JOB
Up
Chapter 1
| Job | Dari | 1:1 | در سرزمین عوص مردی زندگی می کرد به نام ایوب. او یک شخص بی عیب و راستکار بود. از خدا می ترسید و از گناه دوری می کرد. | |
| Job | Dari | 1:3 | و هفت هزار گوسفند، سه هزار شتر، یکهزار رأس گاو، پنجصد خر و همچنین خادمان زیادی داشت. او ثروتمندترین مرد آن نواحی بشمار می رفت. | |
| Job | Dari | 1:4 | هر یک از پسران ایوب به نوبت در خانۀ خود جشن برپا می کرد. آن ها خواهران خود را هم دعوت می نمودند که در جشن شان شرکت کنند. | |
| Job | Dari | 1:5 | بعد از ختم جشن، ایوب صبح وقت بر می خاست و برای طهارت فرزندان خود قربانی تقدیم می کرد. او این کار را بخاطری می کرد که اگر فرزندانش سهواً در برابر خدا گناهی کرده باشند، گناه شان بخشیده شود. | |
| Job | Dari | 1:7 | خداوند از شیطان پرسید: «تو از کجا آمدی؟» شیطان جواب داد: «به دور زمین می گشتم و سیاحت می کردم.» | |
| Job | Dari | 1:8 | خداوند از او پرسید: «آیا بندۀ من ایوب را دیدی؟ در تمام روی زمین کسی مانند او پیدا نمی شود. او یک شخص راستکار و بی عیب است. از من می ترسد و هیچ گونه خطائی از او سر نمی زند.» | |
| Job | Dari | 1:10 | تو همیشه و از هر رهگذر از او و خانواده اش حمایت کرده و به دارائی، اموال و هر کاری که می کند برکت بخشیده ای. | |
| Job | Dari | 1:11 | حالا به طور آزمایش، دارائی اش را از او بگیر و آنوقت خواهی دید که آشکارا تو را ترک خواهد گفت!» | |
| Job | Dari | 1:12 | خداوند فرمود: «بسیار خوب، همه دارائی اش را در اختیار تو می گذارم. برو و هر کاری که می خواهی بکن، اما به خودش ضرری نرسان!» پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفت. | |
| Job | Dari | 1:14 | قاصدی پیش ایوب آمد و به او گفت: «گاوهایت قلبه می کردند و خرهایت در کنار آن ها می چریدند | |
| Job | Dari | 1:15 | که ناگهان سابیان حمله کردند. تمام حیوانات را با خود بردند و خادمان ترا کشتند. تنها من زنده مانده فرار کردم و آمدم تا ترا از ماجرا آگاه سازم.» | |
| Job | Dari | 1:16 | حرف قاصد هنوز تمام نشده بود که شخص دیگری آمد و گفت: «آتش خدا از آسمان فرود آمد و رمه و همه خادمانت را از بین برد. فقط من سالم ماندم و آمدم تا به تو خبر بدهم.» | |
| Job | Dari | 1:17 | این شخص هنوز حرف می زد که قاصد دیگری از راه رسید و گفت: «سه دستۀ کلدانیان بر ما حمله آوردند و شترهایت را ربودند و خادمانت را با شمشیر کشتند. تنها من توانستم که فرار نموده بیایم و ترا خبر کنم.» | |
| Job | Dari | 1:18 | پیش از آنکه این شخص سخنان خود را تمام کند، قاصد چهارم آمد و گفت: «پسران و دخترانت در خانۀ برادر بزرگ شان مهمان بودند | |
| Job | Dari | 1:19 | که دفعتاً باد شدیدی از جانب بیابان وزید، خانه را بر سر فرزندانت خراب کرد و همه مردند. فقط من زنده ماندم و آمدم تا ترا آگاه کنم.» | |
| Job | Dari | 1:21 | و گفت: «من از رَحِم مادر برهنه به دنیا آمدم و برهنه هم از جهان می روم. خداوند داد و خداوند پس گرفت. نام خداوند متبارک باد!» | |
Chapter 2
| Job | Dari | 2:2 | خداوند از شیطان پرسید: «تو از کجا آمدی؟» شیطان جواب داد: «به دور زمین می گشتم و سیاحت می کردم.» | |
| Job | Dari | 2:3 | خداوند سوال کرد: «آیا بندۀ من ایوب را دیدی؟ در تمام روی زمین کسی مانند او پیدا نمی شود. او یک شخص راستکار و بی عیب است. از من می ترسد و هیچ گونه خطائی از او سر نمی زند. با وجودیکه مرا وادار ساختی تا به تو اجازه بدهم که بدون سبب به او آسیب برسانی، او هنوز هم در ایمان خود نسبت به من وفادار مانده است.» | |
| Job | Dari | 2:4 | شیطان در جواب خداوند گفت: «انسان برای اینکه زنده بماند حاضر است از همه چیز خود دست بکشد. | |
| Job | Dari | 2:10 | اما او در جوابش گفت: «تو مثل یک زن احمق حرف می زنی. آیا تو می خواهی که ما چیزهای خوبِ خدا را قبول کنیم و چیزهای بد او را نپذیریم؟» با همۀ این مصایبی که بر سر ایوب آمد، او بر ضد خدا چیزی نگفت. | |
| Job | Dari | 2:11 | سه نفر از دوستان ایوب به نامهای اَلیفاز تَیمانی، بِلدَدِ شوحی و سوفَرِ نَعماتی وقتی از حال رقتبار ایوب آگاه شدند، تصمیم گرفتند که یکجا برای تسلی و عیادتش پیش او بروند. | |
| Job | Dari | 2:12 | وقتی آن ها ایوب را از دور دیدند او را نشناختند. بعد با صدای بلند گریستند، لباس خود را دریدند و خاک را بر سر خود باد کردند. | |
Chapter 3
| Job | Dari | 3:6 | آن شب را تاریکی غلیظ فرا گیرد، در خوشی با روزهای سال شریک نشود و در جملۀ شبهای ماه به حساب نیاید. | |
| Job | Dari | 3:13 | اگر در آن وقت می مُردم، حالا آرام و آسوده با پادشاهان و رهبران جهان که قصرهای خرابه را دوباره آباد نمودند و خانه های خود را با طلا و نقره پُر کردند، خوابیده می بودم. | |
| Job | Dari | 3:14 | اگر در آن وقت می مُردم، حالا آرام و آسوده با پادشاهان و رهبران جهان که قصرهای خرابه را دوباره آباد نمودند و خانه های خود را با طلا و نقره پُر کردند، خوابیده می بودم. | |
| Job | Dari | 3:15 | اگر در آن وقت می مُردم، حالا آرام و آسوده با پادشاهان و رهبران جهان که قصرهای خرابه را دوباره آباد نمودند و خانه های خود را با طلا و نقره پُر کردند، خوابیده می بودم. | |
| Job | Dari | 3:16 | یا چرا مانند کودکانی که مُرده بدنیا می آیند و هرگز روی روشنی را نمی بینند، در رَحِم مادر نمردم و دفن نشدم. | |
| Job | Dari | 3:21 | آن ها در آرزوی مرگ هستند، اما مرگ به سراغ شان نمی آید و بیشتر از گنج در جستجوی گور خود می باشند | |
Chapter 4
| Job | Dari | 4:6 | تو یک شخص پرهیزگار بودی و یک زندگی بی عیب داشتی، پس در این حال هم باید امید و اعتمادت را از دست ندهی. | |
| Job | Dari | 4:10 | مردم شریر مانند شیر درنده می غرند، اما خدا آن ها را خاموش می سازد و دندانهای شان را می شکند. | |
| Job | Dari | 4:11 | مثل شیرهای نیرومند که از قلت غذا و گرسنگی ضعیف می شوند و می میرند، آن ها هم هلاک می گردند و فرزندان شان پراگنده می شوند. | |
| Job | Dari | 4:12 | باری وقتی که در خواب سنگینی رفته بودم، در رؤیا پیامی را شنیدم و بصورت زمزمه به گوش من رسید. | |
| Job | Dari | 4:13 | باری وقتی که در خواب سنگینی رفته بودم، در رؤیا پیامی را شنیدم و بصورت زمزمه به گوش من رسید. | |
| Job | Dari | 4:16 | می دانستم که شبح در آنجا حضور دارد، اما نمی توانستم آن را ببینم. در آن سکوت شب این صدا به گوشم رسید: | |
Chapter 5
| Job | Dari | 5:5 | مردمان گرسنه محصول شان را از میان خارها چیده می خورند و اشخاص حریص دارائی آن ها را غارت می کنند. | |
| Job | Dari | 5:9 | زیرا او کارهای عجیب و معجزات حیرت انگیز و بی حساب بعمل می آورد که ما از درک آن ها عاجز هستیم. | |
| Job | Dari | 5:13 | و در دامی که برای دیگران چیده اند خود شان گرفتار می شوند و نقشۀ آن ها نقش بر آب می گردد. | |
| Job | Dari | 5:18 | زیرا اگر خدا کسی را مجروح می کند بعد خودش هم جراحت او را التیام می دهد، بیمار می سازد و شفا می دهد. | |
| Job | Dari | 5:23 | زمینی را که قلبه می کنی، بدون سنگ می باشد و با حیوانات وحشی در صلح و صفا زندگی می کنی. | |
Chapter 6
| Job | Dari | 6:3 | برای تان معلوم می شود که از ریگهای دریا هم سنگین ترند. از همین سبب است که صاف و پوست کنده سخن می گویم. | |
| Job | Dari | 6:4 | زیرا خدای قادر مطلق مرا هدف تیرهای خود قرار داده است، روح مرا مسموم ساخته و ترس خدا مرا به وحشت انداخته است. | |
| Job | Dari | 6:8 | ای کاش خدا آرزوی مرا برآورده سازد و خواهش مرا قبول فرماید و مرا بکشد و رشتۀ زندگی مرا قطع کند. | |
| Job | Dari | 6:9 | ای کاش خدا آرزوی مرا برآورده سازد و خواهش مرا قبول فرماید و مرا بکشد و رشتۀ زندگی مرا قطع کند. | |
| Job | Dari | 6:10 | اگر خواهش مرا بپذیرد، با همۀ دردهائی که دارم، از خوشی ذوق خواهم زد. من هیچ گاهی از احکام خدا نافرمانی نکرده ام، زیرا می دانم که او مقدس است. | |
| Job | Dari | 6:13 | قوتی برای من باقی نمانده است تا خود را از وضعی که دارم، نجات بدهم و کسی هم نیست که به من کمک کند. | |
| Job | Dari | 6:15 | مثل جوئی که در زمستان از یخ و برف پُر است و در تابستان آب آن در اثر حرارت تبخیر می کند و خشک می شود، دوستان من هم قابل اعتماد نیستند. | |
| Job | Dari | 6:16 | مثل جوئی که در زمستان از یخ و برف پُر است و در تابستان آب آن در اثر حرارت تبخیر می کند و خشک می شود، دوستان من هم قابل اعتماد نیستند. | |
| Job | Dari | 6:17 | مثل جوئی که در زمستان از یخ و برف پُر است و در تابستان آب آن در اثر حرارت تبخیر می کند و خشک می شود، دوستان من هم قابل اعتماد نیستند. | |
| Job | Dari | 6:18 | کاروانها برای آب به کنار جوی می روند، آن را خشک می یابند و در نتیجه از تشنگی هلاک می شوند. | |
| Job | Dari | 6:21 | شما هم مانند همان جوی هستید، زیرا رنج و مصیبت مرا می بینید و از ترس به نزدیک من نمی آئید. | |
| Job | Dari | 6:24 | به من راه چاره را نشان بدهید و بگوئید که گناه من چیست، آنوقت خاموش می شوم و حرفی نمی زنم. | |
| Job | Dari | 6:26 | آیا گمان می برید که سخنان من بیهوده و مثل باد هوا است؟ پس چرا به سخنان مأیوس کنندۀ من جواب می دهید؟ | |
Chapter 7
| Job | Dari | 7:1 | انسان به روی زمین مانند یک کارگر اجباری زحمت می کشد. دوران حیاتش توأم با سختی و مشکلات است. | |
| Job | Dari | 7:2 | مثل غلامی در آرزوی آنست که سایه ای بیابد و لحظه ای در زیر آن بیاساید و مانند مزدوری است که در انتظار مزد خود باشد. | |
| Job | Dari | 7:4 | وقتی می خوابم می گویم که چه وقت صبح می شود. اما شبهای من طولانی اند و تا صبح از این پهلو به آن پهلو می غلتم. | |
| Job | Dari | 7:8 | و چشمانی که امروز به من می نگرند، دیگر برویم نخواهند افتاد. مرا جستجو خواهید کرد، اما اثری از من نخواهید یافت. | |
| Job | Dari | 7:15 | بنابران، من چارۀ دیگر ندارم بجز اینکه گلوی خود را فشرده، بمیرم و به این زندگی رنجبار خود خاتمه بدهم. | |
| Job | Dari | 7:16 | از زندگی بیزارم و نمی خواهم دیگر زندگی کنم، پس مرا بحالم بگذارید، زیرا از من نفسی بیش نمانده است. | |
| Job | Dari | 7:20 | اگر من گناهی بکنم چه ضرری به تو می رسد، ای ناظر اعمال انسانها؟ چرا مرا هدف تیرهای خود قرار دادی؟ آیا من بار دوش تو شده ام؟ | |
Chapter 8
| Job | Dari | 8:6 | و اگر به پاکی و راستکاری زندگی کنی، آنوقت خدا یقیناً به کمک تو می شتابد و به عنوان پاداش، خانواده ات را به تو اعاده می کند. | |
| Job | Dari | 8:9 | زیرا ما یک مدت کوتاهی زندگی کرده ایم، معلومات ما بسیار کم است و عمر ما بر روی زمین همچون سایه ای زود گذر است. | |
| Job | Dari | 8:13 | عاقبت کسانی که خدا را ترک می کنند، به همین ترتیب است و دیگر امیدی برای شان باقی نمی ماند. | |
| Job | Dari | 8:16 | شخص شریر مثل علفی است که در زیر شعاع آفتاب تازه می گردد و شاخه هایش در باغ پهن می شوند. | |
Chapter 9
| Job | Dari | 9:2 | «همۀ اینها را که گفتی می دانم و قبلاً شنیده ام. اما یک انسان فانی چطور می تواند در برابر خدا راست و نیک باشد؟ | |
| Job | Dari | 9:3 | چه کسی می تواند با خدا بحث کند؟ کسی قادر نیست که از هزار سوالی که می کند، یکی را هم جواب بدهد. | |
| Job | Dari | 9:13 | خدا از خشم خود دست نمی کشد و دشمنان خود را که با هیولای بحری کمک کردند، پایمال می سازد. | |
| Job | Dari | 9:15 | گرچه گناهی ندارم، چیزی گفته نمی توانم، بجز اینکه از خدائی که داور من است، طلب رحمت کنم. | |
| Job | Dari | 9:19 | با او یارای مقابله را ندارم، زیرا قادر و توانا است. اگر به محکمه شکایت ببرم، چه کسی می تواند او را احضار کند؟ | |
| Job | Dari | 9:20 | اگر بیگناه هم باشم، حرف زبانم مرا محکوم می سازد و هر چیزی که بگویم، مجرم شناخته می شوم. | |
| Job | Dari | 9:24 | اختیار زمین را به دست مردم شریر داده و چشمان قضات را کور کرده است. اگر خدا این کار را نکرده چه کسی کرده است؟ | |
| Job | Dari | 9:26 | سالهای عمرم مانند کشتی های سریع السیر و عقابی که بر شکار خود فرود می آید، به سرعت سپری می شوند. | |
| Job | Dari | 9:28 | زیرا می ترسم که مبادا غم و رنج دوباره به سراغ من بیایند و می دانم که خدا مرا خطاکار می شمارد. | |
Chapter 10
| Job | Dari | 10:3 | آیا روا است که به من ظلم بنمائی، از مخلوق خود نفرت کنی و طرفدار نقشه های گناهکاران باشی؟ | |
| Job | Dari | 10:5 | آیا زندگی تو مانند زندگی ما کوتاه است و سالهای عمر تو مثل عمر انسان زود گذرند، که مراقب من هستی تا در من گناهی بیابی؟ | |
| Job | Dari | 10:6 | آیا زندگی تو مانند زندگی ما کوتاه است و سالهای عمر تو مثل عمر انسان زود گذرند، که مراقب من هستی تا در من گناهی بیابی؟ | |
| Job | Dari | 10:12 | به من زندگی دادی و از محبت بی پایانت برخوردارم کردی و از روی احسان زندگی مرا حفظ نمودی. | |
| Job | Dari | 10:15 | هرگاه گناهی از من سر بزند، مرا فوری جزا می دهی، اما اگر کار درستی بکنم، خیری نمی بینم. شخص بدبخت و بیچاره ای هستم. | |
| Job | Dari | 10:16 | اگر سرم را بلند کنم، مانند شیری به من حمله می آوری و با آزار من قدرت خود را نشان می دهی. | |
| Job | Dari | 10:17 | تو همیشه علیه من شاهد می آوری و خشم تو بر من هر لحظه زیادتر می شود و ضربات پیهم بر من وارد می کنی. | |
Chapter 11
| Job | Dari | 11:3 | آیا کسی با پُرگوئی می تواند حق بجانب شمرده شود؟ آیا با یاوه گوئی می توانی دیگران را خاموش سازی؟ آیا می خواهی وقتی که دیگران را مسخره می کنی، آن ها ساکت بمانند و اعتراضی نکنند؟ | |
| Job | Dari | 11:6 | و اسرار حکمت خود را برایت بیان کند، زیرا حکمت خدا جنبه های زیادی دارد که دانستن آن ها برای انسان خیلی مشکل است. بدان که خدا ترا کمتر از آنچه که سزاوار هستی، جزا داده است. | |
| Job | Dari | 11:8 | عظمت او بالا تر از آسمان ها و عمیقتر و وسیعتر از بحرها است و عقل تو حتی از تصور آن عاجز است. | |
| Job | Dari | 11:9 | عظمت او بالا تر از آسمان ها و عمیقتر و وسیعتر از بحرها است و عقل تو حتی از تصور آن عاجز است. | |
Chapter 12
| Job | Dari | 12:3 | اما بدانید که من هم مانند شما عقل دارم و از شما کمتر نیستم. چیزهائی را که گفتید هر کسی می داند. | |
| Job | Dari | 12:4 | در گذشته، هرگاه پیش خدا دعا می کردم، او دعای مرا اجابت می فرمود، اما حالا، در حالیکه گناهی ندارم، حتی دوستانم به من می خندند و مسخره ام می کنند. | |
| Job | Dari | 12:6 | خانۀ دزدان در امان است و کسانی که از خدا نمی ترسند، در آسایش بسر می برند. آن ها به قدرت خود متکی هستند نه به خدا. | |
| Job | Dari | 12:7 | چیزهائی را که شما می گوئید، اگر از حیوانات بپرسید به شما می آموزند. اگر از پرندگان سوال کنید به شما جواب می دهند. نباتات زمین برای تان بیان می کنند و حتی ماهیان به شما می گویند که دست قدرت خدا همه چیز را آفریده است. | |
| Job | Dari | 12:8 | چیزهائی را که شما می گوئید، اگر از حیوانات بپرسید به شما می آموزند. اگر از پرندگان سوال کنید به شما جواب می دهند. نباتات زمین برای تان بیان می کنند و حتی ماهیان به شما می گویند که دست قدرت خدا همه چیز را آفریده است. | |
| Job | Dari | 12:9 | چیزهائی را که شما می گوئید، اگر از حیوانات بپرسید به شما می آموزند. اگر از پرندگان سوال کنید به شما جواب می دهند. نباتات زمین برای تان بیان می کنند و حتی ماهیان به شما می گویند که دست قدرت خدا همه چیز را آفریده است. | |
| Job | Dari | 12:12 | اشخاص پیر دانا هستند، اما خدا دانا و توانا است. اشخاص پیر بصیرت دارند، ولی خدا دارای بصیرت و قدرت است. | |
| Job | Dari | 12:13 | اشخاص پیر دانا هستند، اما خدا دانا و توانا است. اشخاص پیر بصیرت دارند، ولی خدا دارای بصیرت و قدرت است. | |
| Job | Dari | 12:14 | آنچه را که خدا خراب کند، هیچ کسی نمی تواند آباد نماید. اگر کسی را به زندان بیندازد، کسی نمی تواند او را آزاد کند. | |
| Job | Dari | 12:15 | هرگاه باران را متوقف سازد، زمین خشک می شود و اگر طوفان را بفرستد زمین را زیر آب غرق می کند. | |
| Job | Dari | 12:23 | به ملتها قوت و نیرو می بخشد و بعد آن ها را از بین می برد. به تعداد شان می افزاید و سپس آن ها را به دست دشمن می سپارد. | |
Chapter 13
| Job | Dari | 13:9 | وقتی از شما بازخواست کند، چه جوابی به او می دهید؟ آیا می توانید او را هم مثل انسانها فریب بدهید؟ | |
| Job | Dari | 13:16 | ممکن است با راستگوئی خود برائت حاصل کنم و چون شخص بیگناهی هستم با جرأت در پیشگاه خدا می ایستم. | |
| Job | Dari | 13:19 | و کسی نمی تواند در این مورد مباحثه کند و اگر کسی دعوای مرا غلط ثابت نماید، آنگاه ساکت می شوم و می میرم. | |
| Job | Dari | 13:20 | خدایا، از تو فقط دو تقاضا دارم و اگر آن را اجابت فرمائی، آنگاه می توانم با تو روبرو شوم. | |
| Job | Dari | 13:25 | آیا یک برگ خشک را که با باد رانده شده است، می ترسانی؟ آیا به یک پَرِ کاه حمله می کنی؟ | |
Chapter 14
| Job | Dari | 14:5 | شمار روزها و ماههای عمرش به تو معلوم است، سرنوشت او را تو تعیین کرده ای و هیچ کسی نمی تواند آنرا تغییر بدهد. | |
| Job | Dari | 14:6 | پس از خطای او چشم بپوش و او را بحال خودش بگذار تا پیش از اینکه با زندگی وداع کند، لحظه ای آسوده باشد. | |
| Job | Dari | 14:7 | برای یک درخت امیدی است که اگر قطع گردد دوباره سبز می شود و شاخهای تازه و تر دیگر بار می آورد. | |
| Job | Dari | 14:12 | انسان هم به خواب ابدی فرو می رود و تا نیست شدن آسمان ها بر نمی خیزد و کسی او را بیدار نمی کند. | |
| Job | Dari | 14:13 | ای کاش، مرا تا وقتی که غضبت فرونشیند، در زیر خاک پنهان می کردی و باز مرا در یک زمان معین دوباره بیاد می آوردی. | |
| Job | Dari | 14:14 | وقتی انسان می میرد، آیا دوباره زنده می شود؟ اما من در انتظار آن هستم که روزهای سخت زندگی ام پایان یابد و دوران شادکامی برسد. | |
| Job | Dari | 14:18 | زمانی فرا می رسد که کوهها فرو می ریزند و از بین می روند. سنگها از جای شان کنده می شوند، | |
| Job | Dari | 14:19 | آب سنگها را می ساید و سیلابها خاک زمین را می شوید و به همین ترتیب، تمام امیدهای انسان را نقش بر آب می سازی. | |
| Job | Dari | 14:20 | تو بر او غالب می شوی، چهره اش را با پردۀ مرگ می پوشانی و او را برای ابد از بین می بری. | |
| Job | Dari | 14:21 | اگر فرزندانش به جاه و جلال برسند، او آگاه نمی شود و هرگاه خوار و حقیر گردند، بازهم بی اطلاع می مانند. | |
Chapter 15
| Job | Dari | 15:7 | آیا فکر می کنی اولین انسانی که بدنیا آمد، تو بودی؟ آیا تو پیشتر از کوهها بوجود آمده ای؟ | |
| Job | Dari | 15:9 | هر چیزی را که تو می دانی ما هم می دانیم و چیزهائی را که تو می فهمی برای ما هم واضح و روشن است. | |
| Job | Dari | 15:10 | ما حکمت و دانش را از اشخاص مو سفید و سالخورده که سن شان زیادتر از سن پدر تو است، آموختیم. | |
| Job | Dari | 15:18 | اینها حقایقی اند که من از اشخاص دانشمند و حکیم آموختم که پدران شان بی کم و کاست به آن ها آشکار ساختند. | |
| Job | Dari | 15:21 | صداهای ترسناک در گوشش طنین می اندازد. در وقتیکه فکر می کند آسوده و آرام است، ناگهان مورد حملۀ غارتگران قرار می گیرد. | |
| Job | Dari | 15:28 | اما سرانجام در شهرهای ویران و خانه های غیر مسکون که در حال فروریختن هستند، بسر می برد. | |
| Job | Dari | 15:30 | از تاریکی فرار کرده نمی تواند و مانند درختی که آتش بگیرد و شاخهایش بسوزند و شگوفه هایش دستخوش باد شوند، دارو ندار خود را از دست می دهد. | |
| Job | Dari | 15:31 | انسان نباید به چیزهای بیهوده و ناپایدار خود را فریب بدهد، زیرا این کار فایده ای ندارد | |
| Job | Dari | 15:32 | و پیش از آنکه چشم از جهان بپوشد، برایش معلوم می شود که اتکاء به چیزهای فانی بیهوده است. | |
| Job | Dari | 15:33 | مثل تاک که انگورهای غوره اش پیش از پخته شدن بریزند و مانند درخت زیتون که شگوفه هایش بتکند، بی ثمر می گردند. | |
Chapter 16
| Job | Dari | 16:4 | اگر من بجای شما می بودم، من هم می توانستم همین حرفها را بزنم و بعنوان اعتراض سر خود را تکان می دادم. | |
| Job | Dari | 16:6 | هر چیزیکه بگویم از درد و رنج من کاسته نمی شود و اگر خاموش هم باشم دردم را دوا نمی کند. | |
| Job | Dari | 16:8 | تو عرصه را بر من تنگ کردی و دشمن من شدی. آنقدر لاغر شده ام که از بدن من فقط پوست و استخوان باقی مانده است و مردم این را دلیل گناهان من می دانند. | |
| Job | Dari | 16:9 | با خشم خود گوشت بدنم را پاره کرده است، به نظر نفرت به من نگاه می کند و مرا دشمن خود می پندارد. | |
| Job | Dari | 16:12 | من زندگی آرام و آسوده ای داشتم، اما خدا از گلوی من گرفت و تکه تکه ام کرد. حالا مرا هدف خود قرار داده است | |
| Job | Dari | 16:13 | و تیرهای خود را از هر سو به سوی من حواله می کند، مرا مجروح می سازد و رحمی نشان نمی دهد. | |
Chapter 17
| Job | Dari | 17:3 | خدایا، تو ضامن من باش، زیرا همه کس مرا گناهکار می دانند و چون تو به آن ها عقل و حکمت نداده ای، نمی توانند به من کمک کنند. پس نگذار که آن ها بر من پیروز شوند. | |
| Job | Dari | 17:4 | خدایا، تو ضامن من باش، زیرا همه کس مرا گناهکار می دانند و چون تو به آن ها عقل و حکمت نداده ای، نمی توانند به من کمک کنند. پس نگذار که آن ها بر من پیروز شوند. | |
| Job | Dari | 17:8 | مردمان وقتی مرا به این حال می بینند، تعجب می کنند، اما سرانجام بیگناهان علیه مردم بدکار قیام می کنند | |
| Job | Dari | 17:10 | اگر همۀ تان بیائید و در برابر من بایستید، گمان نمی کنم که بتوانم شخص فهمیده ای در بین شما بیابم. | |
| Job | Dari | 17:12 | دوستانم می گویند که از پی شامِ تاریک، روز روشن می آید، اما خودم می دانم که من همیشه در تاریکی باقی خواهم ماند. | |
Chapter 18
| Job | Dari | 18:2 | «آیا نمی خواهی لحظه ای خاموش باشی؟ اگر به ما گوش بدهی، می توانیم بدرستی با هم صحبت کنیم. | |
| Job | Dari | 18:4 | تو با خشمت به خودت صدمه می رسانی. آیا بخاطریکه تو خشمگین هستی، زندگی به روی زمین نباشد؟ آیا می خواهی که خدا برای قناعت تو صخره ها را از جای شان بیجا کند؟ | |
Chapter 19
| Job | Dari | 19:15 | و مهمان خانه ام مرا از یاد برد. کنیزان خانه ام مرا نمی شناسند و برای شان بیگانه شده ام. | |
| Job | Dari | 19:28 | وقتی گفتید: «چگونه او را عذاب کنیم.» از حال رفتم. شما می خواستید با بهانه ای مرا متهم سازید. | |
Chapter 20
| Job | Dari | 20:2 | «ایوب، سخنان تو مرا بی حوصله ساخته است و دیگر نمی توانم خاموش بمانم و مجبورم که جوابت را بدهم. | |
| Job | Dari | 20:7 | سرانجام مانند فضله دور افگنده شده برای همیشه نابود می گردد و آشنایان شان می گویند: «آن ها کجا هستند؟» | |
| Job | Dari | 20:10 | فرزندان شان از مردم فقیر گدائی می کنند و همۀ آنچه را که از مردم بزور گرفته بودند، پس می دهند. | |
| Job | Dari | 20:19 | زیرا آن ها به مردم مسکین ظلم نموده مال شانرا غصب کردند و خانه ای را که خود شان نساخته بودند، بزور گرفتند. | |
| Job | Dari | 20:22 | در اوج سعادت، ناگهان مصیبت و بدبختی بر سر شان می آید و رنج و مصیبت دامنگیر شان می شود. | |
| Job | Dari | 20:25 | وقتی تیر را از بدن شان بیرون می کشند، نوک براق آن جگر شان را پاره می کند و وحشتِ مرگ آن ها را فرا می گیرد. | |
| Job | Dari | 20:26 | همه مال و ثروتی را که اندوخته اند، نابود می شوند و آتش ناگهانی باقیماندۀ دارائی آن ها را از بین می برد. | |
Chapter 21
| Job | Dari | 21:6 | وقتی مصیبت هائی را که بر سر من آمده است بیاد می آورم، تمام بدنم از وحشت به لرزه می آید. | |
| Job | Dari | 21:13 | بدکاران عمر خود را در خوشبختی و کامرانی می گذرانند و با آسودگی و خاطرِ جمع از جهان می روند. | |
| Job | Dari | 21:14 | از خدا می خواهند که کاری به کار شان نداشته باشد و مایل نیستند که راه راست خدا را بشناسند. | |
| Job | Dari | 21:16 | آن ها ادعا می کنند که سعادت شان نتیجۀ سعی و کوشش خود آن ها است، اما من با طرز فکر شان موافق نیستم. | |
| Job | Dari | 21:17 | آیا گاهی چراغ شریران خاموش شده یا بلائی بر سر شان آمده است؟ آیا گاهی خدا آن ها را از روی غضب خود جزا داده است؟ | |
| Job | Dari | 21:19 | شما می گوئید که خدا فرزندان گناهکاران را بعوض آن ها مجازات می کند، اما من می گویم که خدا باید خود گناهکار را جزا بدهد تا بداند که خدا از گناه چشم نمی پوشد. | |
| Job | Dari | 21:23 | بعضی بعد از یک عمر مسعود و آسوده و با صحت کامل و در حالیکه از همه نعمت دنیا برخوردارند، از جهان می روند، | |
| Job | Dari | 21:24 | بعضی بعد از یک عمر مسعود و آسوده و با صحت کامل و در حالیکه از همه نعمت دنیا برخوردارند، از جهان می روند، | |
| Job | Dari | 21:28 | می گوئید: «خانۀ بزرگان و امیران چه شد و آنهائی که کار شان همیشه شرارت بود، کجا هستند؟» | |
| Job | Dari | 21:30 | آنگاه می دانید که عموماً اشخاص بدکار در روز بد و مصیبت در امان می مانند و از غضب خدا نجات می یابند. | |
Chapter 22
| Job | Dari | 22:2 | «آیا یک انسان فانی می تواند فایده ای به خدا برساند؟ حتی عاقلترین انسانها نمی تواند برای او مفید باشد. | |
| Job | Dari | 22:3 | هر قدر که صالح و راستکار باشی باز هم برای خدا مفید نیستی و بی عیب بودن تو برای او سودی ندارد. | |
| Job | Dari | 22:13 | با اینهم تو می گوئی که خدا چطور می تواند از پس ابر های تیره و غلیظ شاهد اعمال من باشد و مرا داوری کند. | |
| Job | Dari | 22:17 | زیرا آن ها به قادر مطلق گفتند: «با ما کاری نداشته باش. تو به ما کمکی کرده نمی توانی.» | |
| Job | Dari | 22:18 | در حالیکه خدا خانه های شان را با هر گونه نعمت برکت داده بود. به همین جهت، من با این مردم شریر هم عقیده نیستم. | |
| Job | Dari | 22:23 | اگر بسوی خدا برگردی و بدی و شرارت را در خانه ات راه ندهی، آنگاه زندگی گذشته ات به تو اعاده می شود. | |
Chapter 23
| Job | Dari | 23:2 | «من هنوز هم از خدا شکایت دارم و پیش او ناله می کنم، اما با اینهم او از آزار من دست بردار نیست. | |
| Job | Dari | 23:7 | چون من شخص راستکاری هستم، می توانم با او گفتگو کنم و او که داور من است، برای همیشه تبرئه ام می کند. | |
| Job | Dari | 23:10 | او هر قدمی که بر می دارم، می بیند و وقتیکه مرا آزمایش کند، مثل طلای ناب بیرون می آیم. | |
Chapter 24
| Job | Dari | 24:2 | مردم بدکار حدود زمین را تغییر می دهند تا مُلک زیادتر به دست آورند. گلۀ مردم را می دزدند و به چراگاه خود می برند. | |
| Job | Dari | 24:5 | مردم فقیر مانند خرهای وحشی بخاطر به دست آوردن خوراک برای خود و فرزندان خود در بیابان زحمت می کشند. | |
| Job | Dari | 24:9 | اشخاص ظالم کودکان یتیم را از آغوش مادران شان می ربایند و اطفال فقیران را در مقابل قرض خود گرو می گیرند. | |
| Job | Dari | 24:11 | در کارخانه ها روغن زیتون می کَشَند و شراب می سازند، بدون آنکه خود شان مزۀ آنرا بچشند. | |
| Job | Dari | 24:12 | صدای ناله و فریاد ستمدیدگان و زخمیانِ در حال مرگ از شهر بگوش می رسد و کمک می طلبند، اما خدا به نالۀ آن ها توجه نمی کند. | |
| Job | Dari | 24:13 | بعضی کسانی هستند که علیه نور تمرد می کنند؛ راه آن را نمی شناسند و در آن راه نمی روند. | |
| Job | Dari | 24:14 | آدمکشان صبح وقت بر می خیزند تا مردم فقیر و محتاج را به قتل برسانند و منتظر شب می مانند تا دزدی و زنا کنند و می گویند: کسی ما را نمی بیند. | |
| Job | Dari | 24:15 | آدمکشان صبح وقت بر می خیزند تا مردم فقیر و محتاج را به قتل برسانند و منتظر شب می مانند تا دزدی و زنا کنند و می گویند: کسی ما را نمی بیند. | |
| Job | Dari | 24:16 | شبها برای دزدی در خانه های مردم نقب می زنند و در ظرف روز خود را پنهان می کنند و روی روشنی را نمی بینند. | |
| Job | Dari | 24:18 | «شخص شریر دستخوش سیل و طوفان می شود و مُلک و زمین او مورد لعنت خدا قرار می گیرد و بی ثمر می ماند. | |
| Job | Dari | 24:20 | حتی مادران شان هم آن ها را از یاد می برند و فراموش می کنند و اثری از آن ها باقی نمی ماند. | |
| Job | Dari | 24:22 | خدا با قدرت خود عمر زورمندان را طولانی می سازد. آن ها ظاهراً موفق به نظر می رسند، اما در واقع امیدی در زندگی ندارند. | |
| Job | Dari | 24:23 | شاید خدا به آن ها در زندگی امنیت ببخشد و از آن ها حمایت کند، ولی همیشه مراقب اعمال آن ها است. | |
| Job | Dari | 24:24 | برای مدتی موفق می شوند، لیکن بزودی مثل علف پژمرده می شوند و مانند خوشه های گندم قطع می گردند. | |
Chapter 25
| Job | Dari | 25:3 | کسی نمی تواند شمارۀ فرشتگانی را که در خدمت او هستند، بداند. نور خدا بر همه کس و در همه جا می تابد. | |
Chapter 26
Chapter 27
| Job | Dari | 27:2 | «به حیات خدای قادر مطلق که حق مرا تلف کرده و زندگی مرا تلخ و زار ساخته است، قسم می خورم | |
| Job | Dari | 27:12 | یقین دارم که خود شما هم تا اندازه ای از کارهای او آگاه هستید، پس چرا بیهوده سخن می گوئید؟» | |
| Job | Dari | 27:14 | این مردم دارای فرزندان زیاد می شوند، اما آن ها یا با شمشیر به قتل می رسند و یا از گرسنگی می میرند. | |
| Job | Dari | 27:15 | کسانی هم که باقی بمانند در اثر مرض و بلا به زیر خاک می روند که حتی بیوه های شان هم برای آن ها گریه و ماتم نمی کنند. | |
| Job | Dari | 27:19 | آن ها ثروتمند به بستر می روند، اما وقتی بیدار می شوند و چشم باز می کنند، می بینند که ثروت شان از دست رفته است. | |
Chapter 28
| Job | Dari | 28:3 | مردم در اعماق تاریکی تفحص می کنند و برای سنگهای معدنی به دورترین نقطۀ زمین به جستجو می پردازند. | |
| Job | Dari | 28:4 | در دره هائی که پای بشر نرسیده است نقب می زنند و از طنابها خود را آویزان کرده به درون آن ها می روند. | |
| Job | Dari | 28:27 | پس او می داند که حکمت در کجا است. او آنرا دید و آنرا بیان کرد؛ آنرا مهیا ساخت و تأیید فرمود. | |
Chapter 29
| Job | Dari | 29:13 | کسانی که در حال مرگ بودند، برایم دعا می کردند و با کار ثواب دل بیوه زنان را خوش می ساختم. | |
| Job | Dari | 29:22 | وقتی من سخنانم را تمام می کردم، کسی حرفی نمی زد. کلام من مثل قطرات شبنم بر آن ها می چکید. | |
| Job | Dari | 29:24 | وقتی دلسرد می شدند، با یک تبسم آن ها را دلگرم می ساختم و با روی خوش آن ها را تشویق می نمودم. | |
Chapter 30
| Job | Dari | 30:1 | اما حالا آنهائی که از من جوانتر هستند و عار داشتم که پدران شان با سگهای من از گله ام نگهبانی نمایند، مسخره ام می کنند. | |
| Job | Dari | 30:3 | آنقدر فقیر و نادار بودند که از گرسنگی در بیابان می رفتند و زمین خشک آن را می کاویدند و ریشه و برگ گیاه را می خوردند. | |
| Job | Dari | 30:4 | آنقدر فقیر و نادار بودند که از گرسنگی در بیابان می رفتند و زمین خشک آن را می کاویدند و ریشه و برگ گیاه را می خوردند. | |
| Job | Dari | 30:20 | پیش تو ای خدا، زاری و فریاد می کنم، اما تو به من جواب نمی دهی. در حضورت می ایستم، ولی تو به من توجه نمی نمائی. | |
| Job | Dari | 30:23 | می دانم که مرا به دست مرگ، یعنی به سرنوشتی که برای همۀ زنده جانها تعیین کرده ای، می سپاری. | |
| Job | Dari | 30:25 | آیا من برای کسانی که در زحمت بودند، گریه نکردم و آیا بخاطر مردم مسکین و نیازمند غصه نخوردم؟ | |
| Job | Dari | 30:28 | ماتم کنان در عالم تاریکی سرگردان هستم. در میان جماعت می ایستم و برای کمک فریاد می زنم. | |
Chapter 31
| Job | Dari | 31:7 | اگر از راه راست انحراف کرده باشم، یا دلم دنبال آنچه که چشمم خواسته است، رفته باشد و یا دستم به گناه آلوده شده باشد، | |
| Job | Dari | 31:13 | اگر شکایت کنیز و غلام خود را علیه خود نشنیده و با آن ها از روی انصاف رفتار نکرده باشم، | |
| Job | Dari | 31:14 | چطور می توانم با خدا روبرو شوم و وقتیکه از من بازخواست کند، چه جوابی می توانم به او بدهم. | |
| Job | Dari | 31:20 | از پشم گوسفندانم لباس مهیا می کردم و به او می دادم تا از سردی هوا در امان بوده از صمیم دل برای من دعا کند و من برکت ببینم. | |
| Job | Dari | 31:28 | زیرا این کار هم یک عمل زشت است و اگر آن کار را می کردم، مستوجب مجازات می بودم، چون از خدای قادر مطلق منکر می شدم. | |
| Job | Dari | 31:29 | هرگز از مصیبت دشمنان خوشی نکرده ام و از بلائی که بر سر شان آمده است، خوشحال نبوده ام. | |
| Job | Dari | 31:32 | هیچ بیگانه ای را نگذاشته ام که شب در سر سرک بخوابد و دروازۀ خانۀ من همیشه به روی مسافران باز بوده است. | |
| Job | Dari | 31:35 | آیا کسی هست که به سخنان من گوش بدهد؟ من قسم می خورم که حقیقت را می گویم. بگذارید که خدای قادر مطلق جواب مرا بگوید و اتهاماتی را که دشمنانم علیه من وارد کرده اند نشان بدهد. | |
Chapter 32
| Job | Dari | 32:2 | آنگاه شخصی به نام الیهو، پسر بَرَکئیلِ بوزی، از قبیلۀ رام، که در آنجا حاضر بود قهر شد، زیرا که ایوب خود را بیگناه می دانست و خدا را ملامت می کرد. | |
| Job | Dari | 32:3 | او همچنین بر آن سه دوست ایوب خشمگین بود، زیرا آن ها جواب درستی نیافتند که ایوب را قانع ساخته متوجه سهو و خطایش کنند. | |
| Job | Dari | 32:6 | پس الیهو، پسر بَرَکئیلِ بوزی، رشتۀ سخن را به دست گرفته گفت: «چون من در سن و سال جوانتر از شما هستم، بنابران، ترسیدم که اظهار عقیده کنم. | |
| Job | Dari | 32:7 | به خود گفتم که چون اینها بزرگترند و تجربه و دانش آن ها بیشتر است، باید آموزگار حکمت باشند. | |
| Job | Dari | 32:11 | من صبر کردم و بدقت به سخنان و دلایل شما گوش دادم، اما هیچ کدام شما نتوانستید جواب قانع کننده ای به ایوب بدهید و ثابت کنید که او گناهکار است. | |
| Job | Dari | 32:12 | من صبر کردم و بدقت به سخنان و دلایل شما گوش دادم، اما هیچ کدام شما نتوانستید جواب قانع کننده ای به ایوب بدهید و ثابت کنید که او گناهکار است. | |
| Job | Dari | 32:13 | بدانید که حکمت انسان نمی تواند کسی را ملزم یا تبرئه کند؛ تنها خدا می تواند که گناهکار را بخاطر گناهش مقصر بداند. | |
| Job | Dari | 32:14 | ایوب با شما صحبت می کرد نه با من. اگر مخاطب او من می بودم، طور دیگری به او جواب می دادم. | |
Chapter 33
| Job | Dari | 33:24 | آنگاه خدا بر او رحم کرده می فرماید: «آزادش کنید و نگذارید که هلاک شود، زیرا کفاره ای برایش یافته ام.» | |
| Job | Dari | 33:26 | و هر وقتیکه بحضور خدا دعا کند، خدا دعایش را می پذیرد و او با سُرُور و خوشی به پیشگاه او حضور می یابد و خدا سعادت گذشته اش را به او اعاده می کند. | |
| Job | Dari | 33:32 | اما اگر چیزی برای گفتن داری، بگو. من می خواهم بشنوم و مایلم که اگر گفتارت درست باشد تصدیق کنم. | |
Chapter 34
| Job | Dari | 34:6 | باوجودیکه تقصیری ندارم، اما خدا مرا دروغگو می شمارد. گرچه خطائی از من سر نزده است، ولی زخمهای علاج ناپذیر در بدن خود دارم.» | |
| Job | Dari | 34:10 | ای کسانی که دارای عقل و شعور هستید سخنان مرا بشنوید. خدای قادر مطلق هرگز ظلم و بدی نمی کند. | |
| Job | Dari | 34:11 | او هر کسی را مطابق اعمالش مکافات می دهد و هر انسان را طوریکه سزاوار است، مجازات می کند. | |
| Job | Dari | 34:17 | آیا کسی که از عدالت نفرت دارد، حکمرانی کرده می تواند؟ آیا می خواهی خدای عادل را محکوم کنی؟ | |
| Job | Dari | 34:19 | او از فرمانروایان طرفداری نمی کند و ثروتمندان را بر فقرا ترجیح نمی دهد، زیرا همگی را دست قدرت او خلق کرده است. | |
| Job | Dari | 34:20 | انسان ناگهان نیمۀ شب می میرد و خدا در یک لحظه جان انسان را می گیرد و با یک اشاره قدرتمندترین انسانها را به دیار نیستی می فرستد. | |
| Job | Dari | 34:29 | اگر خدا نخواهد به کمک آن ها برسد، چه کسی می تواند از او ایراد بگیرد؟ اما او این کار را نمی کند، زیرا در آن صورت انسانها همگی ـ خواه یک فرد باشد یا یک ملت ـ عاجز می مانند. | |
| Job | Dari | 34:32 | از خدا بخواه که گناهانت را به تو نشان بدهد و باید از کارهای بدی که کرده ای، دست بکشی. | |
| Job | Dari | 34:33 | تو با کارهای خدا مخالفت می کنی و بازهم انتظار داری که او آنچه را که می خواهی برایت انجام بدهد. حالا خودت تصمیم بگیر نه من، و بگو که چه فکر می کنی. | |
Chapter 35
| Job | Dari | 35:6 | اگر گناه کنی، گناه تو چه صدمه ای به خدا می رساند؟ اگر خطاهای تو زیاد شوند، بر او چه تأثیر دارد؟ | |
| Job | Dari | 35:9 | وقتی مردم ظلم می بینند، فریاد بر می آورند و می نالند و می خواهند که کسی به آن ها کمک کند. | |
| Job | Dari | 35:10 | اما آن ها برای کمک به سوی خدائی که خالق شان است و در تیره ترین روزهای زندگی به آن ها امید می بخشد | |
| Job | Dari | 35:13 | فریاد شان سودی ندارد، چرا که خدای قادر مطلق نه فریاد آن ها را می شنود و نه به آن توجه می کند. | |
Chapter 36
| Job | Dari | 36:11 | هرگاه آن ها از امر او اطاعت کنند و بندگی او را نمایند، در آنصورت در تمام عمر خود سعادتمند و خوشحال خواهد بود. | |
| Job | Dari | 36:13 | آنهائی که خدا را نمی شناسند، همیشه خشمگین هستند و حتی در وقت هلاکت هم از خدا کمک نمی طلبند. | |
| Job | Dari | 36:15 | اما خدا رنجدیدگان را از سختی و زحمت نجات می دهد و در حقیقت وقتی که رنج می بینند گوشهای شان را باز می کند. | |
| Job | Dari | 36:16 | خدا ترا از رنج و مصیبت رهانید و در جائی آورد که خوشبخت و آرام باشی و سُفرۀ ترا با نعمت های خود پُر کرد. | |
| Job | Dari | 36:29 | کسی نمی داند که ابر ها چگونه پهن می شوند و غرش رعد چطور از آسمان که خلوتگاه خدا است، بر می خیزد. | |
Chapter 37
| Job | Dari | 37:4 | بعد غرش صدای او همچون آواز با هیبت رعد به گوش می رسد و با صدای او تیرهای برق پیهم رها می شوند. | |
| Job | Dari | 37:15 | آیا می دانی که خدا چگونه ارادۀ خود را عملی می سازد و برق را چسان در بین ابر ها تولید می کند؟ | |
| Job | Dari | 37:16 | آیا می دانی که چطور ابر ها در هوا معلق می مانند؟ اینها همه کارهای شگفت آور خدائی می باشند که در دانش و حکمت کامل است. | |
| Job | Dari | 37:19 | به ما یاد بده که به او چه بگوئیم، زیرا فکر ما نارسا است و نمی دانیم که چگونه با او صحبت کنیم. | |
| Job | Dari | 37:21 | همانطوریکه نمی توانیم در وقتی که آسمان صاف و بی ابر باشد به نور درخشان آفتاب نگاه کنیم، | |
| Job | Dari | 37:22 | به همان قسم نیز نمی توانیم به جلال با هیبت خدا که با شکوه تمام بر ما می درخشد، خیره شویم. | |
| Job | Dari | 37:23 | خدای قادر مطلق آنقدر با عظمت است که ما حتی تصور کرده نمی توانیم. او در قدرت و عدالت بزرگ است و نسبت به همه از روی انصاف رفتار می کند و بر کسی ظلم روا نمی دارد. | |
Chapter 38
| Job | Dari | 38:5 | آیا می دانی که چه کسی حد و وسعت آن را تعیین نمود؟ چه کسی و به چه ترتیب آن را اندازه کرد؟ | |
| Job | Dari | 38:7 | در هنگام وقوع این چیزها ستارگان صبحگاهی سرود خوشی را با هم زمزمه کردند و فرشتگان آسمان فریاد شادمانی را سردادند. | |
| Job | Dari | 38:12 | آیا در سراسر عمرت به صبح فرمان داده ای که بدمد؟ آیا به شفق گفته ای که در موضعش پدید آید | |
| Job | Dari | 38:32 | آیا می توانی حرکت ستارگان را در فصل های مختلف اداره کنی و دُب اکبر را با اقمار آن هدایت نمائی؟ | |
| Job | Dari | 38:35 | آیا می توانی به برق امر کنی که در مسیر خود حرکت کند و برق به تو بگوید: «اطاعت می کنم»؟ | |
| Job | Dari | 38:37 | چه کسی آنقدر دانش دارد که بتواند ابر ها را بشمارد و مشکهای آسمان را بر روی زمین خالی کند | |
| Job | Dari | 38:39 | آیا می توانی برای شیر شکار تهیه کنی و به او و چوچه هایش که در بیشۀ خود در کمین نشسته اند، خوراک بدهی؟ | |
| Job | Dari | 38:40 | آیا می توانی برای شیر شکار تهیه کنی و به او و چوچه هایش که در بیشۀ خود در کمین نشسته اند، خوراک بدهی؟ | |
Chapter 39
| Job | Dari | 39:16 | با چوچه های خود با خشونت رفتار می کند که گوئی از خودش نیستند و به زحمتی که کشیده بی تفاوت است. | |
| Job | Dari | 39:21 | می بینی که چگونه با غرور سُم خود را بر زمین می کوبد و از نیروی خود لذت می برد و به جنگ می رود. | |
| Job | Dari | 39:24 | با شنیدن صدای نعرۀ جنگ، دیگر آرام نمی گیرد و با خشم و هیجان به میدان محاربه می شتابد. | |
| Job | Dari | 39:25 | با هر صدای شیپور شیهه می کشد و از دور بوی جنگ به مشامش می رسد و فریاد و خروش فرماندهان، او را به هیجان می آورد. | |
Chapter 40
| Job | Dari | 40:2 | «ایوب، آیا هنوز هم می خواهی با خدای قادر مطلق مباحثه کنی؟ تو که از کارهای من ایراد می گیری، باید به من جواب بدهی.» | |
| Job | Dari | 40:3 | ایوب به خداوند گفت: «من یک انسان حقیر و ناچیز هستم، چگونه می توانم به تو جواب بدهم. حالا دهان خود را می بندم، | |
| Job | Dari | 40:4 | ایوب به خداوند گفت: «من یک انسان حقیر و ناچیز هستم، چگونه می توانم به تو جواب بدهم. حالا دهان خود را می بندم، | |
| Job | Dari | 40:12 | به آن ها نظر کن و با یک نگاه آن ها را خوار و ذلیل ساز و بدکاران را در جائی که ایستاده اند، پایمال کن. | |
| Job | Dari | 40:19 | این حیوان یکی از عجیبترین مخلوقات من است. تنها من که آفرینندۀ او هستم می توانم مغلوبش کنم. | |
| Job | Dari | 40:23 | از طغیان دریا نمی ترسد و اگر دریای اُردن بر سرش بریزد، نمی تواند آرامش او را برهم بزند. | |
Chapter 41
| Job | Dari | 41:13 | کسی نمی تواند پوست او را بشگافد یا جرأت کند که به دندانهای ترسناک او نزدیک شود و یا دهان او را باز کند. | |
| Job | Dari | 41:14 | کسی نمی تواند پوست او را بشگافد یا جرأت کند که به دندانهای ترسناک او نزدیک شود و یا دهان او را باز کند. | |
| Job | Dari | 41:16 | و این پرده ها آنچنان نزدیک و محکم بهم بافته شده اند که هیچ چیزی قادر نیست آن ها را از هم جدا نماید و حتی هوا هم نمی تواند در آن ها نفوذ کند. | |
| Job | Dari | 41:17 | و این پرده ها آنچنان نزدیک و محکم بهم بافته شده اند که هیچ چیزی قادر نیست آن ها را از هم جدا نماید و حتی هوا هم نمی تواند در آن ها نفوذ کند. | |
| Job | Dari | 41:18 | وقتی عطسه می زند، بخار آن در پرتو نور آفتاب می درخشد و چشمانش به آفتابی می مانند که هنگام صبح طلوع می کند. | |
Chapter 42
| Job | Dari | 42:3 | تو پرسیدی: «چرا با سخنان بی معنی خود حکمت مرا انکار می کنی؟» من براستی از روی نادانی حرف زدم و نمی دانستم که چه می گویم. در بارۀ چیزهائی سخن گفتم که بالا تر از فهم من بودند. | |
| Job | Dari | 42:7 | بعد از آنکه خداوند سخنان خود را با ایوب تمام کرد، به اَلیفاز تَیمانی فرمود: «من بر تو و دو دوستت قهر هستم، زیرا شما مثل بنده ام، ایوب در بارۀ من حرف درست نزدید. | |
| Job | Dari | 42:8 | پس حالا هفت گوساله و هفت قوچ را گرفته پیش بنده ام، ایوب بروید و آن ها را جهت گناه خود بعنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. آنگاه بندۀ من، ایوب برای تان دعا می کند و من دعایش را می پذیرم و گناه شما را می بخشم، زیرا که دربارۀ من مانند ایوب سخنان بجا نگفتید.» | |
| Job | Dari | 42:9 | پس اَلیفاز تَیمانی، بِلدَد شوحی و صوفر نعماتی رفتند و همانطوریکه خداوند فرموده بود، عمل کردند و خداوند دعای ایوب را در حق شان مستجاب نمود. | |
| Job | Dari | 42:10 | پس از آنکه ایوب برای دوستان خود دعا کرد، خداوند دو چندِ همه چیزهائی که ایوب قبلاً داشت به او باز گردانید. | |
| Job | Dari | 42:11 | بعد همه برادران، خواهران و آشنایانش بخاطر مصیبتی که بر سر او آمده بود، برای تسلی پیش او آمدند و در خانه اش جشن گرفتند. هر کدام آن ها پول و انگشتر طلا به او هدیه دادند. | |
| Job | Dari | 42:12 | خداوند در سالهای آخر عمر ایوب، بیشتر از اول به او برکت داد. او دارای چهارده هزار گوسفند، شش هزار شتر، هفت هزار جوره گاو و هزار خر ماده شد. | |
| Job | Dari | 42:15 | در تمام آن سرزمین هیچ زنی زیبائی دختران ایوب را نداشت و پدر شان به آن ها هم مانند برادران شان ارث داد. | |
| Job | Dari | 42:16 | بعد از آن ایوب یکصد و چهل سال دیگر زندگی کرد و فرزندان و نواسه های خود را تا نسل چهارم دید | |