت، بر زخمهایش شراب ریخت و روغن مالید و آنها را بست. سپس او را بر الاغ خود گذاشت و به کاروانسرایی برد و از او پرستاری کرد. | |
Luke | FarHezar | 10:35 | روز بعد، دو دینار به کاروانسرادار داد و به او گفت: ‹از این مرد پرستاری کن و اگر بیش از این خرج کردی، چون برگردم به تو خواهم داد.› | |
Luke | FarHezar | 10:38 | چون در راه میرفتند، به دهکدهای درآمد. در آنجا زنی مارتا نام عیسی را به خانة خود دعوت کرد. | |
Luke | FarHezar | 10:39 | مارتا خواهری داشت بهنام مریم. مریم کنار پاهای خداوند نشسته بود و به سخنان او گوش فرامیداد. | |
Luke | FarHezar | 10:40 | اما مارتا که سخت به تدارک پذیرایی مشغول شده بود، نزد عیسی آمد و گفت: « سَروَرم، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا در کار پذیرایی دستتنها گذاشته؟ به او بفرما که مرا یاری دهد!» | |
Chapter 11
Luke | FarHezar | 11:1 | روزی عیسی در مکانی دعا میکرد. چون دعایش بهپایان رسید، یکی از شاگردان به او گفت: «ای سرور ما، دعا کردن را به ما بیاموز، همانگونه که یحیی به شاگردان خود آموخت.» | |
Luke | FarHezar | 11:2 | به ایشان گفت: «چون دعا میکنید، بگویید: ‹ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد، پادشاهی تو بیاید. | |
Luke | FarHezar | 11:4 | گناهان ما را ببخش، زیرا ما نیز همة کسانی را که به ما گناه میکنند، میبخشیم. و ما را در آزمایش میاور.› » | |
Luke | FarHezar | 11:5 | سپس به ایشان گفت: «کیست از شما که دوستی داشته باشد، و نیمهشب نزد وی برود و بگوید: ‹ای دوست، سه نان به من قرض بده، | |
Luke | FarHezar | 11:7 | و او از درون خانه جواب دهد: ‹زحمتم مده. در قفل است، و فرزندانم با من در بسترند. نمیتوانم از جای برخیزم و چیزی به تو بدهم.› | |
Luke | FarHezar | 11:8 | به شما میگویم، هرچند بهخاطر دوستی برنخیزد و به او نان ندهد، به سبب سماجتِ او برخواهدخاست و هرآنچه نیاز دارد به او خواهد داد. | |
Luke | FarHezar | 11:9 | «پس به شما میگویم: بخواهید که به شما داده خواهد شد؛ بجویید که خواهید یافت؛ بکوبید که در بهرویتان گشوده خواهد شد. | |
Luke | FarHezar | 11:10 | زیرا هرکه بخواهد، بهدست آورد؛ و هرکه بجوید، یابد؛ و هرکه بکوبد، در بهرویش گشوده شود. | |
Luke | FarHezar | 11:13 | حال اگر شما با همة بدسیرتیتان میدانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی شما روحالقدس را به هرکه از او بخواهد، عطا خواهد فرمود.» | |
Luke | FarHezar | 11:14 | عیسی دیوی لال را از کسی بیرون میکرد. چون دیو بیرون رفت، مردِ لال توانست سخن بگوید و مردم در شگفت شدند. | |
Luke | FarHezar | 11:17 | او افکار آنان را درک کرد و به ایشان گفت: «هر حکومتی که بر ضد خود تجزیه شود، نابود خواهد شد، و هر خانهای که بر ضد خود تجزیه شود، فروخواهدریخت. | |
Luke | FarHezar | 11:18 | اگر شیطان نیز بر ضد خود تجزیه شود، چگونه حکومتش پابرجا مانَد؟ این را از آن سبب میگویم که ادعا میکنید دیوها را بهیاری بعلزبول بیرون میرانم. | |
Luke | FarHezar | 11:19 | اگر من بهیاری بعلزبول دیوها را بیرون میرانم، شاگردان شما بهیاری که آنها را بیرون میکنند؟ پس ایشان، خودْ شما را محکوم خواهند کرد. | |
Luke | FarHezar | 11:20 | و اما اگر من بهقدرت خدا دیوها را بیرون میرانم، یقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است. | |
Luke | FarHezar | 11:22 | اما چون کسی نیرومندتر از او بر وی یورش بَرَد و چیره شود، سلاحی را که آن مرد بدان توکل دارد از او گرفته، غنیمت را تقسیم خواهد کرد. | |
Luke | FarHezar | 11:24 | «هنگامی که روح پلید از کسی بیرون میآید، بهمکانهای خشک و بایر میرود تا جایی برای استراحت بیابد، اما چون نمییابد با خود میگوید: ‹به خانهای که از آن آمدم، بازمیگردم.› | |
Luke | FarHezar | 11:26 | میرود و هفت روح بدتر از خود را نیز میآورد، و همگی داخل میشوند و در آنجا سکونت میگزینند. در نتیجه، سرانجام آن شخص بدتر از حالت نخست او میشود.» | |
Luke | FarHezar | 11:27 | هنگامی که عیسی این سخنان را میگفت، زنی از میان جمعیت به بانگ بلند گفت: «خوشابهحال زنی که تو را بهدنیا آورد و به تو شیر داد.» | |
Luke | FarHezar | 11:28 | اما عیسی در پاسخ گفت: «خوشابهحال آنان که کلام خدا را میشنوند و آن را بهجای میآورند.» | |
Luke | FarHezar | 11:29 | چون بر جمعیت افزوده میشد، عیسی گفت: «این نسل، نسلی بس شرارتپیشه است. خواستار آیتی هستند! اما هیچ آیتی به ایشان داده نخواهد شد جز آیت یونس. | |
Luke | FarHezar | 11:30 | زیرا همانگونه که یونس آیتی بود برای مردم نینوا، پسر انسان نیز برای این نسل آیتی خواهد بود. | |
Luke | FarHezar | 11:31 | در روز جزا، ملکة جنوب با این نسل برخواهدخاست و محکومشان خواهد کرد، زیرا از آن سوی دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و حال آنکه کسی بزرگتر از سلیمان اینجاست. | |
Luke | FarHezar | 11:32 | مردم نینوا در روز جزا با این نسل برخواهندخاست و محکومشان خواهند کرد، زیرا آنان در اثر موعظة یونس توبه کردند، و حال آنکه کسی بزرگتر از یونس اینجاست. | |
Luke | FarHezar | 11:33 | «هیچکس چراغ را بر نمیافروزد تا آن را پنهان کند یا زیر کاسهای بنهد، بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند تا هر که داخل شود نورش را ببیند. | |
Luke | FarHezar | 11:34 | چشم تو، چراغ بدن توست. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود. اما اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را تاریکی فراخواهدگرفت. | |
Luke | FarHezar | 11:36 | چه اگر تمام وجودت روشن باشد و هیچ جزئی از آن تاریک نباشد، آنگاه همچون زمانی که نورِ چراغ بر تو میتابد، بهتمامی در روشنایی خواهی بود.» | |
Luke | FarHezar | 11:37 | چون عیسی سخنان خود را بهپایان رسانید، یکی از فریسیان او را به صرف غذا دعوت کرد. پس به خانة او رفت و بنشست. | |
Luke | FarHezar | 11:39 | آنگاه خداوند خطاب به او گفت: «شما فریسیان بیرون پیاله و بشقاب را پاک میکنید، اما از درون آکنده از آزید و خباثت! | |
Luke | FarHezar | 11:42 | «وای بر شما ای فریسیان! شما از نعناع و سُداب و هرگونه سبزی ده یک میدهید، اما عدالت را نادیده میگیرید و از محبت خدا غافلید. میبایست اینها را بهجای میآوردید و آنها را نیز فراموش نمیکردید. | |
Luke | FarHezar | 11:43 | وای بر شما ای فریسیان! زیرا دوست میدارید در بهترین جای کنیسهها بنشینید و مردم در کوچه و بازار شما را سلام گویند. | |
Luke | FarHezar | 11:44 | وای بر شما! زیرا چون قبرهایی بینام و نشاناید که مردم ندانسته بر آنها راه میروند.» | |
Luke | FarHezar | 11:46 | عیسی فرمود: «وای بر شما نیز، ای فقیهان، که بارهایی توانفرسا بر دوش مردم مینهید، اما خود حاضر نیستید حتی انگشتی برای کمک بجنبانید. | |
Luke | FarHezar | 11:48 | براستی که این گونه بر کار آنها مهر تأیید میزنید. آنها پیامبران را کشتند و شما آرامگاهشان را میسازید. | |
Luke | FarHezar | 11:49 | از این رو حکمت خدا میفرماید که ‹من برای آنها پیامبران و رسولان خواهم فرستاد. اما بعضی را خواهند کشت و بعضی را آزار خواهند رسانید.› | |
Luke | FarHezar | 11:50 | پس، خون همة پیامبرانی که خونشان از آغاز خلقت تا کنون ریخته شده است، بر گردن این نسل خواهد بود– | |
Luke | FarHezar | 11:51 | از خون هابیل تا خون زکریا که بین قربانگاه و محراب.معبد کشته شد. آری، به شما میگویم که این نسل برای این همه حساب پس خواهد داد. | |
Luke | FarHezar | 11:52 | وای بر شما ای فقیهان! زیرا کلید معرفت را غصب کردهاید. خود داخل نمیشوید و داخلشوندگان را نیز مانع میگردید.» | |
Luke | FarHezar | 11:53 | چون عیسی بیرون رفت، علمای دین و فریسیان سخت با او به مخالفت برخاستند و با سؤالات بسیار بر او تاختند | |
Chapter 12
Luke | FarHezar | 12:1 | در این هنگام، هزاران تن گرد آمدند، چندانکه بر یکدیگر پا مینهادند. عیسی نخست به سخن گفتن با شاگردان خود آغاز کرد و گفت: «از خمیرمایة فریسیان که همانا ریاکاری است، دوری کنید. | |
Luke | FarHezar | 12:3 | آنچه در تاریکی گفتهاید، در روشنایی شنیده خواهد شد، و آنچه پشت درهای بسته نجوا کردهاید، از فراز بامها اعلام خواهد شد. | |
Luke | FarHezar | 12:5 | به شما نشان میدهم از که باید ترسید: از آن که پس از کشتن جسم، قدرت دارد به دوزخ اندازد. آری، به شما میگویم، از اوست که باید ترسید. | |
Luke | FarHezar | 12:6 | آیا پنج گنجشک به دو پول سیاه فروخته نمیشود؟ با این حال، حتی یکی از آنها نزد خدا فراموش نمیگردد. | |
Luke | FarHezar | 12:7 | حتی موهای سر شما بهتمامی شمرده شده است. پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است. | |
Luke | FarHezar | 12:8 | «به شما میگویم، هر که مرا نزد مردم اقرار کند، پسر انسان نیز او را در حضور فرشتگان خدا اقرار خواهد کرد. | |
Luke | FarHezar | 12:10 | هر که سخنی برضد پسر انسان گوید، بخشیده شود، اما هر که به روحالقدس کفر گوید، بخشیده نخواهد شد. | |
Luke | FarHezar | 12:11 | چون شما را به کنیسهها و بهحضور حاکمان و صاحبمنصبان برند، نگران مباشید که چگونه از خود دفاع کنید یا چه بگویید، | |
Luke | FarHezar | 12:13 | ناگاه کسی از میان جمعیت به او گفت: «استاد، به برادرم بگو میراث پدری را با من قسمت کند.» | |
Luke | FarHezar | 12:15 | پس به مردم گفت: «بهوش باشید و از هرگونه حرص و آز بپرهیزید، زیرا زندگی انسان به فزونی داراییش نیست.» | |
Luke | FarHezar | 12:16 | سپس این مَثَل را برایشان آورد: «مردی ثروتمند از زراعت خویش محصول فراوان حاصل کرد. | |
Luke | FarHezar | 12:18 | سپس گفت: ‹دانستم چه باید کرد! انبارهای خود را خراب میکنم و انبارهایی بزرگتر میسازم، و همة گندم و اموال خود را در آن ذخیره میکنم. | |
Luke | FarHezar | 12:19 | آنگاه به خود خواهم گفت: ای جان من، برای سالیان دراز اموال فراوان اندوختهای. حال آسوده زی؛ بخور و بنوش و خوش باش.› | |
Luke | FarHezar | 12:20 | اما خدا به او گفت: ‹ای نادان! همینامشب جانت را از تو خواهند ستاند. پس آنچه اندوختهای، از آنِ که خواهد شد؟› | |
Luke | FarHezar | 12:22 | آنگاه عیسی خطاب به شاگردان خود گفت: «پس به شما میگویم، نگران زندگی خود مباشید که چه بخورید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید. | |
Luke | FarHezar | 12:24 | کلاغها را بنگرید: نه میکارند و نه میدروند، نه کاهدان دارند و نه انبار؛ با این همه خدا به آنها روزی میدهد. و شما چقدر باارزشتر از پرندگانید! | |
Luke | FarHezar | 12:27 | سوسنها را بنگرید که چگونه نمو میکنند؛ نه زحمت میکشند و نه میریسند. به شما میگویم که حتی سلیمان نیز با همة شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد. | |
Luke | FarHezar | 12:28 | پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده میشود، چنین میپوشانَد، چقدر بیشتر شما را، ای سستایمانان، خواهد پوشانید! | |
Luke | FarHezar | 12:30 | زیرا مردم بیایمان این دنیا در پی اینگونه چیزهایند، اما پدر شما میداند که به این همه نیاز دارید. | |
Luke | FarHezar | 12:32 | «ای گلة کوچک، ترسان مباشید، زیرا خشنودی پدر شما این است که پادشاهی را به شما عطا کند. | |
Luke | FarHezar | 12:33 | آنچه دارید بفروشید و به فقرا بدهید؛ برای خود کیسههایی فراهم کنید که پوسیده نشود، و گنجی پایان ناپذیر در آسمان بیندوزید، جایی که نه دزد آید و نه بید زیان رساند. | |
Luke | FarHezar | 12:36 | همچون کسانی باشید که منتظرند سرورشان از جشن عروسی بازگردد، تا چون از راه رسد و در را کوبد، بیدرنگ بر او بگشایند. | |
Luke | FarHezar | 12:37 | خوشابهحال خادمانی که چون سرورشان بازگردد، آنان را بیدار و هشیار یابد. براستی به شما میگویم که خود کمر به خدمتشان خواهد بست؛ آری آنان را بر سفره خواهد نشانید و پیش آمده، از ایشان پذیرایی خواهد کرد. | |
Luke | FarHezar | 12:38 | خوشابهحال خادمانی که چون سرورشان از راه رسد، چه در پاس دوم شب، چه در پاس سوم، ایشان را بیدار و هشیار یابد. | |
Luke | FarHezar | 12:39 | «بدانید که اگر صاحبخانه میدانست دزد در چه ساعتی خواهد آمد، نمیگذاشت به خانهاش دستبرد زنند. | |
Luke | FarHezar | 12:42 | خداوند در پاسخ گفت: «پس آن کارگزار امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خادمان خانة خود گماشته باشد تا سهم خوراک آنان بهموقع بدهد؟ | |
Luke | FarHezar | 12:45 | اما اگر آن غلام با خود بیندیشد که ‹ارباب در آمدن تأخیر کرده،› و به آزار خادمها و خادمهها، و خوردن و نوشیدن و میگساری بپردازد، | |
Luke | FarHezar | 12:46 | آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد و او را از میان دوپاره کرده، در جایگاه خیانتکاران خواهد افکند. | |
Luke | FarHezar | 12:47 | غلامی که خواستِ اربابش را میداند و با این حال، خود را برای انجام آن آماده نمیکند، تازیانة بسیار خواهد خورد. | |
Luke | FarHezar | 12:48 | اما آن که خواست اربابش را نمیداند و کاری میکند که سزاوار تنبیه است، تازیانة کمتر خواهد خورد. هرکه به او بیشتر داده شود، از او بیشتر نیز مطالبه خواهد شد؛ و هرکه مسؤلیتش بیشتر بُوَد، پاسخگوییاش نیز بیشتر خواهد بود. | |
Luke | FarHezar | 12:52 | از این پس، میان پنج تن از اهل یک خانه جدایی خواهد افتاد؛ سه علیه دو خواهند بود و دو علیه سه. | |
Luke | FarHezar | 12:53 | پدر علیه پسر و پسر علیه پدر، مادر علیه دختر و دختر علیه مادر، مادرشوهر علیه عروس و عروس علیه مادرشوهر.» | |
Luke | FarHezar | 12:54 | سپس به جماعت گفت: «چون بینید ابری در مغرب پدیدار شود، بیدرنگ گویید: ‹باران خواهد بارید،› و باران میبارد. | |
Luke | FarHezar | 12:56 | ای ریاکاران! شما که نیک میدانید چگونه سیمای زمین و آسمان را تعبیر کنید، چگونه است که از تعبیر زمان حاضر ناتوانید؟ | |
Luke | FarHezar | 12:58 | هنگامی که با شاکی خود به محکمه میروی، بکوش تا در راه با او آشتی کنی، وگرنه تو را نزد قاضی خواهدکشانید، و قاضی تو را به نگهبان خواهد سپرد و او تو را به زندان خواهد افکند. | |
Chapter 13
Luke | FarHezar | 13:1 | در همان زمان، عدهای از حاضران، از جلیلیانی با عیسی سخن گفتندکه پیلاطس خونشان را با خون قربانیهایشان درهمآمیخته بود. | |
Luke | FarHezar | 13:2 | عیسی در پاسخ گفت: آیا گمان میکنید چون آن جلیلیان به چنین روز دچار شدند، از بقیة اهالی جلیل گناهکارتر بودند؟ | |
Luke | FarHezar | 13:4 | و آیا گمان میکنید، آن هجده تن که برج سلوام بر آنها افتاد و مردند، از دیگر ساکنان اورشلیم خطاکارتر بودند؟ | |
Luke | FarHezar | 13:6 | سپس این مَثَل را آورد: «مردی درخت انجیری در تاکستان خود کاشت. چون خواست میوة آن بچیند، چیزی بر آن نیافت. | |
Luke | FarHezar | 13:7 | پس به باغبان خود گفت: ‹سه سال است برای چیدن میوة این درخت میآیم اما چیزی نمییابم. آن را ببُر، تا خاک را هدر ندهد.› | |
Luke | FarHezar | 13:8 | اما او پاسخ داد: ‹سرورم، بگذار یک سال دیگر هم بماند. گِردَش را خواهم کند و کودش خواهم داد. | |
Luke | FarHezar | 13:11 | در آنجا زنی بود که روحی او را هجده سال علیل کرده بود. پشتش خمیده شده بود و به هیچروی توان راست ایستادن نداشت. | |
Luke | FarHezar | 13:12 | چون عیسی او را بدید، نزد خود فرایش خواند و فرمود: «ای زن، از ضعف خود خلاصی یافتی!» | |
Luke | FarHezar | 13:14 | اما رئیس کنیسه از اینکه عیسی در روز شبات شفا داده بود، خشمگین شد و به مردم گفت: «شش روز برای کار دارید. در آن روزها بیایید و شفا بگیرید، نه در روز شبات.» | |
Luke | FarHezar | 13:15 | خداوند در پاسخ گفت: «ای ریاکاران! آیا هیچیک از شما در روز شبات گاو یا الاغ خود را از طویله باز نمیکند تا برای آب دادن بیرون ببرد؟ | |
Luke | FarHezar | 13:16 | پس آیا نمیبایست این زن را که دختر ابراهیم است و شیطان هجده سال اسیرش کرده بود، در روز شبات آزاد کرد؟» | |
Luke | FarHezar | 13:17 | چون این را گفت، مخالفانش جملگی شرمسار شدند، اما جمعیت همگی از آن همه کارهای شگفتآور او شادمان بودند. | |
Luke | FarHezar | 13:19 | همچون دانة خردلی است که شخصی آن را برمیگیرد و در باغ خود میکارد. آن دانه میروید و درختی میشود، آن گونه که پرندگان آسمان میآیند و بر شاخههایش لانه میسازند.» | |
Luke | FarHezar | 13:21 | همچون خمیرمایهای است که زنی برداشت و با مقدار زیادی آرد مخلوط کرد تا تمامی خمیر ورمیآمد.» | |
Luke | FarHezar | 13:23 | در این میان، کسی از او پرسید: « سَروَر من، آیا تنها شماری اندک از مردم نجات خواهند یافت؟» به ایشان گفت: | |
Luke | FarHezar | 13:24 | «سخت بکوشید تا از درِ تنگ داخل شوید، زیرا به شما میگویم بسیاری خواهند کوشید تا داخل شوند، اما نخواهند توانست. | |
Luke | FarHezar | 13:25 | چون صاحب خانه برخیزد و در را ببندد، بیرون ایستاده، در را خواهید کوبید و خواهید گفت: ‹سَروَرا، در بر ما بگشا!› اما او پاسخ خواهد داد: ‹شما را نمیشناسم؛ نمیدانم از کجایید؟› | |
Luke | FarHezar | 13:27 | اما جواب خواهید شنید: ‹شما را نمیشناسم؛ نمیدانم از کجایید؟ ای بدکاران از من دور شوید.› | |
Luke | FarHezar | 13:28 | آنگاه در آنجا گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود، زیرا ابراهیم و اسحاق و یعقوب و همة انبیا را در پادشاهی خدا خواهید دید اما خود را محروم خواهید یافت. | |
Luke | FarHezar | 13:31 | در آن هنگام، تنی چند از فریسیان نزد عیسی آمدند و گفتند: «اینجا را ترک کن و به جایی دیگر برو، زیرا هیرودیس میخواهد تو را بکشد.» | |
Luke | FarHezar | 13:32 | در جواب گفت: «بروید و به آن روباه بگویید که ‹امروز و فردا دیوها را بیرون میرانم و مردم را شفا میبخشم، و در روز سوم کار خویش بهکمال خواهم رسانید. | |
Luke | FarHezar | 13:33 | اما امروز و فردا و پسفردا باید به راه خود ادامه دهم، زیرا ممکن نیست نبی بیرون از اورشلیم کشته شود.› | |
Luke | FarHezar | 13:34 | ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتل پیامبران و سنگسارکنندة رسولانی که نزدت فرستاده میشوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجههایش را زیر بالهای خویش جمع میکند، فرزندان تو را گردآورم، اما نخواستی. | |
Chapter 14
Luke | FarHezar | 14:1 | در یکی از روزهای شبات که عیسی برای صرف غذا به خانة فریسی سرشناسی رفته بود، حاضران بدقت او را زیر نظر داشتند. | |
Luke | FarHezar | 14:5 | سپس رو به آنان کرد و پرسید: «کیست از شما که الاغ یا گاوش در روز شبات در چاه بیفتد و بیدرنگ آن را بیرون نیاوَرَد؟» | |
Luke | FarHezar | 14:7 | چون عیسی دید میهمانان چگونه صدر مجلس را برای خود اختیار میکنند، این مَثَل را برایشان آورد: | |
Luke | FarHezar | 14:8 | «چون کسی تو را به مجلس عروسی دعوت کند، صدر مجلس منشین، زیرا شاید کسی سرشناستر از تو دعوت شده باشد. | |
Luke | FarHezar | 14:9 | در آن صورت میزبانی که هر دو شما را دعوت کرده است، خواهد آمد و به تو خواهد گفت: ‹جایت را به این شخص بده.› ناگزیر با سرافکندگی پایین مجلس خواهی نشست. | |
Luke | FarHezar | 14:10 | بلکه هرگاه کسی میهمانت کند، برو و پایینترین جای مجلس بنشین، تا چون میزبان آید، تو را گوید: ‹دوست من، بفرما جای بالاتری بنشین.› آنگاه نزد دیگر میهمانان سربلند خواهی شد. | |
Luke | FarHezar | 14:11 | زیرا هرکه خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد، و هرکه خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.» | |
Luke | FarHezar | 14:12 | سپس عیسی به میزبانش گفت: «چون ضیافتِ ناهار یا شام میدهی، دوستان و برادران و خویشان و همسایگان ثروتمند خویش را دعوت مکن؛ زیرا آنان نیز تو را دعوت خواهند کرد و بدین سان عوض خواهی یافت. | |
Luke | FarHezar | 14:14 | تا سعادتمند شوی؛ زیرا آنان را چیزی نیست که در عوض به تو بدهند، و پاداش خود را در قیامت پارسایان خواهی یافت.» | |
Luke | FarHezar | 14:15 | چون یکی از میهمانان که با عیسی همسفره بود این را شنید، گفت: «خوشابهحال آن که در ضیافت پادشاهی خدا نان خورَد.» | |
Luke | FarHezar | 14:17 | چون وقت شام فرارسید، خادمش را فرستاد تا دعوتشدگان را گوید: ‹بیایید که همه چیز آماده است.› | |
Luke | FarHezar | 14:18 | اما آنها هریک عذری آوردند. یکی گفت: ‹مزرعهای خریدهام که باید بروم آن را ببینم. تمنا اینکه معذورم بداری.› | |
Luke | FarHezar | 14:19 | دیگری گفت: ‹پنچ جفت گاو خریدهام، و هماکنون در راهم تا آنها را بیازمایم. مرا معذور دار.› | |
Luke | FarHezar | 14:21 | پس خادم بازگشت و سرور خود را آگاه ساخت. میزبان خشمگین شد و به خادم دستور داد که به کوچه و بازار شهر بشتابد و فقیران و معلولان و کوران و لنگان را بیاورد. | |
Luke | FarHezar | 14:23 | پس آقایش گفت: ‹به جادهها و کورهراههای بیرون از شهر برو و بهاصرار مردم را به ضیافت من بیاور تا خانهام پر شود. | |
Luke | FarHezar | 14:26 | «هر که نزد من آید و از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر، و حتی از جان خود متنفر نباشد، شاگرد من نتواند بود. | |
Luke | FarHezar | 14:28 | کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و نخست ننشیند تا هزینة آن برآوُرد کند و ببیند آیا توان تکمیل آن دارد یا نه؟ | |
Luke | FarHezar | 14:31 | و یا کدام پادشاه است که راهیِ جنگ با پادشاهی دیگر شود، بیآنکه نخست بنشیند و بیندیشد که آیا با ده هزار سرباز میتواند به رویارویی با کسی رود که با بیست هزار سرباز به جنگ او میآید؟ | |
Luke | FarHezar | 14:32 | و اگر بیند که او را توان رویارویی نیست، آنگاه تا سپاه دشمن دور است، هیأتی خواهد فرستاد تا شرایط صلح را جویا شود. | |
Luke | FarHezar | 14:33 | به همینسان، هیچیک از شما نیز تا از تمام دارایی خود دست نشویید، شاگرد من نتوانید بود. | |
Chapter 15
Luke | FarHezar | 15:2 | اما فریسیان و علمای دین همهمهکنان میگفتند: «این مرد گناهکاران را میپذیرد و با آنان نان میخورد.» | |
Luke | FarHezar | 15:4 | «کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، آن نود و نه را در صحرا نگذارد و در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟ | |
Luke | FarHezar | 15:6 | و به خانه آمده، دوستان و همسایگان را فراخواند وگوید: ‹با من شادی کنید، زیرا گوسفند گمشدة خویش بازیافتم.› | |
Luke | FarHezar | 15:7 | به شما میگویم، به همینسان در آسمان برای یک گناهکار که توبه میکند، جشن و سرور عظیمتری برپا میشود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند. | |
Luke | FarHezar | 15:8 | «و یا کدام زن است که ده سکة نقره داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، چراغی برنیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته از جستن باز نایستد؟ | |
Luke | FarHezar | 15:9 | و چون آن را یافت، دوستان و همسایگان را فراخواند و گوید: ‹با من شادی کنید، زیرا سکة گمشدة خویش بازیافتم.› | |
Luke | FarHezar | 15:10 | به شما میگویم، به همینسان، برای توبة یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور برپا میشود.» | |
Luke | FarHezar | 15:12 | روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ‹ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده.› پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد. | |
Luke | FarHezar | 15:13 | پس از چندی، پسر کوچکتر آنچه داشت گرد آورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش در آنجا به عیاشی برباد داد. | |
Luke | FarHezar | 15:15 | از این رو، خدمتگزاری یکی از مردمان آن سامان پیشه کرد. و او وی را به خوکبانی در مزرعة خویش برگماشت. | |
Luke | FarHezar | 15:17 | سرانجام به خود آمد و گفت: ‹ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من اینجا از فرط گرسنگی تلف میشوم. | |
Luke | FarHezar | 15:20 | پس برخاست و راهی خانة پدر شد. اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان بهسویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسهاش ساخت. | |
Luke | FarHezar | 15:21 | پسر گفت: ‹پدر، به آسمان و به تو گناه کردهام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم.› | |
Luke | FarHezar | 15:22 | اما پدر به خدمتکارانش گفت: ‹بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش به پاهایش کنید. | |
Luke | FarHezar | 15:24 | زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!› پس به جشن و سرور پرداختند. | |
Luke | FarHezar | 15:27 | خدمتکار پاسخ داد: ‹برادرت آمده و پدرت گوسالة پرواری سر بریده، زیرا پسرش را بسلامت بازیافته است.› | |
Luke | FarHezar | 15:28 | چون این را شنید، برآشفت و نخواست به خانه درآید. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد. | |
Luke | FarHezar | 15:29 | اما او در جواب پدر گفت: ‹اینک سالهاست تو را چون غلامان خدمت کردهام و هرگز از فرمانت سر نپیچیدهام. اما تو هرگز حتی بزغالهای به من ندادی تا با دوستانم ضیافتی بهپا کنم. | |
Luke | FarHezar | 15:30 | و حال که این پسرت بازگشته است، پسری که دارایی تو را با روسپیها برباد داده، برایش گوسالة پرواری سر بریدهای!› | |
Chapter 16
Luke | FarHezar | 16:1 | آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «توانگری را مباشری بود. چون شکایت به او رسید که مباشر اموال او را بر باد میدهد، | |
Luke | FarHezar | 16:2 | او را فراخواند و پرسید: ‹این چیست که دربارة تو میشنوم؟ حساب خود بازپس ده که دیگر مباشر من نتوانی بود.› | |
Luke | FarHezar | 16:3 | مباشر با خود اندیشید: ‹چه کنم؟ ارباب میخواهد از کار برکنارم کند. یارای زمین کندن ندارم و از گدایی نیز عار دارم. | |
Luke | FarHezar | 16:4 | دانستم چه باید کرد تا چون شغلم از کف دادم، کسانی باشند که مرا در خانههایشان بپذیرند.› | |
Luke | FarHezar | 16:5 | پس، بدهکاران ارباب خویش یک به یک به حضور فراخواند. از اولی پرسید: ‹چقدر به سرورم بدهکاری؟› | |
Luke | FarHezar | 16:6 | پاسخ داد: ‹صد خمره روغن زیتون.› گفت: ‹بگیر، این حساب توست. بنشین و رقم آن را عوض کن و بنویس پنجاه خمره!› | |
Luke | FarHezar | 16:7 | سپس از دومی پرسید: ‹تو چقدر بدهکاری؟› پاسخ داد: ‹صد خروار گندم.› گفت: ‹بگیر، این حساب توست. رقم آن را عوض کن و بنویس هشتاد خروار!› | |
Luke | FarHezar | 16:8 | ارباب، مباشر متقلب را تحسین کرد، زیرا عاقلانه عمل کرده بود؛ چرا که فرزندان این عصر در مناسبات خود با همعصران خویش از فرزندان نور عاقلترند. | |
Luke | FarHezar | 16:9 | به شما میگویم که مال این دنیای فاسد را برای یافتن دوستان صرف کنید تا چون از آن مال اثری نماند، شما را در خانههای جاودانی بپذیرند. | |
Luke | FarHezar | 16:10 | «آن که در امور کوچک امین باشد، در امور بزرگ نیز امین خواهد بود، و آن که در امور کوچک امین نباشد، در امور بزرگ نیز امین نخواهد بود. | |
Luke | FarHezar | 16:11 | پس اگر در بهکاربردن مال این دنیای فاسد امین نباشید، کیست که مال حقیقی را به شما بسپارد؟ | |
Luke | FarHezar | 16:13 | هیچ غلامی دو ارباب را خدمت نتواندکرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردة یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمیتوانید هم بندة خدا باشید، هم بندة پول.» | |
Luke | FarHezar | 16:15 | به آنها گفت: «شما آن کسانید که خویشتن در نظر مردم پارسا مینمایید، اما خدا از دلتان آگاه است. آنچه مردم ارج بسیارش نهند، در نظر خدا ناپسند است! | |
Luke | FarHezar | 16:16 | «تورات و انبیا تا زمان یحیی بود. از آن پس، پادشاهی خدا بشارت داده میشود و همگان به قهر و زور راه خود بدان میگشایند. | |
Luke | FarHezar | 16:17 | با این حال، آسانتر است آسمان و زمین از میان برود تا اینکه نقطهای از تورات فروافتد! | |
Luke | FarHezar | 16:18 | «هر که زن خویش را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است، و نیز هر که با زنی مطلقه نکاح کند، مرتکب زنا شده است.» | |
Luke | FarHezar | 16:19 | «مردی ثروتمند بود که جامه از کتان لطیف ارغوانی بر تن میکرد و همهروزه به خوشگذرانی مشغول بود. | |
Luke | FarHezar | 16:21 | ایلعازر آرزو داشت با خردههای غذا که از سفرة آن مرد ثروتمند فرومیافتاد، خود را سیر کند. حتی سگان نیز میآمدند و زخمهایش را میلیسیدند. | |
Luke | FarHezar | 16:22 | باری، آن فقیر مُرد و فرشتگان او را به جوار ابراهیم بردند. ثروتمند نیز مُرد و او را دفن کردند. | |
Luke | FarHezar | 16:23 | اما چون چشمان خود در عالم مردگان بگشود، خود را در عذاب یافت. از دور، ابراهیم را دید و ایلعازر را نیز در جوار او. | |
Luke | FarHezar | 16:24 | پس با صدای بلند گفت: ‹ای پدر من ابراهیم، بر من ترحم کن و ایلعازر را بفرست تا نوک انگشت خود در آب تَر کند و زبانم خنک سازد، زیرا در این آتش عذاب میکشم.› | |
Luke | FarHezar | 16:25 | اما ابراهیم پاسخ داد: ‹ای فرزند، بهیاد آر که تو در زندگی، از همة چیزهای خوب بهرهمند شدی، حالآنکه چیزهای بد نصیب ایلعازر شد. اکنون او اینجا در آسایش است و تو در عذاب. | |
Luke | FarHezar | 16:26 | از این گذشته، بین ما و شما پرتگاهی هست؛ آنان که بخواهند از اینجا نزد تو آیند نتوانند، و آنان نیز که آنجایند نتوانند نزد ما آیند.› | |
Luke | FarHezar | 16:28 | زیرا مرا پنج برادر است. او را بفرست تا برادرانم را هشدار دهد، مبادا آنان نیز به این مکان عذاب درافتند.› | |
Luke | FarHezar | 16:30 | گفت: ‹نه، ای پدر ما ابراهیم، بلکه اگر کسی از مردگان نزد آنها برود، توبه خواهند کرد.› | |
Chapter 17
Luke | FarHezar | 17:1 | آنگاه به شاگردان خود گفت: «از لغزشها گریزی نیست، اما وای بر کسی که آنها را سبب گردد. | |
Luke | FarHezar | 17:2 | او را بهتر آن میبود که سنگ آسیایی به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند تا اینکه سبب لغزش یکی از این کوچکان شود. | |
Luke | FarHezar | 17:3 | پس مراقب خود باشید. اگر برادرت گناه کند، او را توبیخ کن، و اگر توبه کرد، ببخشایش. | |
Luke | FarHezar | 17:4 | اگر هفت بار در روز به تو گناه ورزد، و هفت بار نزد تو بازآید و گوید: ‹توبه میکنم،› او را ببخشا.» | |
Luke | FarHezar | 17:6 | خداوند پاسخ داد: «اگر ایمانی به کوچکی دانة خردل داشته باشید، میتوانید به این درخت توت بگویید از ریشه برآمده در دریا کاشته شود، و از شما فرمان خواهد برد. | |
Luke | FarHezar | 17:7 | «کیست از شما که چون خدمتکارش از شخم زدن یا چرانیدن گوسفندان در صحرا بازگردد، او را گوید: ‹بیا، بنشین و بخور›؟ | |
Luke | FarHezar | 17:8 | آیا نخواهد گفت: ‹شام مرا آماده کن و کمر به پذیراییام بربند تا بخورم و بیاشامم، و بعد تو بخور و بیاشام›؟ | |
Luke | FarHezar | 17:10 | پس، شما نیز چون آنچه به شما فرمان داده شده است، بهجای آوردید، بگویید: ‹ما خدمتکارانی نالایقیم و تنها انجام وظیفه کردهایم.› » | |
Luke | FarHezar | 17:14 | چون عیسی آنها را دید، گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» آنها بهراه افتادند و در میانة راه از جذام پاک شدند. | |
Luke | FarHezar | 17:15 | یکی از آنها چون دید که شفا یافته است، درحالیکه با صدای بلند خدا را ستایش میکرد، بازگشت؛ | |
Luke | FarHezar | 17:20 | عیسی در پاسخ فریسیان که پرسیده بودند پادشاهی خدا کی خواهد آمد، گفت: «آمدن پادشاهی خدا را نمیتوان به مشاهده دریافت، | |
Luke | FarHezar | 17:22 | سپس به شاگردان گفت: «زمانی میآید که آرزو خواهیدکرد یکی از روزهای پسر انسان را ببینید، اما نخواهید دید. | |
Luke | FarHezar | 17:24 | زیرا پسر انسان در روز خود همچون صاعقه خواهد بود که در یک آن میدرخشد و آسمان را از کران تا کران روشن میکند. | |
Luke | FarHezar | 17:27 | مردم میخوردند و مینوشیدند و زن میگرفتند و شوهر میکردند تا آن روز که نوح به کشتی درآمد. آنگاه سیل برخاست و همه را هلاک کرد. | |
Luke | FarHezar | 17:28 | در زمان لوط نیز چنین بود. مردم سرگرم خوردن و نوشیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت بودند. | |
Luke | FarHezar | 17:31 | در آن روز، کسی که بر بام خانهاش باشد و اثاثهاش در درون خانه، برای برداشتن آنها فرود نیاید. و آن که در مزرعه باشد نیز به خانه بازنگردد. | |
Luke | FarHezar | 17:33 | هر که بخواهد جان خویش حفظ کند، آن را از دست خواهد داد، و هر که جان خویش از دست دهد، آن را محفوظ خواهد داشت. | |
Luke | FarHezar | 17:34 | به شما میگویم، در آن شب از دو تن که بر یک بسترند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. | |
Luke | FarHezar | 17:35 | و از دو زن که در یک جا گندم آسیا میکنند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. | |
Chapter 18
Luke | FarHezar | 18:1 | عیسی برای شاگردان مثلی آورد تا نشان دهد که باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند. | |
Luke | FarHezar | 18:3 | در آن شهر بیوهزنی بود که پیوسته نزد او میآمد و از او میخواست دادش از دشمن بستاند. | |
Luke | FarHezar | 18:4 | قاضی چندگاهی به او اعتنا نکرد. اما سرانجام با خود گفت: ‹هرچند از خدا نمیترسم و به خلق خدا نیز بیتوجهم، | |
Luke | FarHezar | 18:5 | اما چون این بیوهزن مدام زحمتم میدهد، دادش میستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا بهستوه آورد!› » | |
Luke | FarHezar | 18:7 | حال، آیا خدا به داد برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد برمیآورند، نخواهد رسید؟ آیا این کار را همچنان به عقب خواهد انداخت؟ | |
Luke | FarHezar | 18:8 | به شما میگویم که بزودی به داد ایشان خواهد رسید. امّا هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟» | |
Luke | FarHezar | 18:9 | آنگاه برای برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و در دیگران بهدیدة تحقیر مینگریستند، این مثل را آورد: | |
Luke | FarHezar | 18:11 | فریسی بایستاد و با خود چنین دعاکرد: ‹خدایا، تو را شکر میگویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم، و نه مانند این خراجگیرم. | |
Luke | FarHezar | 18:13 | اما آن خراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را بهسوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینة خود میکوفت و میگفت: ‹خدایا، بر منِ گناهکار رحم کن.› | |
Luke | FarHezar | 18:14 | به شما میگویم که این مرد، و نه آن دیگر، در پیشگاه خدا پارسا شمرده شده به خانه رفت. زیرا هر که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.» | |
Luke | FarHezar | 18:15 | مردم حتی نوزادان را نزد عیسی میآوردند تا ایشان را لمس کند. شاگردان چون این را دیدند، مردم را سرزنش کردند. | |
Luke | FarHezar | 18:16 | اما عیسی آنان را نزد خود فراخواند و گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند و ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آن چنین کسان است. | |
Luke | FarHezar | 18:17 | براستی به شما میگویم، هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، بدان راه نخواهد یافت.» | |
Luke | FarHezar | 18:20 | احکام را میدانی: زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، پدر ومادر خود را گرامی دار.» | |
Luke | FarHezar | 18:22 | عیسی چون این را شنید، گفت: «هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.» | |
Luke | FarHezar | 18:29 | عیسی به ایشان گفت: «براستی به شما میگویم، کسی نیست که خانه یا زن یا برادر یا والدین یا فرزندان را بهخاطر پادشاهی خدا ترک کند، | |
Luke | FarHezar | 18:31 | آنگاه آن دوازده را به کناری کشید و به ایشان گفت: «ما به اورشلیم میرویم، و اینک آنچه انبیا دربارة پسر انسان نوشتهاند، به انجام خواهد رسید. | |
Luke | FarHezar | 18:32 | زیرا او را به غیریهودیان خواهند سپرد. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد وآب دهان بر او انداخته، تازیانهاش خواهند زد و خواهند کشت. | |
Luke | FarHezar | 18:34 | شاگردان هیچ یک از اینها را درک نکردند. معنی سخن او از آنان پنهان بود و درنیافتند دربارة چه سخن میگوید. | |
Luke | FarHezar | 18:39 | کسانی که پیشاپیش جمعیت میرفتند، عتابش کردند و خواستند خاموش باشد. اما او بیشتر فریاد برآورد که: «ای پسر داود، بر من ترحم کن!» | |
Luke | FarHezar | 18:40 | آنگاه عیسی بازایستاد و امر فرمود آن مرد را نزد او بیاورند. چون نزدیک آمد، عیسی از او پرسید: | |
Chapter 19
Luke | FarHezar | 19:4 | ازاینرو، پیش دوید و از درخت انجیری بالا رفت تا او را ببیند، زیرا عیسی از آن راه میگذشت. | |
Luke | FarHezar | 19:5 | چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریست و به او گفت: «زکای، بشتاب و پایین بیا که امروز باید در خانة تو بمانم.» | |
Luke | FarHezar | 19:7 | مردم چون این را دیدند، همگی لب به شکایت گشودند که: «به خانة گناهکاری به میهمانی رفته است.» | |
Luke | FarHezar | 19:8 | و اما زکای از جا برخاست و به خداوند گفت: «ای سَروَر من، اینک نصف اموال خود را به فقرا میبخشم، و اگر چیزی به ناحق از کسی گرفته باشم، چهار برابر به او بازمیگردانم.» | |
Luke | FarHezar | 19:9 | عیسی فرمود: «امروز نجات به این خانه آمده است، چرا که این مرد نیز فرزند ابراهیم است. | |
Luke | FarHezar | 19:11 | در همان حال که آنان به این سخنان گوش فرامیدادند، عیسی در ادامة سخن، مثلی آورد، زیرا در نزدیکی اورشلیم بود و مردم گمان میکردند پادشاهی خدا در همان موقع ظهور خواهد کرد. | |
Luke | FarHezar | 19:12 | پس گفت: «نجیبزادهای به سرزمینی دوردست رفت تا به مقام شاهی منصوب شود و سپس بازگردد. | |
Luke | FarHezar | 19:13 | پس، ده تن از خادمان خود را فراخواند و به هر یک سکهای طلا داد و گفت: ‹تا بازگشت من با این پول تجارت کنید.› | |
Luke | FarHezar | 19:14 | اما مردمانی که قرار بود بر ایشان حکومت کند، از وی نفرت داشتند؛ آنان از پس او قاصدانی فرستادند با این پیغام که: ‹ما نمیخواهیم این شخص بر ما حکومت کند.› | |
Luke | FarHezar | 19:15 | با این همه، او به مقام شاهی منصوب شد و به ولایت خویش بازگشت. پس فرمود خادمانی را که به ایشان سرمایه داده بود، فراخوانند تا دریابد هریک چقدر سود کرده است. | |
Luke | FarHezar | 19:17 | به او گفت: ‹آفرین، ای خادم نیکو! چون در اندک امین بودی، حکومت ده شهر را به تو میسپارم.› | |
Luke | FarHezar | 19:21 | زیرا از تو میترسیدم، چون مردی سختگیری. آنچه نگذاشتهای، برمیگیری، و آنچه نکاشتهای، میدروی.› | |
Luke | FarHezar | 19:22 | به او گفت: ‹ای خادم بدکاره، مطابق گفتة خودت بر تو حکم میکنم. تو که میدانستی من مردی سختگیرم، آنچه نگذاشتهام برمیگیرم و آنچه نکاشتهام میدروم، | |
Luke | FarHezar | 19:26 | پاسخ داد: ‹به شما میگویم که به هرکه دارد، بیشتر داده خواهد شد، اما آن که ندارد، حتی آنچه دارد نیز از او گرفته خواهد شد. | |
Luke | FarHezar | 19:27 | و اینک آن دشمنان مرا که نمیخواستند بر آنان حکومت کنم بدین جا بیاورید و در برابر من بکشید.› » | |
Luke | FarHezar | 19:29 | چون به نزدیکی بیتفاجی و بیتعنیا که بر فراز کوهی بود رسید، دو تن از شاگردان خود را فرستاده گفت: | |
Luke | FarHezar | 19:30 | «به دهکدهای که پیش روی شماست، بروید. چون وارد شدید، کُرّه الاغی را بسته خواهید یافت که تا به حال کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید. | |
Luke | FarHezar | 19:31 | اگر کسی از شما پرسید: ‹چرا آن را باز میکنید؟› بگویید: ‹سَروَر ما بدان نیاز دارد.› » | |
Luke | FarHezar | 19:35 | آنان کُرّه را نزد عیسی آوردند. سپس رداهای خود را بر آن افکندند و عیسی را بر آن نشاندند. | |
Luke | FarHezar | 19:37 | چون نزدیک سرازیری کوه زیتون رسید، همة جماعت شاگردان شادمانه خدا را با صدای بلند به خاطر همة معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته، | |
Luke | FarHezar | 19:38 | ندا در دادند که: «مبارک باد پادشاهی که به نام خداوند میآید! صلح و سلامت در آسمان و جلال در عرش برین باد!» | |
Luke | FarHezar | 19:40 | او در پاسخ گفت: «به شما میگویم اگر اینان خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد!» | |
Luke | FarHezar | 19:42 | وگفت: «کاش در این روز میدانستی چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان میآورد. اما افسوس که از چشمانت پنهان گشته است. | |
Luke | FarHezar | 19:43 | زمانی فراخواهدرسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هر سو محاصرهات کرده، عرصه را بر تو تنگ خواهند نمود؛ | |
Luke | FarHezar | 19:44 | و تو و فرزندانت را در درونت به خاک و خون خواهند کشید. و سنگ بر سنگ برجا نخواهند گذاشت؛ زیرا از موعد دیدار خداوند با خودت غافل ماندی.» | |
Luke | FarHezar | 19:46 | و به آنان گفت: «چنین آمده است که ‹خانة من خانة دعا خواهد بود›؛ اما شما آن را ‹کُنام راهزنان› ساختهاید.» | |
Luke | FarHezar | 19:47 | او هر روز در معبد تعلیم میداد. اما سران کاهنان و علمای دین و مشایخ قوم در پی کشتن او بودند، | |
Chapter 20
Luke | FarHezar | 20:1 | یکی از روزها که عیسی در صحن معبد به مردم تعلیم و بشارت میداد، سران کاهنان و علمای دین به همراه مشایخ نزدش آمدند | |
Luke | FarHezar | 20:2 | و گفتند: «به ما بگو، به چه اجازهای این کارها را میکنی؟ چه کسی این حق را به تو داده است؟» | |
Luke | FarHezar | 20:5 | آنها با هم شور کرده، گفتند: «اگر بگوییم از آسمان بود، خواهد گفت پس چرا به او ایمان نیاوردید؟ | |
Luke | FarHezar | 20:6 | و اگر بگوییم از انسان بود، همة مردم سنگسارمان خواهند کرد، زیرا بر این اعتقادند که یحیی پیامبر بود.» | |
Luke | FarHezar | 20:9 | آنگاه این مثل را برای مردم آورد: «مردی تاکستانی غَرس کرد و آن را به چند باغبان اجاره داده، مدتی طولانی به سفر رفت. | |
Luke | FarHezar | 20:10 | در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوة تاکستان را به او بدهند. اما باغبانان او را زدند و دست خالی بازگرداندند. | |
Luke | FarHezar | 20:11 | پس غلامی دیگر فرستاد، اما او را نیز زدند و با وی بیحرمتی کرده، دست خالی روانهاش نمودند. | |
Luke | FarHezar | 20:14 | اما باغبانان چون پسر را دیدند، با هم به مشورت نشسته، گفتند: ‹این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث از آنِ ما شود.› | |
Luke | FarHezar | 20:15 | پس او را از تاکستان بیرون افکنده، کشتند. حالْ به گمان شما صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟ | |
Luke | FarHezar | 20:16 | خواهد آمد و باغبانان را هلاک خواهد کرد و تاکستان را به دیگران خواهد سپرد.» مردم چون این را شنیدند، گفتند: «چنین مباد!» | |
Luke | FarHezar | 20:17 | اما او به آنها نگریست و گفت: «پس معنای آن نوشته چیست که میگوید: ‹همان سنگی که معماران رد کردند، سنگ اصلی بنا شده است› ؟ | |
Luke | FarHezar | 20:18 | هر که بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر کسی افتد، او را درهمخواهدشکست.» | |
Luke | FarHezar | 20:19 | علمای دین و سران کاهنان چون دریافتند این مثل را دربارة آنها میگوید، بر آن شدند همان دم او را گرفتار کنند، اما از مردم بیم داشتند. | |
Luke | FarHezar | 20:20 | پس عیسی را زیر نظر گرفتند و جاسوسانی نزد او فرستادند که خود را صدیق جلوه میدادند. آنها در پی این بودند که از سخنان عیسی دستاویزی برای تسلیم او به قدرت و اقتدار والی بیابند. | |
Luke | FarHezar | 20:21 | پس جاسوسان از او پرسیدند: «ای استاد، میدانیم که تو حقیقیت را بیان میکنی و تعلیم میدهی، و از کسی جانبداری نمیکنی، بلکه راه خدا را بدرستی میآموزی. | |
Luke | FarHezar | 20:25 | پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «مال قیصر را به قیصر دهید و مال خدا را به خدا!» | |
Luke | FarHezar | 20:26 | بدینسان، نتوانستند در حضور مردم، او را با گفتههایش بهدام اندازند، و در شگفت از پاسخ او خاموش ماندند. | |
Luke | FarHezar | 20:28 | و سوالی از او کرده، گفتند: «استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و از خود زنی بیفرزند بر جای نهد، آن مرد باید او را به زنی بگیرد تا نسلی برای برادرش باقی گذارد. | |
Luke | FarHezar | 20:31 | و بعد سومین او را به زنی گرفتند و به همینسان هر هفت برادر مردند، بیآنکه از خود فرزندی بر جای نهند. | |
Luke | FarHezar | 20:35 | اما آنان که شایستة رسیدن به عصر آینده و قیامت مردگان محسوب شوند، نه زن خواهندگرفت و نه شوهر خواهند کرد، | |
Luke | FarHezar | 20:36 | و نه دیگر خواهند مرد؛ زیرا مانند فرشتگان خواهند بود. آنان فرزندان خدایند، چرا که فرزندان قیامتند. | |
Luke | FarHezar | 20:37 | حقیقتِ برخاستن مردگان را حتی موسی نیز در شرح ماجرای بوتة سوزان آشکار میکند، آنجا که خداوند، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب خوانده شده است. | |
Luke | FarHezar | 20:46 | «از علمای دین برحذر باشید که دوست میدارند در قبای بلند راه بروند و در کوچه و بازار مردم به آنها سلام گویند، و در کنیسهها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها در صدر مجلس بنشینند. | |
Chapter 21
Luke | FarHezar | 21:1 | عیسی به اطراف نگریست و ثروتمندانی را دید که هدایای خویش در صندوق بیتالمال معبد میانداختند. | |
Luke | FarHezar | 21:4 | زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، اما این زن در تنگدستی خود، تمامی معاش خود را داد.» | |
Luke | FarHezar | 21:5 | چون برخی در وصف معبد سخن میگفتند که چگونه با سنگهای زیبا و هدایای وقف شده مزین است، عیسی گفت: | |
Luke | FarHezar | 21:6 | «زمانی خواهد آمدکه از آنچه اینجا میبینید، سنگی بر سنگ دیگر نخواهد ماند بلکه همه فروخواهدریخت.» | |
Luke | FarHezar | 21:8 | پاسخ داد: «بههوش بویین که گمراه نوویین؛ اینسّه که خلهها به نوم من اِنّه گانّه: ‹من همونمه› و ‹زمان موعود بَرسیه› اونا جه پیروی نکنید. | |
Luke | FarHezar | 21:9 | و چون خبر جنگها و آشوبها را میشنوید، نهراسید. زیرا میباید نخست چنین وقایعی رخ دهد، ولی پایان کار بلافاصله فرا نخواهد رسید.» | |
Luke | FarHezar | 21:11 | زلزلههای بزرگ و قحطی و طاعون در جایهای گوناگون خواهد آمد، و وقایع هولناک روی داده، نشانههای مهیب از آسمان ظاهر خواهد شد. | |
Luke | FarHezar | 21:12 | «اما پیش از این همه، شما را گرفتار کرده، آزار خواهند رسانید و به کنیسهها و زندانها خواهند سپرد، و بهخاطر نام من، شما را نزد پادشاهان و والیان خواهند برد | |
Luke | FarHezar | 21:15 | زیرا به شما کلام و حکمتی خواهم داد که هیچیک از دشمنانتان را یارای مقاومت یا مخالفت با آن نباشد. | |
Luke | FarHezar | 21:16 | حتی والدین و برادرانتان، و خویشان و دوستانتان شما را تسلیم دشمن خواهند کرد و برخی از شما را خواهند کشت. | |
Luke | FarHezar | 21:21 | آنگاه هر که در یهودیه.باشد به کوهها بگریزند، کسانی که در شهرند از شهر بیرون شوند، و آنان که در دشت و صحرایند به شهر درنیایند. | |
Luke | FarHezar | 21:23 | وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها! زیرا مصیبتی عظیم دامنگیر این سرزمین خواهد شد و این قوم به غضب الهی دچار خواهند گشت. | |
Luke | FarHezar | 21:24 | به دم شمشیر خواهند افتاد و در میان همة قومهای دیگر به اسارت برده خواهند شد و اورشلیم لگدمال غیریهودیانِ خواهد گشت تا آنگاه که ‹دوران غیریهودیان› تحقق یابد. | |
Luke | FarHezar | 21:25 | «نشانههایی در خورشید و ماه و ستارگان پدید خواهد آمد. بر زمین، قومها از جوش و خروش دریا پریشان و مشوش خواهند شد. | |
Luke | FarHezar | 21:26 | مردم از تصور آنچه باید بر دنیا حادث شود، از فرط وحشت بیهوش خواهند شد، زیرا نیروهای آسمان به لرزه درخواهدآمد. | |
Luke | FarHezar | 21:28 | چون این امور آغاز شود، راست بایستید و سرهای خود را بالا بگیرید، زیرا رهایی شما نزدیک است!» | |
Luke | FarHezar | 21:31 | بههمینسان، هرگاه ببینید این چیزها رخ میدهد، درمییابید پادشاهی خدا نزدیک شده است. | |
Luke | FarHezar | 21:34 | «بهوش باشید، مبادا عیش و نوش، و مستی و نگرانیهای زندگی دلتان را سنگین سازد و آن روز چون دامی بهناگاه غافلگیرتان کند. | |
Luke | FarHezar | 21:36 | پس همیشه مراقب باشید و دعا کنید تا بتوانید از همة این چیزها که بزودی رخ خواهد داد، در امان بمانید و در حضور پسر انسان بایستید.» | |
Luke | FarHezar | 21:37 | عیسی هر روز در معبد تعلیم میداد و همه شب از شهر بیرون میرفت و بر فراز کوه معروف به زیتون شب را به صبح میآورد. | |
Chapter 22
Luke | FarHezar | 22:2 | و سران کاهنان و علمای دین در جستجوی راهی مناسب برای کشتن عیسی بودند، زیرا از شورش مردم بیم داشتند. | |
Luke | FarHezar | 22:4 | او نزد سران کاهنان و فرماندهان قراولان معبد رفت و با آنان گفتگو کرد که چگونه عیسی را به دست ایشان تسلیم کند. | |
Luke | FarHezar | 22:8 | عیسی، پطرس و یوحنا را فرستاده، گفت: «بروید و شام پسح را برایمان تدارک ببینید تا بخوریم.» | |
Luke | FarHezar | 22:10 | پاسخ داد: «هنگامی که داخل شهر میشوید، مردی با کوزهایآب به شما برمیخورد. از پی او به خانهای بروید که او بدان وارد میشود | |
Luke | FarHezar | 22:11 | و به صاحبخانه بگویید: ‹استاد میگوید: «میهمانخانه کجاست تا شام پِسَح را با شاگردانم بخورم؟»› | |
Luke | FarHezar | 22:13 | آنها رفتند و همه چیز را همانگونه یافتند که به ایشان گفته بود، و پِسَح را تدارک دیدند. | |
Luke | FarHezar | 22:15 | آنگاه به ایشان گفت: «اشتیاق بسیار داشتم پیش از رنج کشیدنم، این پِسَح را با شما بخورم. | |
Luke | FarHezar | 22:16 | زیرا به شما میگویم که دیگر از آن نخواهم خورد تا آن هنگام که در پادشاهی خدا تحقق یابد.» | |
Luke | FarHezar | 22:19 | همچنین نان را برگرفت، شکر کرد و پاره نمود و به آنها داد و گفت: «این بدن من است که برای شما داده میشود؛ این را بهیاد من بهجا آرید.» | |
Luke | FarHezar | 22:20 | بههمینسان، پس از شام جام را برگرفت و گفت: «این جام، پیمان نوین است در خون من، که برای شما ریخته میشود. | |
Luke | FarHezar | 22:22 | پسر انسان آن گونه که مقدر است، خواهد رفت، اما وای بر آن کس که او را تسلیم دشمن میکند.» | |
Luke | FarHezar | 22:25 | عیسی به آنها گفت: «پادشاهان این دنیا بر مردم سروری میکنند؛ و حاکمان آنان ‹ولینعمت› خوانده میشوند. | |
Luke | FarHezar | 22:26 | اما شما چنین مباشید. بزرگترین در میان شما باید همچون کوچکترین باشد و حاکم باید همچون خادم بُوَد. | |
Luke | FarHezar | 22:27 | زیرا کدام یک بزرگتر است، آن که بر سفره مینشیند یا آن که خدمت میکند؟ آیا نه آن که بر سفره مینشیند؟ اما من در میان شما همچون خادم هستم. | |
Luke | FarHezar | 22:30 | تا بر سفرة من در پادشاهی من بخورید و بیاشامید و بر تختها بنشینید و بر دوازده قبیلة اسرائیل داوری کنید. | |
Luke | FarHezar | 22:32 | اما من برای تو دعا کردم تا ایمانت تلف نشود. پس چون بازگشتی، برادرانت را استوار بدار.» | |
Luke | FarHezar | 22:34 | عیسی جواب داد: «پطرس، بدان که امروز پیش از بانگ خروس، سه بار انکار خواهی کرد که مرا میشناسی.» | |
Luke | FarHezar | 22:35 | سپس از آنها پرسید: «آیا زمانی که شما را بدون کیسة پول و توشهدان و کفش گسیل داشتم، به چیزی محتاج شدید؟» پاسخ دادند: «نه، به هیچچیز.» | |
Luke | FarHezar | 22:36 | پس به آنها گفت: «اما اکنون هر که کیسه یا توشهدان دارد، آن را برگیرد و اگر شمشیر ندارد، جامة خود را فروخته، شمشیری بخرد. | |
Luke | FarHezar | 22:37 | زیرا این نوشته باید دربارة من تحقق یابد که: ‹او در شمار خطاکاران محسوب گشت.› آری، آنچه دربارة من نوشته شده، در شرف تحقق است.» | |
Luke | FarHezar | 22:39 | سپس عیسی بیرون رفت و بنا به عادت راهی کوه زیتون شد و شاگردانش نیز از پی او رفتند. | |
Luke | FarHezar | 22:42 | «ای پدر، اگر ارادة توست، این جام را از من دور کن؛ اما نه خواست من بلکه ارادة تو انجام شود.» | |
Luke | FarHezar | 22:44 | پس چون در عذاب بود، با جدیتی بیشتر دعا کرد، و عرقش همچون قطرات خون بر زمین میچکید. | |
Luke | FarHezar | 22:47 | هنوز سخن میگفت که گروهی از راه رسیدند. یهودا، یکی از آن دوازده تن، آنها را هدایت میکرد. او به عیسی نزدیک شد تا وی را ببوسد، | |
Luke | FarHezar | 22:49 | چون پیروان عیسی دریافتند چه روی میدهد، گفتند: «ای سرور ما، شمشیرهایمان را برکشیم؟» | |
Luke | FarHezar | 22:52 | سپس خطاب به سران کاهنان و فرماندهان قراولان معبد و مشایخی که برای گرفتار کردن او آمده بودند، گفت: «مگر من راهزنم که با چماق و شمشیر به سراغم آمدهاید؟ | |
Luke | FarHezar | 22:53 | هر روز در معبد با شما بودم، و دست بر من دراز نکردید، اما اکنون ساعت شماست، ساعت حکومت تاریکی.» | |
Luke | FarHezar | 22:55 | در میانة صحنِ خانه، آتشی روشن بود و جمعی گرد آن نشسته بودند. پطرس نیز در میان آنان بنشست. | |
Luke | FarHezar | 22:56 | در این هنگام، کنیزی او را در روشنایی آتش دید و به اوخیره شده گفت: «این مرد نیز با او بود.» | |
Luke | FarHezar | 22:58 | کمی بعد، کسی دیگر او را دید و گفت: «تو نیز یکی از آنهایی.» پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، من از آنها نیستم.» | |
Luke | FarHezar | 22:59 | ساعتی گذشت و کسی دیگر به تأکید گفت: «بیگمان این مرد نیز با او بود، زیرا جلیلی هم هست.» | |
Luke | FarHezar | 22:60 | پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، نمیدانم چه میگویی.» هنوز سخن میگفت که خروس بانگ زد. | |
Luke | FarHezar | 22:61 | آنگاه خداوند برگشت و به پطرس نگاه کرد، و پطرس سخن او را به یاد آورد که گفته بود: «امروز پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد.» | |
Luke | FarHezar | 22:66 | چون صبح شد، شورای مشایخ قوم، یعنی سران کاهنان و علمای دین، تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور فراخواندند. | |
Luke | FarHezar | 22:67 | گفتند: «اگر تو مسیحی، به ما بگو.» پاسخ داد: «اگر بگویم، سخنم را باور نخواهید کرد، | |
Chapter 23
Luke | FarHezar | 23:2 | از او شکایت کرده، گفتند: «این مرد را یافتهایم که قوم ما را گمراه میکند و ما را از پرداخت خراج به قیصر بازمیدارد و ادعا میکند مسیح و پادشاه است.» | |
Luke | FarHezar | 23:3 | پس پیلاطس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» در پاسخ گفت: «چنین است که میگویی!» | |
Luke | FarHezar | 23:4 | آنگاه پیلاطس به سران کاهنان و جماعت اعلام کرد: «سببی برای محکوم کردن این مرد نمییابم.» | |
Luke | FarHezar | 23:5 | اما آنها به اصرار گفتند: «او در سرتاسر یهودیه مردم را با تعالیم خود تحریک میکند. از جلیل آغاز کرده و حال بدینجا نیز رسیده است.» | |
Luke | FarHezar | 23:7 | و چون دریافت از قلمرو هیرودیس است، او را نزد وی فرستاد که در آن هنگام در اورشلیم بود. | |
Luke | FarHezar | 23:8 | هیرودیس چون عیسی را دید، بسیار شاد شد، زیرا دیرزمانی خواهان دیدار وی بود. بنابر آنچه دربارة عیسی شنیده بود، امید داشت معجزاتی از او ببیند. | |
Luke | FarHezar | 23:11 | هیرودیس و سربازانش نیز به او بیحرمتی کردند و به استهزایش گرفتند. سپس ردایی فاخر بر او پوشاندند و نزد پیلاطس بازفرستادند. | |
Luke | FarHezar | 23:14 | و به آنها گفت: «این مرد را به تهمت شوراندن مردم، نزد من آوردید. من در حضور شما او را آزمودم و هیچ دلیلی بر صحت تهمتهای شما نیافتم. | |
Luke | FarHezar | 23:15 | نظر هیرودیس نیز همین است، چه او را نزد ما باز فرستاده است. چنانکه میبینید، کاری نکرده که مستحق مرگ باشد. | |
Luke | FarHezar | 23:22 | سومین بار به آنها گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟ من که هیچ سببی برای کشتن او نیافتم. پس او را تازیانه میزنم و آزاد میکنم.» | |
Luke | FarHezar | 23:23 | اما آنان به فریاد بلند مصرانه خواستند بر صلیب کشیده شود. سرانجام فریادشان غالب آمد | |
Luke | FarHezar | 23:25 | او مردی را که بهسبب شورش و قتل در زندان بود و جمعیت خواهان آزادیاش بودند، رها کرد و عیسی را به ایشان سپرد تا به دلخواه خود با او رفتار کنند. | |
Luke | FarHezar | 23:26 | چون او را میبردند، مردی شمعون نام از اهالی قیروان را که از مزارع به شهر میآمد، گرفتند و صلیب را بر دوش او نهاده، وادارش کردند آن را پشت سر عیسی حمل کند. | |
Luke | FarHezar | 23:27 | گروهی بسیار از مردم، از جمله زنانی که بر سینه خود میکوفتند و شیون میکردند، از پی او روانه شدند. | |
Luke | FarHezar | 23:28 | عیسی روی برگرداند و به آنها گفت: «ای دختران اورشلیم، برای من گریه مکنید؛ برای خود و فرزندانتان گریه کنید. | |
Luke | FarHezar | 23:29 | زیرا زمانی خواهد آمد که خواهید گفت: ‹خوشابهحال زنان نازا، خوشابهحال رَحِمهایی که هرگز نزادند و سینههایی که هرگز شیر ندادند!› | |
Luke | FarHezar | 23:30 | در آن هنگام، به کوهها خواهند گفت: ‹بر ما فروافتید!› و به تپهها که: ‹ما را بپوشانید!› | |
Luke | FarHezar | 23:33 | چون به مکانی که جمجمه نام داشت رسیدند، او را با آن دو جنایتکار بر صلیب کردند، یکی را در سمت راست او و دیگری را در سمت چپ. | |
Luke | FarHezar | 23:34 | عیسی گفت: «ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند.» آنگاه قرعه انداختند تا جامههای او را میان خود تقسیم کنند. | |
Luke | FarHezar | 23:35 | مردم به تماشا ایستاده بودند و بزرگان قوم نیز ریشخندکنان میگفتند: «دیگران را نجات داد! اگر مسیح است و برگزیدة خدا، خود را نجات دهد.» | |
Luke | FarHezar | 23:39 | یکی از دو جنایتکاری که بر صلیب آویخته شده بودند، اهانتکنان به او میگفت: «مگر تو مسیح نیستی؟ پس ما و خودت را نجات بده!» | |
Luke | FarHezar | 23:44 | حدود ساعت ششم بود که تاریکی تمامی آن سرزمین را فراگرفت و تا ساعت نهم ادامه یافت، | |
Luke | FarHezar | 23:45 | زیرا خورشید از درخشیدن بازایستاده بود. در این هنگام، پردة معبد از میان دو پاره شد. | |
Luke | FarHezar | 23:46 | آنگاه عیسی به بانگ بلند فریاد برآورد: «ای پدر، روح خود را به دستان تو میسپارم.» این را گفت و جان سپرد. | |
Luke | FarHezar | 23:47 | فرماندة سربازان با دیدن این واقعه، خدا را تمجید کرد و گفت: «بهیقین که این مرد بیگناه بود.» | |
Luke | FarHezar | 23:48 | مردمی نیز که به تماشا گردآمدهبودند، چون آنچه رخ داد دیدند، درحالیکه بر سینة خود میکوفتند، آنجا را ترک کردند. | |
Luke | FarHezar | 23:49 | اما همة آشنایان او، از جمله زنانی که از جلیل از پی او روانه شده بودند، دور ایستاده، این وقایع را نظاره میکردند. | |
Luke | FarHezar | 23:50 | در آنجا شخصی یوسف نام نیز حضور داشت که مردی بود نیک و درستکار. او هرچند عضو شورا نیز بود، | |
Luke | FarHezar | 23:51 | با رأی و تصمیم آنان موافق نبود. یوسف از مردمان رامه، یکی از شهرهای یهودیان بود و مشتاقانه انتظار پادشاهی خدا را میکشید. | |
Luke | FarHezar | 23:53 | پس آن را پایین آورده، در کتانی پیچید و در مقبرهای تراشیده از سنگ نهاد که تابهحال کسی در آن گذاشته نشده بود. | |
Luke | FarHezar | 23:55 | زنانی که از جلیل در پی عیسی آمده بودند، به دنبال یوسف رفتند و مکان مقبره و چگونگی قرار گرفتن پیکر او را دیدند. | |
Chapter 24
Luke | FarHezar | 24:1 | در سپیدهدم روز اول هفته، زنان حنوطی را که تهیه کرده بودند، با خود برداشتند و به سر قبر رفتند. | |
Luke | FarHezar | 24:4 | از این امر در حیرت بودند که ناگاه دو مرد با جامههایی درخشان در کنار ایشان ایستادند. | |
Luke | FarHezar | 24:5 | زنان از ترس سرهای خود بهزیر افکندند؛ اما آن دو مرد به ایشان گفتند: «چرا زنده را در میان مردگان میجویید؟ | |
Luke | FarHezar | 24:6 | او اینجا نیست، بلکه برخاسته است! بهیاد آورید هنگامی که در جلیل بود، به شما چه گفت. | |
Luke | FarHezar | 24:7 | گفت که پسر انسان باید بهدست مردم گناهکار تسلیم شده، بر صلیب رود و در روز سوم برخیزد.» | |
Luke | FarHezar | 24:10 | زنانی که این خبر را به رسولان دادند: مریم مجدلیه، یونا، مریم مادر یعقوب و زنان همراه ایشان بودند. | |
Luke | FarHezar | 24:12 | با این همه، پطرس برخاست و بهسوی قبر دوید و خم شده نگریست، اما جز کفن چیزی دیگر ندید. پس حیران از آنچه روی داده بود به خانه بازگشت. | |
Luke | FarHezar | 24:13 | در همان روز، دو تن از آنان به دهکدهای میرفتند، عِموآس نام، واقع در دو فرسنگی اورشلیم. | |
Luke | FarHezar | 24:17 | او از آنها پرسید: «در راه، دربارة چه گفتگو میکنید؟» آنها با چهرههایی اندوهگین، خاموش ایستادند. | |
Luke | FarHezar | 24:18 | آنگاه یکی از ایشان که کلئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: «آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها رخ داده بیخبری؟» | |
Luke | FarHezar | 24:19 | پرسید: «کدام رخداد؟» گفتند: «آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همة مردم، کلام و اعمال پرقدرتی داشت. | |
Luke | FarHezar | 24:21 | اما ما امید داشتیم او همان باشد که میبایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این، بواقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است. | |
Luke | FarHezar | 24:22 | برخی از زنان نیز که در میان ما هستند، ما را بهحیرت افکندهاند. آنان امروز صبح زود به سر قبر رفتند، | |
Luke | FarHezar | 24:23 | اما پیکر او را نیافتند. آنگاه آمده، به ما گفتند فرشتگانی را در رؤیا دیدهاند که به ایشان گفتهاند او زنده است. | |
Luke | FarHezar | 24:24 | برخی از دوستان ما به سر قبر رفتند و اوضاع را همانگونه که زنان نقل کرده بودند، یافتند، اما او را ندیدند.» | |
Luke | FarHezar | 24:25 | آنگاه به ایشان گفت: «ای بیخردان که دلی دیرفهم برای باور کردن گفتههای انبیا دارید! | |
Luke | FarHezar | 24:27 | سپس از موسی و همة انبیا آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتب مقدس دربارة او گفته شده بود، برایشان توضیح داد. | |
Luke | FarHezar | 24:29 | آنها اصرار کردند و گفتند: «با ما بمان، زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.» پس داخل شد تا با ایشان بماند. | |
Luke | FarHezar | 24:30 | چون با آنان بر سفره نشسته بود، نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد و به ایشان داد. | |
Luke | FarHezar | 24:31 | در همان هنگام، چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، اما در دم از نظرشان ناپدید گشت. | |
Luke | FarHezar | 24:32 | آنها از یکدیگر پرسیدند: «آیا هنگامی که در راه با ما سخن میگفت و کتب مقدس را برایمان تفسیر میکرد، دل در درون ما نمیتپید؟» | |
Luke | FarHezar | 24:33 | پس بیدرنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند. آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گردآمده، | |
Luke | FarHezar | 24:35 | سپس، آن دو نیز بازگفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناختهاند. | |
Luke | FarHezar | 24:36 | هنوز در اینباره گفتگو میکردند که عیسی خود در میانشان ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد!» | |
Luke | FarHezar | 24:39 | دست و پایم را بنگرید. خودم هستم! به من دست بزنید و ببینید؛ شبحْ گوشت و استخوان ندارد، اما چنانکه میبینید من دارم!» | |
Luke | FarHezar | 24:41 | آنها از فرط شادی و حیرت نمیتوانستند باور کنند. پس به ایشان گفت: «چیزی برای خوردن دارید؟» | |
Luke | FarHezar | 24:44 | آنگاه به ایشان گفت: «این همان است که وقتی با شما بودم، میگفتم؛ اینکه تمام آنچه در تورات موسی و کتب انبیا و زبور دربارة من نوشته شده است، باید تحقق یابد.» | |
Luke | FarHezar | 24:46 | و به ایشان گفت: «نوشته شده است که مسیح رنج خواهد دید و در روز سوم از مردگان برخواهدخاست، | |
Luke | FarHezar | 24:47 | و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همة قومها موعظه خواهد شد و شروع آن از اورشلیم خواهد بود. | |
Luke | FarHezar | 24:49 | من موعود پدر خود را بر شما خواهم فرستاد؛ پس در این شهر بمانید تا آنگاه که از اعلی با قدرت آراسته شوید.» | |
Luke | FarHezar | 24:50 | سپس ایشان را به بیرون از شهر تا نزدیکی بیتعنیا برد و دستهای خود را بلند کرده، برکتشان داد؛ | |